قالَ رَسولُ اللهِ: إنّی مَسؤولٌ وَ إنَّکُم مَسؤولونَ.
بیگمان من و شما پاسخگوییم.
کانَتْ سُمَیَّهُ بِانتِظارِ والِدَتِها بَعْدَ انْتِهاءِ الدَّوامِ الْمَدرَسیِّ.
سمیه پس از پایان ساعت کار مدرسه در انتظار مادرش بود.
الدرس الثانی: إنَّکُم مَسؤولونَ
کانَتْ سُمَیهُ بِانتِظارِ والِدَتِها بَعْدَ انْتِهاءِ الدَّوامِ الْمَدرَسی.
سمیه پس از پایان ساعت کار مدرسه در انتظار مادرش بود.
وَ کانتَ حُجُراتُ الْمَدرَسَهِ مُغْلَقَهً، وَ کانَتْ مُدیرَهُ الْمَدرَسَهِ وَ بَعضُ الْمُدَرِّساتِ ینتَظِرْنَ أنَ تَفُرغُ الْمَدرَسَهُ مِنَ الطّالِباتِ.
و اتاقهای مدرسه بسته بود و مدیر مدرسه و برخی از آموزگاران منتظر بودند تا مدرسه از دانشآموزان خالی شود.
عِندَئِذٍ سَمِعَتْ سُمَیهَّ صَوتَ مُکَیفِ الْهَواءِ مِنْ إحْدَی الْحُجُراتِ.
در این هنگام سمیه صدای کولر را از یکی از اتاقها شنید.
فَظَنَّتْ أَنَّ طالِباتِ صَفٍّ آخَرَ فی حِصَّهِ تَقویهٍ، أَوْ یمارِسْنَ نَشاطاً حُرّاً؛
پس گمان کرد که دانشآموزان کلاس دیگر در زنگ تقویتی اند یا فعالیت آزادی را انجام میدهند.
وَ عِندَما نظَرَتْ بِدِقَّهٍ، وَجَدَتِ الحْجْرَهَ فارِغَهً وَ بابَها مُغْلَقاً.
هنگامی که با دقت نگاه کرد، دید اتاق خالی است و در آن بسته است.
فَذَهَبَتْ إلَی مُدیرَهِ الْمَدرَسَهِ، وَ أَخْبَرتْها بِما شاهَدَتْ.
پس نزد مدیر مدرسه رفت و مدیر را از آنچه دیده بود آگاه کرد.
فَشَکَرَتْهَا الْمُدیرَهُ، وَ طَلَبَتْ مِن سُمَیهَ إِطفاءَ الْمَصابیحِ وَ الْمُکَیفِ.
مدیر از او سپاسگزاری کرد و از سمیه درخواست کرد چراغها و کولر را خاموش کند.
عِندَئِذٍ شاهَدَتِ الْمُدیرَهُ طالِبَهً بِاسْمِ فاطِمَه.
در این هنگام مدیر، دانش آموزی به نام فاطمه را دید.
کانَتْ فاطِمَهُ تَذهَبُ لِإِغلاقِ حَنَفیهِ الْماءِ الَّتی کانَتْ مَفتوحَهً قلیلاً.
فاطمه میرفت تا شیر آبی را که کمی باز بود ببندد.
وَ فی صَباحِ الْیومِ التّالی، شَکَرَتْ مُدیرَهُ الْمَدرَسَهِ فِی الِإصْطِفافِ الصَّباحی سُمَیهَ وَ فاطِمَهَ لِإهْتِمامِهِما بِالْمَرافِقِ الْعامَّهِ.
صبح روز بعد مدیر مدرسه در صف صبحگاهی از سمیه و فاطمه به خاطر توجه آن دو به تأسیسات عمومی سپاسگزاری کرد.
و فی حِصَّهِ الْعُلومِ الِإجْتِماعیهِ، قامَتْ رُقَیهُ وَ سَأَلَتِ الْمُدَرِّسَهَ:
در زنگ علوم اجتماعی رقیه برخاست و از دبیر پرسید:
«مَا الْمَقصودُ بِالْمَرافِقِ الْعامَّهِ؟»
مقصود از تاسیسات عمومی چیست؟
أَجابَتِ الْمُدَرِّسَهُ: «هی الْأماکِنُ الَّتی تَمتَلِکُها الدَّولَهُ وَ ینتَفِعُ بِهَا النّاسُ جَمیعاً.
