سره در واژه
واژه «سره» از دو واژک «سر» و «ه»ساخته شده است. واژک «–ِ-»که در سپیدهدم پارسی دری «–َ-»به زبان میآمده و به «های ناگویا» نام برآورده، به جا مانده از «اک» (ak) در زبان پهلوی و «اکَ» (aka) در زبان اوستایی است.(فرهنگ وندهای…،ص۲۴۶)
همین واژه در ریخت «سارا» نیز در ادب پارسی فرادید میآید. «سره» در پارسی به معناهای گوناگونی همچون درست، نغز، پاک، نیک، خوب، ناب، زیبا و سرآمد به کار رفته است. در زیر معنای این واژه و کاربرد آن بررسی میشود.
معنای سره
● ناب و بیغش در برابر ناسره و قلب (مجاز)
دین سره نقدی است به شیطان مده؛ یـــاره فغفــور به سگبــان مــده.
(مخزن اسرار، بخش۴۵)
● نیک و خوب
خرد آغاز جهان بود و تو انجام جهان بازگرد، ای سره انجام! بدان نیک آغاز.
(دیوان ناصرخسرو، ص۱۱۲)
هر چه پرسیدند او را، همه این بود جواب کاروانی زده شد، کار گروهی سره شد.
( لبیبی، گفتآورد از «فرهنگ سخن»)
اگر اشارت ما را پاس دارد، بدین جماعت از وی انتقامی سره بکشیم. (کلیله، ص۳۵۳)
● سرآمد
میهمان منی تو؛ ای سره مرد! میهمان را عزیز باید کرد. (هفت پیکر، ب۹۴۸)
● خوب، زیبا و گرانبها
تو نان جـو و ارزن و پوستین فراوان بجُستی ز هر در به چین
کنون خوردنیهـات نان و بره همان پوششت جـامههای سره.
(شاهنامه، ج۲، ص۱۴۶۱)
● نغز
چون دعا را گزارشی سره کرد دم خود را بخور مجمره کرد. (هفت پیکر، ب۱۱۴۰)
◙ سره در نقش قیدی
من چو در گور درون، خفته همیفرسایم چو بیایی به زیارت ســره بیـرون آیم.
(دیوان شمس، ش۱۶۴۱)
هلـــه ای کــیا نفسی! بیا؛ در عیش را سره برگشا. (دیوان شمس، ش۲۳۸)
◙ سره در نقش اسمی به معنای زیبا
غنچه چو مستوریان کرده رخ خود نهان؛ باد کــشد چادرش کای سره! رو برگشا.
(دیوان شمس، ش۱۶۴۱)
◙ سره در آمیغها (= ترکیبها)
محاسبه سره، صید سره، گزارش سره، پیر سره، زن سره، زر سره، زر ناسره، یار سره، آهوان سره، زخم سره، کتاب سره، جامه سره، سره فصل، سره سرهنگ، سره مرد، سره مهمان، سره گازر، سره بازارگان، نقد سره، سره شدن، سره کردن
معنای « سره کردن»
● وارسی کردن
به هر جانب برای احتیاط چشم میانداخت و راه، سره میکرد. (کلیله، ص۲۶۷)
● خوب کردن
جانا سره کردی که سرش ببریدی، آن هندو را که ترک تازی میکرد.
(صدرخجندی: نزهت،ص۲۷۴؛ گفتآورد از فرهنگ سخن، زیر واژه سره)
● بیغش کردن
روی را پاک بشو عیب بر آیینه منه؛ نقد خود را سره کن عیب ترازوی مکن.
(دیوان شمس، ش۱۹۹۲)
معنای ناسره
● تقلّبی و سکّه قلب
یار مفروش به دنیا که بسی سود نکرد، آن که یوسف به زر ناسره بفروخته بود. (حافظ)
◙ ناسره در نقش قیدی
بر محــک دیرخانه ناســـــره آید هر که گمان میبرد که شیر ژیان است.
