یکی از ویژگیهای حماسه، داستانی بودن آن است؛ بنابراین حماسه را میتوان جُنگی از رخدادها دانست.
زمینه قهرمانی
بیشترین موضوع حماسه را چهرهها و رخدادها میسازند و حماسهپرداز کسی است که انسانهایی را که هم از نظر نیروی بدنی و هم از لحاظ نیروی معنوی برجسته اند به تصویر میکشد، همانند «رستم» در شاهنامه.
زمینه خرق عادت (شگفت آوری)
از دیگر ویژگیهای حماسه، رخدادهایی است که با منطق و تجربه علمی سازگاری ندارد. در هر حماسه ای، رویدادهای فراطبیعی و شگفت دیده میشود؛ مانند اینکه زال به دست مرغی میپرورد و با سیمرغ سخن میگوید.
زمینه ملی
رویداهای قهرمانی که به منزله تاریخ خیالی یک ملت است در بستری از واقعیتها به انجام میرسد. واقعیتهایی که ویژگیهای اخلاقی، نظام اجتماعی، زندگی سیاسی و عقاید آن جامعه را مینمایاند. البته زمینه ملی در حماسه های راستین یافت میشود و در حماسه های دینی رنگ میبازد.
درباره گونهها و دسته بندی حماسه نگرهها و انگارههای گوناگون و ساناسانی دیده میشود. برخی از حماسه پژوهان حماسهها را بر دو دسته کرده اند: راستین و طبیعی، دروغین و برساخته. برخی دیگر دسته بندی دیگری را فراپیش میدارند: حماسه ملی، حماسه دینی و حماسه تاریخی. به باور نگارنده برای پیشداست یک دسته بندی علمی و درست میباید زمینههای حماسه را بررسیم و آنها را بپژوهیم. هر حماسه به ناگزیر دارای چهار زمینه بنیادین است:
۱- داستانی و روایی است.
۲- دو ناساز با یکدیگر روباروی میشوند و در پی نابودی یکدیگرند.
۳- در همه حماسهها کارهای شگفت و خردگریز یا فراطبیعی دیده میشود.
۴- هر حماسه دارای موضوعی است که حماسه پیرامون آن به انجام میرسد.
همه رزمنامهها و نامههای پهلوانی در سه زمینه نخست همبازند و یکسان. زمینه چهارمین حماسه همان نهشته (= موضوع) آن است. بخشی که میتواند گوناگونی بپذیرد و حماسههای گوناگون را رقم زند. هر حماسه ای به ناگزیر در پیوند با موضوعی است و موضوعهای حماسه نیز به ناگزیر میتواند متنوع و گونه گون باشد. از این همین جاست که دسته بندی حماسه پیکر میگیرد و بازبسته به نهشته شان دسته بندی پدید میآید. پس برای شناخت انواع حماسه میبایست نهشتههای حماسهها را بررسید و شناخت. به نظر میرسد که نهشته حماسه میتواند پرشمار و ناکرانمند باشد. نیازی نیست که برای موضوع حماسه مرزی را رقم زنیم و بیرون رفتن از آن را روا نشماریم. نیازی نیست که حماسهها در موضوعهای از پیش شناسایی شده گنجانده شوند. هر نهشته ای میتواند دستمایه حماسه پرداز باشد. حتا میتوان نهشتههای تازه ای را یافت و آنها را آزمود و در قالب حماسه گنجاند؛ نهشتههایی که در گذشته دستمایه نویسندگان نبوده اند و حماسه پرداز می خواهد به تازگی آن ها را دستمایه حماسه خود کند. پس نباید حماسهها را محدود به موضوعهای ویژه ای دانست؛ زیرا هر نهشته ای میتواند دستمایه حماسه نگار قرار گیرد؛ اما موضوعهایی را که تا امروز شناسایی شدهاند و حماسهها پیرامون آنها گشته اند در زیر میآوریم و هر یک را به کوتاهی گزارش میکنیم.
۱- حماسه اسطورهای ۲- حماسه ملی ۳- حماسه عرفانی ۴- حماسه دینی ۵- حماسه تاریخی ۶- حماسه برساخته و دروغین …
آموختیم که حماسه دو گونه است: طبیعی و مصنوعی. یکی از حماسههای مصنوعی و سنّتی حمله حیدری از باذل مشهدی است. سخنور در این مثنوی به شرح زندگی و جنگهای پیامبر (ص) و علی (ع) تا شهادت آن حضرت در محراب مسجد کوفه پرداخته است. بخشی از این کتاب را که توصیف نبرد حضرت علی(ع) با عمرو بن عبدود است می خوانیم. شاعر تحت تأثیر حماسههای ملّی ایران، حماسه ای دینی را به شیوه شاهنامه سروده است.
۱- دلیران میدان گشوده نظر / که بر کینه اوّل که بندد کمر
قلمرو زبانی: دلیران : پهلوانان / که: چه کسی / کینه: دشمنی / قلمرو ادبی: قالب: مثنوی / وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (رشته انسانی) / نظر: مجاز از چشم / کینه: مجاز از جنگ / نظر گشودن: کنایه از چشم انتظار بودن / کمر بستن: کنایه از آماده برای انجام کاری شدن / جناس همسان: که (۱- حرف پیوند۲- چه کسی) / واج آرایی «ک»
بازگردانی: پهلوانان همه منتظر بودند که چه کسی نبرد را می آغازد.
پیام: انتظار برای اقدام به جنگ
۲- که ناگاه عمرو آن سپهر نبرد / برانگیخت ابرش برافشاند گرد
«عَمرو» و «عُمر»: هر دو اسم خاص اند. برای این که شکل نوشتاری آنها با هم اشتباه نشود، به اوّلی یک حرف «و» می افزایند؛ امّا این «و» به زبان نمی آید.
بازگردانی: حضرت علی (ع) برای اجازه گرفتن از حضرت رسول با شتاب به سوی ایشان رفت؛ ولی پیامبر اجازه نداد.
