باز دگر باره مهرماه درآمد / جشن فریدون آبتین بدرآمد
جهان، شهرآیینی و شارمندیهای بسیاری را به خود دیده است. فرهنگها و کشورهای بسیاری سر برآوردهاند و پس از چندی هیچ نامی از ایشان به جا نمانده است. تاریخ گواه مردمانی است که میآیند و میروند. کشورهایی نام برمی آورند و پس از چندی نابود میشوند؛ اما برخی ار کشورها بخت آن را داشتهاند که هماره سرافراز و سربلند پایدار بمانند و هیچگاه از چهره تاریخ زدوده نشوند.
ایران از کمشمار کشورهای است که در درازای روزگاران پا برجا ایستاده است و بادهای ویرانگر نتوانسته ریشه آن را از بیخ برکند. جای شگفتی است که سرزمین ما نام خود را به گونهای بر پیشانی جهان برکنده است که هیچ گاه زدوده نمی شود. گویی فرّ و فروغ اهورایی همیشه از آن میتابد و نیرویی مینوی پاسش میدارد. فرهنگ ایران چنان نیرومند است که هر دشمنی را سرانجام به زانو درمیآورد. اگرچه در برون گاه درشکسته است؛ اما در درون هر نیروی اهریمنی را نابود ساخته است. دریای خروشان ایران چنان بیکران است که هیچ پلیدی و پلشتی آن را نمی آلاید. هر چند ددآیینان گاه گاه به این سرزمین تاختهاند؛ اما نتوانستهاند نامش را بزدایند یا فر و فروغش را تیره گردانند. آری؛ کشور ما هر تلخکامی را برتابیده و هماره سرافراز و بشکوه سربرافراشته است. دستانزن گنجه چه نیکو میسراید:
همه عالم تن است و ایران دل / نیست گوینده زین قیاس خجل
چون که ایران دل زمـین باشد / دل ز تن بـه بود یقــین باشـــد
زبان کشور ما به اندازهای نغز و شیواست که کشوری چون چین میزبان آن بوده است. ابن بطوطه مینویسد: در چین بر زورقی نشستیم. جاشوان پارو میزند و سرودههای سعدی را برمیخواندند.
حتا تا چند سده پیش زبان پارسی زبان رسمی سرزمین هند نیز بود و همین رو سرایندگان پارسیزبان بزرگی در این کشور برخاستند. سبک هندی نشانگر جایگاه پارسی در هند است. گستره جغرافیایی این زبان بیش نیمی از آسیا را در برمیگرفت: هند، ترکستان، بخشی از چین، گرجستان، ارّان و ترکیه … از کشورهاییاند که میزبان این زبان بودهاند.
دانشوران و دانشمندان بزرگی نیز در ایران برخاستهاند. سرزمین ایران سرزمین دانش و هنر است. بزرگانی چون پورسینا، زکریای رازی، ابوریحان بیرونی، بهزاد و … .همچنین ایران زادگاه پیامآوران بزرگ است. پیام آورانی که اندیشهشان در سراسر جهان درگسترده و بر همه جهان اثر نهاده است. دین زرتشت، دین مزدک، مانی و زروانیگری، کیش مهر … ازین نمونهاند.
آری! جهان وامدار فرهنگ و دانش ماست. پس میسزد که پیشینه خود را نیک بشناسیم و بکوشیم آن را به جهانیان بشناسانیم. رشتۀ ادب پارسی را پیوندی ناگسستنی با ایران و ایرانشناسی است. فرهنگ ما در سخن هنروران مان بازتافته است. با بررسی و ژرفکاوی در شعر و نوشتههای سخنوران میتوان چهره ایران را بازشناخت و به فرهنگ مایه ور آن دست یافت؛ ازین رو بر سخندانان است که افزون بر سخندانی و و سخن شناسی ایرانشناس نیز بوده باشند. نمی توان تنها به بررسی پیکره سخن بسنده کرد. برای شناخت ژرفای نوشتارها، ایرانشناسی نیز به کار میآید. برماست که در رشته ادب پارسی آموزههای ایران شناسی را نیز بگنجایم.
