بایگانی برچسب: s

روزگار ناصرخسرو

عصر ناصرخسرو در حقیقت عصر شکوفایی فرهنگ اسلامی نیز هست. سده های چهارم و پنجم هجری را دوران طلایی فرهنگ اسلام دانسته اند؛ دورانی که در آن، علم و فلسفه و معارف به اوج شکفتگی رسید و دانشوران صاحب نامی همچون فارابی، ابن سینا، ابوریحان، ابو علی مسکویه و جمعیت معروف به «اخوان الصفا» پیشاهنگان فکر و فلسفه آن به شمار می‌رفتند. در این دوران دانش‌های طب و ریاضی و نجوم، پابه پای فلسفه و کلام و فقاهت به شکوفایی رسید و پرتو آن در سرتاسر دنیای آن روز گسترش یافت.

در این عصر، تجربه های تازه ای نیز از طریق برخورد عقاید و آرای کلامی پدید آمد. هر چند از دوره حاکمیت غزنویان کلام اشعری ـ که برداشتی راکد و ایستا از اسلام بود ـ چیرگی یافت و برای مذاهب پیشتاز و پویا میدان و مجال بسیار تنگ شد، با این حال، به علت رشد اندیشه و بالندگی فکر و فرهنگ فرقه های عقل گرا و مثبت نیز پنهانی به فعالیت خود ادامه دادند و با سلاح دانش و آگاهی با مخالفان خود از در ستیز درآمدند. علاوه بر این، دسته ای از شیعیان در صفحات شمالی رشته کوه البرز و کرانه های مازندران، با تشکیل حکومتهای شیعه مذهب آل بویه، زیاریان و دیلمیان قدرت سیاسی چشم گیری به دست آوردند و مدت ها برای خلیفه بغداد مزاحمت‌هایی جدی فراهم کردند.

فرقه دیگری از شیعیان هفت امامی از همان آغاز به نام فاطمیان در مصر و شام، حکومتی الهی بر مبنای تعلیمات مذهب شیعه تشکیل دادند و در این ایام، دامنه فعالیت های پنهانی و تبلیغات مذهبی خود را به شکلی کاملاً مخفی به نواحی مرکزی ایران و حتی خراسان شرقی گسترش دادند و به تدریج، در قلل کوه های بلند مرکز ایران، دژهای استواری ساختند و در آنها به تربیت نیروهایی مخلص و وفادار به نام فداییان اسماعیلی، اقدام کردند. فداییان اسماعیلی با نیروی ایمان و اسلحه به هر اقدامی دست می زدند. خواجه نظام الملک و بسیاری از رجال دولت متعصب سلجوقی با کارد آنها از پای درآمدند. این گونه اقدامات مخفیانه و رعب انگیز، وحشت عظیمی در کانون قدرتهای سیاسی آن روز ـــ یعنی، سلاجقه ــ و مرکز خلافت بغداد ایجاد کرد. چنان که خواهیم دید ناصر خسرو، بزرگ ترین شاعر این دوره، در میانه عمر به خدمت این تشکیلات درآمد و مأمور تبلیغ تشیع اسماعیلی در سرزمین خراسان گردید.

در عصر ناصر خسرو یا اندکی پیش از آن همزمان با لشکرکشی به ری و جبال، زبان فارسی دری از خاستگاه خود خراسان خارج شد و به داخل فلات ایران و اندکی بعد به آذربایجان راه یافت و به دلیل آن که زبان رسمی حکومت مرکزی بود، به تدریج بر لهجه های محلی غلبه یافت. در مناطق یاد شده شاعران و نویسندگان ناگزیر بودند فارسی را یاد بگیرند و با آن به سرودن شعر و تألیف کتاب بپردازند.

آغاز ادبیات عرفانی و مردمی

در میانه‌ دوره‌ مورد بحث یعنی «نیمه‌های دوم قرن پنجم هجری» جریان تازه‌ای ابتدا در نویسندگی و بعدها در شعر فارسی پیدا شد که طلیعه‌ آن در اواخر عصر ناصرخسرو آشکار گردید. این جریان تازه، عرفان بود که هر چند از همان سده‌های نخستین به‌صورتی ساده و ابتدابی – که از زهد و پارسایی اسلامی جدایی‌ناپذیر می‌نمود – در بین مسلمانان رواج داشت؛ اما تا دوره‌ مورد بحث، هیج‌گاه در ادب فارسی بروز نیافته بود.

عرفان – که در بین مسلمین تصوّف نیز نامیده شده است – در آغاز عبارت بود از شیوه‌ای از وصول به حقیقت و رسیدن به حق براساس ریاضت و پارسایی و پاک‌دامنی و دوری از آلایش‌های مادّی و پرهیز از دنیاداری؛ به‌گونه‌ای که شخص عارف بتواند درون خود را برای تابش انوار الهی صافی کند و بی‌واسطه به مقام قرب حق نایل آید.

عرفان اسلامی منشاً قرآنی دارد. تمایلات عارفانه ابتدا در میانرودان پیدا شد؛ امّا در سده های نخستین اسلامی، ایرانیان افکار عرفانی و ذوق صوفیانه را در خراسان پرورش دادند و از آن‌ جا به نواحی دیگر حتّی مرکز خلافت بغداد نفوذ کردند و با کشف عوالم برتر، به مبارزه با دنیاداری و سیاست‌مآبی برخاستند. در این میان، برخی از عارفان واقعی به‌عنوان افرادی مبارز و ضدّ قدرت و ثروت، برای حکومت‌های عصر خود مزاحمت‌هایی ایجاد کردند و حتی در راه اثبات اندیشه‌ خویش عاشقانه پای بر معراج دار نهادند.

در سده‌های نخستین اسلامی، عارفان بیش‌تر بر جنبه‌ عملی کار تأکید داشتند و به ‌نشر اصول و تعالیم عارفانه از طریق درس و بحث و کتاب و تعلیم بی‌اعتقاد بودند؛ بنابراین آثار مدوّن چندانی به زبان فارسی از آنان باقی نمانده است. از میان عارفان مشهور دوره‌های قبل که به این صفت شهرت دارند. از بایزید بسطامی (درگذشت: ۲۶۱ هـ.ق.) و حسین بن منصور حلاج (کشته شده: ۳۰۹ هـ.ق.)  باید نام برد. از نخستین عارفان دوره‌ مورد بحث، ابوسعید ابوالخیر (درگذشت: ۴۴۰ هـ.ق.) است که در قرن بعد، نواده‌ او محمد بن منوّر، سرگذشت و سخنانش را در کتاب معروف «اسرارالتوحید» آورده است.

در عصر ناصرخسرو، از عارفت پاک باخته همدانی باباطاهر عریان هم باید نام برد که ظاهرا طغرل سلجوقی را که در حدود سال ۴۴۷ هـ.ق. از همدان می‌گذشته به عدل و داد دعوت کرده است. از باباطاهر مجموعه‌ای سخنان کوتاه به زبان عربی باقی مانده است که عقاید عارفانه‌ او را نشان می‌دهد. علاوه بر این مقداری دوبیتی یا ترانه به لهجه‌ محلّی ری نیز از وی در دست است که از لطافت بیان و اعتقاد خاصّ وی حکایت می‌کند.

اصل دوبیتی‌های باباطاهر به لهجه‌ لُری و برای ما قدری نامفهوم است؛ اما دوبیتی‌ها و ترانه‌هایی نزدیک به فارسی امروز هم به او منسوب است که بعید نیست در اصل به لهجه‌ محلّی بوده و در طول زمان و بر اثر تصرّف کاتبان به فارسی امروز نزدیک شده باشد.

در این‌جا نمونه‌هایی از این ترانه‌ها را نقل می‌کنیم.

دل و دلبر

اگر دل دلبر و دلبر کدومه / وگر دلبر دل و دل را چه نومه

دل و دلبر به هم آمیته وینم! / نذونم دل که و دلبر کدومه

دیده و دل

ز دست دیده و دل هر دو فریاد / که هرجه دیده بیند دل کند باد

بسازم خنجری نیشش زبولاد / زنم بر دیده تا دل گردد آزاد

به هر جا بنگرم

به صحرا بنگرم صحرا ته وینم  / به دریا بنگرم دریا ته وینم

به هر جا بنگرم کوه و در و دشت / نشان از قامت رعنا ته وینم

ناصرخسرو قبادیانی و شعر آیینی

از میان شاعران قصیده پرداز فارسی، ناصرخسرو سرگذشتی شگفت‌انگیز و شنیدنی دارد؛ به‌ویژه که در طول زندگی هشتادوهفت ساله‌ خود حوادث و دوره‌های تاریخی پرماجرایی را پشت سر گذاشته است. ایام کودکی او مصادف بود با اوج حکومت غزنوی و عصر جهان‌گشایی‌ها و شاعرنوازی‌های افسانه‌ای سلطان محمود؛ زمانی که ناصرخسرو به‌سال ۳۹۴ هـ.ق. در قبادیان بلخ زاده شد. پنج سال از حکومت پرآوازه‌ محمود می‌گذشت. در هفت سالگی او، قحطی هولناک خراسان پیش آمد و به‌دنبال آن؛ وبایی که جان بسیاری از هم‌وطنان او را گرفت.

ناصرخسرو کسب دانش و کمالات و حفظ قرآن مجید را از کودکی آغاز کرد و هنوز جوانی نوخاسته بود که در کار دبیری ورزیده شد و پیش از آن که به سی سالگی برسد، به‌دربار راه یافت و از نعمت‌ها و خوش‌گذرانی‌های بی‌اندازه‌ دربار مسعود غزنوی برخوردار شد و به جاه و مال رسید. پس از شکست مسعود در دندانقان ناصر هم مثل بسیاری از پیوستگان و شاعران دربار غزنه به خدمت طغرل و چغری بیک درآمد وبه کار دولتی مشغول شد و چنان که خود در سفرنامه‌اش می‌گوید تا چهل سالگی هم‌چنان سرگرم این کارها بود؛ کام می‌راند و نان و نام می‌جست.

در این سال‌ها او با حکیمان خراسان و آثار آنان آشنا شده بود. آرای اهل حکمت را فراگرفته بود و از عقاید و مذاهب و ملل آگاهی داشت. طبَ و نجوم و تفسیر و حکمت خوانده بود و هر گاه فرصتی دست می‌داد، در دانسته‌ها و یافته‌های خود تأَمل می‌کرد. در این گیرودار چیزی ناشناخته آرامش طبع او را برهم می‌زد. او تنگ‌نظری و باریک‌بینی ارباب مذاهب را می‌دید و هرگز نمی‌توانست تپش روح بی‌آرام و باطن حقیقت جوی خود را با آن چه در اطرافش جریان داشت، فرو بنشاند.

همین بی‌قراری‌ها بود که سرانجام در او انقلابی درونی پدید آورد؛ به قول خود او به‌دنبال خوابی که دید، از خواب چهل ساله بیدار شد و به ناگاه دست از همه‌ علاقه‌ها و خواسته‌ها فروشست؛ دل از یار و دیار برکند و به همراه برادر کوجک‌تر خود، آبوسعید، با خورجینی کتاب در ماه جمادی الآخر سال ۴۳۷ هـ.ق. به راه افتاد و هفت سال در این سفر عمر گذاشت؛ به حجاز و شام و مصر و مغرب رفت؛ چهار بار حج کرد و نزدیک به سه سال در مصر ماند و همه جا با صاحبان نظر گفت وگو و چون و چرا کرد.

ناصرخسرو در خراسان در باره‌ باطنیان جیزهایی شنیده بود. آنان گروهی از شیعیان هفت امامی بودند که پس از امام جعفر صادق (ع) به امامت اسماعیل، فرزند بزرگ آن حضرت اعتقاد داشتند و او را آخرین امام می‌دانستند. باطنیان در شمال افریقا پیروانی داشتند و مقرّ فرمانروایی آنان قاهره بود که در آن‌جا به نام فاطمیان، حکومتی تشکیل داده بودند. دعوت باطنیان (فاطمیان، اسماعیلیه) پیش از این به خراسان راه یافته بود؛ اما پیروان مذاهب دیگر به آن‌ها مجال خودنمایی و تبلیغ نمی‌دادند. ناصرخسرو در خراسان نمی‌توانست به آسانی به سرجشمه‌ حکمت باطنیان دست یابد؛ زیرا در آن‌ جا کمر به قتل و آزار آنان بسته بودند. به همین دلیل در مصر- که قلمرو فرمانروایی باطنیان بود – به خدمت خلیفه‌ فاطمی رسید و مراتب آگاهی از اصول مذهب باطنی را یکی پس از دیگری پشت سر گذاشت. سرانجام پس از دریافت عنوان «حجت» که از مراتب عالی مذهب اسماعیلی بود، به فرمان خلیفه‌ فاطمی با لقب «حجت خراسان» مامورتبلیغ این آیین در سرزمین خراسان شد. ناصرخسرو در سال ۴۴۴ هـ.ق. هنگامیکه از سفر مصر و حجاز به وطن بازمی‌گشت. پنجاه ساله بود.

زمانی که او در بلخ به میان هم‌شهریانش بازگشت، به خلاف انتظارش، نه ‌تنها در مردم نسبت به آن چه می‌گفت، شور و شوقی ندید؛ بلکه برخی حتّی در سخنان او با طعن و انکار نگریستند و در صدد آزارش برآمدند؛ او را فاطمی و شیعی و باطنی و بددین خواندند و به‌ماجراجویی متهم کردند. اوباش به تحریک متعصّبان شهر به خانه‌اش ریختند و قصد جانش را کردند. ناصرخسرو از بیم جانب با زن و فرزند، آواره‌ بیابان شد؛ چندی به نیشابور و بعد به مازندران رفت و در آن‌جا مجالی برای درنگ پیدا کرد. عدّه‌ای را گرد خویش فراهم آورد؛ اما هیج‌گاه از آزار و اذیّت اهل تعصب در امان نبود؛ از این‌رو به منطقه‌ بدخشان واقع در افغانستان کنونی پناه برد. در همین منطقه‌ کوهستانی بود که بر تنهایی و بی‌کسی خویش مویه کرد.

دل گدازنده تر از نار پر از دانه / تن گدازنده‌تر از نال! زمستانی

بی‌گناهی شده همواره بر او دشمن / ترک و تازی و عراقی و خراسانی

ناصرخسرو سرانجام درّه‌ یمگان، از نواحی بدخشان را که در میان کوه‌ها بود و با بلخ هم فاصله چندانی نداشتف برای اقامت دایم خود برگزید و به پیروانی اندک در آبادی های اطراف دل خوش کرد. اهالی یمگان و اطراف تا روزگار ما هم بر مذهب اسماعیلی بوده‌اند.

در این درّه بود که ناصرخسروبه حال آوارگی و تبعید، قصاید پرخروش خویش را سرود و بانگ خشم و نفرین و تحقیر و دل‌آزردگی خویش را مانند صدایی که در دل کوه می‌پیچد، همراه با این سروده‌ها در گوش‌ها نشاند و نتیجه‌ تَأَمّلات فلسفی خود را در آثاری به نثر استوار فارسی برجای گذاشت. وی گذشته از دیوان و سفرنامه به تألیف آثاری مانند خوان ‌اخوان، زادالمسافرین و جامع‌الحکمتین دست زد که هر سه در زمره‌ آثار کلامی زبان فارسی قرار دارند و نتیجه‌ی تأملات خردمندانه‌ای هستند که در سده‌ پنجم هجری به دنبال خردگرایی‌های سده‌ قبل بوشکور و شهید و فردوسی، در بیان توانای ناصرخسرو، متفکُر آزاده‌ این عصر، جاودانه شده است. شاعر آواره‌ی خراسانی سرانجام به سال ۴۸۱ هـ.ق. در تنهایی و فراموشی درّه‌ یمگان غریبانه جان سپرد.

فکر و شعر ناصرخسرو

در زبان فارسی، نخستین گوینده‌ای که شعر را به‌طور کلی در خدمت فکر اخلاقی و اجتماعی و در مسیر اندیشه‌ مکتبی قرار داده، ناصرخسرو قبادیانی است.

در سرتاسر دیوان چند صد صفحه‌ای او نه یک سطر ستایش (جز مدح بزرگان دین و خلیفه‌ فاطمی) نه یک بیت در وصف معشوق و نه حتّی حرفی از دل بستگی‌های عادی زندگی دیده می‌شود؛ در دیوان او حتی وصف طبیعت بسیار اندک است؛ هر چه هست سخن از خرد است و دین و اعتقاد و علم و جویندگی و حقیقت‌نگری و کمال انسانی.

سبک شاعری ناصرخسرو با اندیشه‌اش هماهنگی تمام دارد. کلمات را جز برای بیان مقصود به کار نمی‌گیرد. در پی آرایش کلام نیست؛ بیان او سرد، اما روشن و بیدارکننده است و خواننده را یک دم به حال خود رها نمی‌کند. گاهی دانش‌های زمان خود – از فلسفه و پزشکی و زیست‌شناسی گرفته تا نجوم و الهیات و منطق – همه را در یک قصیده جای می‌دهد و بدین وسیله، اسرار خلقت و حکمت وجود را اثبات و بیان می‌کند. با همه‌ سنگینی و پیجیدگی و لحن تهدیدآمیزی که با کلام او همراه است، قدرت بیان و والایی معنا و از همه مهم‌تر صداقت و سوز دل، شعر او را دلنشین می‌کند و تأثیر سخنش را بیش از حد تصوّر بالا می‌پرد.

نمونه‌هایی از شعر ناصرخسرو را با هم می‌خوانیم

در صحبت دنیا

ای روی داده صحبت دنیا را / شادان و برفراشته آوا را

غره مشو به زور و توانایی / کاخر ضعیفی است توانا را

والا نگشت هیج کس و عالم / نادیده مر معلم والا را

بررس به کارها به شکیبایی / زیرا که نصرت است شکیبا را

باران به صبر پست کند، گرچه /  نرم است روزی آن که خارا را

یاری ز صبر خواه که یاری نیست / بهتر ز صبر مر تن تنها را

آزادگی

اگر بر تن خویش سالار و میرم / ملامت همی چون کنی خیرخیرم؟

اسیرم نکرد این ستمکاره گیتی / چو این آرزو جوی تن گشت اسیرم

چه کار است پیش امیرم؟ چو دانم / که گر میر پیشم نخواند نمیرم

به جشمم ندارد خطر سفله گیتی / به چشم خردمند ازیرا خطیرم

حقیر است اگر اردشیر است زی من / امیری که من بر دل او حقیرم

چو من دست خویش از طمع پاک شستم / فزونی از این و از آن چون پذیرم؟

تن پاک فرزند آزادگانم / نگفتم که شاپور بنْ اردشیرم

ندانم جز این عیب مر خویشتن را / که بر عهد معروف روز غدیرم

گزارش دشواری‌های دیوان رودکی

رودکی؛ پدر شعر پارسی
آرامگاه رودکی

و همین امر سبب شد که یکی از رامشگران نام‌آور آن روزگار وی را به شاگردی بپذیرد و به او بربط بیاموزد. همین هنرها بود که به رودکی در درگاه سامانیان نفوذ و حرمت بسیار بخشید. نصربن احمد، پادشاه بخارا جایزه‌ها و پیش‌کش‌های بسیار به وی داد و بلعمی وزیر دانشمند سامانیان او را در میان ایرانیان و نیرانیان بیتا دانست.

نوازندگی و خوش‌آوازی در تاثیر شعر رودکی بسیار اثرگذار افتاد. داستان دیرماندن امیر بخارا در هرات و تنگ‌دلی و اشتیاق همراهان او برای بازگشت به خان و مان و شعر «بوی جوی مولیان» که رودکی با چنگ و نوای خوش سرود، گواهی است بر این اثرگذاری.

چکامه‌های رودکی در نهایت لطف و استواری و مثنوی‌هایش سنجیده و سخته بود. عنصری بر او رشک می‌برد؛ غزل را «رودکی وار» نیکو می‌دانست و اعتراف می‌کرد که غزل او رودکی‌وار نیست.

بازگردانی: غزلی نیکوست که مانند غزل‌های رودکی باشد. غزل‌های من مانند غزل‌های رودکی استوار و سخته نیست.

ناصرخسرو رودکی را شاعر تیره‌چشم روشن‌بین گفته است. آیا رودکی کور مادرزاد بوده است؟

از نمونش‌هایی که سخنوران نزدیک به روزگار او آورده‌اند، پیداست که او را سراینده‌ای نابینا می‌شناخته‌اند؛ اما از سخن خود او – آنچه هست – و به ویژه توصیف‌های دقیق و رنگارنگش برنمی‌آید که همه عمر را در کوری و تاریکی‌ دنیای روشن‌دلان گذرانده باشد.

پیری و یاد جوانی

قلمرو زبانی: را: دارندگی / سودن: فرسودن، ساییدن / لا: نه / بل: بلکه / قلمرو ادبی: وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن / چراغ تابان بود: تشبیه

بازگردانی: هر چه دندان داشتم همه فرسود و فروریخت. دندان نبود؛ بلکه مانند چراغ درخشان بود.

قلمرو زبانی: سیم: نقره / سیم زده: نقره مسکوک و خالص / درّ: مروارید / مرجان: بُسد / قلمرو ادبی: ستارهٔ سحری بود و قطره باران بود: تشبیه / واژه‌آرایی: بود

بازگردانی: دندان سفیدم مانند نقره بود؛ مانند مروارید و مرجان بود؛ مانند ستاره بامدادی و قطره باران بود.

قلمرو زبانی: نحس: ناهمایون / کیوان: زحل / قلمرو ادبی: واژه‌آرایی: بود

بازگردانی: اکنون یکی از آن همه دندان نمانده است. همه فرسود و ریخت. چه قدر بد بود؛ همانا که بدی کیوان به من رسید.

قلمرو زبانی: نحس: ناهمایون / کیوان: زحل / منت: من به تو (جهش ضمیر)/ قضا: سرنوشت / یزدان: خداوند / قلمرو ادبی: واژه‌آرایی: نه، بود

بازگردانی: بدی کیوان و طول عمر من نبود. این سرنوشتی بود که خداوند برای همگان رقم زده است.

قلمرو زبانی: گِرد: چرخ / گَردان: گردنده / بوَد: می‌باشد (بن ماضی: بود؛ بن مضارع: بو)/ آیین: رسم / قلمرو ادبی: واژه‌آرایی: گِرد، گَردان / همریشگی: گِرد، گَردان / واج آرایی: «گ»

بازگردانی: فلک همیشه این چنین است؛ چرخ گردان است. رسم چرخ گردان این است که بگردد و پیوسته تغییر کند.