پیام: اجازه جنگ ندادن به حضرت علی
عمرو برای دوم مبارزه می طلبد . پیامبر از لشکر می پرسد که چه کسی حاضر است با عمر بجنگد؟ لیکن جز حضرت علی (ع) کسی اعلام آمادگی نمی کند. پیامبر (ص) به علی هشدار می دهد که عمرو است. علی (ع) جواب می دهد: من هم علی ابن ابی طالبم و پس از گفتگوی بسیار، از پیامبر (ص) اجازه نبرد می گیرد. در میدان نبرد عمرو با جنگ با علی امتناع می کند؛ با این بهانه که نمی خواهم به دست من کشته شوی؛ امّا علی (ع) در پاسخ می گوید: ریختن خون تو برای من از مُلک روی زمین بهتر است. عمرو این بار خشمگینانه از اسب پایین می آید و:
۹- به سوی هژبر ژیان کرد رو / به پیشش برآمد شه جنگ جو
قلمرو زبانی: ژیان: خشمگین، درّنده / به پیشش برآمد: جلویش درآمد / قلمرو ادبی: هژبر: شیر، استعاره از حضرت علی (ع) / رو کرد: کنایه از حرکت کرد / رو، جو: جناس ناهمسان
بازگردانی: عمرو به حضرت علی (ع)، آن شیر خشمگین رو کرد و حضرت علی (ع) جلویش درآمد.
پیام: رویارویی علی و عمرو
۱۰- دویدند از کین دل سوی هم / در صلح بستند بر روی هم
قلمرو زبانی: کین: کینه، دشمنی / قلمرو ادبی: سوی و روی: جناس ناهمسان اختلافی / در صلح: اضافه تشبیهی یا اضافه استعاری / در صلح بستن: کنایه از اینکه جایی برای آشتی نگذاشتند
بازگردانی: با دلی پر از دشمنی به سوی هم تاختند و جای آشتی نگذاشتند.
پیام: اقدام به جنگ
۱۱- فلک باخت از سهم آن جنگ رنگ / بود سهمگین جنگ شیر و پلنگ
قلمرو زبانی: فلک: آسمان / سهم: ترس، تیر، بهره / باختن: از دست دادن / سهمگین: ترس آور / قلمرو ادبی: فلک رنگش را باخت: جانبخشی، کنایه از ترسیدن / شیر، پلنگ: تناسب / جنگ، رنگ: جناس ناهمسان اختلافی / واج آرایی: «گ» / اغراق: فلک از سهم آن جنگ رنگ باخت / واژه آرایی: جنگ /
بازگردانی: جنگ آن قدرسهمگین بود که آسمان رنگ باخته بود، حق هم داشت؛ زیرا جنگ شیر و پلنگ بسیار ترسناک است.
پیام: سهمگین بودن صحنه جنگ
۱۲- نخست آن سیه روز و برگشته بخت / برافراخت بازو چو شاخ درخت
قلمرو زبانی: برافراخت: بلند کرد (بن ماضی: افراخت، بن مضارع: افراز) / شاخ: شاخه / قلمرو ادبی: سیه روز، برگشته بخت: کنایه از بدبخت / بازو: مجاز از دست / بازو چو شاخ درخت: تشبیه / واج آرایی «خ»، «ت»،
بازگردانی: نخست عمرو بدبخت و تیره روز، دست خود را مانند شاخه درخت بالا برد.
پیام: اقدام به شمشیر زدن عمرو
۱۳- سپر بر سر آورد، شیر اله / عَلم کرد شمشیر آن اژدها
قلمرو زبانی: علم: پرچم / قلمرو ادبی: شیراله: استعاره است از حضرت علی (ع) / علم کرد: کنایه از بلند کرد / اژدها: استعاره از عمرو / عیب قافیه (رشته انسانی)/ سپر، سر: شبه جناس / بر، سر: جناس ناهمسان / علم کرد: کنایه از اینکه بالا برد / تناسب: سپر، شمشیر
بازگردانی: حضرت علی (ع) سپرش را بالا آورد و عمرو دوباره شمشیرش را بالا برد.
پیام: دفاع حضرت علی
۱۴- بیفشرد چون کوه پا بر زمین / بخایید دندان به دندان کین
قلمرو زبانی: خاییدن: جویدن، به دندان نرم کردن / دندان کین: اضافه اقترانی / قلمرو ادبی: پا بر زمین فشردن: کنایه از پایداری / چون کوه: تشیبه / دندان به دندان خاییدن: کنایه از خشم / جانبخشی: مانند کوه پایش را بر زمین فشرد
بازگردانی: حضرت علی (ع) مانند کوه، خشمگینانه پایداری ورزید.
پیام: خشمگین شدن حضرت علی
۱۵- چو ننمود رخ شاهد آرزو / به هم حمله کردند باز از دو سو
قلمرو زبانی: چو: هنگامی که / نمودن: نشان دادن(بن ماضی: نمود؛ بن مضارع: نما) / شاهد: زیبارو / قلمرو ادبی: شاهد آرزو: اضافه تشبیهی / ننمود رخ شاهد آرزو: کنایه است از جلوه گری نکردن (ناکامی) / دو، سو: شبه جناس
بازگردانی: چون هیچ جنگجویی از این حمله، نتیجه ای نگرفت، دوباره به هم حمله ور شدند.
پیام: بی نتیجه بودن جنگ
۱۶- نهادند آوردگاهی چنان / که کم دیده باشد زمین و زمان
قلمرو زبانی: نهادن: قرار دادن (بن ماضی: نهاد؛ بن مضارع: نه) / آوردگاه: میدان جنگ / کم: کمتر / قلمرو ادبی: زمین، زمان: مجاز از زمینیان / زمین، زمان: جناس ناهمسان اختلافی
بازگردانی: چنان جنگی در میدان نبرد پدید آوردند که اهل زمین و زمان چنین میدانی را به یاد ندارند.
پیام: سهمگین بودن صحنه جنگ
۱۷- ز بس گرد از آن رزمگه بردمید / تن هر دو شد از نظر ناپدید
قلمرو زبانی: بس: بسیاری / بردمید: بلند شد / هر دو: علی و عمرو /
بازگردانی: از بسیاری گرد و خاکی که بلند شده بود، هر دو پهلوان از نظرها ناپدید گشتند.
پیام: برخاستن گرد و خاک
۱۸- زره لخت لخت و قبا چاک چاک / سر و روی مردان پر از گرد و خاک
قلمرو زبانی: لخت لخت : پاره پاره / حذف «بود» به قرینه معنایی / قلمرو ادبی: سر و روی: تناسب / قبا: گونه ای جامه / چاک، خاک: جناس / واژه آرایی: لخت، چاک / سر، روی: تناسب /
بازگردانی: جامۀ ایشان پاره پاره شده و سر و رویشان پر از گرد و خاک بود.
