قرابت معنایی (نزدیکی معنایی)
- درست خوانی
- بازگردانی
- به دست آوردن پیام بیت (مفهوم)
- در بیتهای چند پیامی، گزینش پیام اصلی
- سنجش بیتها با یکدیگر
درست خوانی
ترادف
$ روابط معنایی تضاد
تضمن
تناسب
& خود را ز بد و نیک جدا کردم و رفتم / رَستم ز خودی رخ به خدا کردم و رفتم. = نجات یافتم (اوحدی مراغهای)
& نامه در مرغ نامهبر بستم / کاو رساند به شاه من رُستم. = پور زال (اوحدی مراغهای)
$ به پیش اندرون رستم پهلوان / پس پشت او سالخورده گوان (فردوسی)
$ در گریبان غوطه خوردم رستم از آشوب دهر / کشتیام میبرد توفان لنگرم آمد به یاد (بیدل دهلوی)
& ای مِهر تو در دلها وی مُهر تو بر لبها / وی شور تو در سرها وی سرّ تو در جانها. = ۱- عشق ۲- مهر نامه (سعدی)
& چو نیلوفر در آب و مهر در میغ / پری رخ در نقاب پرنیانست = خورشید (سعدی)
$ هر آدمیی که مهر مهرت / در وی نگرفت سنگ خاراست (سعدی)
$ ترک دنیا و تماشا و تنعم گفتیم / مهر مهریست که چون نقش حجر مینرود (سعدی)
$ من مهره مهر تو نریزم / الا که بریزد استخوانم (سعدی)
& دلبرم شاهد و طفل است و به بازی روزی / بکشد زارم و در شرع نباشد گنهش = تباه کردن (حافظ)
طالع اگر مدد دهد دامنش آورم به کف / گر بکشم زهی طرب ور بکشد زهی شرف = 1- کشیدن 2- تباه کردن (حافظ)
$ کشد رخت، سبزه به هامون و دشت / زند بارگه گل به گلزارها (طباطبایی)
$ حسن بیپایان او چندان که عاشق میکشد / زمره دیگر به عشق از غیب سر بر میکنند (حافظ)
& ازین بیشتر نامداران گرد / قباد اندر آمد به خواری ببرد = پهلوان (فردوسی)
& نگه کن بدین گنبد تیزگرد / که درمان ازویست و زویست درد = گردنده (فردوسی)
& می خوردن و گرد نیکوان گردیدن / به زانکه بزرق زاهدی ورزیدن = پیرامون
& روزیست خوش و هوا نه گرم است و نه سرد / ابر از رخ گلزار همیشوید گرد = غبار (خیام)
$ گرد از رخ نازنین به آزرم فشان / کان هم رخ خوب نازنینی بوده است (خیام)
$ با اهل خرد باش که اصل تن تو / گردی و نسیمی و غباری و دمی است (خیام)
$ بر گرد پیاله آیتی هست مقیم / کاندر همه جا مدام خوانند آن را (خیام)
$ از ایران و از تازیان لشکری / گزین کرد گرد از همه کشوری (فردوسی)
$ یار گرد وفا نمیگردد / حاجتی زو روا نمیگردد.
& بیامد بسان نهنگ دژم / که گفتی زمین را بسوزد بدَم = با نفس (فردوسی)
& من بنده خوبانم هر چند بدم گویند / با زشت نیامیزم هر چند کند نیکی ≠ خوب (خدایگان)
& خرج کردم عمر خود را دم بدم / در دمیدم جمله را در زیر و بم = لحظه (خدایگان)
$ بدو گفت کین اژدهای دژم / که مرغ از هوا اندر آرد بدم (فردوسی)
$ در خواب بدم مرا خردمندی گفت / کز خواب کسی را گل شادی نشکفت (خیام)
$ یکی آهن بدم بیقدر و قیمت / توام آیینه ای کردی زدودی (خدایگان)
$ من بنده خوبانم هر چند بدم گویند / با زشت نیامیزم هر چند کند نیکی (خدایگان)
$ مرده بُدم زنده شدم، گریه بُدم خنده شدم / دولت عشق آمدم و من دولت پاینده شدم. (خدایگان)
& زنده کدام است بر هوشیار؟ / آن که بمیرد به سر کوی یار. = نزد (سعدی)
& بیا تا جهان را به بـد نسپریــم / به کوشش همه دست نیکی بریم = بردن
& یکی را برآری به چرخ بلند / نشانیش ناگه به خاک نژند = بالا
& چو شد ساخته کار خود برنشست / چو گردی به مردی میان را ببست = سوار شد
& خوش است عمر، دریغا که جاودانی نیست / بس اعتماد بر این پنج روز فانی نیست = به
& سخن هر چه گویم همه گفتهاند/ بر باغ دانش همه رُفتهاند = میوه
$ اگر زدست بلا بر فلک رود بدخوی / زدست خوی بد خویش در بلا باشد.
$ عشق چون آید، برد هوش دل فرزانه را / دزد دانا می کشد اوّل چراغ خانه را
$ بهشتم بیامد منوچهر شاه / بسر بر، نهاد آن کیانی کلاه دو حرف اضافه برای یک متمم
$ از این درخت چو بلبل بر آن درخت نشین / به دام دل چه فروماندهای چو بو تیمار؟
$ عاشقان کشتگان معشوقاند / بـرنیایـد ز کشتگان آواز
شناسایی جای درنگ
به سوزی ده، کلامم را روایی / کز آن گرمی، کند آتش گدایی
بازگردانی
$ تنگنای وزن سبب میشود که سراینده اجزای جمله را جابجا کند و این کار، گاه شعر را دچار پیچش میکند. خواننده میباید پس از درستخوانی، اجزای جمله را از نو بچیند. در این بخش برخی از جابجاییها بررسی میشود.
جابجایی ضمیر (پرش ضمیر)
$ ضمیر را به تک تک واژههای جمله بچسبانید تا روشن شود، جایگاه اصلی ضمیر کجاست.
$ هرگزم نقش تو از لوح دل و جان نرود / هرگز از یاد من آن سرو خرامان نرود = لوح دل و جانم (حافظ)
$ هزار دشمنم ار میکنند قصد هلاک / گرم تو دوستی از دشمنان ندارم باک = قصد هلاکم (سعدی)
$ عشق او باز اندرآوردم به بند / کوشش بسیار نامد سودمند = من را (حافظ)
جابجایی صفت
$ دگــــر روز باز اتفـــــــاق اوفــــتاد که روزیرسان قوت روزش بداد.
$ سوم روز، خوان را به مرغ و بره بیاراستش گونهگــــــون یکــــسره
$ چون که تا اقصـای هندستان رسید در بیـابان طــــوطی چـــندی بدید.