(غزلهای عطار، ش۹۴)
سره در دانشواژه (= اصطلاح)
سره که در متنهای کهن پارسی به پارسی مطلق یا دری ویژه مطلق یاد شده، (ن.ک. همین پایاننامه، ص ۱۰۵) به معنای پالوده و نیالوده است و در دانشواژه به معنای واژهای که ریشه پارسی داشته و از دیگر زبانها به وام گرفته نشده باشد. برای نمونه: «استخراج» ناب و سره نیست؛ زیرا این واژه از زبان تازی به پارسی راه یافته است و تبار پارسی ندارد. «ناسره» در این شناسانش (=تعریف) به معنای واژهای است که از زبانهای نیرانی گرفته شده و خودی نباشد؛ پس برای بازشناسی واژه «سره» از «ناسره» نیاز به آن است که ریشه واژهها بررسی شود؛ سپس درباره آنها داوری به انجام رسد. بیآگاهی از ریشه واژهها، جداکرد سره از ناسره ناشدنی است. سرهنویسان تبار واژهها را میپژوهند و با واکاوی ریشه و تبار واژهها، سره را از ناسره بازمیشناسند؛ امّا تبار چیست و ناسره چه تباری دارد که میباید واپس زده شود؟ آیا میشود واژه و سازهای، ریشه و تبار ایرانی نداشته باشد؛ امّا در سنجش با برابرنهاد ناخودیاش، نغز و خوشآهنگتر باشد؟ آیا همیشه خودی بودن از ناخودی و بیگانه بودن بهتر است و هیچ استثنایی ندارد؟ به دیگر سخن آیا همیشه بومواژهها از وامواژهها بهترند؟ آیا اگر واژه شترگاوپلنگ کنار رفت و زرافه به جای آن نشست، وامگیری نادرست و نابحق بود؟ از سوی دیگر آیا ریشه همه واژههای پارسی در دسترس است؟ آیا به سادگی میتوان مرز روشن و رخشایی میان ریشههای فارسی و ناپارسی، ایرانی و نیرانی کشید و تیرگی و تاریکیهای ریشه واژهها را زدود؟
نخست به بررسی ریشه واژهها میپردازیم. اگر قصد ما از ریشه واژهها، ریشه زبانها باشد، همه زبانهای اروپایی و زبان پارسی از یک ریشهاند و با یکدیگر همخانواده. همانسان که گفته شد زبان پارسی و زبانهای اروپایی از شاخه زبانهای هندواروپاییاند و از زبان یگانهای جدا شدهاند. آیا به دلیل یادشده، واژههای اروپایی را میباید خودی بشماریم؟! ابزار سنجش چیست؟ آیا همه زبانهایی که با فارسی همریشهاند چه انگلیسی چه فرانسوی و… خودیاند؟ اگر خود زبان را در نظر بگیرم و نه ریشه آن را، زبان پارسی میانه و پارسی باستان یا اوستایی، نیز خودی به شمار نخواهند رفت؛ در این صورت فارسی میانه یا فارسی باستان یا زبان اوستایی نیز بیگانهاند. برخی از سرهپژوهان بر این باورند که فارسی باستان و میانه، تفاوتی چندانی با زبان لاتین یا یونانی ندارند؛ زیرا سنجه خود زبان است نه ریشه آن.
چه باید کرد؟ این زبانها را باید خودی به شمار آورد یا بیگانه؟ بیشتر سرهنویسان، پارسی را پارسی به شمار میآورند؛ چه پارسی میانه باشد و چه پارسی باستان یا اوستایی. سرهنویسان دلبسته فارسیاند و تفاوت چندانی میان پارسی باستان، پارسی میانه و پارسی نو نمینهند و هر سه این زبانها را خودی و همبسته میشمارند؛ امّا گروهی دیگر، تنها فارسی نو را خودی میشمارند و هیچ زبان یا گویشی را نمیپذیرند. ایشان تنها از پارسی نو بهره میجویند و پارسی میانه، پارسی باستان و اوستایی را زبان دیگری میدانند. و واژههایشان را وامواژه میشمارند. نگاه ایشان به این زبانها مانند نگاه به زبان عربی، انگلیسی و دیگر زبانهای جهان است. ایشان میگویند وامگیری از زبانهای باستانی ایران هیچ تفاوتی با وامگیری از زبانهای اروپایی ندارد؛ تنها تفاوت آن است که زبانهای اروپایی زندهاند و زبانهای باستانی ایران، مرده. این گروه از واژههای باستانی میپرهیزند و تنها به سازهها و واژههای زنده پارسی دست مییازند.
گروه دیگری از سرهنویسان را میتوان یافت که پارسی میانه یا پارسی باستان یا اوستایی را پارسی میشمارند و بیپروا از واژههای این زبانها بهره میبرند و بر آن باورند که زبانهای باستانی ایران، ریشه زبان فارسیاند و میتوانند به مایهوری زبان پارسی یاری برسانند. به باور ایشان وامگیری از این زبانها سبب میشود که زبان پارسی وندهای بیشتری بیابد و فرهنگ ایران از گذشته باستانی خود نگسلد و چیستی و گوهره خود را از دست ندهد. ایشان میگویند: پارسی باستان و پارسی میانه، فارسیاند و هیچ مرزی نمیتوان میان فارسی کشید. وامگیری از این زبانها رواست و از وامگیری زبانهای اروپایی بهتر و ارزندهتر است. نمونهای از این وامگیری که فرهنگستان زبان و ادب فارسی انجام داد، پیشوند «ترا» در «ترابری» و واژه «ویرایش» و «آمار» است. واژه «ترا» در برابر «ترنس» (=trans) در انگلیسی، ویرایش به جای «ادیت» (=edit) و آمار به جای «احصاییه» عربی نهاده شد. این واژهها به خوبی در فارسی رواج یافت و جایگیر شد.
داریوش سالاریان نمونهای از سرهنویسان تندرو است که بیپروا از واژههای باستانی بهره میجوید و تا آنجا که نگارنده بررسیده، هیچ سرهنویسی به اندازه این نویسنده در به کار بردن واژههای باستانی بیباک و بیپروا نیست. در زیر چند رجی از نوشتههای این سرهنویس میآید:
«اگر با بینشی آگاهانه بررسی کنیم، میبینیم که کاربرد واژههای دشوار اربی، ویهان(=علت) جدایی آنها از مردم امروز و آینده شده است؛ پس تریست(=برعکس) دیدگاه برخی، برای آشنایی مردم با فرهنگ گذشته، بایستی با شتاب هر چه بیشتر، واژههای اربی را از زبان پارسی بیرون کرد. برای نمونه، جوان امروزی چگونه میتواند این افس(=بیت) را بدون یاری فرهنگ دریابد؟…» («سنوژیان(=خاطرات) آن سوی گور»، ص۱۰)
در اینکه بسیاری از واژههای پارسی میانه با پارسی نو تفاوت چندانی ندارد، هیچ گمانی نیست؛ امّا آیا میتوان این واژهها را در پارسی رواج داد؟ سرهنویسان میگویند: همانگونه که انگلیسیدانان از زبانهای لاتین و یونانی بهره گرفتند و بسیاری از وندهای یونانی و لاتین مانند: «تلِه» (=tele) را پذیرا شدند، ما نیز میتوانیم از زبانهای باستانی خود وند و واژه بستانیم. برابر «تلِه» در انگلیسی «فار» (=far) میباشد؛ امّا انگلیسیزبانها «تلِه» را از زبان باستانیشان پذیرفتند و شمار وندهای انگلیسی را افزودند؛ همین کار را ما نیز میتوانیم بجا آوریم و هیچ خردهای بر این کنش نمیتوان گرفت.
