سعید

روزگار ابوالمعالی

نثر تاریخی در دوره‌های پیشین با شاهنامه‌ ابومنصوری آغاز شد و در سده پنجم هجری در کتاب تاریخ بیهقی اوج و ارج ویژه‌ای یافت و در سده‌ ششم گسترش یافت و کتاب‌های بیش‌تری در تاریخ جهان یا تاریخ شهرها و دودمان‌ها پدید آمدند که در برخی از آن‌ها رنگ ادبی و هنر نویسندگی نگارنده بر ارزش تاریخی کتاب چیرگی یافته است. پرارج‌ترین آثار تاریخی را در این‌جا می‌شناسانیم.

نظامی

نام نویسنده دانادل و ایران‌دوست این کتاب دانسته نیست. از درون‌مایه کتاب چنین برمی‌آید که وی از مردم همدان یا اسدآباد بوده و کتاب خود را در سال ۵۲۰ در روزگار سلطان سنجر سلجوقی نوشته باشد.

ارزش ادبی کتاب مجمل‌ التواریخ از امتیازات تاریخی آن کم‌تر نیست. با وجود آن که در سده‌ ششم نوشته شده است، شیوه‌ نگارش آن از نظر سادگی و داشتن واژه‌ها و اصطلاحات کهن پارسی، دست کمی از نوشته‌های سده چهارم ندارد و به ‌نظر می‌رسد که از نظر سبک نویسندگی هم از آثار این سده اثر پذیرفته است. در این کتاب، شمار واژگان تازی – جز در دیباچه – بسیار اندک است.

«و همچنین اندر عدد سال‌های پادشاهان مخالف اند. بعضی گویند کیقباد صد و بیست و اند سال پادشاهی کرد و بعضی ده سال. و سبب آن است که چون اسکندر رومی زمین ایران بگرفت، او را حَسَد خاست بر علما و موبدان ایران. پس همه حکیمان را با کتاب‌ها جمع کرد، و آنچه خواست، ترجمه فرمود و به یونان فرستاد، پیش ارسطاطالیس، و هر چه از کتب پارسیان بود، جمله بسوخت. و همه موبدان و عالمان و هنرمندان را بفرمود کشتن، و کس نماند که علمی بواجب بدانستی یا تاریخی نگاه داشتی، و همه اخبار و علوم منسوخ گشت و ناچیز.

و اندر روزگار اشکانیان کمتر پرداختند از اضطراب؛ و اندکی پرداختند به علم جستن، و چند کتاب خوارمایه تصنیف ساختند. پس چون اردشیر بابکان برخاست، تاریخ فرمود نهادن از پادشاهی خویش، و راغب بود به علم جستن. باز موبدان جمع شدند و بسیاری کتاب‌ها بساختند. و بعد از آن ملوک بنی ساسان همان طریق نگاه داشتند. و درست‌تر از همه تواریخ ساسانیان است. و حمزه الاصفهانی گوید:«من در تاریخ آل ساسان رنج بردم به درست کردن، و بیش از آن دل نبستم، که در آن خلاف بود بسیاری. و روزگار دراز کیفیت آن بر دل مردم پوشیده بود، و فراموش کرده. و هیچ کتاب موافق ندیدم به صحّت آن.» (ص ۹ و ۱۰)

بیهقی

یکی از بخش‌های ارزنده تاریخ درباره سرگذشت شهرها و مناطق جغرافیایی و چهره‌های علمی و ادبی آن‌ها ست که گاهی در اصطلاح به آن «جغرافیای تاریخی» نیز می‌گویند. کتاب تاریخ بیهق، نوشته‌ «ابوالحسن علی بن زید بیهقی» شناخته شده به «ابن فندق»، دارای چنین درون‌مایه‌ای است.

بیهقی از دانشمندان پرکار و توانای خراسان است که واپسین سال‌های سده‌ پنجم هجری در روستای سبزوار از ناحیه‌ بیهق چشم به گیتی گشود. از وی آثار بسیاری مانده که بیش‌تر آن‌ها به زبان تازی است. ارزنده‌ترین کتاب پارسی او تاریخ بیهق نام دارد که در تاریخ و جغرافیای ناحیه‌ بیهق (منطقه‌ سبزوار کنونی) و سرگذشت دانشمندان و دانشوران و سخندانان آن‌جاست و در آن داده‌های تاریخی و جغرافیایی بسیاری می‌توان یافت.