همانگونه که گفتیم بخشی از ایرانشناسی در پیوند با دینهای باستانی ایران است. دینها و کیشهای بسیاری در ایران سر برآوردهاند و در پهنه جهان درگستردهاند. افسوس که آگاهی ما از دینهای ایرانی بس بسیار اندک است. هنوز آگاهی ما در این باره به بیش از چند جلد کتاب نمیرسد. برای بسیاری از ما حتا نام این دینها نیز ناآشناست. در جهانی که هر کشوری میکوشد سفالینهای را در دیرینکدهای بنهد و به آن ببالد، ما کمترین شناختی از گذشته خود نداریم. آیا شایسته است که دیگران دربارۀ سرزمین ما بپژوهند؛ سپس ما از ایشان ایرانشناسی بیاموزم؟ آیا میسزد که فرنگیان بیش از ما به ایران شناسی بپردازند؟ گذشته چراغ راه آینده است. شناخت تاریخ سبب میشود تا لغزشهای گذشتگان را بازنرانیم؛ همچنین از آزمونهایشان درس بیاموزیم. امید میبرم در آینده، ایرانیان بیش از پیش به این کار ارزنده بپردازند.
ما در این جستار برآنیم تا دربارۀ کیش مهر و اثرگذاریهایش بر باخترزمین پژوهشی انجام دهیم. با بررسی و شناخت این کیش آگاهیهای سودمندی دربارۀ ایران به دست خواهیم آورد. کیش مهر گویا یکصد سال پیش از زایش مسیح به باختر زمین راه کشید؛ البته برخی زمان آن را به روزگار فریدون بازمیرسانند. آوردهاند که جنگهای ایران و رم سببب شد تا سربازان رمی در بازداشتگاههای ایران گرفتار آیند. پس از آشتی این سربازان به سرزمین خود بازمیگشتند و از این راه آیینهای ایرانی را چونان ارمغان به میهن خود میبردند. همین سربازان بودند که کیش مهر را برگزیدند و آن را در اروپا گسترش دادند. ایزد مهر ایزد جنگ و جنگاوران به شمار میرفت بازوان توانا و بلند او پیمانشکنان را نابود میساخت و به کیفر میرساند. نزدیک به پانصد سال این دین بر سراسر باختر زمین سایه افکند.
یولیانوس در سال ۳۶۱ م. آیین مهر را دین رسمی رم کرد. با مرگ یولیانوس خاماندیشان به ستیز با کیش مهر برخاستند؛ ازین رو مهرابهها ویران شد. تندیسها و نقش و نگارهای مهری از میان رفت. قانونهای سختی برنهاده شد تا مهریان در تنگنا افتند. هر جا مهردینی را مییافتند میکشتند و به سختی با ایشان روباروی میشدند. هر چند با مرگ یولیانوس این کیش سر بر نشیب نهاد؛ اما توانست در دل دین ترسایی رخنه کند و بسیاری از راه و رسمهای خود را در دل دین تازه بگنجاند. بسیاری از آیینهای اروپائیان بازمانده از کیش مهری است. برخی تا هشتاد درصد راه و رسمهای فرنگیان را برگرفته از کیش مهر میشمارند. ارنست رنان میگوید: اگر علت و رخدادی دین مسیحی را از پیشرفت بازمیداشت بیگمان جهان از آن مهر میشد. در همین باره در دانشنامه بریتانیکا میخوانیم:
«شاید گمان شود میخواهیم نظر شمار را به دینی ناچیز و کم ارج بکشانیم؛ اما باید بگوییم- اگرچه نمی توان ارج و ارزش این دین را بازگفت- این دین نقش بزرگی در تاریخ پرورش دین عیسوی داشته است. ما از این کیش آگاهی کمی داریم. این اندازه میدانیم که چند سده در جهانشاهی رم گسترده ترین دستگاه دینی بود.»
