ارزش هنری شاهنامه: شاهنامه از لحاظ زیباییهای ادبی و زبانی و بیان نیز یکی از آثار برتر زبان پارسی و شاید برترین آنها ست. استاد توس به حکم تسلطی که بر زبان دری و دقایق آن داشته قادر بوده است به مانند شاعران همروزگار خود در انواع شعر از چامه، چکامه، قطعه و … طبع آزمایی کند و بهتر از آنها به ستایش و توصیف بپردازد؛ اما باید انتخابی آگاهانه – بنا به تعلق خاطر ویژه ای که به داستانهای ملی ایران داشته – از سر کمال هوشمندی قالب مثنوی و بحر متقارب را برای به نظم کشیدن داستانهای شاهنامه برگزیده است. مجموعه ادبیات شاهنامه کمتر از ۶۰ هزار بیت است که تمام یا بخشهایی از آن به اغلب زبانهای زنده جهان ترجمه شده است.
شماره بیت های سست شاهنامه اندک و به قول خود فردوسی کمتر از پانصد بیت است. در کل در شاهنامه بنا به ضرورت محتوا و هم به دلیل آگاهی و علاقه فردوسی به واژههای پارسی بیش از حدود ۸۰۰ لغت عربی به کار نرفته است .
از مزایای ادبی شاهنامه اشاره به حکایتها، زبانزدها و معانی دینی و اخلاقی است و معلوم میدارد که سراینده مطالعات زیادی داشته است و با هنرمندی و لطافت خاصی مفاهیم برگرفته از تعلیمات اسلامی و دقایق قرآنی و اخلاق را به صورت کاملاً طبیعی و پوشیده با معتقدات پهلوانان و قهرمانان کتاب خود درآموخته و به صورتی بدیع و ابتکاری به قلمرو زبان پارسی هدیه کرده است.
فردوسی در تشبیه و توصیف صحنههای گوناگون به ویژه میدانهای رزم و لحظههای پرتنش کارزار، چیرهدستی ویژه ای از خود نشان داده است. وصف برآمدن و فرورفتن خورشید به ویژه آن گاه که سینه آسمان را رنگ میکند و همچنین نمایش باغ، چمن، کوه، دشت و کوهسار هم در شاهنامه کم نیست. در آغاز داستان بیژن و منیژه در وصف شب چنین میخوانیم :
شبی چون شبه روی شسته به قیر / نه بهرام پیدا نه کیوان نه تیر
قلمرو زبانی: شبه: سنگی سیاه رنگ / بهرام: ستاره مریخ / کیوان: ستاره زحل / تیر: ستاره عطارد / قلمرو ادبی: بهرام، کیوان، تیر: تناسب / روی شسته به قیر: استعاره، جانبخشی، تشبیه
بازگردانی: شبی تیره بود مانند سنگ سیاه که گویی رویش را با قیر شسته بود. نه ستاره مریخ دیده میشد نه زحل نه تیر.
دگرگونه آرایشی کرد ماه / بسیچ گذر کرد بر پیشگاه
قلمرو زبانی: آرایشی: جلوه کردن / بسیچ کاری کردن: آماده شدن، قصد کاری کردن / پیشگاه: درگاه، صدر مجلس / قلمرو ادبی:
بازگردانی: ماه جلوه دیگری را در پیش گرفت و خواست از بالای آسمان بگذرد. (گویی ماه می خواهد سان بدهد و شاه این سان را ببیند.) (یا ماه آماده رفتن از آستان شب شد.)
گوشزد: برخی می گویند اشاره به ماه گرفتگی دارد و برخی می گویند منظور از ماه یار و همدم فردوسی است.
شده تیره اندر سرای درنگ / میان کرده باریک و دل کرده تنگ
قلمرو زبانی: سرا: خانه / اندر: در / سرای درنگ: جای آرامش، اقامتگاه، منزلگاه / میان: کمر / قلمرو ادبی: سرای درنگ: استعاره از آسمان / میان کرده باریک و دل کرده تنگ: جانبخشی
بازگردانی: ماه در منزلگاهش (آسمان) تیره گشته است. کمرش باریک شده (اشاره به هلالی شدن ماه دارد.) و دل ما نیز از دیدن تیرگی شب به غم نشسته است. (یا میان ماه کوچک شده است یا ماه گرفته است.)