دبیر پاسخ داد: آن مکانهایی است که دولت مالک آن است و همه مردم از آنان سود میبرند.
إِذا فَهِمْتِ مَعناها، فَاذْکُری لَنا أَمثِلَهً لِلْمَرافِقِ الْعامَّهِ.»
اگر معنای آن را فهمیدی برای من نمونههایی از تاسیسات عمومی یاد کن.
أجَابتَ رُقیهَّ: «الَمدارِسُ وَ الهَواتفِ العْامَّهُ وَ المْستشَفَیاتُ وَ المْستوَصَفاتُ،
رقیه پاسخ داد: مدرسهها، تلفنهای عمومی، بیمارستانها و درمانگاهها،
وَ المَتاحِفُ وَ المْکتبَاتُ وَ دَوراتُ المیاهِ وَ الحَدائقِ العامَّهُ وَ الأْشَجارُ علَیَ الرَّصیفِ و أعمِدَهُ الکهرَباءِ.
موزهها، کتابخانهها، سرویسهای بهداشتی، پارکهای عمومی، درختان کنار پیادهرو و ستونهای (دکلهای) برق.
أَجابَتِ الْمُدَرِّسَهُ: «أَحْسَنْتِ، وَ الْحِفاظُ عَلَی هذِهِ الْمَرافِقِ واجِبٌ عَلَی کُلِّ مُواطِنٍ.»
دبیر پاسخ داد: آفرین! نگهداری از این تأسیسات وظیفه هر شهروندی است.
سَأَلَتِ الطّالِباتُ بِتَعَجُّبٍ: «لِمَ وَ کَیفَ؟! ذٰلِکَ واجِبُ الدَّولَهِ.»
دانشآموزان با شگفتی پرسیدند: «چرا و چگونه؟! آن کار وظیفه دولت است.»
قالَتِ الْمُدَرِّسَهُ: «بَلْ هی مَسؤولیهٌ مُشتَرکَهٌ.
دبیر گفت: ولی این کار مسئولیت مشترک است.
فَسُمَیهُ الَّتی أطَفْأتَ الْمُکَیفَ وَ الْمَصابیحَ وَ فاطِمَهُ الَّتی أَغْلَقَتْ حَنَفیهَ الْماءِ،
پس سمیه که کولر و چراغها را خاموش کرد، فاطمه که شیر آب را بست،
وَ الطّالِبَهُ الَّتی تَدخُلُ مَکتَبَهَ الْمَدرَسَهِ فَتُحافِظُ عَلَی الْهُدوءِ فیها وَ عَلَی نَظافَهِ الْکُتُبِ وَ تَرتیبِها،
دانش آموزی که به کتابخانه مدرسه میرود و آرامش کتابخانه را حفظ میکند و از نظافت کتابها و ترتیب آنها مواظبت میکند،
وَ تِلْکَ الَّتی تَنصَحُ مَنْ یرمی النُّفایاتِ فی غَیرِ مَکانِها بِکَلامٍ طَیبٍ؛
آن دختری که با زبان خوش کسی را که زبالهها را در جای غیرمناسب میاندازد پند میدهد.
هٰؤلاءِ یعمَلْنَ بِواجِباتِهِنَّ کَمُواطِناتٍ یشْعُرْنَ بِالْمَسؤولیهِ.
اینها همانند شهروندانی که احساس مسئولیت میکنند، به تکالیفشان عمل میکنند.
قامَتْ سُمَیهُ وَ قالَتْ: «أَ لَیسَ مِنَ الْمُناسِبِ کِتابَهُ هٰذَا الْحَدیثِ عَلَی اللَّوحَهِ الْجِداریهِ؟
سمیه ایستاد و گفت: آیا خوب نیست که این حدیث را روی تابلوی دیواری بنویسیم؟
إنّکم مَسؤولون حتی عَن البُقاع و البَهائم. «امیرالمومنین علی»
شما مسئول اید حتا در زمینه زمینها و چهارپایان. «امیرالمومنین علی»
قَبِلَتِ الْمُدَرِّسَهُ وَ قالَتْ: «هذَا الاقِتْراحُ حسَنٌ، وَ سَنَتَعاوَنُ جَمیعاً عَلَی الْعَمَلِ بِهٰذَا الْحَدیثِ.
معلم پذیرفت و گفت: این پیشنهاد خوبی است و همگی در عمل به این حدیث با یکدیگر همیاری خواهیم کرد.
عَیّنِ الصَّحیحَ وَ الْخَطَأَ حَسَبَ نَصِّ الدَّرسِ. (درست و نادرست را بر حسب متن درس شناسایی کنید.)
۱- کانَتْ سُمَیهُ بِانْتِظارِ والِدَتِها لِلذَّهابِ إِلَی الْمَنزِلِ. √
(سمیه برای رفتن به خانه منتظر مادرش بود.)
۲- ذَهَبَتِ الْمُدیرَهُ نَفسُها لِإِطفاءِ الْمَصابیحِ وَ الْمُکَیفِ. ꭓ
(مدیر خودش برای خاموش کردن چراغها و کولر رفت.)
۳- أَخبَرَتْ سُمَیهُ مُدیرَهَ الْمَدرَسَهِ بِما شاهَدَتْ فِی الْحُجرَ هِ. √
(سمیه، به مدیر مدرسه درباره آنچه در اتاق دیده بود خبر داد.)
4- اَلْمَرافِقُ الْعامَّهُ هی الْأَماکِنُ الَّتی یمتَلِکُها بَعضُ النّاسِ. ꭓ
(تأسیسات عمومی جایهایی است که برخی از مردم مالک آن اند.)
۵- شَکَرَتِ الْمُدیرَهُ فِی الِصْطِفافِ الصَّباحی جَمیعَ الطّالِباتِ. ꭓ
(مدیر در صف صبحگاهی از همه دانشآموزان سپاسگزاری کرد.)
۱- به کلمات «رِجال» و «کَوکَباً» در «خَمْسَهُ رِجالٍ» و «أَحَدَ عَشَرَ کَوکَباً» معدود گفته می شود.
۲- گاهی عددهای ثَلاثَه تا عَشَرَه بدون «ه» می آیند؛ مثال: ثَلاث و ثَلاثَه؛ أَرْبَع و أَرْبَعَه.
۳- «مِئَه» به معنای «صد» به صورت «مِائَه» نیز نوشته می شود.
۴- عددهای «عِشْرونَ، ثَلاثونَ، أَربَعونَ، خَمسونَ، سِتّونَ، سَبعونَ، ثَمانونَ، تِسعونَ » عُقود نام دارند.
۵- عُقود با «ونَ» و «ینَ» می آید؛ مثال: أربعونَ و أربعَینَ. (فرق این دو را در درس ششم خواهید خواند. )
۶-«واحِد، واحِدَه» و «اِثنانِ، اِثنَینِ، اِثنَتانِ، اِثنَتَینِ» بعد از معدود می آیند؛ مثال: سائِحٌ واحِدٌ، غُصنانِ اثْنانِ، اِمرَأَتَینِ اثْنَتَینِ.
۷- معدود سه تا ده مضافٌ الیه و به صورت جمع است. مثال: ثَلاثَهُ کُتُبٍ.
۸- به عددهایی مانند واحِدٌ وَ عِشْرونَ، اِثنانِ وَ عِشْرونَ معطوف گفته می شود.
۹- در زبان عربی یکان پیش از دهگان می آید؛ مثال: أَربَعَهٌ وَ خَمْسونَ (54) ، تِسْعَهٌ وَ سَبعونَ (۷۹)
۱۰- معدود عددهای «یازده» تا «نود و نه» مفرد هستند؛ مثال: أَحَدَعَشَرَ کَوکَباً، تِسعَهٌ وَ تِسعونَ یوماً.
برای دانش افزایی و آشنای با عدد در زبان عربی این جا را کلیک کنید.
برای آگاهی بیشتر از عددهای اصلی در زبان فارسی عربی و انگلیسی این جا را کلیک کنید.
اخْتبِر نَفْسَکَ: تَرجِمْ إلَی الْفارِسیهِ. (خودت را بیازما: به فارسی برگردان.)
