◙ منت خدای را عزّ و جلّ که طاعتش موجب قربت است و به شکر اندرش مزید نعمت:
قلمرو زبانی: منّت: نیکویی، سپاس، شکر / منت خدای را: «را» حرف اضافه در معنی «برای» / عزّ و جلّ: گرامی، بزرگ و بلند مرتبه است؛ بعد از ذکر نام خداوند به کار میرود / طاعت: فرمانبرداری، بندگی، عبادت / قربت: نزدیکی (همآوا؛ غربت: غریبی، دوری از خانمان) / اندر: در / به شکر اندرش: دو حرف اضافه برای یک متمم، «در شکرش» / مزید: افزونی، زیادی / حذف فعل «است» به قرینه لفظی (در شکرش مزید نعمت است.)/ قلمرو ادبی: قربت، نعمت: سجع متوازی (رشته انسانی) / طاعتش موجب قربت است: تلمیح به آیه شریفه «و اسجُد و اقتَرب» / و به شکر اندرش مزید نعمت: تلمیح به آیه شریفه «لئن شَکرتُم لأزیدَنّکُم» / نمونه نثر مسجّع یا آهنگین
بازگردانی: سپاس ویژه خداوند است (گرامی و بزرگ) که بندگیاش موجب نزدیکی به اوست و سپاسگزاریاش سبب افزایش نعمت.

پیام: فرمانبرداری موجب نزدیکی به خداوند است.
◙ هر نفسی که فرو میرود ممدّ حیات است و چون برمیآید مفرِّح ذات. پس در هر نفسی دو نعمت موجود است و بر هر نعمت شکری واجب.
قلمرو زبانی: نفس: دم / برمیآید: بالا میآید / ممدّ: یاری رساننده، مدد کننده / حیات: زندگی (همآوا؛ حیاط: صحن خانه) / چون: هنگامی که / مفرّح: شادی بخش، فرح انگیز / ذات: سرشت، گوهره / حذف فعل «است» به قرینه لفظی (بر هر نعمت شکری واجب است.) / قلمرو ادبی: حیات، ذات: پایه های سجع / فرومیرود، برمیآید: تضاد
بازگردانی: هر نفسی که فرو میرود یاری دهنده زندگی است و هنگامی که بیرون میآید شادیبخش جان ماست. پس در هر نفسی دو نعمت وجود دارد و برای هر نعمتی شکری واجب میگردد.
پیام: وجوب شکرگزاری از خدا
از دست و زبان که برآید / کز عهده شکرش به درآید
قلمرو زبانی: که: چه کسی / کز: که از / قلمرو ادبی: وزن: مفعول مفاعیل فعولن (رشته انسانی) / دست، زبان: تناسب / دست: مجاز از کردار / زبان: مجاز از گفتار / برآید، درآید: جناس ناهمسان / از دست و زبان کسی برآمدن: کنایه از توانایی داشتن / پرسش انکاری
بازگردانی: از توانایی و قدرت چه کسی برمی آید که از خداوند سپاس گزاری کند.
پیام: ناتوانی بنده در شکرگزاری از خدا
◙ اعملوا آل داوود شکراً و قلیلٌ مِن عبادی الشَّکور: تضمین
بازگردانی: ای خاندان داوود، سپاس خداوند را گزارید و بندگان شکرگزارم اندکاند.
پیام: وجوب شکرگزاری از خدا
بنده همان به که ز تقصیر خویش / عذر به درگاه خدای آورد
قلمرو زبانی: به: بهتر / تقصیر: کوتاهی، گناه / عذر: پوزش / حذف فعل «است» به قرینه معنوی (بنده همان بهتر است)/ درگاه: بارگاه / قلمرو ادبی: وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (رشته انسانی) / درگاه: مجاز از خود خدا / جناس ناهمسان: به (۱- بهتر ۲- حرف اضافه)
بازگردانی: همان بهتر است که انسان به خاطر گناه و کوتاهیاش از خداوند پوزش بخواهد.