تنگنای دیگر نظر دادن درباره ریشه بسیاری از واژهها است. بینگاریم که زبانهای باستانی همه خودیاند و میتوان از این زبانها واژه ستاند؛ امّا آیا ریشه همه واژهها و تبارشان بر ما شناخته شده است. پاسخ روشن است: «نه». ما ریشه بسیاری از واژهها را نمیدانیم و به درستی نمیتوانیم درباره ریشه و خاستگاه آنها نظری بدهیم. برای نمونه واژه «نقش» دو ملیّتی است. این واژه فارسی است یا سغدی؟ آیا این واژه در فارسی بوده و از پارسی به عربی رفته است یا نه؟ به سادگی نمیتوان به این پرسشها پاسخ داد. با واژههای سغدی چه کنیم؟ آنها را بپذیریم و خودی بدانیم یا سغدی را بیگانه به شمار آوریم؟
واژه «آغاز» نیز در پارسی و سغدی به کار میرود و دو ملیّتی است. برخی همچون بانو «قریب» این واژه را سغدی میشمارند و برخی پارسی. آیا این واژه را میباید فارسی بدانیم یا به دلیل سغدی بودن کنارش بنهیم؟ سغدی از زبانهای ایرانی است. آیا میتوان همه واژههای سغدی را بپذیریم و سغدی را زبان خودی بدانیم، به دلیل آنکه سغدی یکی از شاخههای زبانهای ایرانی است یا نمیتوان آن را پارسی شمرد؟ درباره دیگر گویشهای ایرانی چه سیاستی داشته باشیم؟ آیا میتوانیم از گویشهای بومی ایران واژهستانی کنیم و واژههای این زبانها را پارسی بدانیم؟ آیا رواست که سرهنویس از گویشهای آذری، کردی، بلوچی… واژه به وام بستاند یا نه؟
بر بنیاد آنچه آمد بر ما روشن میشود که در سه زمینه میباید بپژوهیم و دربارهشان نظر بدهیم:
◙ بررسی و تصمیمگیری درباره ریشه و تبار واژهها
◙ تصمیمگیری درباره گویشها و نیمزبانهای ایرانی
◙ تصمیمگیری درباره زبانهای باستانی ایران
مرز میان سره و ناسره
از آنچه گفته شد برمیآید که برای بازشناسی سره از ناسره میباید مرز میان پارسی و ناپارسی، ایرانی و نیرانی هویدا شود. پیش از روشنکرد مرز میان بومواژه و وامواژه نظر دادن درباره واژه خودی و ناخودی، ناشدنی است. سرهنویس در پی آن است که واژگان سره را به کار ببرد و از واژههای بیگانه و نیرانی بپرهیزد؛ امّا سره چیست و ناسره چه سازهای است؟ آیا میتوان در زبان، همانند شماردانی و هندسه میان سازهها مرزی کشید و به درست آنها را از هم جدا کرد؟ آیا در همه جا برای کارشناسان نمایان و هویداست که سازه خودی چیست یا بیگانه چه واژهای است؟
پاسخ روشن است. ما به درستی ریشه بسیاری از واژهها را نمیدانیم و نمیتوانیم درباره همه واژهها نظر بدهیم؛ حتا نمیتوانیم پی بریم که این واژه نژاده است یا بیگانه؛ ازین رو نمیتوانیم سره را از ناسره بازبشناسیم. برای نمونه «استکان» همانند «نقش» و «آغاز» دو ملیّتی است. برخی این واژه را از ریشه دوستگانی میدانند و برخی آن را از ریشه روسی میشمارند. واژه «دین» نیز دو ملّیتی است. ما واژه دین را از ریشه «دئنا» میدانیم و تازیان آن را از «دان، یَدینُ» میشناسند. کدام ریشهیابی صددرصد درست است؟ آیا به درستی میتوانیم روشن بداریم که دین ریشه عربی دارد یا پارسی؟ درباره واژههای بسیاری همین بگومگوها دیده میشود. استاد قریب «نقش» و «آغاز» را سغدی میداند و در پارسی برای آنها پیشینهای نیافتهاست. شاید از واژههای مشترک میان سغدی و دری باشد. برخی دیگر، چه بسا آن را فارسی بشمارند. بهترین کتاب ریشهشناختی، کتاب دکتر حسن دوست است که از «الف» تا «ت»ی آن به چاپ رسیده است؛ امّا این فرهنگ ریشه تعداد کمشماری از واژهها را بازشناخته و هنوز بسیاری از واژهها ریشه روشنی ندارند.
