بایگانی برچسب: s

آموزه هفتم: آداب نیکان

آورده­ اند که شیخ جنید بغدادی از عارفان قرن سوم هجری از شهر بیرون رفت و مریدان از پی او ‌می‌رفتند. شیخ از احوال بهلول پرسید. مریدان گفتند: «او مرد دیوانه‌ای است و تو را با او چه کار؟» گفت: «او را طلب کنید که مرا با او کار است.» او را در صحرا یافتند و شیخ را پیش او بردند. شیخ سلام کرد؛ بهلول جواب سلام او را داد. فرمود: «تویی شیخ بغداد که مردم را ارشاد ‌می‌کنی؟» عرض کرد: «آری.» بهلول فرمود: «باری طعام خوردن خود را ‌می‌دانی؟» عرض کرد «اول بسم الله ‌می‌گویم از پیش خود ‌می‌خورم. لقمه کوچک بر‌می‌دارم.» بهلول برخاست و فرمود: «تو ‌می‌خواهی مرشد خلق باشی، در صورتی که هنوز طعام خوردن خود را نمی‌دانی؟» و به راه خود رفت. پس مریدان شیخ را گفتند: «یا شیخ، این مرد دیوانه است.»

قلمرو زبانی: آورده­ اند: حکایت کرده‌اند / شیخ: پیر / مرید: شاگرد، سرسپرده / از پی: به دنبال / «را» در «تو را با او چه کار»: دارندگی / ارشاد: راهنمایی / فرمود: (بن ماضی: فرمود؛ بن مضارع: فرما) / باری: به هر روی / برخاستن: بلندشدن (بن ماضی: برخاست؛ بن مضارع: برخیز) (هم آوا: خواستن: طلبیدن)/ مرشد: هدایتکننده، راهنما / خلق: مردم / «را» در «شیخ را گفتند»: به معنای «به» / قلمرو ادبی:

بازگردانی: حکایت کرده‌اند که شیخ جنید بغدادی از عارفان قرن سوم هجری از شهر بیرون رفت و شاگردانش دنبال او ‌می‌رفتند. شیخ از احوال بهلول پرسید. شاگردانش گفتند: «او مرد دیوانه‌ای است و تو با او چه کار داری؟» گفت: «او را پیدا کنید که من با او کار دارم.» او را در صحرا یافتند و شیخ را پیش او بردند. شیخ سلام کرد؛ بهلول جواب سلام او را داد. فرمود: «تویی شیخ بغداد که مردم را راهنمایی ‌می‌کنی؟» عرض کرد: «آری.» بهلول فرمود: «خُب آداب غذا خوردن خود را ‌می‌دانی؟» عرض کرد «اول بسم الله ‌می‌گویم از جلوی خودم ‌می‌خورم. لقمه کوچک بر‌می‌دارم.» بهلول برخاست و فرمود: «تو ‌می‌خواهی راهنمای مردم باشی، در صورتی که هنوز آیین طعام خوردن خودت را نمی‌دانی؟» و به راه خود رفت. پس شاگردان به شیخ گفتند: «ای شیخ، این مرد دیوانه است.»

شیخ در پی او روان شد و گفت مرا با او کار است. چون بهلول به ویرانه‌ای رسید بازنشست. جنید به او رسید. بهلول پرسید: «آیا سخن گفتن خود را ‌می‌دانی؟» عرض کرد: «آری، به قدر ‌می‌گویم و بی موقع و بی حساب نمی‌گویم. به قدر فهم مستمعان می‌گویم و …» بهلول گفت: «چه جای طعام خوردن که سخن گفتن هم نمی‌دانی!» پس برخاست و برفت.

قلمرو زبانی: روان: رونده، جاری / بازنشست: نشست / قدر: اندازه (هم آوا: غدر: نابکاری، خیانت) / مستمع: شنونده / طعام: خوراک/ برخاست: بلند شد (بن ماضی: برخاست؛ بن مضارع: برخیز) / قلمرو ادبی:

بازگردانی: شیخ در پی او روان شد و گفت من با او کار دارم. هنگامی که بهلول به ویرانه‌ای رسید نشست. جنید به او رسید. بهلول پرسید: «آیا ‌می‌دانی چگونه سخن بگویی؟» عرض کرد: «آری، به اندازه ‌می‌گویم و بی موقع و بی‌حساب سخن نمی‌گویم. به اندازه فهم شنوندگان می‌گویم و …» بهلول گفت: «چه جای غذاخوردن که سخن گفتن هم بلد نیستی!» پس بلند شد و رفت.

جنید باز به دنبال او رفت تا به او رسید. بهلول گفت: «تو از من چه ‌می‌خواهی؛ تو که آداب طعام خوردن و سخن گفتن خود را نمی‌دانی! باری آداب خوابیدن خود را می‌دانی؟» عرض کرد: آری می‌دانم. پس آنچه آداب خوابیدن بود که از حضرت رسول رسیده بود، بیان کرد. بهلول گفت: «فهمیدم که آداب خوابیدن هم نمی‌دانی.» خواست برخیزد. جنید دامنش بگرفت و گفت: «من نمی‌دانم تو از بهر خدا مرا بیاموز.» گفت: «تو دعوی دانایی می­کردی؛ اکنون که به نادانی خود معترف شدی، تو را بیاموزم. بدان که اینها که تو گفتی همه فرع است و اصل در خوردن آن است که لقمه حلال باید و اگر حرام را صد از این‌ گونه آداب به جای بیاوری فایده ندارد و سبب تاریکی دل شود. در سخن گفتن نیز باید اول دل پاک باشد و نیّت درست باشد و آن گفتن برای رضای خدا باشد وگرنه سکوت و خاموشی بهتر و نیکوتر باشد و در آداب خواب، اصل این است که در دل تو بغض و کینه و حسد مسلمانان نباشد و در ذکر حق باشی تا به خواب روی.» جنید دست بهلول را  بوسید و او را دعا کرد.