پیام: شدت درگیری
۱۹- چنین آن دو ماهر در آداب ضرب / زهم رد نمودند هفتاد حرب
قلمرو زبانی: ماهر: ورزیده / ضرب: زدن / حرب: جنگ / قلمرو ادبی: ضرب: مجاز از جنگ / حرب: مجازاً جنگ افزار / ضرب، حرب: جناس ناهمسان اختلافی /
بازگردانی: آن دو جنگجو که هنر جنگ می دانستند، هفتاد گونه جنگ افزار را به کار بردند؛ ولی هیچ یک اثرگذار نبود.
پیام: به کار بردن همه گونه جنگ افزار
۲۰- شجاع غضنفر وصیّ نبی / نهنگ یم قدرت حق، علی
قلمرو زبانی: غضنفر: شیر / وصی: جانشین / نبی: پیامبر / قلمرو ادبی: غضنفر: استعاره از حضرت علی (ع)/ نهنگ: استعاره از علی / یم: دریا / یم قدرت: اضافه تشبیهی / نهنگ، یم: تناسب / موقوف المعانی
بازگردانی: شیر شجاع ، جانشین پیامبر و نهنگ دریای حق، حضرت علی (ع)،
۲۱- چنان دید بر روی دشمن ز خشم / که شد ساخته کارش از زهر چشم
قلمرو زبانی: ساختن: درست کردن (بن ماضی: ساخت؛ بن مضارع: ساز) / قلمرو ادبی: خشم، چشم: جناس ناهمسان اختلافی / چشم: مجاز از نگاه / زهر چشم: اضافه استعاری، کنایه از نگاه تند / کارش ساخته شد: کنایه از اینکه کارش به پایان رسید و تمام شد
بازگردانی: چنان از روی خشم به چهره دشمن نگاه کرد که عمرو از زهر چشم کارش ساخته شد.
پیام: نگاه گیرای حضرت علی
۲۲- برافراخت پس دست خیبر گشا / پی سر بریدن بیفشرد پا
قلمرو زبانی: برافراخت : بلند کرد(بن ماضی: برافراخت؛ بن مضارع: برافراز) / پی: به دنبال، در معنی پا، ایهام تناسب / قلمرو ادبی: خبیرگشا: تلمیح / خیبر: مجاز از در قلعه خیبر / سر: مجاز از گردن / پا فشردن: کنایه از پافشاری کردن / پی: در معنی پا، ایهام تناسب
بازگردانی:بازگردانی: علی دست نیرومند خیبرگشای خود را بلند کرد و در ایستاد تا عمرو را نیست و نابود کند.
پیام: اقدام برای کشتن عمرو
۲۳- به نام خدای جهان آفرین / بینداخت شمشیر را شاه دین
قلمرو زبانی: شاه دین: منظور حضرت علی (ع) است / بینداخت: بزد / قلمرو ادبی: واج آرایی «ن»
بازگردانی: حضرت علی (ع) با نام خدای جهان آفرین با شمشیرش ضربه ای به عمرو زد.
پیام: شمشیر زدن حضرت علی
۲۴- چو شیر خدا راند بر خصم، تیغ / به سر کوفت شیطان دو دست دریغ
قلمرو زبانی: چو: چون، هنگامی که / خصم: دشمن / دست دریغ: اضافه اقترانی / قلمرو ادبی: به سر کوفتن: کنایه از اندوه و ناراحتی / سر، دست: تناسب / بر، سر: جناس ناهمسان اختلافی / واج آرایی «ر»
بازگردانی: هنگامی که حضرت علی (ع) بر دشمن شمشیر کشید، شیطان دو دست افسوس بر سر کوبید و ناامید شد.
پیام: ناامیدی شیطان از پیروزی
۲۵- پرید از رخ کفر در هند رنگ / تپیدند بت خانهها در فرنگ
قلمرو زبانی: تپیدند: لرزیدن و مضطرب شدن / فرنگ: باخترزمین به ویژه اروپا / قلمرو ادبی: رنگ پریدن: کنایه از ترسیدن / رخ کفر: تشخیص / اغراق / بت خانه تپیدند: تشخیص / فرنگ، رنگ: جناس ناهمسان افزایشی
بازگردانی: کافران و بت پرستان هند بسیار ترسیدند و بتخانههای اروپا از هراس به خود لرزیدند.
پیام: هراسیدن بی دینان روی زمین
۲۶- غضنفر بزد تیغ بر گردنش / در آورد از پای، بی سر تنش
قلمرو زبانی: غضنفر: شیر / بی سر تنش: تن بی ارزش / مرجع ش: عمرو / جهش ضمیر: بی سر تنش (تن بی سرش)/ قلمرو ادبی: غضنفر: استعاره از علی / از پای در آوردن: کنایه از تباه کردن / سر، پا، تن: تناسب / بر، سر: جناس ناهمسان اختلافی / واج آرایی «ر»
بازگردانی: حضرت علی (ع) شمشیر بر گردن عمرو زد و سرش را از تن بی ارزشش جدا کرد.
پیام: کشته شدن عمرو
۲۷- دم تیغ بر گردنش چون رسید / سر عمرو صد گام از تن پرید
قلمرو زبانی: دم : لبه / تیغ: شمشیر / چون: هنگامی که / گام: قدم / قلمرو ادبی: اغراق / گردن، سر، گام، تن: تناسب / بر، سر: جناس ناهمسان اختلافی / واج آرایی «ر» / اغراق: سر عمرو صد گام دورتر افتاد / صد: مجاز از بسیار و زیاد
بازگردانی: وقتی که شمشیر بر گردن عمرو فرود آمد، سر از تن او جدا شد و صد قدم آن طرف تر افتاد.
پیام: کوبه سهمگین حضرت علی
۲۸- چو غلتید در خاک آن ژنده فیل / بزد بوسه بر دست او جبرئیل
قلمرو زبانی: ژنده: هم تبار با گنده، بزرگ / قلمرو ادبی: ژنده فیل: استعاره از عمرو / بر دست بوسه زدن: کنایه از بزرگ داشتن
بازگردانی: هنگامی که آن قهرمان درشت اندام به دست حضرت علی (ع) کشته شد، جبرئیل دستان حضرت علی (ع) را بوسید.
پیام: سپاس گزاری جبرئیل از علی
حمله حیدری، باذل مشهدی
کارگاه متن پژوهی
قلمرو زبانی
۱-معادل معنایی واژههای زیر را از متن درس بیابید.
اسب(ابرش) اجازه(دستوری) شیر)غضنفر(
۲– چهار واژۀ مهمّ املایی از متن درس انتخاب کنید و بنویسید. – غضنفر – خصم- دریغ- وصیّ
۳– در بیت بیست و یکم، گروههای اسمی و هستۀ هر یک را مشخّص کنید.
روی دشمن← هسته: روی / خشم← هسته: خشم / کارش← هسته: کار / زهر چشم← هسته: زهر
قلمرو ادبی
۱- در متن درس، دو نمونه استعاره بیابید و مفهوم آنها را بنویسید. – ژنده فیل: استعاره از عمرو / غضنفر: استعاره از حضرت علی
۲– مفهوم کنایههای زیر را بنویسید.
دندان به دندان خاییدن: کنایه از خشمگین شدن / رنگ باختن: کنایه از ترسیدن
۳- دو نمونه از کاربرد آرایۀ اغراق در متن درس بیابید.
پرید از رخ کفر در هند رنگ / تپیدند بت خانهها در فرنگ
فلک باخت از سهم آن جنگ رنگ
قلمرو فکری
۱- معنی و مفهوم بیت ششم را به نثر روان بنویسید.
همه از ترس عمرو سر در یقه فرو برده بودند و هیچ کس میلی به نبرد با عمرو نداشت.
۲– پیام ابیات زیر را بنویسید.
چو شیر خدا راند بر خصم، تیغ / به سر کوفت شیطان دو دستِ دریغ (پیام: ناامیدی شیطان از پیروزی)
پرید از رخ کفر در هند رنگ / تپیدند بت خانهها در فرنگ (پیام: شکست و ناامیدی بی دینان)
۳– داستان زیر را که از مثنوی مولوی انتخاب شده است، به لحاظ محتوا با درس مقایسهکنید.
۱- از علی آموز اخلاص عمل / شیر حق را دان منزّه از دغل
قلمرو زبانی: اخلاص: پاکی، بیآلایشی / عمل: کار / حق: منظور خداوند است/ منزّه: پاک و مبرّا / دغل: تقلب، نیرنگ / قلمرو ادبی: قالب: مثنوی / وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رشته انسانی)/ شیر: استعاره از حضرت علی
بازگردانی: پاکی نیت و عمل را از حضرت علی بیاموز و او را پاک و مبرّا از نیرنگ و دغلکاری بدان.
پیام: پاکی حضرت علی
۲- در غزا بر پهلوانی دست یافت / زود شمشیری بر آورد و شتافت
قلمرو زبانی: غزا: جنگ (هم آوا← قضا: سرنوشت؛ غذا: خوراک) / برآورد: بالا آورد / قلمرو ادبی: دست یافت: چیره شد، پیروز شد / شبه جناس ناهمسان: یافت، شتافت
بازگردانی: در جنگ پهلوانی را شکست داد و بر او چیره شد. زود شمشیرش را افراخت و به سوی او شتافت.
پیام: چیرگی بر دشمن
۳- او خدو انداخت در روی علی / افتخار هر نبیّ و هر ولی
بازگردانی: من شیر خداوندم و شیر هوا و هوس نیستم. کار و کردار من نیز به دین پاک من گواهی می دهد.
پیام: حقانیت علی
شعر خوانی: وطن
۱- منم پورِ ایران و نام آورم / ز نیروی شیران بود گوهرم
قلمرو زبانی:پور: فرزند مذکّر، پسر / نام آور: سرشناس / بود: می باشد (بن ماضی: بود؛ بن مضارع: بو) / گوهر: سنگ گرانبها از قبیل مروارید، الماس /قلمرو ادبی: قالب: مثنوی / وزن: فعولن فعولن فعولن فعل / شیر: استعاره از مردان دلاور / گوهر: مجاز از اصل، نژاد / واج آرایی «ن»، «م»
بازگردانی: من فرزند ایران زمین ام و سرشناس. گوهره و نژاد من از نژاد مردان دلاور است.
پیام:میهن دوستی
۲- کنم جان خود را فدای وطن / که با او چنین است پیمان من
قلمرو زبانی:وطن: میهن / مرجع «او»: وطن /قلمرو ادبی: جانبخشی: با وطن پیمان بسته ام / واج آرایی «ن»
بازگردانی: من جانم را فدای وطنم می کنم؛ زیرا اینچنین با وطنم پیمان بسته ام.
پیام: جانفشانی برای میهن
۳- دفاع از وطن، کیش فرزانگی است / گذشتن ز جان، رسم مردانگی است
قلمرو زبانی: کیش: آیین، دین، مذهب / فرزانگی: دانایی، خردمندی / رسم: آیین /قلمرو ادبی: از جان گذشتن: کنایه از جانفشایی و ایثار /
بازگردانی: دفاع کردن از میهن آیین دانایان است و جانفشانی آیین مردان است.
پیام: جانفشانی برای میهن
۴- کسی کز بدی، دشمن میهن است / به یزدان که بدتر ز اهریمن است
قلمرو زبانی: یزدان: خدا / اهریمن: شیطان / به یزدان: حذف «سوگند می خورم» به قرینه معنایی / قلمرو ادبی: واژه آرایی: است؛ ردیف / جناس: بدی، بد /
بازگردانی: هر کس که به خاطر خوی بدش دشمن میهن من است بی گمان از شیطان بدتر است.
پیام: میهن پرستی
۵- مرا اوج عزّت در افلاک توست / به چشمان من، کیمیا خاک توست
قلمرو زبانی:اوج: بالاترین درجه / عزّت: سربلندی / «را» در مرا اوج عزّت: اضافه گسسته / افلاک: ج فلک، آسمان ها / کیمیا: مادّه ای فرضی که به گمان پیشینیان، فلزاتی مانند مس و قلع را به طلا و نقره تبدیل می کند. /قلمرو ادبی: کیمیا خاک توست: تشبیه فشرده / چشم: مجاز از نگاه و نظر
بازگردانی: بالاترین درجه سربلندی من در آسمان تو روی می دهد، ای میهن؛ همچنین در چشمان من خاک تو کیمیا و بسیار ارزشمند است.
پیام: میهن پرستی
۶- رَود ذرّه ای گر ز خاکت به باد / به خون من آن ذرّه آغشته باد
قلمرو زبانی:آغشته: تر شده، آمیخته /قلمرو ادبی: جناس همسان: باد نخست(نسیم) باد دوم(فعل دعایی) / به باد رفتن: کنایه از نابود شدن / به خون من آغشته باد: کنایه از جان فشاندن / ذره: واژه آرایی، مجاز از مقدار اندک / خاک، باد: تناسب / واج آرایی «ر»، «ب»
بازگردانی: اگر ذره ای از خاک تو نابود شود، من به خاطر آن حاضرم جانم را بفشانم.