از این سخنان میتوان دریافت که کیش مهر چه اندازه در باختر زمین رخنه کرده بود. بیشتر مهرشناسان به این اثرگذاری خستو شدهاند. پیوند و همسانیهای بسیاری میان کیش مهر و آیینهای کلیساییان به چشم میآید. اگرچه هر گونه همسانی و پیوند نشانگر اثرپذیری نیست؛ اما از کنار این همسانیها نمیتوان به سادگی گذشت. دین ترسایی همچون دیگر دینها پس از درگذشت پیامبرش، عیسا دچار دگرگونی شد. باورهای کهن از نو رخ نمود. راه و رسمهای کهن دوباره رواج یافت. همانگونه که همیشه همینگونه بوده است. از این رو میسزد که نگاهی به گذشته بیفکنیم و از دل تاریخ راستیها را بیرون بکشیم.
کیش مهر، آیینی رازورانه و نهانگرایانه بود. مهرپرست سوگند میخورد تا راز بر کس نگشاید. اگر مهردینی رازی برمی گشود. به سختی کیفر میدید. همین پنهانکاریها کار شناخت و داوری را دشوار میکند. تا آنجا که من بررسیدهام هیچ نوشتۀ مهری یافت نشده است. آگاهیهای ما تنها از راه تندیسها و نقش و نگارها به دست میآید. مهریان هنر را ارج مینهادند و مهرابهها را با نقش و نگار میآراستند. همین نقش و نگارها ما را راه مینماید تا گوشهای از رازهای این کیش را فروگشاییم.
دریغا که مهرستیزان، بسیاری از تندیسها و شاهکارهای مهری را نابود کردند. مهرابهها را ویران ساختند تا اثری ازین کیش به جا نماند. مهرپرستان نیز در پی چاره افتاند. بخشی از شاهکارهای خود را در دل خاک پنهان کردند و بخشی را به سرزمینهای دیگر بردند. خوشبختانه باستانشناسان این اثرهای گرانارج را بازیافتند و همین یافتهها گوشهای از رازهای مهردینان را بر ما آشکار میسازند. یافتههای ما اندک است؛ نوشتهای هم از این کیش به جای نمانده است؛ ازین رو دربارۀ این دین به خوبی نمی توانیم سخن برانیم. میباید چشم به راه باشیم تا پژوهشهای باستانشناختی دری تازه فراروی ما بگشاید و رازهای تازه از دل خاک رخ نماید.
در زیر فهرست وار برخی از پیوندها و همسانی ها میان آیین ترسایان و کیش مهر بازرانده میشود.
۱- پاپ و پدر روحانی:
ترسایان به رهبر و راهبر خود پاپ میگویند. پاپ بلندپایهترین دینمرد در کلیساست؛ همچنین مسیحیان مردان دین خود را پدر میخوانند. پدر روحانی کسی است که به آموزشگاههای دین رفته و دین مسیحیت را آموخته است، مانند: «پدر اوبری».
در ایران همانند اروپا به خدامردان پیر یا بابا گفته میشود؛ بابا طاهر عریان، بابا افضل کاشانی از این نمونه است. در آنندراج میخوانیم این لفظ (=بابا) بر پیران کامل اطلاق کنند که به منزله پدر باشند؛ چنانکه باباافضل کاشی و بابا طاهر همدانی و امثال ایشان.
واژه باب در فارسی به معنای پدر به کار رفته است؛ چنانکه خاقانی میگویند:
مرا گریز ز خانه به خانقاه بود چو کودکی که به مادر گریزد از بر باب
مهریان نیز به رهبر دینی پدر میگفتند. مهردین میبایست هفت خوان یا زینه (مرحله) را پشت سر مینهاد تا رهبر دینی گردد. پدر واپسین زینه مهری است. زینههای کیش مهر را اینچنین آوردهاند: ۱- کلاغ یا پیک ۲- پنهان یا پوشیده ۳- سرباز ۴- شیر ۵- پارسی ۶- خورشید ۷- پدر
این هفت زینه ما را به یاد هفت شهر عشق در منطق الطیر میاندازد. عطار همچون مهریان هفت زینه را نام میبرد. مرغان رهرو پس از گذرانیدن هفت شهر به سیمرغ راه مییابند.