صرف فعل
$ آن شنیدستی که زیرکی با ابلهی / گفت این والی شهر ما گدایی بیحیاست. (انوری)
$ گــــر آنها که میگفتمـی کردمی / نکـــــوســـــیرت و پارسا بودمـــــــــی
$ خواهم شدن به بستان چون غنچه با دلی تنگ / وآن جا به نیکنامی پیراهنی دریدن
$ پسر گفــــتش ای بابک نامجوی / یکی مشکــــلت میبپرســــــــــم بگوی
گونههای «را»
& چو خندان شد و چهره شاداب کرد / ورا نام تهمینه سهراب کرد. را = –ِ-
& هر نفس آواز عشق میرسد از چپ و راست / ما به فلک میرویم عزم تماشا که راست را = دارد
& اسکندر رومی را پرسیدند. را = از
$ چون لاله به نوروز قدح گیر بدست / با لالهرخی اگر تو را فرصت هست (خیام)
$ می نوش به خرمی که این چرخ کهن / ناگاه تو را چو خاک گرداند پست
$ شکر ایزد را که آنچه اسباب بلاست / ما را ز کس دگر نمیباید خواست
$ اگر شب رســــی روز را بازگــــرد / بگویش که تنگ اندر آمد نبرد. (فردوسی)
- حرف «را» در کدام بیت با سایر ابیات متفاوت است؟
۱) تو را نفس رعنا چو سرکش ستور دوان میبرد تا ســراشیب گور
۲) طمع را نه چندان دهان اسـت باز که بازش نشنید به یک لقــمه آز
۳) در آن روز کز فعل پرسند و قول اولوالعزم را تن بلرزد زهـــول
۴) یکی را اجل در ســر آورد جیش سرآمد بر او روزگـــاران عیش
گونههای «چون»
& هر یک چندی یکی برآید که منم / با نعمت و با سیم و زر آید که منم
& چون کارک او نظام گیرد روزی / ناگه اجل از کمین برآید که منم چون = هنگامی که
$ مگر کز شمار تو آید پدید/ که نوبت ز گیتی به من چون رسید چون = چگونه
$ پسر بد مر او را یکی خوبروی / هنرمند و همچون پدر نامجوی همچون = مانند
& به چندین فروغ و به چندین چراغ / بیاراسته چون به نوروز باغ چون = مانند
& خرد چشم جانست چون بنگری / تو بیچشم شادان جهان نسپری چون = اگر
$ چون ابر به نوروز رخ لاله بشست / برخیز و به جام باده کن عزم درست
کاین سبزه که امروز تماشاگه توست / فردا همه از خاک تو برخواهد رست
گونههای «که»
& کم آواز هرگز نبینی خجل / جوی مشک بهتر که یک توده گل که = از
& هر کاسهٔ می که بر کف مخموریست / از عارض مستی و لب مستوریست که = حرف پیوند
& ماویز در فلک که نه بس چرب مشرب است / برخیز از جهان که نه بس خوب مفرش است که = زیرا (خاقانی)
& با هر که انس گیری از او سوخته شوی / بنگر که انس چیست مصحف ز آتش است که = کس
$ کس مشکل اسرار اجل را نگشاد / کس یک قدم از دایره بیرون ننهاد (خیام)
من مینگرم ز مبتدی تا استاد / عجز است به دست هر که از مادر زاد
$ این کوزه که آبخوارهٔ مزدوری است / از دیدهٔ شاهی و دل دستوری است
$ پای گریز نیست که گردون کمانکش است / جای فزاغ نیست که گیتی مشوّش است (خاقانی)
گونههای «شدن»
& کارم از دست شد ز دست فراق / دست در دامنت زدم دریاب شد = رفت (خاقانی)
& جهان از فتنه آبستن شد آن روز / که مادر در جهان حسن زادت شد= گشت (خاقانی)
- معنای «شد» در همهی ابیات، به جز بیت ……….. یکسان است؟ (سراسری انسانی ۸۶)
۱) پر اندیشه شد جان کــاووس کی ز فـــــرزند و سـودابۀ نیک پی
۲) کجا شد سیامــک شه نازنـــین؟ کجا رفت هوشنگ با داد و دین؟
۳) بدو گفت بشتاب و برکــش سپاه نگه کن که لشگر کجا شد ز راه
۴) بدان گه که شد پیش کاووس باز فـرود آمد از باره، بردش نمــاز
پیامشناسی
& هر جنبش و پویشی از سوی خداوند است
- ز یزدان دان، نه از ارکان، که کوته دیدگی باشد / که خطّی کز خرد خیزد، تو آن را از بنان بینی
- ما به دریا حکم طوفان می دهیم / ما به سیل و موج فـــرمان می دهیم
- رودها از خود نه طغیان می کنند / آن چه می گوییم ما، آن می کننــد
- نقش هستی نقشی از ایوان ماست / خاک و باد و آب، سرگردان ماست
- سوزن ما دوخت، هر جا هر چه دوخت / زآتش ما سوخت،هرشمعی که سوخت
& نهفتن اسرار عشق حق (رازداری)
- چون که اسرارت نهان در دل شود / آن مرادت زودتر حاصــل شود
- گفت پیغمبــر هر آن کو سر نهفت / زود گردد با مراد خویش جفت
- دانـــه چون انـدر زمین پنهـان شود / ســرّ آن سرسبــزی بستان شود
- زرّ و نقـــره گر نبــودندی نهــــان / پـرورش کی یافتندی زیر کان
& عشق مایه کمال است
- آتش عشـق است کانـدر می فتاد / جوشش عشـق است کاندر نی فتاد
- چون شبنم اوفتاده بدم پیش آفتاب / مهرم به جان رسید و به عیّوق برشدم
- گویند روی سرخ تو سعدی که زرد کرد / اکسیــرعشق برمسـم افتاد و زر شدم
& ماجرای درد عشق را فقط عاشق دلسوخته درمییابد
- سینه خواهم شرحه شرحه از فراق / تا بگویم شـــرح درد اشتیــاق
- در نیــابد حــال پختـــه هیچ خام / پس سخن کوتاه باید والسّلام
- چندت کنم حکایت،شرح این قدر کفایت / باقی نمی توان گفت الا به غمگساران
& بیتهای زیر به خاصیّت دوگانۀ نی اشاره دارد
- همچو نی زهری و تریاقی که دید / همچو نی دمساز و مشتاقی که دید
- نی حـدیث راه پر خــون می کند / قصّه هــای عشق مجنــون می کند
- من به هر جمعیـّــتی نالان شــدم / جفت بدحالان و خوش حالان شدم
& حواس ظاهری از ادراک حقایق ناتوان است:
- سـرّ من از نالۀ من دور نیست / لیک چشم و گوش را آن نور نیست
- تن زجان و جـان زتن مستـور نیست / لیک کس را دید جان دستور نیست
- تو کی دانی که لیلی چون نکویی است / کزو چشمت همین برزلف و رویی است
- اگر در دیدۀ مجنـون نشینی / به غیر از خـوبی لیـلی نبیــنی
& راه عشق پردرد و رنج است، عاشقان باید آن را تحمّل کنند:
- عشق را خواهی که تا پایان بری / بس که بپسنـدید باید ناپسند
- زشت باید دید و انگارید خوب / زهر باید خورد و انگارید قند
- دربیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم / سرزنشها گر کند خار مغیلان غم مخور
- به شادی و آسایش و خواب و خور / ندارند کــاری دل افــگارها
& بی توجّهی به دلبستگیهای این جهانی و توجّه کامل به یزدان
- مهین مهرورزان کـه آزادهاند / بـریـزند از دام جان تــارهـا
- ولی رادمردان و وارستـــگان / نبازنــد هـرگـز به مردارهـا
- هر کس به تمنّایی رفتند به صحرایی / ما را که تو منظوری خاطر نرود جایی
& مفهوم بیت « ما ز دریاییم و دریا میرویم / ما ز بالاییم و بالا میرویم» با بیتهای زیر تناسب مفهومی دارد:
۱) جزء جهان است شخص مردم روزی / باز شود جزء بی گمان به سوی کل
۲) به اصل باز شود فرع و هست نزد خرد / مر این حدیث مسلم، هم این مثل مضروب
۳) ماهی از دریا چو در صحرا فتد / میتپد تا باز در دریا فتد
۴) هر کسی کو دور ماند از اصل خویش / باز جوید روزگار وصل خویش
۵) چنین قفس نه سزای چو من خوش الحانی است / روم به روضۀ رضوان که مرغ آن چمنم
& بازگشت به عالم معنا یا مبدأ هستی، « کلُّ شیءٍ یرجِعُ الی اصلِهِ»، و آیۀ شریفۀ: «انّا لِلّه و انّا اِلیه راجعون»:
- هرکسی کاو دورماند از اصل خـویش / بازجوید روزگار وصل خویش
- ما ز دریاییـم و دریا می رویم / ما ز بالاییم و بـالا می رویـم
- خلــق چو مرغابیــان زاده ز دریــای جان / کی کند اینجا مُقام مرغ کزآن بحر خاست
- مـا به فلک بودهایـم، یـار ملک بودهایـم / باز همان جا رویم جمله، که آن شهر ماست
- خود ز فلک برتریم، وز مَلَک افزونتریم / زین دو چـــرا نگذریم؟ منزل ما کبـــریاست.
