بایگانی برچسب: s

آموزه چهارم: سفر شکفتن

حکیمی گفته است: «افسوس که جوان نمی‌داند و پیر نمی‌تواند.» در میان سخنان و پندهای بزرگترها این عبارت زیاد به کار می‌رود:

«ای کاش وقتی جوان بودیم، کسی به ما می‌گفت، چه کار کنیم تا در آینده وضع بهتری داشته باشیم؟»؛ یا اینکه «اگر کسی به من می گفت چه کار کنم الان حتما وضع بهتری داشتم.»

قلمرو زبانی: افسوس: دریغ / توانستن: (بن ماضی: توانست، بن مضارع: توان) / قلمرو ادبی: جناسواره: نمی‌داند، نمی‌تواند / تضاد: جوان و پیر

اگر در پاسخ به حرف آنها بگوییم:«ماهی را هر وقت از آب بگیری تازه است.» آه بلندی می‌کشند و می‌گویند: «هی! دیگر آن روزها و انرژی جوانی در ما نیست.» راست می‌گویند. آنها فرصت‌های زیادی را از دست داده‌اند. هر حرکت ثانیه‌شمار ساعت ما را از فرصتی که در اختیارمان هست دور می‌کند.

مبادا گذر شتابان عمر را مسخره بگیرید یا به حرف بزرگترها‌یتان گوش نکنید و از تجربه‌های آنان بهره نگیرید. اگر چنین کنید، پانزده یا بیست سال دیگر به خود یا به دیگری خواهید گفت: «ای کاش کسی را داشتیم که …»

قلمرو زبانی: مبادا: فعل دعایی، این طور نباشد. / قلمرو ادبی: ضرب المثل: ماهی را هر وقت از آب بگیری تازه است. / استعاره: هر حرکت ثانیه‌شمار ساعت ما را از فرصتی … دور می‌کند.

به پانزده یا بیست یا حتی سی سال دیگر فکر کنید. با قدرت خیال خود به آینده بروید. چه تصوّری از آینده خود دارید؟ حتماً در آن تصویر رؤیایی، به زندگی شیرین و موفق می‌اندیشید. به شغل خوبی فکر میکنید که درآمد عالی نصیب شما می‌کند. به احترام و اعتباری که برای خود کسب کرده‌اید، می‌اندیشید.

در نوجوانی هرگز در خیال کسی نمیگنجد که در آینده به انسانی بیعاطفه و بداخلاق تبدیل شود. تصور همه از آینده یک زندگی آرمانی منطقی و سرشار از عشق و عاطفه و انسانیت است.

قلمرو زبانی: نصیب: بهره / گنجیدن: جا شدن (بن ماضی: گنجید، بن مضارع: گنج) / آرمان: آرزو، امید / سرشار: لبریز / قلمرو ادبی: مجاز: آینده / زندگی شیرین: حس آمیزی

 زندگی کردن به یادگیری اصول و روش‌هایی نیاز دارد. زندگی یک سفر است. مدّت این سفر برای عده‌ای کم برای عده‌ای دیگر طولانی و پر فراز و نشیب است. اگر همیشه خود را یک مسافر به حساب بیاوریم، باید ویژگی‌های یک مسافر دائمی را در خود ایجاد کنیم و مهارت‌های  لازم را برای کم کردن دشواری‌های سفر و لذت‌بخش کردن آن بیاموزیم.

وقتی شما می‌خواهید به کوهستان بروید، ابزار لازم برای کوهنوردی را همراه خود می‌برید. هر گاه بخواهید در مراسم مذهبی مثل «دعای کمیل» یا «نماز جماعت» شرکت کنید، خود را با آداب خاص و لباس مناسب که حس و حال مذهبی شما را بالا ببرد، آراسته می‌سازید.

سفر زندگی هم به مهارت‌هایی نیاز دارد که بدون آنها زندگی آینده پرمشقت خواهد بود مهارت‌هایی نظیر:

قلمرو زبانی: اصول: جِ اصل، ریشه ها، بنیادها / فراز: بلندی، بالا / نشیب: سرازیری / آداب: جِ ادب، رسم ها، روش های پسندیده، عادت ها / خاص: ویژه / آراسته: مرتب، نیکو / مهارت: ماهر بودن در کاری، استادی / نظیر: مانند (همآوا؛ نذیر: بیم دهنده) / قلمرو ادبی: زندگی یک سفر است: تشبیه / تضاد: فراز، نشیب

خودآگاهی: شناخت توانایی‌ها، نیازها، استعدادها و ضعف‌های  خود

ارتباط مؤثر: ارتباط درست و سنجیده با دیگران

تصمیم گیری: تدبیر مناسب در موقعیت‌های مهم زندگی

چیرگی بر احساسات و هیجانات: مهار احساسات گوناگون؛ مانند عشق، خشم و نفرت، ترس و حتی تا شادی

تفکّر خلّاق: مهارت در کشف و نوآوری، جستجوی راه حل‌های جدید برای رویارویی با مشکلات.