پاپ، باب و بابا همریشهاند. ترسایان نیز همانند ایرانیان، بزرگان دین خود را پاپ و پدر میخوانند. پس از اسلام نیز پیشوایان دین بابا نام گرفتند. روشن است که پدر، پاپ و بابا چه اندازه به هم نزدیکاند. اینها نشانه پیوند این دو کیش است.
۲- آیین نان و نبید:
از دیگر آیینهای ترسایان نان و نبید است. ترسایان در کلیسا گرد میآیند به رده میایستند. پدر روحانی نانی را در نبید میزند و سپس در دهان خداباوران مینهد. نمونه این آیین در ایران نیز به چشم میخورد. در زیر سه نمونه از آیینهای ایرانی آورده میشود که همانند آیین نان و نبید است.
الف) داستان ارداویراف: در کتاب ارداویرافنامه آمده که روزی مغان گرد میآیند و ارداویراف را برمی گمارند تا به آسمان راه برد و از بهشت و دوزخ پیام آورد. ارداویراف آماده میشود و باده منگ را مینوشد. پس از آشامیدن منگ از خود بی خود میگردد. روانش از کالبد جدا شده و به سپهر راه میگشاید. پس از هفت روز از آسمان فرود میآید از خواب هفت روزه برمی خیزد و دیدهها و یافتههایش را برای دیگر مغان بازمیگوید. این فراروی را با آیین نان و نبید میتوان سنجید.
ب) بزم مینوی بگماز: در یکی از نقش و نگارهای مهری میبینیم که مهردینان گرد هم آمدهاند و سرگرم برگزاری آیینهای دینیاند. در این بزم مهردینان گرده نانی (= درون) را با آشامیدنی به کار میبرند. گویا بر روی تکه نان چلیپایی نقش بسته است.
در میان زرتشتیان نیز این رسم دیده میشود. در گذشته زرتشتیان خوانی میگستردند که در گاثاها میاستر و میزد خوانده میشد. بر خوان آب و نان (= درون، زور) مینهادند. میهمانان کنار خوان مینشستند و نان و آب سپند را به کار میبردند.
پ) گیاه هوم: گیاه هوم را با نان و نبید میتوان سنجید. به باور ایرانیان باستان گیاه هوم دارای ویژگیهای جادویی است. این گیاه، سرور گیاهان اهورایی به شمار میرود. ایرانیان از افشره آن نوشابهای مستیآور میساختند که به آن پراهوم گفته میشد. این افشره را در جشنها با شیره انگبین و آب میآمیختند و به خدایان پیشکش میداشتند و خود نیز مینوشیدند.(اوستا، ص۳۴۷)
در هومیشت آمده: ای هوم پاک دور گرداننده مرگ! بهترین جهان و زندگی خوش درخشان را از تو میخواهم، آن چنانکه شایسته پاکان و پارسایان است. ای هوم دوردارنده مرگ! از تو میخواهم، تندرستی و بهی جسم را؛ و ای هوم پاک نیز خواستارم سلامت جان و روان را.
۳- چلیپا(=صلیب):
این نقش در ایران پیشینه کهنی دارد. نشان چلیپا در بیشتر کشورها پیش از دین ترسایی دیده شده است: در مصر، ایران، هند حتی در میان سرخ پوستان. کاشیکاریهای مزگتهای ایران دارای این نقش است. سردر گورگاه هخامنشیان چلیپاگونه است.
