ابنیمین و قطعهسرایی پارسی
ابن یمین، شاعر شیعه مذهب عصر سربداران در قریه فریومد، آبادیای از ولایت جوین خراسان زاده شد.
در آن ایام سربداران در خراسان قدرت یافته بودند و ابنیمین نظر به علاقهای که به آنها داشت، بسیاری از شاهان و امرای سربداری را ستود. او مدتی را در سبزوار نزد سربداران به سر برد و ناظر برخی کشمکشها و جنگهای ایشان با ایلخانان بود. ابنیمین مردی قانع و گوشهگیر و دهقان پیشه بود. مضامینی اخلاقی را در قطعات خویش گنجاند و به هنر قطعهسرایی – بهویژه خلق قطعههایی مشتمل بر پند و اندرز- نامبردار گشت. سالهای پایانی زیست ابنیمین در سبزوار و فریومد به قناعت و درویشی گذشت و سرانجام در سال ۷۶۳ هجری زندگی را بدرود گفت.
موضوع قصیدههای ابنیمین ستایش و منقبت امامان شیعه و مضمون غزلهایش به شیوه معمول سخنپردازان، عشق و دلدادگی است. در مجموعه دیوان او فراز و فرود بسیار است. قصاید و غزلیاتش ارزش ادبی ممتازی ندارند؛ اما همه قدرت شاعری و قریحه وی در نظم قطعات اخلاقی است. مضامین ابنیمین از نتایج حکمت عملی مایه میگیرد و در قالب تشبیهات و تمثیلات نوآیین عرضه میشود.
در شعر او قناعت پیشگی، ستایش شده و بیاعتباری دنیا مورد تأکید قرار گرفته است.
قناعت
دو قرص نان اگر از گندم است اگر از جو / دوتای جامه اگر کهنه است اگر از نو
به چار گوشه ایوان خود به خاطر جمع / که کس نگوید از این جای خیز و آن جا رو
هزار بار نکوتر به نزد ابن یمین / ز فر مملکت کیقباد و کیخسرو
این نیز بگذرد
ای دل غم جهان مخور این نیز بگذرد / دنیا چو هست بر گذر این نیز بگذرد
گر بد کند زمانه تو نیکو خصال باش / بگذشت از این بسی به سر این نیز بگذرد
یک حمله پای دار که مردان مرد را / بگذشت از این بسی بتر این نیز بگذرد
ابنیمین ز موج حوادث مترس از آنک / هر چند هست با خطر این نیز بگذرد
سیف فرغانی و انتقاد اجتماعی
سیفالدین محمّد فرغانی در نیمه نخست سده هفتم هجری یعنی همان ایامی که شهرهای بزرگ و آباد خراسان در آتش بیداد مغولان میسوخت، در شهر فرغانه واقع در فرارودان زاده شد. بعدها که به شاعری روی آورد، با آنکه سالها پیش بر اثر آشفتگی اوضاع فرارودان به آسیای کهین مهاجرت کرده بود، به سیف فرغانی شهرت یافت.
سیف هر چند کمابیش با مولانا جلالالدین همزمان و به قونیه نسبتاً نزدیک بوده است، با وی دیدار و آمدشدی نداشته؛ اما در عوض با ارادتی تمام سعدی شیرازی را ستایش کرده و با این استاد سخن پارسی نامهنگاری داشته است.
فکر و شعر سیف: سبک شعری سیف فرغانی به شیوه سخنوران نامی خراسان بس نزدیک است. این نزدیکی هم در لفظ و کاربرد زبانی است و هم در ساخت مضمونها و دیدگاهها. قصاید که بخش چشمگیری از دیوان دوازده هزار بیتی او را دربرمیگیرد، بیشتر در همسانسرایی از سخنوران ناموری چون رودکی، انوری، خاقانی، سنایی، عطار و کمال اصفهانی گفته شده است. او نیز همچون دیگر شاعران عصر حافظ با آوردن ردیفهای دشوار و پارهای التزامهای دیگر، عموماً گرفتار هنرنماییهای شاعرانه شده است.
غزلهای سیف بیشتر در جواب سعدی شیرازی است. او هم مانند همه سرایندگانی که سر از قید ستایش زورگویان و وابستگی به دستگاههای فرمانروایان آزاد کردهاند، بیشتر گرایش به غزلسرایی داشته اند. با این حال از قالب قصیده برای بیان انتقادهای کوبنده و طرح دیدگاههای اجتماعی و اخلاقی خویش سود برده است؛ بیآن که خود را در «اصطبل ثناخوانی» گرفتار کند، او در یکی از شعرهایش خطاب به ایلخان مغول میگوید:
خیر و شر کس نگفتم از هوای طبع و نفس / مدح و ذم کس نکردم از برای سیم و زر
ما که اندر پایگاه فقر دستی یافتیم / گاو از ما به که گردون را فرود آریم سر
او به شاعران دیگر هم سفارش میکند که از ستایش، «سیم پرستان گدا» خودداری کنند و اگر ذوقی دارند آن را در وعظ و اندرز به کار گیرند.
