نکاتی را که در ارزیابی متن شعر به کار گرفته ایم، برای بررسی متن نثر نیز مورد توجه قرار می دهیم. با این توضیح که ابتدا با آرامش، متن را که به ما داده شده یک بار از نظر می گذرانیم. شاید بتوان این مرحله را مرحله چشم خوانی نامید. پس از چشم خوانی گام های زیر را در بررسی و تحلیل متن نثر برمی داریم.
۱- خوانشِ متن
اکنون متن زیر را با توجّه به توضیحات درس و آموختههای پیشین، با دقّت میخوانیم. برای استخراج نکات مهم بهتر است از آغاز، کاغذ و قلمتان را آماده کنید تا به موقع، واژهها یا جملههای ویژه را نشانه گذاری و یادداشت نمایید.
«چون بشناختم که آدمی، شریفترِ خلایق است و قدر ایّام عمر خویش نمی داند، در شگفت افتادم و چون نیک بنگریستم؛ دریافتم که مانع آن، راحت اندک و نیاز حقیر است که مردمان بدان، مبتلا گشته اند.
هر که به امور دنیایی رو آورد و از سعادت آخرت خود غفلت کند، همچون آن مرد است که از پیش اُشتر مست بگریخت و به ضرورت، خویشتن در چاهی آویخت و دست در دو شاخ زد که بر بالای آن روییده بود و پاهایش بر جایی قرار گرفت. در این میان، بهتر بنگریست، هر دو پای، بر سر چهار مار بود که سر از سوراخ، بیرون گذاشته بودند. نظر بر قعر چاه افکند، اژدهایی سهمناک دید؛ دهان گشاده و افتادنِ او را انتظار میکرد. به سر چاه، التفات نمود. موشانِ سیاه و سپید، بیخ آن شاخها دایم میبریدند و او در اثنای این، تدبیری میاندیشید و خلاص خود را طریقی میجُست. پیشِ خویش، زنبورخانهای و قدری شهد یافت، چیزی از آن به لب بُرد، از نوعی در حلاوت آن مشغول گشت که از کار خود غافل ماند و نه اندیشید که پای او بر سر چهار مار است و نتوان دانست که کدام وقت در حرکت آیند، و موشان در بریدن شاخها، جِدِّ بلیغ مینمایند و …، چندانکه شاخ بگسست و آن بیچارۀ حریص در دهان اژدها افتاد.
پس، من دنیا را بدان چاهِ پُر آفت، مانند کردم و موشان سپید و سیاه و مداومت ایشان بر بریدن شاخها بر شب و روز، و آن چهار مار را به طبایع که عمادِ خلقت آدمی است و هر گاه که یکی از آن در حرکت آید، زهرِ قاتل باشد، و چشیدنِ شهد و شیرینی آن را مانند کردم به لذّات این جهانی که فایدۀ آن، اندک و رنج آن، بسیار است، و راه نجات بر آدمی، بسته میگرداند، و اژدها را مانند کردم به مرجعی که از آن، چاره نتواند بود؛ هرآینه بدو باید پیوست و آنگاه ندامت، سود ندارد و راه بازگشتن مهیّا نیست.»
کلیله و دمنه، باب برزویۀ طبیب
مردمان: انسان ها / بگریخت: فرار کرد / آویخت: آویزان کرد / بنگریست: نگاه کرد / بود: باشد / قعر: ته / سهمناک: ترسناک / انتظار میکرد: انتظار میکشید / التفات: توجه / اثنا: میان / تدبیر: چارهگری، چارهاندیشی / خلاص: رهایی / طریقی: راهی / میجُست: جستجو میکرد / حلاوت: شیرینی / سعادت: خوشبختی / طبایع: دم، بلغم، سودا، صفرا / عماد: ستون / خلقت: آفرینش / اژدها: مار بزرگ / هرآینه: همانا / ندامت: پشیمانی / مهیّا: آماده
بازگردانی: «چون فهمیدم که انسان، شریف ترین جانداران است و قدر زندگانی خودش را نمی داند، در شگفت افتادم و چون خوب نگاه کردم؛ فهمیدم که مانع آن، آسایش اندک و نیاز بی ارزش است که انسان ها بدان، دچار شده اند.
هر که به امور دنیایی روی آورد و از سعادت آخرت خود غفلت کرد، همانند آن مرد است که از جلوی شتر مست فرار کرد و به ناچار، خودش را در چاهی آویخت و به دو شاخه درخت چنگ زد که بر بالای آن چاه روییده بودند و پاهایش را بر جایی گذاشت. در این میان، بهتر نگاه کرد، هر دو پایش، بر سر چهار مار بود که سر از سوراخ، بیرون آورده بودند. نگاه بر ته چاه انداخت، اژدهایی ترسناک دید؛ اژدها دهانش را باز کرده بود و منتظر افتادنِ او بود. بالای چاه را، نگاه کرد. موش های سیاه و سپیدی را دید که پیوسته بیخ آن شاخهها را میبریدند و او در اثنای این، چاره ای میاندیشید و دنبال راهی بود که خلاص شود. جلوی خودش، کندو و مقداری عسل یافت، چیزی از آن به لب بُرد، طوری به شیرینی آن مشغول شد که از کار خود غافل ماند و فکر نکرد که پای او بر سر چهار مار است و معلوم نیست که کی مارها در حرکت می آیند. موشها نیز در بریدن شاخه ها، تلاش زیادی میکردند و …، چندانکه شاخه پاره شد و آن بیچارۀ حریص در دهان اژدها افتاد.