«زردشت که صاحب المنجوس بود، دو طالع اختیار کرد و فرمود تا بدان دو طالع دو درخت سرو بکشتند: یکی در دیه کثمر طریثیث، یکی در دیه فریومد. و در کتاب ثمار القلوب خواجه ابومنصور ثعالبی چنین آرد که این دو درخت گشتاسب ملک فرمود تا بکشتند.

المتوکل علی الله، جعفر بن المعتصم خلیفه را این درخت وصف کردند، و او بنای جعفریه آغاز کرده بود؛ نامه نوشت به عامل نیشابور خواجه ابوالطیب و به امیر طاهر بن عبدالله بن طاهر که باید آن درخت ببرند و بر گردون نهند و به بغداد فرستند و جمله شاخ‌های آن در نمد دوزند و بفرستند، تا درودگران در بغداد آن درخت راست بازنهند و شاخ‌ها پس به هم بازبندند، چنانکه هیچ شاخ و فرع از اصل درخت جدا نشود تا وی آن ببیند. آنگاه در بنا به کار برند.

پس گبرکان جمله جمع شدند و خواجه ابوالطیب را گفتند: ما پنجاه هزار دینار زر نیشابوری خزانه‌ خلیفه را خدمت کنیم، درخواه تا از این بریدن درخت درگذرد. چه هزار سال زیادت است که این درخت کشته‌اند و این در سنه اثنتین و ثلاثین و مأتین بود؛ و از آن وقت که این درخت کشته بودند تا به این وقت هزار و چهار صد و پنج سال بود. و گفتند که قلع و قطع این مبارک نیاید و بدین انتفاع دست ندهد.

پس عامل نیشابور گفت: متوکل نه از آن خلفا و ملوک بود که فرمان وی بر وی رد توان کرد. پس خواجه ابوالطیب، امیر عتاب بن ورقاء الشاعر الشبیانی را – و او از فرزندان عمرو بن کلثوم الشاعر بود – به این عمل نصب کرد. و استادی دروگر بود در نیشابور که مثل او نبود، او را حسین نجار گفتندی. مدتی روزگار صرف کردند تا اره آن ساختند و اسباب آن مهیا کردند.» (ص ۲۸۱)

ادب نمایشی

نجم‌الدّین راوندی نویسنده‌ کتاب «راحه الصّدور» که در بنیاد از راوند کاشان بوده، از دانشوران برجسته‌ پایان سده ششم و آغاز سده هفتم هجری به شمار می رود که افزون بر دانش‌های ادبی و تاریخ، در خوشنویسی و زراندازی نیز دستی داشته است. راحه الصّدور را باید از آثار درگسسته پارسی متعلّق به اواخر سده ششم و اوایل سده هفتم هجری دانست.

این کتاب تاریخ خاندان سلجوق از آغاز کار تا روزگار نگارنده است و در آن درباره‌ سلجوقیان عراق و آذربایجان با تفصیل بیش‌تری سخن رفته است. در پایان نیز فصل‌هایی در زمینه شطرنج، آیین باده‌خواری، تیراندازی، شکار، هنر خوشنویسی و راه شناسایی پیروزمند جنگ آمده که بسیار ارزشمند و کم‌مانند است.

از نظر ادبی، راحه الصدور از بهترین کتاب‌های درگسسته پارسی است که بخش‌هایی از آن به نثر ساده و بخش‌هایی به نثر فنی، هنرورزانه و آراسته نوشته شده است. در بخش‌هایی از کتاب که به نثر فنی است، گواه از مثل و شعر پارسی به‌ویژه شعرهای شاهنامه فراوان دیده می‌شود. نویسنده گاهی هم چامه‌های کاملی از سخن‌سرایان روزگار خود را در کتاب آورده است.

بخشی از کتاب درباره بازی:

«پس هیچ بازی نشاید که کنند الا چیزی که مصلحتی را بود، چون تیر انداختن و اسب دوانیدن. و از آن سبب حلال است که سبب غزو کافران است و جهاد.