گویا مهردینان نشان چلیپا را بر دست و روی خود نقش میزدهاند. همانگونه که امروزه برخی از ورزشکاران بر روی بازو خال کوبی میکنند. در کاوشهای باستان شناسی تندیس مردی یافت شده که بر دست نقش چلیپا دارد. اگر مردی به دین مهری میگروید، نقش چلیپا را بر بازوانش داغ میزدند. مهردینان با این داغ یکدیگر را میشناختند. برخی این بیت حافظ را گویای همین رسم میدانند:
یاد باد آنکه نهانت نظری با ما بود / رقم مهر تو بر چهره ما پیدا بود
گویی حافظ مهردین است. از این رو مُهر چلیپا را بر چهره خود رقم زده است؛ البته نباید گمان کرد که این نقشواره(=چلیپا) آفریده مهریان است. زیرا پیشینه این نشانواره به گذشتههای بسیار دورتر برمی گردد؛ اما میتوان گفت مهردینان نقش بزرگی در رواج چلیپا در باخترزمین داشتهاند. با پذیرش دین مهری چلیپا رواج و روایی گرفت؛ سپس ترسایان نیز این نقش واره را برای خود برگزیدند. در ادب پارسی چلیپا نمادی شده است برای کلیسا.
۴- شستشو:
آب در کیش مهر نقش فراوانی داشت. مهریان مهرابهها را در دل کوه و در کنار چشمهها میساختند. اگر جوی و رودی در آن نزدیکی نبود چاه کنده میشد. کف مهرابهها جوی آب داشت تا مهردینان خود را شستشو دهند. مهرپرست نخست پاک میشد؛ سپس به مهرابه گام مینهاد. هاشم رضی دربارۀ تعمید میگوید: میان زرتشتیان قدیم و ایرانیان پس از زرتشت نیز غسل تعمید کودکان در مهرابهها و آتشکدهها مرسوم بود. در مهرابهها مغان مقابل آتش به نام خدای خورشید کودکان را در آب فروبرده و پس از آن نامگذاری میکردند. (آیین مهر، ص۲۷۶)
و در جای دیگر بازمینماید: غسل تعمید، ظرف آب متبرک در کلیسا، سنگابهها و حوضچههایی که در مدخل تکیهها و اماکن مقدسه برپا میکنند همه از یادگارهای آیین میتراست. در دیوان رند شیراز آمده است:
شستشویی کن و وانگه به خرابات خرام / تا نگردد ز تو این دیر خراب آلوده
۵- شمع:
افروختن شمع نیز آیینی است که میان ترسایان و ایرانیان رواج داشته و دارد. امروزه هنوز ایرانیان در سقاخانهها و آرامگاهها شمع میافروزند و در برابر شمع میایستند. دست بر میافرازند و با یزدان راز و نیاز میکنند. ترسایان نیز همین کار را انجام میدهند. در برابر شمع میایستند و یزدان را نیایش میکنند. آیا شمع و آتش و خورشید همسان نیستند. اینها همه نمادی از روشناییاند. ایرانیان از گذشتههای دور فروغ و روشنایی را ارج مینهادند و اهریمن را تیره و تاریک میشمردند.
۶- جشن کریسمس:
همه ساله ترسایان در سالمه ۲۵ دسامبر، جشنی به یاد زادروز مسیح برپا میکنند. در گذشته این روز، روز زایش مهر به شمار میرفت؛ ازین رو مهریان در این روز جشن برپا میکردند. هاشم رضی در این باره مینویسد: مراسم بزرگ قربانی گاو، به یادمان میترا، روز ۲۵ دسامبر روز زایش مهر برگزار میشد. در سال ۳۵۳ م. پاپ لی بر فرمان داد تا عید ولادت مسیح (عید نوئل یا کریسمس) که تا آن تاریخ در ششم ژانویه برگزار میشد به روز بیست و پنجم دسامبر تغییر یابد، تا معارضهای با پیروان میترا و روز زایش مهر شده باشد. (همان، ص۲۱۸)
شب یلدا نیز با آغاز سال مسیحی برابر میافتد. از گذشتههای دور ایرانیان در شب یلدا جشن برپا میکردند و شب چره میخوردند. امروزه نیز این آیین برگزار میشود. از آنجا که شب یلدا درازترین شب سال است و پس از آن تاریکی فرومیکاهد و روشنایی درمیافزاید. ایرانیان آن را خجسته میشمردند.