بر بنیاد آنچه نوشته آمد هویدا میشود که نخستین گِره در این پژوهش، ناآشنایی و تیرگی ریشه بسیاری از واژها ست، همچنین آشکار نبودن مرز میان خودی و بیگانه یا بومواژه و وامواژه؛ برای همین سرهیاب نمیتواند به یقین سازههای خودی را از ناخودی بازبشناسد.
از سوی دیگر میباید درباره گویشهای بومی ایران نیز رایی گرفته شود. میباید پیش از سرهیابی هویدا سازیم که چه گویشها و زبانهایی خودیاند و چه زبانها و گویشهایی بیگانه. آیا زبانهای بومی ایران از سغدی گرفته تا کردی، آذری و پشتو و دیگر زبانهای ایران بزرگ، همه خودیاند؟ نیما واژه «داروک» را که در گویش بومی ایران به قورباغه درختی گفته میشد در شعر خود به کار برد. آیا این کار درست بود؟ آیا واژههای بومی و گویشی ایران را باید بپذیریم؟
برخی از دانشوران این واژهها را خودی میشمارند و برآنند که همه گویشهای بومی ایران را شناسایی کنند و واژههای آنها در زبان پارسی بگنجانند. به باور این گروه، بومواژههای ایران سبب مایهورتر شدن زبان پارسی خواهند شد. شایان یادآوری است که پرشماری واژههای تازی به سبب رخنه گویشهای بومی در زبان عربی است. اگر واژههای بومی عربستان گردآوری و در زبان تازی گنجانده نمیشد، امروزه زبان تازی این اندازه، واژه هممعنا و مترادف نداشت. اگر ما واژههای بومی ایران را گرد آوریم و در زبانمان به کار ببریم، گنجینه واژگانیمان پهناورتر خواهد شد؛ البته برخی همچون دکتر انوری این کار را نادرست میشمارند. به باور این استاد، در زبان معیار نمیتوان واژههای بومی را راه داد؛ مگر اینکه نویسنده بخواهد از زبان شهرستانیان چیزی را بازگو کند. ایشان در این باره میگوید:
عنصر دیگری که در آثار نویسندگان برتر دیده نمیشود و در زبان معیار نباید راه داشته باشد واژههای محلی است. استفاده از لغات محلی در جایی که موردی نداشته باشد زبان معیار را به بیراهه میکشاند. اگر کسی در گفتگو لغات و اصطلاحات زبان مادری محلی خود را به کار ببرد، شاید چندان نتوان بر او عیب گرفت؛ امّا در نوشتن به گونه رسانهای و ادبی و به طریق اولی در گونه علمی نباید از واژههای محلی استفاده کرد؛ ولی در داستاننویسی اگر قهرمان داستان از اهالی شهرستانها باشد و نویسنده بخواهد شخصیّت او را بشناساند استفاده از زبان محلی در صورتی که مفهوم آن برای خواننده روشن باشد یا در پاورقی توضیح داده شود اشکالی نخواهد داشت. (فرهنگ درست نویسی…، ص۱۸)
درباره زبانهای پهلوی (پارسی میانه)، پارسی باستان و اوستایی نیز میباید راهبردی فراپیش گرفته شود. آیا واژههای این سه زبان خودی به شمار میروند یا بیگانه؟ آیا کاربرد واژههای پهلوی یا پارسی باستان درست است یا نادرست؟
بدانسان که گفته شد برخی از سرهیابان هر آنچه را از گستره فارسی دری به دور است ناپارسی میدانند و جداسانیای میان پارسی میانه، پارسی باستان یا لاتین و یونانی نمینهند. به باور این گروه وامگیری از پارسی میانه با وامگیری از زبان لاتین تفاوت چندانی ندارد؛ زیرا پارسی میانه یا لاتین، پارسی دری به شمار نمیروند؛ امّا آیا به درستی، نزدیکی و همسانی زبان پارسی میانه با نزدیکی لاتین به پارسی دری یکسان و یک اندازه است؟ آیا میتوان پارسی میانه را همچون لاتین بیگانه دانست؟ به گمان من نزدیکی پهلوی به پارسی دری روشن و هویداست. برای نمونه واژه «ویرایش» بسیار به واژه «پیرایش» و «آرایش» نزدیک است و کمتر کسی درمییابد که این واژه از زبان پهلوی گرفته شده است؛ امّا واژههای لاتین این اندازه به پارسی دری نزدیک نیستند؛ یا واژه «آمار» بسیار به واژه «شمار» و «شمردن» نزدیک است و فرهنگستان به حق آن را به جای «احصاییه» برنهاد. کمتر کسی میتواند گمان زند که این واژه از زبان پهلوی به وام گرفته شده باشد. کوتاه سخن اینکه نمیتوان نزدیکی واژههای پهلوی به فارسی دری را نادیده گرفت. از سوی دیگر ردپای بسیاری از واژههای پهلوی در گویشهای بومی ایران به چشم میخورد. ما نمیتوانیم نزدیکی پهلوی و پارسی را نادیده بگیرم و «پهلوی» را همسنگ و همارز زبانهای اروپایی بدانیم. اگر بر آن شویم که از زبان دیگری بجز پارسی وامگیری کنیم، بهتر است که از زبان پهلوی باشد تا زبانهای فرنگی.
