التَّمارین
الَتمْرینُ الْأوَّلُ: إبْحَثْ فی مُعْجَمِ الدَّرسِ عَنْ کَلِمَهٍ مُناسِبَهٍ لِلتَّوضیحاتِ التّالیَهِ. (در واژه نامه درس دنبال واژه ای مناسب برای توضیحات زیر بگرد.)
۱- أُسْلوبٌ أو فَنٌّ فی إنجازِ عمَلٍ، أو طریقٌ یَختَصُّ بِمِهنهٍ، أو علمِ الصِّناعه الحدیثه. (التقنیه= فناوری)
(شیوه یا هنری در انجام کاری یا راهی که ویژه پیشه ای است یا دانش صنعت نوین.)
۲- مَمَرٌّ تحْتَ الأرضِ أو فِی الجبلِ، طولُهُ أکثَرُ مِن عَرضِهِ لَهُ مَدخَلٌ وَ مَخرَجٌ. (النفق= تونل)
(گذرگاهی زیرزمین یا در کوه که درایایش بیشتر از پهنایش است و جای درون آمدن و بیرون رفتن دارد.)
۳- مِنطَقَهٌ مُرتَفِعَهٌ فَوقَ سَطحِ الأرضِ أصغَرُ مِنَ الجَبَلِ. (التلّ= تپه)
(منطقه ای بلند بر فراز سطح زمین که از کوه کوچک تر است.)
۴- مَکانُ الذَّهَبِ وَ الفِضَّهِ وَ النُّحاسِ وَ نَحوِها فِی الأرضِ. (المنجم= معدن) (جای طلا نقره مس و مانند اینها در زمین.)
۵- الَّذی یَسعَی فی إنجازِ عَمَلِهِ وَ لا یَشعُرُ بِالتَّعَبِ. (الدؤوب= باپشتکار، سخت کوش)
(کسی که برای انجام کارش تلاش می کند و احساس خستگی نمی کند.)
۶- وَزنٌ یُعادِلُ ألفَ کیلو غرامٍ. (الطنّ= تن)
(وزنی که با هزار کیلوگرم برابری می کند.)
اَلتَّمْرینُ الثّانی: إقرَأ النَّصَّ التّالیَ ثُمَّ تَرجِمِ الکلماتِ لِما تَحتَهُ خَطٌّ وَ عَیِّنِ المَطلوبَ مِنکَ. (خطبهُ ۱۲۴ )
(متن زیر را بخوان سپس واژههایی را که زیر آنها خط کشیده شده ترجمه کن و آنچه را از تو خواسته شده مشخص کن.)
… وَ اللهِ لَو أُعطیتُ الأقالیمَ السَّبعَهَ بِما تَحتَ أفلاکِها عَلَی أن أُعصِیَ اللهَ فی نَملَهٍ أسلُبُها جُلبَ شَعیرَهٍ ما فَعَلتُ وَ إنَّ دُنیاکُم عِندی لَأهوَنُ مِن وَرَقَهٍ فی فَمِ جَرادَهٍ تَقضَمُها. ما لِعَلیٍّ وَ لِنَعیمٍ یَفنَی وَ لَذَّهٍ لا تَبقَی؟! نَعوذُ بِاللهِ مِن سُباتِ العَقلِ وَ قُبحِ الزَّلَلِ وَ بِهِ نَستَعینُ.
به خدا اگر سرزمینهای هفتگانه با هر چه زیر آسمانهایشان هست به من داده می شد تا از خدا نافرمانى کنم و پوستِ جویی را از مورچه ای به زور بگیرم، انجام نمی دادم؛ و بی گمان دنیایتان نزدِ من از برگى در دهانِ ملخى که آن را مى جود، پست تر است. على را چه کار با نعمتى که نابود می شود و لذّتى که نمى ماند!؟ از به خواب رفتنِ خِرد و زشتیِ لغزش به خدا پناه می بریم و از او یاری می جوییم.
