هر چیزی که ذهن ما را به پویایی درآورد، «متن» است. به بیان دیگر، هنگامی که از متن، سخن می گوییم، خواست ما فقط نوشته های روی کاغذ و کتاب نیست؛ صدایی که می شنویم، بویی که حس می کنیم، رویدادی که می بینیم، مزه ای که می چشیم و چیزی که لمس می کنیم، هر کدام، متن به شمار می آیند؛ بنابراین، متنها شنیداری، بویایی، دیداری و… هستند؛ برای نمونه، کتابها معمولاً متنهای دیداری به شمار می آیند؛ اگر خوانده شوند، به آنها متنهای شنیداری یا خوانداری می گوییم. در این کتاب مقصود ما از متن، آثار شعر و نثر فارسی است.
متن چیست؟ – هر چیزی که ذهن ما را به پویایی درآورد، «متن» است.
برای شناخت و ارزیابی متون، لازم است معیارهایی طرّاحی گردد و روش کار، بیان شود.
یکی از آسانترین و کاربردی ترین شیوهها این است که متن از سه دیدگاهِ زبان، ادبیات و فکر؛ یعنی در سه قلمرو بررسی شود:
■ زبانی ■ ادبی ■ فکری
متن در چند قلمرو بررسی میشود؟ نام ببرید. – زبانی؛ ادبی؛ فکری
در یک نگاه کلّی، متون یا آثار مکتوب ادبی را به دو بخش، تقسیم میکنیم.
الف) شعر
ب) نثر
آثار مکتوب ادبی چند بخش میشوند نام ببرید؟ – شعر؛ نثر
در این درس، به نمونه متنهای شعری میپردازیم و به گونه ای عملی تلاش میکنیم و نمونههای شعری را بررسی مینماییم. بنابراین در بررسی و تحلیل متن باید نکات زیر را مورد توجه قرار دهیم:
۱- خوانش
۲- شناسایی و استخراج نکات زبانی
۳- شناسایی و استخراج نکات ادبی
۴- شناسایی و استخراج نکات فکری
۵- نتیجه گیری و تعیین نوع
در بررسی و تحلیل متن چه نکاتی مورد توجه قرار میگیرد؟ ۱- خوانش۲- شناسایی و استخراج نکات زبانی۳- شناسایی و استخراج نکات ادبی۴- شناسایی و استخراج نکات فکری۵- نتیجه گیری و تعیین نوع
۱– خوانش شِعر
خواندن دقیق متن، نخستین گام مؤثرّ در رویارویی با متون است؛ البتّه پیش از خوانش، نگاهی کلیّ به متن از آغاز تا انجام برای کشف لحن و آهنگ، ضروری است. پس از شناسایی لحن مناسب با حال و هوای محتوای اثر، خواندن اتفاق میافتد. پس لازم است تمام اثر، یک باره و بی گسست، خوانده شود تا درک ارتباط طولی و فهم محتوایی دچار اختلال نشود.
منظور از لحن چیست؟ – منظورِ ما از «لحن» فضاسازی در بافتار آوایی سخن است.
شعر زیر را که لحن روایی – داستانی دارد، با هم میخوانیم.
شعر زیر دارای چه لحنی است؟ – روایی – داستانی
به دام افـــــــتاد روباهــــی سحرگاه / به روبـــــه بـــــازی اندیشـــید در راه
قلمرو زبانی: روبه بازی: حیله گری / قلمرو ادبی: قالب: مثنوی / قافیه: سحرگاه، راه / واجآرایی «ا»
بازگردانی: روباهی سحرگاه به دام افتاد و در راه به فکر چاره و حیله گشت تا نجات یابد.
کـــه گر صـــــیّاد بیند هم چـــــــنینم / دهد حالی به گـــــــــــازُر پوســــــتینم
قلمرو زبانی: گازر: رختشوی / جهش ضمیر: «م» نخست مفعول و «م» دوم مضاف الیه / قلمرو ادبی:
بازگردانی: او به خودش گفت اگر شکارچی من را این چنین ببیند، من را به رختشوی و پوستین فروش خواهد داد.
پس آن گه، مُرده کرد او خویشتن را / ز بیم جـــــــــان، فرو افکـــــند تن را
قلمرو زبانی: مرده کرد: خودش را به مردن زد / بیم: ترس / فروافکند تن را: تنش را رها کرد و به آن اهمیت نداد / قلمرو ادبی: ردیف: را.
