روزی همراه چند تن از دان شآموزان کلاس به کتابخانه رفتیم. در آنجا کتابی به نام «گُل» نظرمان را جلب کرد.
یکی از دوستان گفت: «شاید این کتاب درباره بهترین گُلزنان فوتبال باشد.»
دیگری گفت: «ممکن است درباره گُلکاری و باغبانی باشد.»
سومی گفت: «حتّی میتواند درباره نغمه بلبل باشد.»
خلاصه، هر یک چیزی گفتند.
از کتابدار خواهش کردیم که آن کتاب را برایمان بیاورد. وقتی که فهرست مطالب را دیدیم، همه تعجّب کردیم… .
راستی چرا برای یک موضوع، نوشتههای متفاوت و رنگارنگی خلق میشود؟
وقتی از پشت عینک به طبیعت نگاه میکنیم، طبیعت را با همان رنگی میبینیم که رنگِ شیشه عینک ماست. اگر رنگ شیشه عینک، زرد باشد، طبیعت، زرد و پاییزی جلوه میکند. اگر شیشه عینک ما، سبز رنگ باشد، رنگ طبیعت، سبز و بهاری میشود.
منظور از عینکِ نوشتن، نوعِ نگاهِ نویسنده به موضوع است. نوعِ نگاه ما البتّه به فکر ما بستگی دارد. هر طور که به موضوع نگاه کنیم، نوشته ما به همان رنگ درمیآید.
منظور از عینک نوشتن چیست؟ – منظور، نوعِ نگاهِ نویسنده به موضوع است. نوعِ نگاه ما البتّه به فکر ما بستگی دارد.
اگر از دریچه پدیدههای دیداری (محسوسات) به موضوع بنگریم، نوشتهای عینی و محسوس تولید میشود؛ امّا اگر از پنجره ذهن و خیال به موضوع نگاه کنیم، نتیجه آن، خلق نوشتهای ذهنی و خیال انگیز خواهد بود.
● نوشتههای عینی و ذهنی چه تفاوتی با هم دارند؟ – اگر از دریچه پدیدههای دیداری به موضوع بنگریم، نوشتهای عینی و محسوس تولید میشود؛ امّا اگر از پنجره ذهن و خیال به موضوع نگاه کنیم، نتیجه آن، خلق نوشتهای ذهنی و خیال انگیز خواهد بود.
هر فرد، با توجّه به شناختی که نسبت به موضوع دارد، آن را از نگاه خود بیان میکند. هر کس، با توجّه به تجربه، آموزش، تربیت و یادگیری خود، دنیای متفاوتی دارد؛ بنابراین، نوع نگاه و دریچه دید افراد باهم متفاوت است.
پس، اصلی ترین علّت تفاوت نوشتهها، تفاوت در نوعِ نگاهِ نویسنده به موضوع است. حتّی در نوشتههایی که موضوع مشترک دارند، به سبب وجود تفاوت در نوع نگاه هر نویسنده به موضوع، تفاوت دیده میشود.
● اصلی ترین علّت تفاوت نوشتهها، در چیست؟ – تفاوت در نوعِ نگاهِ نویسنده به موضوع است.
موضوع نوشتههای زیر، «قلم» است. با آنکه موضوع متنها یکسان است، هر یک فضای متفاوتی دارند.
نوشته یک
در سالهای آغازین دبستان، استفاده از مداد توصیه میشود و نه خودکار. مداد برای تمرین خوش خطّی مناسب تر است. به دلیل کُندی حرکت مداد، لغزشها هم به حداقل میرسد. در ضمن لغزشهای مدادی قابل پاک شدن و اصلاح است.
