أنتَ الّذی فی السَّماءِ عظَمَتُکَ، و فی الأرضِ قُدرَتُکَ، و فی البحار عَجائبُکَ.
تو کسی هستی که بزرگی ات در آسمان و توانمندی ات در زمین و شگفتیهایت در دریاهاست.
ای آنکه شگفتیهایش در دریاهاست.
یُشاهِدُ أَعضاءُ الْأسُرَهِ فِلْماً رائِعاً عَنِ الدُّلفینِ الَّذی أَنقَذَ إِنساناً مِنَ الْغَرَقِ، وَ أَوْصَلَهُ إِلَی الشّاطِئِ.
اعضای خانواده فیلم جالبی را دربارۀ دلفینی که انسانی را از غرق شدن نجات داده و به ساحل رسانده است، میبینند.
حامِدٌ: لا أُصَدِّقُ؛ هذا أَمرٌ عَجیبٌ. یُحَیِّرُنی جِدّاً.
حامد: باور نمیکنم؛ این، موضوعی شگفتانگیز است. بسیار مرا شگفتزده میکند.
الْأبُ: یا وَلَدی، لَیْسَ عَجیباً؛ لِأنَّ الدُّلفینَ صَدیقُ الْإنسانِ فِی الْبِحارِ.
پدر: پسرم، شگفت نیست؛ زیرا دلفین دوست انسان در دریاهاست.
صادِقٌ: تَصدیقُهُ صَعبٌ! یا أَبی، عَرِّفْنا عَلَی هذَا الصَّدیقِ.
صادق: پدرم، باور کردنش سخت است، ما را با این دوست آشنا کن.
الأب: له ذاکِرَهٌ قوَیَّهٌ، وَ سَمْعُهُ یفَوقُ سَمْعَ الْإنسانِ عَشْرَ مَرّاتٍ، وَ وَزنُهُ یبَلغُ ضِعْفَی وَزنِ الْإنسانِ تَقریباً،
پدر: حافظهای نیرومند دارد و شنواییاش ده بار از شنوایی انسان نیرومندتر است و وزنش کمابیش به دو برابر وزن انسان میرسد.
وَ هوَ مِنَ الْحَیَواناتِ اللَّبونَهِ الَّتی تُرضِعُ صِغارَها.
از جانوران پستانداری است که به خردسالانش شیر میدهد.
نورا: إنَّهُ حَیَوانٌ ذَکیٌّ یُحِبُّ مُساعَدَهَ الْإنسانِ! أَ لَیْسَ کَذٰلِکَ؟
نورا: این ماهی جانوری باهوش است که کمک به انسان را دوست دارد! آیا این گونه نیست؟
اَلْأبُ: بلی؛ بِالتَّأکیدِ، تَستَطیعُ الدَّلافینُ أَنْ تُرشِدَنا إِلَی مَکانِ سُقوطِ طائِرَهٍ أَوْ مَکانِ غَرَقِ سَفینَهٍ.
پدر: آری؛ البتّه، دلفینها میتوانند ما را به جای افتادن هواپیما، یا جای غرق شدن کشتی راهنمایی کنند.
اَلْأمُّ: تُؤَدّی الدَّلافینُ دَوراً مُهِمّاً فی الْحَربِ وَ السِّلْمِ، وَ تَکْشِفُ ما تَحْتَ الْماءِ مِنْ عَجائِبَ وَ أَسرارٍ،
مادر: دلفینها نقش مهمّی در جنگ و صلح ایفا میکنند و شگفتیها و رازهای زیر آب را کشف میکنند.
وَ تُساعِدُ الْإنسانَ عَلَی اکْتِشافِ أَماکِنِ تَجَمُّعِ الْأسَماکِ.
و در یافتن مکانهای گردآمدن ماهیان به انسان کمک میرسانند.