سخن دیگر اینکه وامگیری از زبانهای دیگر گزیرناپذیر است. هیچ زبانی به گونه طبیعی نمیتواند بُردار اندیشه در جهان امروز باشد. زبانهای طبیعی کمتر از ده هزار واژه دارند و واژههای آنها کرانمند است و کمشمار. بررسی پیشینه زبان انگلیسی نیز این حقیقت را استوار میدارد. زبان انگلیسی صدها وند و وندواره از زبانهای لاتین و یونانی که هر دو از زبانهای مردهاند به وام گرفته است. برای نمونه «تلفن» از «تل» که از زبانهای باستانی گرفته شده، ساخته شده است. برابر انگلیسی آن «فار» (=far) میشود. این پیشوند، امروزه در انگلیسی به گونهای گسترده به کار میرود، مانند: تلکابین، تلسکوپ، تلتلکس، تلویزیون… آیا ما نیز همانند انگلیسیزبانان که از زبانهای فرانسه، لاتین و یونانی واژه ستاندهاند، حق آن را داریم که از زبانهای پارسی میانه، پارسی باستان و اوستایی وند و واژه بستانیم؟ آیا انگلیسی حق دارد که از زبانهای باستانی واژهستانی کند؛ امّا ما نمیتوانیم به زبانهای باستانیمان نگاهی بیندازیم؟ آیا گرفتن وند و واژه از پهلوی و اوستایی، فارسی را مایهورتر نمیکند؟ پاسخ این پرسشها میتواند گرهگشای راهمان باشد.
فرهنگستان یکم، بجا وند «ترا» را به جای «ترنس» در انگلیسی برنهاد و واژه «ترابری» را از این پیشوند ساخت. امروزه واژه ترانویسی، تراکنش در نوشتههای علمی به کار میرود. این پیشوند راهی را گشود که بتوان صدها واژه تازه ساخت. گرفتن این وند هیچ آسیبی به پارسی نزد؛ بلکه آن را پرمایهتر و توانمندتر گردانید. به گمان نگارنده اگر واژهستانی از زبانهای باستانی آگاهانه و درست انجام شود، پارسی را نمیگزاید.
برآیند اینکه وامگیری از زبانهای مرده همیشه و همه جا نادرست نیست. درست است که زبان اوستایی و فارسی باستان، فارسی نو نیست؛ امّا نباید فراموش کرد که این زبانها بخشی از تاریخ و فرهنگ مایند. اگر ما از این زبانها واژه ستاندهایم، زبانهای دیگر نیز همین روش را به کار بستهاند. از سوی دیگر وامگیری از زبانهای باستانی زمینهای را فراهم خواهد کرد تا مردم با فرهنگ گذشته خود آشنا شوند و پیوند میان امروز و گذشته نگسلد و چیستی و سرشت ایرانی در درازای روزگاران زنده بماند. واژهها پلی است که اکنونیان را به پیشینیان میپیوندد و گسل میان امروز و دیروز را از میان برمیدارد. واژهها را نباید خوار داشت؛ زیرا واژهها بخشی ارزشمند از فرهنگ و شارمندی کشور را میسازند.
