آموزه ششم: آداب زندگانی

قلمرو زبانی: اقوام: ج قوم / اخلاق: خلق و خوی خوش / فاقد: بی بهره، نادار / قلمرو ادبی: اخلاق: واژه آرایی، تکرار / زنده، مردنی: تضادواره

بازگردانی: ملت ها به داشتن خلق و خوی خوش زنده اند. مردمی که خلق و خوی خوش خود را از دست بدهند، خواهند مرد.

آداب زندگی

بدان که مردم بی هنر، مادام بی سود باشد، چون مغیلان که تن دارد و سایه ندارد؛ نه خود را سود کند و نه غیر خود را؛

قلمرو زبانی: مردم: انسان / هنر: فضیلت / مادام: پیوسته، همیشه / مغیلان: خار شتر / قلمرو ادبی: واژه‌آرایی: خود، روز / تشبیه

بازگردانی: بدان که انسان بی فضیلت، همیشه بدون سود است، مانند درختچه خارشتر که تنه دارد، ولی سایه ندارد؛ نه سودی به خودش می‌رساند و نه به غیر خود.

پیام: تشویق به داشتن هنر و فضیلت

جهد کن که اگرچه اصیل و گوهری باشی، گوهر تن نیز داری که گوهر تن از گوهر اصل بهتر بود؛

قلمرو زبانی: جهد: کوشش / گوهری: نژاده، با اصل و نسب / اصل: نژاد / گوهر اصل: اصالت خانوادگی / گوهر تن: هنرهای اکتسابی، شایستگی فردی / بُوَد: می‌باشد، است / قلمرو ادبی: واژه‌آرایی: گوهر

بازگردانی: کوشش کن که اگرچه اصل و نسب و از خاندان بزرگی هستی، شایستگی فردی هم داشته باشی. زیرا شایستگی فردی از فضیلتی که به خاطر داشتن خاندان و نژاد بزرگ باشد، بهتر است.

پیام: تشویق به کسب فضیلت

چنان که گفته‌اند: «بزرگی، خرد و دانش راست نه گوهر را،

قلمرو زبانی: گوهر: نژاد / شمردن: (بن ماضی: شمرد؛ بن مضارع: شمار)/ قلمرو ادبی: واج‌آرایی «ر» / واژه‌آرایی: آن، روز

بازگردانی: چنان که گفته اند: «بزرگی به خرد و دانش است نه به نژاد و خانواده».

پیام: تشویق به به کسب فضیلت

اگر مردم را با گوهر اصل، گوهر هنر نباشد، صحبت هیچ کس را به کار نیاید و در هر که این دو گوهر یابی، چنگ در وی زن و از دست مگذار که وی همه را به کار آید …»

قلمرو زبانی: مردم: انسان / اصل: نژاد، تبار / را: اضافه گسسته (فک اضافه) / صحبت: همنشینی، همسخنی / قلمرو ادبی: واژه‌آرایی: گوهر / چنگ زدن: کنایه از متوسل شدن / از دست گذاشتن: کنایه از رها کردن

بازگردانی: اگر انسان با خاندان نژاده، شایستگی فردی نداشته باشد، برای هیچ کس هیچ کاری نمی تواند بکند؛ اما اگر کسی هم خاندان نژاده و هم فضیلت داشته باشد، باید در وی چنگ زنیم و او را رها نکنیم؛ زیرا خیرش به همه کس می‌رسد.

پیام: داشتن خاندان نژاده و فضیلت

سخن، ناپرسیده مگوی و از گفتار خیره پرهیز کن.

قلمرو زبانی: خیره: بیهوده

بازگردانی: اگر از تو  چیزی نپرسیده اند، بی مقدمه سخن نگو و از گفتار بیهوده پرهیز کن.

پیام: تشویق به خاموشی

چون بازپرسند، جز راست مگوی تا نخواهند کسی را نصیحت مگوی و پند مده. خاصه کسی را که پند نشود که او خود اوفتد.

قلمرو زبانی: چون: هنگامی که / بازپرسند: پرسش می‌کنند / خاصه: به ویژه / قلمرو ادبی: او خود اوفتد: کنایه از اینکه شکست می‌خورد

بازگردانی: هنگامی که از تو چیزی می‌پرسند، جز راست نگوی تا زمانی که نصیحت نخواهند کسی را نصیحت نکن و پند نده، به ویژه کسی را که پند نمی‌شود که او خودش سرانجام شکست می‌خورد و گرفتار می‌شود.

پیام: تشویق به راست گویی

در میان جمع هیچ کس را پند مده. از جای تهمت زده پرهیز کن و از یار بداندیش و بدآموز بگریز.