۱- ﴿ ثلاثینَ لَیله﴾ الأعراف: ۱۴۲/ سی شب
۲- ﴿ سبعینَ رَجُلا﴾ الأعراف: ۱۵۵ / هفتاد مرد
۳- خَمسَهَ عَشَرَ تِمثالاً / پانزده تندیس
۴- واحِدَهٌ وَ عِشرونَ جامِعَهً / بیست و یک دانشگاه
۵- سِتَّ عَشْرَهَ مَدینَهً / بیست و شش شهر
۶- تِسعٌ وَ تِسعونَ بَقَرَهً / نود و نه گاو
۷- سَبعٌ وَ ثَلاثونَ حَدیقَهً / سی و هفت باغ
۸- واحِدَهٌ وَ سَبعونَ قَریهً / هفتاد و یک روستا
۹- اِثنانِ وَ ثَمانونَ عاماً / هشتاد و یک سال
۱۰- تِسعَهٌ وَ عِشرونَ کُرسیاً / بیست و نه صندلی
در گروههای دو نفره شبیه گفت وگوی زیر را در کلاس اجرا کنید.
حوارٌ= گفتگو
(فی مَطار النّجفِ الأشرَف) = در فرودگاه نجف اشرف
سائِحٌ مِن إیران= گردشگری از ایران | سائِحٌ مِن الکویت= گردشگری از کویت |
السّلامُ عَلیکم. = درود بر شما | وَ عَلَیکُمُ السَّلامُ وَ رَحمَهُ اللّهِ وَ بَرَکاتُهُ. = و بر شما درود و رحمت و برکات خداوند. |
مَساءَ الْخَیرِ یا حَبیبی. =عصر خوش ای دوستم. | مَساءَ النّورِ یا عَزیزی. = عصرتان نورانی، ای عزیزم. |
هَلْ حَضرَتُکَ مِنَ الْعِراقِ؟ = آیا جنابعالی عراقیای؟ | لا؛ أَنَا مِنَ الْکُوَیتِ. أَ أَنتَ مِن باکِستان؟ = نه من اهل کویتم. آیا تو پاکستانیای؟ |
لا؛ أَنا إیرانی. کَمْ مَرَّهً جِئتَ لِلزّیارهِ؟ = نه؛ من ایرانیام. چند بار برای زیارت آمدهای؟ | جِئتُ لِلْمَرَّهِ الْأُولی.؛ وَ کَمْ مَرَّهً جِئتَ أَنتَ؟ = برای بار نخست آمدهام. تو چند بار آمدهام؟ |
أَنا جِئتُ لِلْمَرَّهِ الثّانیهِ. = برای بار دوم آمدهام. | کَمْ عُمرُکَ؟ = چند سالت است؟ |
عُمری سِتَّهَ عَشَر عاماً. = من شانزده سالهام. | مِنْ أَی مَدینَهٍ أَنتَ؟ = اهل کدام شهری؟ |
أَنَا مِنْ مَدینَهِ جویبار فی مُحافَظَهِ مازَندَران. = من اهل شهر جویبار در استان مازندرانم. | ما أَجمَلَ غاباتِ مازندران وَ طَبیعَتَها! = جنگلهای مازندران و طبیعتش چه زیباست! |
هَلْ ذَهَبْتَ إلی إیران مِنْ قَبلُ؟! = آیا قبلا به ایران رفتهای؟ | نَعَم؛ ذَهَبتُ لِزیارَهِ الْإمامِ الرِّضا، ثامِنِ أَئِمَّتِنا. = آری، برای زیارت امام رضا (ع) هشتمین اماممان رفتهام. |
کَیفَ وَجَدْتَ إیران؟ = ایران را چگونه یافتی؟ | إنَّ إیران بِلادٌ جَمیلهٌ جِدّاً، وَ الشَّعْبَ الْإیرانی شَعبٌ مِضیافٌ. = ایران کشور بسیار زیبایی است و ملت ایران ملتی مهمان نواز. |
۱- سائح: گردشگر ۲- ما أجمل: چه زیباست! ۳- شعب: ملت ۴- مضیاف: مهمان دوست