خَیرُ الْأمور أوسَطُها. (بهترین کارها میانه آنهاست.) تن آدمی شریف است به جان آدمیتّ / نه همین لباس زیباست نشان آدمیّت
سُکوتُ اللسَانِ سَلامَهُ الْإِنسانِ. (خاموشی زبان سلامت انسان است.) عالم بی عمل به چه مانَد؟ به زنبور بی عسل.
الَعْالمُ بلِا عَمَلٍ کَالشَّجَرِ بلِا ثَمَرٍ. (داننده بی کنش مانند درخت بی میوه است.) درخت دوستی بنشان که کام دل به بار آرد / نهال دشمنی برکن که رنج بی شمار آرد.
مَنْ زرَعَ العُدْوانَ حَصَدَ الْخُسْرانَ. (هر کس دشمنی بکارد، زیان درو میکند.) اندازه نگه دار که اندازه نکوست / هم لایق دشمن است و هم لایق دوست.
زینَهُ الْباطِنِ خَیْرٌ مِنْ زینَهِ الظّاهِرِ. (آرایش درون بهتر از آرایش بیرون است.) زبان سرخ سر سبز میدهد بر باد.
اَلتَّمْرینُ الْخامِسُ:
عقربههای هر ساعت را رسم کنید.
ساعت
سعید جعفری
١- ساعت خوانی در زبان عربی، با عدد ترتیبیِ مؤنّث است.
أَیهَّا الْأصْدِقاءُ، (ای دوستان)
وَصَلْنا إلیٰ نِهایَهِ السَّنَهِ الدِّراسیَّهِ؛ (به پایان سال آموزشی رسیدیم.)
فی أمَانِ اللّهِ؛ (در امان خدا)
وَ إلیَ اللقِّاءِ فِی الصَّفِّ التاّسِع؛ِ (تا دیدار [دوباره] در سال نهم)
الله یَحْفَظُکُمْ؛ مَعَ السَّلامَهِ.(خدا نگهدار شما، به سلامت.)
(باید [همه چیز را] بپایید؛ از دست دادن فرصت اندوهآور است.)
بَعْدَ رُجوعِ الْأُمِّ قالَ الْفَرْخُ الثّالِثُ:
(پس از بازگشت مادر جوجه سوم گفت:)
«صاحِبُ الْمَزرَعَهِ طَلَبَ الْمُساعَدَهَ مِنْ أَقْرِبائِهِ لِجَمْعِ الْمَحصولِ. عَلَینا بِالْفِرارِ.» (زمین دار برای جمع کشت از خویشاوندانش یاری خواست. باید بگریزیم.)
أُمُّ الْفِراخِ: نَحنُ فی أَمانٍ. (مادر جوجهها: ما در امانیم.)
ماذا یَفعَلونَ؟ (چه میکنید؟) ماذا یَرفَعنَ؟ (چه را بالا میبرند؟)
هُمْ یَحصُدونَ الْقَمْحَ. (ایشان گندم درو میکنند.) هُنَّ یَرفَعنَ جوَائزِهُنَّ. (ایشان جایزههایشان را بالا میبرند.)
إلیٰ أَینَ یَذهَبانِ؟ (کجا میروند؟) أ هُما تَکتُبانِ فِی الدَّفتَرِ؟ (آیا آن دو در دفتر [چیزی] مینویسند؟)
هُما یَذهَبانِ إلیٰ بَیتِهِما. (آن دو به خانه شان میروند؟) لا؛ هُما تَنظُرانِ إلیٰ صورَتَینِ. (نه؛ آن دو به دو عکس نگاه میکنند؟)
فنّ ترجمه
به دو جمله زیر دقتّ کنید.
الف) أنَتمُا تَعْمَلانِ جَیِّداً. شما به خوبی کار می کنید.
ب) هُما تَعْمَلانِ جَیِّداً. آنها به خوبی کار می کنند.
