ایهام آوردن واژهای است با دست کم دو معنا که یک معنا پذیرفتنی است و
دیگری ناپذیرفتنی. معنای ناپذیرفتنی با برخی از اجزای سخن تناسب میسازد. در بنیاد،
این آرایه جمع دو آرایه ایهام و تناسب است. تفاوت ایهام با ایهام تناسب آن است که
در ایهام هر دو معنا پذیرفتنی است؛ اما در ایهام تناسب تنها یک معنا به کار میآید
و معنای دوم با واژه یا واژههای دیگر آرایه مراعات نظیر میسازد.
چنان سایه گسترده بر عالمی / که زالی نیندیشد از رستمی (سعدی)
☼ در
نمونه بالا زال به معنای پیرزن سفید موی به کار رفته است؛ اما زال در معنای پدر
رستم، با رستم مراعات النظیر میسازد.
ماهم این هفته برون رفت و به چشمم سالی است / حال هجران تو چه دانی که چه مشکل حالی است (حافظ)
ز زهد خشک ملولم کجاست باده ناب / که بوی باده مدامم دماغ تر دارد (حافظ)
همچو چنگم سر تسلیم و ارادت در پیش / تو به هر ضرب که خواهی بزن و بنوازم (سعدی)
☼ کلمه
ضرب در این بیت به معنای ضربه زدن است و در معنای ساز، با واژههای چنگ و نواختن
مراعات النظیر میسازد.
$ هنر بیار و زبان آوری مکن سعدی / چه حاجت است که گوید شکر که شیرینم (سعدی)
☼ کلمه
شکر که هم به معنای طعم شیرین است و هم به معنای معشوقه خسرو، با شیرین مراعات النظیر
دارد.
در کنج دماغم مطلب جای نصیحت / کاین گوشه پر از زمزمه چنگ و رباب است (حافظ)
☼ در
این بیت کلمه گوشه، دارای دو معنی است: یکی در معنای کنج و زاویه و دیگری اصطلاح نوازندگی.
چنگ و رباب با معنای دور تناسب دارند.
دل چه خورده است عجب دوش که من مخمورم / یا نمکدان که دیده ست که من در شورم (مولانا)
☼ کلمه
شور در شعر، یکی در معنای شور و حال(معنای نزدیک) و دیگر در معنای نوعی مزه (معنای
دور). این واژه در معنای دورش با نمکدان تناسب دارد.
ایهام تناسب
ایهام تناسب
ایهام تناسب
سعید جعفریسعید جعفری
سعید جعفرری دبیر فارسی، عربی و انگلیسی
سعید جعفریسعید جعفری
خودآزمایی
در کدام بیت آرایه « ایهام تناسب » به کار رفته است؟ (سراسری انسانی، ۸۹)
الف) تفسیر لطیفی
است ز پاکی دل کــــــوه این چشمه
کــه از چشم دماوند گشوده اســــت
ب) چشمۀ خــــورشید تویی سایه گه بید
منم چون که زدی بر سر
من پست و گدازنده شدم
پ) حجاب چهـــــرۀ جان میشود غبار
تـنم خوشا دمــی
کــــه از آن چهره پرده برفـــکنم
ت) گــــر قلب
دلـــم را ننهد دوست عیاری مــــن
نقد روان در دمــــش از دیده شــــمارم
در کدام بیت آرایه « ایهام تناسب » به کار نرفته است؟ (سراسری انسانی، ۸۶)
الف) هــــــنر
بـــــیار و زبـان آوری مکن سـعدی چـــــه حاجت است
که گوید شکر که شیرینم
هر گاه شاعر و نویسنده برای موضوعی، دلیل غیر واقعی و ادبی، امّا دلپذیر و هنری بیاورد، به حسن تعلیل دست مییابد. به این آرایه بهانگی نیک یا بهانگی هنری نیز گفته میشود. همیشه در این آرایه «چرا» نهفته است.
تا چشم بشر نبیندت روی / بنهفته به ابر چهر دلبند
☼ سراینده علت ابرپوش بودن قله دماوند را این
میداند که بشر چهره دماوند را نتواند ببیند.
حسن تعلیل
برای آگاهی بیشتر از آرایه حسن تعلیل اینجا را کلیک کنید.
■ به سرو گفت کسی میوهای نمی آری؟ / جواب داد که آزادگان تهی دست اند
گوشزد: همیشه در حسن تعلیل «چرا» و « زیرا» را می توان در نظر گرفت.
بازگردانی:چرا ای سرو میوه نمی آوری؛ زیرا من آزاده ام و آزادگان هیچ چیزی ندارند.
سعدی دلیلی هنری و لطیف برای میوه ندادن سرو بیان کرده است. این دلیل غیرواقعی و ادعایی است و زیبایی آفرینی بیت از همین علت سازی خیالی است.
■ تویی بهانه آن ابرها که می گریند / بیا که صاف شود این هوای بارانی (قیصر امین پور)
بازگردانی: چرا ابرها می گریند؟ به خاطر تو؛ تو بیا تا هوای بارانی صاف شود.
■ نرگس همی رکوع کند در میان باغ / زیرا که کرد فاخته بر سرو مؤذنی(منوچهری)
بازگردانی: چرا گل نرگس در میان باغ خم شده است؟ زیرا فاخته (قمری) دارد بانگ نماز سر می دهد.
■ باران همه بر جای عرق می چکد از ابر / پیداست که از دست کریم تو حیا کرد(قاآنی شیرازی)
بازگردانی: چرا از ابر باران عرق می بارد؟ زیرا از دست بخشنده تو شرمنده شده است.
■ رسم بدعهدی ایام چو دید ابر بهار، / گریه اش بر سمن و سنبل و نسرین آمد(حافظ)
بازگردانی: چرا ابر بر گل سمن (یاسمن) و سنبل و نسرین می گرید؟ زیرا از بدعهدی روزگار گله مند است.
