الدرس السابع: یا من فی البحار عجائبه

تو کسی هستی که بزرگی ات در آسمان و توانمندی ات در زمین و شگفتی‌هایت در دریاهاست.

ای آنکه شگفتی‌هایش در دریاهاست.

اعضای خانواده فیلم جالبی را دربارۀ دلفینی که انسانی را از غرق شدن نجات داده و به ساحل رسانده است، می‌بینند.

حامد: باور نمی‌کنم؛ این، موضوعی شگفت‌انگیز است. بسیار مرا شگفت‌زده می‌کند.

پدر: پسرم، شگفت نیست؛ زیرا دلفین دوست انسان در دریاهاست.

صادق: پدرم، باور کردنش سخت است، ما را با این دوست آشنا کن.

پدر: حافظه‌ای نیرومند دارد و شنوایی‌اش ده بار از شنوایی انسان نیرومندتر است و وزنش کمابیش به دو برابر وزن انسان می‌رسد.

از جانوران پستانداری است که به خردسالانش شیر می‌دهد.

نورا: این ماهی جانوری باهوش است که کمک به انسان را دوست دارد! آیا این گونه نیست؟

پدر: آری؛ البتّه، دلفین‌ها می‌توانند ما را به جای افتادن هواپیما، یا جای غرق شدن کشتی راهنمایی کنند.

مادر: دلفین‌ها نقش مهمّی در جنگ و صلح ایفا می‌کنند و شگفتی‌ها و رازهای زیر آب را کشف می‌کنند.

و در یافتن مکان‌های گردآمدن ماهیان به انسان کمک می‌رسانند.

صادق: دلفین‌هایی را دیده ام که حرکت‌های گروهی انجام می‌دهند، آیا با همدیگر سخن می‌گویند؟

مادر: آری؛ در دانشنامه‌ای خواندم که دانشمندان تأکید می‌کنند که دلفین‌ها می‌توانند با به کار گرفتن صداهایی مشخّص سخن بگویند؛

مانند پرندگان بخوانند و مانند کودکان بگریند و مانند انسان سوت بزنند و بخندند.

نورا: آیا دلفین‌ها دشمنی [هم] دارند؟

پدر: البتّه، دلفین‌ها کوسه ماهی را دشمن خودشان به شمار می‌آورند.

هر گاه نگاهشان به کوسه ماهی می‌افتد، به سرعت پیرامونش گرد می‌آیند و آن را با بینی‌های تیزشان می‌زنند و می‌کُشند.

نورا: آیا به راستی دلفین انسان را دوست دارد؟

پدر: آری؛ بیا این گزارش را در اینترنت بخوانیم:

… جریان آب مردی را به سختی به اعماق کشید و پس از نجاتش، آن مرد گفت:

ناگهان چیزی مرا با زور به بالا برد؛ سپس مرا به کناردریا رساند و هنگامی که برآن شدم از نجات دهنده ام سپاسگزاری کنم کسی را نیافتم،

ولی دلفین بزرگی را نزدیکم دیدم که با شادمانی در آب می‌جهید.

مادر: بی گمان دریا و ماهی‌ها نعمتی بزرگ از سوی خداوندند.

عَیِّنِ الصَّحیحَ وَ الْخَطَأَ حَسَبَ نَصِّ الدَّرسِ. (پاسخ درست و نادرست را با توجه به متن درس شناسایی کن.)

۱- اَلدُّلفینُ مِنَ الْحَیَواناتِ اللَّبونَهِ الَّتی تُرضِعُ صِغارَها. √ (دلفین از جانوران پستانداری است که خردسالانش را شیر می‌دهد.)

۲- یُؤَدّی سَمَکُ الْقِرشِ دَوراً مُهِمّاً فِی الْحَربِ وَ السِّلْمِ. × (کوسه ماهی نقش مهمی را در جنگ و آشتی بازی می‌کند.)

۳- سَمْعُ الْإنسانِ یَفوقُ سَمْعَ الدُّلفینِ عَشْرَ مَرّاتٍ. × (شنوایی آدمی ده بار از شنوایی دلفین نیرومندتر است.)