ما می‌توانیم با توکّل به پروردگار و تلاش بیشتر به این مهارت‌ها دست یابیم و زندگی خود را سرشار از طراوت و شادابی و شکوفایی کنیم.

قلمرو زبانی: استعداد: آمادگی، توانایی/ تدبیر: چاره‌اندیشی / توکّل: کار خود را به خدا واگذارکردن / طراوت: شادابی

کوهنوردی

خودارزیابی

۱- چرا زندگی به یک سفر تشبیه شده است؟ – زیرا مانند سفر زمان دارد فراز و نشیب دارد و همچون سفر نیازمند به دست آوردن مهارت‌هایی است.

۲- علّت اصلی بحران‌های زندگی چیست؟ – آشنا نبودن افراد با مهارت ‌های زندگی، عدم کسب مهارت در مسائل مختلف.

۳- برای حلّ مشکل کم‌رویی یا گستاخی، چه باید کرد؟ – باید بیاموزیم که بر احساسات و هیجانات خود چیره شویم تا با دیگران رفتار سنجیده و درستی داشته باشیم.

یادآوری اجزای جمله و معرّفی اسم

سال گذشته آموختید که برای انتقال پیام به شنونده یا خواننده از جمله استفاده می کنیم. آن بخش از جمله که دربارۀ انجام عمل، رویداد یا ایجاد حالت، اطلاعاتی به ما می‌دهد «فعل» جمله است. فعل، اصلی‌‌ترین بخش جمله و محور معنایی آن است. معنی هر فعل، تعیین می‌کند که چند بخش دیگر باید در جمله ظاهر شوند. برخی از فعل‌ها مانند «رفت» تنها با گرفتن نهاد کامل می‌شوند؛ بعضی دیگر مانند فعل «خواند» علاوه بر نهاد، به مفعول هم نیاز دارند تا جملۀ کاملی را تشکیل دهند؛ گروهی دیگر از فعل‌ها مانند «خرید «علاوه بر نهاد و مفعول، متمّم هم می‌گیرند تا معنی کامل‌تری را به شنونده، انتقال دهند.

ساختار جمله

در جدول بالا به واژه‌هایی که در ستون نهاد، مفعول و متمّم آمده اند، توجّه کنید.

واژه‌هایی مانند «فرهاد، نرگس، مینا، داستان، کتاب و فروشنده» برای نامیدن کسی یا چیزی به کار می‌روند و«اسم» هستند. اسم می‌تواند در جایگاه نهاد، مفعول و یا متمّم قرار گیرد و به ترتیب نقش نهادی، مفعولی و متمّمی پیدا کند.

با نگاه دقیق‌تر به اجزای جمله، می‌توان نتیجه گرفت که اجزای اصلی تشکیل دهندۀ جمله، فعل و اسم هستند. فعل، فقط در جایگاه فعلی قرار می‌گیرد؛ اما اسم در دیگر بخش‌های جمله می‌آید و نقش‌های مختلفی را می‌پذیرد.

saeedjafari
jafarisaeed

گفت و گو

۱- روایت «مَن عَرَفَ نَفسَه، فَقَد عَرَفَ رَبَّه»: هر کس خود را بشناسد، خدای خویش را شناخته است.» با کدام مهارت زندگی ارتباط دارد؟ – خودآگاهی: شناخت توانایی‌ها، نیازها، استعدادها و ضعف‌های  خود

۲- برای دوست‌یابی و حفظ دوستان خوب، به چه مهارت‌هایی نیاز داریم؟ – ارتباط مؤثر: ارتباط درست و سنجیده با دیگران

فعالیت های نوشتاری

۱- شکل درست واژه‌های زیر را بنویسید.

» استئدادها و ضعف‌ها، محارت‌های لازم، بهره و نسیب، احساسات و حیجانات، نضیر و مانند« / استعدادها / مهارت‌ها / نصیب / هیجانات / نظیر

۲- بخشهای هر یک از جمله‌های  زیر را در جدول قرار دهید؛ سپس اسم‌ها را جداگانه در یک سطر بنویسید.

■ ندا آمد.

■ حسین سیب خورد.

■ علی روزنامه را به دوستش داد.

ساختار جمله

اسم ها: ندا، حسین، سیب، علی، روزنامه، دوستش.

اعداد در متن املا همیشه با حروف نوشته می شوند؛ نظیر «هفت آسمان»، «چهارده معصوم»، «بیست» و …

۱- گفتم که روی خوبت از من چرا نهان است / گفتا تو خود حجابی ورنه رخم عیان است

قلمرو زبانی: خوب: زیبا / نهان: پنهان / حجاب: پوشش / ورنه: وگرنه / رخ: چهره / عیان: آشکار / قلمرو ادبی: قالب: غزل / وزن مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (رشته انسانی) / تو حجابی: تشبیه / واج‌آرایی «ن» / همریشگی: گفتم، گفتا (رشته انسانی)/ قافیه: نهان، عیان / واژه‌آرایی: است / تناسب: روی، رخ؛ من، تو

بازگردانی: گفتم که چرا روی زیبای تو از من پوشیده است. یار گفت تو خود پوششی و گرنه چهره من آشکار است.