قلمرو زبانی: کز: که از / قلمرو ادبی: درمان، درد: تضاد

بازگردانی: چیزی که درد بود، روزی درمان گردد و چیزی که در آغاز درمان بود تبدیل به درد می‌گردد.

قلمرو زبانی: خُلقان: کهنه و فرسوده / کجا: که / قلمرو ادبی: کهن، نو: تضاد/ واژه‌آرایی: کهن، نو، بود، زمان، کند، همان

بازگردانی: هر آنچه که زمانی نو بود، روزگار، آن را کهنه کند و همان چیزی که کهنه بود، زمانی آن را نو کند.

قلمرو زبانی: بسا: بسیار / شکسته: پیر و ناتوان / خرم: سرسبز / کجا: که / قلمرو ادبی: واژه‌آرایی: بیابان، باغ، خرم، بود

بازگردانی: بسیار بیابان فرسوده و پیر که در گذشته باغ سرسبز بوده و بسیار بیابان که بعدها باغ سرسبز گشته است.

قلمرو زبانی: مشکین: مُشک آلود، سیاه / سامان: ترتیب / قلمرو ادبی: ماهروی: تشبیه (روی همچون ماه) /

بازگردانی: چه می‌دانی ای زیباروی سیاه موی که حال من پیش از این چگونه بود؟

قلمرو زبانی: نازِش: نازیدن / بدو: به او / قلمرو ادبی: زلف چوگان: اضافه تشبیهی (زلف مانند چوگان) واژه‌آرایی: زلف، چوگان

بازگردانی: تو به زلف همچون چوگانت افتخار می‌کنی؛ ندیده‌ای که او زلف چوگان‌مانند داشت.

قلمرو زبانی: شد: رفت / به سان: مانند / دیبا: پارچه ابریشمین / قطران: ماده ای سیاه رنگ / قلمرو ادبی: رویش به سان دیبا بود؛ مویش به سان قطران بود: تشبیه / واژه‌آرایی: به سان، بود / روی، موی: جناس ناهمسان

بازگردانی: آن زمانه که رویش مانند ابریشم، نرم و لطیف بود گذشت. آن زمان که مویش مانند قیر، سیاه بود سپری شد.

قلمرو زبانی: خوب: زیبارو / عزیز: گرامی / شد: رفت / بازنیامد: برنگشت / قلمرو ادبی: عزیز مهمان بود: تشبیه

بازگردانی: مانند زیبارویی که مهمان و دوست ارجمندی بود و با عزّت می‌رود، جوانی من نیز مهمان عزیزی بود که رفت.

قلمرو زبانی: بسا: بسیار / نگار: نقاشی / بدو: به او / به روی او در: دو حرف اضافه برای یک متمم / قلمرو ادبی: نگار: استعاره از یار / واژه‌آرایی: چشم، بود / بُدی، بود: همریشگی

بازگردانی: بسیار دختر که چشمش حیران او(رودکی) بود. چشمان من نیز همیشه سرگشته او بود.

قلمرو زبانی: شد: مال ما / خرم: با طراوت / قلمرو ادبی: واژه‌آرایی: بود

بازگردانی: زمانه‌ای که او شاد و سرزنده بود گذشت؛ زمانی که شادی او بسیار بود و اندوهش کم.

قلمرو زبانی: سختن: وزن کردن / درم: درهم، یکای پول / ترک: زیبارو / نار: انار / قلمرو ادبی: نارپستان: تشبیه (دختری که پستانش مانند انار زیباست.) / درم سختن: کنایه از خرید کردن

بازگردانی: بی شمار درهم را وزن می‌کرد و هر گاه نارپستانی را می‌دید او را می‌خرید.

قلمرو زبانی: بسا: بسیار / کنیزک: کنیز کم سال/ بدو: به او / جمله: همگی / قلمرو ادبی:

بازگردانی: بسیار کنیز که به آن کنیز میل داشت و شب پنهانی نزد او می‌رفت.

قلمرو زبانی: نیارستن: جرأت نکردن / نهیب: فریاد / خواجه: صاحب / بیم: ترس / قلمرو ادبی: واژه‌آرایی: بود

بازگردانی: روزها نمی‌توانست او را ببیند؛ زیرا مالکش فریاد می‌زد و ترس زندانی شدن داشت.

قلمرو زبانی: نبیذ: باده / دیدار: چهره / خوب: زیبا / لطیف: نرم / گران: سنگین / بد: بود / زی: سوی / قلمرو ادبی: همریشگی: بد، بود

بازگردانی: اگر می روشن و چهره زیبا و روی لطیف، برای بسیاری از مردم گران بود برای من ارزان بود.

قلمرو زبانی: خزانه: گنجینه / نامه: کتاب / مهر: عشق / قلمرو ادبی: گنج سخن: اضافه تشبیهی

بازگردانی: دلم مانند گنجینه پر جواهر بود و سخن و شعرم گنج بود. عنوان کتابم نیز عشق و شعر بود.

قلمرو زبانی: ندانستمی: نمی‌دانستم / طرب: شادی / را: برای / فراخ: گسترده / فراخ میدان: ترکیب وصفی وارون / قلمرو ادبی: واژه‌آرایی: بود

بازگردانی: همیشه شاد بودم و نمیدانستم اندوه چیست. دلم برای شادی و شادمانی میدان فراخی داشت..

قلمرو زبانی: بسا: بسیار / به سان: مانند / حریر: ابریشم / به کردار: مانند / سندان: ابزاری در آهنگری / قلمرو ادبی: به سان حریر کرده به شعر، به کردار سنگ ‌و سندان: تشبیه

بازگردانی: بسیار دل که با شعر آن را مانند حریر نرم کردم. دلی که پیش از آن مانند سنگ سخت بود.

قلمرو زبانی: زی: سوی / زلفکان: زلف‌های / چابک: چالاک / سخندان: ادبدان / قلمرو ادبی: واژه‌آرایی: بود، همیشه / زلفکان: مجاز از زیبارویان

بازگردانی: همیشه چشمم به سوی زیبارویان چابک بود. همیشه گوشم به سوی مردم سخندان بود.

قلمرو زبانی: عیال: زن و فرزند / مئونت: هزینه / آسوده: راحت / آسان: ضد دشوار / قلمرو ادبی: واژه‌آرایی: بود، نه

بازگردانی: خانواده نداشتم فرزند و هزینه زندگی نداشتم سرباری نداشتم و آسوده بودم.

قلمرو زبانی: این‌چنینان: این چنین / قلمرو ادبی: ماهرو: تشبیه

بازگردانی: تو رودکی را امروز می‌بینی؛ آن زمان که این چنین بود ندیده ای.

قلمرو زبانی: سرودگویان: شعرخوانان / هزاردستان: بلبل / گویی: مانند اینکه / قلمرو ادبی: گویی هزاردستان بود: تشبیه

بازگردانی: آن زمانه که مانند بلبل شعرخوان راه می‌رفت او را ندیده ای.

قلمرو زبانی: شد: رفت / انس: همدم / رادمردان: جوانمرد / پیشکار: پاکار، پیشخدمت، دستیار، کارپرداز، کارگزار، وشکرده / میران: امیران / قلمرو ادبی: واژه‌آرایی: بود

بازگردانی: آن زمان که همدم جوانمردان بود گذشت آن زمان که او کارگزار پادشاهان بود گذشت.

قلمرو زبانی: ورا: او را / زی: سو / ملوک: پادشاهان / دیوان: دفتر شعر / قلمرو ادبی: واژه‌آرایی: زی، همیشه، ملوک

بازگردانی: همیشه نزد پادشاهان دیوان شعرش است و در گذشته هم همیشه دیوان شعر در بارگاه پادشاهان بوده است.

قلمرو زبانی: شد: رفت / نَوَشتن: طی کردن، ‌درنوردیدن (بن ماضی: نَوشت؛ بن مضارع: نَورد)/ قلمرو ادبی: واژه‌آرایی: زمانه / بزرگ‌نمایی یا اغراق: شعرش همه جهان بنَوَشت

بازگردانی: زمانه ای که شعرش همه جهان را طی می‌کرد گذشت. آن زمانه که سخنور خراسان بود تمام شد.

قلمرو زبانی: گیتی: جهان / نامور: نامدار / دهقان: زمین‌دار / سیم: پول نقره / حُملان: ستور باربردار که کسی را دهند / قلمرو ادبی: واژه‌آرایی: بود

بازگردانی: هر کس که زمین دار نامداری بود، رودکی نزد او ارج داشت و از او نقدینه و دستمزد می‌گرفت.

قلمرو زبانی: را: نشانه دارندگی / که: هر کس / بودی: بود / مرا: «را» نشانه اضافه گسسته / قلمرو ادبی: همریشگی: بودی، بود

بازگردانی: اگر مردم از این و آن بزرگی می‌یافتند بزرگی من از سامانیان بود.

قلمرو زبانی: میر: امیر/ چل: چهل / درم: یکای پول / ماکان: نام یکی از فرمانروان مازندران / یک پنج: یک پنجم / میر: امیر / قلمرو ادبی:

بازگردانی: شاه خراسان به او چهل هزار درهم داد و از امیر ماکان یک پنجم آن را گرفت.

قلمرو زبانی: اولیا: زیردستان / قلمرو ادبی:

بازگردانی: از نزدیکانش هشت هزار درهم به من داد. این اندازه حال من خوب بود.

قلمرو زبانی: میر: امیر / مردیِ: مردانگی / داد: حق / اولیا: زیردستان / قلمرو ادبی:  

بازگردانی: هنگامی که امیر شعر من را شنید، مردانگی خود را نشان داد و هر چه گفت زیردستانش به من دادند.

قلمرو زبانی: دگرگشت: تغییر کرد / انبان: خیک، مشک / قلمرو ادبی: انبان: استعاره از کفن یا گور

بازگردانی: اکنون روزگار تغییر کرد و من نیز تغییر کردم برای عصا بیاورید که وقت عصا و کفن رسیده است.

این چامه و اشاره‌ای که تاریخ‌نگاران به مرگ غریب‌وار او به سال ۳۲۹ هـ.ق. در روستای زادگاهش کرده‌اند، شاید دلیلی باشد بر اینکه رودکی در پایان زندگانی مورد بی‌مهری پادشاهان روزگار خود قرار گرفته و چه بسا که از درگاه آنان رانده شده باشد.

saeedjafari
jafarisaeed

آثار و سروده ها و شیوه سخنوری رودکی

از دیوان بزرگ رودکی که گفته‌اند یک صد دفتر شعر بوده، بیش از حدود هزار بیت بر جای نمانده است. وی افزون بر چامه، چکامه، قطعه و حتا چارانه، چند دوگانه (مثنوی) نیز سروده است. مثنوی کلیله و دمنه و درپیوسته سندبادنامه از آن جمله اند و از آنها جز بیت‌هایی پراکنده در دست نیست. کمابیش همه نوع شعر در دیوان رودکی بوده است و او انواع مضمون‌های شعری روزگار خود را به استادی و چیره‌دستی به رشته نظم کشیده و در اغلب آن‌ها – به ویژه در چکامه و توصیف و ستایش – زبانزد شده است.

رودکی در سرودن چکامه‌های ستایشی و وصفی استاد بوده و به سبک ویژه روزگار خود می‌سروده است که امروز آن را سبک خراسانی یا ترکستانی می‌نامند و از ویژگی‌های اصلی آن سادگی و در عین حال استواری و سختگی را می‌توان برشمرد. چامه «پیری و یاد جوانی» نمونه آشکاری از این گونه سروده‌های اوست. 

تخیل شعری رودکی بسیار نیرومند و زبانش ساده، روان، زنده و پرتپش است. در توصیف می‌کوشد تا خواننده را به طبیعت نزدیک کند و زیبایی‌های آن را با قدرت خیال به وی نشان دهد. رودکی شعر پارسی را به کمال نسبی نزدیک کرد؛ از این رو برخی وی را پدر شعر پارسی و خدایگان شاعران برنامیده‌اند. در شعر او شور و شادی، زهد و اندرز، شک و یقین به هم درآمیخته است. با این حال او در برابر غم و اندوه روزگار دلی نیرومند و فکری توانا دارد و در هر فرصتی آدمی را به بردباری فرامی‌خواند.

پند زمانه

۱- زمانه پندی آزادوار داد مرا / زمانه را چو نکو بنگری همه پند است

قلمرو زبانی: آزادوار: از سر آزادگی / مرا: به من / نگری: ببینی / قلمرو ادبی: زمانه پندی داد مرا: جانبخشی

بازگردانی: روزگار به من پندی از سر آزادگی داد. اگر به زمانه درست نگاه کنی سراسرش پند است.

قلمرو زبانی: نه: قید نفی / قلمرو ادبی: زمانه گفت: جانبخشی / چشم دل: اضافه استعاری / پای در بند: کنایه از زندانی شدن / واژه‌آرایی: زبان، بند / زبان: مجاز از دهان

بازگردانی: زمانه به من گفت که سخن نگو و با چشم باطنی ات نگاه کن؛ زیرا کسی که زبانش به فرمانش نیست، دچار بند و زندان می‌شود.

قلمرو زبانی: نیک: خوب / کسان: کس‌ها / بسا: بسیار / قلمرو ادبی: زمانه گفت: جانبخشی / جناس: بسا، کسا

بازگردانی: اگر روزگار خوش دیگران را می‌بینی غم نخور؛ زیرا بسیار کسانی که آرزوی زندگانی همچون تو را دارند.

قلمرو زبانی: فزون: افزون / نگر: نگاه کن / قلمرو ادبی: همریشگی: آرزو، آرزومند

بازگردانی: چرا آرزومند زندگانی کسی هستی که از تو بیشتر دارد؟ به کسی بنگر که آرزوی زندگی تو را دارد.

قلمرو زبانی: نعره: فریاد / لب: کنار، نزدیک / هنر: فضیلت / قلمرو ادبی: وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن / قالب: چامه (قصیده) / گور: مجاز از مرگ

بازگردانی: اگر من دوستی تو را تا هنگام مرگم ببرم، فریاد شادی برآورم و از تو فضیلت و هنر ببینم.

۲- اثر میر نخواهم که بماند به جهان / میر خواهم که بماند به جهان در اثرا

قلمرو زبانی: اثر: پی، جای پا، نشانه / میر: امیر، پادشاه، فرمانروا / به جهان در: دو حرف اضافه برای یک متمم / قلمرو ادبی: واژه آرایی: اثر

بازگردانی: نمی‌خواهم که آثار امیر سامانی در جهان بماند. من دوست دارم که خود امیر در جهان بماند.

۳- هر که را رفت همی‌باید رفته شُمَری / هر که را مرد همی‌باید مرده شُمَرا

قلمرو زبانی: که: کس / را: اضافی / همی‌باید: می باید (کاربرد دستور تاریخی) / شمری: بشمری / قلمرو ادبی: رفت: کنایه از مرد / موازنه

بازگردانی: هر که مُرد می‌باید او را رفته به شمار آوری. هر که درگذشت می‌باید او را مرده به حساب آوری.

قلمرو زبانی: حق: خداوند / هجر: دوری / زارا: با پریشانی، با حال نزار / چو: مانند / گلبن: بوته گل / هَزارا: هزاردستان، بلبل / قلمرو ادبی: وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن / قالب: چامه (قصیده) / چو بر گلبن هَزارا: تشبیه

بازگردانی: من سحرگاهان از دوری دوست با پریشانی به درگاه خداوند ناله می کنم، مانند بلبلی که برای گل آواز می خواند.

قلمرو زبانی: قضا: سرنوشت / داد: حق / نستاند: نگیرد / قلمرو ادبی: قضا … نستاند: جانبخشی / بُنسری یا رد العجز علی الصدر / سوزاندن: کنایه از نابود کردن

بازگردانی: اگر سرنوشت حق من را از تو نستاند، با سوز دلم سرنوشت را نابود می کنم.

گوشزد: به نظر نگارنده مصرع دوم باید اینگونه باشد: ز سوز دل بسوزم مر قضا را. (در سبک خراسانی فعل «سوختن» دووجهی بوده است. به دیگر سخن هم ناگذر بوده است هم گذرا. بیت پسین هم گواهی است بر همین نکته.)

قلمرو زبانی: عارض: گونه / برفروزی: شعله ور ساختن،  به خشم آمدن، خشمگین شدن، سرخ شدن / می‌بسوزد: ببینی / قلمرو ادبی: عارض: مجاز از چهره

بازگردانی: هنگامی که چهره ات را برافرخته می کنی هِزاران نفر بر گردت را از جمله من را پروانه وار می سوزانی.

قلمرو زبانی: لَحَد: گورگاه / لَختی: اندکی / مزار: زیارت گاه / قلمرو ادبی: نگُنجم در لَحَد: کنایه از اینکه «زنده می شوم»

بازگردانی: اگر اندک مدتی سوگوارانه کنار قبرم نشینی و سوگواری کنی در قبرم نخواهم گنجید و زنده می شوم.

قلمرو زبانی: چونین: همین گونه / همچونین: این چنین / بُوَد: می باشد / اینند بارا ؟؟؟؟؟؟ / قلمرو ادبی: بود، بُوَد: همریشگی

بازگردانی: جهان این گونه است و تا جهان بوده همین گونه بوده است و همچنین خواهد بود. [در جهان وفاداری نخواهی دید.]

قلمرو زبانی: دیهیم: تاج، پیشانی بند گوهرنشان / گوشوارا: گوشواره / قلمرو ادبی: گوشوارا: مجاز از زر و زیور (گوشواره و گوشوار می تواند مجاز از بنده و خدمتکار و پرستار باشد؛ زیرا در گذشته بندگان گوشواره و حلقه در گوش می کرده اند.)

بازگردانی: با یک گردشش مردی را به شاهنشاهی می رساند و دیهیم و تاج و زر و زیور (یا بنده و خدمتکار) به او می‌دهد.

۷- توشان زیر زمین فرسوده کردی / زمین داده مر ایشان را زغارا

قلمرو زبانی: زغار: زمین نمناک و تر،  سختی و رنج و محنت / را: به / قلمرو ادبی: جانبخشی

بازگردانی: ای جهان، تو ایشان را زیر زمین فرسوده کردی و زمین به ایشان را نم و رطوبت و سختی داده است.

قلمرو زبانی: جان‌سوز: برافروزنده جان / لختی: اندکی / سُپار: چرخی که با آن شیره‌ انگور گیرند، چَرخُشت، چرخ گوشت / سپَردن: پیمودن / اندر: در / قلمرو ادبی: خونِ رَز: استعاره از باده

بازگردانی: از آن باده ای که جان را برمی افروزد مقداری به من بده؛ باده ای که چرخشت با له کردن انگور آن را ساخته است.

قلمرو زبانی: خواجه: آقا / فریفته: فریب خورده / زرق: حقه بازی، ظاهرنمایی / را: حرف اضافه به معنای «برای» / قلمرو ادبی: وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن / نام نیک … دام است: تشبیه / نان: مجاز از روزی

بازگردانی: ای آقا، به خاطر نام نیک تو فریب نمی خوردم؛ زیرا نام نیک تو دام و کلکی است برای کسب روزی.

قلمرو زبانی: از پی: به خاطر / را: حرف اضافه به معنای برای / قلمرو ادبی: نان: مجاز از روزی / زمانه پندی داد مرا: جانبخشی

بازگردانی: کسی که نام نیکش را دامی به دست آوردن روزی کند، تو یقین بدان که روزی اش دامی است برای جان تو.

قلمرو زبانی: منی: منیت، خودخواهی / هرزه: بیهوده / قلمرو ادبی: وزن: مفاعلن مفاعلن فعولن / دلا‌: جانبخشی / پرسش انکاری

بازگردانی: ای دل، تا کی در پی خودخواهی و خودبینی هستی؟ چرا بیهوده دشمنی و بدخواهی را دوستْ داری.

قلمرو زبانی: سردآهن: آهن سرد (ترکیب وصفی وارون) / قلمرو ادبی: وفا، بی‌وفایی: تضادواره / پرسش انکاری

بازگردانی: چرا با بی‌وفایی به دنبال وفا می گردی؟ چرا بیهُوده آهن سرد را می کوبی؟

قلمرو زبانی: ایا: ای / بناگوش: نرمه گوش، غذار، گیجگاه / رشک: حسادت / قلمرو ادبی: بناگوش: مجاز از چهره / سوسن بناگوش: تشبیه، کسی که بناگوشش مانند سوسن است

بازگردانی: ای سوسن بناگوشی که هر سوسنی به تو حسد می برد.

قلمرو زبانی: برزن: محله و کوی / ناراه: یاوه، نامربوط، کج رو / برشو: بلند شو / قلمرو ادبی: «برزن» دوم: مجاز از مردم برزن / از برزن ناراه برشدن: کنایه از رفتار ناشایست و کج داشتن

بازگردانی: یک بار از این رفتار کج دست بردار که با این کار نادرست گروه پرشماری را با آتش عشق خودت نابود می کنی.

قلمرو زبانی: چه: چرا / قلمرو ادبی: دل من ارزنی عشق تو کوهی: تشبیه / پرسش انکاری

بازگردانی: دل من مانند ارزن کوچکی است و عشق تو مانند کوهی بزرگ است. چرا دل من را که مانند ارزن است زیر کوه بزرگ خودت می سایی و نابود می کنی.

قلمرو زبانی: بخشاییدن: رحم کردن، جوانمردی کردن، درگذشتن (بن ماضی: بخشود، بن مضارع: بخشا) / خیره: بیهوده / قلمرو ادبی:

بازگردانی: ای پسر، بر من ببخشا و از من درگذر. در عشق بیهوده افرادی مانند من را نابود نکن.

قلمرو زبانی: اینک: اکنون / قلمرو ادبی: روان: ایهام تناسب / بازآورد آغازینه / جان، تن: تضاد

بازگردانی: بیا حالا رودکی را نگه کن اگر می خواهی تنی را در حال راه رفتن ببینی که جان ندارد.

قلمرو زبانی: زلفین: زرفین است و آن حلقه ای باشد که بر صندوق و چهارچوب در خانه نصب کنند / عنبرین: خوشبو یا مشکی و سیاه چون عنبر / یاسمین: گلی است سپید با بوی خوش / قلمرو ادبی: وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن / زلفین: استعاره از موی کج روی چهره / برگ یاسمین: استعاره از پوست اندام

بازگردانی: موی عنبرین ترا خواهم گرفت و پوست اندام ترا با بوسه نقش‌ خواهم زد.