پیام: طلب آمرزش از خداوند
ورنه سزاوار خداوندیاش / کس نتواند که به جای آورد
قلمرو زبانی: ورنه: وگرنه / سزاوار: شایسته / به جای آوردن: ادا کردن، انجام دادن
بازگردانی: وگرنه هیچ کس نمیتواند آنگونه که درخور خداوند است از او سپاسگزاری کند.
پیام: ناتوانی بنده در شکرگزاری از خدا
◙ باران رحمت بیحسابش همه را رسیده و خوان نعمت بیدریغش همه جا کشیده.
قلمرو زبانی: بیحساب: بی اندازه / را: به معنای «به» / خوان: سفره، سفره فراخ و گشاده [همآوا؛ خان: رئیس] / بیدریغ: بیمضایقه / حذف به قرینه معنایی؛ کشیده است. / قلمرو ادبی: باران رحمت: اضافه تشبیهی / خوان نعمت: اضافه تشبیهی / رسیده، کشیده: سجع پایانی قرینهها و ترصیع هم دارد (تمام واژهها در قرینه دو به دو با هم سجع دارد) / تلمیح به آیه: رَبُّکم ذُو رَحمَه واسِعه / باران رحمت بیحسابش همه را رسیده: کنایه از مهربانی یزدان بر همگان / خوان نعمت بیدریغش همه جا کشیده: کنایه از بخشندگی یزدان بر همگان
بازگردانی: باران رحمت فراگیر خداوند بر همه باریده و سفره نعمتهای بی مضایقه او همه جا پهن است.
پیام: بخشندگی یزدان
◙ پرده ناموس بندگان به گناه فاحش ندرد و وظیفه روزی به خطای منکر نبرد.
قلمرو زبانی: ناموس: آبرو / فاحش: آشکار، واضح / دریدن: پاره کردن (بن ماضی: درید، بن مضارع: در) / وظیفه: وجه معاش، مقرّری / مُنکَر: زشت، ناپسند / روزی: رزق / قلمرو ادبی: پرده ناموس، وظیفه روزی: اضافه تشبیهی / پرده دریدن: کنایه از رسوا کردن، فاش کردن راز / ندرد، نبرد: سجع (جناسواره) / پرده ناموس بندگان به گناه فاحش ندرد: اشاره به ستّارالعیوبی خداوند / وظیفه روزی به خطای منکر نبرد: صفت رزّاقیت یزدان، هُو الرَّزّاق، تلمیح
بازگردانی: آبروی بندگان را با وجود گناه آشکار نمیریزد و روزی ایشان را به خاطر لغزش زشت قطع نمیکند.
پیام: پرده پوشی و روزی رسانی خداوند
◙ فرّاش باد صبا را گفته تا فرش زمردین بگسترد و دایه ابر بهاری را فرموده تا بنات نبات در مهد زمین بپرورد.
قلمرو زبانی: فراش: فرش گستر، گسترنده فرش؛ خدمتکار / صبا: نسیم (همآوا؛ سبا: نام شهری) / دایه: زنی که به جای مادر به کودک شیر میدهد یا از او پرستاری میکند / بنات: ج بنت، دختر / را: حرف اضافه «به» / نبات: گیاه، رستنی / حذف به قرینه معنایی: گفته است و فرموده است / مهد: گهواره / قلمرو ادبی: فرّاش باد صبا، دایه ابر بهاری، بنات نبات، مهد زمین هر چهار مورد اضافه تشبیهی / فرش زمرّدین: استعاره از سبزه و چمن / فرّاش، فرش، بگسترد: مراعات نظیر / فرّاش، فرش: هم ریشگی (رشته انسانی) / باد صبا، ابر بهار، نبات، زمین: تناسب / دایه، بنات، مهد، بپرورد: تناسب / کلّ عبارت آرایه تشخیص دارد./ بگسترد، بپرورد: پایه سجع / مهد زمین: تلمیح به آیه: الم نَجعل الارضَ مِهاداً [آیا ما زمین را گهواره نگردانیدیم؟]
باور عامیانه: در گذشته گمان میکردند علت آمدن بهار و سبزی درختان وزش باد صباست.