قلمرو زبانی: بداندیش: دشمن، بدخواه / بدآموز: کسی که آموزگار به بدی است. / گریختن: فرار کردن (بن ماضی: گریخت؛ بن مضارع: گریز)/ قلمرو ادبی:

بازگردانی: در میان جمع هیچ کس را پند نده. از جایی که ممکن است به تو تهمت بزنند، دوری بگزین و از دوست بدفکر و کسی که کارهای زشت به تو می آموزد، دوری کن.

پیام: پرهیز از دوست بد

به غم مردمان شادی مکن تا مردمان نیز به غم تو شادی نکنند. داد ده تا داد یایی، خوب گوی تا خوب شنوی.

قلمرو زبانی: عمر: زندگانی / شمردن: (بن ماضی: شمرد؛ بن مضارع: شمار)/ قلمرو ادبی: تضاد: شادی، غم

بازگردانی: با غم مردمان شادی نکن تا مردم نیز با غم تو شاد نشوند. به عدالت رفتار کن تا با تو به عدالت رفتار کنند، سخن خوب بگوی تا سخن خوب بشنوی.

پیام: تشویق به عدالت

اگر طالب علم باشی، پرهیزگار و قانع باش و علم دوست و بردبار و کم سخن و دوراندیش.

قلمرو زبانی: طالب: زندگانی / قانع: (بن ماضی: شمرد؛ بن مضارع: شمار)/ قلمرو ادبی:

بازگردانی: اگر خواهان دانشی، پرهیزگار و خرسند باش و دوستار علم، بردبار، کم سخن و آینده‌نگر باش.

پیام: تشویق به دوراندیشی

آدمی باید که بسیار نگوید و سخن دیگری به سخن خود قطع نکند. اگر سؤال از جماعتی کنند که او داخل آن جماعت بود، بر ایشان سبقت ننماید.

قلمرو زبانی: آدمی: انسان / جماعت: گروه، دسته / بُوَد: می‌باشد، است / سبقت: پیشی / قلمرو ادبی:

بازگردانی: انسان نباید که زیاد سخن بگوید و نباید با سخن خودش حرف دیگران را قطع کند. اگر از گروهی پرسش کنند که او هم میان آن گروه است، برای پاسخ دادن نباید از کسی پیشی بگیرد.

پیام: وسط سخن دیگران نپریدن

و اگر کسی به جواب مشغول شود، او بر بهتر جوابی از آن، قادر بود، صبر کند تا آن سخن، تمام شود، پس جواب خود بگوید بر وجهی که در متقدم طعن نکند.

قلمرو زبانی: بر وجهی: به گونه ای / متقدم: شخص قبلی / طعن: سرزنش، نکوهش / قلمرو ادبی:

بازگردانی: و اگر کسی داشت جواب می‌داد و او می توانست جواب بهتری بدهد، صبر کند تا سخن دوستش، تمام شود، سپس او جواب خودش را بگوید البته به شکلی که شخص قبلی را تحقیر و خوار نکرده باشد.

پیام: پیشی نگرفتن در جواب

و در محاوراتی که به حضور او میان دو کس رود، خوض نماید و اگر از او پوشیده دارند، استراق سمع نکند و تا او را با خود در آن مشارکت ندهند، مداخلت نکند.

قلمرو زبانی: محاورات: گفت و گو، گپ و گفت / خوض: ژرف‌اندیشی، به ژرفای چیزی فکر کردن برای بهتر فهمیدن / استراق سمع: پنهانی گوش کردن، دزدیده گوش کردن، شنود کردن / مداخلت: می‌باشد، است / قلمرو ادبی:

بازگردانی: و در گفت و گوهایی که در حضور او میان دو کس انجام می گیرد، دقت نکند و اگر می خواهند حرفشان را مخفی کنند، پنهانی گوش نکند و تا او را در گفت و گوی‌شان در آن مشارکت ندهند، دخالت نکند.

پیام: پرهیز از دزدیده گوش کردن

۱- هنگام سخن گفتن دیگران به چه نکاتی باید توجه کرد؟ – پرحرفی نکنیم. وسط سخن دیگران نپریم. تا از ما چیزی نپرسیده اند، سخن نگوییم.

۲- بیت زیر با کدام بخش درس، ارتباط معنایی دارد؟

بنی آدم اعضای یک پیکرند / که در آفرینش ز یک گوهرند (گلستان، سعدی)

قلمرو زبانی: بنی آدم: آدم‌زادگان / پیکر: تن، هیکل / گوهر: ذات، اصل، نژاد / قلمرو ادبی: بنی آدم اعضای یک پیکرند: تشبیه (بی آدم مانند اعضای یک جسم اند.)