قلمرو زبانی: خواستن: طلبیدن / باری: به هر صورت / آداب: مراسم / برخاستن: بلندشدن (بن ماضی: برخاست؛ بن مضارع: برخیز) (هم آوا: خواستن: طلبیدن) / از بهر: برای / آموختن را: یاد دادن (بن ماضی: آموخت؛ بن مضارع: آموز)/ «را» در «مرا»: به معنای «به» / دعوی: ادّعا / معترف شدن: اعتراف کردن / باید: «فعل» به معنای لازم است. (بن ماضی: بایست؛ بن مضارع: بای) / حرام را: برای کار حرام/  رضا: خرسندی / خاموشی: سکوت / بغض: کینه، دشمنی / حسد: رشک / ذکر: یادکرد / دعا کرد: از خدا چیزی برای او طلبید / قلمرو ادبی: صد: مجاز از بسیار

جامع التمثیل؛ محمّد حبله رودی 
saeedjafari
jafarisaeed

انسان، فناوری، اخلاق

علم و دانش و دستاوردهای جدید علمی پیوسته چهره جهان و چگونگی زیست انسان را دگرگون می­سازد. بشر به کمک عقل و استعداد خدادادی خویش تلاش می‌کند تا ابزاری پدید آورد که رنج زندگی را کم کند و بر آسایش آن بیفزاید.

روزگاری چرتکه، چاپار، پیک، پرنده نامه­رسان و اسطرلاب در جامعه و محیط زندگی اجتماعی نقش داشتند. امروزه این ابزارها کارایی ندارند. اکنون عصر چیرگی ماشین و رایانه و به طور کلی روزگار تسلط دستاوردهای علمی و فناورانه بر تار و پود زندگی بشر است.

انسان موجودی اجتماعی است و هر جامعه‌ای در سرزمین ویژه‌ای، دین، زبان، اخلاق و آداب و هنجارهای فرهنگی و سنت­های اقتصادی باورها و ارزش­های خاصّی دارد. افراد جامع در برخوردها و داد و ستدها پایبند به آن اعتقادات و هنجارهای اخلاقی و آداب اجتماعی‌اند.

قلمرو زبانی: دستاورد: نتیجه، پیامد / زیست: حیات / خدادادی: خدابخشیده / افزودن: اضافه کردن (بن ماضی: افزود؛ بن مضارع: افزا)/ چرتکه: ابزاری برای جمع و تفریق / چاپار: پست / پیک: نامه‌بر/ اسطرلاب: ستاره یاب، ابزاری برای بررسی وضع ستارگان / کارایی: سودمندی، بهره وری، بازده / ماشین: دستگاه / فناورانه: مربوط به تکنولوژی / آداب: آیین / هنجار: قانون / سنّت­: رسم / خاص: ویژه / دادوستد: خرید و فروش / پایبند: متعهد/ قلمرو ادبی: چهره جهان: اضافه استعاری (جهان مانند انسانی است که چهره دارد.)/ تار و پود زندگی: اضافه استعاری (زندگی مانند قالی زیبایی است که تار و پود دارد.)

خانواده کوچکترین بخش اجتماع است و برای خود هنجار و حریم و قانون و آدابی دارد. اهل هر خانواده متناسب با آن آداب و معیارهای اخلاقی تربیت می­شوند و حریم و حرمت یکدیگر و اجتماع را پاس می­دارند. هر کس به آسانی نمی­تواند حصار خانواده را فروبریزد و وارد فضای پاک و امن آن بشود.

یکی از آسیب­های جدی جامعه ماشینی و آراسته به علم و فن، استفاده نابجا و نسنجیده از امکاناتی است که فراهم آمده است. گویی هر یک ابزاری شده‌اند تا ما را از هویّت اصلی خویش دور سازند. شکستن شکوه و حرمت انسانی و کم رنگ شدن آداب و اخلاق، رهاورد تمدّن ماشینی و علم­زده غرب است.

رایانه، اینترنت، تلفن همراه و دیگر تولیدات علمی از مظاهر آفرینشگری انسان، این بنده ضعیف خداوند است. اینترنت پنجره‌ای است رو به جهان بیرون، پنجره­های باز به هر سمت و سو که ممکن است منظره­ای سرسبز و روح­انگیز از جلوه جمال پروردگار را نشان دهد یا فضایی طوفان­خیز و پر گل و لای را پیش چشم آورد و بوی ناخوش آن فضای ذهن شما را فرابگیرد.

قلمرو زبانی: حریم: محدوده، حیطه، قلمرو / حرمت: ارجمندی / پاس داشتن: پاسبانی کردن / حصار: پرچین، دیوار / آراسته: نظم یافته / نابجا: نادرست و بی جا / نسنجیده: نااندیشیده / هویت: چِبود، چیستی / شکوه: عظمت / رهاورد: ارمغان، سوغات / علم­زده: بهره نادرست از دانش برده / مظاهر: نمود، نشانه / آفرینشگری: خلاقیت / جلوه: خودنمایی / جمال: زیبایی / قلمرو ادبی: حصار خانواده: اضافه استعاری (خانواده مانند کاخی است که حصار دارد.)/ اینترنت پنجره‌ای است: تشبیه (اینترنت مانند پنجره‌ای است)

علم و فن و همه آنچه از رهاورد دانش بشری پدید می­ آیند، زمانی مفیدند که در راه خدمت به پیشرفت خلق خدا به کار گرفته شوند و انسان را در مسیر کمال و رسیدن به اخلاق متعالی کمک کنند، وگرنه ابزاری برای به پوچی و نابودی کشاندن بشر به شمار می­آیند و سبب غفلت و اسارت انسان می­شوند.