سیف مثل هر مسلمان آزاده دیگر به امامان شیعه و از آن جمله امام حسین -علیه السّلام – علاقه ویژه ای داشته و سروادهای نغز و شیوایی در سوگ شهیدان کربلا سروده است. در اینجا به دو نمونه از شعر او بسنده میکنیم.
دولت پایدار
به عدل ار تو یاری کنی خلق را / به فضل ایزدت نیز یاری کند
ز مظلوم شبخیز غافل مباش / که او در سحرگاه زاری کند
تو محتاج سرگشته را دستگیر / که تا دولتت پایداری کند
بیداد ظالمان
۱- هم مرگ بر جهان شما نیز بگذرد / هم رونق زمان شما نیز بگذرد
قلمرو زبانی: رونق: فروغ، زیبایی، شکوه / زمان: زمانه، دوران / قلمرو ادبی: قالب: قصیده / وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن(رشته انسانی) / شما نیز بگذرد: ردیف / جهان: مجاز از زندگی / مرگ بر جهان کسی گذشتن: کنایه از فرارسیدن مرگ او / مرجع شما: فرمانروایان و توانگران ستمگر
بازگردانی: سرانجام مرگ به سراغ شما خواهد آمد و شکوه روزگار شما نیز روزی به پایان خواهد رسید.
پیام: به سرآمدن ستم
۲- وین بوم محنت از پی آن تا کند خراب / بر دولت آشیان شما نیز بگذرد
قلمرو زبانی: وین: و این / بوم: جغد / محنت: اندوه، غم / از پی: برای، به خاطر / دولت: زمان فرمانروایی، دارایی / آشیان: آشیانه / دولت آشیان: دولت سرا، آشیانه خوشبختی / قلمرو ادبی: بوم: نماد شومی / بوم محنت: اضافه تشبیهی / بوم محنت بر آشیان کسی گذشتن: کنایه از ” نابودی قدرت و اعتبار ” / دولت آشیان: ترکیب تشبیهی
بازگردانی: اندوه، جغد شوم ویرانگری است که به ما بسنده نمیکند شما را نیز نابود خواهد کرد.
پیام: گرفتار اندوه شدن بیدادگران
۳- آب اجل که هست گلوگیر خاص و عام / بر حلق و بر دهان شما نیز بگذرد
قلمرو زبانی: اجل: مرگ (شبه هم آوا: عجله) / خاص: درباریان / عام: توده مردم / حلق: گلو / قلمرو ادبی: آب اجل: اضافه تشبیهی / گلوگیر: کنایه از ” نابود کننده، خفه کننده، کشنده / خاصّ و عام: آرایه تضاد، مجاز از ” همه مردم / گلو، حلق، دهان: تناسب / آب اجل بر حلق کسی گذشتن: کنایه از” مرگ و نابودی او” / تلمیح به آیه ” کلّ نفس ذائقه الموت ” همگان چشنده مرگ اند.
بازگردانی: مرگ که نابودکننده همگان است، روزی شما را نیز نابود خواهد کرد.
پیام: نابودی ستمگران
۴- چون داد عادلان به جهان در، بقا نکرد / بیداد ظالمان شما نیز بگذرد
قلمرو زبانی: چون: به این علت که /داد: عدل و انصاف / به جهان در: دو حرف اضافه برای یک متمم / بقا نکرد: باقی نماند / بیداد: ظلم و ستم / قلمرو ادبی: داد و بیداد، عادلان و ظالمان: تضاد / واجآرایی: ” د” و”ن “
بازگردانی: همانگونه که عدل و داد انسانهای دادگر در جهان باقی نمیماند، پس ستم ستمگران نیز بی گمان از بین رفتنی خواهد بود.
پیام: همه چیز در این جهان نابودشدنی است
۵- در مملکت چو غرّش شیران گذشت و رفت / این عوعو سگان شما نیز بگذرد
قلمرو زبانی: مملکت: کشور /غرّش: بانگ، فریاد، خروش / قلمرو ادبی: شیران: استعاره از ” دلیران و مردان دادگر” / عوعو: واق واق، ” نام آوا”، استعاره از «قدرتهای ظاهری» / سگان: استعاره از ” مزدوران ستمگران ” / غرش و عوعو، سگان و شیران: تضاد / گذشت و بگذرد: اشتقاق (رشته انسانی) / واجآرایی «ش»
بازگردانی: چون بانگ و خروش انسانهای دلیر گذشت و رفت، این صدای گوش خراش شما انسانهای پست نیز رفتنی است.