پیام: آشکارگی خداوند

۲- گفتم که از که پرسم جانا نشان کویت / گفتا نشان چه پرسی آن کوی بی‌نشان است

قلمرو زبانی: جان: روان / نشان: نشانی / کوی: کوچه، برزن / قلمرو ادبی: جناس همسان: که (۱- حرف پیوند ۲- چه کسی)/ همریشگی: گفتم، گفتا؛ پرسم، پرسی (رشته انسانی) / جان: استعاره از دلبر / واج‌آرایی «ن» / نشان چه پرسی: پرسش انکاری / واژه‌آرایی: نشان، کوی / از که پرسم جانا نشان کویت: کنایه از اینکه چگونه پیدایت کنم و به تو برسم.

بازگردانی: گفتم که ای یار، از چه کسی نشانی محله‌ات را بپرسم و تو را چگونه پیدا کنم؟ او گفت: چه نشانی‌ای می پرسی؟ محله من نشانی ندارد.

پیام: بی نشان بودن خدا

۳- گفتم مرا غم تو خوش‌تر ز شادمانی / گفتا که در ره ما غم نیز شادمان است

قلمرو زبانی: حذف «است» به قرینه معنوی؟ / را: به معنای «برای» / قلمرو ادبی: تضاد: غم، شادمانی / غم نیز شادمان است: متناقض‌نما (برای سالهای آینده) / واج‌آرایی «م» / جناس، همریشگی: شادمانی، شادمان / واژه‌آرایی: غم / همریشگی: گفتم، گفتا (رشته انسانی)

بازگردانی: گفتم غم تو برای من از شادمانی خوش‌تر است. یار گفت که در راه ما غم نیز شادمان است.

پیام: ارزش غم یار

۴- گفتم که سوخت جانم از آتش نهانم / گفت آن که سوخت او را کی ناله یا فغان است

قلمرو زبانی: را: نشانه دارندگی (او کی ناله دارد.)/ نهان: پنهان / سوخت: (بن ماضی: سوخت، بن مضارع: سوز) / فغان: خروش و ناله / قلمرو ادبی: آتش: استعاره از عشق / سوختن جان: کنایه از رنج کشیدن و نابود شدن / واج‌آرایی «ت» / کی ناله یا فغان است: پرسش انکاری / واژه‌آرایی: سوخت / جناس همسان: که (۱- حرف پیوند ۲- چه کسی) / همریشگی: گفتم، گفت

بازگردانی: گفتم که جانم از عشق نهانم سوخت. یار گفت آن کس که سوخت کی ناله یا فغان دارد؟

پیام: لزوم خاموشی عاشق

۵- گفتم ز فیض بپذیر این نیم جان که دارد / گفتا نگاه دارش غمخانهٔ تو جان است (فیض کاشانی)

قلمرو زبانی: فیض: نام هنری سخن سرا / پذیرفتن: قبول کردن (بن ماضی: پذیرفت، بن مضارع: پذیر) / قلمرو ادبی: واژه‌آرایی: جان/ همریشگی: گفتم، گفتا (رشته انسانی) / واج‌آرایی «ن»/ نیم جان: کنایه از سخت بی‌رمق و ناتوان / جان تو غمخانهٔ توست: تشبیه

بازگردانی: گفتم از فیض این نیم جانی را که دارد بپذیر. گفتا جانت را نگاه دار؛ زیرا جان تو غمخانهٔ توست.

پیام: جان فشانی برای یار

پی دی اف درس چهارم فارسی پایه هشتم

آموزه پنجم: بیداد ظالمان

۱- هم مرگ بر جهان شما نیز بگذرد / هم رونق زمان شما نیز بگذرد

قلمرو زبانی: رونق: فروغ، زیبایی، شکوه / زمان: زمانه، دوران / قلمرو ادبی: قالب: قصیده / وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن(رشته انسانی) / شما نیز بگذرد: ردیف/ جهان: مجاز از زندگی / مرگ بر جهان کسی گذشتن: کنایه از فرارسیدن مرگ او / مرجع شما: فرمانروایان و توانگران ستمگر

حمله مغولان

بازگردانی: سرانجام مرگ به سراغ شما خواهد آمد و شکوه روزگار شما نیز روزی به پایان خواهد رسید.