- چنین قفسی نه سزای چون من خوش الحانی است / روم به روضۀ رضوان که مرغ آن چمنم
& بیتهای زیر پیام یگانهای را میرسانند:
۱) ز سوز سینۀ مجروح من نشد آگه / مگر کسی که چو من از فراق یار بسوخت
۲) سینه خواهم شرحه شرحه از فراق / تا بگویم شرح درد اشتیاق
۳) دلهای خام، سوز چه داند که چون کباب / خون میچکد ز نالۀ درد آشنای من
۴) کجاست هم نفسی تا به شرح عرضه دهم / که دل چه میکشد از روزگار هجرانش
& مفهوم عبارت « ناتانائیـل، آرزو مکـن که خدا را در جایـی جز همه جا بیابـی » در بیتهای زیر آمده است:
۱) هرجا قدم نهاد دل زودسیرِ من / آنجاست سمت دلبر و آنجاست سوی دوست
۲) که جهان صورت است و معنی دوست / ور به معنی نظر کنی همه اوست
۳) دیدم گل و بستان ها، صحرا و بیابانها / او بود گلستان ها، صحرا همه او دیدم
& بیت « گر خمـر بهشت است، بریزید که بی دوست / هر شربت عَذبـم که دهی عین عذاب است » با بیتهای زیر تناسب معنایی دارد:
۱) میِ بهشت ننوشم ز دست ساقی رضوان / مرا به باده چه حاجت که مست بوی تو باشم
۲) گرم با صالحان بی دوست فردا در بهشت آرند / همان بهتر که در دوزخ برندَم با گنهکاران
۳) حدیث روضه نگویم، گل بهشت نبویم / جمال حور نجویم، دوان به سوی تو باشم
& عبارت « خدا به انسان میگوید: شفایت میدهم، از این رو که آسیبت میرسانم. دوستت دارم، ازینروکه مکافاتت میکنم » با بیتهای زیر قرابت معنایی دارد:
۱) بر هر کسی که رتبه فراتر مقرّر است / تشریف غم به قامت قدرش فراتر است
۲) هر که در این بزم مقرّبتر است / جام بلا بیشترش میدهند
۳) بار عنا کش به شب قیرگون / هر چه عنا بیش، عنایت فزون
& بیت « ثوابت باشد ای دارای خرمن / اگر رحمی کنی بر خوشه چینی » با بیتهای زیر قرابت دارد:
۱) حاصل نشود رضای سلطان / تا خاطر بندگان نجویی
۲) بزرگی بایدت بخشندگی کن / که تا دانه نیفشانی نروید
۳) خواهی که خدای بر تو بخشد / با خلق خدای کن نکویی
& بیتهای زیر پیام یگانهای را میرسانند:
۱) منسوخ شد مروّت و معدوم شد وفا / وز هر دو، نام ماند چو سیمرغ و کیمیا
۲) هنر خوار شد، جادوی ارجمند / نهان راستی، آشکارا گزند
۳) گشته است باژگونه همه رسمهای خلق / زین عالم نبهره و گردون بی وفا
& بیت « باران اشکم میدود، وز ابرم آتش میجهد / با پختگان گوی این سخن، سوزش نباشد خام را » با بیتهای زیر تناسب معنایی دارد:
۱) مگر مجنون شناسد، حال من چیست / که در هجران لیلی مبتلا شد
۲) در نباید حال پخته هیچ خام / پس سخن کوتاه باید، والسّلام
۳) تو خفته، حال بیداران چه دانی؟ / کسی داند که او بیدار باشد
& بیت « نتوان وصف تو گفتن که تو در فهم نگنجی / نتوان شبه تو گفتن که تو در وهم نیایی » با بیتهای زیر ارتباط معنایی دارد:
۱) نه ضمیر و وهم را بر سرّ او هرگز وقوف / نه زبان و طبع را در ذات او هرگز مجال
۲) نه در ایوان قربش وهم را بار / نه با چون و چرایش عقل را کار
۳) تا نپنداری که صانع در خیال آید تو را / زان که کیفیت پذیرد هرچه آید در خیال
& رباعی « آنان که محیط فضل و آداب شدند / در جمع کمال شمع اصحاب شدند » با بیتهای زیر قرابت معنایی دارد:
۱) این رشته، قضا نه آن چنان تافت / کاو را سر رشته واتوان یافت
۲) آن که پر نقش زد این دایرۀ مینایی / کس ندانست که در گردش پرگار چه کرد
۳) حدیث از مطرب و می گو و راز دهر کمتر جو / که کس نگشود و نگشاید به حکمت این معمّا را
& همۀ بیتهای زیر با ضرب المثل عربی « کل اناء یترشح بما فیه » تناسب معنایی دارد:
۱) گر بگویم که مرا حال پریشانی نیست / رنگ رخسار خبر میدهد از سرّ ضمیر
۲) پاک دامانی چو شمع و نور بارد از رخت / پاک دامانی دلیل روی نورانی بود
۳) کاسۀ چینی که صدا میکند / راز دل خویش ادا میکند
& مفهوم بیتهای زیر به « ناپایداری دنیا » اشاره میکنند:
۱) فراغت و طلب و امن و عیش و شباب / برد از من یک یک زمانۀ غدّار
۲) آن مصر مملکت که تو دیدی خراب شد / وان نیل مکرمت که شنیدی سراب شد
۳) دیروز چنان بدی که کس چون تو نبود / امروز چنان شدی که کس چون تو مباد
& بیت « این مدعیان در طلبش بی خبراناند / کان را که خبر شد خبری باز نیامد » با همۀ بیتهای زیر قرابت معنایی دارد:
۱) کسی را در این بزم ساغر دهند / که داروی بی هوشیاش دردهند
۲) نالیدن بلبل ز نوآموزی عشق است / هرگز نشنیدیم ز پروانه صدایی
۳) تا خبر دارم از او بی خبر از خویشتنم / با وجودش ز من آواز نیاید که منم
& بیت « عشق، دریایی کرانه ناپدید / کی توان کردن شنا ای هوشمند » با بیتهای زیر قرابت معنایی دارد:
۱) قطرههای عشق را نتوان شمرد / هفت دریا پیش آن بحر است خُرد
۲) وادی عشق چو راه ظلمات آسان نیست / مرو ای خضر، که این مرحله را پایان نیست
۳) جامی اندیشۀ ساحل مکن از لجّۀ عشق / که برون رفتن از این ورطه محال است تو را
۴) پرستش به مستی است در کیش مهر / بروناند زین جرگه هشیارها
& معنای حدیث « حکومت با کفر پایدار میماند ولی با ظلم نه » در بیتهای زیر دیده میشود:
۱) خطا بین که بر دست ظالم برفت / جهان ماند و او با مظالم برفت
۲) بسا بساط خداوند مُلک و دولت را / که آب دیدۀ مظلوم درنَوَرداند
۳) به عاقبت خبر آمد که مُرد ظالم و ماند / به سیم سوختگان، زرنگار کرده سرای
& بیتهای زیر به عبارت « عشق، به انسان کمال میبخشد » اشاره دارند:
۱) نی ام نومید از جذب محبّت با گران جانی / که آهن صاحب بال و پر از آهن ربا گردد
۲) جسم خاک از عشق بر افلاک شد / کوه در رقص آمد و چالاک شد
۳) از کیمیای مهر تو زر گشت روی من / آری به یُمن لطف شما، خاک زر شود
& بیت « حدیث دوست نگویم مگر به حضرت دوست / که آشنا سخن آشنا نگه دارد » با بیتهای زیر قرابت دارد:
۱) رازی که بَرِ غیر نگفتیم و نگوییم / با دوست بگوییم که او محرم راز است
۲) محرم این هوش جز بیهوش نیست / مر زبان را مشتری جز گوش نیست
۳) آهنگ دراز و شب رنجوری مشتاق / با آن نتوان گفت که بیدار نباشد
& بیت « آرزوهای دو عالم دستگاه / از کف خاکم غباری بیش نیست » با بیتهای زیر قرابت دارد:
۱) سرم به دنیی و عقبی فرو نمیآید / تبارک الله از این فتنهها که در سرِ ماست
۲) فاش میگویم و از گفتۀ خود دل شادم / بندۀ عشقم و از هر دو جهان آزادم
۳) چشم همّت نه به دنیا که به عقبی نبود / عارف عاشق شوریدۀ سرگردان را
& مصراع « هر کسـی از ظنّ خـود شد یـار مـن » با عبارتهای زیر قرابت دارد:
۱) این سخنان که مرا گفته اند، همه القاب است، نه اسم و من این همه نیستم.
۲) اگر آن بیچاره نیز بر حسب عقیدت خود سخنی گفت و مرا لقبی نهاد، این همه خصومت چرا انگیختی.
۳) یکی مخاطبۀ شیخ امام کرده است و یکی شیخ زکیّ و یکی شیخ زاهد و یکی شیخ الحرمین.