پس رسول الله – علیه السلام – آن را روا داشت و گفت: خدای تعالی به یک تیر سه کس را در بهشت برد. اوّل آن کس که تیر از بهر خدا به نیت غزا تراشید و آن کس که بینداخت و آن کس که موافقت کرد. و مصطفی فرمود که تیر اندازید و بر اسب نشینید و تیر انداختن بگزارید،  دوست‌تر دارم. و اسب را ادب کردن و با زن ملاعبت کردن حق است و رواست. و هر که تیر انداختن بگذارد پس از آنکه آموخته بود، نعمتی از آن خدای پنهان کرد؛ کفران نعمت بود.

و باید که اگر تیر انداختن آموزد یا سواری کند، نیت کند که از بهر آن می‌آموزم تا با کافران و دشمنان خدای عزّ و جلّ جنگ کنم بدین نیت ثواب یابد. و اگر بر تیر انداختن یا اسب دوانیدن گرو نهد به شرع روا باشد. چنانکه هر یک ده تیر بیرون کند تا بیندازد و یکی اسبی معین کند. گوید که اگر تو که خصم منی، این ده تیر بر هدف زدی، این مال تراست و اگر من بزنم، مال مراست، این روا باشد. هر کدام که به شرط وفا کند، مال او را باشد. و اگر هر دو برزنند یا هیچ دو نزنند مال خداوند را باشد.» (ص ۴۲۹)

در دوره‌ مورد بحث، گاهی با کتاب‌هایی رو به رو می‌شویم که بیش از آن که نویسنده و ادب‌دانان به معنا و درون‌مایه کتاب بپردازد، به نثر کتاب چونان نوشته‌ای‌ ادبی و زیبا درنگریسته است. این، آغاز دوره‌ای است که در اواخر آن، لفظ ‌پردازی و بازی با واژگان، صرف ‌نظر از معنا و درون‌مایه چونان یکی از ویژگی‌های نثر فنی پارسی پدیدار می‌شود.

از میان این‌گونه کتاب‌ها تنها به چند کتاب زیر به کوتاهی نمونش می‌کنیم.

کلیله و دمنه

برخی از بخش‌های کتاب کلیله و دمنه را به دستور انوشیروان از هندوستان به ایران آوردند و با افزودن بخش‌های به آن به پهلوی برگرداندند. در سده دوم هجری، روزبه پور دادویه این بخش‌ها را به تازی برگرداند و به گاه سامانیان، رودکی آن را به شعر پارسی درآورد. این شاهکار رودکی از میان رفته و چنانکه در سرگذشت رودکی گفته‌ایم، بیت‌های پراکنده‌ای از آن برجای مانده است. در سال ۵۳۶ هجری، ابوالمعالی نصراللّه منشی، دبیر بهرام‌شاه غزنوی، این دَدنامه را با نثری بسیار شیوا و زیبا و استوار آراست و به صورت آزاد به پارسی برگرداند و از خود هم بر آن داستان‌هایی افزود و آن را کلیله و دمنه‌ بهرام‌شاهی نامید.

ابوالمعالی از مردم غزنین بود و نثر پارسی را بسیار نیکو می‌نوشت؛ ازین رو، بهرام‌شاه به او توجه بسیار داشت و او را به کارهای دیوانی نیز گمارد. وی به گاه خسروشاه، جانشین بهرام‌شاه حتّی به وزارت هم رسید؛ امّا گویا با سخن‌چینی بدخواهان خشم پادشاه را برانگیخت و به زندان افتاد و سرانجام به فرمان همین پادشاه – پس از سال ۵۵۵ هجری – جانش ستانده شدفرین سپرد؛ امّا کتاب او، کلیله و دمنه نام وی را جاودانه کرد؛ زیرا از همان روزگار به اندازه‌ای پارسی‌زبانان و به‌ویژه دبیران و نویسندگان آن را ارج نهادند که به‌صورت درس‌نامه درآمد.

موضوع این کتاب تمثیل‌ها و داستان‌هایی است که از زبان جانوران، به‌ویژه دو شغال به ‌نام‌های«کلیله» و «دمنه» بازگو می‌شود. نثر کتاب از دید استواری نگارش و ترکیب سازی و داشتن طرز نغز و آراستگی و پیراستگی زبان و واژگان کم‌مانند است. از آن‌جا که نویسنده در این کتاب به سجع و موازنه و آوردن شعرها و مثل‌های پارسی و عربی و آیه و حدیث پرداخته است، بسیاری از سخن‌سنجان، کار او را سرآغاز نثر فنی پارسی و کتاب وی را نمونه‌ برین این سبک به‌شمار آورده‌اند. باید گفت سعدی شیرازی نیز در پرداختن کتاب پرآوازه گلستان به همان راهی رفته است که نصراللّه منشی بیش‌تر از یک سده، پیش از او گشوده بود. نه تنها سعدی بلکه بسیاری از نویسندگان از شیوه‌ نثر ابوالمعالی پیروی کردند و کمابیش جز شیخ شیراز، هیچ کس نتوانست در این راه کامیابی چشم گیری به‌دست آورد. گوشه ای از شاهکار کلیله و دمنه:

