آموزه یکم: مبانی تحلیل متن

هر چیزی که ذهن ما را به پویایی درآورد، «متن» است. به بیان دیگر، هنگامی که از متن، سخن می گوییم، خواست ما فقط نوشته های روی کاغذ و کتاب نیست؛ صدایی که می شنویم، بویی که حس می کنیم، رویدادی که می بینیم، مزه ای که می چشیم و چیزی که لمس می کنیم، هر کدام، متن به شمار می آیند؛ بنابراین، متنها شنیداری، بویایی، دیداری و… هستند؛ برای نمونه، کتابها معمولاً متنهای دیداری به شمار می آیند؛ اگر خوانده شوند، به آنها متنهای شنیداری یا خوانداری می گوییم. در این کتاب مقصود ما از متن، آثار شعر و نثر فارسی است.

متن چیست؟ – هر چیزی که ذهن ما را به پویایی درآورد، «متن» است.

تحلیل متن

برای شناخت و ارزیابی متون، لازم است معیارهایی طرّاحی گردد و روش کار، بیان شود.

متن در چند قلمرو بررسی می‌شود؟ نام ببرید. – زبانی؛ ادبی؛ فکری

در یک نگاه کلّی، متون یا آثار مکتوب ادبی را به دو بخش، تقسیم می‌کنیم.

الف) شعر

ب) نثر

آثار مکتوب ادبی چند بخش می‌شوند نام ببرید؟ – شعر؛ نثر

در این درس، به نمونه متن‌های شعری می‌پردازیم و به گونه ای عملی تلاش می‌کنیم و نمونه‌های شعری را بررسی می‌نماییم. بنابراین در بررسی و تحلیل متن باید نکات زیر را مورد توجه قرار دهیم:

گیفت دختر با فنجان

در بررسی و تحلیل متن چه نکاتی مورد توجه قرار می‌گیرد؟  ۱- خوانش۲- شناسایی و استخراج نکات زبانی۳- شناسایی و استخراج نکات ادبی۴- شناسایی و استخراج نکات فکری۵- نتیجه گیری و تعیین نوع

۱ خوانش شِعر

خواندن دقیق متن، نخستین گام مؤثرّ در رویارویی با متون است؛ البتّه پیش از خوانش، نگاهی کلیّ به متن از آغاز تا انجام برای کشف لحن و آهنگ، ضروری است. پس از شناسایی لحن مناسب با حال و هوای محتوای اثر، خواندن اتفاق می‌افتد. پس لازم است تمام اثر، یک باره و بی گسست، خوانده شود تا درک ارتباط طولی و فهم محتوایی دچار اختلال نشود.

منظور از لحن چیست؟ – منظورِ ما از «لحن» فضاسازی در بافتار آوایی سخن است.

شعر زیر را که لحن روایی – داستانی دارد، با هم می‌خوانیم.

شعر زیر دارای چه لحنی است؟روایی – داستانی

به دام افـــــــتاد روباهــــی سحرگاه  /   به روبـــــه بـــــازی اندیشـــید در راه

قلمرو زبانی: روبه بازی: حیله گری (ترکیب سازی)/ قلمرو ادبی: قالب: مثنوی / قافیه: سحرگاه، راه / واج‌آرایی «ا»/ نوع ادبی: تعلیمی

بازگردانی: روباهی سحرگاه به دام افتاد و در راه به فکر چاره و حیله گشت تا نجات یابد.

کـــه گر صـــــیّاد بیند هم چـــــــنینم  / دهد حالی به گـــــــــــازُر پوســــــتینم

قلمرو زبانی: حالی: فوراً، درحال (کاربرد واژه در معنای کهن) / گازر: رختشوی / جهش ضمیر: «م» نخست مفعول و «م» دوم مضاف الیه / قلمرو ادبی: به گازُر پوستینم دهد: کنایه از اینکه من را خواهند کشت

بازگردانی: او به خودش گفت اگر شکارچی من را این چنین ببیند، من را به رختشوی و پوستین فروش خواهد داد.