۷- سهگانهباوری:
ترسایان بر این باورند که خدا دارای سه رخنمایی است. این سه پرتو از یک گوهر برآمده که همان خداست. همانگونه که نور به شوشه(=منشور) میتابد و به سه پرتو بخش میشود و بیننده سه فروغ را میبیند؛ اما این سه پرتو یک فروغ بیش نیستند، خدا نیز خود را در سه کس به نمود آورده است. ترسایان به این سه رخنمایی پدر، پسر و روان سپند (=روح القدس) میگویند. در کتاب دبستان مذاهب این چنین آمده: خدا را پدر از آن میگویند که مهربان است بر بنده؛ چنانکه پدر به پسر؛ و میگویند: با آنکه خدا سه هستی گوناگون دارد؛ اما در حقیقت یک گوهر است. چنانکه آن هستی پدر است و پسر است و روان سپند، بی آنکه از یگانگی این گوهر خجسته کم شود. (دبستان مذاهب)
هاتف اصفهانی در این باره چنین میسراید:
در کلیسا به دلبری ترسا / گفتم: ای جان به دام تو در بند
ای کـــه دارد بـــه تار زنّارت / هر سر موی من جدا پیوند
ره به وحـدت نیافـــتن تا کـــی / ننگ تثلیت بر یکی تا چند؟
نام حق یگــانه چون شــــــاید / که اب و ابن و روح قدس نهند؟
لب شیرین گشود و با من گفت / وز شکرخنده ریخت از لب قند
که گر از سر وحدت آگاهی / دهمت کافری به ما مپسند
در سه آیینه شاهد ازلی / پرتو از روی تابناک افگند
سه نگردد بریشم ار او را / پرنیان خوانی و حریر و پرند
ما در این گفتگو که از یک سو / شد ز ناقوس این ترانه بلند
که یکی هست و هیچ نیست جز او / وحده لااله الاهو
به هر روی نشانههای سهگانهباوری در تندیسهای مهری نیز فراچشم میآید؛ اگرچه این نشانهها اندک و کمشمار است و نمی توان برهانی را بر آن استوار داشت. در یکی از تندیسها جوانی دشنه اش را بر گرده گاوی فرو برده است. چهره جوان به سوی آسمان است در دو سوی جوان چهره دو برنا دیده میشود. این دو آذربان هر یک آتشدانی را در دست دارند. یکی از آذربانان تاجی همچون ماه بر سر نهاده و دیگری تاجی از خورشید بر تارک دارد. به این نقش برجسته«گاو اوژن» گفته میشود. یکی از چالش برانگیزترین تندیسها همین تندیش است. برخی از مهرشناسان این سه جوان را با سهگانهباوری ترسایان سنجیدهاند و بر این باورند که سهگانهباوری از کیش مهر به دین ترسایی رخنه کرده است.
از آنجا که مسلمانان سهگانهباوری را نادرست و خرافات میشمارند تا اندازهای میتوان به گمان افتاد که این باور بازمانده از کیش مهر باشد. میتوان گمان کرد که مهریان ترسا شدند سپس اندیشههای خود را در دین تازه گنجاندند.
۸- بابا نوئل:
همگان کمابیش با جشن کریسمس آشنایی دارند. در فیلمها میبینیم که پیرمردی ریشور، جامهای سرخ فام در برکرده و کلاهی شکسته بر سرنهاده است. پیرمرد دارای گردونهای است که میتواند همچون پرندگان برپرد و به هر کجا سرکشد. بابا نویل در گردونه مینشیند. به پرواز درمی آید به خانه، سر میزند و ارمغانهای مینوی را به مردم ارزانی میدارد. در این داستان سه ویژگی ارزنده به چشم میخورد. نخست اینکه جامه بابا نوئل سرخ فام است. دودیگر کلاه شکسته برسردارد. سه دیگر اینکه گردونهاش برمی پرد و از آسمان به زمین فرود میآید. چهار آهو گردونهاش را میکشند و سپهر را درمینوردند. در زیر خواهیم دید که این سه ویژگی در نوشتههای ایرانی نیز به چشم میآید.