ز تاجش سه بهره شده لاژورد / سپرده هوا را به زنگار و گرد
قلمرو زبانی: تاج ماه: هاله پیرامون ماه / لاژورد: نیلی / زنگار: زنگ آهن وفلزات / قلمرو ادبی:
بازگردانی: سه بخش از تاج ماه تیره و نیلی رنگ شده (بیشتر بخش های ماه معلوم نیست. شاید به خاطر وجود ابر) و گویی که در هوا زنگار و گرد پاشیده اند. (آسمان تیره فام است.)
سپاه شب تیره بر دشت و راغ / یکی فرش گسترده از پرّ زاغ
قلمرو زبانی: راغ: دامنه کوه، صحرا، مرغزار / گستردن: پهن کردن / قلمرو ادبی: سپاه شب تیره: اضافه تشبیهی / فرش: استعاره از تیرگی هوا / فرش از پرّ زاغ: تشبیه پنهان (تیرگی هوا مانند پر زاغ است.)
بازگردانی: سپاه شب بر دشت و هامون فرش تیره ای (سیاهی) را گسترده است.
نموده ز هر سو به چشم اهرمن / چو مار سیه باز کرده دهن
قلمرو زبانی: نمودن: نشان دادن / اهرمن: شیطان / قلمرو ادبی: چو مار سیه باز کرده دهن: تشبیه / اهریمن: استعاره از سیاهی شب
بازگردانی: سیاهی که مانند اهریمن است از هر سو به چشم چون مار سیاه دهن باز کرده نموده است.
چو پولاد زنگار خورده سپهر / تو گفتی به قیر اندر اندود چهر
قلمرو زبانی: پولاد: فولاد / زنگار: زنگ آهن وفلزات دیگر، اکسیدمس / سپهر: آسمان / گفتی: گویی، مانند اینکه، پنداری، ظاهراً، گویا / به قیر اندر: دو حرف اضافه برای یک متمم (در قیر) / اندودن: مالیدن، پوشاندن / چهر: چهره، روی / قلمرو ادبی: چو پولاد: تشبیه
بازگردانی: آسمان مانند فولاد زنگ زده شده است؛ مثل اینکه رویش را قیر مالیده است.
هر آنگه که برزد یکی باد سرد / چو زنگی برانگیخت ز انگِشت گرد
قلمرو زبانی: برزدن: وزیدن / زنگی: حبشی، زنگباری، سیاه پوست / برانگیختن: بلند کردن / انگِشت: زغال / قلمرو ادبی: چو زنگی… ز انگِشت گرد: تشبیه (مشبه: گرد)
بازگردانی: هر گاه که باد سردی میوزد، گویی گردی زغالین مانند سیاهان بلند میکند.
چنان گشت باغ و لب جویبار / کجا موج خیزد ز دریای قار
قلمرو زبانی: لب: کنار / جویبار: جوی، رود / کجا: که / قار: قیر / قلمرو ادبی: دریای قار:
بازگردانی: از شدت تیرگی شب، رنگ باغ و لب جویبار چنان شده است که انگار موجی از دریای قیر بلند می شود. (باغ یکسره سیاه است.)
فروماند گردون گردان به جای / شده سست خورشید را دست و پای
قلمرو زبانی: گردون: فلک / گردان: گردنده، چرخنده / را: اضافه گسسته (دست و پای خورشید) / گردون گردان به جای فروماند: حرکت نمی کند / قلمرو ادبی: دست و پای خورشید سست شده: جانبخشی
بازگردانی: فلک چرخنده حرکت نمی کند و دست و پای خورشید سست شده است. (شب سپری نمی شود.)
سپهر اندر آن چادر قیرگون / تو گفتی شدستی به خواب اندرون
قلمرو زبانی: سپهر: آسمان، کیهان، گردون / اندر: در / شدستی: شده است، فعل نیشابوری / گفتی: پنداری (ادات تشبیه) / به خواب اندرون: دو حرف اضافه برای یک متمم (درون خواب) / قلمرو ادبی: چادر: استعاره از هوا / قیرگون: تشبیه، مانند قیر
بازگردانی: آسمان و جهان در آن هوای تیره که مانند چادر سیاه است، مثل این است که در خواب فرورفته باشد.
جهان از دل خویشتن پرهراس / جرس برکشیده نگهبان پاس
قلمرو زبانی: هراس: ترس / جرس: زنگ / پاس: / نگهبان پاس: پاسبخش / قلمرو ادبی:
بازگردانی: جهان نیز از این شب تیره ترسیده است. پاسبخش، زنگ را به صدا درآورده است. (می خواهد به نگهبان هشدار دهد که مراقب باشد یا پاس را عوض کند(نیمه شب است).])