صادِقٌ: رَأَیْتُ الدَّلافینَ تُؤَدّی حَرَکاتٍ جَماعیَّهً؛ فَهَلْ تَتَکَلَّمُ مَعاً؟
صادق: دلفینهایی را دیده ام که حرکتهای گروهی انجام میدهند، آیا با همدیگر سخن میگویند؟
اَلْأمُّ: نَعَم؛ قَرَأتُ فی مَوسوعَهٍ عِلْمیَّهٍ أَنَّ الْعُلَماءَ یُؤَکِّدونَ أَنَّ الدَّلافینَ تَسْتَطیعُ أَنْ تَتَکَلَّمَ بِاسْتِخدامِ أَصواتٍ مُعَیَّنَهٍ،
مادر: آری؛ در دانشنامهای خواندم که دانشمندان تأکید میکنند که دلفینها میتوانند با به کار گرفتن صداهایی مشخّص سخن بگویند؛
وَ أَنَّها تُغَنّی کَالطُّیورِ، وَ تَبکی کَالْأطفالِ، وَ تَصفُرُ وَ تَضحَکُ کَالْإنسانِ.
مانند پرندگان بخوانند و مانند کودکان بگریند و مانند انسان سوت بزنند و بخندند.
نورا: هَلْ لِلدَّلافینِ أَعداءٌ؟
نورا: آیا دلفینها دشمنی [هم] دارند؟
اَلْأبُ: بِالتَّأکیدِ، تَحسَبُ الدَّلافینُ سَمَکَ الْقِرْشِ عَدوّاً لَها،
پدر: البتّه، دلفینها کوسه ماهی را دشمن خودشان به شمار میآورند.
فَإِذا وَقَعَ نَظَرُها عَلَی سَمَکَهِ الْقِرْشِ، تَتَجَمَّعُ بِسُرعَهٍ حَولَها، وَ تَضرِبُها بِأُنوفِهَا الْحادَّهِ وَ تَقتُلُها.
هر گاه نگاهشان به کوسه ماهی میافتد، به سرعت پیرامونش گرد میآیند و آن را با بینیهای تیزشان میزنند و میکُشند.
نورا: وَ هَل یُحِبُّ الدُّلفینُ الْإنسانَ حَقّاً؟
نورا: آیا به راستی دلفین انسان را دوست دارد؟
اَلْأبُ: نَعَم؛ تَعالَی نَقرَأْ هذَا الْخَبَرَ فی الْإنتِرنِت:
پدر: آری؛ بیا این گزارش را در اینترنت بخوانیم:
… سَحَبَ تَیّارُ الْماءِ رَجُلاً إلَی الْأعماقِ بِشِدَّهٍ، وَ بَعدَ نَجاتِهِ قالَ الرَّجُلُ:
… جریان آب مردی را به سختی به اعماق کشید و پس از نجاتش، آن مرد گفت:
رَفَعَنی شَیءٌ بَغتَهً إلَی الْأعلَی بِقوَّهٍ، ثُمَّ أَخَذَنی إلَی الشّاطِئِ وَ لَمّا عَزَمْتُ أَن أَشکُرَ مُنقِذی، ما وَجَدْتُ أَحَداً،
ناگهان چیزی مرا با زور به بالا برد؛ سپس مرا به کناردریا رساند و هنگامی که برآن شدم از نجات دهنده ام سپاسگزاری کنم کسی را نیافتم،
وَلٰکِنّی رَأَیتُ دُلفیناً کَبیراً یَقفِزُ قُربی فی الْماءِ بِفَرَحٍ.
ولی دلفین بزرگی را نزدیکم دیدم که با شادمانی در آب میجهید.
اَلْأمُّ: إنَّ الْبَحرَ وَ الْأسَماکَ نِعمَهٌ عَظیمَهٌ مِنَ اللّهِ.
مادر: بی گمان دریا و ماهیها نعمتی بزرگ از سوی خداوندند.
قالَ رَسولُ اللّهِ: اَلنَّظَرُ فی ثَلاثَهِ أَشیاءَ عِبادَهٌ: اَلنَّظَرُ فِی الْمُصحَفِ وَ النَّظَرُ فی وَجهِ الْوالِدَینِ وَ النَّظَرُ فِی الْبَحرِ.
فرستادۀ خداوند فرموده است: نگاه کردن به سه چیز عبادت است: نگاه کردن به قرآن[نُبی]، نگاه کردن به چهرۀ پدر و مادر و نگاه کردن به دریا.
عَیِّنِ الصَّحیحَ وَ الْخَطَأَ حَسَبَ نَصِّ الدَّرسِ. (پاسخ درست و نادرست را با توجه به متن درس شناسایی کن.)
۱- اَلدُّلفینُ مِنَ الْحَیَواناتِ اللَّبونَهِ الَّتی تُرضِعُ صِغارَها. √ (دلفین از جانوران پستانداری است که خردسالانش را شیر میدهد.)