از کجا بدانیم معنای «تَعْمَلانِ» چیست؟
با توجّه به قاعده ای که خواندید؛ این جملهها را ترجمه کنید.
١- هاتانِ الْبنْتانِ تَکْتُبانِ واجِبَهمُا؛ أ أنَتمُا تَکْتُبانِ أَیضاً؟ (آن دو دختر تکلیفشان را مینویسند. آیا شما دو نفر هم [تکلیفتان را] مینویسید؟)
٢- هُما جارَتانِ نظَیفَتانِ. إنَّهمُا تَغسِلانِ ساحهَ البَیتِ. أ أنَتمُا تَعرِفانِهِما؟ (آن دو، همسایگان پاکیزهای اند. آن دو حیاط خانه را میشویند. آیا شما دو نفر آن دو را میشناسید؟)
سعید جعفری
اَلتَّمارین
اَلتَّمْرینُ الْأَوَّلُ:
با مراجعه به متن درس پاسخ درست کدام است؟
۱- لمِاذا طلَبَ صاحِبُ الْمَزرَعَهِ الْمُساعَدَهَ؟ (چرا زمین دار یاری خواست؟)
● لِجَمع مَحصولِ الْقَمْح. (برای جمع کشت گندم.) ○ لِلضّیافَهِ تَحْتَ الشَّجَرهِ. (برای مهمانی زیر درخت.)
۲- مَتی یَقْدِرُ الْإنْسانُ عَلی کُلِّ شَیءٍ؟ (کی آدمی بر هر کاری تواناست؟)
○ عِنْدَما یعَتَمِدُ علَیَ الآخَرینَ. (هنگامی که به دیگران تکیه میکند.) ● عِنْدَما یَعْتَمِدُ عَلی نَفْسِهِ. (هنگامی که به خودش تکیه میکند.)
۳- فی أیِّ یَومٍ خافتْ أمُّ الفِراخ مِن صاحِبِ المَزرَعَهِ؟ (چه روزی مادر جوجهها از زمین دار ترسید؟)
● عِنْدَما بَدَأَ بِجَمْعِ الْمَحصولِ بِنَفْسِهِ. (هنگامی که او خودش آغاز به جمع کشت کرد.) ○ عِنْدَما طَلَبَ الْمُساعَدَهَ مِنْ أَقْرِبائِهِ. (هنگامی که از خویشاوندانش یاری خواست.)
۴- کَمْ عَدَدُ الْفِراخِ؟ (جوجهها چندتایند؟)
● ثَلاثَهٌ. (سه تا) سِتَّهٌ. (شش تا)
۵٫ هَلْ کانَت الْمَزرَعَهُ صَغیرَهً؟ (آیا کشتزار کوچک بود؟)
○ نعَم؛ کانتْ صَغیرَهً. (آری؛ کوچک بود.) ● لا؛ کانَتْ کَبیرَهً. (نه؛ بزرگ بود.)
اَلتَّمْرینُ الثّانی:
جملههای زیر را ترجمه کنید؛ سپس زیر فعل مضارع خط بکشید.
۱- ألا إِنَّ وَعْدَ اللهِ حَقٌّ وَلکِنَّ أ کثَرَهُم لا یَعلَمونَ. (هان، همانا نوید خداوند حق است؛ اما بیشتر ایشان نمیدانند.)
۲- هذانِ الفَلّاحانِ یَزْرَعانِ الرُّزَّ فِی الرَّبیعِ. (این دو کشاورز در بهار برنج کشت میکنند.)
– کَیفَ حالک؟ – اَلْحَمدُ لِلّٰهِ؛ جَیِّدَهٌ وَ کَیفَ أَنتِ؟ (حالت چطور است؟ – ستایش ویژه خداست؛ خُب؛ تو چطوری؟)
اَلصَّداقَهُ
واژگان درس پنجم عربی هشتم
«أسْرین» طالِبَهٌ فِی الصَّفِّ الثاّنیِ المُتَوَسِّطِ. هیَ جاءَتْ مِنْ «سَننَدَج» إلی «طهران». (اسرین دانش آموزی در کلاس دوم متوسطه است. او از سنندج به تهران آمده است.)