۱- إنجْاز: انجام ۲- سَلبَ: أخَذَ مِنهُ قهَراً (به زور گرفت) ۳-الَجُلبْ: قشرُ النبَّاتِ وَ خَشَبهُ (پوسته گیاه و ساقه آن) ۴-اَلشَّعیرَه: حَبّه نبَاتٍ (دانه گیاهی؛ جو) ۵- الأْهَوْنُ: الأَحَقر (پست تر) ۶- الَجَراد: حَشَرَهٌ مُضِرَّهٌ تَأکُلُ الْمَحاصیلَ الزِّراعیَّهَ وَ النَّباتاتِ (حشرهای زیان رساننده که محصولات کشاورزی و گیاهان را می خورد) ۷- قضَمَ: کَسَرَ بِأَطرافِ أَسنانِهِ (با اطراف دندانهایش شکست) ۸- اَلنَّعیم: الَمْال، الَجَنّه (دارایی، بهشت) ۹- الَسُّبات: اَلنَّوْمُ الْخَفیفُ (خواب سبک) ۱۰- اسْتعَانَ: طلَبَ المُساعَدَهَ (یاری خواست)
۱- إعرابَ هذِهِ الکلماتِ؟ (تعداد فعلها در متن) نَملَهٍ: مجرور بحرف جرّ/ جُلبَ: مفعول به و منصوب / العَقلِ: مضاف الیه و مجرور / جَرادَهٍ: مضاف الیه و مجرور
۲- نوعَ فعلَ « فَعَلتُ» وَ صیغَتَه(تعداد فعلها در متن)ُ: – فعلٌ ماضٍ، متکلمٌ وحدهُ
۳- نوعَ فعلَ « تَقضَمُ» وَ صیغَتَهُ(تعداد فعلها در متن): – فعلٌ مضارع، مفرد مؤنث غائب (للغائبه)
۴- جَمعَینِ لِلتَّکسیرِ فِی النَّصِّ(تعداد فعلها در متن): – أقالیم (إقلیم) و أفلاک (فلک)
۵- الفعلَ المَجهولَ فِی النَّصِّ(تعداد فعلها در متن): – أُعطیتُ
۶- عَدَدَ الأفعالَ فِی النَّصِّ(تعداد فعلها در متن): – تسعه (تسعه أفعال؛ أُعطیتُ، أُعصِیَ، أسلُبُ، فَعَلتُ، تَقضَمُ، یَفنَی، تَبقَی، نَعوذُ، نَستَعینُ)
الَتمْرینُ الثاّلثُ: ضَع فِی الدّائرَهِ العَدَدَ المُناسِبَ (کلمهٌ واحدَهٌ زائدَهٌ). (در دایره عدد مناسب را بگذار. یک واژه زیادی است.)
۱- القَناهُ (کانال) (3) تُرابٌ مُختَلِطٌ بِالماءِ وَ قَد یُسَمَّی بِذلِکَ وَ إن زالَت عَنهُ الرُّطوبَهُ.
(خاکی آمیخته با آب و گاهی به همین نام نامیده می شود گرچه رطوبت از آن زائل شود.)
۲- الفیزیاءُ (فیزیک) (5) شَریطٌ یَستَعمِلُهُ رُکّابُ الطّائراتِ وَ السّیاراتِ لِلنَّجاهِ مِنَ الخَطَرِ.
(نواری که سرنشینان هواپیماها و خودروها برای رهایی از خطر به کار می برند.)
۳- الطّینُ (گل) (2) عِلمٌ یُبحَثُ عَن خَصائِصِ المَوادِّ وَ الظَّواهِرِ الطَّبیعَهِ وَ الطّاقَهِ.
(دانشی که درباره ویژگیهای مواد و پدیدههای طبیعی و انرژی جست و جو می کند.)
۴- التّلالُ (تپهها) (6) حَشَرَهٌ تَأکُلُ المَحاصیلَ الزِّراعیَّهَ تَستَطیعُ أن تَقفِزَ مِتراً واحِداً.