امروزه که دشمنان این ملت از راه این ابزارها جنگ نرم را بی‌هیاهو آغاز کرده‌اند تا غوغایی بیافرینند، اگر کاربران اینترنت و فناوری جدید به اخلاق علمی و فضایل انسانی آراسته نشوند و حریم قانون و دین و هنجارهای اخلاقی فرهنگی و آداب جوانمردی را رعایت نکنند، این ابزارها همچون بمب ویرانگری خواهند شد در هر خانواده؛ بنابراین اخلاق رایانه‌ای یا فناورانه بیانگر پایبندی ما به اخلاق فردی و ارزش­های اجتماعی و رعایت حقوق دیگران است.

قلمرو زبانی: رهاورد: ارمغان، سوغات / خلق: یاد دادن / مسیر: راه / کمال: کامل شدن / متعالی: والا / غفلت: نادانی / اسارت: بندگی / هیاهو: خروش، سروصدا / غوغایی: خروش، سروصدا / فضایل: ج فضیلت / آراستن: زینت دادن (بن ماضی: آراست؛ بن مضارع: آرا) / هنجار: قانون، قاعده/ قلمرو ادبی: جنگ نرم: حس آمیزی / همچون بمب ویرانگر: تشبیه

سعید جعفری

خودارزیابی

۱- سه درس که بهلول به جنید آموخت، چه بود؟ – آیین خوردن، سخن گفتن و خوابیدن را به جنید آموخت.

۲- در زندگی امروزی، چه آسیب‌هایی انسان را تهدید می کند؟ -یکی از آسیب­های جدی جامعه ماشینی و آراسته به علم و فن، استفاده نابجا و نسنجیده از امکاناتی است که فراهم آمده است.

۳- به نظر شما بهترین زمان سخن گفتن و بهترین زمان سکوت و خاموشی، چه هنگامی است؟ – بهترین زمان سخن گفتن وقتی است که ما از موضوع آگاهی داشته باشیم و شنونده نیز آماده پذیرش باشد.

دانش زبانی: گروه اسمی

به جمله های زیر، توجّه کنید.

◙ مرد توانگر، ثروتش را به نیازمندان بخشید.

◙ محمّد، خانه جدیدش را ساخت.

◙ پسرک، شیرینی را به خواهر کوچکش داد.

اجزای جمله‌های بالا در جدول زیر آمده است.

نهادمفعولنشانه مفعولنشانه متمّممتمّمفعل
مرد توانگرثروتشرابهنیازمندانبخشید
محمّدخانه جدیدش     راساخت
پسرکشیرینیرابه     خواهر کوچکشداد
ساختار جمله

آموختیم که یکی از ارکان جمله، گروه اسمی است. گروه اسمی می­ تواند یک واژه یا بیشتر باشد. در جملات بالا برخی از اسم­ها که در جایگاه نهاد، مفعول و متمّم، به کار رفته‌اند، گسترش یافته‌اند. در جمله اوّل اسم «مرد» با واژه «توانگر» همراه شده است. مهم­ترین جزءِ گروه اسمی، «هسته» آن است. هسته گروه، همان اسمی است که واژه­ها یا بخش­های دیگر به آن افزوده می­شوند. در نمونه زیر، هسته، به خوبی نشان داده شده است.

گروه اسمی
گفت و گو

۱- درباره به کارگیری درست تلفن همراه و رایانه، گفت وگو کنید. – از این ابزار درست بهره ببریم. در مهمانی ها و کلاس درس یا نشست های همگانی با گوشی خود کار نکنیم مگر در هنگام ضرورت. عمر خود را با وبگردی و گردش بی‌هدف در تارنماها تباه نکنیم.

۲- دو متن درس هفتم را با هم مقایسه و تفاوت­ها و شباهت­های آنها را بیان کنید. – هر دو متن نثرند. یکی درباره آیین زندگی و دیگری درباره آیین استفاده از تلفن همراه، نوآوری و فناوری. متن نخست کهنه و قدیمی است. واژه‌ها و عبارت‌های کهن دارد؛ ولی متن دوم امروزی و به زبان معیار فارسی است. نثر نخست دارای واژه‌های عربی بیشتر و نثر امروز دارای واژه‌های فرنگی است.

فعّالیت‌های نوشتاری

۱- در متن درس، واژه­‌هایی را بیابید که در آنها یکی از حروف «ع، غ، ض، ذ» به کار رفته باشد؛ سپس معنای هر یک را بنویسید.بغدادی: اهل شهر بغداد؛ عارف: خداشناس؛ عرض کردن: گفتن؛ طعام: خوراک؛ بی‌موقع: بی‌وقت؛ حضرت: لقبی برای احترام است؛ معترف شدی: اعتراف کردی؛ فرع: غیر اصل؛ رضای خدا: خرسندی خدا؛ بغض: کینه، بد خواهی؛ ذکر: گفتن نام خدا در زیر لب؛ علمی: منسوب به علم؛ عقل: منطق، قوه تمییز انسان؛ استعداد: توانایی؛ جامعه: مجموعه‌ای که با هم زندگی می‌کنند؛ اجتماعی: جمعی؛ عصر: دوره؛ اعتقاد: باور؛ معیار: ملاک‌های ارزشیابی، سنجه؛ غرب: فرنگستان؛ فضا: هوا، جو؛ ذهن: خاطر، فکر؛ متعالی: والا؛ غفلت: ناآگاهی؛ غوغا: داد و فریاد؛ فضایل: برتری‌ها، خوبی‌ها؛ دعوی: ادعا کردن؛ دعا کرد: از خدا چیزی طلبید

۲- در متن زیر، گروه‌های اسمی را بیابید و هسته هر یک را مشخص کنید.