بازگردانی: آدم‌زادگان مانند اعضای یک تن اند که در آفرینش از یک ذات و نژاد آفریده شده اند.

– به غم مردمان شادی مکن تا مردمان نیز به غم تو شادی نکنند.

۳- یک زندگی موفقیت‌آمیز چه ویژگی‌هایی دارد؟

– انسان موفق و کامیاب دارای هدف کوتاه مدت و بلندمدت است. برای رسیدن به هدفش برنامه ریزی می کند. از زندگی اش لذت می برد. دوستان خوب فراوانی دارد. خانواده خوشدل و شادی را برای خودش شکل می دهد. …

۴- ………………….

به فعلهای جمله های زیر، توجه کنید:

پروانه اکنون به کتابخانه می‌رود.

شاید به دیدار شما بیایم.

اکنون داریم درس جدید را می‌خوانیم.

این فعلها بر انجام کاری در زمان حال دلالت می‌کنند؛ از این رو، به آنها «مضارع» گفته می‌شود. فعل مضارع بر سه نوع است: اِخباری، اِلتزامی و مستمر (جاری).

مضارع اخباری، بر انجام گرفتن کاری و بیان خبری در زمان حال دلالت دارد؛ مانند: می‌خوانم.

نشانهبن مضارعشناسه
میروﹷ م، ی، ﹷ د // یم، ید، ﹷ ند

مضارع التزامی، وقوع کاری را در زمان حال با تردید، شک، شرط یا آرزو بیان می‌کند. مانند: شاید امروز نامه‌ای برایت بنویسم.

نشانهبن مضارعشناسه
بخوانﹷ م، ی، ﹷ د // یم، ید، ﹷ ند

نکته۱: گاهی مضارع اخباری را به جای فعل آینده نیز به کار می‌برند. مانند: سال آینده، چیزهای تازه تری می‌خوانیم.

نکته۲: فعل مضارع اخباری و التزامی، گاهی بدون نشانه آغازین (می، ب) به کار می‌روند.

مانند: اگر در خانه ای شوی، روزگاری دراز، صفت آن گویی (بشوی- می‌گویی).

– در پیله تا به کی، بر خویشتن تنی؟ (می‌تنی)

گیف آبنبات

مضارع مستمر، جریان انجام کاری را در زمان حال بیان می‌کند.

مانند: دارم می‌بینم.

فعل کمکیشناسهنشانهبن مضارعشناسه
دارﹷ م، ی، ﹷ د // یم، ید، ﹷ ندمیبینﹷ م، ی، ﹷ د // یم، ید، ﹷ ند

۱- درباره آداب معاشرت و تأثیر اخلاق نیکو در زندگی اجتماعی، بحث و گفت وگو کنید.

انسان جانداری اجتماعی است؛ برای همین کامیابی او بستگی به کامیابی جامعه دارد. جامعه ای که رو به پیشرفت نباشد، خودبه خود بر زندگانی شهروندانش اثر خواهد گذاشت و شهروندان نیز شکوفا نخواهند شد. جامعه مانند کشتی است. اگر کشتی در حال غرق شدن باشد، سرنشینان نمی توانند نجات یابند؛ حتا اگر در بهترین قسمت کشتی باشند؛ ازین رو ما باید زندگانی اجتماعی را بیاموزیم. فقط به فکر خود نباشیم و به اندازه توانمان بکوشیم، جامعه مان را پیش ببریم. آیین زندگی و آیین همنشینی با دیگران سبب می شود، جامعه سالم باشد و شهروندان، سالمی را در خود بپرورد. شاد بودن، به دیگران نیکی کردن، راست گویی، کم سخنی، بزرگداشت دیگران … رمز سرزندگی و پیشرفت جامعه است.

۲- درباره ابیات زیر و ارتباط آن با درس گفت وگو کنید.

کم گوی و به جز مصلحت خویش مگوی / چیزی که نپرسند تو از پیش مگوی

دادند دو گوش و یک زبانت ز آغاز / یعنی که دو بشنو و یکی بیش مگوی

قلمرو زبانی: مصلحت: صواب دید، نیک خواهی / قلمرو ادبی: قالب: رباعی / ردیف: مگوی / قافیه: خویش، پیش، بیش / گوش، زبان: مراعات نظیر / گوی، مگوی: تضاد / تکرار: مگوی

بازگردانی: کمتر سخن بگو و به جز آن چه صلاح تو است نگو. مطلبی را که از تو نپرسیده اند نگو.