(حشره ای که محصولات کشاورزی را می خورد و می تواند که یک متر بپرد.)
۵- حِزامُ الأمانِ (کمربند ایمنی) (1) نَهرٌ واسِعٌ أو ضَیِّقٌ لِحَرَکَهِ المیاهِ مِن مَکانٍ إلَی آخَرَ.
(رودی پهناور یا تنگ برای حرکت آبها از جایی به جای دیگر.)
۶- الجَرادَهُ (ملخ)
الَتمْرینُ الرّابِعُ: للتَّرجِمَهِ ( هَل تَعلَمُ أنَّ … ؟) (برای ترجمه؛ آیا می دانی که ……… .)
۱- … المُغولَ استَطاعوا أن یَهجُموا عَلَی الصِّینِ عَلَی رَغمِ بِناءِ سورٍ عَظیمٍ حَولَها.(مغولها با وجود ساختن دیوار بزرگی دور چین توانستند به آن حمله کنند.)
۲- … تَلفُّظ «گ» وَ «چ» وَ «ژ» مَوجودٌ فِی اللَّهجاتِ العربیَّهِ الدّارِجَهِ کثیراً.(تلفظ «گ» و «چ» و «پ» و «ژ» در لهجههای عامیانه عربی بسیار وجود دارد.)
۳- … الحوتَ یُصادُ لِاستِخراجِ الزَّیتِ مِن کَبِدِهِ لِصِناعَهِ مَوادِّ التَّجمیلِ.(نهنگ برای درآوردن روغن از جگرش برای ساختن مواد آرایشی صید می شود.)
۴- … الخُفّاشَ هُوَ الحَیَوانُ اللَّبونُ الوَحیدُ الَّذی یَقدِرُ عَلَی الطَّیَرانِ.(شب پره تنها جاندار پستانداری است که می تواند پرواز کند.)
۵- … عَدَدَ النَّملِ فِی العالَمِ یَفوقُ عَدَدَ البَشَرِ بِمَلیونِ مَرَّهٍ تقریباً.(شمار مورچگان در جهان نزدیک به یک میلیون بار بیشتر از شمار آدمیان است.)
۶- … طیسفون الواقعهَ قُربَ بَغداد کانَت عاصمَهَ السّاسانیّینَ.(تیسفون واقع در نزدیکی بغداد پایتخت ساسانیان بود.)
۷- … دُبَّ الباندا عِندَ الولادَهِ أصغَرُ حَجماً مِنَ الفأرِ.(اندازه خرس پاندا هنگام زاده شدن کوچک تر از موش است.)
۸- … الزّرّافَهَ بَکماءُ لَیسَت لَها أحبالٌ صَوتیَّهٌ.(زرافه لال است و تارهای صوتی ندارد.)
۹- … وَرقَهَ الزَّیتونِ رَمزُ السَّلامِ.(برگ زیتون نماد صلح است.)
۱- الَدّارِجَه: عامیانه ۲- الَسّور: دیوار ۳- مَوادُّ التَّجْمیلِ: موادّ آرایشی ۴- الَطیَران: پرواز، پرواز کردن
۱- الَعْاصِمَه: پایتخت «جمع: اَلْعَواصِم ۲- دُبُّ البْاندا: خرس پاندا ۳- اَلَحبالُ الصَّوتیَّهُ: تارهای صوتی «الْأحبال»: جمع/ الحَبلْ: مُفرَد ۴- اَلرَّمْز: نماد، سمبل «جمع: اَلرُّموز»
■ به بیان ویژگیهای دستوریِ کلم. بیرون از جمله، در زبان عربی «التَّحلیلُ الصَّرفیُّ» می گویند.
■ به ذکر نقش دستوریِ کلمه یعنی جایگاهِ آن در جمله و علامتِ انتهای کلمه در زبان عربی «إعراب» می گویند.