& بیت « دیدی که مرا هیچ کسی یاد نکرد / جز غم که هزار آفرین بر غم باد » با مفهوم بیتهای زیر تناسب دارد:
۱) غم است حاصلم از عشق و من بدین شادم / که گرچه هست غمم، نیست از غمم غم هیچ
۲) هرچند که میل تو سوی بیدادی است / یک ذرّه غمت به از جهانی شادی است
۳) انصاف غمت دادم کز بهر غمت زادم / غم میخورم و شادم، غمخوار چنین خوشتر
& عبارت « آن روز که من سر چوب پاره سرخ کنم، تو جامۀ اهل صورت پوشی » با مفهوم بیتهای زیر تناسب دارد:
۱) چشم ناقص گهران بر زر و زیور باشد / زینتِ ساده دلان پاکی گوهر باشد
۲) ظاهرپرست کی به حقیقت رسد کلیم / کاو سَر همیشه در ره دستار میدهد
۳) تو گر ظاهر بگردانی روا نیست / که کارِ او به دستار و قبا نیست
& بیت « هان ای عزیز، فصل جوانی به هوش باش / در پیری از تو هیچ نیاید به غیر خواب » با بیتهای زیر ترادف معنایی دارد:
۱) ساغر لبریز میریزد ز دست رعشه دار / در جوانیها تمتّع از جهان باید گرفت
۲) نشاط و عیش و جوانی چو گل غنیمت دان / که حافظ، نَبُود بر رسول غیر بلاغ
۳) شدیم پیر و نداریم حسرتی به جز این / که بی تمتّع از این می، گذشت عهد شباب
& بیت « عشق را خواهی که تا پایان بری / بس که بپسندید باید ناپسند » با بیتهای زیر قرابت دارد:
۱) به دوستی که اگر زهر باشد از دستت / چنان به ذوق ارادت خورم که حلوا را
۲) سفر دراز نباشد به پای طالب دوست / که خار دشت محبّت گل است و ریحان است
۳) داروی مشتاق چیست زهر ز دست نگار / مرهم عشّاق چیست زخم ز بازوی دوست
& بیت « هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق / ثبت است بر جریدۀ عالم دوام ما » با بیتهای زیر قرابت معنایی دارد:
۱) مترس از محبّت که خاکت کند / که باقی شوی گر هلاکت کند
۲) بگفت از دل جدا کن عشق شیرین / بگفتا چون زیم بی جان شیرین
۳) چو زنده «سیف فرغانی» به عشق است / چراغ جانش را مردن نیاید
& بیت « بدین زور و زر دنیا، چو بی عقلان مشو غرّه / که این آن نوبهاری نیست، کش بی مهرگان بینی » با بیتهای زیر ارتباط مفهومی دارد:
۱) غرّه مشو بدان که جهانت عزیز کرد / ای بس عزیز کردۀ خود را که کرد خوار
۲) به خاک بَر مرو ای آدمی به نخوت و ناز / که زیر پای تو همچون تو آدمی زاد است
۳) ایا سرگشتۀ دنیا مشو غرّه به مهر او / که بس سرکش که اندر گور، خشتی زیرِ سر دارد
& عبارت « عارفان شیفتۀ اویند و مقصد عارفان نه رسیدن به بهشت و نه رهایی از دوزخ است » با بیتهای زیر ارتباط معنایی دارد:
۱) نیست در عشق حظّ خود موجود / عاشقان را چه کار با مقصود
۲) عاشقت بستد به دستِ همت و از پس فکند / اندرین ره پیش او گر دوزخ آمد گر بهشت
۳) سایۀ طوبی و دل جویی حور و لب حوض / به هوای سر کوی تو برفت از یادم
& بیت « چه غم دیوار امت را که دارد چون تو پشتیبان؟ / چه باک از موج بحر آن را که باشد نوح کشتیبان » با بیتهای زیر ارتباط معنایی دارد:
۱) مدّعی خواست که از بیخ کَنَد ریشۀ ما / غافل از آنکه خدا هست در اندیشۀ ما
۲) در بیابان طلب گرچه ز هر سو خطری است / میرود حافظ بیدل به تولای تو خوش
۳) در رهِ عشق که از سیل بلا نیست گذر / کرده ام خاطر خود را به تمنّای تو خوش
۴) گر هزاران دام باشد در قدم / چون تو با مایی، نباشد هیچ غم
۵) هر که در سایۀ عنایت اوست / گنهش، طاعت است و دشمن، دوست
۶) چون عنایاتت بود با ما مقیم / کی بود بیمی از آن دزد لئیم؟
& مفهوم بیت « بلبلکان با نشاط، قمریکان با خروش / در دهن لاله مُشک، در دهن نحل نوش » با بیتهای زیر متناسب است:
۱) کبک ناقوس زن و شارک سنتور زن است / فاخته نای زن و بط شده تنبورزنا
۲) درَد پردۀ غنچه را باد بام / هَزار آورد نغز گفتارها
۳) آدمی زاده اگر در طرب آید چه عجب / سرو در باغ به رقص آمده و بید و چنار
واژگان ویژه
قرابت معنایی: تناسب معنایی، تناسب مفهومی، ارتباط معنایی، مضمون … .
مفهوم مقابل: مفهوم متضاد، مفهوم مقابل، قرابت ندارد، تقابل معنایی، مخالف، مقابل، پیام متفاوت، متناسب نیست … .
آزمون پاسخگزین
- مفهوم بیت «توسنی کردم ندانستم همی/ کز کشیدن تنگ تر گردد کمند» در کدام گزینه آمده است؟
۱) ریاضت بسیار کشیدم و این ریاضت موجب تقوای من شد.
۲) در برابر عشق مقاومت کردم ولی تلاش برای رهایی از آن موجب گرفتاری بیشتر من شد.
۳) در برابر قضا و قدر الهی سرکشی کردم، نمی دانستم که این سرکشی، بیشتر مرا گرفتار میسازد.
۴) در برابر عشق هرچه بیشتر تسلیم شدم، موجب گرفتاری بیشترم شد.
- مفهوم کلی کدام گزینه، با بیت زیر متفاوت است؟
«بگفت آن جا به صنعت در چه کوشند / بگفت انده خرند و جان فروشند»
۱) کشــــــیدند در کــــــوی دل دادگان مــــیان دل و کــــــام دیوارهـــــا
۲) طرّۀ پریشانی دیدم و به دل گــــفتم این همه پریشانی بر سر پریشانی
۳) لعل را گـــــر مُهر نبود باک نیست عشق را دریای غم غمناک نیست
۴) حاصلی نیست بهجز غم ز جهان خواجو را شادی جان کسی کاو ز جهـان آزاد است
- عبارت «مولانا شیخ بدرالدین تبریزی، معمار و حکیم قونیه را که یک چند، بعضی یاران وی را به خیال موهوم کیمیاگری مفتون و مشغول کرده بود ملامت کرد که ایشان را به عشق زر، مبتلا میکند و بدین گونه به سوی فتنه و دوزخ میکشاند» با کدام گزینه، متناسب است؟
۱) بُوَد بر زر مـــدار کـــار عالم به زر آسان شـود دشـوار عـــــالم
۲) نباشد غم آن جا کــه باشد درم درم دار ، بی غــــم زید لا جـــرم
۳) در دم آخر چنین میگفت شمع کافسر(= تاج) زر غیر دردسر نبود
۴) زر عــــزیز آفریده است خـدا هر که خـوارش بکرد ، خوار بشد
- مفهوم مقابل بیت «افسرده مباش اگر نه سنگی / رهوارتر آی اگر نه لنگی» کدام است؟
۱) تو قـــــلب فســـرده زمــــــینی از درد ورم نمـــوده یک چند
۲) خامش منشین سخن همی گوی افسرده مباش خوش همی خند
۳) شو منفجــــــر ای دل زمـــانه وان آتش خود نهـــــفته مپسند
۴) ای مشت زمین بر آسمـان شو بر وی بنواز ضـــــربتی چند
- مفاهیم «تحذیر- تهدید – آزادگی- تعهّد» به ترتیب از کدام بیتها فهمیده میشود؟ (سراسری ریاضی، ۹۰)
الف) بکوبمت زین گونه امروز یال کزین پس نبیند تو را زنده زال
ب) بـترس از جهـاندار یزدان پاک خرد را مکن با دل اندرمـغاک
ج) که گفتت برو دسـت رستم ببند؟ نبندد مرا دســـت چـــــرخ بلـند
د) نهـادند پیمان دو جنگی که کس نباشد بر آن جــنگ فــریادرس
۱) ب – الف – ج – د 2) ج – ب – د – الف 3) د – ج – ب – الف 4) ب – ج – الف – د
- سفارش و پیام کدام بیت، با دیگر بیتها، متفاوت است؟
۱) حذر کن ز نادان ده مــــرده گــــوی چو دانا یکی گوی و پرورده گوی
۲) صد انداختی تیر و هر صد خطاست اگر هوشمندی یک انداز و راست
۳) مکــــــن پیش دیوار غیبت بســـــی بود کز پسش گوش دارد کــــــسی
