جهان، جمله، فروغ روی حق دان / حق اندر وی ز پیدایی است، پنهان (محمود شبستری)
قلمرو زبانی: جمله: همه، سراسر/ فروغ: پرتو، روشنایی / اندر: در / قلمرو ادبی: وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (رشته انسانی) / دان، پنهان: قافیه / ز پیدایی است، پنهان: تناقض
بازگردانی: سراسر جهان را، نور روی خداوند دان. خداوند در جهان از فرط آشکار بودنش، پنهان به نظر می رسد.

شبستری، سعدالدین محمود بن عبدالکریم (ف. ۷۲۰هـ.ق): از عرفای مشهوری است که در شبستر متولّد شد. مثنوی «گلشن راز» را در پاسخ به پرسشهای امیر سید حسینی هروی، به نظم درآورد. از تألیفات او میتوان به «حق الیقین» و «شاهدنامه» اشاره کرد.
توحید مفضل: این کتاب نوشته یکی از شاگردان امام صادق(ع) به نام مفضّل بن عمر الکوفی است. مفضل این کتاب را پس از چهار جلسهای که از محضر آن امام بزرگ بهره گرفت، نوشت. علامه محمد باقر مجلسی این کتاب را به فارسی ترجمه کرده است.
مفضّل، روزی در نزدیک مزار شریف پیامبر اکرم (ص) نشسته بود که دید شخصی با یکی از دوستانش به آنجا آمده است و در ضمن صحبت هایش وجود خدا و نبوت را رد می کند . مفضّل به شدت به سخنان او اعتراض کرد و آن گمراه، جواب گفت که اگر از شاگردان جعفر بن محمد (ع) هستی، باید بدانی که او زیاده از این، سخنان ما را شنیده و با متانت جواب گفته است؛ لذا تو هم شایسته با ما سخن بگو.
قلمرو زبانی: مزار: زیارتگاه / شریف: ارجمند / نبوّت: پیامبری / متانت: سنگینی در رفتار، وقار و استواری / قلمرو ادبی:
مفضّل، اندوهناک، نزد امام صادق (ع) رفت و ماجرا را برای ایشان گفت. امام در پاسخ، حکمت های آفرینش را این گونه بیان فرمودند:
«ابتدا می کنم ای مفضّل، به یاد کردن خلقت انسان؛ پس، عبرت گیر از آن تفکّر مفضّل، در همه اعضای بدن و تدبیر آنها که هر یک برای هدفی و حاجتی آفریده شده اند، دست ها برای کار کردن، پاها برای راه رفتن، چشم ها برای دیدن؛ همچنین اگر در جمع اعضا تأمل کنی می بینی هر یک برای کاری خلق شدهاند.»
قلمرو زبانی: حکمت: دانش، علم به حقایق اشیا / خلقت: آفرینش / عبرت: پند / تفکّر: اندیشیدن / اعضا: ج عضو / تدبیر: چاره اندیشی، پایان کارها را پیشبینی کردن / حاجت: نیاز / تأمل کردن: درنگ کردن / قلمرو ادبی:
مفضّل گفت: «ای مولای من! گروهی می گویند که اینها کار طبیعت است.»
حضرت فرمود: « بپرس از ایشان که آیا این طبیعت که شما می گویید، علم و قدرت دارد بر این کار یا نه؟ اگر گویند که علم و قدرت دارد، پس به خدا قائل شده اند و او را «طبیعت» نام کردهاند؛ زیرا معلوم است که طبیعت را شعور و اراده نیست؛ و اگر گویند که طبیعت را علم و اراده نیست، پس معلوم است که این کارها از طبیعت بی شعور، صادر نمی شود.
قلمرو زبانی: مولا: سرور / قائل: معتقد / را: برای (طبیعت را: برای طبیعت) / صادر شدن: سر زدن / قلمرو ادبی:
ای مفضّل! چه کسی دل را در میان سینه قرار داده و پنهان کرده و پیراهنی که پرده دل است، بر روی آن پوشانیده و دنده ها را بر بالای آن حافظ گردانیده، با گوشت و پوستی که بر روی دنده ها قرار داده، برای آنکه از خارج، چیزی بر آن وارد نشود که موجب جراحت آن گردد؟ چه کسی شش را بادزن دل قرار داده که پیوسته در حرکت است و بازنمی ایستند؟ برای آنکه حرارت در دل جمع نشود که آدمی را تلف کند.