اَلتَّمرینُ الْخامِسُ: عَیّنِ الصَّحیحَ فِی التَّحلیلِ الصَّرفیِّ وَ المَحَلِّ الإعرابیِّ لِما أُشیرَ إلَیهِ بِخَطٍّ. (تحلیل صرفی و محل اعرابی آنچه را با خط به آن اشاره شده است مشخص کن.)
العُمّالُ المُجتَهِدونَ یَشتَغِلونَ فِی المَصنَعِ. (کارگران کوشا در کارخانه کار می کنند.) نَجَحَتِ الطّالِباتُ فِی الاِمتِحانِ. (دانشآموزان دختر در آزمون کامیاب شدند.)
۱- العُمّالُ: أ. اسمٌ، جمعُ تکسیرٍ، اسمُ فاعلٍ، مُعَرَّفٌ بِأل، معرَب مُبتَدَأ و مرفوع بِالضّمّه √
ب. اسمُ مُبالَغَهٍ، جمعٌ مُکَسَّر وَ مُفرَدُهُ «العامِل» فاعلٌ و مرفوع بِالضّمّه ꭓ
۲- المُجتَهِدونَ: أ. اسمُ فاعلٍ، جمعٌ مذکّرٌ سالِمٌ، مُعَرَّفٌ بِأل صِفَهٌ و مرفوع بِالتَّبَعیَّه لِمَوصوفِها √
ب. اسمُ مَفعولٍ، مُثَنّی، مذکّرٌ، نَکِرَهٌ، مبنیٌّ مُضافٌ إلَیهِ و مجرورٌ بِـ «و» ꭓ
۳- یَشتَغِلونَ: أ. فعلٌ جمعٌ مذکَّرٌ غائبٌ، ثلاثیٌّ مزیدٌ مِن بابِ افتعال، معلومٌ، لازم خبرٌ و مبنیٌّ √
ب. فعلٌ مُضارِعٌ، جمعٌ مذکَّرٌ مخاطبٌ، مجهولٌ، ثلاثیٌّ مجرّدٌ، متعدٍّ فاعلٌ ꭓ
۴- المَصنَعِ: أ. اسمُ مَفعولٍ، مُفرَدٌ، مُعَرَّفٌ بِأل مُضافٌ إلَیهِ و مجرورٌ ꭓ
ب. اسمُ مَکانٍ، مُفرَدٌ، مذکّرٌ، مَعرِفَهٌ مَجرورٌ بِحَرفِ جَرٍّ(فی المَصنَعِ: جارٌّ وَ مَجرورٌ) √
۵- نَجَحَتِ: أ. فعلٌ ماضٍ، مُفرَدٌ مذکَّرٌ مخاطبٌ، ثلاثیٌّ مزیدٌ مِن بابِ افعال، مجهولٌ ꭓ
ب. فعلٌ ماضٍ، مُفرَدٌ مؤنّثٌ غائبٌ، ثلاثیٌّ مجرّدٌ، معلومٌ، لازم √
۶- الطّالِباتُ: أ. مَصدَرٌ، جمعٌ مذکّرٌ سالِمٌ، مُعَرَّفٌ بِأل مُبتَدَأ و مرفوع بِالضّمّه ꭓ
ب. اسمُ فاعلٍ، جمعٌ مُؤنّثٌ سالِمٌ، مَعرِفَهٌ فاعلٌ و مرفوع بِالضّمّه √
۷- الاِمتِحانِ: أ. مَصدَرٌ مِن بابِ اِفتِعالٍ، مُفرَدٌ، مذکّرٌ، مُعَرَّفٌ بِأل مَجرورٌ بِحَرفِ جَرٍّ(فی الاِمتِحانِ: جارٌّ وَ مَجرورٌ) √
ب. اسمُ تَفضیلٍ، مُفرَدٌ، مذکّرٌ، مَعرِفَهٌ بِالعَلَمیَّهِ صِفَهٌ و مجرورٌ بِالتَّبَعیَّه لِمَوصوفِها ꭓ
جمع تکسیر: جمع شکسته جمعی است که صورت مفرد شکسته می شود و قاعده ندارد؛ مانند: سَمَک ← أسماک
معرب: کلمه ای است که حرکت حرف آن در جمله تغییر می کند؛ مانند: رَجُلٌ، رَجُلاً، رَجُلٍ.