«آورده‌اند که در شهر کشمیر بازرگانی بود حمیر نام و زنی ماه پیکر داشت که نه چشم چرخ چنان روی دیده بود، نه راید فکرت چنان نگار گزیده، رخساری چون روز ظفر تابان و زلفی چون شب فراق درهم و بی پایان.

خود ز رنگ زلف و نور روی او برساختند / کفر خالی از گمان و دین جمالی از یقین

و نقاشی استاد، انگشت نمای جهان در چیره دستی، از خامه چهره گشای او جان آزر درغیرت، و از طبع رنگ آمیز او خاطر امانی در حیرت، با ایشان همسایگی داشت. میان او و زن بازرگان معاشقتی افتاد. روزی زن او را گفت: به هر وقت رنج می‌گیری و زاویه ما را به حضور خویش آراسته می‌گردانی، و لاشک توقفی می‌افتد تا آوازی دهی و سنگی اندازی. آخر ما را از صنعت تو فایده ای باید. چیزی توانی ساخت که میان من و تو نشانی باشد؟ گفت چادری دو رنگ سازم که سپیدی برو چون ستاره در آب می‌تابد و سیاهی درو چون گله زنگیان بر بناگوش ترکان می‌درفشد. و چون تو آن بدیدی بزودی بیرون خرام.

و غلامی این باب می‌شنود. چادر بساخت، و یک چندی بگذشت. روزی نقاش بکاری رفته بود و تا بی‌گاهی مانده. آن غلام آن چادر را از دختر او عاریت خواست و زن را بدان شعار بفریفت، و بدو نزدیک شد و پس از قضای شهوت بازگشت و چادر بازداد. چون نقاش برسید و آرزوی دیدار معشوق می‌داشت، در حال چادر بکتف گردانید و آنجا رفت. زن پیش او بازدوید و گفت: ای دوست، هنوز این ساعت بازگشته ای، خیر هست که برفور بازآمدی! مرد دانست که چه شده است، دختر را ادب بلیغ کرد و چادر بسوخت.»

دختر ایرانی

درست در سال‌های میانین سده‌ ششم هجری – یعنی حدود ۵۵۱ هجری – یکی از سرایندگان و نویسندگان این سده، نظامی عروضی سمرقندی کتابی به اسم «مَجمع‌ النّوادر» پدید آورد که دارای چهار گفتار درباره‌ دبیران، سرایندگان، اخترشماران و پزشکان بود، برای همین، از دیرباز به «چهار مقاله» نام برآورد.

نظامی عروضی شعر هم می‌گفته است؛ امّا شعر او هیچ‌ گاه به پای هنرش در نویسندگی نمی‌رسد. وی در آغاز هر یک از جستارهای کتاب، فصلی در ارزش آن دانش آورده و آن‌گاه به یادکرد داستان‌هایی از پیشینیان پرداخته است.

با وجود لغزش‌های تاریخی فراوانی که در کتاب چهارمقاله به چشم می‌آید و نویسنده هم پنداری بر آن سر نبوده که پژوهش تاریخی انجام دهد، این کتاب از نظر ادبی ارزش فراوانی دارد:

«شیخ الاسلام عبدالله انصاری – قدّس الله روحَه – با این خواجه تعصب کردی و بارها قصد او کرد و کتب او بسوخت؛ و این تعصّبی بود دینی که هرویان درو اعتقاد کرده بودند که او مردم زنده می‌کند، و آن اعتقاد عوام را زیان می‌داشت. مگر شیخ بیمار شد و در میان مرض فواق پدید آمد، و هر چند اطبا علاج کردند، سود نداشت، ناامید شدند. آخر بعد از ناامیدی قاروره شیخ بدو فرستادند و ازو علاج خواستند بر نام غیری.

