قلمرو فکری
۱- هر یک از مصراعهای زیر بر کدام پدیده اجتماعی زمان شاعر اشاره دارد؟
◙ گفت: دیناری بده پنهان و خود را وارهان = (پاره خواری، رشوه خواری)
◙ گفت: جرم راه رفتن نیست، ره هموار نیست = (رواج فساد و کژروی در جامعه)
بیت هشتم | برتری خرد بر آراستگی ظاهری |
بیت نهم | کار حرام، ناشایست است کم و زیاد آن مهم نیست. |
۲- در هر یک از بیتهای زیر بر چه موضوعی تأکید شده است؟
بیت هشتم | برتری خرد بر آراستگی ظاهری |
بیت نهم | کار حرام، ناشایست است کم و زیاد آن مهم نیست. |
۳- دربارۀ ارتباط موضوعی متن درس با هر یک از بیتهای زیر توضیح دهید.
◙ دور شو از برم ای واعظ و بیهوده مگوی / من نه آنم که دگر گوش به تزویر کنم (حافظ) / تزویر: دورویی
به دورویی و دورنگی دستیاران حکومتی اشاره دارند.
بازگردانی: ای واعظ از کنارم دور شو و سخن بیهوده مگوی؛ زیرا من فردی نیستم که دیگر به دورویی تو توجه کنم.
◙ گفت مست: «ای محتسب بگذار و رو / از برهنه کی توان بردن گرو؟» (مولوی)
گرو: دارایی یا چیزی که برای مطمئن ساختن کسی در به انجام رساندن تعهدی به او داده میشود / گرو بردن: مال کسی را به عنوان وثیقه گرفتن و نزد خود نگه داشتن؛ موفق شدن در مسابقه و به دست آوردن گرو. / گرو بستن: شرط بندی کردن؛ شرط بستن
به زورگویی، فساد و رشوه خواری دستیاران حکومتی و تنگدستی مردم اشاره دارند.بازگردانی: مست گفت: «ای مأمور، بگذار و برو. تو نمیتوانی از برهنه چیزی بگیری».
انواع «را»
شعر خوانی: در مکتب حقایق
۱- ای بی خبر بکوش که صاحب خبر شوی / تا راهرو نباشی کی راهبر شوی
قلمرو زبانی: بی خبر: ناآگاه / صاحب خبر: دل آگاه، دارنده خبر/ راهرو: رهرو، سالک (امروزه در معنای دالان، دهلیز) / راهبر: پیر، مرشد، رهبر / قلمرو ادبی: قالب: غزل / وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن(رشته انسانی) / بی خبر، صاحب خبر: تضاد / واژهآرایی: خبر / راهرو، راهبر: شبه اشتقاق(رشته انسانی) (امروزه به معنای دالان) / تناسب / پرسش انکاری
بازگردانی: ای ناآگاه از معرفت و عشق! بکوش تا عارف و آگاه شوی؛ تا سالک و رونده راه حقیقت نباشی و مدتی از دل آگاهان پیروی نکنی، چگونه میتوانی به مقام ارشاد و پیشوایی برسی؟
پیام: تشویق به سلوک
۲- در مکتب حقایق پیش ادیب عشق / هان ای پسر بکوش که روزی پدر شوی
قلمرو زبانی: مکتب: دبستان، آموزشگاه / حقایق: جِ حقیقت، در اینجا حقایق عرفانی / پیش: نزد / ادیب: ادب دان، ادب شناس، سخن دان، در اینجا آموزگار و مربّی / هان: آگاه باش / قلمرو ادبی: پسر: استعاره از رهرو ناآزموده، نوآموز / پدر: پدر روحانی، استعاره از پیر و راهبر / پدر، پسر: تناسب، جناس ناهمسان / واجآرایی: «ش»،«پ»
بازگردانی: ای پسر! آگاه باش و بکوش در دبستانی که حقایق ایزدی را آموزش میدهند، نزد آموزگار عشق درس بیاموزی و روزی به مقام راهبری برسی و کارآزموده و باتجربه گردی.