قلمرو زبانی: حافظ: نگه دارنده / جراحت: زخمی شدن / بادزن: بادزننده / بازایستادن: توقف کردن (بن ماضی: بازایستاد؛ بن مضارع: بازایست) / تلف کردن: تباه کردن / قلمرو ادبی:
ای مفصل! اکنون تأمل کن در قوه ها و فواید آنها که حق تعالی در وجود انسان قرار داده است. اگر از این قوهها حافظه را نمی داشت، چگونه بود حال او و چه خللها داخل می شد در امور و زندگانی و کارهای او! زیرا در خاطرش نمی ماند که از او چه در نزد مردم است و از مردم چه در نزد اوست؛ چه داده است و چه گرفته است و در خاطرش نبود آنچه را دیده و آنچه را شنیده و آنچه گفته و آنچه به او گفتهاند و به یاد نداشت که چه کسی به او نیکی کرده و چه کسی به او بدی کرده است و چه چیز نفع دارد او را و چه چیز ضرر دارد.
قلمرو زبانی: تأمل: درنگ / قوه: نیرو / فواید: ج فایده / تعالی: والا / خلل: رخنه، شکاف، کاستی، آسیب، / امور: ج امر، کارها / قلمرو ادبی: نیکی، بدی؛ نفع، ضرر؛ داده، گرفته: تضاد
و نعمت فراموشی در آدمی، اگر تأمل کنی، عظیم تر است از نعمت یادآوری. اگر فراموشی در آدمی نبود هیچ کس از مصیبتی آرامش نمی یافت و کینه هیچ کس از سینهاش بیرون نمی شد و از هیچ یک از نعمتهای دنیا بهره مند نمی شد؛ برای آنکه آسیب هایی که بر او وارد شده، همیشه در برابر او بود و امید نداشت که شخصی که دشمن اوست، از احوال او غافل گردد؛ یا حسودی لحظه ای از فکر او بپردازد. پس نمی بینی که خداوند حکیم حافظه و فراموشی را در آدمی قرار داده و هر دو ضد یکدیگرند؟ در هر یک مصلحتی هست که وصف نمی توان کرد.
قلمرو زبانی: عظیم: بزرگ / مصیبت: گرفتاری / غافل: بی خبر / پرداختن: فراغ شدن / قلمرو ادبی:
ای مفضّل دربارۀ آن صفتی که از میان سایر حیوانات، ویژه انسان است، تفکر کن که آن ، «حیا» است. اگر حیا نمی بود، هیچ کس مهمانداری نمی کرد و وفا به وعده ها نمی نمود و نیازهای مردم را برنمی آورد؛ به کسی نیکی نمی کرد و از بدی ها دوری نمی کرد؛ حتی بسیاری از امور را مردم برای حیا به عمل می آورند؛ زیرا برخی از مردم اگر از یکدیگر شرم نمی کردند، حق پدر و مادر را نیز به جای نمی آوردند و صله رحم و احسان به خودشان نمی کردند و امانت های مردم را پس نمی دادند و ترک معاصی نمی کردند.
قلمرو زبانی: تفکر کردن: اندیشیدن / حیا: خجالت، شرمساری / برآوردن: روا داشتن / به جای آوردن: ادا کردن / صله رحم: پیوند با خویشان، محبت به نزدیکان / احسان: نیکی / معاصی: ج معصیت، گناهان / قلمرو ادبی:
پس، داده است خداوند علیم به آدمی آنچه صلاح دین و دنیای او در آنهاست و منع کرده است از آدمی، دانستن امری چند را که در شأن و طاقت او نیست دانستن آنها ؛ مانند امور آینده و آنچه در دلهای مردم است و مانند اینها.
تأمل کن ای مفضّل، در مصلحت پنهان کردن عمر هر کس از او، زیراکه اگر مقدار عمر خود را بداند، اگر عمرش کوتاه باشد، زندگی بر او ناگوار خواهد بود و اگر بداند که عمرش دراز خواهد بود، امید بقا خواهد داشت.