خواجه اسماعیل چون قاروره نگرید، گفت: «این آب‌ فلان است و فواقش پدید آمده است و در آن عاجز شده‌اند. و او را بگویید تا یک استار پوست مغز پسته با یک استار شکر عسکری بکوبند و اورا دهند تا بازرهد، و بگویید که علم بباید آموخت و کتاب نباید سوخت. پس از این دو چیز، سفوفی ساختند و بیمار بخورد و حالی فواق بنشست؛ و بیمار برآسود.» (ص ۱۲۷)

دو نفر در نخلستان

در واپسین سال‌های سده‌ چهارم هجری یکی از اسپهبدان مازندران به‌نام مرزبان بن رستم کتابی به شیوه‌ کلیله و دمنه فراهم آورد، دربردارنده داستان‌ها و تمثیل‌های پندآموز از زبان جانوران و انسان‌ها و آن را مرزبان‌نامه نام نهاد. این کتاب در بنیاد به زبان طبری (گویش مازندران کهن) نوشته شده بود و بعدها یکی از دانشوران عراق عجم به‌ نام سعدالدّین وراوینی آن را به پارسی درآورد.

مرزبان‌نامه‌ وراوینی دارای نه فصل است، با یک دیباچه و یک ذیل. وی برخی حکایت‌ها را در کتاب خود نیاورده و در واقع، چکیده‌ای از کتاب را به پارسی نقل کرده است. مرزبان‌نامه را می‌توان نمونه‌ برین نثر برساخته و هنرورزانه پارسی دانست:

«ملک زاده گفت: پادشاه به آفتاب رخشنده ماند و رعیّت به چراغ‌های افروخته. آنجا که آفتاب تیغ زند، سنان شعلهٔ چراغ سرتیزی نکند و در مقابلهٔ انوار ذاتی او نور مستعار بازسپارد و همچنین چون پادشاه آثار سجاحت خلق خویش پیدا کند و نظر پادشاهی او بر رعیّت تعلّق گیرد، ناچار تخلّق ایشان به عادات او لازم آید و عموم خلل در طباع عوام صفت خصوص پذیرد و گفته‌اند: زمانه در دل پادشاه نگرد تا خود او را چگونه بیند، به هر آنچه او را میل باشد، مایل گردد، إِذَا تَغَیَّرَ السُّلطانُ تَغَیَّر الزَّمَانُ؛ و گفته‌اند: تا ایزد، تعالی دولت بخشیده از قومی بازنستاند، عنان عنایت پادشاه از ایشان برنگرداند، چنانک خرّه نماه را با بهرام گور افتاد. ملک پرسید که چگونه بود آن؟»

دختر ایرانی

نوآفرینی و نوآوری‌های مصلح‌ الدین سعدی، شیخ فرزانه‌ شیراز به قلمرو شعر پارسی منحصر نمی‌ماند. او چنان که خود یک بار به حق نمونش کرده، فرمانروای مسلّم مُلک سخن – اعم از شعر و نثر- است. توان نوجویی شگرف و شیوه‌ بی‌همتا و سبک سهل ممتنعی که سعدی در تنظیم گلستان به‌کار پرده است، کم‌تر از بوستان و غزل‌های وی نیست.

اگر به یاد بیاوریم که نوآفرینی در شعر پس از فردوسی و نظامی و عطار و در نویسندگی، بعد از بیهقی و ابوالمعالی تا چه پایه دشوار و نزدیک به محال بوده است، به ارزش انقلابی که سعدی در شعر و نثر پارسی پدید آورده است، بیش‌تر پی خواهیم برد. او توانسته است با بهره‌بری از همۀ شیوه‌ها و شگردهای نویسندگی پارسی یعنی پرداخت زیبا، فشرده‌نویسی، بهره‌وری از شعر، تمثیل و حکایت، ساناسانی معانی، رنگارنگی الفاظ، دریافت‌های تیزبینانه از مسائل مهم اجتماعی و اخلاقی و سرانجام، ریختن همه‌ این‌ها در آوندی آراسته و پرداخته، ترکیب تازه‌ای در نویسندگی پارسی پدید آورد که طبع همگان را در همه‌ دوره‌ها سیراب و سرشار می‌کند؛ دُدیگر آنکه آهنگ و سازوارگی ویژه ای در قلمرو زبان در ذهن و ذوق خواننده بنشاند و او را در برابر توان شگرف و زبان‌آوری بی‌چون و چرای خود به پذیرش و کرنش وابدارد. از گلستان، هم رایحه‌ نثر آهنگین خواجه عبداللّه شنیده می‌شود، هم نشانه‌های نثر آراسته و استوار ابوالمعالی؛ امّا در هر حال جهان گلستان، جهان ویژه‌ای است که تنها سعدی شیراز، همه‌ گوشه‌های آن را با خامۀ جهان‌گیر خود رام کرده است.