■ از آن مرد دانا دهان دوخته است، / که بیند که شمع از زبان سوخته است(سعدی)
بازگردانی: چرا مرد دانا خاموش و دهان دوخته است؟ زیرا می بیند که شمع به خاطر زبانش نابود شده است.
■ هنگام سپیده دم خروس سحری / دانی که چرا همی کند نوحه گری؟
یعنی که نمودند در آیینه صبح / از عمر شبی گذشت و تو بی خبری(خیام)
بازگردانی: چرا خروس بامدادی در سپیده دم می خواند؟ زیرا می خواهد به تو بگوید که شبی از عمرت گذشت و تو هنوز غافل و نادانی.
■ کدام خرمن گل را کشیده در آغوش / کز آب آینه بوی گلاب می آید
حسن تعلیل: چرا گلاب بوی عطر می دهد زیرا گل را در آغوش کشیده است.
■ دانی چرا چون ابر شد در عشق چشم عاشقان / زیراکه آن مه بیش تر در ابرها پنهان شود
حسن تعلیل: چرا چشم عاشقان پر از اشک است زیرا دلبر بتواند پشت ابر اشک پنهان شود.
■ خمیده پشت از آن گشتند پیران جهان دیده / که اندر خاک می جویند ایام جوانی را
حسن تعلیل: چرا سالخوردگان قدشان خمیده شده است زیرا خم شده اند تا جوانی خود را در خاک بازبیابند.
■ عجب نیست بر خاک اگر گل شکفت / که چندین گل اندام در خاک خفت
حسن تعلیل: چرا روی دشت پر از گل است زیرا دختران زیباروی بسیاری در آن به خاک سپرده شده است.
■ به یک کرشمه که در کار آسمان کردی / هنوز می پرد از شوق چشم کوکب ها
حسن تعلیل: چرا ستارگان چشمک می زنند برای اینکه تو ناز و کرشمه برای آسمان کرده ای.
■ زان فشانم اشک در هر رهگذاری / تا به دامان تو ننشیند غباری
حسن تعلیل:چرا بر رهگذر اشک می فشانم؟ برای اینکه تو خاک آلود نشوی.
■ تا چشم بشر نبیندت روی / بنهفته به ابر چهر دلبند
حسن تعلیل:چرا پیرامون کوه دماوند را ابر گرفته است؛ زیرا کوه نمی خواهد مردم چهره او را ببینند.
■ درختان را دوست میدارم / که به احترام تو ایستادهاند
حسن تعلیل:چرا درختان را دوست دارم؛ برای اینکه به احترام امام حسین برخاسته اند.
■ میخواست گل که دم زند از رنگ و بوی دوست / از غیرت صبا نفسش در دهان گرفت
حسن تعلیل:چرا گل غنچه شده و دهانش بسته مانده است؛ زیرا می خواست از رنگ و بوی دوست دم زند و لاف زیبایی زند.
■ از حیای لب شیرین تو ای چشمه نوش / غرق آب و عرق اکنون شکری نیست که نیست
حسن تعلیل:چرا شکر در آب و عرقیات حل می شود؛ زیرا از لب شیرین یار من شرمنده است.
■ اشک غماز من ار سرخ برآمد چه عجب / خجل از کردهٔ خود پرده دری نیست که نیست
حسن تعلیل:چرا اشک من سرخ و خونین است؛ زیرا از بی حیایی و پرده دری خود شرمنده است.
■ بید مجنون در تمام عمر سر بالا نکرد / حاصل بیحاصلی نبود به جز شرمندگی
حسن تعلیل:چرا درخت بید مجنون سرش را بالا نمی کند؛ زیرا این درخت میوه ندارد و از این بی باری شرمنده است.
■ ز بهر آنکه همی گرید ابر بی سببی / همی بخندد بر ابر، لاله و گلزار
حسن تعلیل:چرا گل ها می شکفند و می خندند؛ برای اینکه از گریه بی دلیل ابر خنده شان گرفته است.
حسن تعلیل:چرا مردم دهان پسته را باز می کنند و آن را می درند؛ زیرا پسته در برابر دهان زیبا و کوچک تو لاف زیبایی زده است.
■ دشمن زندگی است موی سپید / روی دشمن سیاه باید کرد
حسن تعلیل:چرا مردم موی سپیدشان را سیاه می کنند؛ برای اینکه موی سپید دشمن زندگی است و دشمن باید همیشه روسیاه و شرمنده شود.
■ نه خلاف عهد کردم که حدیث جز تو گفتم / همه بر سر زبانند و تو در میان جانی (سعدی(
حسن تعلیل:چرا درباره تو هیچ سخنی نمی گویم؛ برای اینکه تو در میان جان منی و دیگران سر زبان منند.
■ باز مستان دل از آن گیسوی مشکین حافظ / زانکه دیوانه همان به که زنجیر بود
حسن تعلیل:ای حافظ از آن گیسوی مشکین یار دل بازمگیر؛ زیرا تو دیوانه ای و دیوانه بهتر است که به زنجیر کشیده شود. گیسوی یار نیز پرشکن و زنجیرمانند است.
■ گفتم این سلسله زلف بتان از پی چیست / گفت حافظ گله ای از دل شیدا میکرد )حافظ (
حسن تعلیل:چرا دلبران جهان گیسوان بلند دارند؛ برای اینکه حافظ دل دیوانه اش گله مندند و می خواهد دلش را به زنجیر بکشد.
■ تا چشم تو ریخت خون عشاق / زلف تو گرفت رنگ ماتم
حسن تعلیل:چرا زلف یار مشکین و سیاه است؛ زیرا دلشدگان خود را کشته است و ازین رو جامه سیاه دربر کرده است.
