سعید

آموزه هشتم: زندگی همین لحظه‌هاست

زندگی مجموعه ای از روزها و ماه‌ها و سال هاست؛ روزهایی که به شتاب می گذرند و هرگز بازنمی گردند.

می گویند وقت طلاست ولی بدون تردید وقت از طلا گران بهاتر است؛ زیرا با صرف وقت می توان طلا به دست آورد؛ ولی دقایق تلف شده را با طلا نمی توان خرید.

پیام: ارزشمندی وقت

خیام

دانش زبانی: تلف: تباه / گویی: مثل اینکه / دل‌آزرده: ناراحت / نگران: دلواپس/ دانش ادبی: زیر و رو کردن: کنایه از اینکه همه جا را به دنبال چیزی گشتن، به هم ریختن

پیام: عمر حقیقی را شناسنامه ما تعیین نمی کند = کیفیت زندگی مهم است نه کمیت زندگی.

دانش زبانی: اثنای: خلال، میان/ مزار: زیارتگاه / حیات: زنده بودن، زندگی ♥ / قبور: ج قبر/ حک کردن: نقش انداختن / پیش خواندن: صدا کردن / صفا: پاکی / گوارا: خوشگوار / نگریستن: نگاه کردن/ خفتن: خوابیدن/ سازنده: آباد کننده / اعظم: بزرگتر / غفلت: بی خبری/ سپری شدن: گذشتن

دانش زبانی: دریافتن: رسیدن، از دست ندادن / افکندن: انداختن / دانش ادبی: امروز را به فردا افکندن: پیام ← از دست دادن فرصت / از دست رفته: کنایه از تباه شده

پیام: امروز را به فردا افکندن ← از دست دادن فرصت

دانش زبانی: دی: دیروز / دانش ادبی: قالب: رباعی / ردیف: مکن / قافیه: یاد، فریاد / تضاد: دی، فردا / فریاد کردن: کنایه از شکایت و ناله کردن

بازگردانی: از دیروز که گذشته است، هیچ حرفی از آن نزن. از فردا که نیامده است هیچ شکایت و ناله نداشته باش.

دانش زبانی: نامده: نیامده (آینده) / بنیاد کردن: بنا نهادن / دانش ادبی: بر باد کردن: کنایه از تباه کردن

بازگردانی: بر آن چه نیامده است و گذشته است، بنای زندگانی ات را نگذار. هماکنون خوش باش و عمرت را با فکر درباره گذشته و آینده تباه نکن.

دانش زبانی: قول: گفته / الکی: بیهوده، بیخود / منها کردن: کم کردن / دانش ادبی: گره گشودن: کنایه از حل کردن / تضاد: شادی، غم

دانش زبانی: گران بها: ارزشمند / اضطراب: نگرانی / مصاحبت: همسخنی، همنشینی / اوقات: ج وقت / دانش ادبی: از دست دادن: کنایه از تباه کردن

دانش زبانی: اعجاب: شگفتی / مرور کردن: از نظر گذرانیدن، تکرار کردن/ تأمل: درنگ، ژرف اندیشی / عبرت: پند / غصه: اندوه (شبه همآوا← قصه: داستان) / دانش ادبی: تناسب: سبزه ها، گل ها، درختان، آسمان آبی یا پرستاره

عباس اقبال آشتیانی، با تلخیص

۱- چرا می‌گویند «وقت از طلا گران‌بهاتر است»؟ – زیرا با صرف وقت می توان طلا به دست آورد، ولی دقایق تلف شده را با طلا نمی توان خرید.

۲- منظور از «عمر حقیقی را شناسنامه ما تعیین نمی‌کند» چیست؟ – زیستن و زندگی زیبا، تنها همان فرصت هایی است که با رفتاری ها زیبا و کارهای بزرگ می گذرد.

۳- پیام اصلی درس چیست؟ – این درس بیشتر به مفهوم زندگی حقیقی می پردازد و به سن عددی ما توجهی نمی کند، همانطور که آن مرد گفت: زندگی به خورد و خفتن نیست، اگر چنین باشد ما با حیوانات تفاوتی نداریم. زندگی حقیقی آن است که در جست و جوی دانش یا کار مفید و سازنده بگذرد.