اگرچه دانش آموزان برای به دست گرفتن خودکار، بی صبرند و به خیال خودشان، نوشتن با خودکار برایشان لذّت بخش است، اما بعدها که رفتند در فهرست بدخطها و به اصطلاح، خطّشان خرچنگ قورباغهای شد، تازه متوجّه میشوند که این هوس بچّگانه کار دستشان داده است و مجبورند همه جا با نوشتههایشان بچرخند و آن را گزارش کنند! (نوشته عینی)
نوشته دو
حرف از خودکار میزدیم؛ خودکار از شأن قلم کاست و دوات را نفی بلد کرد؛ امّا این همه ماجرا نبود. خودکار آفتی شد و به جان مداد افتاد. با خودکار مرثیه مداد نوشته شد. مداد، یار دیرینه ما بود.
میان خودکار و مداد، تفاوت بسیار است. مداد را نرمی بود، خودکار را درشتی. مداد با سپیدی کاغذ الفت میگرفت؛ خودکار به پاکی کاغذ چیرگی میجوید. آن را شرم و حیا برازنده بود و این را پرده دری در خور است. مدادِ سیاه، سیاهی و سپیدی را در خود داشت. خودکار سیاه را جز سیاهی نیست. مداد اگر به خطا میرفت، امکان محو خطا بود. خودکار اگر بلغزد، لغزش به پایش نوشته است. مداد خودنمایی نمینمود. خودکار، خودنمایی میکند و میفریبد. (نوشته ذهنی)
اتاق آبی
قلمروها: شأن: ارزش؛ ارج/ کاستن: کم کردن(بن ماضی: کاست؛ بن مضارع: کاه)/ نفی بلد کردن: تبعید کردن / مرثیه: سوگ سروده / دیرینه: کهن / الفت: اُنس / برازنده: شایسته / پرده دری: کنایه از رسوا کردن / درخور: مناسب
نوشته سه
عالمی مشغول نوشتن با مداد بود.
کودکی پرسید: چه مینویسی؟
عالم لبخندی زد و گفت: مهم تر از نوشتههایم، «مدادی» است که با آن مینویسم. میخواهم وقتی بزرگ شدی، مثل این مداد بشوی!
کودک تعجّب کرد! چون چیز خاصی در مداد ندید!
عالم گفت: پنج خصلت در این مداد هست. سعی کن آنها را به دست آوری.
اوّل: میتوانی کارهای بزرگی انجام دهی؛ امّا فراموش نکنی، دستی وجود دارد که حرکت تو را هدایت میکند و آن دست خداست!
دوم: گاهی باید از مداد تراش استفاده کنی. این باعث رنج مداد میشود؛ ولی نوک آن را تیز میکند. پس بدان، رنجی که میبری از تو انسان بهتری میسازد!
سوم: مداد همیشه اجازه میدهد برای پاک کردن اشتباه از پاک کن استفاده کنی. پس بدان، تصحیحِ یک کار خطا، اشتباه نیست!
چهارم: چوب مداد در نوشتن مهم نیست، مهم مغز مداد است که درون چوب است؛ پس همیشه مراقب درونت باش که چه از آن بیرون میتراود!
پنجم: مداد همیشه از خود اثری باقی میگذارد. پس بدان، هر کاری در زندگ یات میکنی، ردّی از آن به جا میماند؛ بنابراین، در انتخاب اعمالت دقت کن! (نوشته ذهنی)
قلمروها: تراویدن: تراوش کردن؛ ترشح کردن (بن ماضی: تراوید؛ بن مضارع: تراو)
نوشته چهار
همین که مداد را دید، آهی کشید و گفت: «عجب، چه کلاهی! معلوم نیست چه کسی و با چه نیتی این کلاه را بر سرش گذاشته؛ امّا هر چه باشد، بد نیست. نیم این کلاه، فلزّی و نیم آن لاستیکی است. لابد فلز را برای این گذاشته اند که پایه مناسبی برای نگه داشتن نیمه لاستیکی باشد و البتّه سرِ مداد را به خوبی در حبس و زندان خود نگه دارد. نیمه لاستیکی آن هم شاید برای این است که بتوانند بیشتر در آن باد کنند و سرانجام مداد را بر باد بنشانند. (نوشته ذهنی)
قلمروها: بر باد نشاندن: نابود کردن
نوشته پنج
غضنفر با دیدن مداد لبخندی زد و به یاد حرف مادرش افتاد که به او گفته بود: «اگر دفعه دیگر روی دیوار همسایه بروی، پایت را قلم میکنم!»