پیام: جانفشانی برای میهن
نظام وفا
درک و دریافت
۱- دربارۀ لحن و آهنگ خوانش این سروده توضیح دهید.
لحن میهنی
سرودهٔ میهنی ، که به آن مام وطن نیز می گویند، شعری است که در وصف میهن، سروده می شود و شاعر در آن می کوشد تا با تحریک احساسات ملّی گرایانه و وطن دوستانهٔ مخاطبان خود، آنان را به پاسداری و محافظت از کشورشان برانگیزاند.
بهتر است که هنگام خواندن شعر از آهنگ و لحن حماسی نیز بهره برده شود.
۲- یکی از بیتها را به دلخواه انتخاب کنید و پیام کلیّ آن را بنویسید.
۱- چو آگاه شد دختر گــــــژدهم که سالار آن انجمن گشت کم
قلمرو زبانی: گژدهم: فرمانروای دژ / سالار: سردار، سپهسالار، آن که دارای شغلی بزرگ و منصبی رفیع باشد، حاکم، فرمانده دژ، منظور هجیر / قلمرو ادبی: گشت کم: کنایه از «در بند افتادن» / وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (رشته انسانی)
بازگردانی:هنگامی که دختر گژدهم آگاه شد که سالار آن گروه (هجیر) در بند افتاد.
۲- زنی بود برسان گردی سوار همیشه به جنگ اندرون نامدار
قلمرو زبانی: برسان: به مانند / گرد: پهلوان، دلیر / سوار: سوارکار / اندرون: در / به جنگ اندرون: دو حرف اضافه برای یک متمم / نامدار: سرشناس / قلمرو ادبی:زنی بود برسان گردی سوار: تشبیه / واج آرایی: «ر»
بازگردانی:زنی مانند پهلوانی سوارکار بود و همیشه در جنگآوری سرشناس.
۳- کجا نام او بود گــــــردآفرید زمانه ز مادر چنـــــین ناورید
قلمرو زبانی: کجا: که / مرجع او: زن / گردآفرید: دخت گژدهم / قلمرو ادبی: زمانه: روزگار، جانبخشی / ناورید: کنایه از «نزاد»
بازگردانی: که نام او گردآفرید بود و روزگار از مادر چنین دختری به وجود نیاورده بود.
۴- چنان ننگش آمد ز کار هجیر که شد لاله رنگش به کردار قیر
قلمرو زبانی:ننگش آمد: بدش آمد، به او برخورد / هجیر: پهلوان ایرانی / قلمرو ادبی: لاله رنگ: تشبیه / به کردار: مانند، ادات تشبیه / اغراق (چهره اش مانند قیرسیاه شد)
بازگردانی:چنان از کار هجیر بدش آمد، که چهرۀ سرخش مانند قیر سیاه شد.
۵- بپوشید درع ســواران جنگ نبود اندر آن کار جـــای درنگ
قلمرو زبانی: درع: زره، جامه جنگی که از حلقه های آهنی سازند / اندر: در /قلمرو ادبی:جای درنگ نبود: کنایه از اینکه « وقفه جایز نبود» / واج آرایی: «ر»، «د»
بازگردانی:زره سواران جنگجو را بپوشید. در آن کار توقف هیچ جایز نبود.
۶- فرودآمد از دژ به کردار شیر کـــــمر بر میان بادپـایی به زیر
قلمرو زبانی: فرودآمد: پایین آمد / دژ: قلعه، حصار / به کردار: به مانند، ادات تشبیه / کمر: کمربند / میان: کمر / بادپا: تیزرو، شتابنده / /قلمرو ادبی: کمر بر میان: کنایه از «آماده بودن» / بادپا: کنایه از «اسب تیزرو» / بادپایی به زیر بود: کنایه از این که «سواره بود» / شیر، زیر: جناس ناهمسان
بازگردانی: مانند شیر از دژ پایین آمد، در حالی که کـــــمربندش را بر کمر بسته بود و اسبی تیزرو را سوار شده بود.
۷- به پیش سپاه اندر آمد چو گرد چو رعد خروشان یکی ویله کرد
بازگردانی: زمانی که گردآفرید سهراب را دید، که مانند آتـش میخروشید،
۱۵- سر نیزه را سوی سهراب کرد عنان و سنان را پر از تاب کرد
قلمرو زبانی:عنان: افسار، دهانه / سنان: سرنیزه، تیزی هر چیز /قلمرو ادبی:عنان، سنان: جناس ناهمسان / سرنیزه، سنان: تناسب / واج آرایی: «س»، «ن» / تاب: چرخ و پیچ که در طناب و کمند و زلف میباشد، پیچ و شکن، در این بیت به معنی شور و هیجان است / پر از تاب کرد: پیچ و تاب داد
بازگردانی: سر نیزه را سوی سهراب گرفت و افسار و سرنیزه را پیچ و تاب داد(نشان داد که شور و هیجان دارد).
۱۶- برآشفت سهراب و شد چون پلنگ چو بدخواه او چاره گر بد به جنگ
قلمرو زبانی: برآشفت: خشمگین شد / بد: بود / بدخواه: دشمن، بداندیش / چاره گر: کسی که با حیله و تدبیر کارها را بسامان کند؛ مدبّر/قلمرو ادبی:چون پلنگ: تشبیه / چون، چو: جناس
بازگردانی: سهراب خشمگین شد و مانند پلنگ شد. زیرا دشمن او در جنگ حیله گر و مدبّر بود.
۱۷- بزد بر کـــــــمربند گــردآفرید زره بر برش یک به یک بردرید
قلمرو زبانی: زره: جامه ای جنگی دارای آستین کوتاه و مرکب از حلقه های ریز فولادی که آن را به هنگام جنگ بر روی لباس های دیگر می پوشند / بر: پهلو / یک به یک: تک تک / بردریدن: پاره کردن /قلمرو ادبی: بر، بر: جناس همسان / واج آرایی «ب»، واژه آرایی: یک، بر
بازگردانی:سهراب بر کمربند گردآفرید نیزه زد و زره را از تن گردآفرید یک به یک جدا کرد.