پیام: عشق

قلمرو زبانی: ره: بار / را: به معنای حرف اضافه «بر» / قلمرو ادبی: قدم نهادن: کنایه از وارد شدن / هزار: مجاز از بسیار

بازگردانی: آن زمینی که تو یک بار روی آن گام بگذاری، هزار بار خاک آن زمین را سجده خواهم کرد.

پیام: عشق

قلمرو زبانی: سحا: عنوان نامه، مهرنامه، بندنامه / قلمرو ادبی: هزار: مجاز از بسیار / نگین: مجاز از نشان نگین

بازگردانی: بارها بر مهر نامهٔ تو بوسه می زنم، اگر بر مهر نامه، نشان نگین انگشتر تو را ببینم.

پیام: عشق

قلمرو زبانی: گو: بگو / قلمرو ادبی: به تیغ هندی گو: جانبخشی / آستین گرفتن: کنایه از مانع شدن

بازگردانی: به شمشیر هندی بگو، دست من را جدا کند، اگر روزی من مانع تو شوم.

پیام: عشق

قلمرو زبانی: خامش: ساکت / قلمرو ادبی:

بازگردانی:؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟.

پیام: عشق

سعید جعفری
سعید جعفری دبیر فارسی، عربی و انگلیسی

قلمرو زبانی: پوپک: شانه به سر / سرخس: روستایی در خراسان / بانگک: صدای ظریف / به ابر اندرا: دو حرف اضافه برای یک متمم [در ابر] / قلمرو ادبی: اغراق

بازگردانی: اطراف شهر سرخس شانه به سری را دیدم که صدایش به ابر می رسید.

پیام: توصیف

قلمرو زبانی: چادرک: چادر کوچک / قلمرو ادبی: گونه: نوع

بازگردانی: چادرکی رنگین روی سرش دیدم که رنگارنگ بود.

پیام: توصیف

قلمرو زبانی: پرغونه: زشت و نازیبا، خشن، درشت و ناهموار/ باژگونه: واژگونه، معکوس، وارون / به شگفت اندرا: دو حرف اضافه برای یک متمم [در شگفت] / قلمرو ادبی:

بازگردانی: ای جهان زشت و کج، من از تو در شگفت مانده ام.

پیام: نکوهش دنیا

جهانا! چه بینی تو از بچگان / که گه مادری، گاه مادندرا؟

نه پاذیر باید تو را نه ستون / نه دیوار خشت و نه زآهن درا

کس فرستاد به سر اندر عیار مرا / که: مکن یاد به شعر اندر بسیار مرا

وین فژه پیر ز بهر تو مرا خوار گرفت / برهاناد ازو ایزد جبار مرا

گزارش دشواری‌های دیوان کسایی

واژه مروزی از دو واژک «مرو» و «زی» ساخته شده است به معنای کسی که در شهر «مرو» زندگی می کند. این واژه، دوتلفظی است و می توان آن را مروزی به سکون «و» و به فتح آن به زبان آورد؛ مانند مهربان که با دو تلفظ ضبط شده است. مرویان را مرغزی نیز گفته اند.

دوازده سال از مرگ رودکی سخنور پرآوازه قرن چهارم هجری می‌گذشت که ابوالحسن کسایی به سال ۳۴۱ هـ.ق. در مرو دیده به جهان گشود.

دوران شاعری کسایی با اواخر عهد سامانی و اوایل کار غزنویان همزمان بوده است. کسایی در آغاز کار، برخی از شاهان را ستود؛ اما در میان‌سالی از این کار پشیمان شد و یکسره راه پارسایی و اندرزگویی در پیش گرفت. مذهب او شیعه دوازده امامی بوده؛ بنابراین همزمان با فردوسی به عنوان نخستین سراینده دلبسته اهل بیت درفش جانبداری و ستایش خاندان پیامبر را بر دوش کشیده است: 

قلمرو زبانی: مدحت: ستایش / ثنا: بزرگ داشتن / قلمرو ادبی: وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن

قلمرو زبانی: حیدر: شیر / کرّار: تازنده / قلمرو ادبی: شیر خداوند: استعاره از حضرت علی /  حیدر: استعاره از حضرت علی

قلمرو زبانی: هدی: هدایت (هدایت کننده) / به مثل: مانند / قلمرو ادبی: سه تشبیه

قلمرو زبانی: عالم: جهان / قلمرو ادبی: واج آرایی / تشبیه: چون ابر بهاری … / اغراق

کسایی را باید پیرو رودکی و پیشرو ناصرخسرو، شاعر آزاده قرن پنجم هجری، دانست. در روزگار وی ویژگی شعر رودکی بسیار پرآوازه بوده و از همین رو کسایی از وی با نام «استاد شاعران جهان» یاد کرده و خود را کم از صد یک او دانسته است.

هم اشعار زهدآمیز و هم ارادت او به خاندان پیامبر، بعدها سرمشق ناصر خسرو قبادیانی قرار گرفته و آن شاعر پرآوازه را به پیروی شعر و راه کسایی کشانده است.

اشعار کسایی: دیوان کسایی ظاهرا تا سده ششم هجری موجود بوده و بعدها از میان رفته است. کسانی که دیوان او را دیده بودند آن را کتابی لبریز از ستایش پیامبر و خاندان و سرشار از زهد و پند و موعظه توصیف کرده‌اند. همین مقدار اندکی هم که از شعر او بر جای مانده است، این ادعا را تایید می‌کند. نخستین چامه‌های منقبت و سوگ‌سروده را باید در دیوان کسایی جست. از این جهت پیشگام شاعرانی چون قوامی رازی، (سراینده شیعی سده ششم) و محتشم کاشانی، (مرثیه‌سرای سده دهم) است. یکی از چامه‌های کسایی که با این بیت می‌آغازد، نخستین سوگ‌نامه مذهبی پارسی است که به موضوع فاجعه کربلا پرداخته است.

قلمرو زبانی: فردوس: بهشت / صبا: باد بهاری / درآمد: وارد شد / صحرا: دشت / نیسان: اردیبهشت (سریانی) / دیبا: حریر / قلمرو ادبی: فرش دیبا: استعاره از گل و گیاهان

کسایی را «نقاش چیره‌دست طبیعت» هم گفته‌اند؛ زیرا وصف‌های جاندار و روشن او از طبیعت و زیبایی‌های آن در زمره بهترین شعرهایی است که از گویندگان سده چهارم هجری در دست داریم.

قلمرو زبانی: کبود: آبی تیره، نیلگون (شاید به معنای مطلق رنگ آبی باشد)/ زدوده: پاک و صیقل داده شده / صندل: از ریشه «چندن»، چوب صندل دارای اثر قابض و مقوی قلب و در بیماری سوزاک مصرف می‌شده است. این چوب را ساییده و در باده می‌ریخته اند. / سودن: سائیدن و ریزه کردن / مطرا: ترو تازه /  قلمرو ادبی: قالب: قصیده / وزن: مستفعل فعولن – مستفعلن فعولن / آب: برخی استعاره از باده دانسته اند / چون آینه زدوده: تشبیه (وجه شبه: درخشندگی) / واج‌آرایی: صامت «د»

قلمرو زبانی: سوسن: نام نوعی گل زیبا، گیاهی پیازدار و تک لپه ای، با برگ های باریک و دراز که انواع وحشی و پرورشی دارد، گل این گیاه معمولاً درشت، خوشه ای، و به رنگ ها و اشکال مختلف است. / خوشه پروین: یا ثریا نام خوشه ای در صورت فلکی گاو که به «هفت خواهران» هم شناخته شده است. / شاخ: شاخه / ستاک: شاخه نورسته / نسرین: گل زرد یا سفید خوشه ای خوش بو که یکی از گونه های نرگس است. / برج ثور: دومین برج فلکی از دایرهالبروج است. ثور، دومین برج خورشید، ثور به معنای گاو یا به عبارت دقیق تر «ورزا» ست. / برج جوزا: یا دوپیکر سومین برج فلکی از دائرهالبروج است. / قلمرو ادبی: چون خوشه های پروین: تشبیه (وجه شبه: درخشندگی) / چون برج ثور و جوزا: تشبیه (وجه شبه: درخشندگی یا شکل)

گوشزد: اخترشماران با بررسی آسمان و پیکره‌های اخترین متوجه شدند که از دید بیننده زمینی، خورشید و دیگر سیاره‌های سامانه خورشیدی به همراه ماه هماره مسیر معینی را در آسمان در می‌نوردند. ایشان این مسیر معین را که از دوازده پیکره اخترین شکل گرفته است و این دوازده پیکره اخترین را بروج دوازده گانه نام نهاندند. به همین دلیل به صورت‌های فلکی [پیکره‌های اخترین]، برج هم گفته می‌شود. در واقع برج‌های دوازده گانه به مانند کمربندی به گرد کره زمین کشیده شده و هر روزه از سوی خاور می‌دمند و از سوی باختر غروب می‌کنند.

قلمرو زبانی: نرگس: گل زینتی با گلبرگ های سفید یا زرد معطّر و کاسه ای به رنگ سفید یا زرد در میان / مصوّر: نقاشی شده / لؤلؤ: درّ، مروارید / منوّر: درخشان / زر: طلا / اندر: در / ثریا: پروین /  قلمرو ادبی: زر: استعاره از کاسه زردرنگ میان گل / چون ماه بر ثریا: تشبیه (وجه شبه: درخشندگی و شکل، ماه بسیار درخشان تر از خوشه پروین است.)

قلمرو زبانی: مقتل: کتاب یا هر گونه نظم و نثری درباره قتل امام حسین / برهان: دلیل، حجّت / پاییدن: ماندن و ادامه دادن / خار: سائیدن و ریزه کردن / مطرا: ترو تازه /  قلمرو ادبی: بی خار گشت خرما: برگ نخل به شکل بادبزنی بزرگ است که از قاعدۀ آن شمار بسیاری رگبرگ می‌روید. نوک تیز این رگبرگ‏ها در برگ‏های قدیمی به صورت خاری سخت درمی‏آید. وجود این خارها بالا رفتن از درخت و چیدن خرما را دشوار می‏کند؛ از این رو شیرینی خرما را در برابر زخم خار دانسته‏اند. (بی خار گشتن خرما: کنایه از آسان شدن کار دشوار است.) [استاد ریاحی این کنایه را در معنای «کار بسیار دشوار انجام داده ای» به کار برده اند که به نظر نگارنده درست نیست.] / خرما: مجاز از درخت خرما

قلمرو زبانی: مرد: انسان / چون: هنگامی که /  آل نبی: خاندان پیامبر، سیّد، شیعه (به نظر می‌رسد روی سخنش با اهل سنت است که شیعیان را رافضی می‌دانستند یا دگراندیشانی است که مسلمان نبوده اند.)/ خروشیدن: فریاد زدن / صواب: درست /  قلمرو ادبی: وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن

قلمرو زبانی: بی گمان: البته / بازنمودن: آشکار کردن / را: اضافه گسسته [در دلت] / به دل اندر: دو حرف اضافه برای یک متمم / غضب: خشم / آل عبا: حضرت رسول اکرم و امیرالمؤمنین علی و فاطمه زهرا و حسن و حسین /  قلمرو ادبی:

قلمرو زبانی: نانورد: نادرخور، ناپسند / خوار: فرومایه، پست / بر: کنار /  ورد: گل سرخ /  نورد: درخور، پسندیده / قلمرو ادبی: وزن: فاعلاتن مفاعلن فعلن

قلمرو زبانی: مردم: انسان ها / اندرخور: در خور، شایسته / زمانه: روزگار/  نرد: تنه درخت /  شاخ: شاخه / قلمرو ادبی: قالب: قصیده / وزن: فاعلاتن مفاعلن فعلن / تشبیه پنهان: مردم مانند تنه درخت اند و روزگار مانند تنه

قلمرو زبانی: کمند: ریسمانی که با آن جانوران را گرفتار کنند. / زلف: هر یک از دو دسته موی که بر دو طرف روی افتد / / کمند زلف: کمندی که از جنس زلف است / چو: هنگامی که / مانستن: مانند بود (بن ماضی: مانست؛ بن مضارع: مان) / تاختن: دویدن و حمله کردن/ قلمرو ادبی: قالب: قصیده / وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن / بیت دارای عیب پساوند است؛ زیرا بافتن و تاختن نمی‌توانند با یکدیگر پساوند شوند

قلمرو زبانی: معقرب: خمیده / زلف: هر یک از دو دسته موی که بر دو طرف روی افتد / مشکین: مشک آمیز، یا به رنگ مشکی / معلق: آویزان / عنبرین: عنبرآلود، خوشبو / عقرب: کژدم / زهره: ستاره ناهید قلمرو ادبی: چنانچون عنبرین … در دهن گیرد: تشبیه

قلمرو زبانی: سلب: جامه / رقم: نشان / رسم: آیین / صنم: بت / طبع: سرشت / سمن: گل یاسمن، یاس قلمرو ادبی:

قلمرو زبانی: بانگ: صدا / چزد: جیرجیرک / نیمروز: ظهر / همچون: مانند / سفال: گل پخته / فروزدن: فروبردن /  قلمرو ادبی: وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن / سفال: مجاز از ظرف سفالین / همچون سفال نو …: تشبیه

قلمرو زبانی: به کردار: مانند / ماه ده و چهار: ماه تمام، ماه شب چهارده / قلمرو ادبی: وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن

قلمرو زبانی: میانه: وسط / بیخ زدن: ریشه دواندن / مُهر: نقش / کش: که او را / قلمرو ادبی: وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن / چو مُهر: تشبیه

قلمرو زبانی: یک ضربه: یکهو / ندب: مبلغ قمار / داو: نوبت، در این جا مبلغ قمار / داو گران: برد یکباره و سنگین /  قلمرو ادبی: وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن / دل و جان را بردن: کنایه از شیفته کردن

قلمرو زبانی: خواجه: سرور، آقا / مبارک: همایون / شفیق: دلسوز، مهربان، نرمخو / فریادرس: یاری رسان / رهی: بنده، برده / جاثلیق: مهتر ترسایان، در این جا پزشک رگزن /  قلمرو ادبی: قالب: رباعی / وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن

قلمرو زبانی: زیغال: پیاله / به: بهتر /  قلمرو ادبی: قالب: تک بیت / وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن / لاله شکفتن: کنایه از فرارسیدن بهار/ زیغال شکوفاندن: استعاره پنهان؛ کنایه از آشکار کردن، آوردن / زیغال به کف برنهادن: کنایه از باده خواری

قلمرو زبانی: مؤمن: گرونده / فضل: هنر، برتری / امیرالمؤمنین: فرمانده گروندگان / حیدر: شیر / مرتضا: گزیده، پسندیده /  قلمرو ادبی: وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن / شیر یزدان: استعاره

قلمرو زبانی: فاضل: برتر، هنرمند / رکن: پایه / امام: پیشوا / متّقین: پرهیزگاران / قلمرو ادبی: رکن مسلمانی: استعاره

قلمرو زبانی: نبی: پیامبر / انبیا: پیامبران / نی: نیست / را: اضافه گسسته / نظیر: مانند / ولی: سرپرست، دوست / اولیا: ج ولی / قرین: همتا / قلمرو ادبی: همریشگی: نبی، انبیا؛ ولی، اولیا

قلمرو زبانی: بدیع: نوآیین / امت: مردم / گزین: برگزیده / قلمرو ادبی: آن چراغ عالم آمد: تشبیه / واژه آرایی: امت

قلمرو زبانی: سفینه: کشتی / شو: برو / رهی: بنده / بینوا: تهیدست / رهین: وامدار / دل رهین: کسی که دلش وامدار دیگران است / قلمرو ادبی: تلمیح / پرسش انکاری

قلمرو زبانی: اولاد: فرزندان / حیدر: شیر / فزع: ترس / نشاندن: خاموش کردن / اندر: در / پسین: عقبی، آخرت / قلمرو ادبی: دامن کسی گرفتن: کنایه از متوسل شدن / حیدر: استعاره از حضرت علی / توفان: استعاره از رخدادهای مرگ آفرین

قلمرو زبانی: همیدون: همچنین / ریش: زخمی / جبین: پیشانی / قلمرو ادبی: جناس: روزه، روز / تضاد: روز، شب / موقوف المعانی

قلمرو زبانی: تولّا: دوستی / آل: خاندان / خوار: پست / تسلیم: واگذاری / تسنیم: نام چشمه ای در بهشت / خلد: بهشت / برین: علوی / قلمرو ادبی: تضاد: دوزخ، خلد

سعید جعفری
سعید جعفری
سعید جعفری
سعید جعفرری دبیر فارسی، عربی و انگلیسی
سعید جعفری
سعید جعفری

قلمرو زبانی: نوآیین: زیبا، آراسته، رسم و رسوم تازه / آذین: زیور /  قلمرو ادبی: قالب: تک بیت / وزن: مفعول مفاعلن فعولن / چو بت نوآیین: تشبیه (وجه شبه: نوآیین بودن) / از لاله همه کوه بسته آذین: تشبیه پنهان / کوه آذین بسته: جانبخشی

بازگردانی: نوروز و جهان مانند بت زیبا، آراسته و با رسم و رسوم نو شده است. نوروز یا جهان با لاله ها کوه را زیور بسته است.

قلمرو زبانی: گویی که: پنداری / لؤلؤ: مروارید، درّ / ناسفته: سوراخ نشده / برچده: برچیده /  قلمرو ادبی: وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن / لؤلؤ ناسفته: استعاره از قطره های باران

قلمرو زبانی: هزیمت: عقب نشینی / کبر: خودبزرگ بینی / نگریستن: نگاه کردن / کودره: گونه ای مرغابی کبود کوچک قلمرو ادبی: وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن

قلمرو زبانی: یله: رها /  قلمرو ادبی: وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن

قلمرو زبانی: جامه: تن پوش / فریفته: فریب خورده، دلباخته / وندر: و در / مشغله: هیاهو، هنگامه / را: به معنای دارندگی /  قلمرو ادبی:

۲۲۳- به جام اندر تو پنداری روان است / ولیکن گر روان دانی روانی

قلمرو زبانی: به جام اندر: دو حرف اضافه برای یک متمم / پنداری: ادات تشبیه / دانی: بدانی /  قلمرو ادبی: وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن / جناس همسان: روان (نخست: جان / دوم: مایع / سوم: جان) / به جام اندر تو پنداری روان است: تشبیه (ادات تشبیه: پنداری) / واج آرایی: «ر» «ن» / واژه آرایی

۲۲۴- به ماهی ماند آبستن به مریخ / بزاید چون فراز لب رسانی

قلمرو زبانی: فراز: بالا، این جا به معنای به / ماه: ماه آسمان /  قلمرو ادبی: مریخ: استعاره از باده / به ماهی ماند: تشبیه (وجه شبه: درخشندگی / ادات تشبیه: ماند / مشبه: جام / مشبه به: ماه) / آبستن به مریخ: جانبخشی

قلمرو زبانی: جود: رادی و جوانمردی / کرد: ساخت / یزدان: خداوند / قلمرو ادبی: بودن کی توانی؟: پرسش انکاری / وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن

تاریخ ادبیات کتابهای فارسی

تاریخ ادبیات فارسی دوازدهم

تاریخ ادبیات فارسی دوازدهم

درس یکم

گلستان، سعدی

کلیله و دمنه؛ ترجمه نصرالله منشی

درس دوم

مست و هوشیار، پروین اعتصامی

در مکتب حقایق، حافظ

درس سوم

آزادی، ابوالقاسم عارف قزوینی

دفترِ زمانه، فرّخی یزدی

روایت سنگرسازان ۲،‌‌‌ عیسی سلمانی لطف آبادی

درس پنجم

دماوندیّه، محمد تقی بهار

قصه شیرین فرهاد، احمد عربلو

درس ششم

مثنوی معنوی، مولانا

فیه ما فیه؛ مولوی

درس هفتم

فی حقیقه العشق، شهاب الدین سهروردی

تمهیدات، عین القضات همدانی

مثل درخت، در شب باران، محمدرضا شفیعی کدکنی (م. سرشک)

درس هشتم

از پاریز تا پاریس، باستانی پاریزی

تذکره الاولیا، عطّار

درس نهم

کویر؛ دکتر علی شریعتی

بخارای من، ایل من، محمّد بهمن بیگی

درس دهم

دری به خانۀ خورشید، سلمان هراتی

تیرانا؛ محمدرضا رحمانی (مهرداد اوستا)

درس یازدهم

سانتاماریا (مجموعه آثار)، سیّد مهدی شجاعی

درس دوازدهم

شاهنامه فردوسی

گلستان، سعدی

درس سیزدهم

در حیاط کوچک پاییز در زندان، اخوان ثالث

درس چهاردهم

کتاب منطق الطیر، عطٌار نیشابوری

سندبادنامه، ظهیری سمرقندی

درس شانزدهم

کباب غاز، محمدعلی جمال زاده

ارمیا، رضا امیرخانی

درس هفدهم

هوا را از من بگیر اما خنده ات را نه، پابلو نرودا

مسافر، یوهان کریستف فریدریش شیللر

درس هجدهم

غزلواره‌ها، شکسپیر

قصّه‌های دوشنبه، آلفونس دوده / ترجمه عبدالحسین زرین کوب

تاریخ ادبیات فارسی دوازدهم

نکته هایی درباره تاریخ ادبیات نهایی

۱- بیش از ۵۰/۰ پرسش های تاریخ ادبیات گزینه‌ای است؛ بیشتر دو گزینه‌ای و گاهی چندگزینه‌ای. گه گاه پرسش‌ها ساختار «درست و نادرست» دارند و اندکی نگارشی.