■ گر شاهدان نه دنیی و دین می برند و عقل / پس زاهدان برای چه خلوت گزیده اند؟
حسن تعلیل:چرا زاهدان به کوه ها پناه می برند و تنها می زیند؛ زیرا زیبارویان دین و خرد مردم را می دزدند.
■ من که باشم کز چو من بی قدر یاد آورده ای / نامه از ننگ همین معنی به خود پیچیده است
حسن تعلیل:چرا نامه لوله می شود؛ زیرا خود را بسیار بی ارزش احساس می کند.
■ آن زلف مشکبار بر آن روی چون بهار / گر کوته است کوتهی از وی عجب مدار
شب در بهار روی نهد سوی کوتهی / و آن زلف چون شب آمد و آن روی چون بهار
حسن تعلیل:چرا موی دلبر من کوتاه است؛ زیرا مانند شب است شب در بهار کوتاه تر است و زلف یار مانند شب و چهره یار مانند بهار؛ پس باید کوتاه باشد.
■ دلم خانه مهر یار است و بس / از آن می نگنجد در آن کین کس «سعدی»
حسن تعلیل:چرا در دل من کینه هیچ کس نمی گنجد؛ زیرا دل من خانه عشق دلبر است و جای خالی در آن نمانده است.
■ چون صبح صادق آمد راست گفتار/ جهان در زر گرفتی محتشم وار «نظامی»
حسن تعلیل:چرا بامداد همه جا را آفتاب می گیرد؛ زیرا بامداد راستگو است.
■ کی عیب سر زلف بت از کاستن است / چه جای به غم نشستن و خاستن است
روز طرب و نشاط و می خواستن است / کاراستن سرو ز پیراستن است
حسن تعلیل:چرا گیسوی کوتاه دلبر عیبش به شمار نمی رود؛ زیرا را درخت سرو را با پیراستن زیبا می کنند. دلبر من نیز مانند سرو است.
■ بنالد جامه چون از هم بدرّی / بگرید رز چو شاخ او ببرّی
حسن تعلیل:چرا پارچه را که از هم می دری صدا می دهد؛ زیرا پارچه دارد ناله می کند. چرا درخت مو را که می شکنی از آن شیره بیرون می آید؛ زیرا درخت مو دارد گریه می کند
■ به صدق کوش که خورشید زاید نفست / که از دروغ سیه روی گشت صبح نخست
حسن تعلیل:چرا بامداد نخست تیره و تار است؛ زیرا آدمی دروغگو ست.
■ در بین مردمان چو وفایی ندید ابر / اشکش روان به سوی زمین شد ز آسمان
حسن تعلیل:چرا ابر باران می بارد؛ زیرا از بی وفایی مردم جهان ناخوشدل و غمگین است.
■ من موی خویش را نه از آن می کنم سیاه / تا باز جوان شوم و نو کنم گناه
چون جامه ها به وقت مصیبت سیه کنند / من موی از مصیبت پیری کنم سیاه
حسن تعلیل:چرا من مویم را رنگ می کنم؛ زیرا از پیری ام ناخوشدلم و سوگوار جوانی ام هستم.
■ تا نه تاریک بود سایه انبوه درخت / زیر هر برگ، چراغی بنهد از گلنار
حسن تعلیل:چرا درخت انار پر از گلنار و شکوفه است؛ زیرا نمی خواهد زیر درخت از انبوهی شاخه ها تاریک باشد.
■ خاک بغداد به مرگ خلفا میگرید / ور نه این شط روان چیست که در بغداد است
حسن تعلیل:چرا از کنار بغداد رودخانه می گذرد؛ زیرا خاک بغداد از مرگ خلفا غمگین است و پیوسته گریه می کند.
■ تو قلب فسردهٔ زمینی / از درد ورم نموده یک چند
حسن تعلیل:چرا کوه دماوند بلند است زیرا به خاطر دردمندی ورم کرده است.
■ چوب را آب فرو می نبرد حکمت چیست / شرمش آید ز فروبردن پرورده خویش
حسن تعلیل:چرا چوب در آب فرو نمی رود و روی آب می ماند؛ زیرا آب خجالت می کشد که پرورده خودش را غرق کند.
■ نی که می نالد همی در مجلس آزادگان / زان همی نالد که بر وی زخم بسیار آمده است
حسن تعلیل:چرا نی همیشه ناله می کند؛ زیرا به او زخم و ضربه های زیادی زده شده است.
■ مرا نصیب غم آمد به شادی همه عالم/چرا که از همه عالم محبت تو گزیدم
حسن تعلیل:چرا در جهان تنها من غمگینم و دیگران شاد؛ زیرا فقط من محبت تو را انتخاب کرده ام.
■ خورشید فروزنده شبی پرده نشین شد / کامد بدر از پرده مه چارده تو
حسن تعلیل:چرا خورشید غروب کرد؛ برای اینکه یار زیبای من از پرده بیرون آمد.
■ آز آن مرد دانا دهان دوخته است / که بیند که شمع از زبان سوخته است
حسن تعلیل:چرا مرد دانا خاموش است؛ زیرا می بیند شمع به خاطر زبانش می سوزد.
■ هزار پیرهن از شوق می کند پاره / به گوش غنچه چو بانگ هَزار می آید
حسن تعلیل:چرا گل شکفته است؛ زیرا به گوشش آواز بلبل رسیده است.
■ از غم داغ گل رخان از خاک / لاله، در خون تپیده می آید
حسن تعلیل:چرا لاله ای که از خاک می روید سرخ رنگ است؛ زیرا در آن خاک زیبارویان بسیاری خاک شده اند و لاله از این موضوع غمگین است.
■ از صوفی پرسیدن هنگام غروب، خورشید چرا زرد رو است؟ گفت: از بیم جدایی.