پس آن گه، مُرده کرد او خویشتن را / ز بیم جـــــــــان، فرو افکـــــند تن را

قلمرو زبانی: مرده کرد: خودش را به مردن زد (کاربرد تاریخی دستور) / بیم: ترس / فروافکند تن را: تنش را رها کرد و به آن اهمیت نداد (بن ماضی: افکند؛ بن مضارع: افکن) / قلمرو ادبی: ردیف: را.

بازگردانی: برای همین خودش را به مردن زد و از ترس جان تنش را رها کرد.

چو صیّاد آمد، او را مــــرده پنداشت / نمی یارســت روبه را کـــــم انگاشت

قلمرو زبانی: پنداشت: تصور کرد(بن ماضی: پنداشت؛ بن مضارع: پندار) / یارستن: جرأت کردن (بن ماضی: یارست؛ بن مضارع: یار) [واژه کهن] / انگاشتن: فرض کردن (بن ماضی: انگاشت؛ بن مضارع: انگار) / قلمرو ادبی: قافیه: پنداشت، انگاشت

بازگردانی: هنگامی که شکارچی آمد پنداشت که او مرده است؛ اما جرأت نکرد که روباه را دست کم بگرفت.

زبُن بُبرید حــــــالی گــــوش او لیک / که گــــــــوش او به کار آید مرا نیک

قلمرو زبانی: بن: ته بُبرید: (کاربرد تاریخی دستور) / حالی: فوراً، درحال / لیک: ولی / را: اضافه گسسته / نیک: خوب / قلمرو ادبی: جناس: لیک، نیک / واژه‌آرایی: گوش، او /  

بازگردانی: گوش او را از ته برید و گفت گوش او سودمند است و روزی به کار من می آید.

به دل، روباه گـــــــفتا: ترکِ غم گیر /  چو زنده مانده ای، یک گوش، کم گیر

قلمرو زبانی: گفتا: گفت / گیر (دوم): فرض کن / قلمرو ادبی: ترک غم گیر: کنایه از اینکه «اندوهگین مباش» قافیه: غم، کم؛ گیر و گیر (قافیه دوگانه یا ذوقافیتین) / جناس همسان: گیر (۱- کن ۲- فرض کن) / واج آرایی «گ»

بازگردانی: روباه به خودش گفت اندوهگین نباش. اگر زنده بمانی، اشکالی ندارد که یک گوش کمتر داشته باشی.

یکی دیگر بیامــــد، گـــــفت: این دَم  / زبان او به کـــــــار آید مــــــــــرا هم

قلمرو زبانی: دم: نفس / به کار آید: به درد می خورد / را: اضافه گسسته / هم: نیز / قلمرو ادبی: دم: مجاز از لحظه / جناس: دم، هم

بازگردانی: فرد دیگری آمد و گفت این لحظه زبان او به کار من می آید.

زبانــــش را بُرید آن مرد، ناگــــــاه   / نکـرد از بیم جان، یک نالــــــه روباه

قلمرو زبانی: بیم: ترس / قلمرو ادبی:

بازگردانی: آن مرد ناگهان زبان روباه را برید؛ اما روباه از ترس جانش حتا ناله هم نکرد.

دگر کس گـــفت: ما را از همه چیز/  به کــــــار آید هـــــــمی دندان او نیز

قلمرو زبانی: دگر: دیگر، صفت مبهم / را: اضافه گسسته (ما را کار: کار ما) / به کار آید هـمی: (کاربرد تاریخی دستور) / قلمرو ادبی: جناس: چیز، نیز

بازگردانی: فرد دیگری آمد و گفت از این همه اندام، دندان روباه به کار من می آید.

نزَد دَم، تا کــــــه آهـــــن درفکندند / به سخــــــــتی چند دندانش بکــــــندند

قلمرو زبانی: دم: نفس / درفکندند: انداختند(فعل پیشوندی) / به سختی: به دشواری / بکندند: (کاربرد تاریخی دستور) / قلمرو ادبی: دم نزد: کنایه از اینکه «سخنی نگفت» / آهن: مجاز از گازانبر

بازگردانی: روباه هیچ نگفت تا گازانبر آوردند و به سختی دندان روباه را کندند.

گوشزد: پیشوندهای فعلی زبان پارسی: باز، بر، در، فرا، فرو، وا، ور، ترا، اندر، بدر، فراز، فر (مانند: بازدادن، برگرفتن، دررفتن، فراگرفتن…)

به دل، روباه گــــفتا: گـــــــر بمانم /  نه دندان باش و نه گــــــوش و زبانم

قلمرو زبانی: بمانم: زنده بمانم / نه: (جدانویسی نشانه منفی ساز فعل) / قلمرو ادبی: تناسب: دل، دندان، گوش، زبان

بازگردانی: روباه به خودش گفت اگر من زنده بمانم اهمیتی ندارد که دندان، گوش یا زبان نداشته باشم.

دگــر کس آمد و گفت: اختیار است /  دل روبه، که رنجی را به کــــارست

قلمرو زبانی: دگر: دیگر، صفت مبهم / رنج: گرفتاری / قلمرو ادبی: به کار است: به کار می آید

بازگردانی: فرد دیگری آمد و گفت دل روباه به کار من می آید و در جایی به درد من می خورد.

چـو نام دل شــنید از  دور، روباه  / جهــان بر چشــم او شد تیره، آن گاه

قلمرو زبانی: چو: هنگامی که / قلمرو ادبی: جهان بر چشم او شد تیره: کنایه از اینکه «سرش گیج رفت»، «ناراحت شد»

بازگردانی: روباه که از دور نام دل را شنید، ناگهان سرش گیج رفت.

به دل می‌گـفت: با دل نیـست بازی /  کنون  باید   به کــارم   حیله سازی

قلمرو زبانی: کنون: حالا / حیله سازی: حیله گری (ترکیب سازی) / قلمرو ادبی: با دل نیـست بازی: کنایه از اینکه «با دل نمی توان شوخی داشت» / جناس: بازی، سازی

بازگردانی: به خودش گفت که دیگر با دل نمی توان شوخی داشت و باید چاره ای بیندیشم.

بگفت این و به صد دستان و تزویر /  بجَست از دام، همچون از کمان، تیر

قلمرو زبانی: بگفت: گفت (کاربرد کهن واژه یا کاربرد تاریخی دستور) / دستان: حیله / تزویر: دورویی / جستن: جهیدن، پریدن (بن ماضی: جست؛ بن مضارع: جه) / قلمرو ادبی: : صد: مجاز از بسیار / همچون از کمان، تیر: تشبیه

بازگردانی: به خودش این گفت و با صد نیرنگ و فریب، همانند تیری که از کمان می جهد از دام گریخت.

حدیث دل، حدیثی بس شگفت است / که در عالم، حدیثش در گرفت است 

قلمرو زبانی: حدیث: سخن / بس: بسیار / شگفت: عجیب / در گرفت: کارگر افتاد (فعل پیشوندی) / قلمرو ادبی: ردیف: است

بازگردانی: داستان دل داستان بسیار شگفت و ارزشمندی است، برای همین است که در همه جهان نامش پیچیده و کارگر افتاده است.

الهی‌نامه، عطاّر نیشابوری

۲- شناسایی و استخراج نکات زبانی

برخی از نکات زبانی شعرِ خوانده شده، عبارت اند از:

■ وجود واژگان کهن؛ مانند «گازر»، «نمی یارست» / (گازر: رختشو؛ نمی یارست: جرأت نمی کرد)

■ کمی واژگان غیر فارسی؛ (واژه‌هایی که «گچ پژ» دارند؛ همیشه فارسی اند. واژگانی که «ث، ح، ذ، ص، ض، ط، ظ، ع، غ» دارند همیشه عربی اند.)

■ کاربرد شبکۀ معنایی؛ مانند «حیله، دستان، تزویر، دام» و « دل، زبان، گوش و دندان»

شبکه معنایی: واژگانی که در یک مجموعه قرار می‌گیرند؛ مانند: سیب، گلابی، نارنج که هر سه میوه اند.

تفاوت شبکه معنایی و تناسب: تناسب فقط در یک بیت بررسی می‌شود ولی شبکه معنایی در چند بیت.

■ ترکیب سازی؛ مانند «روبه بازی»، «حیله‌سازی»؛ (چند واژه به یکدیگر بچسبد و واژه‌ای تازه بسازند.)