انسان، موجودی اجتماعی است و جامعه، هنجارهای فرهنگی، سنّت های اعتقادی و ارزش های خاصی دارد.

گروه‌های اسمی: انسان؛ هسته / موجودی اجتماعی؛ موجود: هسته / جامعه؛ هسته / هنجارهای فرهنگی؛ هنجار: هسته / سنّت‌های اعتقادی؛ سنت: هسته / ارزش‌های خاصی؛ ارزش: هسته

۳- برای خواندن درست و مناسب متن «آداب نیکان» چه لحنی را باید برگزید؟ – برای متن نخست لحن داستانی مناسب است. خواندن این گونه متن­ها معمولاً با آهنگ نرم و کشش آوایی همراه است و برای دومی، لحن گزارشی.

در برخی از واژه ها، نشانه مد (~) به کار می رود؛ مانند «درآمد، آداب، الآن، قرآن، خوش آواز». این واژه ها و مشابه آنها را باید شناخت و به کاربرد نشانه «~» در آنها توجّه داشت. به کار نبردن نشانه «مد» در این گونه واژه ها، ابهام و اشکال ایجاد می کند؛ مانند:

مآل اندیش (عاقبت اندیش) ← مال اندیش (ثروت دوست)

در دسته ای دیگر از واژه ها نیز از گذاشتن نشانه «مد» بر روی آنها باید پرهیز کرد؛ مانند:

فرایند (فرآیند)  – پیشامد (پیش آمد)

دلارام (دلآرام) – همایش (همآیش)

حکایت: خودشناسی

وقتی جولاهه‌ای به وزارت رسیده بود. هر روز بامداد برخاستی و کلید برداشتی و در خانه باز کردی و تنها در آنجا شدی و ساعتی در آنجا بودی.

قلمرو زبانی: جولاهه‌: بافنده / وزارت: وزیری / بامداد: صبح / برخاستن: بلندشدن (بن ماضی: برخاست؛ بن مضارع: برخیز) (هم آوا: خواستن: طلبیدن) / برداشتی: برمی داشت / خانه: اتاق / شدی: می­رفت (بن ماضی: شد؛ بن مضارع: شو)/ بودی: می بود(بن ماضی: بود؛ بن مضارع: بو)  / قلمرو ادبی:

بازگردانی: زمانی بافنده‌ای به مقام وزیری رسیده بود. هر روز صبح زود از خواب بیدار می‌شد و کلید برمی‌داشت و در اتاقی را باز می‌کرد و ساعتی را تنها آنجا می‌ماند.

پس برون آمدی و به نزدیک امیر رفتی. امیر را خبر دادند که او چه می‌کند. امیر را خاطر به آن شد تا در آن خانه چیست؟

قلمرو زبانی: برون: بیرون / نزدیک: نزد / امیر: فرمانروا / خاطر به آن شد: ذهنش مشغول شد / قلمرو ادبی:

بازگردانی: سپس بیرون می‌آمد و نزد پادشاه می‌رفت. به پادشاه خبر دادند که وزیر این کار را انجام می‌دهد. ذهن پادشاه مشغول شد که چرا این کار را انجام می‌دهد و در آن اتاق چیست؟

روزی ناگاه از پس وزیر بدان خانه در شد. گودالی دید که در آن خانه چنان‌که جولاهگان را باشد. وزیر را دید پای بدان گودال فرو کرده.

قلمرو زبانی: از پس: عقب / درشد: درون رفت / «را» در «جولاهگان را باشد»: دارندگی / قلمرو ادبی:

بازگردانی: ناگهان روزی پادشاه به دنبال وزیر درون آن اتاق رفت. گودالی را در آن اتاق دید که برای بافندگی بود. وزیر را دید پایش را درون گودال فروکرده است.

امیر او را گفت که این چیست؟ وزیر گفت یا امیر، این همه دولت که مرا هست، همه از امیر است. هر روز زندگی گذشته خود را به یاد می‌آورم، تا خود به غلط نیفتم.

قلمرو زبانی: «را» در « او را گفت»: به معنای «به» / دولت: خوشبختی / «را» در « مرا هست »: دارندگی / به غلط افتادن: دچار اشتباه شدن / قلمرو ادبی:

بازگردانی: پادشاه به او گفت این چیست و چرا این کار را انجام می‌دهی؟ وزیر گفت: این مقامی که اکنون برای من است همه از پادشاهی چون شما است. من هر روز گذشته خودم را به یاد می‌آورم تا به اشتباه نیفتم و راه نادرستی را در پیش نگیرم.

امیر انگشتری از انگشت بیرون کرد و گفت بگیر و در انگشت کن. تاکنون وزیر بودی، اکنون امیری!

قلمرو زبانی: انگشتری: انگشتر/ قلمرو ادبی:

بازگردانی: پادشاه انگشترش را از انگشت بیرون آورد و گفت این را بگیر و در انگشت خود فرو کن. تاکنون وزیر بودی اکنون پادشاهی.

اسرار التّوحید، محمّد بن منوّر

آموزه دهم: دریادلان صف شکن

مقصود از «ادبیات انقلاب اسلامی»، سروده‌ها و نوشته‌هایی هستند که از سال ۱۳۵۷ تاکنون آفریده شده اند و درونمایۀ آنها از فرهنگ اسلامی، قیام امام حسین (ع)، اندیشه‌های امام خمینی(ره) و فضای فرهنگی، معنوی و شور و نشاط انقلابی جامعه، تأثیر پذیرفته است. این گونه آثار، تصویری از تحوّلات فکری – فرهنگی جامعه معاصر را به دست می‌دهند. نمونه‌های شعر و نثری که در این فصل می‌خوانیم، فضای فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و منشِ انقلابی جامعه ایرانِ پس از انقلاب اسلامی را وصف می‌کنند.