۲- از موضوع درس‌ها نیز پرسش طرح شده است مانند نمونه زیر:

۩ موضوع کدام اثر با بقیه متفاوت است؟                                                                                                      «خارج دی ۹۹»

الف) تیرانا                 ب) دری به خانه خورشید                   پ) سانتاماریا                    ت) در حیاط کوچک پاییز در زندان

۳- از نام درس‌ها نیز پرسش طرح شده است، اما اندک؛ مانند نمونه زیر:

۩ شعر «دفتر زمانه» از کیست؟                                                                                                              «خارج خرداد ۹۹»

  الف) ملک الشعرای بهار       ب) عارف قزوینی                        پ) فرخی سیستانی                         ت) فرخی یزدی

نمونه پرسش‌های نهایی فارسی ۱۲

نام صاحب اثر داده شده را از کمانک مقابل آن انتخاب کنید.       « تألیفی»

الف) گلستان: (سنایی غزنوی/ سعدی / نصر الله منشی) 

ب) روایت سنگرسازان ۲ (عیسی سلمانی لطف آبادی / احمد عربلو)    

نام صاحب اثر داده شده را از کمانک مقابل آن انتخاب کنید. «روزانه خرداد ۹۹» « شهریور ۹۸»

قصه شیرین فرهاد (احمد عربلو / مهرداد اوستا)

پاسخ درست را از داخل کمانک انتخاب کنید. « خارج خرداد ۱۴۰۱»

قصیده «دماوندیه» اثر (محمد تقی بهار – عارف قزوینی) است.

از بین آثار زیر، کدام اثر از آن مولانا نیست. « خرداد ۹۹»« خارج خرداد ۱۴۰۱»

فیه مافیه دری به خانه خورشیدمثنوی معنوی

کدام توضیحات زیر با کتاب «فی حقیقه العشق» متناسب است؟  « خرداد ۱۴۰۱» «روزانه خرداد ۹۹»

الف) کتابی است عرفانی از شیخ شهاب الدین سهروردی.   ب) کتابی است به نظم درباره عشق لیلی و مجنون

نام صاحب اثر داده شده را از کمانک مقابل آن انتخاب کنید. 

الف) تمهیدات (سهروردی / عین القضات همدانی) « انسانی خرداد ۱۴۰۰» 

ب) مثل درخت در شب باران (محمدرضا شفیعی کدکنی / دکتر محمدعلی اسلامی) « تألیفی»

درست و نادرست بودن گزینه های زیر را مشخص کنید.

الف) «از پاریز تا پاریس» نوشته «دکتر محمدعلی اسلامی» است. « خارج خرداد ۹۹»                  درست    نادرست

ب) « تذکره الاولیا» از آن «عطار نیشابوری» است. « تألیفی»                          درست              نادرست

ج) «کویر» نوشته «محمد ابراهیم باستانی پاریزی» است.  « خارج خرداد ۱۴۰۱»                     درست    نادرست 

نام پدیدآورنده آثار زیر را بنویسید.

الف) بخارای من ایل من « تألیفی»                                                               ب) سانتاماریا « تألیفی»

نام صاحب هر یک از آثار داده شده را از کمانک مقابل آن انتخاب کنید. « خرداد ۹۸»

الف) تیرانا: (احمد عربلو / محمدرضا رحمانی)       

ب) دری به خانه خورشید: (سلمان هراتی / پابلو نرودا) «انسانی خرداد ۱۴۰۰»

جای خالی عبارت زیر را به درستی پُر کنید. « شهریور ۱۴۰۱»

خوان هشتم برگرفته از کتاب ………………………………….. اخوان ثالث است.

داستان «سی مرغ و سیمرغ» از کدام اثر ادبی برگرفته شده است؟ « شهریور ۱۴۰۲»

درست و نادرست بودن گزینه های زیر را مشخص کنید.

الف) «محمدعلی جمال زاده» نویسنده «داستان کباب غاز» است. « خارج خرداد ۹۹»                    درست     نادرست

از بین آثار زیر، یک اثر از «پابلو نرودا» بیابید. « خرداد ۱۴۰۰»

از پاریز تا پاریس – غزلواره ها – هوا را از من بگیر خنده ات را نه – کباب غاز- فی حقیقه العشق

از بین آثار زیر، به ترتیب یک اثر از «شکسپیر» و یک اثر از «آلفونس دوده» بیابید. « خرداد ۱۴۰۰»

از پاریز تا پاریس – غزلواره ها – هوا را از من بگیر خنده ات را نه – کباب غاز- قصه های دوشنبه

متن زیر، برگرفته از کتاب ………………. نوشته آلفونس دوده و ترجمه ……………………. است.

«امّا بغض و اندوه، صدا را در گلویش شکست، نتوانست سخن خود را تمام کند؛ سپس روی برگردانید و پاره ای گچ برگرفت و با دستی که از هیجان و درد می لرزید، بر تخته سیاه این کلمات را با خطّ جلی نوشت: زنده باد میهن.» « دی ۱۴۰۱ »

درستی یا نادرستی عبارت زیر را بررسی کنید. « خرداد ۱۴۰۱»

«قصه های دوشنبه اثری از ترجمه های عبدالحسین زرین کوب است.                                         درست    نادرست

نام آفرینندگان آثاری که نویسنده آنها نادرست است، بنویسید. « شهریور ۱۴۰۲»

«سانتا ماریا: سید مهدی شجاعی– تمهیدات: شهاب الدّین سهروردی – سندباد نامه: ظهیری سمرقندی – فیه ما فیه: جامی – دری به خانه خورشید: سلمان هراتی»

سعید جعفری
سعید جعفری دبیر فارسی، عربی و انگلیسی

تاریخ ادبیات فارسی یازدهم

نیایش

فرهاد و شیرین، وحشی بافقی

درس یکم

بوستان،سعدی

بهارستان، جامی

درس دوم

تاریخ بیهقی،ابوالفضل بیهقی

تحفه الاحرار ، جامی

درس سوم

گلستان،سعدی

درس پنجم

عباّس میرزا، آغازگری تنها، مجید واعظی

زندان موصل (خاطرات اسیر آزاد شده، اصغر رباط جزی)، کامور بخشایش

درس ششم

لیلی و مجنون، نظامی گنجه ای

تذکره الاولیا، عطّار

درس هفتم

مِرصاد العِباد مِن المَبدأ الی المَعاد، نجم الدّین رازی (معروف به دایه)

غزلیات شمس، جلال الدّین محمّد مولوی

درس هشتم

اسرارنامه، عطار نیشابوری

الهی‌نامه، سنایی

منطق الطّیر، عطار نیشابوری

زندگانی جلال الدّین محمّد، مشهور به مولوی، بدیع الزّمان فروزانفراسرار التّوحید، محمّدبن منوّر

درس نهم

روزها، دکتر محمّدعلی اسلامی ندوشَن

درس دهم

درس یازدهم

هم صدا با حلق اسماعیل، سید حسن حسینی

درس دوازدهم

چشمه روشن، غلامحسین یوسفی

شاهنامه، فردوسی

روضه خلد، مَجد خوافی

درس چهاردهم

حمله حیدری، باذل مشهدی

درس پانزدهم

کلیله و دمنه ، ترجمه ابوالمعالی نصرالله منشی

جوامع الحکایات و لوامع الرّوایات، محمّد عوفی

درس شانزدهم

شلوارهای وصله دار، رسول پرویزی

سه دیدار، نادر ابراهیمی

درس هفدهم

ماه نو و مرغان آواره، رابیندرانات تاگور

پیامبر و دیوانه، جبران خلیل جبران

درس هجدهم

دیوان غربی  شرقی ، یوهان ولفگانگ گوته

پرنده ای به نام آذرباد، ریچارد باخ، ترجمه سودابه پرتوی

نمونه پرسش‌های فارسی ۱۱

۩ نام صاحب اثر داده شده را از کمانک مقابل آن انتخاب کنید.                                                                                « تألیفی»

الف) فرهاد و شیرین: (جامی / سعدی / وحشی بافقی)    

ب) بهارستان (جامی/ وحشی بافقی)    

۩ از بین آثار زیر، کدام اثر از آن جامی نیست؟                                                                                                   « تألیفی»

 (بهارستان/ فرهاد و شیرین/ تحفه الاحرار)

۩ متن زیر، برگرفته از کتاب …………………………….. است.

«و روز دوشنبه [امیرمسعود] شبگیر، برنشست و به کرانِ رودِ هیرمند رفت با بازان و یوزان و حَشَم و ندیمان و مُطربان؛ و تا چاشتگاه به صید مشغول بودند. پس، به کرانِ آب فرود آمدند و خیمه ها و شِراع ها زده بودند

۩ کدام کتاب از آن مجید واعظی است؟

 (عباّس میرزا، آغازگری تنها / فرهاد و شیرین / بهارستان)

۩ از بین آثار زیر، کدام اثر از آن سعدی نیست.

بوستان بهارستان گلستان

۩ نویسنده کتاب  «لیلی و مجنون» ……………….. است.                                                                                               

الف) عطار                                                                ب) نظامی گنجه‌ای

۩ درست و نادرست بودن گزینه‌های زیر را مشخص کنید.

الف) کتاب «زندان موصل» نوشته «اصغر رباط جزی» است.                            درست □           نادرست

ب) کتاب «زندان موصل» خاطرات اسیر آزاد شده، «اصغر رباط جزی» است.       درست □           نادرست □

۩ نام پدیدآورندگان آثار زیر را بنویسید.

الف) مِرصاد العِباد مِن المَبدأ الی المَعاد:                                                          ب) غزلیات شمس:

۩ نام صاحب هر یک از آثار داده شده را از کمانک مقابل آن انتخاب کنید.

الف) روزها: (دکتر محمّدعلی اسلامی ندوشَن/ محمّدبن منوّر)                                                    

ب) اسرار التّوحید: (نجم الدّین رازی (معروف به دایه) / محمّدبن منوّر)

۩ نام آفرینندگان آثاری را که نویسنده آنها نادرست است، بنویسید.

«تذکره الاولیا: عطّار – بهارستان: سعدی – زندان موصل: کامور بخشایش – روزها: دکتر محمّدعلی اسلامی ندوشَن: اسرار التّوحید، محمّدبن منوّر – عباّس میرزا، آغازگری تنها: جامی»

۩ جای خالی عبارت زیر را به درستی پُر کنید.

«ذوق لطیف» برگرفته از کتاب ………………………. دکتر محمّدعلی اسلامی ندوشَن است.

۩ در کدام گزینه نام نویسنده به ترتیب نام اثر درست آمده است؟                                                                                   «تألیفی»

« روزهافرهاد و شیرینعباّس میرزا، آغازگری تنها بهارستان»

الف) کامور بخشایش – نظامی گنجه‌ای – اصغر رباط جزی – سعدی

ب) دکتر محمّدعلی اسلامی ندوشَن – وحشی بافقی – مجید واعظی – جامی

نیمه دوم کتاب

۩ درست و نادرست بودن گزینه‌های زیر را مشخص کنید.

«سید حسن حسینی» نویسنده « هم صدا با حلق اسماعیل » است.                           درست □          نادرست

۩ از بین آثار زیر، یک اثر از « غلامحسین یوسفی» و یک اثر از « رابیندرانات تاگور» بیابید.

هم صدا با حلق اسماعیل چشمه روشن حمله حیدری بهارستان اسرار التّوحیدماه نو و مرغان آواره

۩ از بین آثار زیر، به ترتیب یک اثر از «جبران خلیل جبران» و یک اثر از «یوهان ولفگانگ گوته» بیابید.

پرنده ای به نام آذرباد پیامبر و دیوانه سه دیدار چشمه روشن دیوان غربی  شرقی

۩ متن زیر، برگرفته از کتاب …………………………….. نوشته ریچارد باخ و ترجمه ……………………………. است.

«آذرباد، یک مرغ عادی نبود که از تمرین سَر بخورد. بیشتر مرغ های دریایی نمی خواستند بیش از آنچه راجع به پرواز می دانستند، بیاموزند. برای آنها فقط پرواز به طرف ساحل برای دست یافتن به غذا مطرح بود، ولی آذرباد بیش از هر چیز در زندگی از آموختن پرواز لذّت می برد

۩ درستی یا نادرستی عبارت زیر را بررسی کنید.

الف) «سه دیدار» اثری از « نادر ابراهیمی» است.                                                                 درست نادرست

ب) «کلیله و دمنه» ترجمه‌ «ابوالمعالی نصرالله منشی» است.                                                        درست نادرست

۩ نام صاحب هر یک از آثار داده شده را از کمانک مقابل آن انتخاب کنید.

الف) جوامع الحکایات و لوامع الرّوایات: (باذل مشهدی/ محمّد عوفی)                                                

ب) شلوارهای وصله دار: (رسول پرویزی/ نادر ابراهیمی)

۩ نویسنده کتاب«روضه خلد» ……………….. است.                                                                                                    

الف) محمّد عوفی                                                         ب) مَجد خوافی

saeedjafari
jafarisaeed

تاریخ ادبیات فارسی دهم

نیایش

الهی نامه: عطار نیشابوری

درس یکم

کلیله و دمنه، ترجم. نصرالله منشی

درس دوم

قابوس نامه، عنصرالمعالی کیکاووس

دیوار، جمال میرصادقی

درس سوم

گوشواره عرش (مجموعه کامل شعرهای آیینی)، سیدعلی موسوی گرمارودی

سیاست نامه، خواجه نظام الملک توسی

درس پنجم

درس ششم

اسرارالتوّحید، محمّدبن منوّر

درس هفتم

تفسیر سوره یوسف، احمدبن محمّدبن زید طوسی

درس هشتم

سفرنامه، ناصرخسرو

گلستان، سعدی

درس نهم

اتاق آبی، سهراب سپهری

ارزیابی شتاب زده، جلال آل احمد

درس دهم

اسرارالتوّحید، محمّدبن منوّر

درس یازدهم

من زنده ام ، معصومه آباد

درس دوازدهم

شاهنامه، فردوسی

گلستان، سعدی

درس سیزدهم

شاهنامه، فردوسی

درس چهاردهم

مثنوی معنوی، مولوی

اخلاق محسنی، حسین واعظ کاشفی

درس شانزدهم

جوامع الحکایات و لوامع الرّوایات، سدید الدّین محمّد عوفی

درس هفدهم

سَمفونی پنجم جنوب، نزِار قَباّنی

درس هجدهم

مائده های زمینی و مائده های تازه، آندره ژید

سه پرسش، تولستوی

نکته هایی درباره تاریخ ادبیات نهایی

۱- بیش از ۵۰/۰ پرسش های تاریخ ادبیات گزینه‌ای است؛ بیشتر دو گزینه‌ای و گاهی چندگزینه‌ای. گه گاه پرسش‌ها ساختار «درست و نادرست» دارند و اندکی نگارشی.

۲- از موضوع درس‌ها نیز پرسش طرح شده است مانند نمونه زیر:

۩ موضوع کدام اثر با بقیه متفاوت است؟                                                                                                         «تألیفی»

الف) پاسداری از حقیقت                             ب) بیداد ظالمان                               پ) جمال و کمال                                       

۳- از نام درس‌ها نیز پرسش طرح شده است، اما اندک؛ مانند نمونه زیر:

۩ شعر «همای رحمت» از کیست؟                                                                                                                       «تألیفی»

  الف) عطار نیشابوری           ب) سید محمّد حسین بهجت تبریزی  پ) نصر الله منشی         ت) سیدعلی موسوی گرمارودی

۩ نام صاحب اثر داده شده را از کمانک مقابل آن انتخاب کنید.

الف) الهی نامه: (عطار نیشابوری / خواجه نظام الملک توسی / نصر الله منشی) 

ب) قابوس‌نامه: (جمال میرصادقی / عنصرالمعالی کیکاووس)         

۩ نام صاحب اثر داده شده را از کمانک مقابل آن انتخاب کنید.

دیوار: (سیدعلی موسوی گرمارودی / جمال میرصادقی)

۩ پاسخ درست را از داخل کمانک انتخاب کنید.

کتاب «کلیله و دمنه» ترجمه (نصرالله منشی -خواجه نظام الملک توسی) است.

۩ از بین آثار زیر، کدام اثر از آن «خواجه نظام الملک توسی» است.

الهی‌نامهسیاست‌نامهکلیله و دمنه

۩ کدام توضیحات زیر با کتاب «کلیله و دمنه» متناسب است؟ 

الف) کتابی است درباره «ادبیات پایداری» که نویسنده، تفکّر آگاهی بخش خویش را درباره دادگری بازگو می کند.  

ب) اثری است تعلیمی در قالب داستان که موضوع هایی از حکمت، اخلاق، مذهب یا دانشی از معارف بشری را بیان می کند.

۩ درست و نادرست بودن گزینه‌های زیر را مشخص کنید.

الف) مجموعه «گوشواره عرش» نوشته «جمال میرصادقی» است.                          درست □           نادرست

ب) شعر «همای رحمت» از آن «سید محمّد حسین بهجت تبریزی» است.                درست □           نادرست

ج) «ارزیابی شتاب زده» نوشته «سهراب سپهری» است.                                    درست □          نادرست

۩ نام پدیدآورنده اثرهای زیر را بنویسید.

الف) اتاق آبی                                                             ب) گلستان

۩ متن زیر، برگرفته از کتاب …………………….. نوشته……………………….. است.

«چون به بصره رسیدیم، از برهنگی و عاجزی به دیوانگان ماننده بودیم، و سه ماه بود که موی سر، باز نکرده بودیم و م یخواستم که در گرمابه رَوم، باشد که گرم شوم که هوا سرد بود و جامه نبود و من و برادرم هر یک لنُگی کهنه پوشیده بودیم و پلاس پاره ای در پشت بسته از سرما.»

۩ نام آفرینندگان آثاری که نویسنده آنها نادرست است، بنویسید.

«ارزیابی شتاب‌زده: جلال آل احمد – اتاق آبی: سیدعلی موسوی گرمارودی – تفسیر سوره یوسف: احمدبن محمّدبن زید طوسی – اسرارالتوّحید: محمّدبن منوّر – گوشواره عرش: جمال میرصادقی»

۩ یک اثر در زمینه «ادبیات تعلیمی» ذکر کنید.                                                                                                  «خرداد ۱۴۰۲»

۩ «محمدبن منوّر» نویسنده کتاب ………………………. و «اتاق آبی» اثر ………………………. است.                 «خرداد ۱۴۰۲»

۩ جای خالی عبارت زیر را به درستی پُر کنید.

داستان گردآفرید برگرفته از کتاب…………………… فردوسی است.

۩ شخصیت «گُردآفرید» را در داستان رویارویی با سهراب ، مختصراً تحلیل کنید.                                                          «شهریور ۱۴۰۲»

۩ داستان «طوطی و بقال» برگرفته از کتاب …………………….. به قلم …………………. است.

۩ نام صاحب اثر داده شده را از کمانک مقابل آن انتخاب کنید.

گلستان: (مولوی / سعدی/ نصر الله منشی) 

۩ درست و نادرست بودن گزینه‌های زیر را مشخص کنید.

«محمّدبن منوّر» نویسنده کتاب «اسرارالتوّحید» است.                                          درست □                 نادرست

۩ از بین آثار زیر، یک اثر از «معصومه آباد» بیابید.

اسرارالتوّحیداخلاق محسنیمن زنده امسَمفونی پنجم جنوب

۩ از بین آثار زیر، به ترتیب یک اثر از «نزِار قَبّانی» و یک اثر از «حسین واعظ کاشفی» بیابید.

سه پرسشسَمفونی پنجم جنوبمن زنده امجوامع الحکایات و لوامع الرّوایاتاخلاق محسنی

۩ متن زیر، برگرفته از داستان «خسرو» نوشته ……………………………. است.

«از سال چهارم تا ششم ابتدایی با خسرو هم کلاس بودم. در تمام این مدّتِ سه سال نشد که یک روز کاغذ و مدادی به کلاس بیاورد یا تکلیفی انجام دهد. با این حال، بیشتر نمره هایش بیست بود

۩ درستی یا نادرستی عبارت زیر را بررسی کنید. « خرداد ۱۴۰۱»

« مائده‌های زمینی و مائده‌های تازه» اثری از «آندره ژید» است.                         درست □                 نادرست

۩ هر یک از آثار زیر، نوشته یا سروده کیست؟                                                                                                   «شهریور ۱۴۰۲»

الف) سه پرسش                                     ب) اتاق آبی                                             پ) گوشواره عرش

۩ در کدام گزینه نام نویسنده به ترتیب نام اثر درست آمده است؟                                                             «خرداد ۱۴۰۲»

«ارزیابی شتاب‌زده – جوامع الحکایات – دیوار- من زنده ام – مائده های زمینی»

الف) سهراب سپهری – حسین واعظ کاشفی- جمال میرصادقی- معصومه آباد- تولستوی

ب) جلال آل احمد – سدیدالدین محمد عوفی- جمال میرصادقی- معصومه آباد- آندره ژید

saeedjafari
jafarisaeed

روزگار عنصری

دوره ستایشگری و جایگزینی تاریخ به جای حماسه

محمود در سال ۳۸۷ هـ.ق. در بلخ به جای پدر نشست و سپس شهر غزنه را پایتخت خود گردانید. با قدرت گرفتن غزنویان پایتخت ادبی فارسی نیز از بخارا به غزنه انتقال یافت. از این زمان باید غزنه را هم بر مجموعه فرهنگ‌شهر‌ها که کتاب‌ها، نگارش‌ها و شعرهایی در آنها پدید آمده است، بیفزاییم. از میان فرمانروایان غزنه، محمود با وجود جنگ‌های بسیار و کشمکش‌های داخلی و نظارت هوشمندانه ای که می بایست بر قلمرو گسترده خود داشته باشد، امکان آن را یافت که با هزینه کردن نقدینه بادآورده ای که از پادشاهان هند به غنیمت گرفته بود، با آسوده‌دلی برای رقابت با سامانیان بساط شاعرپروری و حمایت از ادب و شعر پارسی را بگستراند و به ستایشگران خود جایزه های هنگفتی ارزانی دارد.

این خوان گسترده، بسیاری از سخنوران را در دربار پرشکوه غزنه گرد آورد؛ تا آنجا که حلقه شاعران و ادب دوستان منتسب به آن دستگاه در همه دوره‌های تاریخی ایران زبانزد است. از میان سرایندگان دربار، آن که شعری برتر و دانشی افزون داشت، نام «امیر الشعرا» یا «ملک الشعرا» [سخن سالار] پیدا می‌کرد و دیگر شاعران عموما از طریق او با پادشاه غزنوی ارتباط می‌یافتند و پس از تایید او، شعر خویش را در زمان مناسب به گوش سلطان می‌رسانیدند؛ بنابراین همه سرایندگان، سخن سالار دربار را بزرگ می‌داشتند و به نظرات او درباره شعر ارج می‌نهادند. پرآوازه ترین سخن سالار دربار غزنوی، عنصری بلخی بود که برای خوشایند سلطان می‌کوشید در خلال ستایش‌های خود حماسه پادشاه وقت را بسراید و آن را به جای حماسه ملی فردوسی بنشاند؛ بنابراین این جریان فرعی را که تقریباً همزمان با جریان اصلی فردوسی ادامه داشت، روزگار عنصری یا دوره ستایشگری و جای‌گزینی تاریخ به جای حماسه نامیده ایم.