پیام: به سرآمدن ستم

۲- وین بوم محنت از پی آن تا کند خراب  / بر دولت آشیان شما نیز بگذرد

قلمرو زبانی: وین: و این / بوم: جغد، نماد شومی / محنت: اندوه، غم / از پی: برای، به خاطر / دولت: زمان فرمانروایی، دارایی / آشیان: آشیانه / دولت آشیان: دولت سرا، آشیانه خوشبختی / قلمرو ادبی: بوم: نماد شومی / بوم محنت: اضافه تشبیهی / بوم محنت بر آشیان کسی گذشتن: کنایه از ” نابودی قدرت و اعتبار ” / دولت آشیان: ترکیب تشبیهی

بازگردانی: اندوه، جغد شوم ویرانگری است که به ما بسنده نمی کند شما را نیز نابود خواهد کرد.

پیام: گرفتار اندوه شدن بیدادگران

۳- آب اجل که هست گلوگیر خاص و عام / بر حلق و بر دهان شما نیز بگذرد

قلمرو زبانی: اجل: مرگ (شبه هماوا: عجله) / خاص: درباریان / عام: توده مردم / حلق: گلو / قلمرو ادبی: آب اجل: اضافه تشبیهی / گلوگیر: کنایه از ” نابود کننده، خفه کننده، کشنده / خاصّ و عام: آرایه تضاد، مجاز از ” همه مردم / گلو، حلق، دهان: تناسب  / آب اجل بر حلق کسی گذشتن: کنایه از” مرگ و نابودی او” / تلمیح به آیه ” کلّ نفس ذائقه الموت ” هر نفسی چشنده مرگ است.

بازگردانی: مرگ که نابودکننده همگان است، روزی شما را نیز نابود خواهد کرد.

پیام: نابودی ستمگران

۴- چون داد عادلان به جهان در، بقا نکرد / بیداد ظالمان شما نیز بگذرد

قلمرو زبانی: چون: به علت آن که /داد: عدل و انصاف / به جهان در: دو حرف اضافه برای یک متمم / بقا نکرد:  باقی نماند / بیداد: ظلم و ستم / قلمرو ادبی: داد و بیداد، عادلان و ظالمان: تضاد / واج آرایی: ” د” و”ن “

بازگردانی: همانگونه که عدل و داد  انسان‌های دادگر در جهان باقی نمی‌ماند، پس ستم ستمگران نیز بی گمان از بین رفتنی خواهد بود.

پیام: همه چیز در این جهان نابودشدنی است

۵- در مملکت چو غرّش شیران گذشت و رفت / این عوعو سگان شما نیز بگذرد

قلمرو زبانی: مملکت: کشور /غرّش: بانگ، فریاد، خروش / قلمرو ادبی: شیران: استعاره از ” دلیران و مردان دادگر” / عوعو: واق واق، ” نام آوا”، استعاره از «قدرت‌های ظاهری» / سگان: استعاره از ” مزدوران ستمگران ” / غرش و عوعو، سگان و شیران: تضاد / گذشت و بگذرد: اشتقاق (رشته انسانی) / واج آرایی «ش»

بازگردانی:  چون بانگ و خروش انسان‌های دلیر گذشت و رفت، این صدای گوش خراش شما انسان‌های پست نیز رفتنی است.

پیام: نابودی دستیاران ستمگران

۶- بادی که در زمانه بسی شمع‌ها بکشت / هم بر چراغدان شما نیز بگذرد

قلمرو زبانی: بسی: بسیار / کشتن: خاموش کردن / چراغدان: جای نهادن چراغ / قلمرو ادبی: باد: استعاره از ” مرگ ” / شمع: استعاره از ” انسان‌ها ” / باد، شمع: تضاد(باد شمع را می‌کشد) / چراغدان: استعاره از ” زندگی و وجود / شمع، چراغدان: تناسب / باد بر شمع و چراغدان وزیدن: کنایه از ” مرگ و نابودی” / تلمیح به آیه: کلّ نفس ذائقهُ الموت (هر نفسی چشنده مرگ است.)

بازگردانی: مرگ همچون بادی است که انسان‌ها را می‌کشد. این باد شما را نیز نابود خواهد کرد.

پیام: مرگ ستمگران

۷- زین کاروانسرا بسی کاروان گذشت / ناچار کاروان شما نیز بگذرد

قلمرو زبانی: کاروانسرا:تیم، جایی در راه که کاروانها در آنجا اقامت می‌کنند / بسی: بسیار / کاروان: گروه مسافرانی که با هم سفر می‌کنند / قلمرو ادبی: کاروانسرا: استعاره از گیتی

بازگردانی: فرمانروایی‌های بسیار در این جهان آمدند و رفتند. ناچار شما نیز روزی نابود خواهد گشت.