۱۸- چو بر زین بپیچید گـرد آفرید یکی تیغ تیز از مــــیان برکشید
بازگردانی: گردآفرید در جنگ حریف سهراب نمی شد، برای همین بپیچید و زود از او روی برگرداند.
۲۱- سپهبد عـــنان اژدها را سپرد به خشم از جهان روشنایی ببرد
قلمرو زبانی: سپهبد: فرمانده سپاه، منظور سهراب / عنان: افسار، دهانه / اژدها: مار بزرگ / قلمرو ادبی: عنان سپردن: کنایه از اختیار را به اسب دادن / اژدها: استعاره از اسب / از جهان روشنایی بردن: اغراق، کنایه از تیره کردن
بازگردانی: سپهبد افسار را به اسبش سپرد و با خشم روشنایی جهان را ببرد.
۲۲- چو آمد خروشـان به تنگ اندرش بجنبید و برداشت خود از ســرش
قلمرو زبانی:خروشان: فریادزنان / به تنگ اندر آمد: نزدیک شد، دو حرف اضافه برای یک متمم / بجنبید: تکان خورد / خود: کلاهخود، ترگ / اندرش: جابجایی ضمیر / مرجع «اندرش» و «سرش»: گردآفرید / قلمرو ادبی: واج آرایی «ش»
بازگردانی: هنگامیکه فریادزنان به نزدیکش آمد، تکانی خورد و کلاهخود را از سرش برداشت.
۲۳- رها شد ز بند زره مــوی اوی درفشان چو خورشید شد روی اوی
بازگردانی: مــوی او(گردآفرید) از بند زره رها شد و روی او که همانند خورشید بود درخشید.
۲۴- بدانست سهراب کاو دخترست سر و مــــوی او از در افسرست
قلمرو زبانی: بدانست: فهمید / کاو: که او / ازدر: مناسب / افسر: تاج، دیهیم، کلاه پادشاهی /قلمرو ادبی: ازدر افسر: کنایه از «مناسب برای جنگ نیست» / سر، موی، افسر: تناسب / واج آرایی: «ر»
بازگردانی: سهراب فهمید که او دخترست. سر و موی او مناسب برای تاج است نه میدان رزم.
۲۵- شگفت آمدش گفت از ایران سپـاه چنین دخــــتر آید به آوردگـــــاه
قلمرو زبانی: شگفت آمد: تعجب کرد / ایران سپاه: ترکیب اضافی وارون / آوردگاه: میدان نبرد/ قلمرو ادبی:چنین دختر آید به آوردگاه: کنایه
بازگردانی: سهراب شگفت زده شد و گفت از سپـاه ایران چنین دختر دلاوری به میدان جنگ میآید.
۲۶- ز فتراک بگشود پیچان کمند بینداخت و آمد میانش به بند
قلمرو زبانی: فتراک: ترک بند ، تسمه و دوالی که از عقب زین اسب می آویزند و با آن چیزی را به ترک می بندند / پیچان کمند: کمند پیچان، ترکیب وصفی وارون / میان: کمر / بند: ریسمان/ قلمرو ادبی: واج آرایی: «د»، «ن»
بازگردانی: او از ترک بند خود کمند پیچانش را باز کرد و آن را انداخت و کمر گردآفرید را در بند آورد.
۲۷- بدو گفت کز من رهایی مجوی چرا جنگ جویی تو ای ماه روی
قلمرو زبانی: بدو: به او / قلمرو ادبی: ماه روی: تشبیه، منظور گردآفرید / مجوی، جویی: اشتقاق (رشته انسانی) / واج آرایی: «ی»
بازگردانی:سهراب به گردآفرید گفت که از من رهایی نخواه. ای زیباروی چرا تو به دنبال جنگی.
۲۸- نیامد به دامـم به سان تو گـــور ز چنگــــم رهایی نیابی مـــشور
قلمرو زبانی: گور: گورخر / مشور: تقلا نکن / به سان: مانند، ادات تشبیه /قلمرو ادبی:به دام آمدن: کنایه از «در بند افتادن، اسیر شدن» / به سان تو گور: تشبیه
بازگردانی:همانند تو گوری به دام من نیفتاده است. از چنگم رهایی نمییابی. تقلا نکن.
۲۹- بدانست کاویخت گــــردآفـــرید مر آن را جز از چاره درمان ندید
قلمرو زبانی: بدانست: فهمید / آویخت: در بند افتاد، گرفتار شد (بن ماضی: آویخت، بن مضارع: آویز)/ چاره: تدبیر، فریب و نیرنگ/ درمان: راه کار
بازگردانی:گردآفرید فهمید که در بند افتاده است و چاره کار را فقط در نیرنگ دید.
۳۰- بدو روی بنمود و گفت ای دلیر میان دلیران به کــــــــردار شیر
قلمرو زبانی: بدو: به او مرجع آن «سهراب» / دلیر: دلاور/ به کردار: همانند، ادات تشبیه / موقوف المعانی / قلمرو ادبی: میان … شیر: تشبیه
بازگردانی: گردآفرین به سهراب رویش را گردانید و گفت ای دلیری که میان دلیران همچون شیری،
۳۱- دو لشکر نظاره برین جنگ ما برین گرز و شمشیر و آهنگ ما
قلمرو زبانی: دو لشکر: منظور لشکر ایران و توران / نظاره: نگریستن، تماشا کردن، نظر کردن / گرز: چماق / آهنگ: همت و قصد / قلمرو ادبی: لشکر، جنگ، گرز، شمشیر: تناسب / واژه آرایی: برین / واج آرایی: «ر».
بازگردانی: دو لشکر به این جنگ و گرز و شمشیر و قصد و همت ما نگاه میکنند.
۳۲- کنون من گشایم چنین روی و موی سپاه تو گــردد پر از گفتوگوی
قلمرو ادبی: روی، موی: تناسب، جناس ناهمسان / پر از گفتگو گردیدن: کنایه از غیبت کردن، حرف درآوردن / واج آرایی: «گ» و «و»
بازگردانی: اکنون من روی و مویم را میگشایم، تا همه بفهمند که من دخترم و این کار سبب میشود سپاهیان تو درباره تو بد بگویند.