زبان شعر این دوره از استواری و استحکام ویژه برخوردار است. درصد واژگان عربی در آن رو به فزونی است. بیشتر شعرها چامه (قصیده) و اغلب با مضمون وصف و ستایش است. سخن‌پردازان به جای آنکه تجربه‌های اندیشه‌های خود را در شعر بیاورد، پسند و سلیقه ستوده خود را در نظر می‌گرفتند. تنوع معانی و مضامین شعری این دوره از روزگار سامانیان کمتر است و درعوض، زبان و بیان شعر پخته تر و کامل تر می‌نماید.

آوازه شاعرنوازی امیران چَغانی از مرزهای خراسان در گذشته بود که پسر جولوغ سیستانی از غلامان امیر خلف بانو، واپسین امیر صفاری زیر بار هزینه‌های زندگی قد خم کرد و با جبه ای پس و پیش چاک، از سر ناگزیری با شعری به نرمی پرنیان، راهی دربار چغانی شد. روستازاده سیستانی چون شعر زیبای «با کاروان حله» را بر خواجه عمید اسعد وزیر چغانی خواند، وزیر باور نکرد که این شعر ساخته خود او باشد. گفت: «امیر فردا در داغگاه خواهد بود و داغگاه جایی سرسبز و خرم با گل‌های شقایق که در آن جا کره اسبان را داغ می کنند؛ قصیده ای گوی و فردا بر امیر بخوان.»

فردای آن روز، هنگامی که امیر چامه ای را که فرخی شاعر ژولیده سیستانی در وصف داغگاه گفته بود بشنید، از زیبایی و استواری آن به شگفتی درماند و او را چند کره اسب – که خود شاعر از گله امیر جدا کرده بود – پاداش داد. از آن پس، فرخی زیست تازه‌ای را آغاز کرد و دوران بدبختی و بیچارگی اش را از یاد برد و آدمی برخوردار و نازپرورده گشت؛ چنانکه گویی هرگز چنان مرحله ای از محرومیت و تلخی را پشت سر نگذاشت بود.

شاعر جوان و خوش گذران سیستانی را از حدود سال ۳۹۰ هـ. ق. در خدمت سلطان غزنه (سلطان محمود) می‌بینیم؛ جایی که در آن از نعمت و ثروت و حرمت بسیار برخوردار گردید. فرخی افزون بر شاعری، آوازی خوش داشت و ساز هم به خوبی می‌نواخت. این مایه هنر برای رسیدن او به زندگانی افسانه ای کافی بود. او در زندگی مادی کمبودی نداشت؛ خوش گذرانی و کام جویی با سرشت او آمیخته شده بود و خوی ستایشگری و خوش آمدگویی جزئی از منش او به شمار می‌آمد.

پس از مرگ محمود، در سال ۴۲۱ هـ.ق. فرخی دل شکسته و اندوهگین، به دربار سلطان مسعود پیوست و تا پایان زندگانی ـ در سال ۴۲۹ هـ.ق. ــ به ستایش این امیر پرداخت.

فکر و شعر فرخی

دیوان شعر فرخی – که بالغ بر چند هزار بیت می‌شود ـــ مجموعه ای است از چامه ها، چند ترکیب بند و شماری چکامه، قطعه و چارانه. فرخی بخش عمده ای از چامه های خود را در دربار غزنوی سرود و به شیوه سخن‌پردازان روزگار خود، به ستایش پادشاهان، درباریان، وزیران و بزرگان عصر خویش پرداخت.

در بیشتر این قصاید، شاعر، نخست جلوه‌های طبیعت مثل بهار، خزان، صبح، شب، ابر و رود را توصیف می کند و آن گاه از بزرگی‌ها و بزرگواری‌های ستوده یاد می آورد.

گل بخندید و باغ شد پدرام / ای خوشا این جهان بدین هنگام

قلمرو زبانی: پدرام: شادمان، شاد / هنگام: زمان / قلمرو ادبی: قالب: چامه (قصیده) / وزن: فاعلاتن مفاعلن فعلن/ گل بخندید و باغ شد پدرام:‌ جانبخشی، استعاره پنهان

بازگردانی: گل خندید و باغ شادمان شد. در این زمان این جهان چقدر خوش و خوب است.

گل سوری به دست باد بهار / سوی باده همی‌دهد پیغام

قلمرو زبانی: گل سوری: گل سرخ / باده: مل، می، نبیذ / قلمرو ادبی: جانبخشی، استعاره پنهان/ دست: مجاز از وسیله / باد: نماد پیک

بازگردانی: گل سوری به وسیله باد بهار به تو پیغام می‌دهد که زمان می خواری فرارسیده است.

که تو را با من ار مناظره ای است / من به باغ آمدم، به باغ خرام

قلمرو زبانی: ار: اگر / را: نشانه دارندگی / مناظره: با یکدیگر گفت و گو کردن / خرامیدن: با ناز راه رفتن / قلمرو ادبی:

بازگردانی: که اگر تو می خواهی با من گفت و گو داشته باشی، من به باغ آمدم، به باغ بیا.

در میان شعرهای فرخی به بیت‌ها یا قطعه‌هایی برمی‌خوریم که از نکته‌های اخلاقی و آموزنده تهی نیست. هر چند با آشنایی ای که از اخلاق و باورهای فرخی داریم، می توانیم در پاکدلی او نسبت به این نکته‌ها و آموزش ها در گمان افتیم.

شرف و قیمت و قدر تو به فضل و هنر است / نه به دیدار و به دینار و به سود و به زبان

قلمرو زبانی: شرف: آبرو، اعتبار، بزرگواری / قدر: ارزش / فضل: فضیلت، برتری، فرهنگ / هنر: فضیلت / دیدار: چهره / دینار: نقدینه طلا، زر / قلمرو ادبی: سود، زبان: تضاد/ واج آرایی صامت / باد: نماد پیک / دینار: مجاز از نقدینه / زبان: مجاز از سخن گفتن

بازگردانی: آبرو و ارزش و اعتبار تو به داشتن فضل و هنر است؛ به زیبایی چهره و به پول و به سود و به سخن نیست.

هر بزرگی که به فضل و به هنر گشت بزرگ / نشود خرد به بد گفتن بهمان و فلان

قلمرو زبانی: فضل: فضیلت، برتری، فرهنگ / هنر: فضیلت / خرد: کوچک، ناچیز / قلمرو ادبی: بزرگ، خرد: تضاد

بازگردانی: هر بزرگی که با فضیلت و با هنر خودش بزرگ شد، با بدگویی این و آن کوچک و بی ارزش نمی‌شود.

شیر هم شیر بود گرچه به زنجیر بود / نبرد بند و قلاده شرف شیر ژیان

قلمرو زبانی: قلاده: گردن بند / ژیان: تندخو، خشمناک / بود: می باشد/ شرف: آبرو، اعتبار، بزرگواری / قلمرو ادبی: به زنجیر بود: کنایه از «درقفس و اسیر بودن» / واج آرایی «ش» / واژه آرایی: شیر

بازگردانی: شیر هم شیر است اگرچه در قفس باشد. بند و قلاده نمی تواند آبروی شیر خشمگین را ببرد.

ابوالقاسم، حسن بن احمد عنصری را که عنوان این روزگار را به نام او ویژه داشتیم، باید شاعری بختیار و خوش فرجام دانست. او در حدود سال۳۵۰ هجری در بلخ زاده شد. پدرش بازرگان بود و چون از جهان رخت بربست، دارایی و سرمایه خویش را به پسر بازگذاشت. عنصری دارایی پدر را برگرفت و به دادوستد پرداخت؛ اما در خلال سفر، دزدان، کاروان او را زدند و نقدینه اش را به تاراج بردند. پس از آن، عنصری آهنگ دانش اندوزی کرد و به شعر و ادب روی آورد. در اوایل کشورداری محمود غزنوی، امیر نصر، برادر محمود، وی را به سلطان غزنه شناساند. به دلیل همین پیشینه و نیز از آنجا که معرّف او برادر سلطان بود و در علم و ادب و شعر سرآمد، به محمود بسیار نزدیک شد تا این که لقب ملک الشعرایی یافت و توجه و احسان پادشاه را به خود کشید؛ همه سخنوران دربار او را بزرگ می شمردند و سرایندگان دوره‌های پسین بر حرمت، مال و نعمت او رشک می بردند. درگذشت عنصری در سال ۴۳۱ هـ.ق. رخ داد.

شعرها و آثار عنصری

بخش عمده شعرهای بازمانده از عنصری که به حدود دو هزار بیت می رسد، چامه های اوست که اغلب آنها در ستایش سلطان محمود، سلطان مسعود و دیگر شاهزادگان غزنوی و ذکر اوصاف، کارها و کشورگشایی های آنهاست. توانایی او در شاعری و به کار گرفتن واژگان و معانی بلند بدان پایه است که وی را در زمره بزرگ ترین چامه سرایان زبان پارسی درآورده است. امتیاز عنصری نسبت به سخنوران پیشین در این است که او افزون بر فن شعر از دانش‌های زمان خود نیز بهره مند بود؛ به ویژه پاره ای از اصطلاحات حکمت و منطق را در شعر خویش به کار گرفت.

قصاید عنصری پربار و استوار است. وی در شعر خود بیشتر از منطق و برهان الهام می‌گیرد تا از ذوق و هیجان، بی این که خود در زندگی به فلسفه ویژه ای دست یافته باشد. عنصری برخلاف فرخی به جای روی آوردن به تغزّل بیشتر به وصف می‌پردازد یا چامه های خود را بی دیباچه می‌آغازد.

نمونه ای از توصیف‌هایش را با هم می‌خوانیم.

باد نوروزی همی در بوستان بتگر شود / تا ز صنعش هر درختی لُعبتی دیگر شود

قلمرو زبانی: بتگر: بت تراش، بت ساز / صنع: آفرینش، ساخت / لعبت: بازیچه، عروسک، نیکو، زیبا / قلمرو ادبی: بت: استعاره از گل و گیاهان / بر پایه اندیشه گذشتگان باد بهاری سبب رویش گل ها و فرارسیدن بهار است.

بازگردانی: باد نوروزی در بوستان گل ساز می شود و به خاطر هنر باد نوروزی، هر درختی مانند عروسک، زیبا می شود.

باغ همچون کلبه بزاز پر دیبا شود / راغ همچون طبله عطار پر عنبر شود

قلمرو زبانی: بزاز: پارچه فروش / دیبا: حریر / راغ: دامنه کوه، دشت، مرغزار / طبله: بویدان، جونه، شیشه عطر / عطار: عطرفروش / عنبر: ماده ای چرب، خوشبو، و معطر که از معده یا روده نوعی ماهی گرفته می شود و امروزه در عطرسازی به کار می رود / قلمرو ادبی: موازنه / باغ، راغ: جناس / عنبر: مجاز از مطلق عطر

بازگردانی: باغ مانند کلبه پارچه فروش پر از پارچه حریر می‌شود (رنگارنگ و لطیف) و دشت مانند شیشه عطرفروش پر از عطر گل ها می‌شود.

در میان شعرهای عنصری گاهی قطعه‌ها و بیت های حکمت آمیز نیز به چشم می‌خورد و این غیر از موردهایی است که او ستوده خود را به شجاعت، مردانگی، دانش و داد برمی‌انگیزد.

عجب مدار که نامرد، مردی آموزد / از آن خجسته رسوم و از آن خجسته سیر

قلمرو زبانی: رسوم: ج رسم، آیین / سیر: ج سیرت، روش / قلمرو ادبی: نامرد، مردی: همریشگی

بازگردانی: تعجب نکن که نامرد، از آن آیین خوب و از آن رفتار مبارک، مردانگی بیاموزد.

به چند گاه دهد بوی عنبر آن جامه / که چند روز بماند نهاده با عنبر

قلمرو زبانی: عنبر: ماده ای خوشبو که از معده یا روده نوعی ماهی گرفته می شود / قلمرو ادبی: نهادن: گذاشتن، قرار دادن

بازگردانی: جامه ای که چند روز کنار عنبر بماند، مدتی بوی عنبر خواهد گرفت.

دلی که رامش جوید نیابد آن دانش / سری که بالش جوید نیابد او افسر

قلمرو زبانی: رامش: شادی، آسودگی، آسایش / افسر: تاج /  قلمرو ادبی: سر: مجاز از انسان / که بالش جوید: کنایه از اینکه دنبال تن آسایی و تنبلی باشد

بازگردانی: دلی که به دنبال تنبلی و تن آسانی باشد به دانش دست نمی یابد. انسانی که در پی رفاه و تنبلی باشد به تاج پادشاهی نمی رسد.

ز زود خفتن و از دیر خاستن هرگز / نه ملک یابد مرد و نه بر ملوک، ظفر

قلمرو زبانی: ملک: سرزمین / ملوک: پادشاهان / ظفر: پیروزی / قلمرو ادبی: خفتن، خاستن: تضاد /

بازگردانی: از زود خوابیدن و دیر بیدار شدن هرگز مردی پادشاه نمی شود و بر دیگر پادشاهان پیروز نمی شود.

عنصری غیر از چامه و چکامه و چارانه در مثنوی گویی نیز دستی تمام داشته و قصه وامق و عذرا را که داستانی یونانی است درپیوسته است. اصل کتاب در دست نیست؛ اما حدود پانصد بیت از آن را از لابه لای کتابها یافته اند. دیگر مثنوی‌های بازخوانده به عنصری، عبارت اند از: شاد بهر و عین الحیات و سرخ بت و خنگ بت. وجود این مثنوی‌ها در قرن پنجم هجری نشان می‌دهد که در آن روزگار داستان سرایی رواج داشته است.

اگر بخواهیم تنها نمونه‌ای از سخن پردازان سرخوش و جوان طبع پارسی را که با طبیعت زیسته و بدان دل داده است بشناسانیم، او کسی جز منوچهری دامغانی، نخواهد بود. کودکی و جوانی منوچهری در دامغان گذشت؛ شهری که پیرامونش را بیابانهای فراخ و بی کران فرا گرفته بود. منوچهری شاید بارها حرکت آرام کاروان‌ها را با آن شتران بردبار، در سینه بیابانها دیده و آهنگ کوچ کاروانیان را در سحرگاهان به گوش خویش شنیده است.

از دامغان تا گرگان و طبرستان راهی نیست. منوچهری شاید به همراه یکی از همین کاروان‌ها در آغاز جوانی به طبرستان رسید و چنان که نوشته اند، به خدمت منوچهر بن قابوس زیاری ــ که آن سالها در گرگان و طبرستان حکومت می‌کرد ــ رسید. به همین علت نام هنری «منوچهری» را برای خود برگزید.

وی پس از مرگ این امیر زیاری، به ری شتافت و به خدمت طاهر دبیر که از سوی مسعود غزنوی در آنجا فرمانروایی داشت رسید و از همانجا او را با عزّت و احترام، بر پشت پیل به غزنین روانه کردند.

ظهور سخنوری جوان و خوش ذوق در میان شاعران دربار، مایه ناخرسندی گشت و شاعران پیر و پیشکسوت به این رقیب نوخاسته به دیده رشک نگریستند. از جور همین حسودان بود که منوچهری برای جلب حمایت عنصری، خود را از ستایش وی ناگزیر دید و قصیده معروف «لغز شمع» را سرود. وی پس از ستایش برخی از رجال و وزیران، در دربار غزنه برای خود جاه و جایگاهی یافت.

منوچهری در اوج کامرانی و نوش خواری بود و هنوز برای بهره وری از لذتها و کامجویی‌های زندگی امیدها در سر داشت که مرگ بی هنگام در جوانی بر او تاختن آورد و در یکی از روزهای سال۴۳۲هـ. ق. وی را همچون غباری با خود برد.

شیوه شاعری: هر چه منوچهری در زندگی با آنها سروکار داشته، در شعر وی نیز بازتاب یافته است. رنگارنگی تشبیه‌های او در وصف طبیعت، گل و گیاه و پرندگان خوش آواز، در واقع تصویر خاطرات روزگاری است که او در گرگان و طبرستان گذرانده است. حتی وصف کاروانگاه‌ها و ویرانه ها و حرکت شبانه شتران با آن جرس‌های خوش آواز را که در شعر منوچهری برجستگی و جلوه ویژه ای یافته است، برخی به یادمان های کودکی او از بیابانهای دامغان پیوسته می‌دانند و نه یکسره تجربه ای تقلیدی که از راه خواندن دیوانهای شاعران تازی به او رسیده باشد.

منوچهری افزون بر تازی دانی از دانشهای زمان خود مانند دستور زبان، پزشکی، اخترشناسی و نوازندگی آگاه بوده و اصطلاحات و واژه‌های خاص آن علوم را در شعر خویش به کار می‌برد؛ همین امر بر دشواری شعر او بیش از پیش افزوده است.

منوچهری قالب مسمط را برای نخستین بار در شعر پارسی پدید آورد و در میان همه گویندگان پارسی زبان، در سرودن مسمط سرآمد شد. قالب مسمط عبارت است از چندین بند که هر بند مرکب از چهار تا هشت مصراع هموزن و همقافیه است و واپسین مصرع در هر بند با مصرع‌های آخر بندهای دیگر قافیه ای یکسان دارد. موضوع مسمط‌های منوچهری عموماً وصف، باده سرایی و ستایش است و در بیشتر آنها تشبیهات زیبا و خیال اندیشی‌های بدیع به کار رفته است. در اینجا چند بند از یکی از زیباترین مسمط‌های منوچهری را که در وصف خزان گفته است، می‌آوریم.

خیزید و خز آرید که هنگام خزان است / باد خنک از جانب خوارزم وزان است

قلمرو زبانی: خاستن: برخاستن، بلند شدن (بن ماضی: خاست، بن مضارع: خیز) / خز: جانوری مانند سمور که از پوست وی پوستین سازند / وزان: در حال وزیدن / قلمرو ادبی: وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن /  واج آرایی «خ» «ز» «ا» / خز: مجاز از پوست خز

بازگردانی: بلند شوید و پوست خز بیاورید زیرا پاییز فرارسیده است و باد خنک از سوی خوارزم می وزد.

آن برگ رِزان بین که بر آن شاخ رزان است / گویی به مثل پیرهن رنگرُزان است

قلمرو زبانی: رزان [به زیر «ر»]: ریزان، در حال افتادن / شاخ: شاخه / رَزان[به زبر «ر»]: درخت تاک / قلمرو ادبی: رزان، رزان: جناس

بازگردانی: آن برگ ریزان را ببین که روی آن شاخه درخت رز قرار دارد. آن برگ مانند پیراهن رنگرُزان رنگارنگ شده است.

دهقان به تعجب سر انگشت گزان است

کاندر چمن و باغ نه گل ماند و نه گلزار

قلمرو زبانی: کاندر: که اند، که در / گلزار: گلستان / قلمرو ادبی: واج آرایی

بازگردانی: دهقان از تعجب سر انگشتش را می گزد؛ زیرا در چمن و باغ نه گل مانده است و نه گلستان.

طاووس بهاری را دنبال بکندند / پرش ببریدند و به کنجی بفکندند

قلمرو زبانی: دنبال: دم / قلمرو ادبی:

بازگردانی: دم طاووس بهاری را کندند. پرش را بریدند و به کنجی انداختند.

خسته به میان باغ به زاریش پسندند / با او ننشینند و نگویند و نخندند

قلمرو زبانی: خسته: زخمی / زاری: پریشان، خوار / قلمرو ادبی: واج آرایی

بازگردانی: می‌پسندند که طاووس در میان باغ خوار و زخمی باشد. با طاووس نمی‌نشینند و چیزی نمی‌گویند و نمی‌خندند.

وین پر نگارینش بر او باز نبندند

تا بگـذرد آذر مـه و آید سپس آذار

قلمرو زبانی: وین: و این / نگارین: نقش دار / آذر: نهمین ماه سال/ آذار: ماه رومی کمابیش برابر فروردین فارسی / قلمرو ادبی: آذر، آذار: جناس / آذر: مجاز از زمستان / آذار: مجاز از بهار

بازگردانی: و این پر پرنقش و نگار طاووس را به او نمی دهند تا آذر ماه (زمستان) بگذرد و فروردین (بهار) فرارسد.

محمد بن عبدالملک معزی نیشابوری از تبار «شاعران ستایشگر» و یکی از واپسین سخنوران بختیاری است که به شیوه شاعران دربار غزنه شعر می‌گفت و همانند آنان از نقدینه و نعمت برخورداری یافت؛ تا آنجا که جاه و جایگاه او رشک سخن پردازان پس از وی را برانگیخت و بسیاری بر روزگار خوش او رشک بردند.

معزی از نیشابور بود. پدرش عبدالملک برهانی در دربار آلب ارسلان سلجوقی مقام سخن‌سالاری داشت و در اوایل کار ملکشاه درگذشت و محمد، فرزندش، به جای او به خدمت سلطان سلجوقی درآمد و نام هنری خود، «معزّی» را از لقب پادشاه ـــ که «معزالدین» بود ـ برگرفت و به زودی در دربار آن سلطان، جاهی یافت. گویا معزی در آغاز، چندان مورد توجه ملکشاه نبود تا روزی که شهریار برای دیدن هلال ماه رمضان به دشت رفته بود؛ چون از همه زودتر ماه را دید، معزّی بی درنگ این چارانه را سرود:

ای ماه چو ابروان یاری گویی / یا نی، چو کمان شهریاری گویی

قلمرو زبانی: نی: نه / شهریار: شاه / گویی: مثل اینکه / قلمرو ادبی: ای ماه: جانبخشی / چو ابروان؛ چو کمان شهریاری: تشبیه / یاری، شهریاری: همریشگی هنری

بازگردانی: ای ماه آسمان، مثل اینکه مانند ابروان یاری؛ یا نه مثل اینکه مانند کمان پادشاهی.

نعلی زده از زر عیاری گویی / در گوش سپهر گوشواری گویی

قلمرو زبانی: زده: ساخته / زر عیار: طلای ناب / سپهر: آسمان / گوشوار: گوشواره / قلمرو ادبی: نعلی زده از زر عیاری گویی: تشبیه / گوش سپهر: جانبخشی

بازگردانی: ای ماه، تو مانند نعلی هستی که از طلای ناب ساخته شده است. تو مانند گوشواره ای در گوش آسمانی.