● مقصود از «ادبیات انقلاب اسلامی» چیست؟ – مقصود، سروده‌ها و نوشته‌هایی هستند که از سال ۱۳۵۷ تاکنون آفریده شده اند و درونمایۀ آنها از فرهنگ اسلامی، قیام امام حسین (ع)، اندیشه‌های امام خمینی(ره) و فضای فرهنگی، معنوی و شور و نشاط انقلابی جامعه، تأثیر پذیرفته است.

آموزه ۱۰: دریادلان صف شکن

غروب روز بیستم بهمن ۴۶۳۱ حاشیۀ اروندرود

غروب نزدیک می‌شود و تو گویی تقدیر تاریخی است زمین در حاشیۀ اروندرود جاری می‌گردد و مگر به راستی جز این است؟ تاریخ، مشیت باری تعالی است که از طریق انسان‌ها به انجام می‌رسد و تاریخ فردای کره زمین به وسیلۀ این جوانان تحقق می‌یابد همین بچه‌هایی که اکنون در حاشیۀ اروند رود گرد آمده اند و با اشتیاق منتظر شب هستند تا به قلب دشمن بتازند.

قلمرو زبانی: تقدیر: سرنوشت / مگر به راستی جز این است؟: پرسش انکاری / مشیت: اراده، خواست خدای تعالی / باری: آفریدگار / تعالی: والا؛ بزرگ / باری تعالی: خداوند بزرگ / حاشیه: کناره؛ ساحل / گرد آمدن: جمع شدن/ تاختن: حمله کردن(بن ماضی: تاخت، بن مضارع: تاز) / قلمرو ادبی: تقدیر جاری می‌گردد: استعاره پنهان (تقدیر مانند آب جاری می گردد)/ فردا: مجاز از آینده / قلب دشمن: اضافه استعاری /

بچه‌ها آماده و مسلح با کوله پشتی و پتو و جلیقه‌های نجات، در میان نخلستان‌های حاشیۀ اروند رود، آخرین ساعات روز را به سوی پایان خوش انتظار طی می‌کنند. بعضی‌ها وضو می‌گیرند و بعضی دیگر پیشانی بندهایی را که رویشان نوشته اند «زائران کربلا»، بر پیشانی می‌بندند. بعضی  دیگر از بچه‌ها گوشۀ خلوتی یافته اند و گذشتۀ خویش را با وسواس یک قاضی می‌کاوند و سراپای زندگی خویش را محاسبه می‌کنند و وصیت نامه می‌نویسند: «حق الله را خدا می‌بخشد؛ اما وای از حق الناس!» و تو به ناگاه دلت می‌لرزد: آیا وصیت نامه ات را تنظیم کرده‌ای؟

قلمرو زبانی: زائر: زیارت کننده / وسواس: دودلی / کاویدن: کندن و جستن / حق الله: حقوق خداوند / حق الناس: حقوق مردم / قلمرو ادبی: گذشتۀ خویش را با وسواس یک قاضی می‌کاوند: تشبیه / سراپا: مجاز از همه وجود / دلت می‌لرزد: کنایه از ترسیدن

◙ از یک طرف، بچّه‌های مهندسیِ جهاد، آخرین کارهای مانده را راست و ریس می کنند و از طرف دیگر سکّان دارها قایق‌هایشان را می شویند و با دقّتی عجیب همه چیز را وارسی می کنند … راستی تو طرز استفاده از ماسک را بلدی؟ وسایل سنگین راه سازی را بارِ شناورها کرده اند تا به محض شکستن خطوط مقدّم دشمن، آنها را به آن سوی رودخانه اروند حمل کنند و بچّه‌ها نیز همان بچّه‌های صمیمی و بی تکلّف و متواضع و ساده ای هستند که همیشه در مسجد و نماز جمعه و محلِّ کارت و اینجا و آنجا می بینی … امّا در اینجا و در این ساعات، همه چیزهای معمولی حقیقتی دیگر می یابند. تو گویی اشیا گنجینه‌هایی از رازهای شگفت خلقت هستند، امّا تو تا به حال درنمی یافته ای.

قلمرو زبانی: راست و ریس کردن: آماده و مهیّا کردن / سکّان: ابزاری در دنباله کشتی برای حرکت دادن کشتی از سمتی به سمت دیگر/ سکّان دار: راننده کشتی / وارسی کردن: گشتن / ماسک: روبند؛ پنام / خطوط: ج خط؛ مرز / خطّ مقدّم: جلوترین منطقه درگیری با دشمن / تکلف: رنج بر خود نهادن، خودنمایی و تجمّل / بی تکلّف: بی ریا، صمیمی / متواضع: فروتن / قلمرو ادبی: اشیا گنجینه‌هایی از رازهای شگفت خلقت هستند: تشبیه /

در اینجا و در این لحظات، دل‌ها آن چنان صفایی می‌یابند که وصف آن ممکن نیست. آن  روستایی جوانی که گندم و برنج و خربزه می‌کاشته است، امشب سربازی است در خدمت ولی امر. به راستی آیا می‌خواهی سربازان رسول الله را بشناسی؟ بیا و ببین آن رزمنده، کشاورز است و این یک طلبه است و آن دیگری در یک مغازۀ گمنام، در یکی از خیابان‌های دورافتادۀ مشهد لبنیات فروشی دارد و به راستی آن چیست که همۀ ما را در اینجا، در این نخلستان‌ها گردآورده است؟ تو خود جواب را می‌دانی: عشق.