الف) رنگ سرخ: مهردینان رنگ سرخ را میپسندیدند. در مهرابه هایی که در رم یافت شده هر جا نقش و نگاری است تن پوش آن به رنگ ارغوانی یا سرخ است. خدایگان بلخ میگوید:
بهترین رنگها سرخی بود / وان ز خورشید است و از او میرسد
و رند شیراز از پیر خود این چنین یاد میکند:
پیر گلرنگ من اندر حق ازرق پوشان / رخصت خبث نداد ورنه حکایتها بود
گل در ادب پارسی به معنای گل سرخ(=رز) است. پس پیر حافظ جامهای سرخ رنگ بر تن میکرده است.
ب) کلاه شکسته: به کلاه شکسته؛ کلاه فریزی نیز میگویند. مغان مهری، کلاه شکسته بر تارک مینهادند. کلاه مهری همانند شب کلاه است: پایین آن فرخ و گشاد است و بالای آن تنگ و بسته. این کلاه همچون کلاهی است که جادوگران بر تارک مینهند. واژه مجیک در انگلیسی از همین واژه مغ برآمده است. از آنجا که مغان به کارهای شگفت میپرداختند در زبان فرنگی مجیک به معنای جادو به کار رفته است. امروزه نیز در بیشتر فیلمها جادوگران کلاه شکسته برسر مینهند. عطار در داستان شیخ صنعان میگویند:
هم کلاه گبرگی انداخته / هم ز ترسایی دلش پرداخته
بسا که کلاه گبرکی همان کلاه مغان باشد.
ج) گردونه پرنده: این گردونه را در نوشتههای باستانی ایران نیز مییابیم. این گردونه همچون گردونه بابانوئل پرواز میکند و از زمین به سپهر برمیپرد. چهار اسب مینوی این گردونه را میکشند. در مهریشت میخوانیم: ایزد مهر دارای گردونۀ بسیار زیبایی است که زیورهای فراوانی به آن آویخته شده است. این گردونه را چهار اسب سپیدفام و زیبا بر پهنه آسمان میکشند. (آیین مهر، ص۲۲)
می بینیم که جامۀ بابانوئل سرخ فام، کلاهش شکسته و ارابه اش پرنده است و با چهار اسب کشیده میشود. تن پوش مهریان نیز سرخ رنگ است. مهر ایزد بر گردونهای پرنده با چهار اسب مینشیند و مغ مهردین کلاه شکسته بر تارک مینهد، درست همانند بابا نوئل.
۹- یکشنبه:
این روز روز سپند و آیینی ترسایان به شمار میرود. مسیحیان این روز را گرامی میدارند و در این روز آیینهای دینی را به جا میآورند. یکشنیه در پیوند با ستاره خورشید است. مسعود سعد سلمان در این باره میگوید:
یکشنبه است و دارد نسبت به آفتاب / بر روی آفتاب به من ده شراب ناب
سان دی (=) از دو بخش ساخته شده است سان و دی. سان به معنای خورشید و دی به معنای روز است پس سان دی به معنای روز خورشید.
مهر نیز در زبان پارسی در معنای خورشید است؛ چنانکه استاد توس میسراید:
خداوند کیوان و گردون سپهر/ فروزنده ماه و ناهید و مهر
در این بیت آشکارا مهر به معنای خورشید آمده است. عیسی نیز با خورشید پیوندی رازآمیز دارد. در مهریشت درباره ایزد مهر چنین میخوانیم: مهر پیش از دیدن خورشید برمی آید و فروغ خود را بر ستیغهای بلند میتابد و پس از فروخفتن خورشید همچنان میپاید. آشکار است که چه اندازه، یکشنبه، خورشید، مهر و مسیح به هم نزدیکاند.
۱۰- ناقوس:
ترسایان روز یکشنبه ناقوس مینوازند و با زنگ، آغاز گردهمایی را به آگاهی خداباوران میرساند. در آنندراج دربارۀ ناقوس چنین آمده: ناقوس زنگ بزرگی است که ترسایان در کلیسا از سقف خانه میآویزند و به روز یکشنبه از بامداد تا زمانی که مردم از نماز فارغ شوند نوازند؛ ازین رو ناقوس و زنار در ادب پارسی نماد ترسایان به شمار میرفته است. خاقانی میسراید:
روم ناقوس بوسم زین تحکم / شوم زنار بندم زین تعدّا
اما در جایی دیگر همین سراینده، ناقوس را به مغان باز می خواند:
سبحه در کف میگذشتم بامداد / بانگ ناقوس مغان بیرون فتاد.