بازگردانی: به باد صبا که مانند خدمتکار است گفته تا سبزه و چمن را بگستراند و به ابر بهاری که مانند دایه است گفته تا گیاهان را که همچون دختراناند در زمین پرورش دهد.
پیام: فرمان خداوند برای سرسبزی زمین
◙ درختان را به خلعت نوروزی قبای سبز ورق دربرگرفته و اطفال شاخ را به قدوم موسم ربیع کلاه شکوفه بر سر نهاده.
قلمرو زبانی: خلعت: جامگی، لباس هدیه / قبا: جامه، جامهای که از سوی پیش باز است و پس از پوشیدن دو طرف پیش را با دکمه به هم پیوندند / ورق: برگ / بر: پهلو/ شاخ: شاخه / قدوم: آمدن، قدم نهادن، فرارسیدن / موسم: فصل، هنگام، زمان / ربیع: بهار / قلمرو ادبی: جانبخشی در سراسر عبارت / اضافه تشبیهی: قبای سبز ورق، اطفال شاخ، کلاه شکوفه / در بر گرفتن: کنایه از پوشیدن / اطفال شاخ را: «را» فک اضافه «بر سر اطفال شاخ» / قدوم موسم ربیع: تشخیص / خلعت نوروزی، موسم ربیع: مراعات نظیر/ شاخ، درخت، ورق، شکوفه، نوروز، ربیع: مراعات نظیر/ بر: مجاز از تن/ نوروز، خلعت، قبا: مراعات نظیر / اطفال، کلاه، سر: مراعات نظیر / بر، سر: جناس / گرفته، نهاده: سجع
بازگردانی: خداوند درختان را پربرگ کرده است و برگهایشان مانند قبای سبز رنگ است و شاخهها با آمدن فصل بهار پر از شکوفه شدهاند و شکوفههایشان مانند کلاه است.
پیام: آفرینندگی خداوند
◙ عصاره تاکی به قدرت او شهد فایق شده و تخم خرمایی به تربیتش نخل باسق گشته:
قلمرو زبانی: عصاره: افشره، شیره / تاک: انگوربن، درخت انگور، رَز/ شهد: عسل، انگبین / فایق: برتر، برگزیده (در اینجا «ناب») / شهد فایق: عسل ناب / نخل: خرمابن / باسق: بلند / قلمرو ادبی: عصاره تاکی به قدرت او شهد فایق شده: تشبیه / فایق، باسق: سجع / شده، گشته: پایه سجع / عصاره تاک، شهد، فایق: تناسب / نخل باسق: «والنخل باسقات» / تخم خرما، نخل باسق: مراعات نظیر، اشاره به صفت توانایی خداوند
بازگردانی: افشره درخت مو با نیروی ایزدی، عسل ناب شده است و تخم خرمایی با پرورش خداوند خرمابن بلندی گشته است.
پیام: قدرت یزدان
ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند / تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری
قلمرو زبانی: غفلت: نادانی / فلک: آسمان، گردون / قلمرو ادبی: وزن: فعلاتن فعلاتن فعلن (رشته انسانی) / ابر و باد و مه و خورشید و فلک: تناسب، مجاز از همه جهان / در کار بودن: کنایه از «در تکاپو بودن» / نان: مجاز از روزی / به کف آوردن: به دست آوردن، کنایه / تشخیص: ابر و باد و مه و خورشید و فلک مشغولاند / تلمیح به آیه شریفه: «و سَخّرَ لَکُم الشّمس وَ القمَرَ دائبینَ» / کف: مجاز از دست / واجآرایی «-ُ» / به غفلت خوردن: کنایه از «با ناآگاهی زندگانی کردن»
بازگردانی: ابر، باد، ماه، خورشید و آسمان در تکاپویند تا تو روزیت را به دست آوری و با ناآگاهی زندگانیات را نگذرانی.