راستی، چگونه میشود پای کسی را قلم کرد؟ اگر پا قلم شود، آیا میتوان با آن نوشت؟ (نوشته ذهنی)
قلمروها: قلم کردن: کنایه از بریدن و جدا کردن
———————
اگر نوشتههای بالا را با دقّت بیشتری بررسی کنیم، درمییابیم با وجود مشترک بودن موضوعاتشان، کاملاً با هم متفاوت هستند. بخشی از مطالب این متنها، مبتنی بر تجارب نویسنده است. به بیان دیگر، هر شخص با استفاده از حواس، شناختی از جهان پیرامون خود پیدا میکند و آنچه در گفتار یا نوشتار وی میآید، بازنمودِ همان شناخت است. مثلاً وقتی نویسنده در متن یکی میگوید: «در سالهای آغازین دبستان، استفاده از مداد توصیه میشود و نه خودکار. مداد برای تمرینِ خوش خطّی مناسب تر است. به دلیل کُندی حرکت مداد، لغزشها هم به حداقل میرسد. درضمن لغزشهای مدادی قابل پاک شدن و اصلاح است…»، اطّلاعاتی را که در مورد مداد دارد، برای خواننده بیان میکند. در واقع، او قبلاً در جهان پیرامون خود مداد را دیده و از آن استفاده کرده است و به خاطر دارد تا کلاس سوم، معلمّ به آنها اجازه نمیداد با خودکار بنویسند. هنگامیکه مینویسد، همان چیزی را گزارش میکند که دیده، شنیده و لمس کرده است. به بیان دیگر، مطالب او مبتنی بر حواس است. این نوع نوشتهها، متنهای عینی و محسوس هستند.
بخش دیگری از مطالب متنهای یک تا پنج، برخاسته از ذهن و تخیل است؛ یعنی نویسنده از محدوده حواس ظاهر، فراتر رفته و وارد فضای ذهن شده است. به دلیل گستردگی ذهن، به تعداد انسانها و با توجّه به خلّقیت آنها میتوان انتظار داشت، متنهای متعددی درباره هر موضوع، تولید شود. مثلاً نویسنده متن شمار. پنج با دیدن قلم، در ذهنش، خاطرهای تداعی شده است. نویسنده متن شماره سه نیز به طور غیرمستقیم مسائل اخلاقی را با بیان ویژگیهایی برای مداد به انسا ن گوشزد میکند. در این نوشتهها، به دلیل وسعت فضای ذهن، تفاوتها چشمگیر خواهد بود. این نوع نوشتهها که در فضای ذهن، رشد و پرورش مییابند، ذهنی هستند.
بدیهی است که فضای نوشتهها، تلفیقی از فضاهای عینی و ذهنی است. مثلاً در متن شماره چهار، نویسنده برخی از ویژگیهای ظاهری مداد را بیان کرده و هم زمان جملاتی نیز از فضای ذهن خود نوشته است؛ امّا دربرخی از متنها فضای عینی، برجسته تر است (مانند نوشته شماره یک) و در بعضی فضای ذهنی غلبه دارد. (مانند نوشته شماره سه)
قلمروها: بازنمود: نشان دهنده
کارگاهِ نوشتن
۱- نوشتههای زیر را بخوانید و فضای حاکم بر آنها (عینی و ذهنی) را مشخص و درباره پاسخ خود استدلال کنید.