بر بنیاد آنچه گفته آمد، روشن میشود که همیشه وامگیری از گویشهای ایرانی و زبانهای باستانی ایران نادرست نمینماید. این رفتار اگر بینشمندانه و روشمندانه به انجام برسد میتواند سبب پرمایگی زبان گردد؛ به همانسان که انگلیسی و زبانهای اروپایی از لاتین و یونانی واژه و وند ستاندند و نیرومندتر شدند، ما نیز میتوانیم از زبانهای باستانی و گویشهای بومی واژه بستانیم؛ امّا به شرط آنکه درست و به اندازه و به آیین انجام گیرد.
آیا همیشه سره از ناسره بهتر است؟
سرهنویسان زبان رسا و شیوا را زبانی پالوده و نیالوده میشمارند که هیچ سازه ناخودی در آن راه نیافته باشد. این گروه برای استوار داشت سخن خود از زر ناب و نقره سارا و آب ناآلوده گواه میآورند. روشن و نمایان است که زر پالوده و سارا از زر آلوده و ناسره گرانمایهتر است و ارزشمندتر؛ امّا آیا در همه جا نابی و سرگی ارزنده است؟ آیا هر فلز نابی از ناسره آن بهتر است و گرانبهاتر؟ برای نمونه فولاد از آهن ناب پربهاتر است. فولاد از آمیختن آهن و کربن به دست میآید. میبینیم که ناسرگی به ارزش آهن افزوده و آن را پربها کرده است. بسیاری از فلزهای گرانبها از آمیختن چند فلز ساخته شدهاند و آمیختگی و ناسرگی از بهای آنها نکاسته؛ بلکه آنها را گرانبهاتر کرده است. با آوردن نمونه و تمثیل نمیتوان استوار داشت که زبان سره از ناسره بهتر است و پربهاتر.
از سوی دیگر نباید فراموش کرد که زبان، ابزاری است برای پیامرسانی. ما زبان را به کار میگیریم تا پیغامی را به گیرنده برسانیم. آماج بنیادین زبان، همین است: پیامرسانی. آیا سرگی و ناسرگی میتواند پیامرسانی را بیاشوبد و بپریشد؟ آیا ناسرگی برفکی است که ما را از پیغامرسانی بازمیدارد؟ سرهجو میباید این سخن را همیشه و هماره فرایاد آورد که دستکاری و بهسازی زبان نمیباید به پیامرسانی که آماج بنیادین زبان است، گزندی برساند. تا آنجا که سرگی و ناسرگی، به این هدف آسیبی نمیرساند، این دو یکسان و همارزش مینمایند. متنهای ناسرهای همچون درّه ناده متن آفت دیدهاند. کمتر خوانندهای میتواند این متنها را بخواند. ناسرگی در این نوشتارها گزاینده است و گزنده؛ زیرا پیامرسانی را پریشیده و متنی نادریافتنی فراپیش داشته است؛ امّا هر متن ناسرهای اینچنین نیست. گاهی سرهآفریننان نیز دچار همین لغزش میشوند. متنی سره میآفرینند که پیام رسانی را با آشفتگی و پریشیدگی روباروی میکند. در هر دو جا چه سرگی چه ناسرگی، آماج زبان که پیامرسانی است، گم شده است. این هر دو شیوه، کژراهگی است؛ زیرا در هر دو جا پیامرسانی به شولیدگی و پریشیدگی انجامیده است.
از سوی دیگر میباید در نظر داشت که هیچ زبانی در هیچ جای گیتی سارا و سره نمانده است و هر زبانی با درصدی از وامواژهها آشناست. خودی بودن همه واژهها، دلیل توانایی و نغزی زبان نیست. بیگمان وامواژهها میتواند سبب مایهوری و توانمندی زبان شود. برخی از واژههای تازی به درست، به جای واژههای دری نشستهاند؛ زیرا دلاویزتر و کوتاهترند. برای نمونه میتوان از واژه شترگاوپلنگ یاد کرد. زرافه از واژه یادشده کوتاهتر و بزیبتر است. چه دلیلی دارد که «زرافه» را کنار بنهیم و شترگاوپلنگ را بپذیریم؟!
