فصل نخست: زیبایی آفرینی

دیده ای نیست نبیند رخ زیبای تو را / نیست گوشی که همینشنود آوای تو را (امام خمینی)
قلمرو زبانی: دیده: چشم / آوا: صدا / قلمرو ادبی: قافیه: زیبای، آوای / واجآرایی: «ن» / ردیف: تو را / واژهآرایی: تو، نیست
بازگردانی: چشمی نیست که چهره زیبای تو را نبیند. گوشی نیست که صدای تو را نشنود.
پیام: اقرار همگان به وجود خدا
آفرینش همه تنبیه خداوند دل است
۱- بامدادی که تفاوت نکند لیل و نهار / خوش بود دامن صحرا و تماشای بهار
قلمرو زبانی: بامداد: صبح / لیل: شب / نهار: روز / بُوَد: می باشد (بن ماضی: بود؛ بن مضارع: بو) / صحرا: دشت / قلمرو ادبی: قالب: قصیده / قافیه: نهار، بهار / جناس: نهار، بهار / لیل، نهار: تضاد
بازگردانی: صبح زود که درازای شب و روز برابر است، رفتن به دشت و تماشای گلهای بهاری شادی بخش است.
پیام: زیبایی و شادی بخشی بهار
۲- آفرینش همه تنبیه خداوند دل است / دل، ندارد که ندارد به خداوند اقرار
قلمرو زبانی: تنبیه: هشیار کردن، آگاه ساختن کسی بر کاری / خداوند مصراع نخست: صاحب / خداوند دل: صاحب دل، انسان صاحب ذوق و عارف / اقرار: اعتراف / قلمرو ادبی: دل: مجاز از احساس و آگاهی / واژهآرایی (تکرار): ندارد، دل / جناس همسان: خداوند (۱- صاحب ۲- ایزد)
بازگردانی: همه پدیدههای آفرینش برای آگاه کردن انسانها ست. اگر کسی وجود خدا را رد کند و به او ایمان نیاورد، ذوق و احساسی ندارد.
پیام: لزوم ایمان آوردن به خدا
۳- این همه نقش عجب، بر در و دیوار وجود / هر که فکرت نکند، نقش بود بر دیوار
قلمرو زبانی: نقش: نقاشی / عجب: شگفتآور، عجیب / که: کس / فکرت: فکر / حذف فعل «است» در مصراع نخست/ قلمرو ادبی: در و دیوار وجود: اضافه استعاری (وجود مانند خانه ای است که در و دیوار دارد.)/ نقش بر دیوار بودن: تشبیه (آن کس مانند نقش دیوار است.)؛ کنایه از جان نداشتن، مردهدل بودن / تکرار: دیوار / بر، در؛ در، هر: جناس / نقش: استعاره از پدیدههای هستی
بازگردانی: هر کسی که با وجود این همه پدیدههای شگفت هستی به آفریننده آنها فکر نکند، مانند مرده ای است که روح ندارد.
پیام: پدیده های هستی نشانه خداست
۴- کوه و دریا و درختان، همه در تسبیحاند / نه همه مستمعی، فهم کنند این اسرار
قلمرو زبانی: تسبیح: خدا را به پاکی یاد کردن، نیایش کردن / مستمع: شنونده / اسرار: ج سرّ، رازها / قلمرو ادبی: تناسب: کوه، دریا، درختان / کوه و دریا و درختان: مجاز از همه هستی / کوه … در تسبیحاند: جانبخشی / تلمیح به آیه قرآن
بازگردانی: همه هستی در حال نیایش خداوندند، اما هر شنوندهای این رازها درک نمی کند و صدای ستایش ایشان را نمیشنود.
پیام: همه هستی خدا را می ستاید
۵- خبرت هست که مرغان سحر میگویند: / آخر ای خفته، سر از خواب جهالت، بردار؟
قلمرو زبانی: مرغ: پرنده / آخِر: سرانجام / خفته: خوابیده (ای خفته: منادا، یک جمله)/ جهالت: نادانی / تعداد جمله: چهار / قلمرو ادبی: مرغان سحر میگویند: جانبخشی / خفته: کنایه از ناآگاه / سر از خواب برداشتن: کنایه از بیدار شدن / خواب جهالت: اضافه تشبیهی / سحر، سر: جناس
بازگردانی: آیا خبر داری که پرندگان سحری میگویند: ای انسان نادان، از بیخبری و نادانی بیدار شو.
پیام: باید سر از خواب ناآگاهی برداشت



۶- تا کی آخر چو بنفشه، سر غفلت در پیش؟ / حیف باشد که تو در خوابی و نرگس، بیدار
قلمرو زبانی: غفلت: ناآگاهی / حیف: دریغ / حذف فعل «داری» در مصراع نخست و «است» در مصراع دوم/ تعداد جمله: چهار/ قلمرو ادبی: پرسش انکاری / چو بنفشه: تشبیه / جناس ناهمسان: سر، در / چو بنفشه، سر غفلت در پیش؛ نرگس بیدار: جانبخشی / سر در پیش داشتن: کنایه از دنبال گرفتن / خواب، بیدار: تضاد
بازگردانی: تا کی میخواهی مانند گل بنفشه در غفلت و نادانی به سر ببری؟ حیف است که تو بیخبر و غافل باشی و گل نرگس بیدار و آگاه باشد.