قلمرو زبانی: علیم: دانا / صلاح: نیکی، درستی، مصلحت / شأن: قدر و مرتبه / طاقت: توان / تأمل کردن: درنگ کردن / مصلحت: صلاح / بقا: زندگانی، زیست / قلمرو ادبی: نیکی، بدی: تضاد
و بدان ای مفصل ! که نیاز اصلی آدمی به زندگانی، نان و آب است. پس نظر کن که چگونه تدبیر کرده است در این دو چیز؛ زیرا که چون آدمی را احتیاج به آب، شدیدتر است از احتیاج به نان، بنابر آنکه صبر او بر گرسنگی زیاده است از صبر بر تشنگی، و احتیاجش به آب بیشتر است از احتیاج به نان؛ لذا آب را فراوان گردانیده است.
قلمرو زبانی: زیاده: بیشتر / قلمرو ادبی:
و اگر آدمی را هرگز دردی نمی رسید، به چه چیز ترک می کرد گناهان را و به چه چیز تواضع می کرد برای خدا و تضرّع می کرد نزد او؟ و به چه چیز مهربانی می کرد به مردم و صدقات می نمود به مساکین؟ نمی بینی کسی را که به دردی دچار شد، خضوع می کند و به درگاه خدا روی می آورد و طلب عافیت می کند و دست می گشاید به دادن صدقه؟ پس نمی بینی که حکیم علیم در هر امری، آنچه به عمل آورده، همه موافق حکمت است و راه خطا در آن نیست؟»
مفضّل گفت: چون سخن بدینجا رسید، مولای من فرمود: «برو و آنگاه خود به نماز ایستاد.» پس من شاد و خوشحال برگشتم به آنچه از معرفت مرا حاصل شد و خدا را حمد کردم.
قلمرو زبانی: تواضع: فروتنی / تضرّع: زاری کردن، حالت دعا و التماس / مساکین: ج مسکین، بیچارگان / خضوع: فروتنی کردن، تواضع / عافیت: تندرستی / حکیم: فرزانه، دانا / علیم: دانا / معرفت: شناخت، علم / حمد: ستایش / قلمرو ادبی: دست گشودن: کنایه از اقدام کردن
توحید مفضّل، ترجمه علامه مجلسی؛ با اندکی تصرف
مجلسی، محمد باقر: از بزرگترین و معروفترین دانشمندان دورۀ صفوی است. وی به سال ۱۰۳۷ هجری قمری در اصفهان متولّد شد و در سال ۱۱۱۱ در همان شهر وفات یافت. تعداد تألیفات او بیش از شصت مجلد است که معروفترین آنها «بحارالانوار» است.
خودارزیابی
۱- پاسخ شخص گمراه به مفضّل چه بود؟
– اگر از شاگردان جعفر بن محمد (ع) هستی باید بدانی که او زیاده از این، سخنان ما را شنیده و با متانت جواب گفته است، لذا تو هم شایسته با ما سخن بگو.
۲- این درس را با درس اول ( آفرینش همه )… مقایسه کنید و شباهتهای آنها را بیان کنید
– هر دو بر وجود خدا و پیامبری نمونش دارند و اینکه خدا به ما نعمتهای فراوانی داده است و ما باید شکرگزار وی باشیم، نعمتهایی که ما را به بزرگی خداوند رهنمون میسازد.
۳- چرا خداوند بزرگ، نعمت تفّکر و اندیشیدن را به انسانها بخشید؟
– تا به آفریدههای خداوند بیندیشم و به حکمت و هدف آفرینش پی ببریم. ببینیم که خداوند هر آفریده ای را برای چه کاری هستی بخشیده است و اینکه به هر جانداری، نیروهایی ارزانی داشته است؛ مانند: یاد آوری، فراموشی و … . ما باید بنیدیشیم که اگر این قوه ها و نیروها را به ما نداده بود، ما دچار چه مصیبتی می شدیم!
۴- …………………………
دانش زبانی
قید
به جملههای زیر، دقت کنید:
◙ مفضّل، اندوهناک، نزد امام صادق (ع) رفت.
◙ مریم، امروز مشتاقانه کتاب میخواند.
◙ علی، خوب سخن میگوید.
همانگونه که در جملههای بالا می بینید کلماتی مانند:«اندوهناک ، امروز، مشتاقانه و خوب» توضیحاتی درباره نهاد یا فعل جمله میدهند. به عنوان نمونه در جمله اول «اندوهناک» چگونگی و حالت «مفضّل» را بیان میکند و در جمله دوم، کلمه «امروز» زمان فعل «خواندن» را مشخص میکند.