پیام: برتری انسان، پرهیز از غفلت و نادانی
همه از بهر تو سرگشته و فرمان بردار/ شرط انصاف نباشد که تو فرمان نبری
قلمرو زبانی: همه: همه پدیدهها / از بهر: برای (همآوا؛ بحر: دریا) / سرگشته: حیران، هاج و واج / فرمانبردار: مطیع، اطاعت کننده / حذف به قرینه معنایی: فرمان بردارند / قلمرو ادبی: تو، فرمان: واژهآرایی / فرمان بُردار، فرمان نبری: هم ریشگی (رشته انسانی)
بازگردانی: همه پدیدهها به تو خدمت میکنند و از تو فرمانبرداری میکنند. منصفانه نیست که تو از خداوند فرمان نبری.
پیام: فرمانبرداری از خدا
■ در خبر است از سرور کائنات و مفخر موجودات و رحمت عالمیان و صفوت آدمیان و تتمه دور زمان محمد مصطفی- صلّی ا… علیه و آله و سلم
قلمرو زبانی: خبر: حدیث / سرور: بزرگ، آقا / کاینات: م. کاینه، همه موجودات جهان/ مفخر: آن چه بدان فخر کنند / صفوت: برگزیده / تتمّه: باقی مانده؛ تتمه دور زمان: مایه تمامی و کمال گردش روزگار، مایه تمامی و کمال دور زمان رسالت / قلمرو ادبی: رحمت عالمیان: تلمیح به آیه شریفه: «و ما أرسَلناکَ إلّا رَحمه لِلعالمین»(ما تو را فقط رحمتی برای جهانیان فرستادیم.)/ واجآرایی
بازگردانی: در حدیث آمده است از بزرگ موجودات، باعث افتخار هستی، رحمت جهانیان و برگزیده آدمیان و به جای مانده و پایانبخش زمان محمد مصطفا (پایان بخش نبوت)
پیام: ستایش پیامبر
شفیعٌ مطاع نبیٌّ کریم / قَسیمٌ، جَسیمٌ، نَسیمٌ، وسیم
قلمرو زبانی: شفیع: شفاعت کننده / مطاع: فرمانروا، اطاعت شده / نبیّ: پیام آور، پیغمبر، رسول / کریم: رادمرد / قسیم: خوشچهره / جسیم: خوش اندام / نسیم: خوش بو / وسیم: دارای مهر و نشان پیامبری / قلمرو ادبی: قسیم، جسیم، نسیم، وسیم: جناس / واجآرایی
بازگردانی: شفاعت کننده، فرمانروا، پیام آور، رادمرد، خوش چهره، خوش اندام، خوش بو، دارای نشان پیامبری.
پیام: ستایش پیامبر
بلغَ العُلی بِکمالِه، کشفَ الدُّجی بِجمالِه / حسُنَت جَمیعُ خِصاله، صَلُّوا عَلیه و آلِه
بازگردانی: به سبب کمالش به بلندی رسید، با روی زیبای خودش تیرگیها را زدود، همه خوی و رفتارش نکوست، بر او و خاندانش درود باد.
پیام: ستایش پیامبر
چه غم دیوار امّت را که دارد چون تو پشتیبان / چه باک از موج بحر آن را که باشد نوح کشتیبان
قلمرو زبانی: را: دارندگی «دیوار امّت چه غمی دارد.»/ مرجع «تو»: پیامبر / باک: ترس / بحر: دریا (همآوا؛ بهر: بهره) / قلمرو ادبی: دیوار امّت: اضافه تشبیهی / بحر: تلمیح به ماجرای حضرت نوح (ع) / نوح، بحر، کشتیبان: تناسب / پشتیبان، کشتیبان: جناسواره / اسلوب معادله / پرسش انکاری
بازگردانی: مردمی که همچون تو پشتیبانی دارند اندوه و غمی ندارند. همانگونه که هر کس کشتیبان او نوح باشد از موج دریا نمیهراسد.
