حرفهای اضافه میتوانند معنای فعل را تغییر دهید. در این تاربرگ برآنیم که نمونههایی از این دگرگشت معنایی را بررسی کنیم.
شناختن
شناختن از: تمییز دادن
عزّت از خواری نشناختهای / عمر در خارکشی باختهای (جامی)
شناختن را: آگاهی به دست آوردن
مرا ارج ایشان بباید شناخت / بزرگ آنک با نامداران بساخت (فردوسی)
چشم دوختن
چشم (دیده) دوختن به/بر: خیره شدن
بلکه چشم شهود بر حق دوز / وز فروغش چراغ جان افروز (جامی)
چشم دوختن از: ندیدن و صرف نظر کردن
جان من کز هر دو عالم چشم دوخت / این زمان از غیرت ابلیس سوخت (عطار)
ز عیب نیک مردم دیده بر دوز / هنر دیدن ز چشم بد میاموز (نظامی)
دست کشیدن
دست کشیدن به/بر/در: بساویدن
خفتن عاشق یکی است بر سر دیبا و خار / چون نتواند کشید دست در آغوش یار (سعدی)
دست (باز) کشیدن از: صرف نظر کردن و رها کردن
دست ذوق از طعام باز کشید / خفت و رنجوریش دراز کشید (عطار)
هر کس که دید روی تو آهی ز جان کشید / هر دل که شد اسیر تو دست از جهان کشید (عطار)
دست را کشیدن: دست را عقب / جلو کشیدن، دست را درآوردن
چون مراد این آیه محکم شنید / دست خویش از آستین بیرون کشید (عطار)





تاختن
تاختن به: چهار نعل رفتن
جهاندیده نزد جهاندار تاخت / به نور جهانداری او را شناخت (نظامی)
تاختن بر: حمله کردن
چو رامین تیر پرتابی بینداخت / سپاه دیو اندیشه برو تاخت (فخرالدین اسعد گرگانی)
بالیدن
بالیدن به: نازیدن
تو تا شکفته شدی گل به خویشتن بالید / تو تا بلند شدی قد کشید نخل مراد (صائب)
بالیدن: بزرگ شدن
ز خود بیرون شدن زاهد چه داند؟ / به چوب خشک بالیدن میاموز (صائب)
هستیم بالید و تا گردون رسید / زیر دامانم ثریا آرمید (اقبال لاهوری)
آموختن
آموختن از: یاد گرفتن
زشت کاری و خوب گفتاری / از تو آموخت چرخ پنداری (سنایی)
آموختن به: یاد دادن
به سروت خوب رفتاری که آموخت / به لعلت نغز گفتاری که آموخت (جامی)
پرداختن
پرداختن به: مشغول شدن
اوحدی آن چنان درو پیوست / که نخواهد به خویشتن پرداخت (اوحدی)
پرداختن را + به: دادن، پرداخت کردن
او درین گفت و تن ز جان پرداخت / رفت و منزل به دیگران پرداخت (سعدی)
هر که آمد عمارتی نو ساخت / رفت و منزل بدیگری پرداخت (سعدی)
پرداختن از: فارغ شدن
چو از تعلیم وز تدبیر پرداخت / به چوگان و به گوی و تیر پرداخت (عطار)
پرداختن را + از: خالی کردن
او درین گفت و تن ز جان پرداخت / رفت و منزل به دیگران پرداخت (سعدی)
کیسه سیم و زرت پاک بباید پرداخت / این طمع ها که تو از سیمبران می داری (عطار)
سراپرده پرداخت از انجمن / خود و تور بنشست با رای زن (فردوسی)
ز بیگانه قیصر به پرداخت جای / پر اندیشه بنشست با رهنمای (فردوسی)
پرداختن را: صیقل دادن
غم تحیر حسن قبول باید خورد / نه هر که آینه پرداخت باب دیدار است (بیدل)
مانستن و ماندن
مانستن (ماندن) به: همانند بودن (بن ماضی: مانست یا ماند، بن مضارع: مان)
بیا کامشب به جان بخشی به زلف یار میماند / جمال ماه نورافشان بدان رخسار میماند (خدایگان)
از عکس ریاحین او پر زاغ چون دم طاوس نمودی و در پیش جمال او دم طاوس به پرزاغ مانستی. (کلیله و دمنه)
ماندن از: درنگ کردن (بن ماضی: ماند، بن مضارع: مان)
به گرد چرخ استاره چو مشتاقان آواره / که از سوز دل ایشان خرد از کار میماند (خدایگان)
ماندن: وضع یا حالتی را ادامه دادن (بن ماضی: ماند، بن مضارع: مان) [فعل اسنادی]
سقای روح یک باده ز جام غیب درداده / ببین تا کیست افتاده و کی بیدار میماند (خدایگان)
ماندن در: ساکن ماندن و اقامت گزیدن (بن ماضی: ماند، بن مضارع: مان)
برآمدن
از پس کاری برآمدن: توان انجام دادن کاری را داشتن
از من برنمی آید این سنگ را جابجا کنم.
برآمدن: بالا آمدن، پدیدار گشتن
ابر آزاری برآمد از کنار کوهسار / باد فروردین بجنبید از میان مرغزار
برآمدن: بلند شدن
چو شب روز شد بامداد پگاه / تبیره برآمد ز درگاه شاه
برآمدن: طلوع کرد
برآمد آفتاب جان فزون از مشرق و مغرب / بیا ای حاسد ار مردی نهانش کن نهانش کن
خواندن، فراخواندن، برخواندن، فروخواندن،
خواندن درسی را: فراگرفتن، مطالعه کردن
گاه غمنامه عاشق خواند / پیش معشوق موافق خواند
خواندن کسی را چیزی (نقش مسندی): نامیدن
خردمند بیگانه خواند ترا / هشیوار دیوانه خواند ترا
خواندن کسی را: صدا کردن، فراخواندن، دعوت کردن
چون بخواند مرا پیش تخت روان خواندند. ( تاریخ بیهقی )
فروخواندن: تلقین کردن، قرائت کردن
لوح ازل و ابد فروخوان / بنگر که تو زین و آن چه باشی.
برخواندن: دکلمه کردن، قرائت کردن
ز بلبل شنیدم یکی داستان / که برخواند از گفته باستان
خواندن چیزی با چیزی: سازگار بودن
این خط با آن خط نمی خواند.
خواندن از: دریافتن، فهمیدن
از چهره اش خواندم که می خواهد چیزی بگوید.
درآمدن
درآمدن از: بیرون آمدن، خارج شدن
بار دگر آن مست به بازار درآمد / وان سرده مخمور به خمار درآمد (مولوی)
درآمدن به: درون آمدن، داخل شدن
ز پرده درآمد یکی پرده دار / بنزدیک سالار شد هوشیار (فردوسی)