پس، من دنیا را به آن چاهِ پُر آفت، مانند کردم و موشان سپید و سیاه و مداومت ایشان بر بریدن شاخه ها بر شب و روز، و آن چهار مار را به طبایع که ستون آفرینش انسان است. هر گاه که یکی از آن طبایع حرکت کند، انسان می میرد، و چشیدنِ شهد و شیرینی آن را مانند کردم به لذّات این جهانی که فایدۀ آن، اندک و رنج آن، بسیار است، و راه نجات بر انسان، بسته میگرداند، و اژدها را مانند کردم به مرجعی (مرگ) که از آن، چاره ای نیست؛ هرآینه به مرگ باید پیوست و آنگاه پشیمانی، سود ندارد و راه بازگشتی وجود ندارد.»
۲- شناسایی و استخراج نکات زبانی
برخی از نکات برجسته قلمرو زبانی متن عبارت اند از:
■ کاربردهای کهن واژگان که امروزه، به گونه ای دیگر به کار گرفته میشوند: اُشتر، شاخ، بنگریست، نتوان دانست؛ (واژگاه کهن: به واژگانی گفته میشود که امروزه کاربردی ندارند و فراموش شده اند؛ مانند: آژفنداگ به معنای رنگین کمان/ کاربرد کهن واژگان: آن است که واژه کهن نیست؛ اما در گذشته با کمی تغییر به کار میرفته است؛ مانند: واژه «شاخه» که در متن بالا به شکل «شاخ» به کار رفته است.)
■ جمع کلمۀ «موش» با نشانۀ «ان»
■ به کارگیری کلمۀ «بگسست» در معنی «بریده شد، شکست» (واژه به شکل ناگذر به کار رفته است.)
■ به کارگیری «شهد» در معنی «عسل» (شهد: شهد گل؛ امروزه به معنای عصاره میوه ای است که بر اثر جوشیدن غلیظ شده است.)
■ کاربرد کلمۀ «قاتل» در معنی کُشنده برای غیر انسان؛ (قاتل: امروزه فقط برای کشتن آدمی به کار میرود.)
■ جدانویسی نشانۀ منفی ساز فعل «نـ»: «نه اندیشید» که امروزه مینویسیم: نیندیشید■ کاربرد «را» به معنی «برای» در جملۀ: «خلاص خود را طریقی میجُست»
■ ترکیب «زنبورخانه» به معنی «لانۀ زنبور»، جالب توجّه است. (امروزه به زنبورخانه، کندو می گویند.)
■ بیشتر جملهها در این نمونه، کوتاه و قابل فهم هستند.
۳- شناسایی و استخراج نکات ادبی
■ شبکه معنایی میانِ «شهد، شیرینی، چشیدن، زنبور و حلاوت»؛
■ تضاد میان دو واژه «سیاه و سفید»، «پا و سر» و «سر و قعر» در ترکیب «سر چاه و قعر چاه»، «زهر و شیرینی یا شهد» ،«رنج و لذّت»،«اندک و بسیار»؛
■ بهره گیری از تمثیل برای بیان مفهوم غفلت انسان؛
تمثیل: به معنای «تشبیه کردن» و «مَثَل آوردن» است و در اصطلاح ادبی، آن است که شاعر یا نویسنده برای تأیید و تأکید بر سخن خویش، حکایت، داستان یا نمونه و مثالی را بیان کند تا مفاهیم ذهنی خود را آسان تر به خواننده انتقال دهد.
■ و … .
۴ـ شناسایی و استخراج نکات فکری
در این حکایت، نگرش حکمی و تعلیمی، برجسته است. نویسنده برای بیان مقصود خود؛ یعنی بهره گیری از گذر عمر برای سعادت آن جهانی، در جایگاه اندرز، خطاب به خواننده، چند نکته را یادآور می شود.
■ شریف بودن انسان در میان مخلوقات
■ گرانبها بودن لحظات عمر
■ هوشیاری و پرهیز از خوشیهای زودگذر.
می بینیم که این حکایت از یک سو، به جایگاه و ارزش انسان، نگاهی مثبت و خوش بینانه دارد و از سوی دیگر نسبت به خوشی های مادّی و لذتهای زودگذر، نگرش منفی دارد.
۵- نتیجه گیری و تعیین نوع
نویسنده، این فکر را به خواننده، انتقال میدهد که
■ نسبت به جایگاه انسان، نگاه خوش بینانه و والایی داشته باشد.
■ قدر لحظه لحظۀ عمر خویش را بداند.
■ هوشیاری خود را حفظ کند و آن قدر سرگرم خوشیهای دنیایی نشود که گرفتار غفلت گردد.
■ سعادت و نیک بختی راستین، کسب خشنودی خدای بزرگ است.
بر پایه بررسی های انجام شده و تأکید درون مایه اثر، این نوشته را نمونه ای از متن تعلیمی یا اندرزی میتوان به شمار آورد.