متن یک
هر فاصله خودش حکم یک دیوار را دارد. فاصله جزءِ همان دیوارهایی است که بیشتر مانع است تا محافظ. فاصلهها گاهی آن قدر زیادند که هیچ دیواری به پهنای آنها نمیرسد. بعضیها به جای فاصله، کلمه جدایی را به کار میبرند. بعضیها هم جدایی را سبب فاصله میدانند و بعضیها فاصله را علّت جدایی میپندارند. در هر صورت، جدایی و فاصله هر دو دیوارهایی هستند که مانع مهر ورزیدن میشوند.
قلمروها: مهر ورزیدن: عشق ورزیدن
دیوارهای دیگری هم داریم که به مراتب از دیوارهای سنگی و آهنی سخت ترند. دیوارهایی چون قهر، نفرت، بدبینی، حسادت و… که هرگاه کاشته میشوند، باعث فاصله و جدایی میگردند. این دیوارها دیده نمیشوند؛ امّا بدتر از دیوارهای واقعی هستند. اگر جنس دیوارهای واقعی از آجر است، جنس این دیوارها، خودخواهی و غرور، طمع و بدبینی و نظایر اینهاست که گاه، خراب شدنی نیستند.
قفس، چه سیمی، چه چوبی، چه بزرگ و چه کوچک یک دیوار است؛ زیرا بین پرنده و پرواز فاصله انداخته است.
شاید داستان آن پرنده را شنیده باشید که قفس بزرگی به اندازه یک شهر برایش ساختند؛ داخل قفس بزرگش درخت کاشتند؛ استخر درست کردند؛ بهترین دانهها را جلویش گذاشتند؛ برایش لانه درست کردند؛ امّا همچنان غمگین بود. تا اینکه درِ قفس را باز کردند و او شادمان پرواز کرد. چه دیواری قطورتر و سنگی تر از قفس میتوان تصوّر کرد؟!
«تنبلی» هم یک دیوار است. تنبلی، پدیده بسیار مرموزی است که گاه گاه بی خبر به سراغمان میآید و دیوار میشود، بین انسان و نشاط و سرزندگی اش. دیوار تنبلی از آن دیوارهایی است که مانع میشود، انسان به زندگی شاداب و فرح بخش، دست یابد.
متن دو
کلاغی قار زد و از روی درخت کاج خانه همسایه پرکشید و نشست روی تاج ماشین. مرد جوان، توی چشمهای کلاغ که درشت و مژه دار بود، چیزی دید… کلاغ روی پاهای بلند و لاغرش جَستی زد. بلند شد و کمی دورتر نشست و به دانههای بارانی که در چالهای جمع شده بود، نوک زد. جوانی به زحمت، دستگیره سرد ماشین را گرفت و کشید. کلاغ دوباره پر زد و روی دیوار نشست.
تیلههای شکسته زرد
قلمروها: جستن: جهش کردن؛ پریدن؛ جهیدن (بن ماضی: جَست؛ بن مضارع: جَه)
متن سه
مراد بلند شد و از نردبان آمد پا یین. افسار گاو را گرفت و از درِ خانه بیرون رفت. از کنار نخل گذشت. زیر چشمی، نگاهی به آن انداخت. برگهای ریز و سبز سرو تکان میخورد. باد تکانشان میداد. سایه اش، کوچه و نصف باغ رو به رویش را گرفته بود. گنجشکها توی آن جیک جیک میکردند. لکه نازک ابری سفید گوشه آسمان داشت از هم باز میشد و چند تا بچّه توی کوچه گردو بازی میکردند.