به این نوع واژهها، «قید» میگویند. قیدها واژههایی هستند که مفهوم حالت، زمان، مکان، تردید، یقین، تکرار و … را به جمله میافزایند. قید از ارکان اصلی جمله نیست و حذف آن هیچ آسیبی از دید معنایی در جمله پدید نمیآورد. هر جمله میتواند قیدهای گوناگون داشته باشد. قیدها جای ثابتی در جملهها ندارند.
گفت و گو
۱- دربارۀ تأثیر صلۀ رحم و احسان به خویشاوندان، با یکدیگر گفت وگو کنید.
– در اندیشههای اسلامی، حفظ و گسترش روابط خویشاوندی و داشتن دوست شایسته ارج و ارز بسیار دارد. دیدار با خویشاوندان باعث استواری دوستی می شود و کینهها را از میان برمی دارد.
۲- دربارۀ آیات ۳ و۴ سوره «الرحمان» (خداوند انسان را آفرید [و] به او نطق و بیان آموخت) بحث کنید و نتیجه را به کلاس گزارش دهید.
– روی سخن این سوره که عروس قرآن لقب گرفته انسان است. خداوند نخست به آفرینش انسان اشاره می کند و سپس بی درنگ به نعمت سخن گفتن نمونش دارد. این آیه نشان می دهد که سخن گفتن چه اندازه ارزشمند و ارزنده است.
واژه شناسی
یکی از راههای کسب مهارت در کاربرد درست واژگان، شناخت ریشه واژهها و معانی آنهاست؛ برای نمونه: فضل، فاضل، مفضّل، تفضیل، افضل، فضلا و… از ریشه «فضل» به دست میآیند و املای آنها به یکدیگر شبیه است؛ بنابراین با شناخت ریشه واژهها و معنی آنها میتوانیم دامنۀ واژگانی خود را افزایش دهیم و از آن در مهارت درستنویسی هم بهره بگیریم.
فعالیت های نوشتاری
۱- ده واژه را که ارزش املایی دارند، از متن درس بیابید و بنویسید.
– فروغ، در ضمن، مفضل، صلاح، شأن، تأمل، تضرغ، معرفت، خضوع، تواضع، معاصی، جراحت و…
۲- جمله های زیر را بخوانید و قید های آن را مشخص کنید.
الف) تو هم، شایسته سخن بگو. (شایسته) ب) من فعلاً کاری ندارم. (فعلاً)
پ) محمد چرا دیروز غایب بود؟ (دیروز) ت) همایون دوباره برنده شد. (دوباره)
۳- بیت زیر را بخوانید و ارتباط آن را با متن درس، در یک بند بنویسید.
جهان چون زلف و خال و خط و ابروست که / هر چیزی به جای خویش نیکوست (محمود شبستری)
بازگردانی: جهان نیز مانند اندامهای انسان (زلف و خال و خط و ابرو) است. هر یک از پدیده های این جهان در جایگاه خودش بسیار ارزنده و ارزشمند است.
– هیچ پدیده و جانداری در این جهان بیهوده آفریده نشده و آفرینش خداوند بی عیب و نقص است. این درس نیز درست به همین مطالب اشاره دارد.
شبستری، سعدالدین محمود بن عبدالکریم (ف. ۷۲۰هـ.ق): از عرفای مشهوری است که در شبستر متولّد شد. مثنوی «گلشن راز» را در پاسخ به پرسشهای امیر سید حسینی هروی، به نظم درآورد. از تألیفات او میتوان به «حق الیقین» و «شاهدنامه» اشاره کرد.
شعرخوانی: بود قدر تو افزون از ملایک
۱- دلی دیرم خریدار محبت / کز او گرم است بازار محبت
قلمرو زبانی: دیرم: دارم / محبت: عشق / قلمرو ادبی: خریدار: کنایه از خواهان و دوستار / بازار محبت: اضافه استعاری (محبت مانند کالاست که بازار دارد.) / بازار چیزی گرم است: کنایه از اینکه رونق دارد.
بازگردانی: خدایا، دلی دارم که خواستار و خواهان محبت است و به خاطر این دل است که عشق و محبت و دوستی گرم و پر رونق است.
۲- لباسی دوختم بر قامت دل / ز پود محنت و تار محبت
قلمرو زبانی: قامت: قد / پود: نخ های افقی پارچه / تار: نخ های عمودی پارچه / محبت: عشق / قلمرو ادبی: قامت دل: اضافه استعاری (دل مانند انسان است که قد و قامت دارد.) / پود محنت، تار محبت: اضافه تشبیهی / تار، پود: تضاد
بازگردانی: برای دلم لباسی اندازه و مناسب دوختهام. لباسی که با تار و پود عشق بافته شده است.