هیَ طالبِهٌ جَدیدَه فِی المَدرَسَهِ وَ بَقِیَتْ مُدَّهَ أُسبوعَینِ وَحیدَهً. (او دانش آموزی تازه ای در مدرسه است و مدت دو هفته تنها مانده است.)
فِی الْأسُبوعِ الثّالِثِ، فی یَومِ السَّبْتِ جاءَتْ إلَیها إحْدی زَمیلاتِها بِاسْمِ «آیلار» (در هفته سوم در روز شنبه یکی از همکلاسی هایش به نام آیلار نزد او آمد.)
وَ بَدَأَتْ بِالْحِوارِ مَعَها فی ساحَهِ الْمَدرَسَهِ. (و شروع کرد که با او در حیاط مدرسه گپ و گفتی داشته باشد.)
گپ و گفت
اَلْحِوارُ بَیْنَ الطّالِبَتَینِ «أَسْرین» وَ «آیلار» (گفت و گو میان دو دانش آموز: اسرین و آیلار.)
– کیَفَ حالُکِ؟ (حالت چطور است؟) – الَحَمدُ للِهّ.ِ؛ جَیِّدَهٌ وَ کیَفَ أنَتِ؟ (- ستایش ویژه خداست؛ خوب؛ تو چطوری؟)
۲- أنَا ذَهَبْتُ أَمسِ و أَنتَ سَوْفَ تَذْهَبُ غَداً. (من دیروز رفتم و تو فردا خواهی رفت.)
۳- یا زَمیلی، ما هذَا الْمِصباحُ؟ أَنا ما رَأَیْتُهُ مِن قَبْل. (همکارم، این چراغ چیست؟ من پیش از این آن را ندیده ام.)
۴- أَنتِ رَجَعْتِ قَبْلَ ساعَهٍ و نَحنُ سَنَرْجِعُ بَعْدَ ساعَهٍ. (تو ساعتی پیش بازگشتی و ما ساعتی دیگر بازخواهیم گشت.)
۵- والِدَتی سَتَطْبُخُ طَعاماً لَذیذاً وَ نَحنُ سَوْفَ نَأْکُلُهُ. (مادرم خوراک خوشمزه ای خواهد پخت و ما آن را خواهیم خورد.)
کَنْزُ الْحِکْمَهِ (گنج دانش)
بخوانید و ترجمه کنید.
۱- اَلْعُلَماءُ مَصابیحُ الْأرْضِ. (دانشمندان چراغ های زمین اند.)
۲- اَلْعِلْمُ خَزائِنُ وَ مِفْتاحُهَا السُّؤالُ. (دانش گنجینه هایی است و کلید آن پرسش است.)
۳- إنَّ الْعِلْمَ حَیاهُ الْقُلوبِ وَ نورُ الْأبصارِ. (هر آینه دانش زندگی دلها و نور چشم هاست.)
۴- أعلَمُ النّاس، مَنْ جَمَعَ عِلْمَ النّاسِ إلی عِلْمِهِ. (داناترین مردم کسی است که دانش مردم را با دانش خود جمع کند.[به دانش خودش بیفزاید.])
۵- اَلْعِلْمُ خَیْرٌ مِنَ الْمالِ. اَلْعِلْمُ یَحْرُسُکَ و أنتَ تَحْرُسُ الْمال. (دانش بهتر از مال است. دانش تو را پاس میدارد و تو مال را پاس میداری.)
درباره معنا و ریشه نام خود تحقیق کنید.
أَسعارُ النُّقودِ فِی الْعَتَباتِ الْمُقَدَّسَهِ (قیمت ارزها در آستانههای سپند)
– أرُیدُ تَصریفَ نقُودی إلیَ الدّینارِ. (میخواهم پولهایم را دینار کنم.) – أهَلاً بکَ، یا زائرُ. (خوش آمدید؛ ای زیارت کننده.)