و از آنجا مورد توجه خاص سلطان واقع گشت و تا پایان کار ملکشاه (سال ۴۸۵ هـ. ق.) در خدمت سلطان سلجوقی به سر برد. بعد از درگذشت  ملکشاه، معزی به خدمت سنجر درآمد و نعمت و اکرام یافت. روزی در شکارگاه تیر پادشاه به خطا بر سینه او نشست. او هر چند از زخم این تیر نمرد؛ اما مدتها تیر در سینه اش جای داشت و از آسیب آن رنج می‌برد تا این که میان سال‌های ۵۱۸ تا ۵۲۱ هـ.ق. زندگی را بدرود گفت.

شیوه شاعری معزّی

معزّی را باید شاعری تقلیدگر و فاقد نوآوری دانست. چامه های او عموماً بر شیوه منوچهری است؛ اما تأثیر فرخی و عنصری هم در شعر وی دیده می‌شود. کار اصلی او، چامه سرایی و درونمایه عمده شعرش ستایش و توصیف است.

زبان چکامه معزی ساده است؛ اما در این نوع شعر نیز به مانند قصیده به ابتکار چندانی دست نیافته است.

نمونه ای از شعرهایش را برای آشنایی بیشتر می‌آوریم.

ای ساربان منزل مکن جز در دیار یار من / تا یک زمان زاری کنم بر ربع و اطلال و دِمَن

قلمرو زبانی: ساربان: شتردار، شتربان / دیار: سرزمین / ربع: سرا، خانه / اطلال: خرابه های بازمانده از خانه و کاشانه / دِمَن: آثار بودن مردم در جایی /  قلمرو ادبی: دیار، یار: جناس ناهمسان افزایشی

بازگردانی: ای شتردار، جز در سرزمین یار من منزل مکن تا مدتی بر خرابه ها و کاشانه یارم گریه و زاری کنم.

رَبع از دلم پرخون کنم، خاک دمن گلگون کنم / اطلال را جیحون کنم، از آب چشم خویشتن

قلمرو زبانی: ربع: سرا، خانه / دمن: آثار بودن مردم در جایی / قلمرو ادبی: گلگون: تشبیه / اغراق

بازگردانی: از دلم خرابه ها را پرخون می کنم، خاک ویرانه ها را مانند گل، سرخ فام می کنم. خانه ها را از آب چشمم مانند رود جیحون می کنم.

آنجا که بود آن دلستان، با دوستان در بوستان / شد گرگ و روبه را مکان، شد گور و کرکس را وطن

قلمرو زبانی: دلستان: یار، دلبر / قلمرو ادبی: دوستان، بوستان: جناس ناهمسان

بازگردانی: آنجا که دلبرم، با دوستان در گلستان بود، [ویرانه شده است و] اکنون مکان گرگ و روباه و گورخر و کرکس شده است.

ابر است بر جای قمر، زهر است بر جای شکر / سنگ است بر جای گهر، خار است بر جای سمن

قلمرو زبانی: قمر: ماه / گهر: جواهر / سمن: یاسمن، یاس / قلمرو ادبی: زهر، شکر؛ سنگ، گهر؛ خار؛ سمن: تضاد / سمن: مجاز از گل

بازگردانی: به جای ماه، ابر آمده است. به جای شکر، زهر آمده است. به جای جواهر، سنگ بی ارزش آمده است. به جای گل، خار جای گرفته است. (وضعیت همه چیز بد شده است.)

کاخی که دیدم چون ارم، خرم تر از روی صنم / دیوار او بینم به خم، ماننده پشت شمن

قلمرو زبانی: ارم: بهشت، مینو / خرم: سرسبز / صنم: بت / شمن: بت پرست / قلمرو ادبی: دیوار او بینم به خم: کنایه از اینکه «درحال ویران شدن است»

بازگردانی: کاخی که مانند بهشت، دیدم و خرم تر از روی بت بود، دیوارش را مانند پشت بت پرستان خمیده می بینم.

زین سان که چرخ نیلگون کرد این سراها را نگون /  دیار کی گردد کنون گرد دیار یار من

قلمرو زبانی: سرا: خانه / دیار: کس / خرد: کوچک، ناچیز / قلمرو ادبی: چرخ: استعاره از آسمان / نیلگون: تشبیه / پرسش انکاری

روزگار فردوسی

درآمدی بر اثر فردوسی دوره حماسه ملی و خردآرمانی

سومین دوره مشخصی را که ادب پارسی پشت سر گذاشته و از نیمه سده چهارم تا نیمه‌های سده پنجم به درازا کشیده، عصر فردوسی یا عصر حماسه‌سرایی است.

فردوسی

آغاز این دوره که از نظر تاریخی هم‌زمان است با اوج کشورداری سامانیان در واقع، عصر اندیشه استقلال ملی ایران است. فرمانروایان سامانی با تاکید بر ضرورت نگارش به زبان پارسی دری و گردآوری تاریخ و روایت‌های گذشته ایرانی، در برابر خلافت بیگانه بغداد به هویتی مستقل دست می‌یابند و با تشویق سخنوران و نویسندگان و نگارندگان می‌کوشند در فرارودان و خراسان بزرگ، هویت فرهنگی‌ای را – که عبارت است از بازیافتن اندیشه ای ایرانی در چارچوب فرهنگ اسلامی- ترویج کنند. آن‌ها برای این کار زبان پارسی یعنی زبان اقوام ایرانی را برمی‌گزیند و علاوه بر سرایندگان، دانشمندان ایرانی را بر آن می‌دارند تا به زبان ملی خود – که با قبول الفبای عربی در واقع هویت دینی و اسلامی نیز پیدا کرده بود- به نگارش کتاب دست یازند.

در آغاز این دوره هنوز بیشتر دانشمندان ایرانی به ضرورت، آثار خود را به عربی می‌نوشتند تا بتوانند از سراسر جهان اسلام خوانندگانی بیابند. به عبارت دیگر شمار ایرانیان دانشوری که در زمینه‌های گوناگون مذهبی، تاریخی و علمی، زبان عربی را به کار می‌گرفت، در سنجش با دوره‌های قبل کمتر نشده بود؛ با این حال تا آنجا که به قلمرو کار سامانیان مربوط می‌شد، بیشتر نویسندگان پارسی‌زبان به نوشتن به زبان پارسی تشویق می‌شدند، بنابراین نثر در عصر سامانیان مانند نظم رو به پیشرفت گذاشت و به علت غلبه روح ایران‌دوستی و احساس نیاز به هویت مستقل – به ویژه در خراسان آن روز – داستان‌ها و روایت‌های مربوط به تاریخ گذشته ایران فراهم شد و سرانجام در سال ۳۴۶هـ.ق. به امر ابومنصور محمدبن عبدالرزاق فرماندار توس به صورت مجموعه‌ای مستقل به زبان پارسی درآمد و به نام شاهنامه، در اختیار همگان قرار گرفت. همین شاهنامه منثور بود که چند سال بعد به امر منصور بن نوح سامانی، دقیقی طوسی نظم آن را برعهده گرفت و بعد از کشته شدن او، فردوسی شاعر بزرگ و همشهری وی با کوششی شگفت‌انگیز حدود سی سال، کار نظم شاهنامه را به پایان رساند.

آنچه از شعر این دوره بر جای مانده بسیار اندک است. با این حال می‌تواند استواری قالب و معنی، تنوع وزن‌ها و قالب‌ها، گونه گونی درونمایه‌ها و خیال‌های شعری این عصر را نشان بدهد. در این روزگار شمار شاعران زیاد و تنوع قالب‌ها و مضمون‌های شعری شایگان است. سنت داستان‌پردازی، منظومه‌سرایی و حماسه‌سرایی در این دوره پایه گذاری می‌شود؛ شعر این عصر پیام‌آور صلح و آرامش و رفاه و شادی است و خصوصیات آشکار آن نزدیکی به طبیعت، آمیختگی با موسیقی، داشتن رنگ ملی و ایرانی، دربردارنده مایه‌های حکمی و اخلاقی و فقدان مایه‌های عرفانی و آسمانی است؛ همچنین از پیراستگی و استواری فکری و زبانی نغزی برخوردار است. محور فکری آن، عشق به طبیعت، برتری یافتن خوبی در برابر بدی، بهروزی قوم ایرانی و در نهایت، همه انسان‌های حق‌جو است. تکیه اصلی جریان شعری در این دوره بر حمایت از فرهنگ قومی و اهمیت و اعتبار بخشیدن به زبان پارسی است. در این دوره علاوه بر غزنه، توس به عنوان خاستگاه حماسه ملی ایران و ادامه دهنده فرهنگ و هویت ایرانی از اهمیت ویژه ای برخوردار می‌شود و در واقع مهمترین فرهنگ‌شهر این دوره به شمار می‌رود. سه شاعر حماسه سرا و توانای این عصر یعنی دقیقی، فردوسی و اسدی از این شهر برمی‌خیزند و تمام شهر برای تدارک این حماسه بزرگ دست به دست هم می‌دهند تا آنجا که اگر کار دقیقی و فردوسی را در کنار ادبیات ستایشی و وابسته به دربار وقت در زمره ادبیات مردمی این دوره به شمار آوریم به خطا نرفته‌ایم.

نثر پارسی و آغاز ادبیات تاریخی – دینی

چنان که پیش از این دیدیم نثر پارسی در آغاز عصر فردوسی زاده شد؛ زیرا نخستین کتاب نثر پارسی که به نگارش درآمد، همان شاهنامه منثوری بود که به دست و سرمایه ابومنصور محمدبن عبدالرزاق توسی فراهم آمد و به شاهنامه ابومنصوری شهرت یافت و چنانکه گفتیم در واقع تاریخ گذشته ایران به شمار می‌آمده است. دریغ که اصل این کتاب از میان رفته و تنها دیباچه آن که حدود پانزده صفحه می‌شود، در بعضی از نسخه‌های خطی قدیمی شاهنامه به دست ما رسیده است.

علاوه بر این شاهنامه، شاهنامه منثور دیگری به نام شاهنامه ابوالمؤید بلخی وجود داشته که گویا قبل از شاهنامه ابومنصوری تألیف یافته است؛ اما یکسره از میان رفته و درباره آن نمی‌توان سخنی گفت.

دومین کتاب ارزنده ای که به نثر پارسی در زمان سامانیان فراهم آمده و خوشبختانه تمام آن تا امروز بر جای مانده، ترجمه‌ای از یک تفسیر قرآن است که اصل عربی آن در سال‌های پایانی سده سوم به دست محمد بن جریر طبری دانشمند ایرانی نگاشته شده است.

منصور بن نوح اندکی پس از پدید آمدن شاهنامه ابومنصوری به نسخه ای عربی از این تفسیر گرانقدر دست پیدا کرد؛ اما چون فهم آن برایش دشوار بود، خواست که آن را به پارسی برگرداند؛ پس گروهی از دین‌دانان فرارودان را فراخواندند و از آنان نظر خواستند که آیا می توان قرآن را به زبانی دیگر ترجمه کرد (توضیح آن که تا آن زمان قرآن کریم به هیچ زبان دیگری ترجمه نشده بود.) این دین‌پژوهان پس از مشورت‌های لازم فتوا دادند که این کار اشکالی ندارد. آن گاه همان دین‌دانان فرارودان گماشته شدند که این کتاب را به پارسی برگردانند. آنچه امروز به نام ترجمه تفسیر طبری در اختیار ماست، ترجمه و خلاصه‌ای از همان تفسیر محمد بن جریر طبری است که در سالهای میانه سده چهارم هجری به پارسی ساده و استواری درآمده است.

نثر این کتاب ساده و شمار واژگان تازی آن، بسیار اندک است. روی هم رفته از ترجمه تفسیر طبری به عنوان نقطه آغازی برای نثر دینی پارسی می‌توان یاد کرد که در دوره‌های بعد گسترش یافت.

از سال ۳۵۲ هـ.ق. ابوعلی بلعمی، وزیر دانشمند منصور بن نوح سامانی به امر وی ماموریت یافت که تاریخ مفصلی را که محمد بن جریر طبری به عربی نوشته بود به پارسی برگرداند. بلعمی پس از آغاز به ترجمه این کتاب اطلاعات دیگری درباره تاریخ ایران به دست آورد و بر آن افزود و با حذف مطالبی از اصل تاریخ طبری در واقع آن را به صورت نگارش مستقلی درآورد که به تاریخ بلعمی شهرت یافته است. این کتاب امروز در دست است و از متون تاریخی مهم روزگار سامانی به شمار می‌رود.

نثر علمی پارسی حدوداً با کتاب الابنیه آغاز می‌شود. این کتاب را ابومنصور موفق هروی در خواص گیاهان و داروها (و در واقع درباره علم داروشناسی) در عهد منصور بن نوح سامانی (۳۶۶- ۳۵۰ هـ.ق.) نگاشته است.

زمانی که کتاب الابنیه در زمینه داروها به زبان پارسی نگاشته شد یا اندکی پس از آن پزشک دیگری از مردم بخارا به نام ابوبکر اخوینی بخارایی، کتابی در شیوه درمان بیماری‌ها نگاشت و نام آن را هدایه المتعلمین فی الطب گذاشت. چون وفات اخوینی در حدود سال ۱۳۷۱ هـ.ق. بوده است، تاریخ تالیف کتاب را باید نیمه دوم قرن چهارم هجری بدانیم. در این کتاب برای بسیاری از اصطلاحات علمی، واژه‌های مناسب پارسی به کار رفته است.

بسیاری از کتاب‌های منثور این دوره در نوع خود نخستین کتاب‌هایی اند که به زبان پارسی نوشته شده اند؛ زیرا نویسندگی پارسی به طور جدی و رسمی در این سده آغاز شده است. حدود العالم نخستین کتاب جغرافیا به زبان پارسی و در سال ۳۷۲ هـ.ق. نگارش یافته است. نویسنده آن معلوم نیست؛ اما نثر ساده و روان و موضوع آن، جغرافیای عمومی به ویژه جغرافیای سرزمین‌های اسلامی است. این کتاب دربردارنده اطلاعاتی دقیق و در نوع خود کم نظیر است.  

سعید جعفری
سعید جعفری
سعید جعفری
سعید جعفرری دبیر فارسی، عربی و انگلیسی
سعید جعفری
سعید جعفری

طرز شاعری ابومنصور دقیقی طوسی در لفظ و معنا ساده و طبیعی من جهاتی همانند شیوه رودکی است. او نخستین کسی است که پس از مسعودی مروزی به نظم داستانهای ملی ایران سر و دل گماشت و در واقع پیشوای فردوسی در این کار بود؛ به همین دلیل نام و یاد او را در این دوره می‌آوریم.

دقیقی که بر کیش زرتشتی بود، در جوانی به شاعری پرداخت و برخی از امرای چغانی (نام خاندانی که بعد از اسلام در ناحیه چغان واقع در مسیر علیای جیحون فرمانروایی داشتند) و سامانی را ستود و از ایشان جایزه‌های گرانبهایی دریافت کرد. دقیقی ظاهرا به فرمان نوح بن منصور سامانی مأموریت یافت تا شاهنامه منثور ابومنصوری را به رشته نظم کشد؛ اما هنوز بیش از هزار بیت آن را نسروده بود که به دست غلام خود کشته شد (حدود ۳۶۷ یا ۳۶۹ هـ.ق.)؛ در حالی که هنوز جوان بود و بخش عظیمی از داستان‌های شاهنامه ناسرود مانده بود. فردوسی طوسی سراینده، استاد و همشهری دقیقی کار ناتمام او را پی گرفت و با توفیق به پایان رساند.

آثار و اشعار دقیقی: از قصیده‌ها و غزل‌ها و قطعات دقیقی به مانند اغلب شاعران عصر رودکی ابیات پراکنده‌ای برجای مانده و بسیاری از آنها از میان رفته است. از همین مقدار باقی مانده و اشاره‌هایی که برخی از شاعران پس از وی به موقعیت شعر و شاعری او داشته اند، پیداست که وی در غزل روشی استوار داشته است. او در ضمن قصیده از پندگویی و راهنمایی آدمیان و ترویج صفات مردانگی خودداری نمی‌کرده و گاهی ستوده خود را به داشتن دلیری و سخاوت و خرد برمی انگیخته است. زیبایی‌های طبیعت و تشبیهات رنگین هم به قصاید او راه یافته و هم به غزل‌هایش تازگی و جلوه ای خاص داده است.

با این حال اثر جاویدان و مهم دقیقی همان گشتاسپ‌نامه است که هر چند در استواری و کمال فنی به پای شاهنامه نمی‌رسد؛ اما همچنان در متن حماسه جاودان فردوسی رونق و جلوه خود را حفظ کرده است.

نمونه ای از شعر وی را در اینجا می‌آوریم.

قلمرو زبانی: را: به معنای «به» / بر: میوه، بار / ولیک: ولی / به: به معنای «در» / قلمرو ادبی: واژه آرایی: دهد

قلمرو زبانی: صبوری: شکیبایی / گذاشتم: گذراندم (بن ماضی: گذاشت؛ بن مضارع: گذار) / بباید: لازم است (بن ماضی: بایست؛ بن مضارع: بای) / قلمرو ادبی: واژه آرایی: عمر

حکیم ابوالقاسم فردوسی از ستارگان بی‌همتای آسمان ادب ایران است که از گذشته‌های دور با کتاب گران‌ارج خود شاهنامه در میان مردم آوازه و محبوبیت یافته است. زندگانی وی با تمام ارزشی که در ادب و فرهنگ ایران دارد، چندان روشن نیست. آنچه درباره وی می‌دانیم این است که در یکی از سال‌های ۳۲۹ یا۳۳۰ هـ.ق. یعنی درست در همان سال‌هایی که شمع زندگانی رودکی، شاعر پرآوازه دوران پیشین رو به خاموشی می‌نهاد در روستای باژ (پاز کنونی) واقع در منطقه توس به جهان آمد.

فردوسی از نجیب‌زادگان و دهگانان توس بود. دهگانان طبقه ای پایور و توانگر بودند و می‌توانستند از راه درآمد زمین خود، زندگی نسبتا آسوده ای داشته باشند. این گروه به سنت و فرهنگ ایرانی دلبستگی بسیاری داشتند و روایات تاریخی و سرگذشت پیشینیان خود را بهتر از هر گروه دیگری می‌دانستند و آن را سینه به سینه به نسل‌های بعد از خود انتقال می‌دادند.

فردوسی ۴۰ سال بیشتر نداشت که دقیقی، شاعر حماسه پرداز هم‌استانی وی که نظم روایات ملی ایران را از چند سال پیش آغاز کرده بود، در سن جوانی به دست غلامش کشته شد؛ ازین رو فردوسی بر آن شد تا کار ناتمام او را پی بگیرد. در این کار جوانمردی از دوستان وی به تشویق او همت گماشت و شاهنامه منثوری را که دربردارنده تاریخ شاهان قدیم ایران بود و چند سال پیش تر از آن به فرمان ابومنصور محمدبن عبدالرزاق طوسی فراهم آمده بود در اختیارش گذاشت. فردوسی شاهنامه خود را از روی این شاهنامه منثور آغاز کرد و به هنگامی که تقریباً ۵۸ ساله بود، متجاوز از دو سوم کتاب خود را به نظم در آورد. محمود غزنوی به سال ۳۸۷ هـ.ق. به جای پدر نشست و با افزودن قلمرو سامانیان و صفاریان به محدوده فرمانروایی پدر پادشاهی گسترده ای را در مشرق و شمال شرقی و مرکزی ایران پدید آورد و به تشویق شاعران همت گماشت. فردوسی که به مرور زمان و به دلیل عدم رسیدگی لازم و نیز خشکسالی‌های پیاپی املاک خود را از دست داده یا در راه نظم شاهنامه صرف کرده بود، در اواخر عمر بر آن شد که کتاب خود را به نام محمود کند. برای این کار باید وی را می‌ستود. فردوسی از این کار دو هدف عمده داشت: یکی آنکه با استفاده از محمود و امکانی که او برای نسخه برداری از روی کتاب در اختیارش می‌گذاشت، کتاب خود را از گزند رخدادها نگاه دارد و دُدیگر آنکه هم‌مانند بسیاری از سخنوران از ثمره عمر خود بهره مند گردد و در آن ایام بی چیزی و درماندگی از این راه وجه مختصری برای دوران پیری و ناتوانی خود به دست آورد؛ اما شاهنامه به دلایل زیر پسند محمود بیفتاد و فردوسی برخلاف تصوری که داشت از بروبار کار خود بی‌بهره‌ ماند.

۱- شاهنامه اثری ایرانی بود و در آن به ترکان که نیاکان محمود بودند روی خوش نشان داده نشده بود.

۲- فردوسی شیعه بود و چند جا در شاهنامه بی هیچ پروایی، ارادت خود را به خاندان پیامبر نشان داده بود؛ حال آنکه محمود سنی بود و خشک‌اندیش.

۳- فردوسی وزیر ایران‌دوست عصر غزنوی یعنی ابوالعباس اسفراینی را ستوده بود و شاید به تشویق او بود که کتاب خود را بر محمود عرضه کرد؛ اما در آن زمان که فردوسی در غزنین به حضور محمود رسید، اسفراینی برکنار شده و مورد غضب سلطان بود.

۴- در شاهنامه چنان که محمود چشم داشت از وی ستایشی نشده بود و به جای آن، سرشار از ستایش پهلوانان باستانی ایران بود.

مجموعه این عوامل و تنگ‌چشمی برخی از حاسدان سبب شد که سلطان غزنه شاهنامه را نپسندد. در نهایت هم او کار بزرگ استاد توس را ارج ننهاد و پاداشی که شایسته این اثر سترگ و رنج ۳۰ ساله فردوسی بود به وی نداد. از این رو فردوسی ناکام و رنجیده دل به توس بازگشت و سال‌های پایانی عمرش را در تنگدستی و رنجوری و تنگ‌‍دلی گذرانید و سرانجام حدود ۸۰ سالگی به سال ۴۱۱ هـ.ق. درگذشت و در زادگاه خود به خاک سپرده شد. آرامگاه وی اینک در شهر توس در ۲۰ کیلومتری مشهد زیارتگاه صاحب‌دلان و ادب دوستان است.