پیام: کوشش برای رسیدن به مقام پیری
۳- دست از مس وجود چو مردان ره بشوی / تا کیمیای عشق بیابی و زر شوی
قلمرو زبانی: چو: مانند / کیمیا: مادهای فرضی که بهوسیلۀ آن میتوان هر فلز پَست مانندِ مس را تبدیل به زر کرد، اکسیر / زر: طلا / قلمرو ادبی: مس وجود، کیمیای عشق: اضافه تشبیهی / دست شستن: کنایه از دست کشیدن، رهاکردن / چو مردان …: تشبیه / مردان ره: مجاز از رهروان پایدار، سالکان پایدار / زر شوی: تشبیه رسا / مس، کیمیا، زر: تناسب / بشوی، شوی: شبه جناس، شبه اشتقاق (رشته انسانی) / واجآرایی: «ش»،«ی» / تضاد: مس، زر
بازگردانی: ای ناآگاه! مانند مردان راه عشق، وجود بی ارزشت را که مانند مس است، رها کن و دست از دلبستگیهای مادی بردار تا به کیمیای عشق برسی و وجودت مانند طلا ارزشمند گردد.
پیام: رها کردن دلبستگیها
◙ در بیت زیر چند تشبیه به کار رفته است؟ «خارج خرداد ۹۸»
دست از مس وجود چو مردان ره بشوی / تا کیمیای عشق بیابی و زر شوی
پاسخ: چهار تشبیه (مس وجود/ چو مردان ره / کیمیای عشق/ زر شوی)
۴- خواب و خورت ز مرتبه خویش دور کرد / آن گه رسی به خویش که بی خواب و خَور شوی
قلمرو زبانی: گه: گاه / خور: در مصراع دوم باید «خَر» تلفظ شود / «و» در «خواب و خور»: میانوند / «ت» در «خواب و خورت»: (مفعول) / قلمرو ادبی: خواب و خور: مجاز از امور دنیایی و آسایش و رفاه / خویش، خواب و خور: واژهآرایی / بی خواب و خور شدن: کنایه از رنج و سختی کشیدن، رها کردن دلبستگیها / واجآرایی: «خ»، «ر» /
بازگردانی: رفاه و دلبستگی به امور دنیا تو را از جایگاه انسانی ات دور کرده است؛ زمانی به مقام حقیقی خود میرسی که رنج بکشی و همه دلبستگیهای مادی را رها کنی.
پیام: رها کردن دلبستگیها
۵- گر نور عشق حق بر دل و جانت اوفتد / بالله کز آفتاب فلک خوبتر شوی
قلمرو زبانی: حق: خداوند / اوفتد: بیفتد (اینجا، بتابد) / بالله: به خدا سوگند (حذف: میخورم) / کز: که از / فلک: چرخ، آسمان / خوب: زیبا / قلمرو ادبی: نور عشق: اضافه تشبیهی / نور حق: اضافه استعاری، خداوند مانند خورشید است / دل، جان، عشق: تناسب / آفتاب: مجاز از خورشید / نور، آفتاب، فلک: تناسب / واجآرایی: «ر»، «ت»
بازگردانی: اگر نور عشق ایزدی بر دل و جانت بتابد، سوگند به خدا که از خورشید آسمان هم زیباتر و پرنورتر خواهی شد.
پیام: درخواست عشق الهی
۶- یک دم غریق بحر خدا شو گمان مبر / کز آب هفت بحر به یک موی تر شوی
قلمرو زبانی: دم: نفس / غریق: غرق شده / بحر: دریا (همآوا؛ بهر: بهره) / گمان بردن: گمان کردن / قلمرو ادبی: دم: مجاز از لحظه / بحر خدا: استعاره، حقایق و عشق الهی مانند دریا است / آب هفت بحر: استعاره از امور مادی / واژهآرایی: بحر / یک مو: مجاز از اندک / تر شدن: کنایه از آلوده شدن / غریق، دریا، تر شدن: تناسب / واجآرایی: «ب»، «ر» / غرق شدن در دریای الهی: به مقام فنای فی الله رسیدن / متناقض نما: اگر غریق بحر خدا شوی از آب هفت بحر تر نمیشوی
بازگردانی: لحظهای در دریای بیکران عشق الهی غرق شو و به مقام فنای حق برس و گمان مکن اگر در هفت دریای پهناور بیفتی سر مویی وجودت آلوده گردد.