۴- ……………………………………..

به این جمله ها توجه و درباره آنها گفت وگو کنید.

ــ علی کفش‌های جدیدش را پوشید.

ــ کشاورزان گندم کاشتند.

ــ شاگردان خوشحال شدند.

ــ هوا سرد است.

ــ مریم معلم مدرسه بود.

سعید جعفری

چنان که می بینید فعل جمله های اول و دوم انجام کاری را نشان می دهند (کار پوشیدن و کاشتن)، اما فعل جمله‌های سوم، چهارم و پنجم وقوع کاری را نشان نمی‌دهند؛ بلکه تنها برای نسبت دادن چیزی به چیز دیگر به کار می روند. برای مثال در جمله سوم «خوشحالی» به شاگردان و در جمله چهارم «سردی» به هوا نسبت داده شده است.

به فعل‌هایی مانند «شد،» «است» و «بود» که برای نسبت دادن چیزی به چیزی به کار می روند، «فعل اسنادی» می گویند.

ــ هنگام نوشتن فعل‌های ماضی سوم شخص جمع، مراقب باشیم که آنها را به شکل صحیح نوشتاری بنویسیم، مانند: «خوردند» به جای «خوردن»

ــ کلماتی مانند عیسی، موسی، مصطفی و … باید به همین شکل نوشته شوند؛

هر چند تلفظ آنها متفاوت با شکل نوشتاری آنهاست.

 ۱- چه کنیم تا از ساعات عمر بهتر استفاده کنیم؟ گفت وگو کنید. – با برنامه ریزی بهینه برای همه ساعت ها در جهت هدفی خاص، می توان از ساعات زندگی به بهترین نحو استفاده کرد.

۲- برداشت خود را از تصویر زیر در گروه بیان کنید.

– باید دانست که ارزشمندترین چیز در زندگی وقت یا همان زمان است. این تصویر گذر زندگی از کودکی به پیر شدن را نشان می دهد که زمان هرگز متوقف نمی شود و ما هرگز نمی توانیم به عقب برگردیم.

ساعت

۱- سه جمله از متن درس بنویسید که در آنها فعل اسنادی به کار رفته باشد.

۱) امروز را به فردا افکندن و به امید آینده نشستن، کار درستی نیست.

۲) قلب، مهمان خانه نیست.

۳) وقت از طلا گران بهاتر است.

۲- ده واژه از متن درس بنویسید که ارزش املایی داشته باشند. – در اثنای سفر – صاحبان قبور – غفلت – اضطراب – دائماً – تأمل – فکر و عبرت – اندوه – دل آزرده – دقایق تلف شده – حک – اعجاب – طلا – قسمت اعظم – فرصت ها – قرن های طولانی – صرف وقت

۳- در هر جمله یک غلط املایی وجود دارد؛ آنها را پیدا کنید و به شکل درست بنویسید.

ــ اسکندر سنگ مزارها را خواند و به هیرت فرورفت. (حیرت)

ــ مدت حیاط صاحبان قبور از ده سال تجاوز نمی‌کرد. (حیات)

ــ مجتبا در درسهایش بسیار پیشرفت کرده است. (مجتبی)

دانش زبانی: دل‌شوره: نگرانی، دلهره / هی: پیوسته / لای: میان / محصول: فرآورده / قلم‌زنی: کندوکاری روی فلز / از بر کردن: حفظ کردن / عین: مانند/ یواشکی: پنهانی / لب و لوچه: لب و دهان / یک هو: ناگهان / بی بی: مادر بزرگ، نیا / داد: فریاد / دانش ادبی: خواب به چشم کسی نیامدن: کنایه از « ناتوانی از خوابیدن» / از کوره در رفتن: کنایه از خشمگین شدن