– کَیفَ تَصریفُ النُّقودِ؟ (دگرکرد ارزها چگونه است؟) – الَإْسَعارُ مَکتوبَهٌ علَی هذِه اللوَّحهِ. (قیمتها بر این تخته نوشته شده است.)
– هَلِ الْأسَعارُ فی کلِّ السّوقِ واحِدَهٌ؟ (آیا قیمت ها در هر بازاری یکسان است.) – باِلتأَّکیدِ، الَأْسَعارُ ثابتِهٌ. (البته قیمت ها ثابت است.)
– جوَلهَ صَغیرَهٌ فی سوقِ الصَّرّافینَ؛ ثُمَّ أَرجِعُ. (گردش کوتاهی در بازار ارز میکنم؛ سپس برمیگردم)
– لا بأَسَ؛ أنَتَ حُرٌّ. أناَ فی خِدمَهِ الزُّوّارِ. (اشکالی ندارد. تو آزادی. من در خدمت زیارت کنندگانم.)
بعَدَ دقَائقِ (پس از چند دقیقه)
– رَجَعتُ عِندَکَ یا أَخی. (برادرم، برگشتم پیش تو.)
– أنَاَ فی خِدمَتِکَ. ماذا عِندَکَ؟ یورو أمْ تومان؟ (من در خدمت توام. چه داری؟ یورو یا تومان؟)
– عِندی تومان. (من تومان دارم.) – سَأقَولُ لکَ مِقدارَ التصَّریفِ. (مقدار تبدیل را به تو خواهم گفت.)
أَنَا طَبّاخَهٌ. أَطْبُخُ طَعاماً لَذیذاً. (من آشپزم. خوراکی های خوشمزه می پزم.)
بیع (فروش)≠ شراء(خرید)
مِهْنَتُکَ فِی الْمُستَقبَلِ (پیشه ات در آینده)
دخَلَ الْمُدَرِّسُ فِی الصَّفِّ وَ قالَ: درَسُ الیَومِ حَولَ مِهْنَهِ الْمُستَقبَلِ. (آموزگار به کلاس داخل شد و گفت: درس امروز درباره پیشه آینده است.)
فَسَأَلَ: أَیَّ مِهنَهٍ تُحِبُّ؟ (پرسید: چه پیشهای را دوست داری؟)
صادِقٌ: أَنَا أُحِبُّ الزِّراعَهَ. لِأَنَّها عَمَلٌ مُهِمٌّ لِتَقَدُّمِ البْلِاد.ِ سَوفَ أَصیرُ مُهَندِساً زِراعیّاً. (صادق: من کشاورزی دوست دارم؛ زیرا برای پیشرفت کشور، کار ارزشمندی است. بهزودی مهندس کشاورزی میشوم.)
ناصِرٌ: أَنَا أُحِبُّ بَیْعَ الْکُتُبِ؛ لِأَنَّ الْکُتُبَ کُنوزٌ و قالَ رَسولُ اللّهِ عَنْها: (ناصر: من فروش کتاب را دوست دارم، زیرا کتابها گنجهای اند و پیامبر از آنها سخن گفته است.)
قاسِمٌ: سَأَصیرُ مُختَرِعاً وَ سَوفَ أَصْنَعُ جَوّالاً جَدیداً. (قاسم: من مخترع خواهم شد و بهزودی گوشی جدیدی میسازم.)
منصورٌ: أَنَا أُحِبُّ الرّیاضَهَ. (منصور: من ورزش را دوست دارم.)
أَنَا لاعِبٌ مُمتازٌ فی کُرَهِ الْقَدَمِ. (من بازیکن برجستهای در فوتبالام.)
أَمینٌ: أَنَا أُحِبُّ طِبَّ الْعُیونِ. سَوفَ أَصیرُ طَبیباً لِخِدمَهِ النّاسِ. (امین: من چشمپزشکی را دوست دارم. بهزودی برای خدمت به مردم پزشک میشوم.)