قلمرو زبانی: طلبه: زیارت کننده / لبنیات: فرآورده های شیری / قلمرو ادبی:

اینجا سوله‌ای است که گُردان عبدالله آخرین لحظاتِ قبل از شروع عملیات را در آن می‌گذرانند. اینها که یکدیگر را در آغوش گرفته اند و اشک می‌ریزند، دریادلان صف شکنی هستند که دل شیطان را از رُعب و وحشت می‌لرزانند و در برابر قوّۀ الهیِ آنان هیچ قدرتی یارای ایستایی ندارد.ِ

ساعتی بیش به شروع حمله نمانده است و اینجا آیینه تجلّی همه تاریخ است. چه می جویی؟ عشق؟ همین جاست. چه می جویی؟ انسان؟ اینجاست. همه تاریخ اینجا حاضر است؛ بدر و حُنین و عاشورا اینجاست.

قلمرو زبانی: سوله: ساختمان فلزی با سقف بلند که بیشتر به عنوان انبار و کارگاه از آن استفاده می شود./ گُردان: یگان نظامی که شامل سه گروهان است / عملیات: فعالیت های نظامی / صف شکن: بر هم زننده صف دشمن / رُعب: ترس، دلهره، هراس / قوه الهی: نیروی الهی / یارا: جرأت / ایستایی: مقاومت / تجلّی: آشکار شدن، جلوه کردن / بدر: یکی از جنگهای پیامبر / حُنین: نام نبردی است در منطقه حنین (بین مکّه و طائف) که میان مسلمانان و کافران پس از فتح مکّه روی داد. / قلمرو ادبی: دریادل: تشبیه؛ دلی که مانند دریاست / دل شیطان را می‌لرزانند: کنایه از اینکه او را می ترساند / اینجا آیینه تجلّی: تشبیه / بدر و حُنین و عاشورا: تلمیح

صبح روز بیست و یکم بهمن ماه کنارۀ اروند

هنوز فضا از نم باران آکنده است، امّا آفتابِ فتح در آسمانِ سینه مؤمنین درخششی عجیب دارد. دیشب در همان ساعات اوّلیه عملیّات، خطوط دفاعی دشمن یکسره فروریخت. پیش از همه غوّاصها در سکوت شب، بعد از خواندن دعای فَرَج و توسّل به حضرت زهرای مرضیّه، به آب زدند و خط را گشودند و آن گاه خیل قایق‌ها و شناورها به آن سوی اروند روان شدند. صف طویل رزمندگان تازه نفس، با آرامش و اطمینانی که حاصل ایمان است، وسعت جبهه فتح را به سوی فتوحات آینده طی می کنند و خود را به خطّ مقدّم می رسانند. گاه به گاه گروهی از خط شکن‌ها را می بینی که فاتحانه، امّا با همان تواضع و سادگیِ همیشگی، بی غرور، بعد از شبی پرحادثه باز می گردند، و به راستی چقدر شگفت آور است که انسان در متن عظیم ترین تحوّلات تاریخ جهان و در میان سردَمداران این تحوّل زندگی کند و از نِسیان و غفلت، هرگز در نیابد که در کجا و در چه زمانی زیست می کند.

قلمرو زبانی: آکنده: پر / خطوط فروریخت: خطوط دفاعی دشمن شکست / مرضیّه: کسی که خدا از او خرسند است / خط را گشودند: خط دشمن را شکستند / خیل: گروه/ تازه نفس: کسی که خسته نیست و تازه کاری را آغاز کرده است./ فتوحات: پیروزی ها / خط شکن‌: صف شکن/ تواضع: فروتنی / غرور: خودبینی / سردمداران: سردسته، رئیس / نِسیان: فراموشی / غفلت: بی خبری / قلمرو ادبی: آفتاب فتح: اضافه تشبیهی / آسمانِ سینه مؤمنین: اضافه تشبیهی / به آب زدند: «آب» مجاز از رود / به آب زدند: کنایه از اینکه در رود رفتن

آنها با اشتیاق از بین گِل و لایی که حاصل جزر و مَدّ آب «خور» است، خود را به قایق‌ها می رسانند و ساحل را به سوی جبهه‌های فتح ترک می کنند. طلبه جوانی با یک بلندگوی دستی، همچون وجدان جمع، فضای نفوس را با یاد خدا معطرّ می کند و دائم از بچّه‌ها صلوات می گیرد. دشمن در برابر ایمانِ جنود خدا متّکی به ماشین پیچیده جنگ است. از همان نخستین ساعات فتح، هواپیماهای دشمن در پی تلافی شکست برمی آیند؛ حال آنکه در معرکه قلوب مجاهدان خدا، آرامشی که حاصل ایمان است، حکومت دارد. دشمن حیرت زده است که چگونه ممکن است کسی از مرگ نهراسد؟! کجا از مرگ می هراسد آن کس که به جاودانگی روح خویش در جوار رحمت حق  آگاه است؟ و این چنین اگر یک دست تو نیز هدیه راه خدا شود، باز هم با آن دست دیگری که باقی است، به جبهه‌ها می شتابی. وقتی اسوه تو آن «تمثیل وفاداری» عبّاس بن علی باشد، چه باک اگر هر دو دست تو نیز هدیه راه خدا شود؟ اینها که نوشته ام، وصف حال رزمنده ای است که با یک دست و یک آستین خالی، در کنار «خور» ایستاده است. تفنگ دوربین دارش نشان می دهد که تک تیرانداز است و آن آستین خالی اش، که با باد این سوی و آن سوی می شود، نشانه مردانگی است و اینکه او به عهدی که با ابوالفضل بسته، وفادار است. چیست آن عهد؟

«مبادا امام را تنها بگذاری!».