۴- سَمَکُ الْقِرشِ صَدیقُ الْإِنسانِ فِی الْبِحارِ. × (کوسه ماهی دوست آدمی در دریاهاست.)

۵- سَمَکُ الْقِرْشِ عَدوُّ الدَّلافینِ. × (کوسه ماهی دشمن دلفین‌هاست.)

۶- لِلدَّلافینِ أُنوفٌ حادَّهٌ. √ (دلفین‌ها بینی‌های تیزی دارند.)

اِعلَموا (بدانید.)

در زبان فارسی به حروفی مانند «به، برای، بر، در، از» حروف اضافه و در عربی حروف جر می گویند.

به حروف «مِنْ، فی، إلَی، عَلَی، بِـ ، لِـ ، عَنْ، کَـ» در دستور زبان عربی «حروف جر» می گویند. این حروف به همراه کلمه بعد از خودشان معنای جمله را کامل تر می کنند. مثال: منِ قرَیَه، فی الغْابَه، إلیَ المْسلمِینَ، علَیَ الوالدِیَنِ، بِالحافله، للِّه، عنْ نفسِه، کَجبَلٍ.

به حرف جر، جارّ و به اسم بعد از آن مجرور و به هر دو اینها «جار و مجرور» می گویند.

﴿…. حَتَّی تُنفِقوا مِمّا تُحِبّونَ﴾ آلِ عِمران: ۹۲ = تا انفاق کنید از آنچه دوست می‌دارید. (مِمّا = مِنْ + ما)

﴿أساوِرَ مِنْ فِضَّه﴾ اَلْإنسان : ۲۱ = دست بندهایی از جنس نقره

مِنْ هُنا إلَی هُناکَ: از اینجا تا آنجا

﴿هو الذی خَلَقَ لَکُمْ ما فِی الأرض جمیعا﴾ اَلْبَقَرَه : ۲۹ = او کسی است که همه آنچه را در زمین است برایتان آفرید.

اَلنَّجاهُ فِی الصِّدقِ. رَسولُ اللّهِ = رهایی در راستگویی است.

﴿سبحان الذی أسرَى بِعَبدِهِ لَیلاً مِنَ الْمَسجِدِ الْحَرامِ إلَى الْمَسجِدِ الأقصَى﴾ اَلْأسراء : ۱

پاک است کسی که بند‌ه‌اش را در شبی از مسجد الحرام به سوی مسجد الاقصی حرکت داد.

﴿قالَ کَمْ لبَثِتَ قالَ لبَثِتُ یوْما أوَ بعْضَ یوْمٍ قالَ بلْ لبَثِتَ مِائهَ عامٍ فاَنظُرْ إلِی طَعامِکَ و شَرابِکَ﴾ اَلْبَقَرَه: ۲۵۹

گفت:«چقدر درنگ کردی؟» گفت: «یک روز یا بخشی از یک روز» گفت: «نه، بلکه صد سال درنگ کردی؛ به خوراکت و نوشیدنی ات بنگر.»

کانَ الْفَلّاحُ یَعمَلُ فی الْمَزرَعَهِ مِنَ الصَّباحِ إلَی اللَّیلِ. = کشاورز از صبح تا شب در مزرعه کار می‌کرد.

اَلنّاسُ عَلَی دینِ مُلوکِهِم. رَسولُ اللّهِ = مردم بر دین پادشاهانشان هستند.

عَلَیکُم بمکارم الأخلاقِ فَإِنَّ رَبّی بَعَثَنی بِها. رَسولُ اللّهِ

= به صفات برتر اخلاقی پایبند باشید، زیرا پروردگارم مرا به خاطر آن فرستاده است.

اَلدَّهرُ یَومانِ یَومٌ لَکَ وَ یَومٌ عَلَیک. أَمیرُ الْمُؤمنینَ علیٌّ  = روزگار دو روز است؛ روزی به سودت و روزی به زیانت.

اَلْحَقیبَهُ عَلَی الْمِنضَدَهِ. = کیف روی میز است.

