سعید

لف ‌و نشر

هر گاه دو یا چند جزء از سخن بی هیچگونه گزارشی در پی هم بیایند (لف)؛ سپس گزارش آنها (نشر) در بخش دیگر بیاید، آرایه لفّ‌ ونشر پیکر می‌گیرد.

$  پروانه ز من، شمع ز من، گل ز من آموخت         افروختن و سوختن و جامه دریدن

☼  پروانه از من افروختن را، شمع از من سوختن را و گل از من جامه دریدن را آموخت.

حسن تعلیل
لف و نشر
پیچش و گسترش
لف و نشر
پیچش و گسترش
لف و نشر
پیچش و گسترش

یار من باش که زیب فلک و زینت دهر / از مه روی تو و اشک چو پروین من است (حافظ)

آن نه زلف است و بناگوش که روز است و شب است / و آن نه بالای صنوبر که درخت رطب است  (سعدی) [لف و نشر نامرتب]

غلام آن لب ضحّاک و چشم فتّانم / که کید و سحر به ضحّاک و سامری آموخت (سعدی)

به لطف خال و خط از عارفان ربودی دل / لطیفه‌های عجب زیر دام و دانۀ توست (حافظ) [لف و نشر نامرتب]

چو آینه و ترازو، خموش و گویا، یار / ز من رمیده که او خوی گفت‌و‌گو دارد (مولانا)

ای شاهد افلاکی، در مستی و در پاکی / من چشم تو را مانم، تو اشک مرا مانی (رهی معیری)

معنی آب زندگی و روضۀ ارم / جز طرف جویبار و می خوشگوار چیست (حافظ) [لف و نشر نامرتب]

اکنون نه مرا کشتی از آن ابرو و مژگان / دیریست که من کشتۀ این تیر و کمانم (فروغی بسطامی) [لف و نشر نامرتب]

چنان با زاهد و میخواره می‌جوشم که بعد از من / ز خاک من یکی مسجد یکی میخانه می‌سازد

مژگان یار من ز سر ابروان گذشت / یاران حذر کنید که تیر از کمان گذشت

به رویت خط سبز و خال مشکین ای صنم / با هم نشسته طوطی و زاغند در باغ ارم با هم

فرو شد به ماهی و برشد به ماه / بن نیـزه و قبّـۀ بـارگـاه (فردوسی)

گر دهدت روزگار، دست و زبان زینهار / هر چه بدانی مگوی، هر چه توانی مکن [لف و نشر نامرتب]

از دست دل سوختـه و دیده خـونـبار / یک لحظـه نبودیـم جدا ز آتش و از آب (خواجوی کرمانی)

لب و گفتار و زلف و عارض اوست / بـاده و شکـر و شـب و مـهـتـاب (خواجوی کرمانی)

ز چشم و دل، بدن خاکی‌ام در آتش و آب است / به چشم بین و به دل رحم کن که کار خراب است [لف و نشر نامرتب]

از لب تو بوالعجب‌تر، پاسخت / کین چنان تلخ است و بر شکر گذشت (جمال‌الدین عبدالرزاق اصفهانی) [لف و نشر نامرتب]

سرشک و چهره‌ام بین، تا نگویی / گدای عشق را سیم و زری نیست

چه باید نازش و نالش، بر اقبالی و ادباری / که تا بر هم زنی دیده، نه این بینی، نه آن بینی (سنایی)

والضحی و اللیل، موی و روی تو / لافتی حرزی است، بر بازوی تو [لف و نشر نامرتب]

برای آگاهی بیشتر از لف و نشر به این تاربرگ بروید.

خودآزمایی

در عبارت زیر چه نوع لف و نشری به کار رفته است؟ نشرها را شناسایی کنید.

الف) دو کس دشمن ملک و دین‌اند: پادشاه بی‌حلم و زاهد بی‌علم.

ب) فرورفت و بر رفت روز نبرد / به ماهی نم خون و بر ماه گرد

  • در کدام بیت آرایه « لف و نشر » به کار رفته است؟

الف) برو ای گدای مسکین در خانه علی زن                       که نگین پادشاهی دهــــد از کـرم گدا را

ب) قربان آن بناگوش، وان برق گوشواره                       با هم چه خوش نمایند، آن صبح واین ستاره

پ) جهان چو حادثه‌ای پای در رکاب آرد                        عـــنان فتنه بـــدان چشم نیم خــواب دهـد

ت) بــر درگــه عشـــق گـر مــرا بار افتد                        کــاری بـکنم کـــه پـــرده از کـــار افــتد

  • در کدام بیت آرایه « لف و نشر » به کار رفته است؟

الف) برگ بی برگی نداری لاف درویشی نزن               رخ چو عیاران نداری جان چو نامردان مکن

ب) یا بروهمچون زنان رنگی و بویی پیش گیر              یا چو مردان اندر آی و گوی در میدان فــکن

پ) بــــــرید و درید و شکـــــــست و بـــــــبســـت               یلان را ســـــــر و ســــــــینه و پا و دســــت

ت) هــــــــمه دشــــمنی از تو دیـدم ولـــــیکـن          نگـــــویم کــــــــه تو دوســـتی را نشـــــــایی

پیمایش به بالا