۴) کم آواز، هـــــرگز نبینی خجـــــــل جوی مشک بهتر که یک توده گل
- در کدام گزینه، ابیات دو گانه تناسب مفهومی ندارند؟ (سراسری انسانی، ۹۱)
۱) مزن برسنگ پیش سخترویان گوهر خودرا به هر آیینۀ تاریک منما جوهـر خود را
من آنم کـــــــه در پای خو کــــان نریــزم مــــــراین قیمـــــتی درّ لفـــــظ دری را
۲) نیست جای خوابو آسایش گذرگاه جهان تا بهکی سازی بهپهلو بستر بیگانه گـرم
عمـــــــر برف است و آفتاب تمــــــــــوز اندکی ماند و خواجــــه غـــــرّه هـــنوز
۳) ای حیات عاشقــــــــان در مــــــــــردگی دل نیایی جـــــــز کــــــــه در دلبردگی
مــــــرده و مرد را ز مرگ چــــه باک جز دورنگی نشـــــــد ز مرد هــــــلاک
۴) زبان در دهـــــان ای خـــردمند چیـست؟ کلید در گـــــــنج صاحـــــــب هــــــــنر
هر آن کـــــو نکـــــو رای و دانا بـــــــود نه زیبا بود گـــــــرنه گـــــــویا بـــــــود
- مفاهیم «علو درجه، عاقبتاندیشی، متوسّل شدن، کار طاقتفرسا، اغفال نشدن» به ترتیب از کدام بیتها دریافت میشود؟
الف) باید به مژگان رفت گرد از طور سینین باید به سینه رفــــت زین جا تا فلسطین (سراسری زبانهای خارجی، ۹۰)
ب) هر که شدت حلـقۀ در زود برد حقــّۀ زر خاصه که در بازکنی محرم دروازه شود
ج) بیا و برگ سفــــــر ساز و زاد ره برگیر کــــه عاقبت برود هر که او ز مادر زاد
د) گر پر از لالۀ ســــیراب بود دامن کـــــوه مرو از راه که آن خون دل فرهاد است
هـ) ای طــــاق نهــــــم رواق بـــــــــــــــــالا بشکــــــــــــسته ز گـــــــــــوشۀ کلاهت
۱) الف ـ ج ـ ب هـ ـ د 2) ج ـ ب ـ هـ ـ د – الف 3) هـ ـ ج ـ ب ـ الف – د 4) ج ـ هـ ـ الف ـ ب – د
- کدام گزینه از نظر مفهوم و مضمون، با سه گزینۀ دیگر متفاوت است؟
۱) به یاد خم ابروی گــــل رخــان بکش جام در بزم میخوارها
۲) مهین مــهرورزان که آزاده اند بریزند از دام جـــان تارهـــا
۳) گره را ز راز جهان باز کــــن که آسان کند باده دشـــوارها
۴) پیاپی بکش جام و سرگرم باش بهــل گر بگیرند بیکـــــارها
- مفهوم کدام بیت، با دیگر ابیات متفاوت است؟
۱) خامش منشین سخن همی گوی افسرده مباش خوش همی خند
۲) زبان در کش ای مرد بسیاردان که فردا قلم نیست بر بی زبان
۳) پنهـــان مکـــــن آتش درون را زین سوخته جان شنو یکی پند
۴) برآور هر چه اندر سینه داری سرودی، نالهای، آهی، فغانی
- مصراع دوم بیت «حذر کن ز نادان ده مرده گوی / چو دانا یکی گوی و پرورده گوی» با کدام بیت، ارتباط معنایی دارد؟
۱) سخن ماند اندر جهـــــان یادگــــار سخن بهتر از گوهر شاهـــــوار
۲) ز بهتـــر سخـــــن نیست پاینده تر وز او خــوشتر و دل فزایندهتر
۳) در سخـــــــن دُر ببایدت سفـــــتن ورنه گنگــــی به از سخن گفتن
۴) گرت نیکی از روی کردار نیست نکوگوی باری که دشوار نیست
- مفهوم بیت «اگر در دیدۀ مجنون نشینی / به غیر از خوبی لیلی نبینی» در کدام گزینه، وجود دارد؟
۱) او را خود التفات نبودی به صید من من خویشتن اسیر کمـــند نظر شــــدم
۲) برقی از منزل لیلی بدرخــشید سحر وه که با خرمن مجنون دل افگار چه کرد
۳) از دگر خـــــوبـان تو افـزون نیستی گفت خـــامش چون تو مجنون نیستی
۴) بگفتا دوســــتیش از طــبع بگــــذار بگفت از دوســـتان ناید چنین کــــــار
- مفهوم عبارت «چه چیز را دشوار پنهان میتوان داشت؟ آتش را که در روز دودش از راز نهان خبر میدهد و در شب، شعلهاش پردهدری میکند» با مفهوم کدام بیت، متناسب است؟
۱) آتش عشق اســــــت کاندر نی فتـــــاد جوشش عشق است کاندر می فتـــــاد
۲) دُهُل زیر گـــــلیم از خلـــــق پنهــــان نشاید کـــــرد و آتش زیر ســـــرپوش
۳) ز خورشید پنهان شـــود موش کـــور که جهل است با آهـنین پنجـــــه زور
۴) سرکش مشو که چون شمع از غیرتت بسوزد دلبر که در کف او موم است سنگ خارا
- کدام گزینه با بیت پیشرو، ارتباط معنایی دارد؟ «لاله و گل زخمی خمیازهاند / عیش این گلشن خماری بیش نیست»
۱) خانۀ دل ما را از کــــــرم عمارت کن پیش از این که این خانه رو نهد به ویرانی
۲) آن پریشانی شــــبهای دراز و غم دل همه در سایۀ گـــــــــیسوی نگار آخـــر شد
۳) آن که گویند که برآب نهادهاست جهان مشنو ایخواجه که تا درنگری بر باد است
۴) به شادی و آســـــایش و خواب و خور ندارند کــــــــــــاری دل افگـــــــارهــــــــا
- بیت «اندر دل بی وفا غم و ماتم باد / آن را که وفا نیست ز عالم کم باد» با مفهوم کدام گزینه، متناسب است؟
۱) به جان دوست که غم پرده بر شمــا ندرد گــــــــر اعتماد به الطاف کارســــاز کنید
۲) غم است حاصلم از عشق ومن بدین شادم که گر چه هست غمم، نیست از غمم غم هیچ
۳) غم تو خجسته بادا که غمی است جاودانی ندهم چنین غــــــمی را به هزار شادمانی
۴) هر آن کس که در این حلقه، نیسـت زنده به عشق بر او نمــــــرده به فتوای من، نماز کـنید
- عبارت «عادت کرده بود که همه چیز را گذران و همۀ احوال عالم را در معرض تبدّل، تلقّی کند و میگفت: در هر رنگی که بنگری و هر مزه ای که بچشی، دانی که به آن نمانی و جای دیگر روی» به مفهوم کدام بیت، نزدیکتر است؟ (سراسری هنر،۸۴)
۱) یک کس به زیر گنبد نیلوفـــــری که دید کز خون دیده عارض او لاله زار نیست
۲) بازیچه ای است طفلفریب، این متاع دهر بی عقل مردمـــــــان که بدو مبتلا شوند
۳) جمیلهای است عروس جهان ولی هشدار کین مخدّره (=مستوره) درعقـد کس نمیماند
۴) بیخی نشان که دولت باقیـــــــــت بر دهد کاین باغ عمر،گاه خزاناست و گه بهار
- مفهوم کدام بیت، با عبارت «مولانا عزلت را از صحبت کسانی که در قید تعلـّـقات باقی مانده بودند، بهتر میدید.» متناسب است؟
۱) ای شرر از هــــمرهان غــــافل مباش فرصت ما نیز باری بیــــش نیست
۲) ره سروش همی بایدت به ســـان پری ز دیو مردم، اندر زمانه پنهان باش
۳) به معنی ار نتوانی به رنگ یاران شو برو بهعالم صورت شبیه انسان شو
۴) بخر به جان گرانمایه، وصل جانانرا وگرنه تا به ابد مستعدّ هجران باش
- مفهوم عبارت «مولانا تواضع و خاک نهادی را از خلق رسول خدا میدانست و در همۀ احوال، سبق سلام را میستود و به هر کس میرسید، به هر آحادی و طفلی و بیوه ای که در راهش پیش میآمد، کرنش و تواضع میکرد» در کدام بیت، آمده است؟
۱) شکــــــــر نعمت نعمتت افـــــزون کند کفر، نعمـــت از کفـــــت بیـرون کـــــند (سراسری زبان، ۸۴)
۲) خودنمایی شــــیوۀ من نیست چــون دیوار باغ گل به دامن دارم اما خار بر سر میزنم
۳) آن همه ناز و تنعم که خزان میفرمود عـــــاقبت در قدم باد بهار آخــــــــر شد
۴) صبح امید که بد معتکـــف پردۀ غیب گو برون آی که کار شب تار آخـــر شد
- عبارت: «الهی، اگر تو مرا خواستی، من آن خواستم که تو خواستی» با کدام بیت، ارتباط معنایی دارد؟