قلمرو زبانی: جزر: آبکاست / مَدّ: آبخاست / خور: زمین پست، شاخه ای از دریا مانند خورموسی و خورمیناب. / نفوس: جِ نفْس، خود / جنود: ج جُند، سربازان، لشکریان، سپاهیان / متّکی: تکیه کننده / اسوه: پیشوا، سرمشق، نمونه پیروی / تمثیل: نماد/ باک: ترس / قلمرو ادبی: همچون وجدان جمع: تشبیه / نفوس: مجازا انسان ها، موجودات زنده / فضای نفوس را با یاد خدا معطرّ می کند: استعاره پنهان / ماشین: استعاره از جنگ افزارهای پیچیده / معرکه قلوب مجاهدان: اضافه تشبیهی/ آرامشی حکومت دارد: استعاره پنهان / در معرکه قلوب … است: تلمیح به «أَلاَ بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» / عبّاس بن علی: تلمیح

در خط، درگیری با دشمن ادامه دارد. دشمن، برده ماشین است و تو ماشین را در خدمت ایمان کشیده‌ای.

در زیر آن آتش شدید، بولدوزرچی جهاد خاکریز می‌زند. بر کوهی از آهن نشسته است و کوهی از خاک را جابه جا می‌کند و معنای خاکریز هم آن گاه تفهیم می‌شود که در میان یک دشت باز گرفتار آتش دشمن باشی. یک رزمنده روستایی فریمانی در میان خاک نشسته است و با یک بیل  دستی  برای خود سنگری می سازد. آنها چه انُسی با خاک گرفته اند و خاک، مظهر فقرِ مخلوق در برابر غَنایِ خالق است. معنای آنکه در نماز پیشانی بر خاک می گذاری، همین است و تا با خاک انُس نگیری، راهی به مراتبِ قُرب نداری. برو به آنها سلام کن؛ دستشان را بفشار و بر شانه پهنشان بوسه بزن. آنها مجاهدان راه خدا و عَلمَ داران آن تحوّل عظیمی هستند که انسانِ امروز را از بنیان تغییر می دهد. آنها تاریخِ آینده بشریت را می سازند و آینده بشریت، آینده الهی است.

قلمرو زبانی: بولدوزرچی: راننده لولدوزر / خاکریز:  / مظهر: نماد / فقر مخلوق: تهیدستی آفریده / غَنا: توانگری، بی نیازی (غِنا: آواز خوش) / خالق: آفریدگار / مراتب: ج مرتبه / قُرب: نزدیکی / عَلمَ: پرچم / قلمرو ادبی: دشمن، برده ماشین است: تشبیه؛ استعاره پنهان / کوهی از آهن: استعاره از بولدوزر؛ اغراق / کوهی از خاک: اغراق / چه انُسی با خاک گرفته اند: استعاره پنهان؛ کنایه از اینکه ایشان خاکسار و فروتن اند. / بر شانه پهنشان بوسه بزن: کنایه از اینکه ایشان را آزرم بدار / عَلمَ دار: کنایه از پیشرو

ادبیات داستانی، مرتضی آوینی
سعیدجعفری
جعفری سعید

کارگاه متن پژوهی

قلمرو زبانی

۱- پنج گروه کلمه مهمّ املایی از متن درس بیابید و بنویسید.شعر و نثر/ زائران کربلا / خطوط مقدّم / بی تکلّف و متواضع / رُعب و وحشت / دعای فَرَج و توسّل / زهرای مرضیّه / نِسیان و غفلت / مظهر فقرِ مخلوق / غَنایِ خالق /

۲- مترادف واژه‌های زیر را از متن درس بیابید.

فراموشی: نسیان ■ بی ریا و صمیمی: بی تکلف

۳- به جمله‌های زیر توجّه کنید.

الف) خطوط دفاعی دشمن یکسره فروریخت. (جمله ساده)

ب) آنها تاریخ آینده بشریت را می سازند و آینده بشریت، آینده الهی است.

پ) اینها دریادلان صف شکنی هستند که دل شیطان را از رُعب و وحشت می لرزانند. (جمله مرکب)

به جمله «الف» که یک فعل دارد «ساده» می گویند.

در نمونه دوم، دو جمله به کمک حرف پیوند «و» در کنار هم قرار گرفته اند؛ مهمترین و پرکاربردترین پیوند هم پایه ساز در زبان فارسی است؛ بدین معنا که اگر میان دو جمله بیاید، آنها را در یک ویژگی هم پایه می سازد؛ مثل کارکرد آن در نمونه «ب» همان طور که می بینید «و» دو جمله ساده را به هم پیوند داده و آنها را از نظر مستقل بودن هم پایه قرار داده است.

پیوندهای هم پایه ساز عبارت اند از: «و، امّا، ولی، یا»

جمله «پ» شامل دو جمله است که از نظر معنایی به یکدیگر وابسته اند؛ به طوری که یکی  از جمله‌ها بدون دیگری ناقص است؛ به همین دلیل جمله «پ» را جمله مرکب می نامیم.

حرف «که» پیوند وابسته ساز است و جمله دوم را به جمله وابسته تبدیل کرده است.

جمله مرکّب، معمولاً از یک جمله پایه  (هسته) و یک یا چند جمله پیرو (وابسته) تشکیل می شود. بخشی که پیوند وابسته ساز ندارد «پایه» است.

پیوندهای وابسته ساز عبارت اند از: «که، تا، چون، اگر، زیرا، به طوری که، هنگامی که و …»

جمله «پ» را از این دید بررسی می کنیم:

 جمله پایه یا هسته: اینها دریادلان صف شکنی هستند

جمله پیرو یا وابسته: که [پیوند وابسته ساز] دل شیطان را از رعب یا وحشت می لرزانند.