پیام: ستایش پیامبر، دلگرمی مسلمانان شفاعت به پیامبر
◙ در بیت زیر، کاربرد آرایههای «تشبیه»، «مراعات نظیر»، «تلمیح» و «………………… » مشهود است. « خرداد ۱۴۰۲»
«چه غم دیوار امّت را که دارد چون تو پشتیبان / چه باک از موج بحر آن را که باشد نوح کشتیبان»
■ هر گه که یکی از بندگان گنهکار پریشانروزگار، دست انابت به امید اجابت به درگاه حق- جلّ و علا- بردارد،
قلمرو زبانی: انابت: توبه، به خدای تعالی بازگشتن، پشیمانی / دست انابت: اضافه همراهی (اقترانی) / اجابت: برآوردن / جلّ و علا: بزرگ و والا است / قلمرو ادبی: پریشان روزگار: کنایه از بدبخت / انابت، اجابت: جناس
بازگردانی: هر گاه یکی از بندگان گنهکار بدبخت، دستش را به امید برآورده شدن به درگاه خداوند برافرازد،
پیام: توبه
■ ایزد تعالی در او نظر نکند. بازش بخواند باز اعراض کند بار دیگرش به تضرّع و زاری بخواند حقّ سبحانه و تعالی فرماید:
قلمرو زبانی: ایزد: خداوند / نظر: نگاه / بازش، بار دیگرش: «ش: مفعول»، جهش ضمیر / خواندن: صدا کردن / اعراض: روی برگرداندن از چیزی، روی گردانی، انصراف / تضرّع: زاری، التماس / سبحانه و تعالی: پاک و والاست خداوند / قلمرو ادبی: باز، بار: جناس / نظر کردن: کنایه از توجه کردن
بازگردانی: خداوند به او توجه نمیکند. بنده دوباره او را میخواند. خداوند دوباره روی برمیگرداند. بنده بار دیگر با زاری خداوند را صدا میزند. خداوند میفرماید:
پیام: توبه و طلب بخشایش
■ یا ملائِکتی، قد استَحییتُ مِن عَبدی وَ لیسَ له غَیری فقَد غَفرتُ لَه. دعوتش اجابت کردم و امیدش برآوردم که از بسیاری دعا و زاری بنده همیشرم دارم.
ترجمه عبارت عربی: ای فرشتگان من، از بنده ام شرمگین شدم و او کسی را به جز من ندارد پس او را آمرزیدم.
قلمرو زبانی: دعوت: دعا / برآوردم: برآورده کردم / قلمرو ادبی: تضمین: «یا ملائکتی ……….»
بازگردانی: ای فرشتگانم از بندهام شرمنده شدم. او به جز من کسی را ندارد؛ پس او را آمرزیدم. دعایش را برآوردم و امیدش را ناامید نکردم که از دعا و زاری بندهام شرم دارم.
پیام: آمرزش خداوند
کرم بین و لطف خداوندگار / گنه بنده کرده است و او شرمسار
قلمرو زبانی: کرم: بخشندگی، جوانمردی / لطف: مهربانی، نیکویی/ او: مرجع ضمیر خداوندگار / شرمسار: شرمنده / قلمرو ادبی: خداوندگار، بنده: مراعات نظیر یا تضاد / کرم، لطف: تناسب / واجآرایی«ر» / تلمیح به «یا ملائکتی قد استحییتُ من عبدی …..»
بازگردانی: بزرگواری و لطف خداوندگار را ببین که گناه را بنده کرده است و خداوند شرمسار است.
پیام: لطف خدا
■ عاکفان کعبه جلالش به تقصیر عبادت معترف که: ماعبَدناک حقّ عِبادتک و واصفان حلیه جمالش به تحیّر منسوب که ماعَرفناک حقّ مَعرفتک.