گوشزد: در گذشته شب را به سه پاس بخش می کرده اند و هر پاس نوبت نگهبانی یک سرباز بوده است. صدای زنگ برای اعلان زمان تعویض پاس یا هشدار بوده است.
نه آوای مرغ و نه هُرّای دد / زمانه زبان بسته از نیک و بد
قلمرو زبانی: مرغ: پرنده / هُرّای: آواز ترسناک مانند آواز درندگان / دد: جانور وحشی و درنده / قلمرو ادبی: زمانه زبان … نیک و بد: کنایه از اینکه هیچ رخدادی به انجام نمی رسد.
بازگردانی: نه صدای پرندگان نه غرش درندگان به گوش نمی رسید. گویی زمانه از نیک و بد، زبان بسته است و هیچ رخدادی در جهان به انجام نمی رسد.
نبُد هیچ پیدا نشیب از فراز / دلم تنگ شد زان شب دیریاز
قلمرو زبانی: نبد: نبود / نشیب: سرازیری، شیب / فراز: بلندی، سربالایی / دیریاز: دیرکشنده، دراز، دیرنده، دیرکش / قلمرو ادبی: نشیب، فراز: تضاد / دلم تنگ شد: دلم گرفته است
بازگردانی: فراز و فرود زمین از تیرگی هوا هیچ پیدا نیست و دلم از آن شب طولانی گرفته است.
اسدی، دنبال کننده سنت خراسان در آذربایجان
در همان سالها که خراسان در آتش جنگ و آشوب میسوخت و قدرت از غزنویان به خاندان سلجوق رسید، علی بن احمد اسدی طوسی جوان بااستعدادی که آن وضع نابسامان را برای سخنوری مناسب نمیدید از خراسان به آذربایجان رفت. زادروز اسدی به درستی روشن نیست؛ اما ظاهراً باید در یکی از سالهای آخر سده چهارم یا سالهای نخستین سده پنجم هجری درست در همان ایام که فردوسی کار نظم شاهنامه را به پایان میبرد، پای به این جهان گذاشته باشد. از جزئیات زندگی او اطلاعات چندانی در دست نداریم؛ اما سالمرگش را ۴۶۵ هـ.ق. دانسته اند؛ بنابراین از نظر زمانی او را باید به دوره پس از فردوسی بازبخوانیم؛ اما چون اندیشه و کار اسدی در واقع دنباله فردوسی است، سرگذشت او را پایان بخش گویندگان روزگار فردوسی قرار دادیم.
کتابها و نگارشها: محیط مناسب آذربایجان به اسدی سخنپرداز خراسانی امکان دارد که آثار ساناسان و ماندگاری از خود به یادگار بگذارد:
۱- از آثار شناخته شده او کتابی است در لغت به نام لغت فرس که نخستین لغتنامه پارسی نیز است و خوشبختانه از گزند آسیب به دور مانده و به دست ما رسیده است. در لغت فرس حدود ۱۲۰۰ واژه پارسی آمده؛ با این حال چون کهنترین کتاب موجود در این زمینه است در تاریخ ادبیات پارسی ارزش بسیاری دارد.
۲- آثار درپیوسته، اسدی را باید به دو بخش کرد:
نخست مناظرات او که مشتمل است بر ۴ یا ۵ قصیده، هر کدام در موضوع خاص. مناظره در اصطلاح ادبی به شعری گفته میشود که در آن دو طرف سخن (دو انسان یا حیوان یا دو شیء یا دو مفهوم) هر یک خواص و امتیازات خود را برشمرند و سعی کنند خود را بر دیگری ترجیح دهند.
دیگر از آثار منظوم اسدی و مشهورتر از مناظرات او، کتاب گرشاسبنامه است. این کتاب، داستان منظومی است مشتمل بر حدود نه هزار بیت که اسدی در سال ۴۵۸ هـ.ق. نظم آن را به پایان برده است.
موضوع گرشاسبنامه سرگذشت گرشاسپ پهلوان سیستانی و نیای بزرگ رستم، جهان پهلوان شاهنامه است.
گرشاسبنامه منظومهای کاملا حماسی است که تقریبا اغلب ویژگی های شاهنامه فردوسی در آن دیده میشود با این تفاوت که آمیختگی گرشاسبنامه با پاره ای از افسانههای خرافی و بیپایه مربوط به شگفتی دریاها و جزیرههای هندوستان از ارزش و کمال آن کاسته است. با وجود این، آن را پس از شاهنامه میتوان موفقترین داستان حماسی ادب پارسی دانست.
