الهی به حق خودت، حضورم ده و از جمال آفتاب آفرینت، نورم ده!
چگونه خاموش باشم که دل، در جوش و خروش است و چگونه سخن گویم که خرد، مدهوش و بیهوش است.
الهی، راز دل را نهفتن دشوار است و گفتن دشوارتر.
الهی، داغ دل را نه زبان تواند تقریر کند و نه قلم یارد به تحریر رساند؛ الحمدلله که دلدار به ناگفته و نانوشته آگاه است.
الهی، ما همه بیچاره ایم و تنها تو چاره ای، و ما همه هیچ کاره ایم و تنها تو کاره ای.
الهی، از پای تا فرقم، در نور تو غرقم. «یا نور السموات و الأرض، أنعمت فزد»
الهی، چون تو حاضری چه جویم و چون تو ناظری چه گویم؟
الهی، از من آهی و از تو نگاهی