اَلطُّلّابُ ذَ کَروا أَصحابَ الْمِهَنِ کَالْمُدَرِّسِ وَ الْخَبّازِ وَ الشُّرْطیِّ وَ الْحَلْوانیِّ وَ الْبائِعِ وَ الْمُمَرِّضِ وَ الْحَدّادِ وَ غَیْرِهِمْ. (دانش آموزان صاحبان شغلها را نام بردند: مانند: آموزگار، نانوا، کلانتر، شیرینیفروش، فروشنده، پرستار، آهنگر و دیگر شغلها را)
اَلْمُدَرِّسُ: ما هوَ هَدَفُکُم مِنِ انْتِخابِ الشُّغلِ؟ (هدفتان از گزیدن پیشه چیست؟)
عارفٌ: خِدمَهُ النّاسِ؛ لِأَنَّ کُلَّ واحِدٍ مِنّا بِحاجَهٍ إلَی الْآخَرینَ. (عارف: خدمت به مردم، زیرا هر یک از ما به دیگران نیاز دارد.)
اَلْمُدَرِّسُ: أَیُّ شُغلٍ مُهِمٌّ؟ (آموزگار: چه پیشهای مهم است؟)
حامِدٌ: کُلُّ مِهنَهٍ مُهِمَّهٌ وَ الْبِلادُ بِحاجَهٍ إلی کُلِّ الْمِهَنِ. (حامد: هر پیشهای مهم است و کشور به همه پیشهها نیاز دارد.)
اَلْمُدَرِّسُ: عَلَینا بِاحْتِرامِ کُلِّ الْمِهَنِ. (آموزگار: ما باید همه پیشهها را ارزشمند بشماریم.)
قالَ رَسولُ اللهِ: خَیْرُ النّاسِ أنفَعُهُم لِلنّاسِ (پیامبر فرموده اند: بهترین مردم سودمندترینشان برای مردم است.)
بدانیم
دانستیم که فعل مضارع نشانگر زمان حال و آینده است؛ اکنون بدانیم که با افزودنِ «سَـ» یا «سَوْفَ» بر سر آن فقط بر آینده (مستقبل) دلالت می کند و در ترجمه آن از فعل«خواه … » استفاده می شود؛ مثال: أَکْتُبُ: می نویسم ← سَأَکْتُبُ، سَوفَ أَکْتُبُ: خواهم نوشت.
با توجّه به الگوی خوانده شده ترجمه کنید.
أَنَا سَأَعْمَلُ: (من کار خواهم کرد.) / أَنتِ سَوْفَ تَفْحَصینَ الْمَریضَهَ: (تو بیمار را معاینه خواهی کرد.)
أَنَا خَبّازٌ. (من نانوایم.) أَنَا مُدَرِّسَهُ الْکیمیاءِ. (من آموزگار شیمیام.)
أَعمْلَ لتَهِیِئَهِ الخُبزِ مِنَا لسّاعَهِ الخْامِسَهِ. (از ساعت پنج برای آماده کردن نان کار می کنم.) أَشرَحُ الدَّرسَ لِلطّالِباتِ. (درس را به دانش آموزان گزارش می کنم.)
أَنتَ شُرْطیٌّ. (من کلانترم.) أَنتِ طَبیبَهٌ. (من پزشکم.)
تَحفَظُ الْأَمْنَ فِی الْبِلادِ. (امنیت را در کشور حفظ میکنم.) تَفحَصینَ الْمَرضی بِدِقَّهٍ. (بیماران را به دقت معاینه میکنم.)
التَّمارین
اَلتَّمْرینُ الْأَوَّلُ:
با مراجعه به متن درس به پرسشهای زیر پاسخ کوتاه دهید.
۱- ماذا قالَ النَّبیُّ حَولَ الْکُتُبِ؟ (پیامبر درباره کتابها چه گفته است؟)