آموزه دوازدهم: کاوۀ دادخواه

داستان ضحاک و کاوه آهنگر

قلمرو زبانی: اساطیر: ج اسطوره؛ افسانه‌ها و داستان‌های خدایان و پهلوانان ملل قدیم / باستان: گذشته، دیرین/ نظیر: مانند (هم آوا؛ نذیر: بیم دهنده)/ فراخواند: دعوت کرد / درفش: پرچم، بیرق / برافراشت: بلند کرد (بن ماضی: برافراشت، بن مضارع: برافراز)/ قلمرو ادبی: چهره: مجاز از شخصّیت / جنبش: مجاز از قیام / دل: مجاز از انسان / بازو: مجاز از نیرو

قلمرو زبانی: معرّب: عربی شده / مظهر: نماد / دیوزاد: دیوزاده / مایه: موجب (هم آوا؛ مایع: آبگون) / خوالی: غذا / خوالیگر: خورشگر، آشپز / چالاک: چابک، زبر و زرنگ / خورش: غذا / پروردن: پرورش دادن(بن ماضی: پرورد، بن مضارع: پرور) / قلمرو ادبی: از پا درآوردن؛ کنایه از نابود کردن / بوسه: نماد التذاذ و التصاق است

قلمرو زبانی: فرزانه: دانا، پردانش / علاج: درمان / تسکین: آرام کردن / پرداختن: مشغول شدن (بن ماضی: پرداخت، بن مضارع: پرداز) / کهتر: کوچک تر / مهتر: بزرگ تر / مهترزاده: بزرگزاده / دیوان: بارگاه / خورش: غذا / خورشگر: آشپز / تجسّم: مجسم کردن/ منش: خوی، سرشت / خبیث: پلید/ قلمرو ادبی: جوان: نماد اراده و اقتدار جامعه است / مغز: نیروی محرک و به اصطلاح موتور جامعه است / جان گرفتن: کنایه از کشتن

قلمرو زبانی: قصد کردن: آهنگ کردن؛ منظور قصد کشتن است / ضرب: زدن / گرز: چماق / بیم: ترس / موبد: روحانی زردشتی، مجازا دانشمند، دانا / خواندن: صدا کردن (بن ماضی: خواند، بن مضارع: خوان) / تعبیر: گزارش / زبونی: خواری / بدمنش: بدخو، بدسرشت / ایّام: روزها / ‌سپردن: واگذار کردن، دادن (بن ماضی: سپرد، بن مضارع: سپُر)  / نهانگاه: مخفی‌گاه / بالیدن: بزرگ شدن (بن ماضی: بالید، بن مضارع: بال) / جفا: ستم/ عزم: قصد / فرودست: زیردست / نوید: مژده / بهروزی: خوشبختی / قلمرو ادبی: از پا درآوردن: کنایه از دوران اختناق / دست: مجاز از وسیله / پی ‌بردن: کنایه از دریافتن / چشم به راه: کنایه از «منتظر» / سروکار … است: کنایه از اینکه با چیزی ارتباط دارد. / شب تیره ستم: اضافه تشبیهی

قلمرو زبانی: بیدادپیشه: ستمگر / چیرگی: تسلط، سیطره / زیستن: زندگی کردن (بن ماضی: زیست، بن مضارع: زی) / گویا: آشکار / ناگزیر: ناچار / برانگیخت: تحریک کرد (بن ماضی: برانگیخت، بن مضارع: برانگیز) / قیام: خیزش / قلمرو ادبی: روز سیاه: کنایه از روز شوم و ناهمایون، دوران اختناق

برای آگاهی بیشتر از داستان کاوه به این تاربرگ بروید.

قلمرو زبانی: چو: هنگامی‌که (حرف پیوند وابسته ساز)/ شهریار: شاه (شهر: کشور)/ انجمن شدن: گرد آمدن، انبوه شدن / قلمرو ادبی: بر او سالیان انجمن شد هزار: کنایه از اینکه هزار سال فرمانروایی کرد

قلمرو زبانی: نهان: پنهان / کردار: رفتار / فرزانه: دانشمند، دانا / کام:‌ آرزو، خواست / قلمرو ادبی: فرزانه، دیوانه: تضاد / کام دیوانگان پراگنده شد: کنایه از نامبردار شدن، به قدرت و اعتبار رسیدن

قلمرو زبانی: هنر: فضیلت، استعداد، شایستگی، لیاقت / خوار: پست و بی ارزش (هم آوا؛ خار: تیغ گیاه)/ جادو: جادوگر / جادوی: جادوگری / گزند: آسیب / قلمرو ادبی: خوار، ارجمند: تضاد / هنر، جادوی: تضاد / نهان، آشکارا: تضاد

قلمرو زبانی: برآمد: گذشت / برین: بر این / دراز: طولانی / را: مفعولی / قلمرو ادبی: اژدها: استعاره از ضحاک / دراز، فراز: جناسواره