♣♣♣♣
۱- بود درد مو و درمانم از دوست / بود وصل مو و هجرانم از دوست
قلمرو زبانی: مو: من / وصل: رسیدن و نزدیکی / هجران: دوری / قلمرو ادبی: قالب: دوبیتی / وصل، هجران: تضاد
بازگردانی: درد و درمان من هر دو از سوی یار است. نزدیکی و دوری من نیز از یار است.
۲- اگر قصابم از تن واکره پوست / جدا هرگز نگردد جانم از دوست
قلمرو زبانی: واکره: واکند / قلمرو ادبی: پوست، دوست: جناس ناهمسان
بازگردانی: حتی اگر قصاب از تن من پوستم را جدا کند، هرگز جانم از دوست جدا نمیشود.
♣♣♣♣
۱- به قبرستان گذر کردم کم و بیش / بدیدم قبر دولتمند و درویش
قلمرو زبانی: دولتمند: توانگر، دارا / درویش: تهیدست، گدا / قلمرو ادبی: قالب: دوبیتی / کم، بیش؛ دولتمند، درویش: تضاد
بازگردانی: گه گاه از قبرستان عبور میکردم و قبر داراها و ندارها را میدیدم.
۲- نه درویش بیکفن در خاک رفته / نه دولتمند برده یک کفن بیش
قلمرو زبانی: دولتمند: توانگر، دارا / قلمرو ادبی: در خاک رفتن: کنایه از مردن / درویش، دولتمند: تضاد / کفن: تکرار (واژه آرایی)
بازگردانی: فهمیدم نه فقیر بی کفن در خاک دفن شده، نه ثروتمند بیشتر از یک کفن با خود به قبر برده است.
♣♣♣♣
۱- دلا غافل ز سبحانی چه حاصل / مطیع نفس و شیطانی چه حاصل
قلمرو زبانی: غافل: بی خبر / سبحان: خداوند پاک / مطیع: فرمانبردار / قلمرو ادبی: قالب: دوبیتی / چه حاصل: ردیف / پرسش انکاری
بازگردانی: ای دل، اینکه از خداوند پاک بیخبری، چه سودی برایت دارد؟! از اینکه فرمانبر نفس اماره و شیطانی، چه فایده ای برایت دارد؟!
۲- بود قدر تو افزون از ملایک / تو قدر خود نمیدانی چه حاصل
قلمرو زبانی: قدر: ارزش / ملایک: ج ملک، فرشتگان / قلمرو ادبی: پرسش انکاری
بازگردانی: ارزش انسان بالاتر از ارزش فرشته هاست. تو قدر و ارزش خودت را نمیدانی، چه فایدهای دارد؟!
♣♣♣♣
۱- مکن کاری که پا بر سنگت آیو / جهان با این فراخی تنگت آیو
قلمرو زبانی: آیو: آید / فراخ: گسترده، پهن / قلمرو ادبی: قالب: دوبیتی / پا بر سنگت آیو: کنایه از اینکه گرفتار شوی / فراخ، تنگ: تضاد
بازگردانی: کاری انجام نده که دچار مشکل شوی و جهان با این بزرگی برای تو تنگ و تاریک گردد.
۲- چو فردا نامه خوانان نامه خوانند / تو وینی نامهٔ خود ننگت آیو
قلمرو زبانی: وینی: ببینی / نامه: منظور نامه اعمال است / ننگت آید: شرمنده شوی / قلمرو ادبی: فردا: مجاز از رستاخیز
بازگردانی: زمانی که در روز قیامت پروندهات را بررسی میکنند و نامه اعمالت را میخوانند، تو نامه خود را ببینی و شرمنده شوی.
دوبیتیهای بابا طاهر همدانی
باباطاهر: باباطاهر عریان همدانی، شاعر و عارف اواخر قرن چهارم و نیمه اول قرن پنجم، معاصر دوره سلجوقی است. اشعار باباطاهر با نام «ترانه» و «دوبیتی» به گویش خاص محلّی، معروف است. دوبیتیهای او، سرشار از مضامین لطیف عرفانی و عواطف ساده و صمیمی برخاسته از فرهنگ ایرانی است. آرامگاه باباطاهر در شهر همدان جای دارد.