در شعر اسدی همچون فردوسی بزرگ پند و اندرز نیز هست. در لابلای داستانها، سخنسالار میدان را برای طرح اندیشههای اخلاقی و دریافتهای ویژه خود بازمیبیند و بیتی چند از سر باور و اخلاص برای آگاهاندن خوانندگان به قلم میآورد. گویی او داستانی را که چاشنی اندرز و حکمت نداشته باشد و خواننده را به نکته ای هشدار ندهد، فاقد ارزش داستانی میداند.
چنان زی…
ستیزآوری کار اهریمن است / ستیزه به پرخاش آبستن است
قلمرو زبانی: ستیزآوری: دشمنی کردن / اهریمن: شیطان / ستیزه: دشمنی / پرخاش: درشتی، واخواهی، پیکار، جنگ، ستیزه، کارزار، نبرد / قلمرو ادبی: آبستن است: کنایه از اینکه سبب می شود؛ استعاره پنهان (ستیزآوری مانند زنی است که نوزادش پرخاش است.)
بازگردانی: دشمنی کردن کار شیطان است. دشمنی سبب جنگ و خونریزی می شود.
همیشه در نیک و بد هست باز / تو سوی در بهتری شو فراز
قلمرو زبانی: بهتری: خوبی / فراز شدن: نزدیک شدن، پیش رفتن / قلمرو ادبی: در نیک و بد: اضافه استعاری (خوبی مانند خانه است که در دارد.)
بازگردانی: همیشه می توان خوبی یا بدی کرد؛ ولی تو بکوش سوی در خوبی ها پیش روی.
چه رفتن ز پیمان، چه گشتن ز دین / که این هر دو مه ز آسمان و زمین
قلمرو زبانی: از پیمان رفتن: پیمان شکستن / گشتن: عدول کردن / دو: منظور پیمان و دین است / به: بهتر / قلمرو ادبی: آسمان و زمین: تضاد، مجاز از همه چیز
بازگردانی: چه پیمانت را بشکنی چه از دینت عدول کنی، که این دو کار (پیمان داری و دینداری) از آسمان و زمین بهتر است.
چو یار گنه کار باشی به بد / به جای وی ار تو بپیچی، سزد
قلمرو زبانی: ار: اگر / پیچیدن: پیچ خوردن / سزد: شایسته است / قلمرو ادبی: پیچیدن: کنایه از دچار رنج و درد شدن، کیفر دیدن
بازگردانی: اگر در بدی کردن به گنه کار کمک کنی، اگر به جای وی تو کیفر ببینی، شایسته است.
جهان آن نیرزد بر پُرخرد / که دانایی، از بهر او غم خورد
قلمرو زبانی: بر: نزد / از بهر: برای / قلمرو ادبی:
بازگردانی: نزد خردمند جهان آن اندازه نمی ارزد که به خاطر او دانایی، دچار گرفتاری و رنج شود.
همان خواه بیگانه و خویش را / که خواهی روان و تنِ خویش را
قلمرو زبانی: را: به معنای برای / قلمرو ادبی: تضاد: بیگانه و خویش
بازگردانی: همان چیزی را که برای روان و تنِ خودت می خواهی برای بیگانه و خویشاوندت بخواه.
چنان زی که مور از تو نبود به درد / نه بر کس نشیند ز تو باد و گرد
قلمرو زبانی: زی: زندگی کن / مور: مورچه بزرگ / نبود: نباشد / قلمرو ادبی: باد و گرد نشستن: کنایه از دچار مشکل و دردسر شدن
بازگردانی: چنان زندگی کن که مورچه هم از تو دردمند نشود و کسی را دچار مشکل و دردسر نکنی.
چنان که از همین نمونهها پیداست شعر اسدی، استوار، لطیف و الفاظ و تعبیرات او اصیل و کهن است و دگردیسیهایی که زبان پارسی بر اثر مهاجرت به سرزمینهای عراق عجم در روزگار او پیدا کرده، هنوز به شعر وی راه نیافته است. همین امر میتواند نظر ما را در این که او را جزو سخنوران عصر فردوسی آوردهایم استوار بدارد. با وجود آنکه اسدی سخنپردازی حماسه سرا و علاقه مند به فرهنگ ایران کهن است حس دینی و علاقه به اسلام در شعر او بر همه چیز چیرگی دارد.
برگفته از کتاب ادبیات ایران و جهان؛ سال دوم آموزش متوسطه