قلمرو زبانی: عاکف: اعتکاف کننده، کسانی که در مدت معین در مسجد بمانند و به عبادت پردازند؛ مسجدنشین / جلال: شکوه/ تقصیر: کوتاهی / معترف: اعتراف کننده / واصف: وصف کننده / حلیه: زیور، زینت / جمال: زیبایی / تحیّر: سرگشتگی، حیرانی / منسوب: نسبت داده شده (همآوا؛ منصوب: نصب شده) / حذف به قرینه معنایی: … معترف [اند]، به تحیّر منسوب [اند] / قلمرو ادبی: کعبه جلال، حلیه جمال: اضافه تشبیهی / عاکف، کعبه، عبادت: تناسب / جلال، جمال: تناسب، جناس / ما عَبَدناک حقّ عِبادتک (ما تو را آن گونه که حق تو است نپرستیدیم.)، ما عرفناک حق معرفتک(ما تو را آن گونه که حق تو است نشناختیم.): تضمین
بازگردانی: اعتکاف کنندگان در کعبه بزرگیاش اعتراف دارند که در عبادت او کوتاهی کردهاند و میگویند که: حق بندگی تو را به جا نیاوردهایم و وصف کنندگان زیور زیبایی اش سرگشتهاند که تو را آنگونه که شایستهای نشناختهایم.
پیام: ناتوانی بنده در شکرگزاری از خدا
گر کسی وصف او ز من پرسد / بیدل از بینشان چه گوید باز
قلمرو زبانی: مرجع او: خداوند / بیدل: عاشق (در اینجا خود سعدی) / بینشان: منظور خداوند بی نشان است / قلمرو ادبی: تلمیح به «إنّ الله لا یوصفُ و لا یُدرکُ» (همانا خداوند وصف نمیشود و درک نمیگردد.)/ پرسش انکاری
بازگردانی: اگر کسی وصف خداوند را از من بخواهد، نمیتوانم سخنی بگویم؛ زیرا من عاشقم و خداوند بی نشان است.
پیام: وصفناپذیری خدا



عاشقان کشتگان معشوقاند / بر نیاید ز کشتگان آواز
قلمرو ادبی: بیت دوم تلمیح به حدیث «مَن عَرفَ اللهَ کلّ لسانُه» کسی که خدا را شناخت زبانش کند میشود و نمیتواند چیزی بگوید. / کشتگان: واژهآرایی / عاشق، معشوق: هم ریشگی (رشته انسانی) /
بازگردانی: عاشقان به دست معشوقشان کشته میشوند. از کشته صدایی شنیده نمیشود.
پیام: خاموشی عاشق در وصف خداوند
■ یکی از صاحبدلان سر به جیب مراقبت فروبرده بود و در بحر مکاشفت مستغرق شده آن گه که از این معاملت بازآمد، یکی از یاران به طریق انبساط گفت: از این بوستان که بودی، ما را چه تحفه کرامت کردی؟
قلمرو زبانی: صاحبدلان: عارف، دل آگاه / جیب: گریبان، یقه / مراقبت: در اصطلاح عرفانی، کمال توجّه بنده به حق و یقین بر اینکه خداوند درهمه احوال، عالِم بر ضمیر اوست؛ نگاه داشتن دل از توجّه به غیرِحق / بحر: دریا (همآوا؛ بهر: بهره، نصیب) / مستغرق: غرق شده / حذف به قرینه معنایی: مستغرق شده بود / معاملت: اعمال عبادی، احکام و عبادات شرعی، در متن درس مقصود همان کار مراقبه و مکاشفه است / بازآمد: بازگشت / به طریق: به خاطر / انبساط: حالتی که در آن احساس بیگانگی و ملاحظه و رودربایستی نباشد؛ صمیمی و خودمانی شدن / تحفه: هدیه، ارمغان / کرامت کردن: عطا کردن، بخشیدن / قلمرو ادبی: سر به جیب فروبردن: کنایه از گوشه نشینی / جیب مراقبت: اضافه همراهی / مکاشفت: کشف کردن و آشکار ساختن، در اصطلاح عرفانی پی بردن به حقایق است / بحر مکاشفت: اضافه تشبیهی / بوستان: استعاره از معرفت الهی یا همان حالت خوش عرفانی که عارف داشته / ما را: حرف اضافه «به ما» / بحر، مستغرق: تناسب / سجع
بازگردانی: یکی از عارفان در حال تفکّر عارفانه و توجه به حق بود و در کشف حقایق عرفانی غرق شده بود آن گاه که از این حالت بازگشت، یکی از دوستانش از روی شادی و خودمانی شدن به او گفت: از این حالت عرفانی که بودی، به ما چه سوغاتی پیش کش میکنی؟
پیام: طلب یاری از عارف
■ گفتم به خاطر داشتم که چون به درخت گل رسم، دامنی پر کنم هدیه اصحاب را. چون برسیدم بوی گلم چنان مست کرد که دامنم از دست برفت!