۱) خوش است نام تو بردن ولی دریـغ بود در این سخن که بخواهند برد دست به دست
۲) مطیع امر توام، گر دلم بخواهی سوخت اسیر حکم توام ، گر تنم بخواهی خست
۳) اگر تو سرو خـــــرامان، ز پای ننشینی چه فتنهها کـــه بخیزد میان اهل نشست
۴) مجال خواب نمــی باشدم ز دسـت خیال در ســـــــرای نشــــاید به آشنایان بست
- بیت «کم آواز هرگز نبینی خجل / جوی مشک بهتر که یک توده گل» با مفهوم کدام بیت، متناسب نیست؟
۱) سخن گرچه باشد چـو آب زلال ز تکــــرار خـــــیزد غبار ملال
۲) به گـــــوینده گیتی برازنده است که گیتی به گویندگــان زنده است
۳) بگویم گرت هوش اندرسر است سخن هر چه کوته بود بهتر است
۴) چو خـواهی که گویی نفس بر نفس نخــواهی شنیدن مگـر گفت کس
- منظومۀ «من نمی دانم / که چرا میگویند اسب حیوان نجیبی است، کبوتر زیباست / و چرا در قفس هیچ کسی کرکس نیست / گل شبدر چه کم از لالۀ قرمز دارد؟» با کدام بیت قرابت مفهومی دارد؟
۱) راحت بندگـــــان حــق جستن عین تقوا و زهد و دینداریاست
۲) سود دنیا و دین اگـــر خواهی مایۀ هر دوشان نکو کاری است
۳) اختلافی که هست در ناماست ورنه سی روز بی گمان ماهی است
۴) گــر در خـلد را کلیدی هست بیش بخشیدن و کـم آزاری است
- عبارت «حتی به کسانی که با او ستیهندگی میکردند، همواره طریق سِلم و دوستی میسپرد» با کدام بیت، ارتباط معنایی ندارد؟
۱) هر که بخراشدت جگـر به جفا همچو کان کـــــریم ، زر بخشش
۲) مکـافات بدی کردن حلال است چو بیجرم از کسی بد دیده باشی
۳) گــر کسی با تو بد کــــند زنهار جز به نیکی جزای آن نکـــــــنی
۴) با تو گویم که چیست غایت حلم هر که زهرت دهد، شکر بخشش
- مفهوم بخش آخر این عبارت «مگر نه راهنمای ما هر شامگاهان با صدای دلکش، بیتی چند از غزلهای شورانگیز تو میخواند تا اختران آسمان را بیدار کند و رهزنان کوه و دشت را بترساند.» یادآور کدام بیت است؟
۱) غزل گفتی و دُر سفتی بیا و خوش بخوان حافظ که بر نظم تو افشاند فلک عقد ثریا را
۲) ز رقیب دیو ســــیرت به خدای خـود پناهم مگر آن شهاب ثاقب مددی دهد خدا را
۳) اشتر به شعر عرب در حالت است و طرب گر ذوق نیست تو را کژطبع جانوری
۴) زاهد ار رندی حـــافظ نکند فـــهم ، چـه شد دیو بگریزد از آن قوم که قرآن خواند
- بیت «گفت نزدیک است والی را سرای آن جا شویم / گفت والی از کجا در خانه خمار نیست» با کدام گزینه، تناسب معنایی دارد؟
۱) در وجه معـــاش تو براتی که نوشتند تغــــییر نیابد که ز دیوان الــــست است
۲) بیشی مطـــلب زان که درست است یقینم کان خانه که این عشق نگارید، شکسته است
۳) با محتسبم عیب مگــــــویید که او نیز پیوسته چــو ما در طلب عیش مدام است
۴) آنکس که جوینی و گلیمیش به دستاست گر زین دو فزون میطلـــبد، آزپرست است
- بیت کدام یک از گزینهها با بیت زیر قرابت معنایی ندارد؟ «عشق دریایی کرانه ناپدید / کی توان کردن شنا ای هوشمند»
۱) بسا عــــــقـــــــــل زورآور چـــــیردســــــت کـــه سودای عشقــــش کــــند زیردســـــت
۲) بحریاست بحرعشق که هیچش کناره نیست آن جا جز آن که جان بسپارند چـاره نیست
۳) الا یا ایها الساقی ادر کــــــاساً و ناولــــــــها که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها
۴) جهان فانی و باقی، فدای شـــــــاهد و سـاقی که سلطانی عالم را طــــــفیل عشق میبینم
- مفهوم بیت «عشق را خواهی که تا پایان بری/ بس که بپسندید باید ناپسند» در همه گزینهها جز گزینۀ …… وجود دارد.
۱) در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم سرزنشها گر کند خار مغیلان غم مخور
۲) فراز و نشـــیب بیابان عشق دام بلاســـت کجاست شـــــیردلی کـــــز بلا نپرهـــیزد
۳) دوام عیش و تنعّم نه شــــیوۀ عشـق است اگر معاشر مایی بنوش نیـــــــش غـــمی
۴) لاله و گــــــــل زخــــــمی خمـــــیازه اند عیش این گـــــــلشن خـماری بیش نیست
- متن زیر با کدام بیت قرابت مفهومی دارد؟
« پس هر کسی سنگی میانداخت. شبلی موافقت را گِلی انداخت. حسین بن منصور آهی کرد. گفتند: از این همه سنگ چرا آه نکردی، از گِلی آه کردن، چه سِرّ است؟ گفت : آنها نمیدانند، معذورند؛ از او سختم می آید که میداند که نمی باید انداخت.»
۱) به خون بهای منت کـــــس مطـــالبت نکند حلال باشد خــــونی که دوســـــتان ریزند (سراسری ریاضی، ۹۰)
۲) هــــــزار دشمن اگـــر بر سرند سعدی را به دوستی که نگوید به جز حکایت دوست
۳) دوستی با تو حراماست که چشمان خوشت خون عشــّـــاق بریزند و حــــــلالش دارند
۴) طمع از دوست نه این بُود و توقع نه چنین مکن ای دوست که از دوست جفـا نپسندند
- بیت « در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم / سرزنشها گر کند خار مغیلان غم مخور» با کدام بیت ارتباط معنایی ندارد؟
۱) مناسب لب لعلت حــــــدیث بایســــتی جواب تلخ بدیع است از آن دهان ای دوست (سراسری ریاضی، ۹۰)
۲) چرا و چون، نرسد بندگان مخلص را رواست گر همه بد میکنی، بکن که نکوست
۳) سفر دراز نباشد به پای طالب دوست که زندۀ ابد است آدمـــــی که کـــشتۀ اوست
۴) هرآنچه بر سر آزادگان رود زیباست علی الخصوص که از دست یار زیباخوست
- مفهوم بیت «عشق او باز اندر آوردم به بند / کوشش بسیار نامد سودمند» با کدام بیت تناسب دارد؟ (سراسری خارج از کشور، ۸۸)
۱) تا به خـوشی میوزد باد خوش نوبهـار جام می خوشگوار گرتو دهی خوشتراست
۲) حالت لبتشنه را خضر خبردار نیست لذت لبتشنــــگی خاصۀ اســـــکندر است
۳) سرّغم عشــــق را در دل اندوهـــــناک هرچه نهان میکــــنی از همه پیداتر است
۴) هم دل خسرو شکافت هم جگر کوهکن کز همه زورآوران عشـــــق تواناتر است
- مفهوم آیه (تُعِزُّ مَنْ تشاء و تُذِلُّ مَنْ تَشاء) تناسب معنایی کمتری دارد؟ (سراسری هنر، ۸۶)
۱) آن که را کردگــــار کرد عـــــــزیز نتـواند زمـــــــانه خـــــــــوار کـــــــند
۲) آن که خـــود را شناخــــــت نتواند آفــرینــــــــــــــنده را کـــــــــــجا داند؟
۳) آنکه عیب تو گفت، یار تو اوست و آن که پوشیده داشت، مار تو اوست
۴) آن که را با طـمع سر و کـار است گــــر عزیز جهان بود خــــوار اســت
- در کدام بیت معنی واژۀ «خوار» با دیگر ابیات متفاوت است؟ (سنجش، ۸۷)
۱) به جایی گــــــزین رزمگاه اســــــــتوار بر آب و علــــف راه نزدیـــک و خـــوار
۲) ببردند ضحّــــــــاک را بســـــــته خوار به پشــت هـــــــیونی برافکــــــــنده زار
۳) اگــــــر کــــــــــوه آتش بود بســـــــپرم از این تنگ خـــوار است اگــــــر بگذرم
۴) خوار و دشوار جهان درپی هم میگذرد گر تو دشوار نگیری همه کار آساناست