۱- نویسنده در کدام جمله، از مفهوم آیه «أَلاَ بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» بهره گرفته است؟ – در معرکه قلوب مجاهدان خدا، آرامشی که حاصل ایمان است حکومت دارد.

■ حال از متن درس برای هریک از انواع جمله، نمونه ای بیابید و بنویسید.

تاریخ، مشیت باری تعالی است که از طریق انسان‌ها به انجام می‌رسد. (جمله مرکب)

بعضی  دیگر از بچه‌ها گوشۀ خلوتی یافته اند و گذشتۀ خویش را با وسواس یک قاضی می‌کاوند. (جمله ساده)

جمله مرکب
جمله مرکب و ساده

قلمرو ادبی

۱- هر قسمت مشخّص شده، دربردارنده کدام آرایه ادبی است؟

حسرت نبرم به خواب آن مرداب / کآرام درون دشت شب خفته است

خواب مرداب: جانبخشی؛ اضافه استعاری / مرداب خفته: جانبخشی / دشت شب: اضافه تشبیهی / شب: نماد نادانی و ستم

۲- در عبارت زیر، ارکان هر تشبیه را مشخص کنید.

«آفتاب فتح در آسمان سینه مؤمنین درخششی عجیب دارد.»

آفتاب فتح فتح: مشبه؛ آفتاب: مشبه به / آسمان سینه مؤمنین سینه مؤمنین: مشبه؛ آسمان: مشبه به

قلمرو فکری

۲- درباره ارتباط محتوایی متن دریادلان صف شکن و این سروده شفیعی کدکنی توضیح دهید.

حسرت نبرم به خواب آن مرداب / کآرام درون دشت شب خفته است

قلمرو زبانی: مرداب: پیر / خفتن: خوابیدن (بن ماضی: خفت، بن مضارع: خسب)  / قلمرو ادبی: خواب مرداب: جانبخشی؛ اضافه استعاری / مرداب خفته: جانبخشی / دشت شب: اضافه تشبیهی / شب: نماد نادانی و ستم

بازگردانی: من به خواب آن مردابی که آرام درون دشت شب خوابیده است غبطه نمی خورم.

پیام: بیزاری از رکود و دلمردگی

دریایم و نیست باکــم از طوفان /  دریا همه عمر خوابش آشفته است

قلمرو زبانی: باک: ترس / آشفته: پریشان / جابجایی ضمیر: باکم نیست (مرا باکی نیست) / قلمرو ادبی: دریایم: تشبیه / طوفان: استعاره از گرفتاری ها / دریا خوابش آشفته است: جانبخشی / تناسب: دریا؛ طوفان / واژه آرایی: دریا

بازگردانی: من همانند دریایم و ترسی از طوفان و سختی های زندگی ندارم؛ زیرا دریا هیچ گاه خواب آرام و بی تلاطمی ندارد.

پیام: نهراسیدن از دشواری ها و مرگ

– رزمندگان دریادل اند؛ از دلمردگی و دلخفتگی بیزارند و به پذیره مرگ و شهادت می روند.

۳- چرا نویسنده معتقد است که «همه تاریخ اینجا (جبهه) حاضر است؛ بَدر و حُنین و عاشورا اینجاست.»؟ – زیرا رزمندگان ایرانی به درست همان کاری را انجام می دهند که جهادگران صدر اسلام انجام می دادند.

۴- …………………………………………………………

گنج حکمت:‌ یک گام فراتر

شیخ یک بار به طوس رسید. مردمان از شیخ استدعای مجلس کردند. اجابت کرد.

بامداد در خانقاه، تخت بنهادند. مردم می‌آمدند و می‌نشستند. چون شیخ بیرون آمد، مُقریان، قرآن برخواندند و مردم بسیار درآمدند؛ چنانکه هیچ جای نبود.

قلمرو زبانی: شیخ: پیر / طوس: شهری در استان خراسان / استدعا: درخواست کردن، خواهش کردن / مجلس: انجمن، نشست / اجابت کرد: پذیرفتن، قبول کردن، پاسخ دادن / خانقاه: محلّی که درویشان و مرشدان در آن گرد می آیند.؛ درویش خانه / تخت: منبر / نهادن: گذاشتن(بن ماضی: نهاد، بن مضارع: نه) / مقری: قرآن خوان / برخواندن: قرائت کردن / درآمدند: درون آمدند// قلمرو ادبی: مجلس: مجاز از مواعظ و مطالبی که در جلسات مذهبی بیان می‌شود/

معرّف بر پای خاست و گفت: «خدایش بیامرزاد که هر کسی از آنجا که هست، یک گام، فراتر آید.»

شیخ گفت: «وصَلیَّ الله عُلَیَ محُمَدّ و آلهِ أجمَعین»؛ و دست به روی فرو آورد و گفت: «هرچه ما خواستیم گفت، و همه پیغمبران بگفته اند، او بگفت که از آنچه هستید، یک قدم فراتر آیید.» کلمه‌ای نگفت و از تخت فرو آمد و بر این ختم کرد مجلس را.

قلمرو زبانی: معرف: کسی که در مجمع بزرگان افرادی را که به مجلس وارد می شوند، معرّفی می کند. شناساننده / بیامرزاد: فعل دعایی / گام: قدم / فراتر: جلوتر / دست به روی فرو آورد: دست بر روی چهره کشید / ختم کرد: پایان داد

اسرار التوحید، محمد بن منوّر(نوه شیخ ابوسعید ابوالخیر)

پی دی اف دریادلان صف شک و یک گام فراتر