حسن تعلیل:چرا خورشید زردرنگ است؛ برای اینکه از جدایی ترسیده است.
در نوشتن شعر به خطّعروضی، رعایت چند نکته لازم است:
اگر در شیوا خواندن شعر، همزۀ آغاز هجا (وقتی قبل از آن صامتی باشد) تلفّظ نشود، در خط نیز همزه را باید حذف کرد.
در خطّ عروضی باید حرکات (مصوّت های کوتاه) گذاشته شود.
حروفی که در خط هست، امّا به تلفّظ درنمیآید، در خطّ عروضی حذف میشود.
در زبان فارسی، هیچ واژه ای با مصوّت آغاز نمیشود؛ بنابراین، واژه هایی که به ظاهر با مصوّت آغاز میشوند، در ابتدای خود یک صامت همزه دارند.
حرف مشدّد را دوبار مینویسیم.
مصوّت بلند پیش از «نْ» (نون ساکن) کوتاه به حساب میآید.
واژگانی همانند: «نو» و «شوق» به شکل پیشرو تقطیع میشوند ← «ن/ ﹹ / و» – «ش/ ﹹ / و/ ق»
مرحله ۲: برش هجایی←بیت را به هجاهای تشکیل دهنده آن برش می زنیم.
هجا همان بخش است و هر هجا فقط یک مصوت دارد.
هجاهای زبان فارسی به سه دسته تقسیم میشوند:
گونه های هجا در زبان پارسی
هجا
مرحله ۳: نشانه هجایی ← نشانههای هر هجای کوتاه(U)، بلند(–) و کشیده(-U) را زیر آن می نویسیم.
پس از اینکه نشانههای هجایی نگاشته شد، نشانههای هجایی مصراع نخست و دوم را با هم میسنجیم و اگر ناهمگونی هست با توجه به اختیار زبانی و اختیار وزنی این ناهمگونی را بر طرف میکنیم.
مرحله ۴: برش آوایی← هجاها را به دستههای «چهارتایی»«سه تایی»«چهارتایی سه تایی» یا « سه تایی چهارتایی» برش می زنیم تا نظمی به دست آید. اگر نظمی به دست نیامد بیت وزن ناهمسان دارد.
مرحله ۵: وزن واژه← برای هر یک از پایههای آوایی همتراز آن را از جدول زیر می نویسیم.
پایه های آوایی شعر فارسی
پایه آوایی و وزن شناسی
مرحله ۶: نامگذاری وزن (بحر)← برای وزن واژههای به دست آمده نامی برمی گزینیم؛
مفاعیلن: هَزَج، فاعِلاتُن: رَمَل، مستفعلن: رَجَز و فَعولُن: مُتقارب.
نام گذاری وزن شعر
گونه های وزن در زبان پارسی
گونه های وزن شعر پارسی
جعفری سعید
جعفری سعید
همسان تکپایهای
ای ساربان، آهسته ران، کآرام جانم میرود / وان دل که با خود داشتم، با دلستانم میرود (سعدی)
مرحله ۱: خط عروضی ← ای سارِبان، آهِستِ ران، کارامِ جانَم میرَوَد / وان دِل کِ با خُد داشتَم، با دِلستانَم میرَوَد.
مرحله ۲: برش هجایی←
اِی سا رِ بان
آ هِس تِ ران
کا را مِ جا
نَم می رَ وَد
وان دِل کِ با
خُد دا ش تَم
با دِل سِ تا
نَم می رَ وَد
مرحله ۳: نشانه هجایی←
اِی سا رِ بان
آ هِس تِ ران
کا را مِ جا
نَم می رَ وَد
وان دِل کِ با
خُد دا ش تَم
با دِل سِ تا
نَم می رَ وَد
–– U –
–– U –
–– U –
–– U –
مرحله ۴: برش آوایی←
اِی سا رِ بان
آ هِس تِ ران
کا را مِ جا
نَم می رَ وَد
وان دِل کِ با
خُد دا ش تَم
با دِل سِ تا
نَم می رَ وَد
–– U –
–– U –
–– U –
–– U –
چهارتا چهارتا نشانه های هجایی را جدا می کنیم.
مرحله ۵: وزن واژه←
اِی سا رِ بان
آ هِس تِ ران
کا را مِ جا
نَم می رَ وَد
وان دِل کِ با
خُد دا ش تَم
با دِل سِ تا
نَم می رَ وَد
–– U –
–– U –
–– U –
–– U –
مُستَفعِلُن
مُستَفعِلُن
مُستَفعِلُن
مُستَفعِلُن
مرحله ۶: نامگذاری وزن (بحر)
اِی سا رِ بان
آ هِس تِ ران
کا را مِ جا
نَم می رَ وَد
وان دِل کِ با
خُد دا ش تَم
با دِل سِ تا
نَم می رَ وَد
–– U –
–– U –
–– U –
–– U –
مُستَفعِلُن
مُستَفعِلُن
مُستَفعِلُن
مُستَفعِلُن
نام بحر: رجز مثمن سالم (همسان)
همسان دولختی
ای باد بامدادی، خوش میروی به شادی / پیوند روح کردی، پیغام دوست دادی(سعدی)
مرحله ۱: خط عروضی ← ای بادِ بامدادی، خُش میرَوی بِ شادی / پِیوَندِ روح کَردی، پِیغامِ دوست دادی.
مرحله ۲: برش هجایی←
ای با دِ
با م دا دی
خُش می رَ
وی بِ شا دی
پِی وَن دِ
رو ح کَر دی
پِی غا مِ
دو ست دا دی
مرحله ۳: نشانه هجایی←
ای با دِ
با م دا دی
خُش می رَ
وی بِ شا دی
پِی وَن دِ
رو ح کَر دی
پِی غا مِ
دو ست دا دی
–– U
–U – –
–– U
–U – –
مرحله ۴: برش آوایی←
ای با دِ
با م دا دی
خُش می رَ
وی بِ شا دی
پِی وَن دِ
رو ح کَر دی
پِی غا مِ
دو ست دا دی
–– U
–U – –
–– U
–U – –
سه تا چهارتا/ سه تا چهارتا نشانه های هجایی را جدا می کنیم.
مرحله ۵: وزن واژه←
ای با دِ
با م دا دی
خُش می رَ
وی بِ شا دی
پِی وَن دِ
رو ح کَر دی
پِی غا مِ
دو ست دا دی
–– U
–U – –
–– U
–U – –
مَفعولُ
فاعِلاتُن
مَفعولُ
فاعِلاتُن
مرحله ۶: نامگذاری وزن (بحر)
ای با دِ
با م دا دی
خُش می رَ
وی بِ شا دی
پِی وَن دِ
رو ح کَر دی
پِی غا مِ
دو ست دا دی
–– U
–U – –
–– U
–U – –
مَفعولُ
فاعِلاتُن
مَفعولُ
فاعِلاتُن
(همسان دولختی)
این وزن را می توان به شکل «مستفعلن فعولن // مستفعلن فعولن» نیز برش زد.
ناهمسان
به حُسن خُلق و وفا کس به یار ما نرسد / تو را در این سخن انکار کار ما نرسد (حافظ)
مرحله ۱: خط عروضی ← بِ حُسنِ خُلقُ وَفا کَس بِ یارِ ما نَرِسَد / تُ را دَرین سُخَنِنکارِ کارِ ما نَرِسَد.
در لغت به معنای دلیل و برهان نیکو آوردن است و در اصطلاح ادبی آن است که دلیلی هنری(شاعرانه) و غیرواقعی برای امری بیاورند؛ به گونهای که بتواند مخاطب را اقناع کند و خیال انگیز باشد.
● حسن تعلیل در لغت و اصطلاح به چه معنایی است؟ – در لغت به معنای دلیل و برهان نیکو آوردن است و در اصطلاح ادبی آن است که دلیلی هنری(شاعرانه) و غیرواقعی برای امری بیاورند؛ به گونهای که بتواند مخاطب را اقناع کند و خیال انگیز باشد.
به بیت زیر توجه کنید:
به سرو گفت کسی میوهای نمی آری؟ / جواب داد که آزادگان تهی دست اند
گوشزد: همیشه در حسن تعلیل «چرا» و « زیرا» را می توان در نظر گرفت.
بازگردانی: چرا ای سرو میوه نمی آوری؛ زیرا من آزادهام و آزادگان هیچ چیزی ندارند.
سعدی دلیلی هنری و لطیف برای میوه ندادن سرو بیان کرده است. این دلیل غیرواقعی و ادعایی است و زیبایی آفرینی بیت از همین علت سازی خیالی است.
تویی بهانه آن ابرها که می گریند / بیا که صاف شود این هوای بارانی (قیصر امین پور)
بازگردانی: چرا ابرها می گریند؟ به خاطر تو؛ تو بیا تا هوای بارانی صاف شود.
در این بیت شاعر دلیل بارش ابر را فراق امام زمان بیا کرده است. این دلیل بر زیبایی کلام افزوده است.
نرگس همی رکوع کند در میان باغ / زیرا که کرد فاخته بر سرو مؤذنی(منوچهری)
بازگردانی: چرا گل نرگس در میان باغ خم شد؟ زیرا فاخته (قمری) بانگ نماز سر داد.
باران همه بر جای عرق می چکد از ابر / پیداست که از دست کریم تو حیا کرد(قاآنی شیرازی)
بازگردانی: چرا از ابر باران عرق می بارد؟ زیرا از دست بخشنده تو شرمنده شده است.
رسم بدعهدی ایام چو دید ابر بهار، / گریه اش بر سمن و سنبل و نسرین آمد(حافظ)
بازگردانی: چرا ابر بر گل سمن (یاسمن) و سنبل و نسرین می گرید؟ زیرا از بدعهدی روزگار گله مند است.
از آن مرد دانا دهان دوخته است، / که بیند که شمع از زبان سوخته است(سعدی)
بازگردانی: چرا مرد دانا خاموش و دهان دوخته است؟ زیرا می بیند که شمع به خاطر زبانش نابود شده است.
هنگام سپیده دم خروس سحری / دانی که چرا همی کند نوحه گری؟
یعنی که نمودند در آیینه صبح / از عمر شبی گذشت و تو بی خبری(خیام)
بازگردانی: چرا خروس بامدادی در سپیده دم می خواند؟ زیرا می خواهد به تو بگوید که شبی از عمرت گذشت و تو هنوز غافل و نادانی.
برای آشنایی با پرسشهای پاسخ گزین در زمینه آرایه حسن تعلیل اینجا را کلیک کنید.
saeedjafari
jafarisaeed
حس آمیزی
آمیختن دو یا چند حس در کلام، چنانکه ذهن را به کنجکاوی وادارد و با ایجاد موسیقی معنوی، بر تأثیر و زیبایی سخن بیفزاید. حسآمیزی گاه آمیختگی حواس با امور ذهنی و انتزاعی است.
سپهبد پرستنده را گفت گرم / سخنهای شیرین به آوای نرم
◙ شاعر در این بیت در سه حسآمیزی زیبا به ترتیب: حس شنوایی و بساوایی (لامسه) را در ترکیب «گفت گرم» و شنوایی و چشایی را در ترکیب «سخنهای شیرین» و شنوایی و لامسه را در ترکیب «آوای نرم» با هم آورده است که این تعامل حواس با یکدیگر موجب زیبایی آفرینی عبارت شده است.