۲- یُؤَدّی سَمَکُ الْقِرشِ دَوراً مُهِمّاً فِی الْحَربِ وَ السِّلْمِ. × (کوسه ماهی نقش مهمی را در جنگ و آشتی بازی میکند.)
۳- سَمْعُ الْإنسانِ یَفوقُ سَمْعَ الدُّلفینِ عَشْرَ مَرّاتٍ. × (شنوایی آدمی ده بار از شنوایی دلفین نیرومندتر است.)
۴- سَمَکُ الْقِرشِ صَدیقُ الْإِنسانِ فِی الْبِحارِ. × (کوسه ماهی دوست آدمی در دریاهاست.)
۵- سَمَکُ الْقِرْشِ عَدوُّ الدَّلافینِ. × (کوسه ماهی دشمن دلفینهاست.)
۶- لِلدَّلافینِ أُنوفٌ حادَّهٌ. √ (دلفینها بینیهای تیزی دارند.)
اِعلَموا (بدانید.)
اَلْجارُّ وَ الْمَجرورُ
در زبان فارسی به حروفی مانند «به، برای، بر، در، از» حروف اضافه و در عربی حروف جر می گویند.
به حروف «مِنْ، فی، إلَی، عَلَی، بِـ ، لِـ ، عَنْ، کَـ» در دستور زبان عربی «حروف جر» می گویند. این حروف به همراه کلمه بعد از خودشان معنای جمله را کامل تر می کنند. مثال: منِ قرَیَه، فی الغْابَه، إلیَ المْسلمِینَ، علَیَ الوالدِیَنِ، بِالحافله، للِّه، عنْ نفسِه، کَجبَلٍ.
به حرف جر، جارّ و به اسم بعد از آن مجرور و به هر دو اینها «جار و مجرور» می گویند.
أَهَمُّ مَعانی حُروفِ الْجَرِّ:
مِنْ = از
﴿…. حَتَّی تُنفِقوا مِمّا تُحِبّونَ﴾ آلِ عِمران: ۹۲ = تا انفاق کنید از آنچه دوست میدارید. (مِمّا = مِنْ + ما)
﴿أساوِرَ مِنْ فِضَّه﴾ اَلْإنسان : ۲۱ = دست بندهایی از جنس نقره
مِنْ هُنا إلَی هُناکَ: از اینجا تا آنجا
فی = در
﴿هو الذی خَلَقَ لَکُمْ ما فِی الأرض جمیعا﴾ اَلْبَقَرَه : ۲۹ = او کسی است که همه آنچه را در زمین است برایتان آفرید.
اَلنَّجاهُ فِی الصِّدقِ. رَسولُ اللّهِ = رهایی در راستگویی است.
إلی = به ، به سوی ، تا
﴿سبحان الذی أسرَى بِعَبدِهِ لَیلاً مِنَ الْمَسجِدِ الْحَرامِ إلَى الْمَسجِدِ الأقصَى﴾ اَلْأسراء : ۱
پاک است کسی که بندهاش را در شبی از مسجد الحرام به سوی مسجد الاقصی حرکت داد.
﴿قالَ کَمْ لبَثِتَ قالَ لبَثِتُ یوْما أوَ بعْضَ یوْمٍ قالَ بلْ لبَثِتَ مِائهَ عامٍ فاَنظُرْ إلِی طَعامِکَ و شَرابِکَ﴾ اَلْبَقَرَه: ۲۵۹
گفت:«چقدر درنگ کردی؟» گفت: «یک روز یا بخشی از یک روز» گفت: «نه، بلکه صد سال درنگ کردی؛ به خوراکت و نوشیدنی ات بنگر.»
کانَ الْفَلّاحُ یَعمَلُ فی الْمَزرَعَهِ مِنَ الصَّباحِ إلَی اللَّیلِ. = کشاورز از صبح تا شب در مزرعه کار میکرد.
عَلی = بر، رویِ، به زیانِ
اَلنّاسُ عَلَی دینِ مُلوکِهِم. رَسولُ اللّهِ = مردم بر دین پادشاهانشان هستند.
عَلَیکُم بمکارم الأخلاقِ فَإِنَّ رَبّی بَعَثَنی بِها. رَسولُ اللّهِ
= به صفات برتر اخلاقی پایبند باشید، زیرا پروردگارم مرا به خاطر آن فرستاده است.