پیام: فنای فی الله شدن، دل کندن از جهان مادی برای رسیدن به جهان معنوی
◙ مصراع دوم بیت زیر چیست؟ « یک دم غریق بحر خدا شو گمان مبر / ………………………» «خارج خرداد ۹۸»
۷- از پای تا سرت همه نور خدا شود / در راه ذوالجلال چو بی پا و سر شوی
قلمرو زبانی: ذوالجلال: صاحب بزرگی، خداوند بزرگوار / قلمرو ادبی: از پای تا سر: مجاز از همۀ وجود / پای، سر: واژهآرایی، تضاد / نور خدا: اضافه استعاری / بی پا و سر شدن: کنایه از فقیر شدن و از دست دادن وجود مادی یا جانفشانی / شود، شوی: جناسواره، اشتقاق(رشته انسانی)
بازگردانی: اگر در راه خداوند شکوهمند همۀ هستی ات را از دست بدهی، نور عشق ایزدی، سراپای وجودت را فرامیگیرد.
پیام: جانفشانی در راه خدا
۸- وجه خدا اگر شودت منظر نظر / زین پس شکی نماند که صاحب نظر شوی
قلمرو زبانی: وجه: ذات، وجود(چهره، رخسار) / شودت: جهش ضمیر، «منظر نظرت شود» / منظر: چشم انداز، جای نگریستن / نظر: دید / زین: از این / نماند: نمیماند (بن ماضی: ماند؛ بن مضارع: مان) / قلمرو ادبی: منظر، نظر: جناسواره، همریشگی(رشته انسانی) / شود، شوی: همریشگی، جناسواره / صاحب نظر: (کنایه) دارای بینش و آگاهی / واجآرایی: «ش»، «ن» / واژهآرایی: نظر
بازگردانی: اگر چشمت به نور خداوند بیفتد، به یقین از این پس دارای بینش و آگاهی خواهی گشت.
پیام: به دست آوردن شناخت ایزدی / کشف و شهود
۹- بنیاد هستی تو چو زیر و زبر شود / در دل مدار هیچ که زیر و زبر شوی
قلمرو زبانی: بنیاد: پایه؛ اصل؛ شالوده / هستی: وجود / زبر: بالا / قلمرو ادبی: بنیاد هستی: استعاره پنهان، خانهای که بنیاد و زیرساخت دارد / زیر و زبر شدن: کنایه از دگرگون و نابود شدن / زیر، زبر: تضاد، جناسواره / واجآرایی / هیچ در دل نداشتن: کنایه از نترسیدن و نگران نبودن، تصور نکردن / شود، شوی: همریشگی، جناسواره / واژهآرایی: زیر، زبر / تناقض
بازگردانی: اگر در راه عشق خدا وجود مادی ات دگرگون و نابود شود و هستی و دلبستگیهای این جهانی تو از بین برود، از این دگرگونی بیمی به خود راه مده.
پیام: نهراسیدن از نابودی در راه خدا، دل کندن از جهان مادی برای رسیدن به جهان معنوی
۱۰- گر در سرت هوای وصال است حافظا / باید که خاک درگه اهل هنر شوی
قلمرو زبانی: گر: اگر / هوا: هوا و هوس، میل / وصال: رسیدن، رسش / حافظا: ای حافظ، منادا و حرف ندا / هنر: فضیلت / قلمرو ادبی: سر: مجاز از اندیشه / خاک شدن: تشبیه (کنایه)، نهایت فروتنی / واجآرایی: «ر»؛ « ﹻ » / ایهام تناسب: هوا(۱- میل ۲- جو و آسمان)، خاک
بازگردانی: ای حافظ! اگر در آرزوی رسیدن به یارستی، باید در برابر اهل فضیلت و کمال، فروتن و خاکسار باشی.
پیام: فروتنی در برابر هنرمندان
حافظ (۷۲۵– ۷۹۲ هـ. ق.)
درک و دریافت
۱- برای خوانش این شعر، چه نوع آهنگ و لحنی را برمی گزینید؟ دلیل خود را بنویسید.
– لحنی آموزشی و تعلیمی مناسب است؛ زیرا سخنور در این غزل در پی آموزش خوانندگان و رهروان است.
۲- مفهوم مشترک هر یک از گروه بیتهای زیر را بیان کنید.
الف) بیتهای سوم و پنجم: رها کردن دلبستگی به جهان مادی
ب) بیتهای ششم و نهم: توکل کردن به خداوند