در برخی از آیینهای ایرانی نیز همانند کلیسا زنگ و زنگوله یافت میشود. زورخانه، ورزشگاه باستانی ایرانیان است و رسم و راههای آن از گذشتههای دور به ما رسیده. همیشه در این باشگاهها زنگ میآویختهاند. هنگامی که ورزشکاری به گود درمیآید زنگ را مینوازند. هنگام ورزش در کنار تمبک هر از چند گاه سردمدار زنگ را نیز به صدا درمی آورد. گویا زنگ همچون امروز ابزاری برای آگاهی رساندن به مردم بوده است. کاروانیان را نیز با «درا» آگاه میکردهاند. در سفرها آن گاه که می خواستند مردم را بیدار و آماده سفر کنند، زنگ را به صدا درمی آوردند. زنگ دوم برای بستن بار و بنه و زنگ سوم نشانه راه افتادن کاروان بوده است. در یکی از کاشیکاریهای مهری زنگی بر زمین نقش شده گویا هنگام پا نهادن مهردین به مهرابه زنگ را به صدا درمی آوردهاند.
۱۱- کاج:
این درخت در ایران از درختهای سپند به شمار میرود. کاج درختی است همیشه سبز ازین رو یادآور بهار و سرسبزی است. در نقش برجستههای تخت جمشید کاج فراوان دیده میشود. هنوز در برخی از شهرستانها هنگام نوروز درختچهای را میآرایند و برای آرایش خانه به کار میبرند؛ همانگونه که ترسایان هنگام سال نو کاج را میآرایند.
به هر روی برخی از مهرشناسان آیینهای زیر را نیز از کیش مهری میشمارند. اگرچه نگارنده برهان استواری بر آن به دست نیاورد، در اینجا تنها فهرست وار این آیینها را یاد میکند:
گاوبازی در اسپانیا، غار افلاطون، نشانواره پزشکی (جام و دو مار که دهان در جام کردهاند). به خاک افتادن کاردینالها، صورتک زدن ترسایان هنگام جشن بالماسکه، شام مینوی، دوازده یار مسیح، فراروی مسیح.
اینها نمونههایی بود از پیوند و پیوستگی میان کیش مهر و دین ترسایی. به هر روی همسانی و پیوند میان کیش مهر و آیین ترسایی چنان فراوان و آشکار است که ترسایان آغازین به ناچار برآن باور بودهاند که اهریمن این همسانیهای شگفت را پدید آورده است تا مسیحباوران را در گمان بیفکند و از راه بدر برد. البته به گمان من بسیاری از این همسانیها نشانگر آن است که دینها به گونهای از یک سرچشمه جوشیدهاند و همه برای برآوردن نیاز مشترک درونی بشر پدید آمده اند و سرانجام همه دین ها در پی یک هدف اند.
چونک بیرنگی اسیر رنگ شد / موسیی با موسیی در جنگ شد
چون به بیرنگی رسی کان داشتی / موسی و فرعون دارند آشتی
کتابنما
- بغ مهر؛ اجمد حامی؛ داورپناه؛ ۱۳۵۰
- جستار دربارۀ مهر و ناهید؛ محمد مقدم؛ مرکز ایرانی مطالعه فرهنگها؛ ۱۳۳۷
- مهرابه یا پرستشگاه دین مهر؛ محمد مقدم؛ نشریه انجمن فرهنگ ایران باستان؛ تهران: ÷۳۴۳٫
- مهرگان در سیدنی؛ گروهی از نویسندگان؛
- مهر ایرانی؛ فریدون جنیدی
- آیین مهر؛ هاشم رضی؛ بهجت؛ ۱۳۷۱
- نشان رازآمیز مهر، گردونه خورشید؛ نصرالله بختورتاش.