مبنی: کلمه ای است که حرکت حرف آن در جمله تغییر نمیکند؛ مانند: هُوَ، هذا، ضَربَ.
لازم: به فعلی گفته می شود که نیاز به مفعول ندارد. در فارسی به آن «ناگذر» می گویند؛ مانند: بهرام آمد.
متعدی: به فعلی گفته می شود که نیاز به مفعول دارد. در فارسی به آن «گذرا» می گویند؛ مانند: بهرام کتاب را برداشت.
اَلتَّمرینُ السّادِسُ: للتَّرجِمَه (برای ترجمه.)
۱- کَتَبَ: نوشت قَد کُتِبَ التَّمرینُ: تمرین نوشته شده است. | لِمَ لا تَکتُبینَ دَرسَکَ؟: چرا درست را نمی نویسی؟ لَمْ تَکتُبی شَیئاً: چیزی ننوشتی. |
۲- تَکاتَبَ: نامه نگاری کرد الصَّدیقانِ تَکاتَبا: دو دوست با یکدیگر نامه نگاری کردند. | أیُّهَا الصَّدیقانِ، تَکاتَبا: ای دو دوست با یکدیگر نامه نگاری کنید. تَکاتَبَ الزَّمیلانِ: دو همکار با یکدیگر نامه نگاری کردند. |
۳- مَنَعَ: بازداشت، منع کرد. مُنِعَتُ عَنِ المَوادِّ السُّکَّریَّهِ: از مواد شکری بازداشته شدم | لا تَمنَعْنا عَنِ الخُروجِ: ما را از خرج منع نکن. شاهَدْنا مانِعاً بِالطَّریقِ: مانعی را در راه دیدیم. |
۴- اِمتَنَعَ: خودداری کرد کانَ الحارِسُ قَدِ امتَنَعَ عَنِ النَّومِ: نگهبان از خواب خودداری کرده بود. | لا تَمتَنِعوا عَنِ المُطالَعَهِ: از مطالعه خودداری نکنید. لَن نَمتَنِعَ عَنِ الخُروجِ: از خروج خودداری نخواهیم کرد. |
۵- عَمِلَ: کار کرد، عمل کرد لِمَ ما عَمِلتُم بِواجِباتِکُم؟: چرا به تکالیفتان عمل نکردید. | أ تَعمَلونَ فِی المَصنَعِ؟: آیا در کارخانه کار می کنید. العُمّالُ مَشغولونَ بالعَمَلِ: کارگاران مشغول کارند. |
۶- عامَلَ: رفتار کرد إلهی؛ عامِلنا بِفَضلِکَ: خدایا؛ با بخششت با ما رفتار کن. | إلهی؛ لا تُعامِلنا بِعَدلِکَ: خدایا؛ با عدلت با ما رفتار نکن. کانوا یُعامِلونَنا جَیِّداً: با ما خوب رفتار می کردند. |
۷- ذَکَرَ: یاد کرد قَد ذَکَرَ المُؤمِنُ رَبَّهُ: مؤمن پروردگارش را یاد کرده است. | ذُکِرتَ بِالخَیرِ: به خیر یاد کرده شدی. قَد یَذکُرُ الأُستاذُ تَلامیذَهُ القُدَماءَ: گاهی استاد از دانش آموزان قبلش یاد می کند. |
۸- تَذَکَّرَ: به یاد آورد جَدّی وَ جَدَّتی تَذَکَّرانی: پدربزرگم و مادربزرگم من را یه یاد آوردند. | سَیَتَذَکَّرُنَا المُدَرِّسُ: دبیر ما را به یاد خواهد آورد. لا أتَذَکَّرُکَ یا زَمیلی: ای همکارم؛ تو را به یاد نمی آوردم. |
اَلتَّمرینُ السّابِعُ: عَیِّنِ «الحْالَ » فِی العِباراتِ التاّلیهِ. (در عبارتهای زیر حال را مشخص کنید.)