پیام: تباهی کاروان ستمگران

۸- ای مفتخر به طالع مسعود خویشتن / تأثیر اختران شما نیز بگذرد

قلمرو زبانی: مفتخر: سربلند، صاحب افتخار / طالع: سرنوشت، بخت / مسعود: فرخنده / اختر: ستاره / قلمرو ادبی: اختر: ستاره، استعاره از عوامل خوشبختی / تاثیر اختران شما نیز بگذرد: کنایه از این که بخت نیک شما نیز به پایان خواهد رسید / طالع، اختران: تناسب / واج آرایی «ت» / تلمیح به حدیث: الدهرُ یومان یومٌ لک و یومٌ علیک (روزگار دو روز است: روزی به سود تو و روزی به زیان تو.)

بازگردانی: ای کسی که به بخت نیک خود می‌نازی، این بخت فرخنده شما نیز به  پایان خواهید رسید.

پیام: ناپایداری طالع خجسته

۹- بر تیر جورتان ز تحمل سپر کنیم / تا سختی کمان شما نیز بگذرد

قلمرو زبانی: جور: ستم / قلمرو ادبی: تیر جور: اضافه تشبیهی / از تحمل سپر کنیم: تشبیه پنهان / کمان: مجاز از ” قدرت، زور ” / سختی کمان: کنایه از توان و زورمندی، ورزیدگی در تیراندازی / تیر، سپر، کمان: تناسب / تیر، سپر: تضاد

بازگردانی: با سپر بردباری و تحمل در برابر ستم و ظلم تیر مانند شما ( ستمگران) پایداری می‌ورزیم تا روزگار کشورداری شما نیز به پایان برسد.

پیام: شکیبایی در برابر ستم

۱۰- ای تو رمه سپرده به چوپان گرگ طبع / این گرگی شُبان شما نیز بگذرد

قلمرو زبانی: تو: منظور کشورداران ستمگر / رمه: گله / طبع: سرشت (شبه هم‌آوا: تبع: پیروی) / سپردن: واگذار کردن (بن ماضی: سپرد، بن مضارع: سپار) / گرگی: درندگی، ستمگری / شُبان: چوپان / قلمرو ادبی: رمه: استعاره از ” توده مردم ” / چوپان: استعاره از ” کارگزاران ستمگر” / گرگ طبع: درنده خو، تشبیه / شُبان: استعاره از ” کارگزاران ستمگر ” / گرگ و رمه، چوپان، شبان: تناسب / رمه، گرگ: تضاد / چوپان گرگ طبع: گونه‌ای متناقض نما / گرگی: کنایه از ستمگری و درندگی

بازگردانی: ای کسانی که مردم را به دست  کارگزاران ستمگر درنده خو سپرده‌اید [آگاه باشید] که این ستمگری شما نیز روزی به پایان خواهد رسید.

پیام: نابودی کارگزاران بیدادگران

سیف فرغانی(سده هفتم)

saeedjafari
jafarisaeed

کارگاه متن پژوهی

قلمرو زبانی

۱- در شعری که خواندید، پنج واژه مهم املایی بیابید و بنویسید.

رونق / محنت/ اجل/ خاص و عام/ حلق/ بقا/ غرّش/ طالع/ طبع/

۲- تفاوت معنایی فعل «کُشت» را در ابیات زیر توضیح دهید.

گفتم که نوش لعلت ما را به آرزو کشت / گفتا تو بندگی کن کاو بنده پرور آید (کشت: نابود کرد)

بادی که در زمانه بسی شمع ها بکشت / هم بر چراغدان شما نیز بگذرد (کشت: خاموش کرد)

۳- برای هر واژه مشخّص شده، یک مترادف از متن درس بیابید.

بر در بخت بد فرود آید / هر که گیرد عنان مرکبش، آز (ناصرخسرو) / بخت: طالع

همّت بلند دار که نزد خدا و خلق / باشد به قدر همّت تو اعتبار تو (ابن یمین) / اعتبار:‌ ارج، ارزش

قلمرو ادبی

۱- قافیه و ردیف را در بیت نخست این سروده مشخّص کنید.

قافیه: زمان، جهان / ردیف: شما نیز بگذرد

۲- در بیت زیر، کنایه ها را بیابید و مفهوم آنها را بنویسید.

بر تیر جورتان ز تحمّل سپر کنیم / تا سختی کمان شما نیز بگذرد

سختی کمان: کنایه از نیرو و زورمندی

۳- به بیت زیر توجّه کنید:

برکن زبن این بنا که باید / از ریشه بنای ظلم برکَند (محمّدتقی بهار)

در مصراع اوّل، مقصود شاعر از «بنا»، مفهوم «ظلم» است؛ یعنی شاعر، «ظلم» را به «بنا» تشبیه کرده است؛ سپس به سبب شباهت آن دو به هم مشبّه (ظلم) را حذف کرده و فقط مشبّه به (بنا) را ذکر کرده است تا شباهت را تا مرحله یکی شدن نشان دهد؛ به این تصویر خیال انگیز، «استعاره» می گویند.

در استعاره، یک طرف تشبیه (مشبّه یا مشبّه به) ذکر نمی شود.

مثال برای حذف «مشبّه به»: خورشید شکفت.