یا در بیت:
بر لب کوه جنون خنده شیرین بهار / نقش زخمی است که از تیشه فرهاد شکفت(نصرالله مردانی)
در ترکیب «خنده شیرین» دو حس شنوایی و چشایی در هم آمیخته اند.
مثالهای دیگر:
با من بیا به خیابان / تا بشنوی بوی زمستانی که در باغ رخنه کرده(سلمان هراتی)
آسمان فریبی آبی رنگ شد.(دکتر شریعتی)
از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر / یادگاری که در این گنبد دوّار بماند(حافظ)
افسوس موها، نگاهها به عبث / عطر لغات شاعر را تاریک می کنند.(شاملو)
رود می نالد / جغد می خواند / غم بیاویخته با رنگ غروب / می تراود ز لبم قصه سرد / دلم افسرده در این تنگ غروب(سهراب سپهری)
برای آشنایی با پرسشهای پاسخ گزین در زمینه آرایه حس آمیزی اینجا را کلیک کنید.
اسلوب معادله
بیان مطلبی در دو عبارت مستقل، به نحوی که یکی از طرفین معادلی برای تأیید عبارت دیگر است؛ زیبایی آفرینی اسلوب معادله بر پایه شباهت می باشد. به عبارتی، معمولاً مفهومی ذهنی در یک مصراع یا بیت و مفهومی محسوس در مصراع یا بیتی دیگر برای تأیید آن می آید.
برای مثال:
دل چو شد غافل ز حق، فرمان پذیر تن بود / می برد هر جا که خواهد اسب، خواب آلوده را(صائب)
شاعر در مصراع اول می گوید: دل وقتی از حق غافل شود، تابع نفس خواهد شد و در تأیید این مضمون در مصراع دیگر می گوید: سوار اگر خواب آلود باشد، اسب او را به هر سمت بخواهد، می برد. این شیوه برابر نهادن مفاهیم و محسوس شدن امری معقول برای خواننده، موجب زیبایی آفرینی می شود.
مثال دیگر:
قطع زنجیر ز مجنون تو نتوان کردن / موج جزو بدن آب روان می باشد(بیدل دهلوی)
بیدل در مصراع دوم جدایی ناپذیری موج از آب را معادل و تأییدی برای مفهوم جدایی ناپذیری زنجیر از عاشق مجنون بیان کرده است.
چند مثال دیگر:
سعدی از سرزنش خلق نترسد، هیهات / غرقه در نیل چه اندیشه کند باران را(سعدی) / هیهات: دور است
بازگردانی: سعدی از سرزنش مردم نمی ترسید. ترس از او دور است؛ همانطور که غرق شده در رودخانه نیل از باران نمی هراسد.
دود اگر بالا نشیند، کسر شأن شعله نیست / جای چشم ابرو نگیرد، گرچه او بالاتر است(صائب)
بازگردانی: اگر دود بالاتر از زبانه آتش است، ارزش زبانه را نمی کاهد؛ همانطور که ابرو بالاتر است؛ ولی جای چشم را نمی گیرد.
آدمی پیر چو شد، حرص جوان می گردد / خواب در وقت سحرگاه گران می گردد(صائب)
بازگردانی: بشر هرچه پیرتر می شود آزمندتر می گردد؛ همانطور که وقت سحرگاه خواب ما سنگین می گردد.
چشم عاشق نتوان دوخت که معشوق نبیند / پای بلبل نتوان بست که بر گل نسراید(سعدی)
بازگردانی: نمی توان چشم دلشده را بدوزیم تا دلبرش را نبیند؛ همانطور که پای بلبل را نمی توانیم بست که برای گل شعر نگوید.
گریه دائم سیاهی را نبُرد از بخت من / زاغ را بسیاری باران نسازد پر سپید(جامی)
بازگردانی: گریه پیاپی بخت و سرنوشت من را سپید نمی کند؛ همانطور که باران بسیار پر زاغ را سپید نمی کند.
عشق چون آید برد هوش دل فرزانه را / دزد دانا می کشد اول چراغ خانه را(زیب النساء) / کشتن: خاموش کردن
بازگردانی: عشق چون بیاید هوش انسان دانا را از میان می برد؛ همانطور که دزد دانا نخست چراغ خانه را خاموش می کند و سپس چیزی را می رباید.
در گران جان نکند پند و نصیحت تأثیر / پای خوابیده به فریاد نگردد بیدار (صائب) / گران جان: خودبین و لجباز
بازگردانی: پند و اندرز به انسان لجباز تأثیر نمی کند؛ همانطور که پای خواب رفته را با فریاد نمی توان بیدار کرد.
سعید جعفری دبیر فارسی، عربی و انگلیسی
اسلوب معادله
۱- یک مصراع مصداق و مثالی برای مصراع دیگر است.
۲- دو مصراع از نظر نحوی از هم جدا هستند و معمولا هیچ حرف پیوندی میان دو مصراع نیست.
۳- می توان جای مصراع ها را عوض کرد یا میان آن ها علامت مساوی( = ) نهاد.
۴- پیوستگی میان دو مصراع بر پایه همانندی است.
۵- می توان پس از مصراع نخست «همان طور که» نهاد.
۶- این آرایه بیشتر در اشعار سبک هندی دیده می شود.
نمونه
بی کمالی های انسان ازسخن پیدا شود( گزارش) / پسته بی مغز چون لب واکند رسوا شود (تصویرسازی)
ریشه نخل کهنسال از جوان افزون تر است (تصویرسازی) / بیش تر دلبستگی باشد به دنیا پیر را (گزارش)
من از بی قدری خار سر دیوار دانستم(تصویرسازی) / که ناکس کس نمی گردد از این بالا نشینیها (گزارش)
عشق چون آید برد هوش دل فرزانه را (گزارش) / دزد دانا می کشد اول چراغ خانه را (تصویرسازی)
سعدی از سرزنش غیر نترسد هیهات (گزارش) / غرفه در نیل چه اندیشه کند باران را (تصویرسازی)
برای آشنایی با پرسشهای پاسخ گزین در زمینه آرایه اسلوب معادله اینجا را کلیک کنید.