اَلدَّهرُ یَومانِ یَومٌ لَکَ وَ یَومٌ عَلَیک. أَمیرُ الْمُؤمنینَ علیٌّ = روزگار دو روز است؛ روزی به سودت و روزی به زیانت.
اَلْحَقیبَهُ عَلَی الْمِنضَدَهِ. = کیف روی میز است.
بِـ = به وسیله، در
﴿اِقْرَأ و ربّک الأکرمَ الذی علّم بِالْقَلَمِ﴾ اَلْعَلَق : ۳ و ۴ = بخوان و پروردگارت گرامیترین است؛ همان که به وسیله قلم یاد داد.
﴿وَ لَقَد نَصَرَکُمُ اللهُ بِبَدرٍ﴾ آلِ عِمران : ۱۲۳ = و خدا شما را در [جنگ] بدر یاری کرد.
«عَلَیکُم» اصطلاحی است که از معنای «جار و مجرور» خارج شده و معنای فعل یافته است.
لِـ = برای ، از آنِ (مالِ)، داشتن
﴿لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الأرض﴾ اَلنِّساء : ۱۷۱ = آنچه در آسمانها و زمین است، از آنِ اوست.
لِکُلّ ذَنبٍ تَوبَهٌ إلّا سوءَ الْخُلُقِ. رَسولُ اللّهِ = هر گناهی جز بداخلاقی توبه دارد.
لَکُم دینُکُم وَ لیَ دینِ. اَلْکافِرون: ۶ = دین شما از آنِ خودتان و دین من از آنِ خودم.
لِماذا رَجَعْتَ ؟ – لِأَنّی نَسیتُ مِفتاحی. = برای چه برگشتی؟ – برای اینکه کلیدم را فراموش کردم.
۱- دینِ: دینی (دین من)
عَنْ = از، درباره
﴿وَ هو الذی یَقْبَلُ التَّوْبَهَ عَنْ عِبادِهِ وَ یَعْفو عَنِ السَّیِّئاتِ ….﴾ اَلشّورَی : ۲۵ = او کسی است که توبه را از بندگانش میپذیرد و از بدیها درمیگذرد …
﴿وَ إذا سَألکَ عِبادی عَنّی فَإنّی قَریبٌ ….﴾ البقره: ۱۸۶ = و اگر بندگانم از تو درباره من بپرسند، قطعاً من [به آنان] نزدیکم.
کَـ = مانندِ
فَضلُ الْعالِمِ عَلی غَیرِهِ کَفَضلِ النَّبیِّ عَلی أمّته = برتری دانشمند بر غیر خود مانند برتری پیامبر بر امّت خودش است.
اِختَبِر نَفسَکَ: عَیِّن المَحَلَّ الإعرابیَّ ما أُشیرَ إلَیهِ بِخَطٍّ. (خودت را بیازما: نقش دستوری آنچه را با خط به آن اشاره شده، شناسایی کن.)
۱- العِلمُ خَیرٌ مِنَ المالِ. العِلمُ یَحرُسُکَ وَ أنتَ تَحرُسُ المالَ.
(دانش بهتر از دارایی است. دانش تو را پاس میدارد، در حالی که تو دارایی را پاس میداری.)
۲- ﴿ قُل سیروا فی الأرضِ﴾ (بگو در زمین سفر کنید.)
نونُ الْوِقایهِ
در متن درس کلمات «یُحَیِّرُنی» و «أَخَذَنی» را مشاهده کردید.
وقتی که فعلی به ضمیر «ی» متّصل می شود، نون وقایه بین فعل و ضمیر واقع می شود. مثال: یَعرِفُنی: مرا میشناسد. اِرْفَعْنی: مرا بالا ببر.
أَخَذَنی: مرا بُرد. یُحَیِّرُنی: مرا حیران میکند.
اِختَبِر نَفسَکَ: تَرجِم هذهِ الجُمَلَ. (خودت را بیازما: این جملهها را ترجمه کن.)
۱- ﴿ رَبِّ اجعَلنی مُقیمَ الصّلاهِ﴾ (پروردگارا، من را برپای دارنده نماز گردان.)
