در لغت به معنی ناسازی و نقیض هم بودن است. در اصطلاح ادبی آوردن و جمع دو واژه یا دو معنی متناقض در سخن است؛ چنان که جمع آنها در زبان محال باشد و آفریننده زیبایی شود. مانند: جامهاش شولای عریانی است.
☼ در این عبارت عریانی به شولا بازخوانده شده است؛ امّا شولا نوعی جامه است و ضد عریانی.


برای آگاهی بیشتر از آرایه متناقض نما اینجا را کلیک کنید.
خودآزمایی
- در کدام گزینه « تناقض» دیده میشود؟ (سراسری ریاضی، ۸۹)
الف) دلم امروز چو کـاه از نفسی میلرزد یاد آن روز که چون کوه، جگر بــود مرا
ب) گر چو شبنم نفسی هم نفـس گـــل بودم بهره زان وصل همان دیدۀ تر بود مــــرا
پ) یافت با شـــکوه ره زندگی مــــن پایان چون جرس نالــــۀ من زاد سفر بود مرا
ت) حاصل ذوق و هنر خون جگر بود مرا این هم از بی هنریهای هنر بود مــــرا
- در همه بیتها به جز بیت … آرایه « تناقض » به کار رفته است. (سراسری هنر، ۸۹)
الف) به هر غمی که رسد از تو خاطرم شاد است کــــه بندۀ تـــو ز بند کـــدورت آزاد است
ب) ســــفر دراز نباشد به پــــای طـــــالب دوست که خـار دشت محبت گل است و ریحان است
پ) هزار ســـختی اگر بـــر مــــن آید آسـان است کـــه دوســـتی و ارادت هزار چندان است
ت) فغان کــــــه داد ز دست ستمگری است مـــرا که هرگزش نتوان گفت این چه بیداد است
- در همه بیتها به جز بیت … آرایه « تناقض » به کار رفته است. (سراسری انسانی، ۸۹)
الف) من پرستار دو چشم خوش بیمار توام گر چــه بیمارپرستی بتر از بیماری است
ب) فلک به مــردم نادان دهد زمام مــــراد تو اهل فضلی و دانش همین گناهــت بس
پ) خـــــــتم پایانیم مـــــهر آغـــــاز کـــــن ای کـــــه در آغـــــاز پـــــایانی هــــــنوز
ت) مــــن عهد تــو سخت سست میدانستم بـــــشکســــتن آن درســــت مـیدانســــتم
- در همۀ بیتها آرایۀ متناقضنما وجود دارد بجز: (عمومی خارج از کشور، ۹۵)
۱) ز بندگی شما صــد هــزارم آزادی است که سلطنت کـــند آن کاو گــدای شماسـت
۲) به روز افغــــانی و شــب یا ربی داشت به یمن عشــق خوش روز و شبـی داشت
۳) خامشی از کردههای بد به فــریادم رسید بی زبانیها زبان عـــذرخواهی شد مرا
۴) دعوی هستی در این میدان دلیل نیستی است هر که فانی می شود موجود می دانیم ما
- در کدام بیت آرایۀ متناقضنما وجود دارد؟ (ریاضی، ۸۷)
الف) دوســــــت می دارمت به بانـــــــگ بلند تا کـــــی آهســـــــته و نهـان گـــــــــــــفتن
ب) ما را زهم جـــــــــــدا کرد ایّام ورنه ما را با دولت وصـــــــالت خوش بود روزگاری
پ) آتش سردی که بگــــدازد درون سنگ را هرکه را بودست آه سرد میداند که چیست
ت) ما و دشمندوستی، این رسم، رسم تازهایاست ورنه هر مو بر تن ایّام دشمن، دشمن است