گلستان دارای یک دیباچه و هشت باب است با این چینش: در سیرت پادشاهان، در اخلاق درویشان، در فضیلت قناعت، در فواید خاموشی، در عشق و جوانی، در ضعف و پیری، در تأثیر تربیت و در آداب صحبت. انشای دیباچه، اندکی فنّی، هنرورزانه، آراسته و استوار و دلپذیر و انشای باب‌ها ساده‌تر و طبیعی‌تر است. هفت باب نخستین کتاب دربرگیرنده‌ حکایت‌های آموزنده و اغلب کوتاهی است که عموماً از آزموده‌های او طی سفر سی و پنج ساله‌اش مایه می‌گیرد. به‌ویژه که می‌دانیم گلستان در سال ۶۵۶ هجری – یعنی یک سال پس از بازگشت از آن سفر دراز – نگاشته شده است. در باب هشتم گلستان، بیش‌تر واژه‌ها و جمله‌ها کوتاه و درهم فشرده‌ای است و بیشتر آن‌ها از غایت استواری و زیبایی، امروز یا به‌صورت زبانزد در میان همگان رایج است یا خود به خود، اگر نه در ضمیر و کلک توده پارسی‌زبانان، دست کم بر زبان و خامه‌ نویسندگان و ادب‌دوستان گذشته و حال روان بوده است؛ از این نظر باید سعدی را چیره‌دست‌ترین و نامورترین نویسنده زبان پارسی دانست.

از لحاظ کیفی، گلستان فشرده و حاصل آزموده‌های دلپذیر و رنگارنگ سعدی است که در آن‌ها هیچ گونه گزینش و جهت‌یابی ویژه ای صورت نگرفته است. گلستان بر خلاف بوستان که برای خودش جهانی است خودبسنده و پسندیده، دست کم تصویری درست و زنده از روزگار سعدی است که البتّه همه‌ جوانب و جنبه‌های آن هم دلپذیر و دلپسند نیست:

«یکی از پادشاهانِ پیشین در رعایتِ مملکت سستی کردی و لشکر به سختی داشتی. لاجرم دشمنی صعب روی نهاد؛ همه پشت بدادند.

چو دارند گنج از سپاهی دریغ / دریغ آیدش دست بردن به تیغ

یکی را از آنان که غَدْر کردند با من دَمِ دوستی بود، ملامت کردم و گفتم: دون است و بی‌سپاس و سِفله و ناحق‌شناس که به اندک تغیّر حال از مخدومِ قدیم برگردد و حقوقِ نعمتِ سال‌ها درنوردد. گفت: ار به کرم معذور داری شاید، که اسبم در این واقعه بی‌جو بود و نمدزین به گرو، و سلطان که به زر بر سپاهی بخیلی کند، با او به جان جوانمردی نتوان کرد.

زر بده مردِ سپاهی را تا سر بنهد / و گرش زر ندهی، سر بنهد در عالم»

کتابنما

۱- ادبیات ایران و جهان؛ سال دوم آموزش متوسطه

۲- مجمل التواریخ و القصص؛ ویرایش: سیف الدین نجم آبادی، زیگفرید وبر، ۱۳۷۸.

۳- تاریخ بیهق؛ ابوالحسن علی بن زید بیهقی؛ ویراستار: احمد بهمنیار؛ نشر بنگاه دانش؛ ۱۳۱۷.

۴- راحَه الصُّدور و آیه السرور؛ محمدبن علی بن سلیمان راوندی؛ ویراستار: محمد اقبال؛ برلیل؛ ۱۹۲۱.

۵- کلیله و دمنه؛

۶- چهار مقاله؛ احمدبن عمربن علی نظامی سمرقندی؛ ویراستار: محمد قزوینی؛ نشر ارمغان؛ ۱۳۲۷.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا