Sylvia Plath

سیلویا پلات
زادسال زادگاه | ۲۷ اکتبر ۱۹۳۲ بوستون، ماساچوست |
سالمرگ | ۱۱ فوریهٔ ۱۹۶۳ (۳۰ سالگی) لندن، انگلستان، خودکشی (با گاز) |
آرامگاه | کلیسای هپتونستال، یورکشر غربی |
پیشه | نویسندگی |
ملیت | آمریکایی |
شوهر | تد هیوز(۱۹۶۳–۱۹۵۶) |
فرزند | فریدا ربکا هیوز (زاده ۱۹۶۰) نیکلاس فرر هیوز (زاده ۱۹۶۲) |
سیلویا پلات
I am silver and exact. I have no preconceptions.
Whatever I see I swallow immediately
Just as it is, unmisted by love or dislike.
I am not cruel, only truthful‚
The eye of a little god, four-cornered.
Most of the time I meditate on the opposite wall.
It is pink, with speckles. I have looked at it so long
I think it is part of my heart. But it flickers.
Faces and darkness separate us over and over.
Now I am a lake. A woman bends over me,
Searching my reaches for what she really is.
Then she turns to those liars, the candles or the moon.
I see her back, and reflect it faithfully.
She rewards me with tears and an agitation of hands.
I am important to her. She comes and goes.
Each morning it is her face that replaces the darkness.
In me she has drowned a young girl, and in me an old woman
Rises toward her day after day, like a terrible fish.
♣♣♣♣♣



زیستنامه
سیلویا پلات در سال ۱۹۳۲ از خانوادهای متوسط در شهر بوستون، ایالت ماساچوست زاده شد و در هشت سالگی نخستین شعر خود را سرود. وی دختری حساس بود و کمی کمال گرا، دانشجویی دوست داشتنی، هنجارگرا و همیشه برنده بهترین جایزه ها. در سال ۱۹۵۰ راتبه دانشسرای اسمیت را به دست آورد و در همان جا بیش از چهارصد قطعه شعر سرود.
در تابستان همان سالها، برای نخستین بار با خوردن قرص، به خودکشی دست یازید. این اقدام در یکی از رمانهایش که در سال ۱۹۶۳ منتشر شد، بازتافته است. پس از بهبودی، بار دیگر کامیابیهای ادبی بسیاری به دست آورد. در سال ۱۹۵۵ از دانشسرای اسمیت دانش آموخته شد و راتبه دانشگاه کمبریج انگلستان را گرفت.
در سال ۱۹۵۶ با تد هیوز، سرایندهای انگلیسی پیوند زناشویی بست و در سال ۱۹۶۰، در بیست و هشت سالگی نخستین کتاب خود را به نام کلوسوس در انگلستان منتشر کرد. او و هیوز برای مدت کوتاهی در دهکده ای در دوون انگلستان به سر بردند؛ اما هنوز نخستین فرزندشان دو ساله نشده بود که پیوندشان گسست.
دریغ که سیلویا پلات در ۱۱ فوریه ۱۹۶۳ در سن سی سالگی از نو در اندیشه خودکشی افتاد و با گاز خود را خپه کرد. دو سال پس از مرگ وی، آریل، جُنگی از واپسین سروده های او را زیر چاپ برد.
(آینه) Mirror
در این شعر، آینه نماد راستی ناب است. ابزاری که جهان را همانگونه که هست بازمی تاباند، بی اینکه احساساتی همچون مهر و کین بر او اثر بنهد. در سراسر شعر، سراینده از زبان آینه سخن می گوید. به دیگر سخن «من» در این شعر، همان آینه است.


I am silver and exact. I have no preconceptions.
silver: نقره، سیم
exact: perfect
preconception: prejudice / پیش داوری
برگردان فارسی: من [آینه] سیمین تن و کاملم و هیچ پیش داوری ای ندارم.
Whatever I see I swallow immediately
swallow: بلعیدن
برگردان فارسی: هر چه را می بینم بی درنگ می گوارمش (می پذیرمش).
Just as it is, unmisted by love or dislike.
unmisted: not dark/ آشکار و درخشان
برگردان فارسی: دقیقا همان گونه که هست؛ بی آنکه مهر و کینم آن را تیره و تار سازد.
I am not cruel, only truthful‚
cruel: ستمگر، بی رحم
truthful: راستگو
برگردان فارسی: من [آینه] ستمگر و بی رحم نیستم. فقط راستگویم.
The eye of a little god, four-cornered.
four-cornered: چهار گوشه
برگردان فارسی: من چشمی ام همچون خدای کوچک، [به شکل] چهارگوش. [آینه خود را “خدای کوچک” میداند. این توصیف بر بیطرفی و واقعیت بینی آینه تأکید دارد و «چهارگوش» به شکل آینه اشاره دارد. «چشم» نیز نماد نگرنده بیطرفی است که حقیقت را بدون دستکاری بازمیتاباند.]
Most of the time I meditate on the opposite wall.
برگردان فارسی: بیشتر اوقات، من به دیوار روبرو می اندیشم.
It is pink, with speckles. I have looked at it so long
pink: صورتی
speckle: a small spot or patch of color. / لکه
برگردان فارسی: دیوار به رنگ صورتی است با لکه هایی در آن. من مدت طولانیای به آن نگاه کرده ام.
I think it is part of my heart. But it flickers.
flicker: (of light or a source of light) shine unsteadily; vary rapidly in brightness. / سوسو می زند
برگردان فارسی: گمان می کنم که آن دیوار بخشی از دل من شده است؛ اما [تصویرها] سوسو می زنند. (به گذر زمان، ناپایداری تصویر و تغییر هستی اشاره دارد.)
Faces and darkness separate us over and over.
over and over: بارها و بارها
برگردان فارسی: چهره ها و تاریکی ها بارها و بارها ما را (دیوار و آینه را) از هم جدا کرده اند. (به تغییرات پیوسته چهرههایی که خود را در آینه می بینند، اشاره دارد. «چهرهها» نماد کسانی اند که از برابر آینه میگذرند، و “«تاریکی» میتواند مجاز از شب، فراموشی، یا گذر زمان باشد. این ترکیب استعاری به گذر زندگی، تغییر چیستی و فاصله گرفتن افراد از خود واقعیشان نمونش دارد.)
Now I am a lake. A woman bends over me,
برگردان فارسی: آنک من [مانند] دریاچه ام. زنی روی من [آینه] خم می شود.
Searching my reaches for what she really is.
reach: دامنه دسترسی
برگردان فارسی: آن زن در درون من کندوکاوی می کند تا آنچه را که واقعاً هست، بیابد. (زن عکس خود را در من می بیند تا خود را ارزیابی کند.) [زن در آینه در پی چیستی خود است. او امیدوار است، به چهره واقعی خود را پی ببرد. این عبارت به جستجوی چیستی خود، گذر زمان و دگردیسی درونی و بیرونی انسانها اشاره دارد.]
Then she turns to those liars, the candles or the moon.
liar: a person who tells lies
برگردان فارسی: سپس او به آن دو دروغگو برمی گردد: شمع ها یا ماه. (شمع و ماه در این جا دو نمادند که باعث تحریف واقعیت می شود. مانند زیبایی های مصنوعی و خودفریبی)
I see her back, and reflect it faithfully.
reflect: بازتاباندن
faithfully: in a loyal manner. / صادقانه
برگردان فارسی: من پشت زن را می بینم و آن را صادقانه بازمی تابانم. (آینه پشت زن را می بیند و بی هیچ گونه پیش داوری یا تحریفی آن چه را می بیند، نشان می دهد.)
She rewards me with tears and an agitation of hands.
agitation: سراسیمگی، آشفتگی
برگردان فارسی: او [زن] اشکش را و سراسیمگی دستش را به من [آینه] هدیه می دهد. (روی آینه اشک زن می افتد یا اینکه زن نگران و پریشان با دست اش آیینه را پاک می کند.)
I am important to her. She comes and goes.
برگردان فارسی: من برای او ارزشمندم. او [زن] می آید و می رود.
Each morning it is her face that replaces the darkness.
برگردان فارسی: هر بامداد روشنایی چهره او [زن] ست که تاریکی را کنار می زند.
In me she has drowned a young girl, and in me an old woman
drown: die through submersion in and inhalation of water. / غرق شدن
برگردان فارسی: او در من[آینه]، دختری جوان را غرق کرده است؛ و روزاروز در من [آینه] [می بیند که] پیرزنی،
Rises toward her day after day, like a terrible fish.
Rise: come or go up.
برگردان فارسی: که همچون ماهیای ترس آور است، در برابرش پدیدار میآید. (زن زیبا، جوانی خود را از دست می دهد و می بیند که روز به روز در حال پیرشدن است.)




♣♣♣♣♣
فاضل نظری


زادسال زادگاه | ۱۰ شهریور ۱۳۵۸ (۴۵ سال) خمین |
پیشه | سراینده، استاد دانشگاه |
ملیت | ایرانی |
فرهیزش | دکترای مدیریت تولید و عملیات(OR) |
سبک | سنتی |
جایزه | کتاب سال شعر جوان(۱۳۸۴)- جایزه قلم زرین(۱۳۹۲) جایزه کتاب سال جمهوری اسلامی ایران(۱۳۸۷) – نخستین دوره جشنواره شعر فجر |
آیینه
گرچه چشمان تو جز در پی زیبایی نیست / دل بکن آینه این قدر تماشایی نیست
حاصل خیره در آیینه شدن ها آیا / دو برابر شدن غصّه تنهایی نیست؟
بی سبب تا لب دریا مکشان قایق را / قایقت را بشکن ! روح تو دریایی نیست!
آه در آینه تنها کدرت خواهد کرد / آه ! دیگر دمت ای دوست مسیحایی نیست
خواستم با غم عشقش بنویسم شعری / گفت هر خواستنی عین توانایی نیست …
♣♣♣♣♣
سپیده آیینه ها
چنین که جلوه کنان در کنار آینه ای / گل شکفته صبح و بهار آینه ای
نگاه و حیرت آیینه محو جلوه توست / سپیده سحر شام تار آینه ای
ز نقش روی تو روشن شود شبان غمش / فروغ دیده شب زنده دار آینه ای
به گیسوان سیاهت شکست غم مرساد / که سرمه نگه بی غبار آینه ای
تو را به کام رقیبان کجا توانم دید / دریغ آیدم ای گل که یار آینه ای (شفیعی کدکنی (م.سرشک))
♣♣♣♣♣
عکس روی تو چو در آینه جام افتاد / عارف از خنده می در طمع خام افتاد
حسن روی تو به یک جلوه که در آینه کرد / این همه نقش در آیینه اوهام افتاد … (حافظ)