سعید جعفریسعید جعفری
سعید جعفرری دبیر فارسی، عربی و انگلیسی
سعید جعفریسعید جعفری
علوم ۳ بیسترس
خودارزیابی
۱- در کدام یک از بیتهای زیر اسلوب معادله آمده است؟ توضیح دهید.
نیست پروا تلخکامان را ز تلخیهای عشق / آب دریا در مذاق ماهی دریا خوش است(صائب)[اسلوب معادله دارد]
فکر شنبه تلخ دارد جمعه اطفال را / عشرت امروز بی اندیشه فردا خوش است(صائب)[اسلوب معادله دارد]
با کمال احتیاج از خلق استغنا خوش است / با دهان تشنه مردن بر لب دریا خوش است(صائب)[اسلوب معادله دارد]
تنور لاله چنان برفروخت باد بهار / که غنچه غرق عرق گشت و گل به جوش آمد(حافظ) [اسلوب معادله ندارد]
پشت گوژ آمد فلک در آفرینش تا کند / هر زمان پیشت زمین بوس از برای افتخار(سعدی) [اسلوب معادله ندارد]
سرکشان را فکند تیغ مکافات ز پای / شعله را زود نشانند به خاکستر خویش(حزین لاهیجی)[اسلوب معادله دارد]
بی کمالیهای انسان از سخن پیدا شود / پسته بی مغز چون لب واکند، رسوا شود(صائب)[اسلوب معادله دارد]
آزاده را جفای فلک بیش می رسد / اول بلا به عاقبت اندیش می رسد(امیری فیروزکوهی)[اسلوب معادله ندارد]
ملامت از دل سعدی فرو نشوید عشق / سیاهی از حبشی چون رود که خود رنگ است(سعدی)[اسلوب معادله دارد]
۲- در بیتها و عبارتهای زیر حسآمیزی را بیابید و توضیح دهید.
خداوند لباس هراس و گرسنگی را به آنها چشاند.(نحل / ۱۱۲)
حسآمیزی: لباس را چشاندن
نجوای نمناک علفها را می شنوم.(سهراب سپهری)
حسآمیزی: نجوای نمناک
از این شعر تر شیرین ز شاهنشه عجب دارم / که سر تا پای حافظ را چرا در زر نمی گیرد؟(حافظ)
حسآمیزی: شعر تر شیرین
ما گر چه مرد تلخ شنیدن نه ایم؛ لیک / تلخی که از زبان تو آید، شنیدنی است(طالب آملی)
حسآمیزی: تلخ شنیدن / زبان تلخ
بوی دهن تو از چمن می شنوم / رنگ تو ز لاله و سمن می شنوم (مولوی)
حسآمیزی: بوی دهنت را می شنوم
خط شکسته را هم محکم تر و بامزه تر از دیگران می نوشت.(عبدالله مستوفی)
حسآمیزی: خط شکسته محکم و بامزه
۳- در کدام یک از بیتهای زیر آرایه حسن تعلیل یافت می شود؟ توضیح دهید.
عجب نیست بر خاک اگر گل شکفت / که چندین گل اندام در خاک خفت(سعدی)[حسن تعلیل]
بازگردانی: شگفت نیست که از خاک بوته می روید؛ زیرا بسیار زیبارو در خاک دفن شده اند.
حسن تعلیل: چرا از خاک گلهای رنگارنگ می شکفد؛ زیرا دلبران زیبا در آن خاک شده اند.
اشک سحر زداید از لوح دل سیاهی / خرم کند چمن را باران صبحگاهی(رهی معیری)[ندارد]
بازگردانی: سحر از لوح دل ما سیاهی را پاک می کند. باران صبحگاهی نیز چمن را سرسبز می کند.
به یک کرشمه که در کار آسمان کردی / هنوز می پرد از شوق چشم کوکبها(صائب)[حسن تعلیل]
بازگردانی: تو به سوی ستارگان ناز و کرشمه کردی؛ برای همین ستارگان آسمان از شوق تو هنوز چشمک می زنند.
حسن تعلیل: چرا ستارگان چشمک می زنند زیرا تو کرشمه کرده ای.
سپهر مردم دون را کند خریداری / بخیل سوی متاعی رود که ارزان است(ناظم هروی)[حسن تعلیل]
بازگردانی: آسمان مردم فرومایه را خریداری می کند؛ زیرا انسان بخیل کالایی را می خرد که ارزان است.
حسن تعلیل: چرا آسمان مردم فرومایه را خریدار می کند؛ برای اینکه بخیل است.
خمیده پشت از آن گشتند پیران جهان دیده / که اندر خاک می جویند ایام جوانی را(نظامی)[حسن تعلیل]
بازگردانی: پیران جهان دیده کمرشان خم شده است؛ زیرا در خاک دنبال روزگار جوانی می گردند..
حسن تعلیل: چرا پیران جهان دیده خمیده پشت شدند؛ زیرا ایام جوانی را در خاک می جویند.
در این درس درباره بخشی از موسیقی کلام؛ گفت وگو خواهیم کرد که موضوع علم بدیع است. بدیع دو نمود لفظی و معنوی دارد. عواملی که موسیقی لفظی را پدید می آورند، بدیع لفظی می خوانیم. بدیع معنوی را در سال های آینده بررسی خواهیم کرد.
بدیع بر چند گونه است؟ نام ببرید.– بدیع لفظی و بدیع معنوی
بدیع لفظی چیست؟ – عواملی که موسیقی لفظی را پدید می آورد.