نخل، هوشنگ مرادی کرمانی
متن چهارم
آه، چه شبها! ای پنجره گِردِ اتاقک من، ای دریچه بسته، چه شبها که از تخت خوابم به سویت نگریستم؛ درحالی که با خود میگفتم: اینک هنگامیکه رنگ این چشم به سپیدی بگراید، سپیده خواهد دمید؛ آنگاه از جا برخواهم خاست و این رنجوری و ملال را از خود خواهم راند و سپیده، دریا را خواهد شست و ما در سرزمین ناشناخته پهلو خواهیم گرفت. سپیده دمید بی آنکه دریا از آمدنش رنگ آرامش به خود گیرد؛ زمین هنوز دور بود و اندیشه من بر چهره موّاج آبها در نوسان. منقلب شدنی که از موجهای دریا ناشی میشود و تمامی بدن، آن را به یاد میسپارد. با خود گفتم: آیا خواهم توانست اندیشهای به این دکل لرزان کشتی بیاویزم؟ ای موجها، آیا جز آبی که در باد شبانه به این سو و آن سو پراکنده میشود، چیزی نخواهم دید؟ (نوشته ذهنی)
مائدههای زمینی و مائدههای تازه، آندره ژید
قلمروها: گراییدن: میل کردن (بن ماضی: گرایید؛ بن مضارع: گرا)/ خاستن: بلند شدن (بن ماضی: خاست؛ بن مضارع: خیز)/ دمیدن: طلوع کردن / رنجوری: درد؛ بیماری / ملال: خستگی
۲- موضوعی را انتخاب کنید و با توجّه به محتوای درس، درباره آن، متنی بنویسید.
موضوع:
نوشتههای دوستانتان را بر پایه سنجههای زیر، ارزشیابی کنید.
قلمروها: سنجه: معیار / شمار: بارم /
هنجار نوشتار ۲
یکی دیگر از هنجارهایی که باید در نوشتار به آن توجّه کرد، ارتباط معنایی واژهها در جمله است. گاهی به نظر میآید میتوان دو واژه هم معنی را جایگزین یکدیگر کرد.
در حالی که هنگام کاربرد واژه، توجّه به بافت جمله و ظرایف معنایی هر واژه، ضروری است؛ زیرا هر واژه ارزش معنایی ویژهای دارد و در بافت وابسته به خود به کار میرود. به نمونههای زیر، توجّه کنید.
قلمروها: هنجار: قاعده / بافت: مجموعه اجزا و عناصر تشکیل دهنده یک اثر که به هم پیوسته اند.
الف)
۱- سرانجام پس از جست وجوی بسیار، خانه مناسبی پیدا کرد.
۲- سرانجام پس از جست وجوی بسیار، سرای مناسبی پیدا کرد.
ب)
۱- پس از تحمّل رنج فراوان به سرای باقی شتافت.
۲- پس از تحمّل رنج فراوان به خانه باقی شتافت.
چنان که ملاحظه میکنید اگرچه «خانه» و «سرا» هم معنی اند؛ امّا هر یک متناسب با فضای خاصّی به کار میروند. در جمله (الف) واژه «خانه» و در جمله (ب) واژه «سرا» مناسب است.
مَثَل نویسی
مثلهای زیر را بخوانید، سپس یکی را انتخاب کنید و آن را گسترش دهید.
مثل چیست؟ – مثل، یا ضرب المثل یا زبانزد سخنی کوتاه و شناخته شدهای است که به داستانی پندآمیز یا گفتاری اندرزگونه نمونش دارد.
■ از تو حرکت از خدا برکت.
پیام: اگر آدمی کوشش و تکاپو کند خداوند بی گمان به او روزی و کامیابی ارزانی خواهد کرد.
■ آب که یک جا ماند، میگندد.
پیام: آدمی همچون آب است. اگر کوشش نکند و جنب و جوشی نداشته باشد همانند آب گندیده خواهد شد و همه پاکی و شادابی خود را از دست خواهد داد.
■ کارِ نیکو کردن از پُر کردن است.
پیام: زمانی که پیشهای را پیوسته و بسیار انجام دهی کم کم در آن پیشه کارشناس و کاردان خواهی شد.
■ بادآورده را باد میبَرد.
پیام: چیزی را که به سادگی به دست آوردهای هر اندازه ارزشمند هم باشد به سادگی از دست خواهی داد.
■ تو نیکی میکن و در دجله انداز.
پیام: بدون چشمداشت پاداش به دیگران نیکی کن و بدان که سرانجام ایزد پاداش تو را در این جهان یا جهان دیگر خواهد داد.