۱- مَنْ عاشَ بِوَجْهَینِ، ماتَ خاسِراً. (هر کس با دورویی زندگی کند زیانکار می میرد.)
۲- أَقوَی النّاسِ مَنْ عَفا عَدوَّهُ مُقتَدِراً. (نیرومندترین مردم کسی است که در حال اقتدار از دشمنش درگذرد.)
۳- عِندَ وُقوعِ الْمَصائِبِ تَذهَبُ الْعَداوَهُ سَریعَهً. (هنگام وقوع گرفتاریها دشمنی به سرعت از میان می رود.)
۴- مَنْ أَذْنَبَ وَ هوَ یَضْحَکُ، دَخَلَ النّارَ وَ هوَ یَبکی. (هر کس گناه کند در حالی که می خندد در آتش می رود در حالی که می گرید.)
۵- یَبقَی الْمُحسِنُ حَیّاً وَ إنْ نُقِلَ إلیه منازِلِ الْأَمواتِ. (نکوکار زنده می ماند و اگرچه وی به منازل مردگان انتقال داده شود.)
۶- إذا طَلَبْتَ أَنْ تَنجَحَ فی عَمَلِکَ فَقُمْ بِهِ وَحیداً وَ لا تَتَوَکَّلْ عَلَی النّاسِ. (اگر می خواهی در کارت کامیاب شوی، پس تنها به آن اقدام کن و به مردم متکی نباش.)
۱- عَفا: عفو کرد ۲- أذَنْبَ: گناه کرد

اَلتَّمرینُ الثّامِنُ: عَیِّنِ الصَّحیحَ فِی الْمُفرَدِ وَ جَمعِهِ. (درست را در مفرد و جمعش مشخص کن.)
۱- مَصنَع، صِناعات × (مصنع: ج مصانع: کارخانهها/ صناعه: صناعات؛) 11- طَریق، طرق √ (راه ها)
۲- طَعام، مَطاعِم × (طعام: ج أطعمه: غذاها/ مطعم: ج مطاعم) 12- مَنجَم، أنَجُم × (منجم: ج مناجم: معدنها/ نجم: ج أنجم؛ ستارگان)
۳- ظاهِرَه، مَظاهِر × (ظاهره: ج ظواهر: پدیدهها/ مظهر: ج مظاهر؛ نماد) ۱۳- جِرْم ، جَرائمِ × (أجرام: پیکرها)
۴- صَبیّ، صِبیان √ (کودک ها) 14- أدَاه ، أدَوات √ (ابزارها)
۵- عَظمْ، أعَاظِم × (عظم: ج عظام: استخوان ها/ أعظم: أعاظم؛ بزرگتران) 15- سَهلْ ، سُهول √ (دشت ها)
۶- مَملکَهَ، مُلوک × (مملکه: ج ممالک: کشورها/ ملک: ج ملوک؛ پادشاهان) 16- عَمَل، أعَلام × (عَمل: ج أعمال: کارها/ علم: أعلام؛ درفش ها)
۷- رَئیس، رُؤوس × (رئیس: ج رؤساء: سران/ رأس: ج رؤوس؛ سران) 17- نَفَق، أَنفاق √ (تونل ها)
۸- قنَاه، قنَوات √ (کانال ها) 18- لحم، لحُوم √ (گوشت ها)
۹- عامِل، عُمّال √ (کارگران) 19- نَحْو، أَنحاء √ (سوها؛ روش ها)
۱۰- حَبْل، أَحبال √ (طناب ها) 20- تَلّ، تِلال √ (تپه ها)
