مهم ترین کار یک خواننده، به هنگام خواندن شعر، ترکیب لحنها با یکدیگر است؛ به گونه ای که آهنگ کلّی شعر از آغاز تا پایان حفظ شود.
در سرودۀ زیر، لحن های حماسی، عاطفی و توصیفی درهم آمیخته شده اند.

محمد در آغوش پدرش / چونان پرنده ای بیمناک / آشیان دارد، / از بیم دوزخ آسمان.
قلمرو زبانی: آغوش: بغل / بیمناک: ترسیده / آشیان: لانه / بیم: ترس / دوزخ: جهنم / قلمرو ادبی: چونان پرنده ای بیمناک: تشبیه / دوزخ آسمان: اضافه تشبیهی / آسمان: مجاز از هواپیماهای جنگنده
بازگردانی: محمد به بغل پدرش پناه برده است و از هواپیماهای بمب افکن که زمین را مانند جهنم می کنند می ترسد.
– آه؛ ای پدر، پنهانم کن، پنهان / بال های من در برابر این توفان / ناتوان است، ناتوان / در برابر این تیرگی / و آنها که در بالا در پروازند.
قلمرو زبانی: توفان: تندباد معمولاَ همراه باران، برف، تگرگ یا رعد و برق / بیمناک: ترسیده / آشیان: لانه / بیم: ترس / دوزخ: جهنم / قلمرو ادبی: چونان پرنده ای بیمناک: تشبیه / بال های من: اضافه استعاری (من مانند پرنده ام) / بال: مجاز از اندام و وجود / توفان: استعاره از بمب و پیامدهای جنگ / تیرگی: استعاره از جنگ
بازگردانی: آه؛ ای پدر، من را پنهان کن. وجود من در برابر این بمب ها ناتوان است، در برابر این جنگ و هواپیماهایی که در بالا در پروازند.
♣ ♣ ♣ ♣
محمد، فرشته بی پناهی است / نزدیک به تفنگ صیادی سنگدل،
قلمرو زبانی: صیاد: شکارچی (اشغالگران)/ قلمرو ادبی: محمد، فرشته بی پناهی است: تشبیه (محمد مانند فرشته بی پناه است) / سنگدل: تشبیه (کسی که دلش مانند سنگ بی شفقت است.)
بازگردانی: محمد نزدیک این دشمنان سنگدل مانند فرشته بی پناه است.
او در سایه خود تنهاست / چهره اش روشن است، چونان خورشید / قلبش سرخ و روشن است، چونان سیب
قلمرو زبانی: آغوش: بغل / بیمناک: ترسیده / آشیان: لانه / بیم: ترس / دوزخ: جهنم / قلمرو ادبی: چهره اش روشن است، چونان خورشید؛ قلبش سرخ و روشن است، چونان سیب: تشبیه
بازگردانی: محمد تنهاست و فقط سایه او همراه اوست. چهره اش مانند خورشید روشن است و قلبش مانند سیب سرخ و روشن است.
صیادش می تواند به شکارش دیگرگونه بیندیشد؛
با خود بگوید: / «اکنون او را رها می کنم، / تا آنگاه که بتواند فلسطینش را / بی غلط تلفظ کند … / و فردا چون سرکشی کند، / شکارش میکنم …»
قلمرو زبانی: سرکشی: نافرمانی / چون: اگر / قلمرو ادبی: صیاد: استعاره از اشغالگرها / شکار: استعاره از محمد / فردا: مجاز از آینده / فلسطینش را بی غلط تلفظ کند: بزرگ شود
بازگردانی: اشغالگر می تواند به محمد طور دیگری بیندیشد؛ به خودش بگوید: «الآن محمد را رها می کنم، تا زمانی که بتواند بزرگ شود و اگر در آینده نافرمانی کند، نابودش می کنم …».
♣ ♣ ♣ ♣
«محمد الدوره» / خونی است که از بعثت پیامبران / جوشیده است
قلمرو زبانی: بعثت: برانگیختن / قلمرو ادبی: خونی است که … است: تشبیه
بازگردانی: محمد مانند خونی است که از زمان برانگیختن پیامبران در فلسطین جوشیده است. (محمد از تبار پیامبران است.)
پس ای محمد، صعود کن! / صعود کن تا سدره المنتهی!
قلمرو زبانی: صعود کردن: بالا رفتن / سدره المنتهی: درختی است در بهشت / قلمرو ادبی: صعود کن تا سدره المنتهی: کنایه از اینکه شهید شو
بازگردانی: محمد بالا برو و خودت را به بهشت کنار درخت سدره المنتهی برسان.