قلمرو زبانی: بُد: بود (بن ماضی: بود، بن مضارع: بو) / «را»: نقش نمای اضافه؛ نشانه اضافه گسسته؛ دو لب ضحّاک / گشودن: باز شدن (بن ماضی: گشود، بن مضارع: گشا)؛ گشادی: ماضی استمراری «می‌گشود» (گشودن در این بیت فعل ناگذر است.) / قلمرو ادبی: روز و شب: تضاد، مجاز از همیشه / دو لب گشودن: کنایه از سخن گفتن / مجاز: دو لب مجاز از دهن / شب، لب: جناس

قلمرو زبانی: مهتر: بزرگتر، رئیس / قلمرو ادبی: در پادشاهی پشت راست کردن: کنایه از اینکه پادشاهی اش استوار و نیرومند گردد/ بخواست، راست: جناسواره

قلمرو زبانی: موبد: روحانی زردشتی / هنر: فضیلت، استعداد، شایستگی، لیاقت/ نامور: سرشناس / بخرد: خردمند / قلمرو ادبی: موبد: مجازا دانشمند، دانا / موقوف المعانی

قلمرو زبانی: نهان: پنهان / بخرد: خردمند / را: نشانه دارندگی و مالکیت / قلمرو ادبی: واج‌آرایی: «ن» / واژه‌آرایی: است

قلمرو زبانی: محضر: استشهادنامه، متنی که ضحّاک برای تبرئۀ خویش به امضای بزرگان حکومت رسانده بود./ تخم: بذر / سپهبد: فرمانده و سردار سپاه؛ منظور ضحاک / نکشت: نکاشت (بن ماضی: کشت، کاشت؛ بن مضارع: کار) / قلمرو ادبی: تخم نیکی: اضافه تشبیهی / نوشت، نکشت: جناسواره / تخم نیکی، کاشتن: کنایه از «نیک کردار بودن»

قلمرو زبانی: بیم: ترس / سپهبد: فرمانده سپاه؛ منظور ضحاک / راستان: راستگویان / همداستان: موافق، همرای / قلمرو ادبی:

قلمرو زبانی: بدان: به آن / اژدها: مار/ گواهی: شهادت / برنا: بالغ، جوان / قلمرو ادبی: اژدها: استعاره از ضحاک / برنا، پیر: تضاد؛ مجاز از همه

قلمرو زبانی: یکایک: ناگهان؛ یکهو / درگاه: بارگاه / شاه: منظور ضحاک / خروشیدن: فریاد / دادخواه: شاکی، حق جو / برآمد: بلند شد/ قلمرو ادبی:

قلمرو زبانی: ستم دیده: منظور کاوه / مرجع او: ضحاک / خواندن: صدا کردن / بر: کنار/ نامدار: سرشناس / «ش» در نامدارانش: مفعول / قلمرو ادبی: واج‌آرایی «ن»

قلمرو زبانی: بدو: به او / مهتر: بزرگتر، رئیس، منظور ضحاک / دژم: خشمگین / به روی دژم: خشمگینانه / برگوی: بگو / قلمرو ادبی: جناس: که (۱- حرف پیوند ۲- چه کسی)

قلمرو زبانی: خروشید: فریاد زد/ شاها: ای شاه / دادخواه: شاکی، حق جو/ قلمرو ادبی: دست، سر: تناسب / دست بر سر زدن: کنایه از بیان حالت اندوه و افسوس / جناس: بر، سر

قلمرو زبانی: بی زیان: بی آزار / یکی بی زیان مرد آهنگرم: سه ترکیب وصفی: یک مرِد بی زیانِ آهنگرم / قلمرو ادبی:  آتش: استعاره از گرفتاری و رنج / آتش بر سرم همی‌آید: کنایه از اینکه از شاه بلا و ستم دیده ام / سر: مجاز از وجود

قلمرو زبانی: گر: یا / پیکر: هیکل / اژدهاپیکر: در شکل و هیئت اژدها، دارای نقش اژدها / آوری: بی گمان، بی تردید، به طور قطع / قلمرو ادبی: تشبیه: اژدهاپیکر؛ پیکری مانند اژدها

قلمرو زبانی: را: نشانه مالکیت و دارندگی / بهر: نصیب، بهره (هم آوا؛ بحر: دریا)/ کشور: اقلیم / هفت کشور: ‌هفت اقلیم / قلمرو ادبی: راست، ماست: جناس / اغراق

قلمرو زبانی: شمار گرفتن: حساب و کتاب کردن / اندر: در / ماند: شود /  قلمرو ادبی: جهان: مجاز از مردم جهان

2 دیدگاه دربارهٔ «آموزه دوازدهم: کاوۀ دادخواه»

  1. خیلی مطالبتون خوبه من همیشه نکات معلمم رو با نکات شما تلفیق و کامل میکنم. انشالله سلامت باشین

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Follow by Email
YouTube
LinkedIn
LinkedIn
Share
Instagram
Telegram
پیمایش به بالا