۲- اللّهُمَّ انفَعنی بِما عَلَّمتَنی وَ عَلِّمنی ما یَنفَعُنی.(خدایا با آنچه به من آموختی، سودم برسان و آنچه را به من سود میرساند، بیاموزانم.)
۳- إنَّ اللهَ أمَرَنی بِمُداراهِ النّاسِ کَما أمَرَنی بِإقامَهِ الفَرائضِ.
(همانا خدا به من فرمود با مردم خوشرفتاری کنم، همانگونه که فرمود واجبات را برپا بدارم.)
۴- اللّهُمَّ اجعَلنی شَکوراً، وَ اجْعَلْنی صَبوراً، وَ اجعَلنی فی عَینی صَغیراً وَ فی أَعیُنِ النّاسِ کَبیراً.
(خدایا، مرا سپاسگزار بگردان و من را بردبار بگردان و خودم را در چشمم، کوچک و در چشم مردم بزرگ بگردان.)
حوارٌ (گفتگو.)
(مَعَ مُشرِفِ خَدَماتِ الفُندُقِ) (با مدیر داخلی مهمانسرا.)
السّائحُ (گردشگر.) | مَسؤولُ الِاستِقبالِ (مسئول پذیرش.) |
عَفواً مَن هُوَ مَسؤولُ تَنظیفِ الغُرَفِ وَ الحِفاظِ عَلَیها؟ (ببخشید؛ چه کسی مسئول پاکیزگی اتاقها و نگهداری از آنهاست.) | السَّیِّدُ دِمَشقیُّ مُشرِفُ خَدَماتِ غُرَفِ الفُندُقِ. ما هِیَ المُشکِلَهُ؟ (آقای دمشقی مدیر داخلی خدمات اتاقهای مهمانسرا ست. مشکل چیست؟) |
لَیسَتِ الغُرَفُ نَظیفَهً، وَ فیها نَواقِصُ. (اتاق پاکیزه نیست و کمبودهایی دارد.) | أعتَذِرُ مِنکَ؛ رَجاءً، اِستَرِح؛ سَأتَّصِلُ بِالمُشرِفِ. (از تو پوزش میخواهم؛ خواهشمندم آرامش خودت را حفظ کن؛ با مدیر داخلی تماس خواهم گرفت.) |
مَسؤولُ الِاستِقبالِ یَتَّصِلُ بِالمُشرِفِ وَ یَأتی المُشرِفُ مَعَ مُهَندِسِ الصِّیانَهِ. (مسئول پذیرش با مدیر داخلی تماس میگیرد و مدیر با مهندس تعمیرات میآید.) | |
مُشرِفُ خَدَماتِ الفُندُقِ (مدیر داخلی خدمات مهمانسرا.) | السّائحُ (گردشگر.) |
ما هِیَ المُشکِلَهُ یا حبیبی؟ (دوستم، مشکل چیست؟) | لَیسَت غُرفَتی وَ غُرَفُ زُمَلائی نَظیفَهً، وَ فیها نَواقِصُ. (اتاق من و اتاق همکارانم پاکیزه نیستند و کمبودهایی دارند.) |
سَیَأتی عُمّالُ التَّنظیفِ، وَ مَا المُشکِلاتُ الأُخرَی؟ (نظافتچیها خواهند آمد. مشکلات دیگر چیست؟) | فی الغُرفَهِ الأُولَی سَریرٌ مَکسورٌ، وَ فی الغُرفَهِ الثّانیَهِ شَرشَفٌ ناقِصٌ، وَ فی الغُرفَهِ الثّالثهِ المُکیِّفُ لا یَعمَلُ. (در اتاق نخست، تخت شکسته است و در اتاق دوم یک ملافه کم است و در اتاق سوم کولر کار نمیکند.) |
نَعتَذِرُ مِنکُم. سَنُصَلِّحُ کُلَّ شَیءٍ بِسُرعَهٍ؛ عَلَی عَینی. (از شما پوزش میخواهم. هر چیزی را به سرعت درست خواهیم کرد؛ چشم.) | تَسلَمُ عَینُکَ! (چشمت بی بلا.) |
۱- مُشْرفِ: مدیر داخلی۲- تَنظیف: پاکیزگی ۳- أتصَّلُ: تماس می گیرم ۴- صیانَه: تعمیرات ۵- سَیر: تخت ۶- شَرشَف: ملافه ۷- نصَلحُّ: تعمیر می کنیم