تفاوت بدیع لفظی و معنوی در چیست؟ – در بدیع لفظی اگر واژه را برداریم و مترادف آن را بگذاریم آرایه بدیع از میان می رود؛ ولی در بدیع معنوی با گذاشتن مترادف واژه بدیع از میان نمی رود. مانند: برادر که نه در بند خویش است نه برادر نه خویش است. در این عبارت «خویش» آرایه جناس پدید می آورد. اگر به جای «خویش» «خویشاوند» بگذاریم جناس از بین می رود. پس جناس جزء بدیع لفظی است. یا در مثال زیر:
ابر و باد و مه خورشید و فلک در کارند / تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری
«ابر و باد و مه خورشید و فلک» مراعات نظیر دارند. اگر به جای «ابر» «سحاب» بگذرایم، باز هم آرایه مراعات نظیر وجود دارد. پس مراعات نظیر جزء بدیع معنوی است.
تکرار واج و واژه در زبان عادی، پسندیده نیست. امّا در زبان ادبی تکرار بر جاذبه، کشش و گوشنوازی سخن می افزاید.
شاعران و نویسندگان متون ادبی یا از تکرار واژه سود می برند و یا از تکرار واج یا آوا بهره می گیرند؛ گاهی کلّ عبارت یا جمله را هم تکرار می کنند.
واج آرایی:تکرار یک واج (صامت یا مصوّت) در سخن است؛ به گونه ای که بر موسیقی و تأثیر آن بیفزاید.
واج: کوچکترین آوای بی معنای زبان که معناساز است؛ مانند: «ب» و «خ» در «بار» و «خار».
گوشزد: «و» و «ی» می توانند صامت یا مصوّت باشند؛ بسته به اینکه در کجای هجا بنشینند. اگر واج دوم هجا باشند، مصوّت و در غیر این صورت صامت اند.
خیزید و خز آرید که هنگام خزان است / باد خنک از جانب خوارزم وزان است(منوچهری)
در این بیت، تکرار کدام واج ها بر موسیقی و آهنگ کلام افزوده است؟
مصوّت بلند «ا» در بیت، هفت بار تکرار شده است. اگر به موسیقی و آهنگی که از بیت برمی خیزد، دقّت کنیم درمی یابیم که تکرار آگاهانه یک مصوّت تا چه اندازه در غنای موسیقی این بیت مؤثّر بوده و به گوشنوازی آن کمک کرده است. در همین بیت، تکرار صامتهای «خ» و«ز» در مصراع اوّل نیز به عنوان یک عامل ایجاد کننده موسیقی لفظی درخور توجّه است.
پیش از اینت بیش از این، اندیشه عشّاق بود / مهرورزی تو با ما شهره آفاق بود(حافظ)
در مثال دوم، شاعر صامت «ش» را در پنج واژه آورده است؛ یعنی، «ش» بیش از هر صامت دیگری تکرار شده و همین امر بر موسیقی بیت و زیبایی آن افزوده است. این تکرار را «واج آرایی» گفته اند؛ زیرا آرایه ای است که از تکرار یک «واج» حاصل می شود.
خوابِ نوشینِ بامدادِ رحیل / باز دارد پیاده را ز سبیل(سعدی)
در نمونه بالا، تمامی کلمات مصراع اوّل با مصوّت کوتاه « ﹻ » به هم پیوسته اند. تکرار این مصوّت، بر موسیقی بیت افزوده است.
توجّه: واج آرایی صامت ها از مصوّت ها محسوس تر است.
واج آرایی صامت ها محسوس تر است یا مصوّت ها؟ – صامت ها
گوشزد۱: این آرایه نسبی است و با نگرش به سه نکته ارزیابی میشود:
الف)گونه واج: برای نمونه «گ» و «چ» به سادگی شناسایی میشوند و به گوش میآیند ولی «د» اینگونه نیست.
ب)تعداد واج: بازآورد بیشتر یک واج سبب میشود که بیشتر به گوش بیاید.
پ)فاصله واج: اگر فاصله دو واج همسان کم باشد به گوش میرسید. برای نمونه اگر سه بار «ش» پشت سر هم بیاید تکرار حس میشود؛ ولی اگر فاصله آنها زیاد باشد با سه بار بازآورد «ش» واج آرایی پدید نمیآید.
شور شراب عشق تو آن نفسم رود ز سر / کاین سر پرهوس شود خاک در سرای تو
به بیت های زیر توجّه کنید. در این نمونه ها، تکرار واژه بر تأثیر آهنگین بیت، افزوده است.
پس هستی من ز هستی اوست / تا هستم و هست، دارمش دوست(ایرج میرزا)
واژه آرایی: هستی / واج آرایی: س، هـ ، ت
ای دریغا، ای دریغا، ای دریغ / کانچنان ماهی نهان شد زیر میغ(مولوی)
■یک عمر پریشانی دل، بسته به مویی است / تنها سر مویی ز سر موی تو دورم(قیصر امین پور)
واژه آرایی: سر، موی / واج آرایی: م (پریشانی: آشفتگی)
■هر کجا دردی است درمانیش هست / درد عشق است آنکه درمانیش نیست(سلمان ساوجی)
واژه آرایی: درد، است، درمانیش / واج آرایی: د، ر
۳- غزلی از دیوان حافظ بیابید که نمونه مناسبی برای کاربرد واج آرایی و واژه آرایی باشد؛ سپس مشخّص کنید، کدام واج ها و واژهها در ایجاد این آرایه ها، مؤثّرند.
دبیرستان طوس
سعید جعفری دبیر فارسی، عربی و انگلیسی
آموزگاری سعید جعفری
برای آشنایی بیشتر با واج آرایی و پرسش های تستی به این تاربرگ بروید.