زبان خودجوشانه سازههای درشتناک و ناشیوا را واپس میزند و به جای آن واژه خوشآهنگ و رسا را جایگزین میسازد. این فرایند در زبان دری نیز رخ داده و سبب شده زبان پارسی زبان شعر، ادب و هنر گردد. نباید نابخردانه، دچار خام اندیشی شویم و هر سازه بیگانهای را به دور بریزیم. هیچ زبانی از فرایند فرگشت و پیشرفت به دور نمانده است. با گسترش دانش و فرهنگ زبان نیز رساتر و گویاتر میشود و برخی از وامواژهها و وندها را به ناچار میپذیرد و چه بسا برخی از واژهها و وندهای خودی را فروبنهد. اگر زبان ما وند یا واژهای را نیاز داشت، چرا آن را به وام نستانیم و در پی آن باشیم که همه واژهها خودی باشند؟! نیازی نیست که همه واژهها و وندها، پارسیتبار باشند. گاهی احساس میشود که زبان پارسی به پسوند «یت» نیاز داشته باشد و بودن آن چه بسا سبب مایهوری پارسی شود. به گمان نگارنده سخندانان میباید دست به گزینش بزنند و اگر وامواژهای را دلاویز و همسو با ساختار زبان پارسی دیدند، آن را بپذیرند و بر آن نشورند.
در زیر فهرستوارهای از سازههای بیگانه که میتوانند زبان پارسی را مایهور کنند میآید. این واژهها سدههاست که به زبان پارسی راه یافتهاند و با دیگر واژهها جوش خوردهاند. به نظر نمیرسد کنار نهادن این وامواژهها بخردانه باشد:
فهمیدن صدا رقصیدن
سبب قلب شمع
علم علت درس
کتاب قلم بشر
میتوان با بررسی و کندوکاو، سازههای بیگانهای را که با ساختار زبانی ما همسویند به دست آورد و آنها را درپذیرفت و در دل زبان گوارد. همانگونه که تندروی در کاربرد واژههای تازی، فارسی را گزایید، بیرون ریختن نابجای واژههای زیبا و رسا میتواند در آینده، این زبان را از تک و تاب بیندازد و توان آن را وابستاند و زبان را تنک و کممایه گرداند.
حتا کسروی نیز بر آن نبود که همه واژههای بیگانه را بیرون بریزند. او وامواژهها را به دو دسته میکند: وامواژههای زیانبار و درشتناک و وامواژههای خوش آهنگ و نیازی. وی میگوید:
«… مقصود از تلاش نه آن است که فارسی از هر گونه کلمههای عربی پاک شود؛ چه این، هوس بیجایی بیش نیست؛ بلکه چنانکه گفتیم مقصود، استقلال زبان است که همیشه درهای آن بر روی کلمههای بیگانه باز نباشد؛ ولی بودن یکرشته کلمههایی که از قرنها به فارسی درآمده و زبانها و گوشها به آنها آشنا گردیده و کلمههایی پارسی که بجای آنها بود از میان رفته (همچون کلمههای: امّا، لیکن، فرش، کتاب، سفر، مال و مانندهای اینها) بودن چنین کلمههایی با استقلال فارسی منافات ندارد.» (نوشتههای کسروی…، ص۶۴ )
چرا واژه «فهمیدن» که در دستگاه صرفی زبان گوارده شده، کنار نهاده شود؟! چرا باید خود را به تک و تا بیندازیم تا «علت» را از زبان پارسی دور بریزیم؟! به گمان پژوهشگر تندروی میتواند زیانبار باشد و به جای یاری رساندن به پارسی، این زبان را فروبکاهد و ناتوان گرداند.
سعید جعفری
برای دیدن جستارهای دیگر درباره سره نویسی اینجا را کلیک کنید.