محمود درویش (شاعر فلسطینی)
شعری برای «محمد الدّوره» نوجوان فلسطینی که در سال ۱۳۷۸ هـ.ش. (۲۰۰۰ میلادی) بر اثر هجوم بی رحمانۀ نیروهای اشغالگر اسرائیل در آغوش پدرش به شهادت رسید.

کودکان سنگ
دنیا را خیره کردند / با آنکه در دستانشان جز سنگ نبود
چونان مشعلها درخشیدند / و چونان بشارت از راه رسیدند / ایستادگی کردند، خروشیدند و شهید شدند.
قلمرو زبانی: خیره کردن: مبهوت زده کردن / بشارت: مژده / خروشیدن: فریاد زدن / قلمرو ادبی: دنیا: مجاز از مردم دنیا / چونان مشعلها درخشیدند؛ چونان بشارت از راه رسیدند: تشبیه
بازگردانی: مبارزان با آنکه در دستانشان جز سنگ نبود، مردم جهان را مبهوت کردند. ایشان مانند مشعلها درخشیدند و مانند مژده از راه رسیدند. در برابر دشمن ایستادگی کردند، فریاد زدند و شهید شدند.
آه، ای لشکریان خیانتها و مزدوریها! / هر قدر هم که تاریخ درنگ کند / به زودی، کودکان سنگ، ویرانتان خواهند کرد!
قلمرو زبانی: کودکان سنگ: کودکانی که سنگ به دشمن می اندازند، کودکان سنگ انداز / قلمرو ادبی: تاریخ درنگ کند: جانبخشی / کودکان سنگ: کنایه از کسانی که چیزی برای جنگ جز سنگ ندارند.
بازگردانی: آه، ای لشکریان خیانتکار و مزدور / هر قدر هم که تاریخ درنگ کند / به زودی، کودکان سنگ، ویرانتان خواهند کرد!
ای دانش آموزان غزّه / به ما بیاموزید / که چگونه سنگ در دستان کودکان، / حماسه می آفریند؟
قلمرو زبانی: غزّه: سرزمینی در فلسطین / حماسه: دلاوری؛ حماسه آفریدن: کار بزرگی کردن / قلمرو ادبی:
بازگردانی: محمد به بغل پدرش پناه برده است و از هواپیماهای بمب افکن که زمین را مانند جهنم می کنند می ترسد.
با تمام توانتان بتازید و / در راهتان استوار بمانید / در گستره نبردهاتان پیش بروید.
قلمرو زبانی: توان: قدرت / تاختن: حمله کردن (بن ماضی: تاخت؛ بن مضارع: تاز) / استوار: پابرجا، پایدار / گستره: پهنه، میدان / قلمرو ادبی:
بازگردانی: با همه قدرتتان حمله کنید و در راهتان پابرجا بمانید. در میدان نبرد جلو بروید.
ای دوستان کوچک ما سلام! / برای چیدن زیتون مهیا باشید!
در لحظه هایی که درختان زیتون، بارور می شوند / و وطنی زاده می شود در چشم ها / و افقی دیگر نمایان،
چهره قدس، درخشان و / رخساره فلسطین پر فروغ و تابان میشود.
قلمرو زبانی: مهیا: آماده / افق: کرانه، چشم انداز، دورنما / قدس: بیتالمُقَدَّس، اورشلیم، سومین شهر مقدس مسلمانان (پس از مکه و مدینه) و مقدسترین شهر جهان نزد یهودیان و مسیحیان. مسجد الاقصی نخستین قبله مسلمانان در این شهر قرار دارد. / فروغ: روشنایی / تابان: درخشان / قلمرو ادبی: زیتون: نماد آشتی / چیدن زیتون: فرارسیدن آشتی و پایان جنگ / چهره قدس، … تابان میشود: جانبخشی / وطنی زاده می شود: جانبخشی، کنایه از اینکه میهن از نو ساخته می شود.
بازگردانی: ای کودکان پیکارگر، درود بر شما. برای پایان جنگ آماده باشید. در زمانی که درختان زیتون میوه می آورند (آشتی فرا می رسد) و کشور از نو جان می گیرد و آینده روشن و درخشان از راه می رسد.
نزار قَبّانی، ترجمۀ عبدالرضا رضایی نیا؛ با اندکی تغییر و کاهش