 فردوسی کار سرودن شاهنامه را حدود سال ۳۷۰ هـ.ق. آغاز کرد و ۲۵ یا ۳۰ سال در این را رنج کشید. او مردی شیعه مذهب بود و دلبستگی اش به میراث قومی و فرهنگی ایران کهن، مانع از ارادت خالصانه او به خاندان پیامبر و بزرگ‌داشت تشیع نشد. وی در دیباچه کتابش پس از ستایش پیامبر اسلام مراتب ارادت خویش را به خاندان رسول بدین گونه اعلام می‌دارد:

قلمرو زبانی: رهاندن: نجات دادن / رستگاری: نجات / بباید: باید، لازم است (فعل) /«ت» در بباید: جهش ضمیر، تو باید / قلمرو ادبی: در رستگاری: اضافه استعاری

قلمرو زبانی: نژند: افسرده، پژمان، پژمرده، آزرده، غمگین / بوی: باشی (بن ماضی: بود؛ بن مضارع: بو) / مستمند: بی چاره، نیازمند / موقوف المعانی / قلمرو ادبی: دل: مجاز از «خود» / واژه‌آرایی: نخواهی

قلمرو زبانی: بدین: با این / قلمرو ادبی: جوی، شوی: جناس ناهمسان / آب: استعاره از گفتار پیامبر

بازگردانی: با گفتار پیغمبر راهت را پیدا کن و دلت را با سخنان پیامبر از تیرگی‌ها بشوی.

قلمرو زبانی: خداوند: صاحب، دارنده / تنزیل: فروفرستادن / وحی: پیام به پیامبران / امر: فرمان / نهی: بازداشت / قلمرو ادبی: تضاد: امر، نهی / وحی، نهی: جناسواره (اشکال در پساوند)

بازگردانی: آن صاحب تنزیل و وحی چه گفت؛ آن کس که می تواند به دیگران امر و نهی کند،

قلمرو زبانی: رسولان: پیامبر / مِه: بزرگ / بوبکر: نخستین خلیفه پس از پیامبر / به: بهتر / قلمرو ادبی: مه، به: جناس ناهمسان / خورشید … نتابد: کنایه از اینکه دنیا به خودش ندیده

بازگردانی: که خورشید پس از پیامبران بزرگ، به کسی بهتر از ابوبکر نتابیده است.

قلمرو زبانی: آراستن: زیور دادن / گیتی: جهان / چو: مانند /  قلمرو ادبی: چو باغ بهار: تشبیه

بازگردانی: عمر اسلام را آشکار کرد و جهان را مانند باغ بهار زیور داد.

قلمرو زبانی: گزین: گزیده، انتخاب شده / هر دو آن: آن دو نفر (خالی از اشکال دستوری نیست.) / خداوند: صاحب / قلمرو ادبی: واژه‌آرایی: خداوند

بازگردانی: پس از آن دو نفر عثمان برای خلافت برگزیده شد؛ کسی که دارای شرم و دین بود.

قلمرو زبانی: جفت: زوج / بتول: پارسا، پاکدامن / ستودن: ستایش کردن / رسول: پیامبر / قلمرو ادبی:

بازگردانی: چهارمین نفر علی، جفت حضرت فاطمه بود که پیامبر او را به خوبی می‌ستود.

قلمرو زبانی: علیًّم: علی برای من / قول: گفته / قلمرو ادبی: واژه‌آرایی: است / شهر علم: اضافه تشبیهی / من شهر علمم علیًّم در است: تشبیه

بازگردانی: و می گفت من مانند شهر دانشم و علی دروازه شهر دانش من است. این سخن به درستی گفتار پیامبر است.

قلمرو زبانی: گویی: پنداری / قلمرو ادبی: دو گوشم پر آواز اوست: کنایه از اینکه اکنون می شنوم

بازگردانی: من شهادت می دهم که این سخن ها از پیامبر است و پنداری سخنان او اکنون در گوشم می پیچد.

قلمرو زبانی:

بازگردانی: پیامبر درباره علی چنین گفت و مطلب دیگری جز این نمانده است که با اینها دین اسلام نیرومند شد.

قلمرو زبانی: نبی: پیامبر / صحابان: ج صاحب، یاران / قلمرو ادبی: آفتاب: مجاز از خورشید / چو ماه: تشبیه

بازگردانی: پیامبر مانند خورشید است و یاران او مانند ماه اند. اینان به هم بسته اند و همه در راه راست اند.

گوشزد: نگارنده نتوانست واژه «صحابان» را در فرهنگ های عربی بیابد. نزدیک ترین کلمه به این واژه «صُحبان» است، به معنای «یاران» جمع صاحب. به نظر می رسد بیت دچار نابهنجاری یا مخالفت قیاس شده باشد.

قلمرو زبانی: نبی: پیامبر / اهل بیت: خانواده / قلمرو ادبی:

بازگردانی: من بنده خانواده پیامبرم و خاکِ پایِ جانشینِ او را می ستایم.

قلمرو زبانی: حکیم: دانا، خردمند / برانگیختن: باتندی به حرکت درآوردن، بتاختن واداشتن / قلمرو ادبی: چو دریا: تشبیه / تندباد: گرفتاری ها و حوادث

بازگردانی: دانا این جهان را مانند دریا دانسته است که حوادث موج های این دریا را بلند کرده و به حرکت واداشته است.

قلمرو زبانی: برافراخته: بلند کرده، برکشیده / قلمرو ادبی:

بازگردانی: در این دریای پرموج هفتاد کشتی ساخته شده است و کشتی ها بادبان هایشان را بالا کشیده اند. (آماده حرکت اند.)

قلمرو زبانی: به سان: مانند / آراستن: آرایش دادن / قلمرو ادبی: به سان عروس، همچو چشم خروس: تشبیه (وجه شبه زیبایی)

بازگردانی: یک کشتی بزرگ مانند عروس زیباست که مانند چشم خروس زیور بسته شده است.

قلمرو زبانی: اندرون: درون / بدو اندرون: دو حرف اضافه برای یک متمم (در آن) / نبی: پیامبر / ولی: دوست، سرپرست، جانشین / قلمرو ادبی:

بازگردانی: محمد با علی که از خانواده پیامبر و جانشین اوست درون آن کشتی است.

قلمرو زبانی: کرانه: ساحل / بُن: ته / موقوف المعانی / قلمرو ادبی: تضاد: پیدا، ناپدید

بازگردانی: خردمندی که از دور این دریای بی ساحل و ته را می بیند،

قلمرو زبانی: بدانست: دوستی / کو: که او / قلمرو ادبی:

بازگردانی: می فهمد که این دریا موج خواهد داشت و کسی نیست که غرق نشود.

قلمرو زبانی: نبی: پیامبر / وصی: جانشین / وفی: وفادار / قلمرو ادبی: پساوند: وصی، وفی (پساوند نادرست دارد؛ زیرا وصی و وفی با یکدیگر نمی توانند قافیه شوند.)

بازگردانی: به خودش گفت اگر با پیامبر و جانشینش باشم و غرق شوم دو یار باوفا خواهم داشت.

قلمرو زبانی: خداوند: صاحب / لوا: پرچم / سریر: تخت / قلمرو ادبی: دستگیر: کنایه / خداوند تاج و لوا و سریر: کنایه از فرمانروا

بازگردانی: همانا که صاحب تاج و پرچم و تخت (پیامبر یا یزدان)، مرا یاری خواهد کرد.

قلمرو زبانی: انگبین: دوستی / ماء معین: آب روان / قلمرو ادبی: جوی می و …: مجاز از بهشت

بازگردانی: صاحب بهشت (جوی شراب و عسل، چشمه شیر و آب روان) به من یاری خواهد رساند.

قلمرو زبانی: سرا: خانه / قلمرو ادبی: چشم داشتن: کنایه از منتظر بودن / دیگر سرا: استعاره از آخرت

بازگردانی: اگر آخرت آباد و خوبی را می خواهی، در کنار پیامبر و علی باش.

قلمرو زبانی: گرت: اگر تو را [برای تو]/ قلمرو ادبی: تضاد: دوزخ، خلد

بازگردانی: اگر با این سخنان به تو بدی رسد من گناهش را به گردن می گیرم. اینها دین و راهی است که من برگزیده ام.

قلمرو زبانی: زادم: زاده شدم (فعل ناگذر) / پی: پا / حیدر: شیر / قلمرو ادبی: گذشتن: کنایه از مردن / حیدر: استعاره از حضرت علی

بازگردانی: من با این باورها زاده شده ام و با این باورها خواهم مرد. تو بدان که من خاک پای علی ام.

قلمرو زبانی: را: اضافه گسسته (دشمن تو) / اندر: در / قلمرو ادبی:

بازگردانی: اگر دلت این باور را نمی پذیرد و منحرف است، بدان که دل تو دشمن تو است.

قلمرو زبانی: یزدان: دوستی / سوختن: سوزاندن / قلمرو ادبی: بی‌پدر: کنایه از خشوک

بازگردانی: فقط انسان بی پدر دشمن اوست و خداوند تن او را در آتش دوزخ خواهد سوزاند.

قلمرو زبانی: بغض: دوستی / زار: ناتوان، بیچاره، نزار / قلمرو ادبی: پرسش انکاری

بازگردانی: هر کس که در جانش دشمنی علی وجود دارد، هیچ کس در جهان بدبخت تر از او نیست.

قلمرو زبانی: نگر: نگاه کن / نیک پی: خوش قدم / قلمرو ادبی: جهان را به بازی داشتن: کنایه از «به بازی گرفتن و بیهوده دانستن»

بازگردانی: نگاه کن که بیهوده زندگانی ات را نگذرانی و به همسفران خوش قدم پشت نکنی.

قلمرو زبانی: هم‌نورد: همسفر / بوی: باشی (از فعل بودن)/ قلمرو ادبی:

بازگردانی: اگر می خواهی همسفر با نیک نامان (پیامبر، علی و شیعیان) باشی، باید به همه نیکی کنی.

قلمرو زبانی: در: زمینه، باب / کران: ساحل / قلمرو ادبی: کران ندانم: کنایه از اینکه بسیار گسترده و بی کران است.

بازگردانی: در این زمینه چه اندازه سخن بگویم. همانا که این موضوع پایانی ندارد. (هر چه بگویم کم است.)

بنابراین شاهنامه جُنگ تاریخ و فرهنگ ایرانیان است و همه وجوه زندگی، باورها و دستاورد‌های فکری، دینی و اخلاق ایشان را در خود بازتابانده است. زبان استوار و آراسته فردوسی این اثر ارزشمند را از هر جهت برجسته، هنری،  شایان و سزاوار بزرگ‌داشت کرده است. راست است که وی بر خود بایسته می دانسته که از آنچه درباره تاریخ ایران به دستش می‌رسیده نه چیزی بیفزاید و نه اندکی بکاهد؛ اما در واقع از جان و باور خود بسیار چیزها بر آن افزوده و آن تاریخ بی روح و فاقد ارزش هنری را به جانداری زنده و هنری تبدیل کرده است. تا آنجا که به حق می‌توان گفت: شاهنامه، همه تاریخ و فرهنگ ایران پیش از اسلام است از نگاه فردوسی.

یکی از علل کامیابی شاهنامه را افزون بر درون‌مایه آن که همه پند و حکمت و آزادگی و آزاداندیشی است، باید در پاکدلی و علاقه سراینده آن به ایران دانست. وی با باور و درونی پاک در راه نظم شاهنامه گام نهاد و زندگانی و دارایی خود را بر این کار گمارد. فردوسی مرد خردمند و شیعه مذهب بود که از آمیزش خرد و دین حکمتی برین پدید آورد. با اعتقادی که به دانش و خرد داشت، برای توصیف رفتار پهلوانان و قهرمانان کتاب خود، چنان طرحی استوار و درخور افکند که همه رفتار و کردار آنان دعوت به آزادی، خردمندی و سرافرازی از آب درآمد.

درونمایه شاهنامه: درونمایه شاهنامه عمدتاً رویدادهاست. هر چند اندیشه‌ها، هنجارهای اجتماعی و اخلاقی و … نیز در سراسر کتاب پابه پای رویدادها پیش می رود.

شاهنامه با ستایش پروردگار، وصف خرد، ستایش پیامبر و یارانش و اشاره به چگونگی فراهم آمدن کتاب آغاز می‌شود و در آن از۵۰ پادشاهی، از کیومرث (نخستین پادشاه) تا یزدگرد سوم واپسین پادشاه ساسانی سخن به میان می‌آورد و سرانجام با شکست ایران از تازیان به فرجام می‌رسد.

رخدادهای شاهنامه از دوره‌های نخستین و اساطیری یعنی آغاز تمدن بشری، ظهور کشاورزی، آموختن رسم و راه فراهم آوردن خوراک، پوشاک، بافندگی، ساختن، داستان ضحاک، خیزش کاوه و فریدون شتابان می‌گذرد و به مرحله پهلوانی یعنی پیدا شدن سام و زال و رستم و عصر کیکاووس و کیخسرو و جنگ‌های دراز ایران و توران می‌رسد که در واقع به دلیل وجود پهلوان ایران‌دوست و مردم‌نوازی همچون رستم ارزشمندترین و طولانی‌ترین بخش‌های شاهنامه را دربرمی‌گیرد. آغاز این دوره طولانی و پرداروگیر، با پادشاهی منوچهر می آغازد و با مرگ رستم و روی کار آمدن بهمن پسر اسفندیار به پایان می‌رسد.

بخش سوم شاهنامه دوران تاریخی است که با روی کار آمدن بهمن – که اردشیر هم خوانده شده – آغاز می‌شود و با ذکر حوادث اسکندر و پادشاهی اشکانی و ساسانی در واقع تا حدود زیادی با تاریخ همخوانی پیدا می‌کند. عمده ترین قسمت‌های این بخش، پادشاهی اردشیر، بهرام گور و خسرو انوشیروان است.

به نظر می‌رسد پس از اندیشه‌ورزی و خردگرایی که در عصر رودکی به دست شاعرانی مانند شهید و بوشکور کاشته شده بود، در روزگار فردوسی و در وجود خود او این اندیشه‌ورزی و خردگرایی بارور می‌شود.

از شاهکارهای هنری فردوسی، اندرزهای نغزی است که در ضمن و یا پایان داستان‌ها و جنگ‌های بزرگ آشکار می‌دارد. از این سخنان پیداست که کارزارهای خونین و کشته شدن نیکان و پهلوانان و ویران گشتن دودمان‌ها و خواری فرادستان و بازی‌های روزگار، سخنور رازدان ما را اندوهگین و پژمرده می‌کرده و در برابر آفرینش در اندیشه و سکوت فرومی‌برده است. او گاهی در حالتی میان شک و یقین اندوه خود را با سخنان زیبا و حکیمانه بازمی‌گفته است. در همه موارد، سخنور آگاه ما از اینکه جهان و شکوه جهان گذران است و آدمی باید در این سرای سپنجی، دلیر، بخشاینده، فداکار، راستگو، راست کردار و نیکودل باشد داد سخن می‌دهد :

قلمرو زبانی: سپَردن: سپری کردن، طی کردن / قلمرو ادبی: دست بردن: کنایه از اقدام کردن

بازگردانی: بیایید تا جهان را با بدی نگذرانیم و بکوشیم همیشه به خوبی‌ها اقدام کنیم.

قلمرو زبانی: به: بهتر / قلمرو ادبی: تضاد: نیک و بد

بازگردانی: این جهان، نیک و بدش پایدار و ماندگار نمی ماند؛ پس همان بهتر که از ما نیکی به یادگار بماند.

قلمرو زبانی: دینار: سکه زر / بُدن: بودن / را: به معنای برای / قلمرو ادبی: گنج و دینار و کاخ بلند: مجاز از مادیات

بازگردانی: مادیات (گنج و دینار و کاخ بلند) برای تو سودی نخواهد داشت.

قلمرو زبانی: فرخ: خجسته / مشک: ماده ای با عطر نافذ و پایدار که از کیسه ای در زیر شکم نوعی آهوی نر به دست می آید / عنبر: ماده ای چرب، خوشبو و معطر که از معده یا روده نوعی ماهی گرفته می شود. / سرشته: آمیخته، آفریده / قلمرو ادبی: جناس: فرشته، سرشته

بازگردانی: فریدون خجسته فرشته نبود از مشک و عطر ساخته نشده بود.

قلمرو زبانی: داد و دهش: بخشش / نیکوی: نیکی / قلمرو ادبی: فریدون توی: تشبیه

بازگردانی: او با بخشش و مهربانی نام نیک به دست آورد. تو هم اگر بخشش و مهربانی کنی مانند فریدون خواهی شد.

ارزش هنری شاهنامه: شاهنامه از لحاظ زیبایی‌های ادبی و زبانی و بیان نیز یکی از آثار برتر زبان پارسی و شاید برترین آنها ست. استاد توس به حکم تسلطی که بر زبان دری و دقایق آن داشته قادر بوده است به مانند شاعران هم‌روزگار خود در انواع شعر از چامه، چکامه، قطعه و … طبع آزمایی کند و بهتر از آنها به ستایش و توصیف بپردازد؛ اما باید انتخابی آگاهانه – بنا به تعلق خاطر ویژه ای که به داستان‌های ملی ایران داشته – از سر کمال هوشمندی قالب مثنوی و بحر متقارب را برای به نظم کشیدن داستان‌های شاهنامه برگزیده است. مجموعه ادبیات شاهنامه کمتر از ۶۰ هزار بیت است که تمام یا بخش‌هایی از آن به اغلب زبان‌های زنده جهان ترجمه شده است.

شماره بیت های سست شاهنامه اندک و به قول خود فردوسی کمتر از پانصد بیت است. در کل در شاهنامه بنا به ضرورت محتوا و هم به دلیل آگاهی و علاقه فردوسی به واژه‌های پارسی بیش از حدود ۸۰۰ لغت عربی به کار نرفته است .

از مزایای ادبی شاهنامه اشاره به حکایت‌ها، زبانزدها و معانی دینی و اخلاقی است و معلوم می‌دارد که سراینده مطالعات زیادی داشته است و با هنرمندی و لطافت خاصی مفاهیم برگرفته از تعلیمات اسلامی و دقایق قرآنی و اخلاق را به صورت کاملاً طبیعی و پوشیده با معتقدات پهلوانان و قهرمانان کتاب خود درآموخته و به صورتی بدیع و ابتکاری به قلمرو زبان پارسی هدیه کرده است.

فردوسی در تشبیه و توصیف صحنه‌های گوناگون به ویژه میدان‌های رزم و لحظه‌های پرتنش کارزار، چیره‌دستی ویژه ای از خود نشان داده است. وصف برآمدن و فرورفتن خورشید به ویژه آن گاه که سینه آسمان را رنگ می‌کند و همچنین نمایش باغ، چمن، کوه، دشت و کوهسار هم در شاهنامه کم نیست. در آغاز داستان بیژن و منیژه در وصف شب چنین می‌خوانیم :

قلمرو زبانی: شبه: سنگی سیاه رنگ / بهرام: ستاره مریخ / کیوان: ستاره زحل / تیر: ستاره عطارد / قلمرو ادبی: بهرام، کیوان، تیر: تناسب / روی شسته به قیر: استعاره، جانبخشی، تشبیه

بازگردانی: شبی تیره بود مانند سنگ سیاه که گویی رویش را با قیر شسته بود. نه ستاره مریخ دیده می‌شد نه زحل نه تیر.

قلمرو زبانی: آرایشی: جلوه کردن / بسیچ کاری کردن: آماده شدن، قصد کاری کردن / پیشگاه: درگاه، صدر مجلس / قلمرو ادبی:

بازگردانی: ماه جلوه دیگری را در پیش گرفت و خواست از بالای آسمان بگذرد. (گویی ماه می خواهد سان بدهد و شاه این سان را ببیند.) (یا ماه آماده رفتن از آستان شب شد.)

قلمرو زبانی: سرا: خانه / اندر: در / سرای درنگ: جای آرامش، اقامتگاه، منزلگاه / میان: کمر / قلمرو ادبی: سرای درنگ: استعاره از آسمان / میان کرده باریک و دل کرده تنگ: جانبخشی

بازگردانی: ماه در منزلگاهش (آسمان) تیره گشته است. کمرش باریک شده (اشاره به هلالی شدن ماه دارد.) و دل ما نیز از دیدن تیرگی شب به غم نشسته است. (یا میان ماه کوچک شده است یا ماه گرفته است.)

قلمرو زبانی: تاج ماه: هاله پیرامون ماه / لاژورد: نیلی / زنگار: زنگ آهن وفلزات / قلمرو ادبی:

بازگردانی: سه بخش از تاج ماه تیره و نیلی رنگ شده (بیشتر بخش های ماه معلوم نیست. شاید به خاطر وجود ابر) و گویی که در هوا زنگار و گرد پاشیده اند. (آسمان تیره فام است.)

قلمرو زبانی: راغ: دامنه کوه، صحرا، مرغزار / گستردن: پهن کردن / قلمرو ادبی: سپاه شب تیره: اضافه تشبیهی / فرش: استعاره از تیرگی هوا / فرش از پرّ زاغ: تشبیه پنهان (تیرگی هوا مانند پر زاغ است.)

بازگردانی: سپاه شب بر دشت و هامون فرش تیره ای (سیاهی) را گسترده است.

قلمرو زبانی: نمودن: نشان دادن / اهرمن: شیطان / قلمرو ادبی: چو مار سیه باز کرده دهن: تشبیه / اهریمن: استعاره از سیاهی شب

بازگردانی: سیاهی که مانند اهریمن است از هر سو به چشم چون مار سیاه دهن باز کرده نموده است.

قلمرو زبانی: پولاد: فولاد / زنگار: زنگ آهن وفلزات دیگر، اکسیدمس / سپهر: آسمان / گفتی: گویی، مانند اینکه، پنداری، ظاهراً، گویا / به قیر اندر: دو حرف اضافه برای یک متمم (در قیر) / اندودن: مالیدن، پوشاندن / چهر: چهره، روی / قلمرو ادبی: چو پولاد: تشبیه

بازگردانی: آسمان مانند فولاد زنگ زده شده است؛ مثل اینکه رویش را قیر مالیده است.

قلمرو زبانی: برزدن: وزیدن / زنگی: حبشی، زنگباری، سیاه پوست / برانگیختن: بلند کردن / انگِشت: زغال / قلمرو ادبی: چو زنگی… ز انگِشت گرد: تشبیه (مشبه: گرد)

بازگردانی: هر گاه که باد سردی می‌وزد، گویی گردی زغالین مانند سیاهان بلند می‌کند.