قلمرو زبانی: درخت: بوته / بوی گلم: جهش ضمیر(بوی گل من را) / هدیه اصحاب را: را به معنای«برای» حرف اضافه / اصحاب: ج صحابه، یاران / قلمرو ادبی: درخت گل: استعاره از معارف و حقایق الهی، مشاهده جمال حق، حالت عرفانی حاصل از مراقبه و مکاشفه / درخت گل، بوی گل: تناسب / بوی گل: استعاره از جلوه جمال حق / دامن از دست رفتن: کنایه از اختیار از دست دادن، از خود بی خود شدن، در اینجا فنای کامل / بوی گلم چنان مست کرد: استعاره پنهان(بوی گل مانند باده من را مست کرد) / مست، دست: جناس / واجآرایی « س».
بازگردانی: گفتم به یاد داشتم که هنگامی که به درخت گل میرسم، به عنوان هدیه برای دوستانم دامنم را از گل پر کنم. چون به بوستان حقایق رسیدم بوی گل چنان مرا مست کرد که سرگشته و بی خود شدم.
پیام: سرگشتگی عاشق راستین
ای مرغ سحر عشق ز پروانه بیاموز / کان سوخته را جان شد و آواز نیامد
قلمرو زبانی: مرغ: پرنده / کان: که آن / شد: رفت، نابود شد / را: فک اضافه (جان آن سوخته) / آواز: صدا / قلمرو ادبی: ای مرغ: جانبخشی / مرغ سحر: بلبل، نماد عاشق ظاهری / پروانه: نماد عاشق راستین / جان، عشق، مرغ، سحر، پروانه: تناسب / تشخیص / جان شد: کنایه از اینکه درگذشت
بازگردانی: ای مرغ سحر، عشق و عاشقی را از پروانه یاد بگیر؛ زیرا پروانه سوختهجان درگذشت؛ امّا سخنی نگفت. (کنایه از اینکه عاشق راستین جانش را برای دلبرش میدهد و هیچ سخن و اعتراضی نمیکند.)
پیام: رازداری و خاموشی عاشق راستین
این مدعیان در طلبش بی خبراناند / کان را که خبر شد خبری باز نیامد
قلمرو زبانی: مدعی: ادعا کنند، لاف زننده / طلب: خواست، اولین وادی عرفان / کان: که آن / قلمرو ادبی: خبر: واژهآرایی / تلمیح به «من عرَفَ اللهَ کَلَّ لسانهُ» /
بازگردانی: این ادعا کنندگان هیچ آگاهی از خدا و عرفان ندارند؛ زیرا هر کس در راه عرفان به مقصود راستینش برسد، هیچ گاه سخنی نمیگوید. پیام: رازداری و سکوت عاشق
گلستان، سعدی
گونه های «را» در زبان فارسی