پیام: سر از خواب غفلت برداشتن
۷- که تواند که دهد میوه الوان از چوب؟ / یا که داند که برآرد گل صد برگ از خار؟
قلمرو زبانی: «که» اول و دوم: چه کسی / الوان: ج لون، رنگارنگ / داند: تواند / برآوردن: بیرون آوردن / گل صدبرگ: گونه ای گل/ قلمرو ادبی: چوب: مجاز از درخت / خار: مجاز از بوته خار / جناس: که (۱- چه کسی ۲- حرف پیوند) / پرسش انکاری / گل، خار: تضاد
بازگردانی: چه کسی جز خداوند میتواند از درخت، میوههای رنگارنگ و از بوته خار، گلهای سرخ و زیبا برویاند.
پیام: توانمندی خدا
۸- عقل، حیران شود از خوشه زرین عنب / فهم، عاجز شود از حقه یاقوت انار
قلمرو زبانی: عنب: انگور / زرّین: طلایی / عاجز: ناتوان / حقّه: جعبه، ظرفی کوچک که در آن جواهر یا چیزهای دیگر نگهداری میشود. / قلمرو ادبی: حقّه انار: اضافه تشبیهی / یاقوت: استعاره از دانه انار / تناسب: خوشه، عنب، انار
بازگردانی: عقل از زیبایی خوشه طلایی انگور سرگشته می شود. انسان نمی تواند زیبایی دانههای انار را که مانند یاقوتی در کاسه انار است، درک کند.
پیام: ناتوانی عقل در شناخت آفرینش
۹- پاک و بیعیب خدایی که به تقدیر عزیز / ماه و خورشید مسخر کند و لیل و نهار
قلمرو زبانی: تقدیر: فرمان خدا، قسمت و سرنوشتی که خداوند برای بندگان خود معین فرموده است. / مسخّر کردن: رام و فرمانبردار کردن / لیل: شب / نهار: روز / حذف فعل «است» در مصراع نخست / قلمرو ادبی: لیل، نهار: تضاد / تناسب: ماه و خورشید، لیل، نهار
بازگردانی: خداوند پاک و بیعیب با فرمان خودش، تمام پدیدهها و موجودات را (ماه و خورشید و شب و روز) را فرمانبردار خود کرده است.
پیام: هستی فرمانبردار خداست
مترادف: پاک، بیعیب
۱۰- تا قیامت سخن اندر کرم و رحمت او / همه گویند و یکی گفته نیاید ز هزار
قلمرو زبانی: اندر: در / کرم: بخشندگی / رحمت: مهربانی / قلمرو ادبی: تضاد: یک، هزار
بازگردانی: همه مردم تا روز قیامت درباره بخشش و مهربانی خداوند سخن میگویند؛ اما باز هم یکی از هزاران لطف و مهر خداوند گفته نمیشود.
پیام: کرم و رحمت خدا
۱۱- نعمتت بار خدایا، ز عدد بیرون است / شکر اِنعام تو هرگز نکند شکرگزار
قلمرو زبانی: بارخدا: خدای آفریننده / اِنعام: بخشش، نعمت دادن / قلمرو ادبی: از عدد بیرون است: کنایه از اینکه بیشمار است.
بازگردانی: پروردگارا، نعمتهای تو شمارش ناپذیر است و هیچ انسان شکرگزاری نمیتواند شکر نعمتهای بیکران تو را به جای آورد.
پیام: ناتوانی در شکرگزاری
گوشزد: واژه هایی که بر وزن «اِفعال» بیایند، همه مفردند و واژگانی که بر وزن «اَفعال» همه جمع؛ مانند: «اِخبار»: خبردادن، «اَخبار»: خبرها؛ «اِعمال»: به کار بستن، «اَعمال»: عملها؛ «اِنعام»: بخشش، «اَنعام»: چهارپایان.
۱۲- سعدیا، راست رُوان گوی سعادت بردند / راستی کن که به منزل نرسد، کج رفتار
قلمرو زبانی: سعدیا: ای سعدی (منادا، یک جمله)؛ تخلّص / راسترو: مخالف کج رو، درستکار، کسی که از راه راست، خارج نمیشود. / گوی: توپ / رفتار: روش / سعادت: خوشبختی / منزل: مقصد / قلمرو ادبی: گوی بردن: کنایه از پیشی گرفتن، بازی را بردن / گوی سعادت: اضافه تشبیهی / تضاد: راست رُو، کج رفتار
بازگردانی: ای سعدی، انسانهای درست کردار به خوشبختی میرسند؛ بنابراین تو هم انسانی صادق و راستگو باش، زیرا انسان بدرفتار به هدفش نمیرسد.
پیام: وجوب راستکرداری
کلیات سعدی، بخش قصاید
کلیّات سعدی: به مجموعه آثار سعدی میگویند که شامل: گلستان، بوستان، غزلیات، قطعات، قصاید و … است که در یک جلد کتاب گرد آمده است.