۳۳- که با دختری او به دشت نــــبرد بدین سان به ابر اندر آورد گـرد
قلمرو زبانی: بدین سان: به این گونه / قلمرو ادبی: گرد به ابر اندرآوردن: اغراق، کنایه از «گرم نبرد شدن»
بازگردانی: سپاهیان میگویند سهراب با دختری در میدان نبرد جنگید و به سختی با او گرم پیکار شده است.(این کار آبروی تو را میبرد)
۳۴- کنون لشکر و دژ به فرمان توست نباید برین آشتی جنگ جـــــست
قلمرو زبانی: کنون: اکنون / دژ: قلعه، حصار / توست: تو است / قلمرو ادبی: آشتی، جنگ: تضاد / توست، جست: جناس ناهمسان (از نظر آوایی)/ جستن: طلب کردن، جستجو کردن (بن ماضی: جست، بن مضارع: جو)
بازگردانی: اکنون لشکر و دژ به فرمان تواند برای همین نباید با این صلح ما در پی جنگ باشی.
۳۵- عـــــــنان را بپیچید گـــرد آفرید سمــــند سرافراز بر دژ کـــشید
قلمرو زبانی: عنان: افسار، دهانه / سمند: اسبی که رنگش مایل به زردی باشد، زرده (در متن درس مطلق اسب مورد نظر است) / سرافراز: مایۀ افتخار / قلمرو ادبی: عنان را پیچیدن: کنایه از برگشتن / عنان، سمند: تناسب / واج آرایی: «د»
بازگردانی: گردآفرید افسار اسب را پیچاند و اسب سرافرازش را به سوی دژ راند.
۳۶- همیرفت و سهراب با او به هم بیامد به درگــــــــاه دژ گــژدهم
قلمرو زبانی: همیرفت: رفت / به هم: با همدیگر / درگاه: جلوی در، آستانه / گژدهم: پدر گردآفرید.
بازگردانی: سهراب و گردآفرید با همدیگر رفتند. گــژدهم نیز جلوی دروازه دژ آمد.
۳۷- در باره بگــــشاد گــــــرد آفـرید تن خسته و بسته بر دژ کـــشید
بازگردانی: چرا خودت را خسته میکنی. اکنون هم از آمدن به ایران هم از دشت نبرد منصرف شو.
۴۵- تو را بهـــتر آید که فــــــرمان کنی رخ نامور سوی توران کـــــنی
قلمرو ادبی: تو را: برای تو / آید: می شود (بن ماضی: آمد، بن مضارع: آ)/ فرمان کردن: اطاعت کردن / رخ: چهره / نامور: سرشناس /قلمرو ادبی: رخ سوی توران کردن: کنایه از «بازگشتن»
بازگردانی:بهتر است که اطاعت کنی و چهره سرشناست را به سوی توران کنی و بازگردی.
۱- به کمک فرهنگ لغت، معانی «برکشیدن» را بنویسید. – بالا کشیدن؛ بیرون آوردن؛ پروردن
۲- دو واژه از متن درس بیابید که با کلمه «فتراک» تناسب داشته باشد. – زین؛ کمند
۳- در گذر زمان، شکل نوشتاری و گفتاری برخی کلمات تغییر میکند؛ مانند: «سپید ← سفید» از متن درس، نمونه ای از تحوّل شکل نوشتاری کلمات بیابید و بنویسید. – «اسپ←اسب»/«درفشان←درخشان»/«کمندافگن←کمندافکن»/
۴- در بیتهای یکم و بیست و سوم، «چو» را از نظر کاربرد معنایی بررسی کنید.
۱- چو آگاه شد دختر گــــــژدهم / که سالار آن انجمن گشت کم / – چو: چون، هنگامی که (حرف پیوند)
۲۳- رها شد ز بند زره مــوی اوی / درفشان چو خورشید شد روی اوی – چو: مانند، ادات تشبیه (حرف اضافه)
۵- در کدام بیتها «متمّم» با دو حرف اضافه آمده است؟
۲- زنی بود برسان گردی سوار / همیشه به جنگ اندرون نامدار
۱۲- به سهراب بر تیر باران گرفت / چپ و راست جنگ سواران گرفت
۲۲- چو آمد خروشـان به تنگ اندرش / بجنبید و برداشت خود از ســرش
قلمرو ادبی
۱- واژگان قافیه در کدام بیتها، دربردارنده آرایه جناس اند؟
۶- فرودآمد از دژ به کردار شیر / کــمر بر میان بادپایی به زیر
۱۳- نگه کرد سهراب و آمدش ننگ / برآشفت و تیز اندر آمد به جنگ
۲۳- رها شد ز بند زره مــوی اوی / درفشان چو خورشید شد روی اوی
۴۱- که هم رزم جستی هم افسون و رنگ / نیامد ز کار تو بر دوده ننـــگ
۴۳- چو سهراب را دید بر پشت زین / چنین گفت کای شاه ترکان چین
۲- مفهوم عبارتهای کنایی زیر را بنویسید.
■ سپهبد، عنان، اژدها را سپرد: سپهبد افسار اسب را رها کرد.
■ رخ نامور سوی توران کنی: بهتر است که به توران برگردی.
۳- یک مَثَل از متن درس بیابید و درباره معنا و کاربرد آن توضیح دهید؛ سپس با رجوع به امثال و حکم دهخدا، دو مَثَل، معادل آن بنویسید.
خورد گاو نادان ز پهلوی خویش = انسان نادان خودش به خودش زیان میرساند.
از ماست که بر ماست/ کرم درخت از خود درخت است / دشمن طاووس آمد پر او / خودکرده را تدبیر نیست.
۴- ……………………………………………
قلمرو فکری
۱- دلیل دردمندی و غمگین بودن ساکنان دژ، چه بود؟– به این دلیل که هجیر فرمانده دژ به دست سهراب در بند افتاد و گرآفرید نیز در جنگ شکست خورد.
۲- معنا و مفهوم بیت زیر را به نثر روان بنویسید.
به آورد با او بسنده نبود / بپیچید ازو روی و برگاشت زود.
بازگردانی: گردآفرید در جنگ حریف سهراب نمیشد، برای همین پیچید و زود از او روی برگرداند و گریخت.
۳- فردوسی در این داستان، گُردآفرید را با چه ویژگیهایی وصف کرده است؟ – دلاور؛ جنگجو؛ سوارکار
۴- «حماسه» در لغت به معنای دلاوری و شجاعت است و در اصطلاح ادبی، شعری است با ویژگیهای زیر:
حماسه: در لغت به معنای دلاوری و شجاعت است و در
اصطلاح، شعری است داستانی با زمینه قهرمانی، قومی و ملی که رخدادهای خارق العاده
در آن روی می دهد.