«خورشید» به «گل» تشبیه شده است و «شکفتن» از ویژگی های گل است که به خورشید نسبت داده شده است.

در بیت پنجم، استعاره ها را مشخّص کنید و مفهوم هر یک را بنویسید.

شیران: استعاره از ” دلیران و مردان دادگر” / عوعو: واق واق، ” نام آوا”، استعاره از «قدرت‌های ظاهری» / سگان: استعاره از ” مزدوران ستمگران “

قلمرو فکری

۱- با توجّه به توضیح زیر، معنی و مفهوم بیت اوّل درس را به نثر روان بنویسید.

سیف الدّین محمّد فَرغانی، در سده هفتم هجری، هنگامی که شهرهای بزرگ و آباد ایران، در آتش بیداد مغولان می‌سوخت، این شعر را سرود. سیف در این سروده، از رفتار ظالمانه فرمانروایان و تاخت و تاز سپاه مغول، با بیان کوبنده ای انتقاد می‌کند.

بازگردانی: ای مغولان بیدادگر، سرانجام مرگ به سراغ شما خواهد آمد و شکوه روزگار شما نیز روزی به پایان خواهد رسید.

۲- بیت زیر، مقصود شاعر از «رمه»،«چوپان گرگْ طبع» و «گرگی شبان» چیست؟

ای تو رمه سپرده به چوپانِ گرگْ طبع / این گرگی شبان شما نیز بگذرد

رمه: مردم، ملت / چوپان گرگْ طبع: کارگزاران ستمگر و درنده خو /  گرگی شبان: ستمگری کارگزاران

۳- از متن درس، برای حدیث و آیه زیر، نمونه بیتی مرتبط بیابید و بنویسید.

الدّهرُ یوَمانِ یومٌ لکَ و یوَمٌ عَلیک. (امام علی)

۸- ای مفتخر به طالع مسعود خویشتن / تأثیر اختران شما نیز بگذرد

کُلُّ نفَس ذائقهُ المَوْت. سوره آل عمران

۳- آب اجل که هست گلوگیر خاص و عام / بر حلق و بر دهان شما نیز بگذرد

۴- سروده زیر، یادآور کدام بیت درس است؟

ما بارگهِ دادیم، این رفت ستم بر ما / بر قصر ستمکاران، گویی چه رسد خِذلان (خاقانی)

۴- چون داد عادلان به جهان در، بقا نکرد / بیداد ظالمان شما نیز بگذرد

خذلان: خواری، پستی

سعید جعفری
استعاره

$  هر گاه واژه‌ای به دلیل شباهتی که با واژه دیگر دارد به جای آن به کار رود، استعاره پدید می‌آید. استعاره گونه‌ای تشبیه است که در آن مشبّه یا مشبّه‌به  سترده شده باشد. اگر مشبّه بیفتد، استعاره آشکار و اگر مشبّه‌به  بیفتد، استعاره پنهان پدید می‌آید. به دیگر سخن، استعاره پنهان مشبّهی است که با یکی از ویژگی‌‌های  مشبّه‌به  آمده باشد.

$  بر کشته‌های ما جز باران رحمت خود مبار.                         ☼  معنای لفظی ← کشته: فرآورده، محصول .

  معنای استعاری ← منظور از «کشته‌» معنای لفظی آن نیست؛ بلکه مقصود «کردار بندگان» است. کردار بندگان همچون «کشته» ایشان است(آشکار).

%  در اضافه استعاری جزء یا ویژگی مشبّه‌به به مشبّه اضافه می‌شود. مانند: شاخه معرفت؛ معرفت مانند درختی است که شاخه‌‌ها دارد. در بنیاد این اضافه این گونه بوده است: شاخه درخت معرفت(ترکیب وصفی، اضافه استعاری نمی‌شود).

$ استعاره‌های پرکاربرد: نرگس: چشم، سنبل: گیسو، حُقّه: دهان، کمان: ابرو، گل: چهره/گونه، لعل: لب، درّ/ مروارید: دندان، ناوک: مژه، سرو: قد، چرخ: آسمان، بت: یار/ دلبر.

جان بخشی (انسان انگاری/ تشخیص)

$  هر گاه با نسبت دادن کنش، حالت یا صفتی انسانی به غیر انسان، به آن جلوه انسانی ببخشیم، آدم انگاری پیکر می‌پذیرد. جان بخشی گونه‌ای استعاره پنهان است.

$  طعنه بر طوفان مزن، ایراد بر دریا مگیر، بوسه بگرفتن ز ساحل موج را دیوانه کرد.

☼  دیوانگی و بوسه گرفتن به موج بازخوانده شده ‌است و بوسه گرفتن موج، بوسه دادن ساحل را به همراه دارد؛ پس در مصراع دوم به ساحل و موج حالت و رفتاری انسانی نسبت داده شده‌است.