بازگردانی: برای همین خودش را به مردن زد و از ترس جان تنش را رها کرد.
چو صیّاد آمد، او را مــــرده پنداشت / نمی یارســت روبه را کـــــم انگاشت
قلمرو زبانی: پنداشت: تصور کرد / یارستن: جرأت کردن / انگاشتن: فرض کردن / قلمرو ادبی: قافیه: پنداشت، انگاشت
بازگردانی: هنگامی که شکارچی آمد پنداشت که او مرده است؛ اما جرأت نکرد که روباه را دست کم بگرفت.
زبُن بُبرید حــــــالی گــــوش او لیک / که گــــــــوش او به کار آید مرا نیک
قلمرو زبانی: بن: ته / لیک: ولی / را: اضافه گسسته / نیک: خوب / قلمرو ادبی: جناس: لیک، نیک / واژهآرایی: گوش، او /
بازگردانی: گوش او را از ته برید و گفت گوش او سودمند است و روزی به کار من می آید.
به دل، روباه گـــــــفتا: ترکِ غم گیر / چو زنده مانده ای، یک گوش، کم گیر
قلمرو زبانی: گفتا: گفت / گیر (دوم): فرض کن / قلمرو ادبی: ترک غم گیر: کنایه از اینکه «اندوهگین مباش» / قافیه: غم، کم / جناس همسان: گیر (۱- کن ۲- فرض کن)
بازگردانی: روباه به خودش گفت اندوهگین نباش. اگر زنده بمانی، اشکالی ندارد که یک گوش کمتر داشته باشی.
یکی دیگر بیامــــد، گـــــفت: این دَم / زبان او به کـــــــار آید مــــــــــرا هم
قلمرو زبانی: دم: نفس / به کار آید: به درد می خورد / را: اضافه گسسته / هم: نیز / قلمرو ادبی: دم: مجاز از لحظه / جناس: دم، هم
بازگردانی: فرد دیگری آمد و گفت این لحظه زبان او به کار من می آید.
زبانــــش را بُرید آن مرد، ناگــــــاه / نکـرد از بیم جان، یک نالــــــه روباه
قلمرو زبانی: بیم: ترس / قلمرو ادبی:
بازگردانی: آن مرد ناگهان زبان روباه را برید؛ اما روباه از ترس جانش حتا ناله هم نکرد.
دگر کس گـــفت: ما را از همه چیز/ به کــــــار آید هـــــــمی دندان او نیز
قلمرو زبانی: دگر: دیگر، صفت مبهم / را: اضافه گسسته (ما را کار: کار ما) / قلمرو ادبی: جناس: چیز، نیز
بازگردانی: فرد دیگری آمد و گفت از این همه اندام، دندان روباه به کار من می آید.
نزَد دَم، تا کــــــه آهـــــن درفکندند / به سخــــــــتی چند دندانش بکــــــندند
قلمرو زبانی: دم: نفس / درفکندند: انداختند / به سختی: به دشواری / قلمرو ادبی: دم نزد: کنایه از اینکه «سخنی نگفت» / آهن: مجاز از گازانبر /
بازگردانی: روباه هیچ نگفت تا گازانبر آوردند و به سختی دندان روباه را کندند.
به دل، روباه گــــفتا: گـــــــر بمانم / نه دندان باش و نه گــــــوش و زبانم
قلمرو زبانی: بمانم: زنده بمانم / قلمرو ادبی: تناسب: دل، دندان، گوش، زبان
بازگردانی: روباه به خودش گفت اگر من زنده بمانم اهمیتی ندارد که دندان، گوش یا زبان نداشته باشم.
دگــر کس آمد و گفت: اختیار است / دل روبه، که رنجی را به کــــارست
قلمرو زبانی: دگر: دیگر، صفت مبهم / رنج: گرفتاری / قلمرو ادبی: به کار است: به کار می آید
بازگردانی: فرد دیگری آمد و گفت دل روباه به کار من می آید و در جایی به درد من می خورد.
چـ-و نام دل شــنید از دور، روباه / جهــان بر چشــم او شد تیره، آن گاه
قلمرو زبانی: چو: هنگامی که / قلمرو ادبی: جهان بر چشم او شد تیره: سرش گیج رفت
بازگردانی: روباه که از دور نام دل را شنید، ناگهان سرش گیج رفت.
به دل میگـفت: با دل نیـست بازی / کنون باید به کــارم حیله سازی
قلمرو زبانی: کنون: حالا / حیله سازی: حیله گری / قلمرو ادبی: با دل نیـست بازی: کنایه از اینکه «با دل نمی توان شوخی داشت» / جناس: بازی، سازی
بازگردانی: به خودش گفت که دیگر با دل نمی توان شوخی داشت و باید چاره ای بیندیشم.
بگفت این و به صد دستان و تزویر / بجَست از دام، همچون از کمان، تیر
قلمرو زبانی: بگفت: گفت / دستان: حیله / تزویر: دورویی / جستن: جهیدن، پریدن / قلمرو ادبی: همچون از کمان، تیر: تشبیه /
بازگردانی: به خودش این گفت و با صد نیرنگ و فریب، همانند تیری که از کمان می جهد از دام گریخت.
حدیث دل، حدیثی بس شگفت است / که در عالم، حدیثش در گرفت است
قلمرو زبانی: حدیث: سخن / بس: بسیار / شگفت: عجیب / در گرفت: کارگر افتاد / قلمرو ادبی: ردیف: است
بازگردانی: داستان دل داستان بسیار شگفت و ارزشمندی است، برای همین است که در همه جهان نامش پیچیده و کارگر افتاده است.
الهینامه، عطاّر نیشابوری
۲- شناسایی و استخراج نکات زبانی
برخی از نکات زبانی شعرِ خوانده شده، عبارت اند از:
■ وجود واژگان کهن؛ مانند «گازر»، «نمی یارست» / (گازر: رختشو؛ نمی یارست: جرأت نمی کرد)
■ کمی واژگان غیر فارسی؛ (واژههایی که «گچ پژ» دارند؛ همیشه فارسی اند. واژگانی که «ث، ح، ذ، ص، ض، ط، ظ، ع، غ» دارند همیشه عربی اند.)
■ کاربرد شبکۀ معنایی؛ مانند «حیله، دستان، تزویر، دام» و « دل، زبان، گوش و دندان»
شبکه معنایی: واژگانی که در یک مجموعه قرار میگیرند؛ مانند: سیب، گلابی، نارنج که هر سه میوه اند.
تفاوت شبکه معنایی و تناسب: تناسب فقط در یک بیت بررسی میشود ولی شبکه معنایی در چند بیت.
■ ترکیب سازی؛ مانند «روبه بازی»، «حیلهسازی»؛ (چند واژه به یکدیگر بچسبد و واژهای تازه بسازند.)
■ کاربردهای تاریخی دستور: «مُرده کرد» ،«نمی یارست … کم انگاشت» ،«به کار آید همی»
دستور تاریخی: دستور زبانی است که قواعد دستوری زبان را در دوران گذشته بررسی میکند؛ مانند: همی رفت (گذشته) ← میرفت (امروز)/ به ریگستانت اندر جویبار است (گذشته) ← در ریگستانت جویبار است. (امروز)
■ زبان شعر ساده و جملهها کوتاه است: مانند «به دام افتاد روباهی سحرگاه»، «به روبه بازی اندیشید در راه»
■ بیشتر واژگان شعر، ساختمان ساده دارند: مانند «دام، روباه، صیّاد، گازر، گوش، دل، زبان و…»
■ و …. .
۳- شناسایی و استخراج نکات ادبی
در این مرحله، عینک زیبایی شناسی به چشم میزنیم و شعر را یک بار دیگر بررسی میکنیم و به نکات ادبی زیر، دست مییابیم:
■ از قرار گرفتن قافیه در پایان هر دو مصراع یک بیت، میفهمیم که قالب شعر «مثنوی» است.
مثنوی: هر بیت قافیه جداگانه ای دارد و مناسب ترین قالب برای بیان داستان و مطالب طولانی است.
■ «ترکِ غم گرفتن»، «دَم نزدن» و «جهان بر چشم او شد تیره» کنایه است.
کنایه: یک عبارت دارای دو معنای نزدیک و دور است و منظور گوینده معنای دور است. معنای دور و نزدیک لازم و ملزوم هم اند.
■ «بجَست از دام، همچون از کمان، تیر» تشبیه و مراعات نظیر دارد.
مراعات نظیر: واژگانی که با هم ارتباط معنایی داشته و یادآور یکدیگر باشند.
■ و …. .
۴- شناسایی و استخراج نکات فکری
از مقایسه اجزای (بدن گوش، زبان و دندان) با «دل» و برتری دادن دل به همه اجزا در این شعر، به این نکته پی میبریم که شاعر «دل» را جایگاهی با اهمیت میداند و به همین سبب میگوید: «با دل نیست بازی» و بعد از این در بیت پایانی، نتیجه گیری عرفانی شاعر آشکار میشود.
این شعر اگرچه ظاهری ساده و داستانی دارد، پایان بندی و نتیجه گیری شاعر، بیانگر ذهن خلّاق اوست که یک نکته عمیق معرفتی درباره ارزش و جایگاه دل را این گونه در قالب داستان «روباه و شکارچی» گنجانده است تا بگوید که همه چیزِ وجودِ ما دل است
و گران بهایی دل، به سبب این است که خانه و جایگاه خداوند است.
■ شاعر «دل» را جایگاهی با اهمیت میداند. این شعر اگرچه ظاهری ساده و داستانی دارد، پایان بندی و نتیجه گیری شاعر، بیانگر ذهن خلّق اوست. همه چیزِ وجودِ ما دل است.
۵- نتیجهگیری و تعیین نوع
شعر، ظاهری ساده، محسوس و عینی دارد؛ امّا نتیجه گیری پایانی، مفهومی ذهنی و معنوی است.
با توجّه به، حکمت و معرفتی که در شعر نهفته است و شاعر برای بیان آن، از ظرف داستانی بهره گرفته است، در مجموع، این شعر را در رده ادبیات تعلیمی میتوان جای داد.
۱- قدیم ترین طبقه بندی انواع ادبی در یونان باستان صورت گرفته است، آنها از چهار نوع حماسی،غنایی، نمایشی و تعلیمی سخن گفته اند، این تقسیم بندی بیشتر مبتنی بر شعر بود و جنبه محتوایی داشت.
در ادبیات یونان طبقه بندی انواع ادبی به چه صورت است؟ نام ببرید. – حماسی، غنایی، نمایشی و تعلیمی
نکاتی را که در ارزیابی متن شعر به کار گرفته ایم، برای بررسی متن نثر نیز مورد توجه قرار می دهیم. با این توضیح که ابتدا با آرامش، متن را که به ما داده شده یک بار از نظر می گذرانیم. شاید بتوان این مرحله را مرحله چشم خوانی نامید. پس از چشم خوانی گام های زیر را در بررسی و تحلیل متن نثر برمی داریم.
۱- خوانشِ متن
اکنون متن زیر را با توجّه به توضیحات درس و آموختههای پیشین، با دقّت میخوانیم. برای استخراج نکات مهم بهتر است از آغاز، کاغذ و قلمتان را آماده کنید تا به موقع، واژهها یا جملههای ویژه را نشانه گذاری و یادداشت نمایید.
«چون بشناختم که آدمی، شریفترِ خلایق است و قدر ایّام عمر خویش نمی داند، در شگفت افتادم و چون نیک بنگریستم؛ دریافتم که مانع آن، راحت اندک و نیاز حقیر است که مردمان بدان، مبتلا گشته اند.
هر که به امور دنیایی رو آورد و از سعادت آخرت خود غفلت کند، همچون آن مرد است که از پیش اُشتر مست بگریخت و به ضرورت، خویشتن در چاهی آویخت و دست در دو شاخ زد که بر بالای آن روییده بود و پاهایش بر جایی قرار گرفت. در این میان، بهتر بنگریست، هر دو پای، بر سر چهار مار بود که سر از سوراخ، بیرون گذاشته بودند. نظر بر قعر چاه افکند، اژدهایی سهمناک دید؛ دهان گشاده و افتادنِ او را انتظار میکرد. به سر چاه، التفات نمود. موشانِ سیاه و سپید، بیخ آن شاخها دایم میبریدند و او در اثنای این، تدبیری میاندیشید و خلاص خود را طریقی میجُست. پیشِ خویش، زنبورخانهای و قدری شهد یافت، چیزی از آن به لب بُرد، از نوعی در حلاوت آن مشغول گشت که از کار خود غافل ماند و نه اندیشید که پای او بر سر چهار مار است و نتوان دانست که کدام وقت در حرکت آیند، و موشان در بریدن شاخها، جِدِّ بلیغ مینمایند و …، چندانکه شاخ بگسست و آن بیچارۀ حریص در دهان اژدها افتاد.
پس، من دنیا را بدان چاهِ پُر آفت، مانند کردم و موشان سپید و سیاه و مداومت ایشان بر بریدن شاخها بر شب و روز، و آن چهار مار را به طبایع که عمادِ خلقت آدمی است و هر گاه که یکی از آن در حرکت آید، زهرِ قاتل باشد، و چشیدنِ شهد و شیرینی آن را مانند کردم به لذّات این جهانی که فایدۀ آن، اندک و رنج آن، بسیار است، و راه نجات بر آدمی، بسته میگرداند، و اژدها را مانند کردم به مرجعی که از آن، چاره نتواند بود؛ هرآینه بدو باید پیوست و آنگاه ندامت، سود ندارد و راه بازگشتن مهیّا نیست.»
کلیله و دمنه، باب برزویۀ طبیب
مردمان: انسان ها / بگریخت: فرار کرد / آویخت: آویزان کرد / بنگریست: نگاه کرد / بود: باشد / قعر: ته / سهمناک: ترسناک / انتظار میکرد: انتظار میکشید / التفات: توجه / اثنا: میان / تدبیر: چارهگری، چارهاندیشی / خلاص: رهایی / طریقی: راهی / میجُست: جستجو میکرد / حلاوت: شیرینی / سعادت: خوشبختی / طبایع: دم، بلغم، سودا، صفرا / عماد: ستون / خلقت: آفرینش / اژدها: مار بزرگ / هرآینه: همانا / ندامت: پشیمانی / مهیّا: آماده
بازگردانی: «چون فهمیدم که انسان، شریف ترین جانداران است و قدر زندگانی خودش را نمی داند، در شگفت افتادم و چون خوب نگاه کردم؛ فهمیدم که مانع آن، آسایش اندک و نیاز بی ارزش است که انسان ها بدان، دچار شده اند.
هر که به امور دنیایی روی آورد و از سعادت آخرت خود غفلت کرد، همانند آن مرد است که از جلوی شتر مست فرار کرد و به ناچار، خودش را در چاهی آویخت و به دو شاخه درخت چنگ زد که بر بالای آن چاه روییده بودند و پاهایش را بر جایی گذاشت. در این میان، بهتر نگاه کرد، هر دو پایش، بر سر چهار مار بود که سر از سوراخ، بیرون آورده بودند. نگاه بر ته چاه انداخت، اژدهایی ترسناک دید؛ اژدها دهانش را باز کرده بود و منتظر افتادنِ او بود. بالای چاه را، نگاه کرد. موش های سیاه و سپیدی را دید که پیوسته بیخ آن شاخهها را میبریدند و او در اثنای این، چاره ای میاندیشید و دنبال راهی بود که خلاص شود. جلوی خودش، کندو و مقداری عسل یافت، چیزی از آن به لب بُرد، طوری به شیرینی آن مشغول شد که از کار خود غافل ماند و فکر نکرد که پای او بر سر چهار مار است و معلوم نیست که کی مارها در حرکت می آیند. موشها نیز در بریدن شاخه ها، تلاش زیادی میکردند و …، چندانکه شاخه پاره شد و آن بیچارۀ حریص در دهان اژدها افتاد.
پس، من دنیا را به آن چاهِ پُر آفت، مانند کردم و موشان سپید و سیاه و مداومت ایشان بر بریدن شاخه ها بر شب و روز، و آن چهار مار را به طبایع که ستون آفرینش انسان است. هر گاه که یکی از آن طبایع حرکت کند، انسان می میرد، و چشیدنِ شهد و شیرینی آن را مانند کردم به لذّات این جهانی که فایدۀ آن، اندک و رنج آن، بسیار است، و راه نجات بر انسان، بسته میگرداند، و اژدها را مانند کردم به مرجعی (مرگ) که از آن، چاره ای نیست؛ هرآینه به مرگ باید پیوست و آنگاه پشیمانی، سود ندارد و راه بازگشتی وجود ندارد.»
۲- شناسایی و استخراج نکات زبانی
برخی از نکات برجسته قلمرو زبانی متن عبارت اند از:
■ کاربردهای کهن واژگان که امروزه، به گونه ای دیگر به کار گرفته میشوند: اُشتر، شاخ، بنگریست، نتوان دانست؛ (واژگاه کهن: به واژگانی گفته میشود که امروزه کاربردی ندارند و فراموش شده اند؛ مانند: آژفنداگ به معنای رنگین کمان/ کاربرد کهن واژگان: آن است که واژه کهن نیست؛ اما در گذشته با کمی تغییر به کار میرفته است؛ مانند: واژه «شاخه» که در متن بالا به شکل «شاخ» به کار رفته است.)
■ جمع کلمۀ «موش» با نشانۀ «ان»
■ به کارگیری کلمۀ «بگسست» در معنی «بریده شد، شکست» (واژه به شکل ناگذر به کار رفته است.)
■ به کارگیری «شهد» در معنی «عسل» (شهد: شهد گل؛ امروزه به معنای عصاره میوه ای است که بر اثر جوشیدن غلیظ شده است.)
■ کاربرد کلمۀ «قاتل» در معنی کُشنده برای غیر انسان؛ (قاتل: امروزه فقط برای کشتن آدمی به کار میرود.)
■ جدانویسی نشانۀ منفی ساز فعل «نـ»: «نه اندیشید» که امروزه مینویسیم: نیندیشید■ کاربرد «را» به معنی «برای» در جملۀ: «خلاص خود را طریقی میجُست»
■ ترکیب «زنبورخانه» به معنی «لانۀ زنبور»، جالب توجّه است. (امروزه به زنبورخانه، کندو می گویند.)
■ بیشتر جملهها در این نمونه، کوتاه و قابل فهم هستند.
۳- شناسایی و استخراج نکات ادبی
■ شبکه معنایی میانِ «شهد، شیرینی، چشیدن، زنبور و حلاوت»؛
■ تضاد میان دو واژه «سیاه و سفید»، «پا و سر» و «سر و قعر» در ترکیب «سر چاه و قعر چاه»، «زهر و شیرینی یا شهد» ،«رنج و لذّت»،«اندک و بسیار»؛
■ بهره گیری از تمثیل برای بیان مفهوم غفلت انسان؛
تمثیل: به معنای «تشبیه کردن» و «مَثَل آوردن» است و در اصطلاح ادبی، آن است که شاعر یا نویسنده برای تأیید و تأکید بر سخن خویش، حکایت، داستان یا نمونه و مثالی را بیان کند تا مفاهیم ذهنی خود را آسان تر به خواننده انتقال دهد.
■ و … .
۴ـ شناسایی و استخراج نکات فکری
در این حکایت، نگرش حکمی و تعلیمی، برجسته است. نویسنده برای بیان مقصود خود؛ یعنی بهره گیری از گذر عمر برای سعادت آن جهانی، در جایگاه اندرز، خطاب به خواننده، چند نکته را یادآور می شود.
■ شریف بودن انسان در میان مخلوقات
■ گرانبها بودن لحظات عمر
■ هوشیاری و پرهیز از خوشیهای زودگذر.
می بینیم که این حکایت از یک سو، به جایگاه و ارزش انسان، نگاهی مثبت و خوش بینانه دارد و از سوی دیگر نسبت به خوشی های مادّی و لذتهای زودگذر، نگرش منفی دارد.
۵- نتیجه گیری و تعیین نوع
نویسنده، این فکر را به خواننده، انتقال میدهد که
■ نسبت به جایگاه انسان، نگاه خوش بینانه و والایی داشته باشد.
■ قدر لحظه لحظۀ عمر خویش را بداند.
■ هوشیاری خود را حفظ کند و آن قدر سرگرم خوشیهای دنیایی نشود که گرفتار غفلت گردد.
■ سعادت و نیک بختی راستین، کسب خشنودی خدای بزرگ است.
بر پایه بررسی های انجام شده و تأکید درون مایه اثر، این نوشته را نمونه ای از متن تعلیمی یا اندرزی میتوان به شمار آورد.
خودارزیابی
۱- مفهوم «متن» را با ذکر دو مثال توضیح دهید.
– هر چیزی که ذهن ما را به پویایی (حرکت) درآورد، «متن» است. برای نمونه فیلمی که ما را به اندیشیدن وامی دارد یا نگاره ای که ذهن ما را به تکاپو میافکند هر دو متن هستند.
۲- یکی از آسان ترین و کاربردی ترین شیوهها در بررسی و تحلیل متن چیست؟
– این است که متن از سه دیدگاهِ زبان، ادبیات و فکر؛ یعنی در سه قلمرو بررسی شود: ■ زبانی ■ ادبی ■ فکری.
۳- با توجّه به قلمرو فکری، دیدگاه خود را درباره محتوا و موضوع سروده زیر بنویسید.
آب را گل نکنیم؛ / در فرودست انگار، کفتری میخورد آب / یا که در بیشه دور، سیره ای پرَ میشوید / یا در آبادی، کوزه ای پُر میگردد. / آب را گل نکنیم؛ / شاید این آب روان، میرود پای سپیداری، تا فرو شوید اندوه دلی؛ / دست درویشی شاید، نانِ خشکیده فرو برده در آب … . (سهراب سپهری)
پیام: سراینده مردم را به پاسداری از طبیعت و پدیدههای آفرینش ترغیب میگرداند و به ایشان گوشزد میکند که طبیعت زیبا از آن همگان است و هر یک از ما باید در حفظ آن بکوشیم تا بتوانیم همیشه از نعمتهایش برخوردار شویم.
۴- در خوانش دقیق شعر زیر، به چه نکاتی باید توجّه کرد؟
نهنگی بچه خود را چه خوش گفت: / به دین ما حرام آمد کرانه
به موج آویز و از ساحل بپرهیز / همه دریاست ما را آشیانه (اقبال لاهوری)
برای کشف لحن باید نگاهی کلی به متن از آغاز تا پایان بیفکنیم. سخنور با بیان یک داستان کوتاه برآن است که خواننده را به کوشش و دوری از سستی برانگیزد. وی چالشهای زندگی را راز بقا میشمارد. ازین رو لحن شعر روایی – داستانی یا تعلیمی – اندرزی است و باید خوانش آن به گونه باشد که در دل شنونده اثر کند. آهنگ آرام و آهسته برای این شعر مناسب است.
۵- سروده زیر را بخوانید و با توجّه به قلمرو ادبی، «کنایه، تشبیه، تشخیص، مَثَل و مراعات نظیر» را شناسایی کنید.
هر که زین گلشن، لبی خندان ترا ز گل بایدش / خاطری فارغ ز عالم چون توکّل بایدش
قلمرو زبانی: گلشن: بوستان، گلستان / فارغ: آسوده / قلمرو ادبی: تشبیه پنهان: لبی خندان تر از گل/ تشخیص: خندیدن گل / مراعات نظیر: گلشن و گل / تشبیه: چون توکّل
بازگردانی: هر کس در این جهان می خواهد که مانند گل لبخند بزند باید ذهن و دلش با توکل به این جهان بسته نشود.
خُرده ای از مال دنیا در بساط هر که هست / جبهه وا کرده ای پیوسته چون گُل بایدش
قلمرو زبانی: خرده: چیز اندک / بساط: گستردنی / جبهه: پیشانی / قلمرو ادبی: کنایه: «جبهه واکرده» کنایه از خوشرویی و گشاده رویی است / تشبیه: چون گل / تشخیص: گل جبهه اش را واکرده است
بازگردانی: اندکی دارایی در جیب هر کس است باید مانند گل همیشه خوشرو و خندان باشد.
هر که میخواهد که از سنجیده گفتاران شود / بر زبان، بند گرانی از تأمّل بایدش
قلمرو زبانی: سنجیده: ارزیابی شده / بند: سد / گران: سنگین / تأمل: درنگ و اندیشه کردن / قلمرو ادبی: کنایه: «بند گران بر زبان داشتن» کنایه از خاموشی و سخن گزیده گفتن است / تشبیه پنهان: تأمل مانند بند گران است
بازگردانی: هر کس می خواهد سخنان ارزنده و سنجیده بگوید باید پیش از سخن گفتن بیندیشد.
صبر بر جور فلک کن تا برآیی روسفید / دانه چون در آسیا افتد تحمّل بایدش
قلمرو زبانی: فلک: آسمان، چرخ / برآمدن: شدن / قلمرو ادبی: کنایه: «رو سفید شدن» کنایه از حفظ آبروست / تشخیص: جور فلک، تحمّل دانه / مَثَل: دانه چون در آسیا افتد تحمّل بایدش / مراعات نظیر: دانه و آسیا
بازگردانی: بر ستم و بیداد روزگار باید صبر کرد تا آبرویت حفظ شود. دانه که در آسیا می افتد باید سختی ها را تحمل کند.
قطره آبی که دارد در نظر گوهر شدن / از کنار ابر، تا دریا تنزّل بایدش (صائب تبریزی)
قلمرو زبانی: گوهر: جواهر / تنزّل: پایین آمدن / قلمرو ادبی: تشخیص: قطره آب گوهر شدن در نظر دارد / مراعات نظیر: ابر، دریا، آب / کنایه: «در نظر داشتن» کنایه از «قصد داشتن»
بازگردانی: قطره آبی که می خواهد جواهر شود، باید از ابر فرو افتد و تا ته دریا برود و سختی راه را تحمل کند.
گوشزد: در گذشته گمان میکردند که از باران قطره هایی میبارد. یک قطره آب در دریا میافتد پایین میرود و در دهان گوشماهی مینشیند و گوشماهی دهان خود را میبندد و پس از چندی قطره باران تبدیل به دُرّ میگردد.
۶- با توجه به متن زیر، به پرسشها پاسخ دهید.
شنیدم که خلیفه ای خوابی دید، بر آن جمله که پنداشتی که همه دندانهای او بیرون افتادی به یک باره. بامداد، خوابگزاری را بخواند و پرسید که: «تعبیر این خواب چیست؟»
مُعبّر گفت:«زندگانی امیر، دراز باد، همه اَقربای تو پیش از تو بمیرند، چنان که کس از تو بازنماند.»
خلیفه گفت:«این مرد را صد چوب بزنید؛ چرا بدین دردناکی سخن اندر روی من بگفت؟! چه اگر همه اقربای من پیش از من بمیرند، پس آن گاه، من که باشم؟!»
خوابگزاری دیگر بیاوردند. همین خواب با وی بگفت.
خوابگزار گفت: «بدین خواب که امیر گفت، دلیل کند که خداوند، دراز زندگانی تر از همه اقربای خویش بوَد.»
خلیفه گفت:«تعبیر از آن بیرون نشد (سخن همان است)؛ امّا از عبارت تا عبارت، بسیار فرق است؛ این مرد را صد دینار بدهید.» (قابوس نامه)
الف) دو ویژگی زبانی را استخراج کنید. – اندکی واژگان عربی / پنداشتی: تصور میکرد / افتادی: میافتاد / مُعبّر: خوابگزار / امیر: فرمانروا، فرمانده / دراز باد: فعل دعایی / اَقربا: نزدیکان / بازنماند: باقی نمی ماند / «اندر» به معنای «در» / بگفت: گفت / بُوَد: به معنای باشد / بیرون نشد: بیرون نرفت / کاربرد جملههای کوتاه و ساده
ب) چه عاملی سبب شد خلیفه، رفتاری متفاوت با دو خوابگزار داشته باشد؟ – خوابگزار نخست رویداد ناگواری را به تلخی برای خلیفه باز گو کرد و همان رویداد ناگوار را خوابگزار دوم به صراحت نگفت و با استفاده از شیوه بیان مناسب خواب را گزارش کرد.
۷- حکایت زیر را بخوانید و آن را از دید قلمرو ادبی و فکری، بررسی کنید.
روزی شخصی پیش بهلول، بی ادبی نمود. بهلول او را ملامت کرد که چرا شرط ادب به جا نیاوردی؟ او گفت:«چه کنم؟ آب و گِل مرا چنین سرشته اند.» گفت: «آب و گلِ تو را نیکو سرشته اند، امّا لگد کم خورده است!» (لطایف الطوّایف)
قلمرو زبانی: ملامت: سرزنش / سرشتن: خمیر کردن، آغشته کردن / قلمرو ادبی: آب و گل: مجاز از گوهره و ذات / متن ساده است و آرایه برجسته ای در آن دیده نمی شود / لگد کم خورده است: کنایه از اینکه تربیت نشده است / لحن متن طنز است / قلمرو فکری: دشواریها و سختیها سبب میشود که آدمی نیرومند شود. تربیت موجب کمال است.