■ کاربردهای تاریخی دستور: «مُرده کرد» ،«نمی یارست … کم انگاشت» ،«به کار آید همی»

دستور تاریخی: دستور زبانی است که قواعد دستوری زبان را در دوران گذشته بررسی می‌کند؛ مانند: همی رفت (گذشته) ← می‌رفت (امروز)/ به ریگستانت اندر جویبار است (گذشته) ← در ریگستانت جویبار است. (امروز)

■ زبان شعر ساده و جمله‌ها کوتاه است: مانند «به دام افتاد روباهی سحرگاه»، «به روبه بازی اندیشید در راه»

■ بیشتر واژگان شعر، ساختمان ساده دارند: مانند «دام، روباه، صیّاد، گازر، گوش، دل، زبان و…»

ساختمان واژه

و …. .

۳- شناسایی و استخراج نکات ادبی

در این مرحله، عینک زیبایی شناسی به چشم می‌زنیم و شعر را یک بار دیگر بررسی می‌کنیم و به نکات ادبی زیر، دست می‌یابیم:

از قرار گرفتن قافیه در پایان هر دو مصراع یک بیت، می‌فهمیم که قالب شعر «مثنوی» است.

مثنوی: هر بیت قافیه جداگانه ای دارد و مناسب ترین قالب برای بیان داستان و مطالب طولانی است.

«ترکِ غم گرفتن»، «دَم نزدن» و «جهان بر چشم او شد تیره» کنایه است.

کنایه: یک عبارت دارای دو معنای نزدیک و دور است و منظور گوینده معنای دور است. معنای دور و نزدیک لازم و ملزوم هم اند.

«بجَست از دام، همچون از کمان، تیر» تشبیه و مراعات نظیر دارد.

مراعات نظیر: واژگانی که با هم ارتباط معنایی داشته و یادآور یکدیگر باشند.

و …. .

۴- شناسایی و استخراج نکات فکری

از مقایسه اجزای (بدن گوش، زبان و دندان) با «دل» و برتری دادن دل به همه اجزا در این شعر، به این نکته پی می‌بریم که شاعر «دل» را جایگاهی با اهمیت می‌داند و به همین سبب می‌گوید: «با دل نیست بازی» و بعد از این در بیت پایانی، نتیجه گیری عرفانی شاعر آشکار می‌شود.

این شعر اگرچه ظاهری ساده و داستانی دارد، پایان بندی و نتیجه گیری شاعر، بیانگر ذهن خلّاق اوست که یک نکته عمیق معرفتی درباره ارزش و جایگاه دل را این گونه در قالب داستان «روباه و شکارچی» گنجانده است تا بگوید که همه چیزِ وجودِ ما دل است و گران بهایی دل، به سبب این است که خانه و جایگاه خداوند است.

شاعر «دل» را جایگاهی با اهمیت می‌داند. این شعر اگرچه ظاهری ساده و داستانی دارد، پایان بندی و نتیجه گیری شاعر، بیانگر ذهن خلّق اوست. همه چیزِ وجودِ ما دل است.

۵- نتیجه‌گیری و تعیین نوع

شعر، ظاهری ساده، محسوس و عینی دارد؛ امّا نتیجه گیری پایانی، مفهومی ذهنی و معنوی است.

با توجّه به، حکمت و معرفتی که در شعر نهفته است و شاعر برای بیان آن، از ظرف داستانی بهره گرفته است، در مجموع، این شعر را در رده ادبیات تعلیمی می‌توان جای داد.

۱- قدیم ترین طبقه بندی انواع ادبی در یونان باستان صورت گرفته است، آنها از چهار نوع حماسی،غنایی، نمایشی و تعلیمی سخن گفته اند، این تقسیم بندی بیشتر مبتنی بر شعر بود و جنبه محتوایی داشت.

در ادبیات یونان طبقه بندی انواع ادبی به چه صورت است؟ نام ببرید. حماسی، غنایی، نمایشی و تعلیمی

برای آگاهی بیشتر از انواع ادبی اینجا را بفشارید.

سعید جعفری
سعید جعفری دبیر فارسی، عربی و انگلیسی
Follow by Email
YouTube
LinkedIn
LinkedIn
Share
Instagram
Telegram
پیمایش به بالا