انواع اضافه: اضافه تشبیهی، اضافه استعاری، اضافه اقترانی

شعر خوانی: همای رحمت

۱- علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را / که به ماسوا فکندی همه سایه‌ هما را

قلمرو زبانی: آیت: نشانه / «را»ی نخست: حرف اضافه؛ به معنای «برای» / ماسوا: مخفّف ماسوی الله؛ آنچه غیر از خداست، همه مخلوقات / رحمت: مهربانی، بخشش / فکندی: افکندی، انداختی / قلمرو ادبی: قالب: غزل / وزن: فعلات فاعلاتن فعلات فاعلاتن / قافیه: خدا، هما / ردیف: را / هما: پرنده‌ای از راسته شکاریان، دارای جثه‌ای نسبتا درشت. در زبان پهلوی به معنی فرخنده است و به همین دلیل نماد خوشبختی و سعادت به شمار می‌آید، استعاره از حضرت علی؛ نماد خوشبختی / سایه بر کسی افکندن: کنایه از این که کسی را مورد عنایت قرار دادن

بازگردانی: ای علی، ای پرنده رحمت و خوشبختی، تو چه نشانه‌ای از خدا هستی که سایه‌ رحمتت را بر همه جهان هستی افکنده‌ای.

پیام: بزرگداشت حضرت علی

۲- دل اگر خداشناسی همه در رخ علی بین / به علی شناختم من به خدا قسم خدا را

قلمرو زبانی: رخ: چهره / به خدا قسم: به خدا سوگند می‌خورم، حذف به قرینه معنوی / قلمرو ادبی: دل: ای دل، جانبخشی، مجاز از انسان / دل، رخ: تناسب / خدا، علی: واژه آرایی / واج آرایی: «خ»

بازگردانی: ای دل اگر می‌خواهی خداوند را بشناسی، به حضرت علی بنگر. به یزدان سوگند که من به وسیله علی، خدا را شناختم.

پیام: بزرگداشت حضرت علی

۳- برو ای گدای مسکین در خانه‌ علی زن / که نگین پادشاهی دهد از کرم گدا را

قلمرو زبانی: مسکین: بدبخت و بیچاره، تهیدست / کرم: جوانمردی / را: حرف اضافه به معنای «به» / قلمرو ادبی: در خانه کسی را زدن: کنایه از سراغ کسی رفتن، از کسی یاری خواستن / نگین: مجاز از انگشتری / تلمیح به داستان حضرت علی و گدا دارد (إنَّمَا وَلِیکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یقِیمُونَ الصَّلَاهَ وَ یؤْتُونَ الزَّکَاهَ وَهُمْ رَاکِعُونَ) / گدا: واژه آرایی / نگین پادشاهی به کسی دادن: کنایه از بسیار بخشنده بودن

بازگردانی: ای گدای تهیدست، نزد علی برو و در خانه‌ علی را بزن؛ زیرا او انگشتری فرمانروایی اش را از روی جوانمردی به گدا می‌دهد.

پیام: بخشندگی حضرت علی

۴- به جز از علی که گوید به پسر که قاتل من / چو اسیر توست اکنون به اسیر کن مدارا

قلمرو زبانی: پسر: منظور امام حسن است / قاتل: کشنده؛ منظور ابن ملجم مردای است / مدارا: خوشرفتاری / پرسش انکاری / قلمرو ادبی: تلمیح به داستان حضرت علی و ابن ملجم / که، اسیر: واژه آرایی / واج آرایی: «ک»

بازگردانی: به جز از علی که به پسرش می‌گوید که چون قاتل من اسیر توست با اسیرت خوشرفتاری کن.

پیام: گذشت و بخشایش حضرت علی

۵- به جز از علی که آرد پسری ابوالعجایب / که علم کند به عالم شهدای کربلا را

قلمرو زبانی: آرد: به جهان می‌آورد / پسر: منظور امام حسین است/ ابوالعجایب: شگفت، شگفتی برانگیز / علم: پرچم (هم آوا؛ الم: درد)/ پرسش انکاری / قلمرو ادبی: / علم کردن: کنایه از مشهور کردن، سرشناس کردن / تلمیح به داستان کربلا / علم، عالم: جناس ناهمسان / «که» نخست و دوم: جناس همسان (۱- چه کسی ۲- حرف پیوند) /

بازگردانی: به جز از علی که پسری شگفت به جهان می‌آورد و پرورش می‌دهد که شهدای کربلا را در جهان پرآوازه می‌گرداند.