یکی از ویژگیهای حماسه، داستانی بودن آن
است؛ بنابراین حماسه را می توان جُنگی از رخدادها دانست.
زمینه قهرمانی
بیشترین موضوع حماسه را چهره ها و رخدادها می
سازند و حماس پرداز آن است که تصویرساز انسانهایی باشد که هم از نظر نیروی مادی و
هم از لحاظ نیروی معنوی برجسته اند، همانند «رستم» در شاهنامه.
زمینه خرق عادت (شگفت آوری)
از دیگر شرایط حماسه، جریان یافتن حوادثی
است که با منطق و تجربه علمی سازگاری ندارد. در هر حماسه ای، رویدادهای غیرطبیعی و
بیرون از نظام عادت دیده می شود که تنها از رهگذر عقاید دینی عصر خود، توجیه پذیر
هستند.
زمینه ملی
رویداهای قهرمانی که به منزله تاریخ خیالی یک ملت است در بستری از واقعیت ها جریان دارند. واقعیاتی که ویژگیهای اخلاقی، نظام اجتماعی، زندگی سیاسی و عقاید آن جامعه را در برمی گیرد.
بر پایه این توضیح، این درس را با متن روان خوانی «شیرزنان» مقایسه کنید.– در هر دو داستان قهرمان داستان بانویی است دلاور. هر دو درس داستانی است و در زمینه پاسداری از میهن.
شعر خوانی: دلیران و مردان ایران زمین
۱- چو هنگـــــــامه آزمون تازه شد / دگـــــرباره ایران پرآوازه شد
قلمرو زبانی: چو: هنگامی که / هنگامه: زمان، غوغا / تازه شد: تجدید شد، دوباره فرارسید / دگرباره: بار دیگر / پرآوازه: مشهور، نامی / قلمرو ادبی: قالب: مثنوی / وزن: فعول فعول فعول فعل (رشته انسانی)
بازگردانی: هنگامی که زمان آزمایش و امتحان فرا رسید، بار دیگر نام ایران مشهور شد.
۲- از این خـــــــطّه نغز پدرام پاک / و زین خاک جان پرور تابناک
بازگردانی: بار دیگر چنان فضیلت و هنر آشکار شد که چشم روزگار از فضیلت این دلاوران متحیر ماند.
۵- دلیران و مــــــردان ایران زمین / هـــــژیران جـنگ آور روز کین،
قلمرو زبانی: زمین: سرزمین / هژیر: خوب، پسندیده؛ چابک، چالاک / جنگ آور: جنگجو / کین: انتقام / موقوف المعانی / قلمرو ادبی: روز کین: کنایه از روز جنگ و نبرد / واج آرایی: «ن»
بازگردانی: دلاوران و مردان ایران زمین که هوشیارند و در میدان جنگ، جنگجو،
۶- خروشان و جوشان به کردار موج / فراز آمدند از کــران فوج فوج
قلمرو زبانی: خروشان: فریاد زنان / جوشان: کنایه از پر خشم / به کردار: به مانند، ادات تشبیه / فرازآمدن: نزدیک آمدن، رسیدن / کران: افق، کناره و گوشه / فوج: دسته، گروه / قلمرو ادبی: فوج، موج: جناس ناهمسان / واج آرایی «ر» / واژه آرایی: فوج.
بازگردانی: فریاد زنان و پرخشم همانند موج دریا دسته دسته از افق به دشمن نزدیک شدند.
۷- به مردی به میدان نهادند روی / جهان شد از ایشان پر از گـفتگو
قلمرو زبانی: به مردی: با مردانگی/قلمرو ادبی: روی نهادن: روی کردن، کنایه از رفتن / جهان: مجاز از مردم جهان / پر از گفتگو شدن: کنایه از ستودن، نامی شدن / واج آرایی: «ن»
بازگردانی: با مردانگی به میدان جنگ رفتند و مردم جهان ایشان را بسیار ستودند و ایشان بسیار سرشناس گشتند.
۸- کـــه اینان ز آب و گل دیگـــرند / نگـــهبان دین حافــــظ کشـــورند
قلمرو زبانی: حافظ: نگاهدارنده / قلمرو ادبی: آب و گل: مجاز از سرشت، تلمیح به داستان آفرینش / واج آرایی: «ن»
بازگردانی: این دلاوران سرشت و ذاتشان با ما تفاوت دارد. ایشان نگاهبان دین اسلام و نگهدارنده کشور ایرانند.
۹- بداندیـــــــش را آتـــش خرمن اند / خـــدنگی گــران بر دل دشـمن اند
قلمرو زبانی: را در «بداندیش را»: اضافه گسسته «آتش خرمن بداندیش»/ بداندیش: دشمن / خرمن: تودههای غله / خدنگ: درختی است بسیار سخت که از چوب آن نیزه و تیره میسازند / گران: پر وزن / قلمرو ادبی: بداندیش را … : تشبیه «ایشان مانند آتش، هستی دشمن را نابود میکنند» / خرمن: استعاره از هستی دشمنان / خدنگ: مجاز از تیر / خدنگی گران …: تشبیه، مانند تیری بر دل دشمن مینشینند / واج آرایی: «ن»
بازگردانی: ایشان نابودکنندۀ هستی دشمن هستند و مانند تیری بر دل بدخواهانشان مینشینند.
۱۰- ز کس جز خداوندشان بیم نیست / به فرهنشگان حرف تسیلم نیست
قلمرو زبانی: بیم: ترس / به: در / فرهنگ: واژه نامه / قلمرو ادبی: به فرهنگشان حرف تسیلم نیست: کنایه از این که «هیچگاه به دشمن تسلیم نمیشوند»./ واج آرایی: «ن»
بازگردانی: ایشان جز خداوند از کسی نمیهراسند و هیچ گاه به دشمن تسلیم نمیشوند.
۱۱- فلک در شگفتی ز عزم شماست / ملک آفـــرین گوی رزم شماست
بازگردانی: چون شما به خداوند باور و اعتقاد دارید، همو از شما نگاهبانی خواهد کرد.
محمود شاهرخی(جذبه)
درک و دریافت
۱- کدام ویژگیهای شعر حماسی را در این سروده میتوان یافت؟ دلایل خود را بنویسید.– در این سروده همه ویژگی های حماسی به جز «شگفت آوری» یا «حوادث خارق العاده» دیده می شود؛ زیرا سروده درباره قوم و ملت ایران است؛ در آن قهرمان دیده می شود و داستانی است.