در آغاز آفرینش به تو دو گوش و یک زبان داده اند. این بدین معنی است که تو باید دو برابر سخن گفتنت گوش بدهی.

– شعر به آداب سخن گفتن و گوش دادن به دیگران اشاره دارد. انسان باید کم حرف باشد. به جا سخن بگوید و تا چیزی از او نپرسیده‌اند حرفی نزند. به دیگر سخن، باید بیشتر شنونده باشد تا گوینده؛ زیرا انسان دو گوش دارد و یک دهان؛ پس باید بیشتر گوش بدهد و کمتر سخن بگوید.

۱- هم خانواده واژه‌های زیر را از متن درس بیابید و بنویسید. –

اتّهام = تهمت / اقناع = قانع / طعنه = طعن / مقدّم = متقدم / استماع = سمع / مقطوع = قطع / مطلب = طالب / مقتدر = قادر / مجتهد = جهد / اصیل = اصل

۲- فعل‌های مضارع را مشخص کنید و نوع آنها را بنویسید.

«اینک دارم برای شما می‌نویسم، شاید بخوانید و به کار بندید؛ هرگاه ذهنتان را از کژاندیشی بپیرایید، دلتان را از احساس ناروا بشویید و از بی‌رسمی‌ها بپرهیزید، خداوند با شما همراه می‌شود؛ پست و بلند آوای درونتان را می‌شنود و رفتار شما را به سامان می‌آورد»

دارم می‌نویسم: مضارع مستمر (جاری) / بخوانید: مضارع التزامی / به کار بندید: مضارع التزامی / بپیرایید: مضارع التزامی / بشویید: مضارع التزامی / بپرهیزید: مضارع التزامی / می‌شود: مضارع اخباری / می‌شنود: مضارع اخباری / به سامان می‌آورد: مضارع اخباری

۳- عبارت زیر را در یک بند، توضیح دهید.

               « گوهرِ تن، از گوهر اصل، بهتر بُوَد.»

– داشتن خاندان بزرگ و نژاده، داشتن پدرومادر فرهیخته و باسواد بسیار خوب است؛ اما هنر و فضیلتی که هر کس خودش به دست بیاورد، از نازیدن به خانواده بسیار ارزنده تر است. خانواده ما همیشه با ما نیستند؛ ولی فضیلت و دانش ما همیشه همراه ماست.

سعید جعفری

امیر خراسان را پرسیدند که تو فردی فقیر و بی چیز بودی و شغلی پست داشتی به امیری خراسان چون افتادی؟

گفت: روزی دیوان حنظله بادغیسی همی‌خواندم بدین دو بیت رسیدم:

قلمرو زبانی: امیر: فرمانروا / پست: فرومایه / چون: چگونه / همی‌خواندم: می‌خواندم / به امیری خراسان چون افتادی: چگونه فرمانروای خراسان شدی؟

مهتری گر به کام شیر در است / شو، خطر کن ز کام شیر بجوی

یا بزرگی و عزّ و نعمت و جاه / یا چو مردانت، مرگ رویاروی

درس ششم فارسی نهم

قلمرو زبانی: مهتری: ریاست / گر: اگر / کام: دهان / به کام شیر در: در دهان شیر؛ (دو نشانه برای یک متمّم) / شو: برو / عزّ: عزّت / جاه: مقام و منصب / قلمرو ادبی: واج آرایی «و» / تشبیه: چو مردانت / واژه‌آرایی: کام

بازگردانی: اگر بزرگی در دهان شیر هم هست، برو خطر کن و آن را از دهان شیر بیرون بیاور. یا بزرگی و سربلندی و نعمت و مقام یا مانند مردان، مرگ سرافرازانه.

داعیه ای در باطن من پدید آمد که به هیچ وجه در آن حالت که اندر بودم راضی نتوانستم بود. دارایی‌ام بفروختم و اسب خریدم و از وطن خویش رحلت کردم به دولت صفاریان پیوستم. هر روز بر شکوه و شوکت و لشکر من افزوده می‌گشت و اندک اندک کار من بالا گرفت و ترقی کرد تا جملهٔ خراسان را به فرمان خویش درآوردم. اصل و سبب این دو بیت بود.

قلمرو زبانی: داعیه: انگیزه، خواست / به هیچ وجه: هرگز، اصلا / اندر: در / نتوانستم بود: نمی توانستم باشم / رحلت: کوچ / شوکت: شکوه / بالا گرفت: رشد کرد / جمله: همه

پیمایش به بالا