پیام: بزرگداشت حضرت علی و فرزندش

۶- چو به دوست عهد بندد ز میان پاکبازان / چو علی که می‌تواند که به سر برد وفا را

قلمرو زبانی: «چو»ی نخست: هنگامی که / دوست: دلبر، یار / پاک: تمام / باختن: از دست دادن (بن ماضی: باخت، بن مضارع: باز) / پاکباز: آن که همه هستی خود را می‌بازد / «چو»ی دوم: مانند / را: حرف اضافه به معنای «برای» / به سر بردن: زندگی کردن/ قلمرو ادبی: «چو»ی نخست و دوم: جناس همسان / به سر بردن: ایهام  (1- زیستن ۲- سر را نزد خدا بردن) / «که»ی نخست و دوم: جناس همسان (۱-چه کسی ۲- حرف پیوند) /

بازگردانی: اگر کسی از میان پاکبازان با دوست عهد ببندد، چه کسی همچون علی می‌تواند که وفادار بماند و برای حفظ وفاداری جان فشاند.

پیام: استوار پیمانی علی

۷- نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت / متحیرم چه نامم شه ملک لا فتی را

قلمرو زبانی: متحیر: سرگشته / شه: شاه، منظور حضرت علی است / مُلک: سرزمین، کشور / فتی: جوان  / قلمرو ادبی: تلمیح به عبارت «لافتی إلا علی؛ لاسیف إلا ذوالفقار» (هیچ جوانمردی جز علی نیست، هیچ شمشیری جز ذوالفقار نیست.) / ملک لافتی: اضافه تشبیهی / نه، توانمش: واژه آرایی / واج آرایی «ن»

بازگردانی: نه می‌توانم او را خدا بخوانم نه می‌توانم او را بشر عادی بگویم، سرگشته ام که شاه سرزمین جوانمردی را چه بنامم.

پیام: بزرگداشت حضرت علی

۸- چه زنم چو نای هر دم ز نوای شوق او دم / که لسان غیب خوش تر بنوازد این نوا را

قلمرو زبانی: چه: چرا / نای: نی / نوا: آواز، سرود، آهنگ، دارایی / شوق: اشتیاق / که: زیرا / لسان غیب: لقب حافظ / نواختن: ساز زدن (بن ماضی: نواخت، بن مضارع: نواز) / قلمرو ادبی: چه، چو: جناس ناهمسان؟ / چو نای: تشبیه، جانبخشی / نای: ایهام تناسب (۱- گونه‌ای ساز ۲- گلو) / دم: مجاز از لحظه / واج آرایی «ن» / نوای شوق: اضافه تشبیهی / دم: مجاز از حرف / دم نخست و دوم: جناس همسان / تناسب: نای، نوای، بنوازد، نوا / نای، نوای: جناس ناهمسان / واژه آرایی: نوا / زدن: ایهام تناسب در معنای ساز زدن با واژه «نای» و «نوا» /

بازگردانی: چرا مانند نای هر لحظه از شوق او سخن بگویم؛ زیراکه حافظ این آهنگ را بهتر می‌نوازد و آن را بهتر بازگو می‌کند.

پیام: دوستاری حضرت علی

۹- «همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی / به پیام آشنایی بنوازد آشنا را»

قلمرو زبانی: همه شب: سراسر شب، همه شب‌ها / آشنایی: دلبری، معشوقه‌ای / آشنا: عاشق، دلشده، خود حافظ / نواختن: نوازش‌ کردن، دلجویی ‌کردن / قلمرو ادبی: نسیم: نماد پیام رسانی / تضمین شعر حافظ  نسیم صبحگاهی آشنا را بنوازد: جانبخشی

بازگردانی: سراسر شب در این امید به سر می‌برم که نسیم صبحگاهی  پیامی از دلبرم بیاورد و با این پیام از من دلجویی کند.»

پیام: امید به لطف دلبر

۱۰- ز نوای مرغ یا حق بشنو که در دل شب / غم دل به دوست گفتن چه خوش است شهریارا

قلمرو زبانی: نوا: آواز / مرغ: پرنده / مرغ یا حق: گونه‌ای مرغ / شهریارا: ای شهریار / شهریار: نام هنری، تخلص سخنور / قلمرو ادبی: دل شب: اضافه استعاری، میانه شب، اثنای شب / دل نخست و دوم: جناس همسان / دل دوم: مجاز از انسان / دوست: دلبر؛ معشوقه

بازگردانی: ای شهریار، از آواز مرغ یا حق بشنو که در دل شب غم دلت را به دلبرت بگویی چقدر شیرین ودلنشین است.

پیام: راز و نیاز

سید محمد حسین بهجت تبریزی (شهریار)

درک و دریافت

۱- برای خوانشِ مناسب و تأثیرگذار این سروده به چه نکاتی باید توجّه داشت؟ – شهریار در این غزل علاقه خود را به حضرت علی بازگو می کند و او را می ستاید؛ ازین رو لحن ستایشی -غنایی برای این سروده مناسب است.

۲- در این سروده به کدام ویژگی های شخصیت والای حضرت علی اشاره شده است؟ – مهر به مردم / خداشناسی / بخشندگی / مدارا با دشمنان / فرزندپروری / پاکبازی

پی دی اف بیداد ظالمان و همای رحمت