- بیت «در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم / سرزنشها گر کند خار مغیلان غم مخور» با کدام بیت ارتباط معنایی ندارد؟
۱) مناســــب لب لعلت حــــدیث بایســـــتی جواب تلخ بدیع است از آن دهان ای دوست (سراسری، ریاضی، ۹۰)
۲) چرا و چون نرسد بندگـــــان مخلص را رواست گر همه بد میکنی، بکن که نکوست
۳) هر آنچه بر سر آزادگان رود زیبـاست علی الخصوص که از دسـت یار زیباخوست
۴) سفر دراز نباشـــد به پای طالب دوست که زندۀ ابد است آدمــی که کشـــتۀ اوســــت
- بیت «عاشقان سر نهند در شب تار / تو بر آنی که چون بری دستار» با کدام بیت ارتباط معنایی دارد؟ (سراسری انسانی، ۸۸)
۱) مه فشــــاند نور و سگ عــــوعو کـــــــند هر کـــــسی بر طینت خــــــود میتند
۲) زحرف حق لب از آن بستهام که چون منصور حدیث راست مرا دار میشود چه کنم؟
۳) خفتگان را خبر از محنت بیداران نیــــست تا غمت پیش نیاید غــــم مردم نخوری
۴) منصور سر گذاشت در این راه و برنگشت زاهد در این غم است کــه دســتار میرود
- بیت «بگفتا رو صبوری کن در این درد / بگفت از جان صبوری چون توان کرد» با کدام بیت تناسب مفهومی ندارد؟
۱) ســـوختۀ دل بـــــود از صــــــبر دور آتــــش ســــــــوزنده نباشـــد صــــبـور (سراسری خارج از کشور، ۸۹)
۲) مهریّ و وفایی که تو را نیست مرا هست صبرّی و قراری که تو را هست مرا نیست
۳) صبر کـــــردن جان تسبیحات توست صبر کن کآن است تسبـــیح درســــــت
۴) مستی و عاشقــــــیم بُرد ز دســــــت صــــــبر ناید زهـیچ عاشـــــق مســــت
- بیت «زشت باید دید و انگارید خوب / زهر باید خورد و انگارید قند» با کدام بیت ارتباط معنایی دارد؟
۱) هـــر متاعــــــی را در بازار نرخی بستهاند قند اگــر بسیار شد، ما نرخ شکـــر نشکنیم (سراسری خارج از کشور، ۹۰)
۲) زخــــــــم خونینم اگر به نشــــود به باشـــــد خنک آن زخم که هر لحظه مرا مرهم از اوست
۳) چشم او «صائب»مرا از عقل و دین بیگانه کرد دوستی با میپرستان زهر قــاتل بوده است
۴) تلـــــخ کنی دهان من قند به دیگــــران دهی نم ندهی به کشت من آب به این و آن دهـی
- «نهایت دلباختگی و پاک بازی عاشق» از کدام بیت دریافت میشود؟ (سنجش، ۸۸)
۱) زیبا شـــــــود به کــــــارگه عشق کــــار مـن هرگه نظر به صورت زیبا کنم تو را
۲) طوبی(= درختی در بهشت) و سدره گر به قیامت به من دهند یک جا فدای قامت رعنا کــنم تـو را
۳) غیب نکردهای کـــــه شـوم طالــــــب حضـور پنهــان نگشتهای که هویدا کنم تو را
۴) کی رفتهای ز دل کــــه تمنــّا کــــــــنم تو را؟ کی بودهای نهفــته که پیدا کنم تو را
- بیدل در کدام بیت میگوید که «آگاهی ما اندک و ناچیز است»؟ (سنجش، ۸۸)
۱) تا به کی نازی به حسـن عاریت؟ ما و مـــــن آیینهداری بیش نیسـت
۲) غرقۀ وهمـــیم ورنه این محـــیط از تُنُکآبی، کــــناری بیش نیسـت
۳) برق با شوقم شراری بیش نیست شعله، طفل نیسواری بیـش نیسـت
۴) لاله و گل زخـمی خمــــــیازهاند عیش این گلشن خماری بیش نیست
- بیت «گویند روی سرخ تو «سعدی» که زرد کرد؟ / اکسیر عشق بر مسم افتاد و زر شدم» با کدام بیت تناسب معنایی دارد؟
۱) در مصطبۀ(=سکوی) عشق تنّعم نتوان کرد چون بالش زر نیست بسازیم به خشـــتی (سراسری انسانی، ۸۸)
۲) گویند سنگ لعــــــــل شود در مقام صبر آری شود ولــــــــیک به خون جگر شود
۳) از کیمیای مـــهر تو زر گشت روی من آری به یمن لطـــــف شما خاک زر شود
۴) ترکِ درویش مگیر ار نبود سیمو زرش در غمت سیم شمار اشک و رُخش را زرگیر
- بیت «آرزوهای دو عالم دستگاه / از کف خاکم غباری بیش نیست» با کدام بیت قرابت مفهومی ندارد؟ (سراسری تجربی، ۸۸)
۱) دریغ آیدت هـر دو عــــالم خــــــریدن اگـــــر قـدر نقــــــدی که داری بدانی
۲) هر دو عالم یک فـروغ روی اوســت گــــــــفتمت پیدا و پنهــــــان نیز هـم
۳) فاش میگویم و از گفتۀ خود دلشـادم بندۀ عشقــم و از هر دو جهان آزادم
۴) گـدای کوی تو از هشت خلد مستغنیاست اسیر عشق تو از هر دو عالم آزاد اسـت
- مفهوم دو بیت «چشم بداندیش که برکنده باد / عیب نماید هنرش در نظر / ور هنری داری و هفتاد عیب / دوست نبیند مگر آن یک هنر» با کدام بیت متناسب نیست؟ (سراسری خارج از کشور، ۹۰)
۱) ای خوبتر از لیلی! بیم است که چون مجنون عشق تو بگرداند در کوه و بیـابانم
۲) ندانســـــــــتم که عاشـــــق کــــــــور باشد کجا بختش همــــــــیشه شور باشــد
۳) نیست از عاشـــــــق کســــــــــی دیوانهتر عقل از سودای او کور است و کـر
۴) ملامتم چه کـــــــنی ای رقیب در عشقش؟ ببین به دیدۀ مـجنون جمال لــیلیرا
- عبارت پیشرو با کدام بیت تناسب مفهومی ندارد؟ «آن روز که من سر چوپ پاره سرخ کنم، تو جامۀ اهل صورت پوشی.»
۱) میدهد ظاهر هر کس خبر از باطن او رتبۀ پیرهـن، آری ز قبا معلوم است (سراسری تجربی، ۸۸)
۲) تو گر ظــــاهر بگــــردانی روا نیسـت که کار او به دســـتار و قــــبا نیست
۳) ظاهرپرست کی بهحقیقت رسد «کلیم» کاو سر همیشه در ره دستار میدهد
۴) چشم ناقصگهران بر زر و زیور باشد زینت سادهدلان پاکی گــــوهر باشـد
- مفهوم عبارات «نقل است که درویشی در آن میان از او پرسید که عشق چیست؟ گفت: امروز بینی و فردا و پسفردا. آن روزش بکشتند و دیگر روز بسوختند و سوم روزش به باد بردادند؛ یعنی، عشق این است.» با همه ابیات، به جز بیت …… تناسب دارد.
۱) عشــــق را بنیاد بر ناکــــــامی اســت هرکه زین سر سر کشد از خامی است (سراسری انسانی، ۸۹)
۲) عشـــق از اوّل سرکــــش و خونی بود تا گـــــریزد هــــــر کـــــه بیرونی بود
۳) عشق آن شعلهست کاو چون برفروخت هر چه جز معشوق باقی جـمله سوخت
۴) عشق معشوقان نهان است و ستیر (= مستور) عشـــــــق عاشق با دو صد طبل و نفیر
- عبارات زیر با کدام بیت قرابت مفهومی دارد؟ (سراسری زبان، ۸۸)
«پس هر کسی سنگی میانداختند. شبلی موافقت را گلی انداخت. حسین بن منصور آهی کرد: گفتند از این همه سنگ چرا هیچ آه نکردی، از گلی آه کردن، چه سرّ است؟ گفت: آن که آنها نمیدانند، معذورند: از او سختم میآید که میداند که نمیباید انداخت.»
۱) فــــریاد مردمان همه از دسـت دشمن است فریاد «سعدی» از دل نامـــهربــان دوســت
۲) گـــر من از دوست بنالم نفسم صادق نیست خبر از دوست ندارد که ز خود با خبر است
۳) گردوست را به دیگری از من فراغت است من دیگری نـدارم قــائــــم مقـــام دوســــــت
۴) دوست شد یارم و یاران به من اغــیار شدند دوست بنگر که همه خــلق جهان دشمن کرد
- مفهوم عبارت زیر با همۀ گزینهها به جز گزینۀ ………. متناسب است. (سراسری تجربی، ۹۰)
«این بوسهل مردی امامزاده و محتشم و فاضل و ادیب بود، امّا شرارت و زعارتی در طبع وی موکد شده – ولا تبدیل لخلق الله – و با آن شرارت، دلسوزی نداشت.»