پیام: نابودی دستیاران ستمگران
۶- بادی که در زمانه بسی شمعها بکشت / هم بر چراغدان شما نیز بگذرد
قلمرو زبانی: بسی: بسیار / کشتن: خاموش کردن / چراغدان: جای نهادن چراغ / قلمرو ادبی: باد: استعاره از ” مرگ ” / شمع: استعاره از ” انسانها ” / باد، شمع: تضاد(باد شمع را میکشد) / چراغدان: استعاره از ” زندگی و وجود / شمع، چراغدان: تناسب / باد بر شمع و چراغدان وزیدن: کنایه از ” مرگ و نابودی” / تلمیح به آیه: کلّ نفس ذائقهُ المَوت (هر نفسی چشنده مرگ است.)
بازگردانی: مرگ همچون بادی است که انسانها را میکشد. این باد شما را نیز نابود خواهد کرد.
پیام: مرگ ستمگران
۷- زین کاروانسرای، بسی کاروان گذشت / ناچار کاروان شما نیز بگذرد
قلمرو زبانی: کاروانسرا:تیم، جایی در راه که کاروانها در آنجا اقامت میکنند / بسی: بسیار / کاروان: گروه مسافرانی که با هم سفر میکنند / قلمرو ادبی: کاروانسرا: استعاره از گیتی
بازگردانی: فرمانرواییهای بسیار در این جهان آمدند و رفتند. ناچار شما نیز روزی نابود خواهید گشت.
پیام: تباهی کاروان ستمگران
۸-ای مفتخر به طالع مسعود خویشتن / تأثیر اختران شما نیز بگذرد
قلمرو زبانی: مفتخر: سربلند، صاحب افتخار / طالع: سرنوشت، بخت / مسعود: فرخنده / اختر: ستاره / قلمرو ادبی: اختر: استعاره از عوامل خوشبختی / تاثیر اختران شما نیز بگذرد: کنایه از این که بخت نیک شما نیز به پایان خواهد رسید / طالع، اختران: تناسب / واجآرایی «ت» / تلمیح به حدیث: الدهرُ یومان یومٌ لک و یومٌ علیک (روزگار دو روز است: روزی به سود تو و روزی به زیان تو.)؛ در گذشته مردم باور به طالعبینی داشتند و گمان می کردند که ستارگان در سرنوشت آنها نقش دارند.
بازگردانی: ای کسی که به بخت نیک خود مینازی، این بخت فرخنده شما نیز به پایان خواهید رسید.
پیام: ناپایداری طالع خجسته
۹- بر تیر جورتان ز تحمل سپر کنیم / تا سختی کمان شما نیز بگذرد
قلمرو زبانی: جور: ستم / قلمرو ادبی: تیر جور: اضافه تشبیهی / از تحمل سپر کنیم: تشبیه پنهان / کمان: مجاز از ” قدرت، زور ” / سختی کمان: کنایه از توان و زورمندی، ورزیدگی در تیراندازی / تیر، سپر، کمان: تناسب / تیر، سپر: تضاد
بازگردانی: با سپر بردباری و تحمل در برابر ستم و ظلم تیر مانند شما ( ستمگران) پایداری میورزیم تا روزگار کشورداری شما نیز به پایان برسد.
پیام: شکیبایی در برابر ستم
۱۰-ای تو رمه سپرده به چوپان گرگ طبع / این گرگی شُبان شما نیز بگذرد
قلمرو زبانی: تو: منظور کشورداران ستمگر / رمه: گله / طبع: سرشت (شبه همآوا: تبع: پیروی) / سپردن: واگذار کردن (بن ماضی: سپرد، بن مضارع: سپار) / گرگی: درندگی، ستمگری / شُبان: چوپان / قلمرو ادبی: رمه: استعاره از ” توده مردم ” / چوپان: استعاره از ” کارگزاران ستمگر” / گرگ طبع: درنده خو، تشبیه / شُبان: استعاره از ” کارگزاران ستمگر ” / گرگ و رمه، چوپان، شبان: تناسب / رمه، گرگ: تضاد / چوپان گرگ طبع: گونهای متناقض نما / گرگی: کنایه از ستمگری و درندگی
بازگردانی: ای کسانی که مردم را به دست کارگزاران ستمگر درنده خو سپردهاید [آگاه باشید] که این ستمگری شما نیز روزی به پایان خواهد رسید.
پیام: نابودی کارگزاران بیدادگران