﴿اِقْرَأ و ربّک الأکرمَ الذی علّم بِالْقَلَمِ﴾ اَلْعَلَق : ۳ و ۴ = بخوان و پروردگارت گرامی‌ترین است؛ همان که به وسیله قلم یاد داد.

﴿وَ لَقَد نَصَرَکُمُ اللهُ بِبَدرٍ﴾ آلِ عِمران : ۱۲۳ = و خدا شما را در [جنگ] بدر یاری کرد.

«عَلَیکُم» اصطلاحی است که از معنای «جار و مجرور» خارج شده و معنای فعل یافته است.

﴿لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الأرض﴾ اَلنِّساء : ۱۷۱ = آنچه در آسمان‌ها و زمین است، از آنِ اوست.

لِکُلّ ذَنبٍ تَوبَهٌ إلّا سوءَ الْخُلُقِ. رَسولُ اللّهِ = هر گناهی جز بداخلاقی توبه دارد.

لَکُم دینُکُم وَ لیَ دینِ. اَلْکافِرون: ۶ = دین شما از آنِ خودتان و دین من از آنِ خودم.

لِماذا رَجَعْتَ ؟ – لِأَنّی نَسیتُ مِفتاحی. = برای چه برگشتی؟  – برای اینکه کلیدم را فراموش کردم.

﴿وَ هو الذی یَقْبَلُ التَّوْبَهَ عَنْ عِبادِهِ وَ یَعْفو عَنِ السَّیِّئاتِ ….﴾ اَلشّورَی : ۲۵ =  او کسی است که توبه را از بندگانش می‌پذیرد و از بدی‌ها درمی‌گذرد …

﴿وَ إذا سَألکَ عِبادی عَنّی فَإنّی قَریبٌ ….﴾ البقره: ۱۸۶ = و اگر بندگانم از تو درباره من بپرسند، قطعاً من [به آنان] نزدیکم.

فَضلُ الْعالِمِ عَلی غَیرِهِ کَفَضلِ النَّبیِّ عَلی أمّته = برتری دانشمند بر غیر خود مانند برتری پیامبر بر امّت خودش است.

۱- العِلمُ خَیرٌ مِنَ المالِ. العِلمُ یَحرُسُکَ وَ أنتَ تَحرُسُ المالَ.

(دانش بهتر از دارایی است. دانش تو را پاس می‌دارد، در حالی که تو دارایی را پاس می‌داری.)

۲- ﴿ قُل سیروا فی الأرضِ (بگو در زمین سفر کنید.)

در متن درس کلمات «یُحَیِّرُنی» و «أَخَذَنی» را مشاهده کردید.

وقتی که فعلی به ضمیر «ی» متّصل می شود، نون وقایه بین فعل و ضمیر واقع می شود. مثال: یَعرِفُنی: مرا می‌شناسد. اِرْفَعْنی: مرا بالا ببر.

۱- ﴿ رَبِّ اجعَلنی مُقیمَ الصّلاهِ (پروردگارا، من را برپای دارنده نماز گردان.)

۳- إنَّ اللهَ أمَرَنی بِمُداراهِ النّاسِ کَما أمَرَنی بِإقامَهِ الفَرائضِ.

(همانا خدا به من فرمود با مردم خوش‌رفتاری کنم، همانگونه که فرمود واجبات را برپا بدارم.)

(خدایا، مرا سپاسگزار بگردان و من را بردبار بگردان و خودم را در چشمم، کوچک و در چشم مردم بزرگ بگردان.)

حوارٌ  (گفتگو.)

۱- مُشْرفِ: مدیر داخلی۲- تَنظیف: پاکیزگی ۳- أتصَّلُ: تماس می گیرم ۴- صیانَه: تعمیرات ۵- سَیر: تخت ۶- شَرشَف: ملافه ۷- نصَلحُّ: تعمیر می کنیم

ادات استفهام / کلمه های پرسشی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Follow by Email
YouTube
LinkedIn
LinkedIn
Share
Instagram
Telegram
پیمایش به بالا