۱) بید را گــر بیرورند چو عـود برنیاید نسـیم عـــود از بید
۲) چون بود اصل گوهری قــابل تربیت را در او اثر باشــد
۳) هر که در اصل بد نهاد افــتاد هیچ نیکی از او مدار امید
۴) زان که هرگز به جهد نتوان کرد از کـــــلاغ سیاه باز سپید
- بیت «گر دایرۀ کوزه ز گوهر سازند / از کوزه همان برون تراود که در اوست» با کدام بیت تناسب معنایی دارد؟
۱) عشق چون آید برد هوش دل فرزانه را دزد دانا میکشد اول چراغ خانه را (سراسری زبان، ۸۵)
۲) گـــــر درونت بد است گفتـــــــت بد ور درون تو خوب، گــفتـــت خوب
۳) باطــــــنش همــــــچو پشت آینه بود ظـــــــــــاهر هر که صاف تر دیدم
۴) از قضـــــا آییــنۀ چینی شکـــــست خوب شد اسباب خــودبینی شکست
- مفهوم «کُلّ اِناءٍ یترشح بما فیه »، در همۀ گزینهها بهجز گزینه … دیده میشود. (سنجش، ۸۷)
۱) مـــــــــوج زند سینه کـــــه تا لب بود کــــوزه بریــزد چـــــــو لبالـــــــــب بود
۲) نیست در دست سبوی من عنان اختیار راز عشق از دل تراوش گـر کند معذور دار
۳) تو بدسگالی و نیکی طمع کنی هیهات ز خیر، خیر تراوش نمـــاید از شر، شر
۴) بیان شوق چه جاجتکه سوز آتش دل توان شناخت ز سوزی که در سخن باشد
- کدام بیت «مفهوم مقابل» عبارت «من از سخن او جاهل نمیگردم و او از خلق و خوی من عاقل میگردد» را در بر دارد؟
۱) تو خود را چو کودک ادب کن به چوب به گرز گـــــــران مغز مردان مکــــــــوب (سنجش، ۸۹)
۲) پرتو نیکان نگیرد هرکه بنیادش بد است تربیت نااهل را چون گردکان بر گنبد است
۳) هر آن طــــفل کـــــو جور آمــــــوزگار نبـــــــــیند، جفــــــــا بیند از روزگـــــــــار
۴) چو خـــــواهی که نامت بمـــاند به جای پســـــــر را خـــــــردمندی آمـــوز و رای
- مفهوم بیت «پشه کی داند که این باغ از کی است؟ / کاو بهاران زاد و مرگش در دی است» با کدام بیت تناسب ندارد؟
۱) پشه کی جولان کند جایی که باد صرصر (=سخت و سرد) است؟ خصم مسکین پیش خسرو کی تواند ایستاد؟ (سراسری انسانی، ۸۹)
۲) چو نیســـــــت دانش بر کـار خویش دایره را چگـونه باشد دانا به خالق پرگــــــار؟
۳) این جهـــــان در جــــــــنب فکـــــرتهای ما هـم چو اندر جنب دریا ســـاغر است
۴) که میداند کـــــــــــه این دوران افــــــــلاک چه مدّت دارد و چون بودش احوال؟
- معنای کدام بیت با سایر ابیات متفاوت است؟ (سراسری خارج از کشور، ۸۹)
۱) از درخویش خدا را بهبهشتم مفرست که سر کوی تو از کون و مکان ما را بس
۲) تو را هر چه مشغول دارد ز دوست اگــــــر راست خــــواهی دلارامت اوست
۳) قومی هــــوای نعمت دنیا همی پزند قومی هـــوای عقبی و ما را هوای دوست
۴) ما مست شـــــراب ناب عشقـــــــیم نه تشنۀ سلسبیل (=چشمهای در بهشت) و کـــافور
- بیت «ای صاحب کرامت، شکرانۀ سلامت / روزی تفقـّدی کن درویش بینوا را» با کدام بیت قرابت مفهومی ندارد؟ (سراسری هنر، ۸۹)
۱) ای صاحب مال، فضل کن بر درویش گرفضل خدای میشناسی بر خویش
۲) چو خود را قوی حال بینی و خــَــوش به شکــــــرانه بار ضعـــــیفان بکش
۳) درویش را که ملک قناعت مسلم است درویش نام دارد و سلطان عالم است
۴) به شکر آن که تو در خانهای و اهلت پیش نظر دریغ مـــدار از مسافر درویش
- مفهوم بیت «سر الب ارسلان دیدی، ز رفعت، رفته برگردون / به مرو آ تا کنون در گل تن الب ارسلان بینی» با کدام بیت متناسب است؟
۱) کــــــبوتری که دگر آشیان نخواهـــــــد دید قضا همی بردش تا به سوی دانه و دام (سنجش، ۸۹)
۲) نه هــر چه یافت کمال از پیاش بود نقصــان؟! نه هـر چه داد، ستد باز چرخ مینایی؟!
۳) ای ســــــرو پای بسته به آزادگی مـــــــناز آزاده من کــــــه از همه عــالم بریدهام
۴) گذرگهیست پرستم که اندر او به غیر غم یکی صــــلای آشنا به رهگذر نمیزند
- مفهوم بیت «سعدیا! گرچه سخندان و مصالحگویی / به عمل کار برآید به سخندانی نیست» با همۀ ابیات به جز بیت ………… متناسب است.
۱) ز بهر سود کسان گو نه بهر شهرت خویش که قول بی غرضان در جهان سمر گردد (سراسری ریاضی، ۹۰)
۲) قول و عمــــــــل چیست جــز ترازوی دینی قول و عـــــمل ورز و راســـتدار زبانه
۳) «حافظ»خام طمع! شرمی از این قصه بدار عملت چیستکه فردوس برین میخواهی
۴) قول را نیست ثوابی چو عمــل نیست بر او ایزد از بهر عمل کــرد تو را وعده ثواب
- در کدام ابیات، کردار بر گفتار ترجیح داده شده است؟ (سراسری انسانی، ۸۸)
الف) گفتۀ خوش کــه بر زبان آید مرغ و حــــلوای پخته زآن زاید
ب) بیش مشنو ز نیک و بد گفتار آن چـــه بشنیدهای به کـار درآر
ج) علم با کـــــار سودمـــــند بود عـــــلم بــــی کـــــار پایبند بود
د) با علم اگـــــر عمل برابر گردد کام دو جهـان تو را میسر گردد
هـ) دانشت هست، کار بستن کو؟ خنجرت هست، صف شکستن کو؟
و) صدفوار گـوهرشناسـان راز دهان جز به لؤلؤ نکـــردند بـاز
۱) ب ـ الف ـ و ـ هـ 2) د ـ ب ـ هـ ـ ج 3) ج ـ د ـ الف ـ و 4) و ـ ب ـ الف ـ ج
- کدام دو بیت با یکدیگر تفاوت معنایی دارند؟ (سراسری تجربی، ۹۰)
۱) عشـــــــــــــــــق دریایی کــــــــــرانه ناپدید کی توان کــــــردن شنا ای هوشــــــمند
عشق دردانهست ومن غواصو دریا میکده سرفرو بردم من آنجا تا کجا سربر کنم
۲) به هوش بودم از اول که دل بهکس نسپارم شمایل تو بدیدم نه عقل ماند و نه هوشم
رفـــــتی و نمیشـوی فـــــــــــرامـــــــوش میآیی و مـــــیروم مــــــــن از هـوش
۳) تو را ز کنگــــــــرۀ عـرش میزنند صـفیر ندانمت که در این دامگه چه افتادهسـت
پیک دلـــــــی، پیرو شیطـــــــــــــان مباش شیر امیری، ســــــگ دربان مــــــباش
۴) خاصـّـــان حق همــــــــیشه بلیت کشـیدهاند هم بیشتر عنایت و هم بیشتر عنا (=رنج)
ای آشنـــــای کــــــوی محبّت صـبور باش بیداد نیکوان هــــــمه بر آشـــــــنا رود
- مفهوم کدام بیت با سایر ابیات یکسان نیست؟ (سراسری زبان،)
۱) گـــــر دوست بنده را بکــــــــــــــشد یا بپرورد تسلیم از آن بنده و فــرمان از آن دوست
۲) مرا رضــــــای تو باید نه زندگـــــــانی خویش اگر مراد تو قتلاست وارهان ای دوست!
۳) چنان به دام تو الفـــــــت گرفت مـــــــــرغ دلم که یاد مینکند عـــــهد آشیان ای دوست!
۴) گر کام دوست،کشتن «سعدی»ست باک نیست اینم حیات بس کـــــه بمیرم به کام دوست
- کدام گروه از ابیات مفهومی مشترک دارند؟ (سراسری هنر، ۸۸)
الف) منسوخ شد مروّت و معدوم شد وفـا وز هر دو نام مــاند چو سیمرغ و کیمیا
ب) اگر هفت کشـــور به شـاهی تو راست چــرا رنج و سخـــتی همه بهر مــــاست
ج) هــــنر خــــوار شد جـادوی ارجــــمـند نهـــان راســـــتی آشکــــــــــــارا گـــزند
د) هــــمه ســــوی دوزخ نهــــــادید روی سـپردید دلهــــا به گـــــــــــــــفـــتار اوی
هـ) گشتهاست باژگونه همه رسمهای خلق زین عالم نبهره(فرومایه) و گردون بیوفا
۱) الف ـ ج ـ هـ 2) الف ـ د ـ هـ 3) ب ـ ج ـ د 4) ب ـ الف ـ هـ
در همۀ ابیات به استثنای بیت … «جابجایی ضمیر» صورت گرفته است. (سنجش، ۹۰)
۱) بضاعــــت نیـــــــاوردم الا امـید خدایا ز عفـــــــوم مکن ناامید
۲) من آنم ز پای اندر افتـــــــاده پیر خدایا به فضل خودم دست گیر
۳) کس از من سیهنامهتر دیده نیست که هیچـــم فعال پسندیده نیست
۴) جز این کاعتمادم به یاری توست امــــــیدم به آمرزگری توست