دانش زبانی: عمارت: ساختمان / تو: درون / بار و بندیل: اثاث / عازم: راهی / دانش ادبی: زبان: مجاز از سخن گفتن / هفت پادشاه را خواب دیدن: کنایه از «درخواب بسیار سنگینی فرو رفتن»

دانش زبانی: دم: نفس / تک و دو: تک و پو، تکاپو / گنبد: سقف بیضی شکل / شوفر: راننده / بغل دست: کنار / دانش ادبی: دم: مجاز از لحظه

دانش زبانی: بلد نبودن: یاد نداشتن / دانش ادبی: به دل نشستن: کنایه از دلپذیر و دلنشین بودن

دانش زبانی: بنگرم: نگاه کنم / بینم: می بینم / دانش ادبی: قالب: دوبیتی/ ردیف: ته بینم / قافیه: صحرا، دریا

دانش زبانی: نشان: علامت / دانش ادبی: تناسب: کوه، در و دشت

پیام: وجود خدا را در همه طبیعت می توان حس کرد.

دانش زبانی: بالأخره: سرانجام / بیتوته کردن: شب در جایی ماندن / دانش ادبی: بوی اصفهان را می شنوم: حس آمیزی / زد تو ذوقم: کنایه از اینکه «با نظر و دیدگاه کسی به صورت تحقیرآمیز برخورد کردن» / از رو نرفتن: کنایه از «دست از کاری برنداشتن»

دانش زبانی: دم دما: نزدیک / بنا کردن: شروع کردن / مگر: آیا / اتاقک: اتاق کوچک / دانش ادبی: دل کسی برای چیزی پرپر زدن: کنایه از بسیار آرزومند چیزی بودن / اوقات تلخ: حس آمیزی

دانش زبانی: ناشتایی: صبحانه / پلکیدن: ول گشتن / دانش ادبی: میان حرف کسی پریدن: کنایه از اینکه «سخن کسی را قطع کردن» / اگر از جات تکون خوردی نخوردی: کنایه، «تهدید به اینکه مبادا تکان بخوری»

دانش زبانی: دم: نزدیک / پشت بند: بلافاصله / کلافه: بسیار آزرده شدن، به ستوه آمدن / دانش ادبی: تو نخ چیزی رفتن: کنایه ازفکر و حواس را معطوف کسی یا چیزی کردن

دانش زبانی: سر رفتن: سرریز شدن، بی طاقت شدن / دیزی: آبگوشت / غلات: ج غله، گیاهانی از خانواده گندمیان (گندم، جو، برنج، ذرت)/ یک دفعه: ناگهان / باربند: شبکه ای معمولاً فلزی که روی سقف اتومبیل های برای گذاشتن بار / دانش ادبی:

دانش زبانی: عظیم: بزرگ / نقش ونگار: شکل و نقاشی / گلدسته: مناره / گنبد: سقف بیضی شکل / فیروزه ای: آبی / مخ: مغز / دانش ادبی: کار دستمون می دی: کنایه از باعث دردسر و گرفتاری کسی شدن

دانش زبانی: علّاف: بیکار /  دانش ادبی: جا خوردن: کنایه از تعجب کردن / لب و لوچه کسی توهم رفتن: کنایه از اخم کردن و آزرده شدن

دانش زبانی: گوشزد کردن: تذکر دادن / کیف کردن: لذت بردن / تصدیق کردن: تأیید کردن / شوفر: راننده / بغل دست: کنار / دانش ادبی: سر به فلک کشیده: کنایه از بسیار بلند، اغراق / زیر بار نرفتن: کنایه از نپذیرفتن

فرصتی برای اندیشیدن

۱- انگیزه مجید از نوشتن سفرنامه چه بود؟ – قصد داشت سفر نامه‌اش را به کتاب تبدیل کند.

۲- چه درسها و عبرت‌هایی از سفر می‌توان گرفت؟ – با آداب و رسوم گوناگون آشنا شده و از زندگی آنان تجربه کسب کرد و پخته شد.

پی دی اف درس هشتم فارسی هفتم (زندگی همین لحظه …)

پیمایش به بالا