حکیم عمر خیام (خیامی) نیشابوری را همروزگارانش به حکمت، فلسفه، ریاضی، پزشکی و اخترشناسی میشناختند. زادگاهش نیشابور و روزگار زندگانیاش سده پنجم و دهههای نخستین سده ششم هجری است. سالمرگش ۵۱۷ و آرامگاه شکوهمندش در کنار شهر نیشابور زیارتگاه اندیشهورزان و ادبدوستان است.

روزگار خیام، زمانه شگفتی است. در نیشابور و شهرهای دیگر میان فرقههای خاماندیش و زاهدمنش اشعری با شیعیان و معتزلیان کشمکشهای بسیاری هست. حنفیها و شافعیها با هم در ستیزند و کمابیش هر نوع آزادی و آزاداندیشی از میان رخت بربسته است. محیط سیاسی آن روزگار نیز آلوده به خشکاندیشی و خامدینی است. نمونه آشکار این خشکاندیشیهای دینی و سیاسی را در سیاستنامه خواجه نظام الملک میتوان دید. خشکدینان و تهیمغزان، فلسفه و حکمت، حتّی دانش را کژدینی و دینستیزی قلمداد میکردند.
در چنین زمانه پرآشوب و بستهای است که خیام در همه چیز شک میکند و اندیشهها و باورهای فلسفی خود را در قالب سرودههای کوتاهی به نام رباعی (چارانه) میچکاند و بی آن که داعیه سرایندگی داشته باشد، برای زمزمه در لحظههای دلگیر تنهایی و بیهمزبانی در گوشهای یادداشت میکند.
چارانه، قالب اندیشههای کوتاه و ژرف و باورهای فلسفی است که معمولاً پیام اصلی آن در لخت چهارم نهفته است.
قالب ترانه را خیام نیافرید؛ امّا اگر بگوییم که نامبردارترین ترانهها در ادب پارسی به نام او برنگاشته شده است، گزافه نگفتهایم. شمار ترانههایی که به واقع از خیام است، نباید چندان پرشمار باشد؛ امّا پس از خیام، در مجموعهها و کتابها، شمار فراوانی چارانه به او بازخوانده شده که بسیاری از آنها بیگمان از سراینده دردمند و کمسخن نیشابور نیست. گویی هر کس سخنی ستیزآمیز و گمان برانگیز داشته که خود یارای پذیرفتن پیامدهای آن را نداشته، آن را به خیام بازمیخوانده است. سرگذشتنویسان و شعردوستان هم هر جا چنین ترانههایی را یافتهاند، بیآن که نام سرایندگانشان را بدانند، آنها را به نام خیّام درنگاشتهاند. رباعیهای خیام از دیرباز به زبانهای دیگر ترجمه شده و او را در ادب باخترزمین بهویژه در حوزه نفوذ زبان انگلیسی، چهرهای جهانی و سرشناس کرده است. این بلندآوازگی بیگمان ناشی از ترجمه آهنگین و زیبایی است که ادوارد فیتز جرالد، سراینده نامور انگلیسی، از رباعیهای او بهدست داده و خود او هم به حق به «خیام انگلیسی» نام برآورده است. نمونههایی از ترانههای خیام را بازمیآوریم.
از آمدنم نبود گردون را سود / وز رفتن من جاه و جلالش نفزود
وز هیچ کسی نیز دو گوشم نشنود / کاین آمدن و رفتنم از بهر چه بود!
۩ ۩ ۩
آنان که محیط فضل و آداب شدند / در جمع کمال سمع اصحاب شدند
ره زین شب تاریک نبردند برون / گفتند فسانهای و در خواب شدند
۩ ۩ ۩
ای کاش که جای آرمیدن بودی / یا این ره دور را رسیدن بودی
کاش از پی صدهزار سال از دل خاک / چون سبزه امید بردمیدن بودی
۩ ۩ ۩
نیکی و بدی که در نهاد بشر است / شادی و غمی که در قضا و قدر است
با چرخ مکن حواله کاندر ره عقل / چرخ از تو هزار بار بیچارهتر است
۩ ۩ ۩
از دی که گذشت هیچ از او یاد مکن / فردا که نیامده ست، فریاد مکن
قلمرو زبانی: دی: دیروز / قلمرو ادبی: قالب: رباعی / ردیف: مکن / قافیه: یاد، فریاد / تضاد: دی، فردا / فریاد کردن: کنایه از شکایت داشتن، ناله کردن
بازگردانی: از دیروز که گذشته است، هیچ حرفی از آن نزن. از فردا که نیامده است هیچ شکایتی نداشته باش.
بر نامده و گذشته، بنیاد مکن / حالی خوش باش و عمر بر باد مکن
قلمرو زبانی: نامده: نیامده / بنیاد کردن: بنا نهادن / قلمرو ادبی: بر باد کردن: کنایه از تباه کردن
بازگردانی: بر آن چه نیامده است و گذشته است، بنای زندگانی ات را نگذار. هماکنون خوش باش و عمرت را با گذشته و آینده تباه نکن.