قلمرو زبانی: لب: کنار / جویبار: جوی، رود / کجا: که / قار: قیر / قلمرو ادبی: دریای قار:

بازگردانی: از شدت تیرگی شب، رنگ باغ و لب جویبار چنان شده است که انگار موجی از دریای قیر بلند می شود. (باغ یکسره سیاه است.)

قلمرو زبانی: گردون: فلک / گردان: گردنده، چرخنده / را: اضافه گسسته (دست و پای خورشید) / گردون گردان به جای فروماند: حرکت نمی کند / قلمرو ادبی: دست و پای خورشید سست شده: جانبخشی

بازگردانی: فلک چرخنده حرکت نمی کند و دست و پای خورشید سست شده است. (شب سپری نمی شود.)

قلمرو زبانی: سپهر: آسمان، کیهان، گردون / اندر: در / شدستی: شده است، فعل نیشابوری / گفتی: پنداری (ادات تشبیه) / به خواب اندرون: دو حرف اضافه برای یک متمم (درون خواب) / قلمرو ادبی: چادر: استعاره از هوا / قیرگون: تشبیه، مانند قیر

بازگردانی: آسمان و جهان در آن هوای تیره که مانند چادر سیاه است، مثل این است که در خواب فرورفته باشد.

قلمرو زبانی: هراس: ترس / جرس: زنگ / پاس: / نگهبان پاس: پاس‌بخش / قلمرو ادبی:

بازگردانی: جهان نیز از این شب تیره ترسیده است. پاس‌بخش، زنگ را به صدا درآورده است. (می خواهد به نگهبان هشدار دهد که مراقب باشد یا پاس را عوض کند(نیمه شب است).])

قلمرو زبانی: مرغ: پرنده / هُرّای: آواز ترسناک مانند آواز درندگان / دد: جانور وحشی و درنده / قلمرو ادبی: زمانه زبان … نیک و بد: کنایه از اینکه هیچ رخدادی به انجام نمی رسد.

بازگردانی: نه صدای پرندگان نه غرش درندگان به گوش نمی رسید. گویی زمانه از نیک و بد، زبان بسته است و هیچ رخدادی در جهان به انجام نمی رسد.

قلمرو زبانی: نبد: نبود / نشیب: سرازیری، شیب / فراز: بلندی، سربالایی / دیریاز: دیرکشنده، دراز، دیرنده، دیرکش / قلمرو ادبی: نشیب، فراز: تضاد / دلم تنگ شد: دلم گرفته است

بازگردانی: فراز و فرود زمین از تیرگی هوا هیچ پیدا نیست و دلم از آن شب طولانی گرفته است.

سعید جعفری
سعید جعفری دبیر فارسی، عربی و انگلیسی

در همان سال‌ها که خراسان در آتش جنگ و آشوب می‌سوخت و قدرت از غزنویان به خاندان سلجوق رسید، علی بن احمد اسدی طوسی جوان بااستعدادی که آن وضع نابسامان را برای سخنوری مناسب نمی‌دید از خراسان به آذربایجان رفت. زادروز اسدی به درستی روشن نیست؛ اما ظاهراً باید در یکی از سال‌های آخر سده چهارم یا سال‌های نخستین سده پنجم هجری درست در همان ایام که فردوسی کار نظم شاهنامه را به پایان می‌برد، پای به این جهان گذاشته باشد. از جزئیات زندگی او اطلاعات چندانی در دست نداریم؛ اما سال‌مرگش را ۴۶۵ هـ.ق. دانسته اند؛ بنابراین از نظر زمانی او را باید به دوره پس از فردوسی بازبخوانیم؛ اما چون اندیشه و کار اسدی در واقع دنباله فردوسی است، سرگذشت او را پایان بخش گویندگان روزگار فردوسی قرار دادیم.

کتاب‌ها و نگارش‌ها: محیط مناسب آذربایجان به اسدی سخن‌پرداز خراسانی امکان دارد که آثار ساناسان و ماندگاری از خود به یادگار بگذارد:

۱- از آثار شناخته شده او کتابی است در لغت به نام لغت فرس که نخستین لغت‌نامه پارسی نیز است و خوشبختانه از گزند آسیب به دور مانده و به دست ما رسیده است. در لغت فرس حدود ۱۲۰۰ واژه پارسی آمده؛ با این حال چون کهن‌ترین کتاب موجود در این زمینه است در تاریخ ادبیات پارسی ارزش بسیاری دارد.

نخست مناظرات او که مشتمل است بر ۴ یا ۵ قصیده، هر کدام در موضوع خاص. مناظره در اصطلاح ادبی به شعری گفته می‌شود که در آن دو طرف سخن (دو انسان یا حیوان یا دو شیء یا دو مفهوم) هر یک خواص و امتیازات خود را برشمرند و سعی کنند خود را بر دیگری ترجیح دهند.

دیگر از آثار منظوم اسدی و مشهورتر از مناظرات او، کتاب گرشاسب‌نامه است. این کتاب، داستان منظومی است مشتمل بر حدود نه هزار بیت که اسدی در سال ۴۵۸ هـ.ق. نظم آن را به پایان برده است.

موضوع گرشاسب‌نامه سرگذشت گرشاسپ پهلوان سیستانی و نیای بزرگ رستم، جهان پهلوان شاهنامه است.

گرشاسب‌نامه منظومه‌ای کاملا حماسی است که تقریبا اغلب ویژگی های شاهنامه فردوسی در آن دیده می‌شود با این تفاوت که آمیختگی گرشاسب‌نامه با پاره ای از افسانه‌های خرافی و بی‌پایه مربوط به شگفتی دریاها و جزیره‌های هندوستان از ارزش و کمال آن کاسته است. با وجود این، آن را پس از شاهنامه می‌توان موفق‌ترین داستان حماسی ادب پارسی دانست.

در شعر اسدی همچون فردوسی بزرگ پند و اندرز نیز هست. در لابلای داستان‌ها، سخن‌سالار میدان را برای طرح اندیشه‌های اخلاقی و دریافت‌های ویژه خود بازمی‌بیند و بیتی چند از سر باور و اخلاص برای آگاهاندن خوانندگان به قلم می‌آورد. گویی او داستانی را که چاشنی اندرز و حکمت نداشته باشد و خواننده را به نکته ای هشدار ندهد، فاقد ارزش داستانی می‌داند.

چنان زی…

قلمرو زبانی: ستیزآوری: دشمنی کردن / اهریمن: شیطان / ستیزه: دشمنی / پرخاش: درشتی، واخواهی، پیکار، جنگ، ستیزه، کارزار، نبرد / قلمرو ادبی: آبستن است: کنایه از اینکه سبب می شود؛ استعاره پنهان (ستیزآوری مانند زنی است که نوزادش پرخاش است.)

بازگردانی: دشمنی کردن کار شیطان است. دشمنی سبب جنگ و خونریزی می شود.

قلمرو زبانی: بهتری: خوبی / فراز شدن: نزدیک شدن، پیش رفتن / قلمرو ادبی: در نیک و بد: اضافه استعاری (خوبی مانند خانه است که در دارد.)

بازگردانی: همیشه می توان خوبی یا بدی کرد؛ ولی تو بکوش سوی در خوبی ها پیش روی.

قلمرو زبانی: از پیمان رفتن: پیمان شکستن / گشتن: عدول کردن / دو: منظور پیمان و دین است / به: بهتر / قلمرو ادبی: آسمان و زمین: تضاد، مجاز از همه چیز

بازگردانی: چه پیمانت را بشکنی چه از دینت عدول کنی، که این دو کار (پیمان داری و دینداری) از آسمان و زمین بهتر است.

قلمرو زبانی: ار: اگر / پیچیدن: پیچ خوردن / سزد: شایسته است / قلمرو ادبی: پیچیدن: کنایه از دچار رنج و درد شدن، کیفر دیدن

بازگردانی: اگر در بدی کردن به گنه کار کمک کنی، اگر به جای وی تو کیفر ببینی، شایسته است.

قلمرو زبانی: بر: نزد / از بهر: برای / قلمرو ادبی:

بازگردانی: نزد خردمند جهان آن اندازه نمی ارزد که به خاطر او دانایی، دچار گرفتاری و رنج شود.

قلمرو زبانی: را: به معنای برای / قلمرو ادبی: تضاد: بیگانه و خویش

بازگردانی: همان چیزی را که برای روان و تنِ خودت می خواهی برای بیگانه و خویشاوندت بخواه.

قلمرو زبانی: زی: زندگی کن / مور: مورچه بزرگ / نبود: نباشد / قلمرو ادبی: باد و گرد نشستن: کنایه از دچار مشکل و دردسر شدن

بازگردانی: چنان زندگی کن که مورچه هم از تو دردمند نشود و کسی را دچار مشکل و دردسر نکنی.

چنان که از همین نمونه‌ها پیداست شعر اسدی، استوار، لطیف و الفاظ و تعبیرات او اصیل و کهن است و دگردیسی‌هایی که زبان پارسی بر اثر مهاجرت به سرزمینهای عراق عجم در روزگار او پیدا کرده، هنوز به شعر وی راه نیافته است. همین امر می‌تواند نظر ما را در این که او را جزو سخنوران عصر فردوسی آورده‌ایم استوار بدارد. با وجود آنکه اسدی سخن‌پردازی حماسه سرا و علاقه مند به فرهنگ ایران کهن است حس دینی و علاقه به اسلام در شعر او بر همه چیز چیرگی دارد.

برگفته از کتاب ادبیات ایران و جهان؛ سال دوم آموزش متوسطه

روزگار رودکی

درآمدی بر روزگار رودکی یا دوره تغزل و خردآزمایی

دومین دوره مورد پژوهش ما – که آن را روزگار رودکی نامیدیم – از نظر سیاسی و تاریخ همزمان است با دوره اوج و شکوفایی فرمانروایان سامانی در فرارودان و خراسان که بیش از یکصد سال دوام داشت.

در زمان ساسانیان بخارا عمده‌ترین مرکز فرهنگی به شمار می‌آمد و بسیاری از دین‌دانان و ادب‌دانانی که در این شهر می‌زیستند، آثار ارزنده‌ای به پارسی و تازی در قلمرو فرهنگ اسلامی پدید آوردند. برخی از امیران سامانی خود دارای فضل و ادب بودند و گاهی در انجمن‌های مناظره با دانشوران هم شرکت می‌کردند. افزون بر بخارا سمرقند، مرو، توس، هرارت و نیشابور نیز از مرکزهای هنر، دانش و ادب و در زمره فرهنگ‌شهر‌های عمده به شمار می‌رفت.

شعر در روزگار سامانی

آگاهی ما درباره شعر و ادب دوره سامانی بیش از دوره پیشین است. در این روزگار با حضور سخن‌سالاران بزرگی چون رودکی و شهید بلخی، شعر دری چه از نظر زبان چه از نظر گونه‌گونی موضوع رو به گسترش نهاد. هر چند شاعرنوازی و پشتیبانی سامانیان از شعر و ادب دری خالی از انگیزه سیاسی نبود؛ اما غالباً جنبه‌های ذوقی و علاقه‌های قلبی را نیز به همراه داشت . انبوه سرایندگان در این دوره و شاعرنوازی و ادب‌پروری فرمانروایان سامانی نشان می‌دهد که بیشتر آنها خود از درک زیبایی شعر بی‌بهره نبودند.

باری با بزرگداشت پادشاهان سامانی از شعر و شاعری، سرایندگان خوش ذوق و پرمایه بسیاری سربرآوردند که توانستند سخن را در روانی و استواری به پایه‌ای برسانند که طرز آنها نمونه و سرمشق سخنوران بعدی قرار گیرد. از آن میان رودکی عنوان پدر شعر پارسی یافت و شکوه شعر و جایگاه بلند او را برخی از سخن‌سالاران بزرگ دوره بعدی مانند عنصری و فرخی ستودند.

طرز شاعری آنان بر سادگی لفظ و آسانی معنی استوار بود. ایشان اندیشه‌ها و خیال‌های خود را همانگونه که به خاطرشان می‌رسید، بیان می‌کردند و برای پیدا کردن تعبیر و مفهوم تازه خود را به زحمت نمی‌انداختند. شاعران این زمانه بیشتر به بیرون و واقعیت زندگی نظر داشتند و مفاهیم ذهنی آنان از قلمرو آموزه‌های کلی اخلاقی – در حد بسیار صمیمانه و عملی آن – درنمی‌گذشت.

موضوع‌های شعری، گذشته از وصف، بیشتر ستایش بود و اندرز و معانی تغزّلی و احساسی و کمی هم لاغ. قالب‌های شعری نیز چامه، قطعه  و اندکی هم چارانه بود. محور فکری شاعران این دوره خرد بود و تکیه بر دانش و هنر: گویی بنیان‌های خردمندی و خردگرایی که از فرهنگ ایران پیش از اسلام بازمانده بود بار دیگر در چارچوب فرهنگ اسلامی آزموده می‌شد.

ابوالحسن شهید بلخی از همروزگاران و پیوستگان به دستگاه امیر نصربن احمد سامانی و ابوعبدالله جیهانی است که باید پیش از فردوسی عنوان سراینده خرد را به او ویژه داشت. دانش شهید افزون و خطش نیکو بود و با فلسفه و کلام آشنایی داشت. تألیفاتی هم در این زمینه‌ها به او نسبت داده‌اند که همچون سروده‌هایش به دست ما نرسیده است. از ویژگی‌های زیست علمی شهید بلخی این است که گفته‌اند با محمد پور زکریای رازی پزشک و فیلسوف همروزگار خود مناظره‌ها و بگومگوهایی داشته است.

شهید به تازی و فارسی شعر نیکو می‌گفت. لطف طبع و ذوق شاعری وی را از بیت‌های پراکنده‌ای که به زبان پارسی از او در دست است می‌توان دریافت. به ویژه که این سروده‌ها غالباً با چاشنی فلسفه نیز درآمیخته است.

دانش و خواسته

دانش و خواسته است نرگس و گل / که به یک جای نشکفند به هم

قلمرو زبانی: خواسته: دارایی / شکفتن: باز شدن (بن ماضی: شکفت؛ بن مضارع: شکف) / قلمرو ادبی: وزن: فاعلاتن مفاعلن فعلن / دانش و خواسته است نرگس و گل: تشبیه

بازگردانی: دانش و دارایی مانند نرگس و گل اند که در یک جا کنار هم نمی‌رویند.

هر که را دانش است خواسته نیست / و آن که را خواسته ست دانش کم

قلمرو زبانی: را: نشانه دارندگی و مالکیت / قلمرو ادبی: واژه‌آرایی: خواسته، دانش

بازگردانی: هر کس دانش دارد، دارایی ندارد و هر که دارایی دارد دانش ندارد.

بی‌جهت نیست که رودکی سراینده همروزگار شهید در قطعه‌ای استوار که به سال ۳۲۵ هـ.ق. در سوگ او سروده، وی را به هنر و برتری خرد ستوده است:

کاروان شهید رفت از پیش / وان ما رفته گیر و می‌اندیش

قلمرو زبانی: وان ما: مال ما / گرفتن: فرض کردن / قلمرو ادبی: وزن: فاعلاتن مفاعلن فعلن / رفته: کنایه از مرده

بازگردانی: شهید بلخی پیش از ما درگذشت. ما نیز خواهیم مرد. خوب اندیشه کن.

از شمار دو چشم یک تن کم / وز شمار خرد هزاران بیش

قلمرو زبانی: شمار: تعداد / کم: کمتر / قلمرو ادبی: دو چشم: استعاره از یار یکدله و گرامی / تضاد: کم، بیش / واژه‌آرایی: شمار

بازگردانی: از نظر دوستی فقط یک دوست را از دست دادیم. اما از نظر خرد و دانش گویی هزاران نفر را از دست دادیم.

ابوعبدالله جعفر بن محمد را از آن رو رودکی می‌گفتند که در «رودک» یکی از روستاهای سمرقند به گیتی آمد و در همانجا بالید. او در کودکی حافظه نیرومندی داشت؛ چنانکه نوشته‌اند در هشت سالگی قرآن را از بر کرد و به شاعری پرداخت. روستازاده سمرقندی گذشته از همه اینها آوازی خوش داشت و همین امر سبب شد که یکی از رامشگران نام‌آور آن روزگار وی را به شاگردی بپذیرد و به او بربط بیاموزد. همین هنرها بود که به رودکی در درگاه سامانیان نفوذ و حرمت بسیار بخشید. نصربن احمد، پادشاه بخارا جایزه‌ها و پیش‌کش‌های بسیار به وی داد و بلعمی وزیر دانشمند سامانیان او را در میان ایرانیان و نیرانیان بیتا دانست.

نوازندگی و خوش‌آوازی در تاثیر شعر رودکی بسیار اثرگذار افتاد. داستان دیرماندن امیر بخارا در هرات و تنگ‌دلی و اشتیاق همراهان او برای بازگشت به خان و مان و شعر «بوی جوی مولیان» که رودکی با چنگ و نوای خوش سرود، گواهی است بر این اثرگذاری.

چکامه‌های رودکی در نهایت لطف و استواری و مثنوی‌هایش سنجیده و سخته بود. عنصری بر او رشک می‌برد؛ غزل را «رودکی وار» نیکو می‌دانست و اعتراف می‌کرد که غزل او رودکی‌وار نیست.

غزل رودکی‌وار نیکو بود / غزل‌های من رودکی‌وار نیست

قلمرو ادبی: وزن: فعولن فعولن فعولن فعل / واژه‌آرایی: رودکی‌وار

بازگردانی: غزلی نیکوست که مانند غزل‌های رودکی باشد. غزل‌های من مانند غزل‌های رودکی استوار و سخته نیست.

ناصرخسرو رودکی را شاعر تیره‌چشم روشن‌بین گفته است. آیا رودکی کور مادرزاد بوده است؟

از نمونش‌هایی که سخنوران نزدیک به روزگار او آورده‌اند، پیداست که او را سراینده‌ای نابینا می‌شناخته‌اند؛ اما از سخن خود او – آنچه هست – و به ویژه توصیف‌های دقیق و رنگارنگش برنمی‌آید که همه عمر را در کوری و تاریکی‌ دنیای روشن‌دلان گذرانده باشد.

پیری و یاد جوانی

مرا بسود و فروریخت هر چه دندان بود / نبود دندان، لا بل چراغ تابان بود

قلمرو زبانی: را: دارندگی / سودن: فرسودن، ساییدن / لا: نه / بل: بلکه / قلمرو ادبی: وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن / چراغ تابان بود: تشبیه

بازگردانی: هر چه دندان داشتم همه فرسود و فروریخت. دندان نبود؛ بلکه مانند چراغ درخشان بود.

سپید سیم زده بود و درّ و مرجان بود / ستارهٔ سحری بود و قطره باران بود

قلمرو زبانی: سیم: نقره / سیم زده: نقره مسکوک و خالص / درّ: مروارید / مرجان: بُسد / قلمرو ادبی: ستارهٔ سحری بود و قطره باران بود: تشبیه / واژه‌آرایی: بود

بازگردانی: دندان سفیدم مانند نقره بود؛ مانند مروارید و مرجان بود؛ مانند ستاره بامدادی و قطره باران بود.

یکی نماند کنون زآن همه، بسود و بریخت / چه نحس بود! همانا که نحس کیوان بود

قلمرو زبانی: نحس: ناهمایون / کیوان: زحل / قلمرو ادبی: واژه‌آرایی: بود

بازگردانی: اکنون یکی از آن همه دندان نمانده است. همه فرسود و ریخت. چه قدر بد بود؛ همانا که بدی کیوان به من رسید.

نه نحس کیوان بود و نه روزگار دراز / چه بود؟ منت بگویم: قضای یزدان بود

قلمرو زبانی: نحس: ناهمایون / کیوان: زحل / منت: من به تو (جهش ضمیر)/ قضا: سرنوشت / یزدان: خداوند / قلمرو ادبی: واژه‌آرایی: نه، بود

بازگردانی: بدی کیوان و طول عمر من نبود. این سرنوشتی بود که خداوند برای همگان رقم زده است.

جهان همیشه چنین است، گِرد گَردان است / همیشه تا بوَد، آیین گِرد، گَردان بود

قلمرو زبانی: گِرد: چرخ / گَردان: گردنده / بوَد: می‌باشد (بن ماضی: بود؛ بن مضارع: بو)/ آیین: رسم / قلمرو ادبی: واژه‌آرایی: گِرد، گَردان / همریشگی: گِرد، گَردان / واج آرایی: «گ»

بازگردانی: فلک همیشه این چنین است؛ چرخ گردان است. رسم چرخ گردان این است که بگردد و پیوسته تغییر کند.

همان که درمان باشد، به جای درد شود / و باز درد، همان کز نخست درمان بود

قلمرو زبانی: کز: که از / قلمرو ادبی: درمان، درد: تضاد

بازگردانی: چیزی که درد بود، روزی درمان گردد و چیزی که در آغاز درمان بود تبدیل به درد می‌گردد.

کهن کند به زمانی همان کجا نو بود / و نو کند به زمانی همان که خُلقان بود

قلمرو زبانی: خُلقان: کهنه و فرسوده / کجا: که / قلمرو ادبی: کهن، نو: تضاد/ واژه‌آرایی: کهن، نو، بود، زمان، کند، همان

بازگردانی: هر آنچه که زمانی نو بود، روزگار، آن را کهنه کند و همان چیزی که کهنه بود، زمانی آن را نو کند.

بسا شکسته بیابان، که باغ خرم بود / و باغ خرم گشت آن کجا بیابان بود

قلمرو زبانی: بسا: بسیار / شکسته: پیر و ناتوان / خرم: سرسبز / کجا: که / قلمرو ادبی: واژه‌آرایی: بیابان، باغ، خرم، بود

بازگردانی: بسیار بیابان فرسوده و پیر که در گذشته باغ سرسبز بوده و بسیار بیابان که بعدها باغ سرسبز گشته است.

همی چه دانی؟ ای ماهروی مشکین موی / که حال بنده از این پیش بر چه سامان بود؟!

قلمرو زبانی: مشکین: مُشک آلود، سیاه / سامان: ترتیب / قلمرو ادبی: ماهروی: تشبیه (روی همچون ماه) /

بازگردانی: چه می‌دانی ای زیباروی سیاه موی که حال من پیش از این چگونه بود؟

به زلف چوگان نازِش همی‌کنی تو بدو / ندیدی آن گه او را که زلف، چوگان بود

قلمرو زبانی: نازِش: نازیدن / بدو: به او / قلمرو ادبی: زلف چوگان: اضافه تشبیهی (زلف مانند چوگان) واژه‌آرایی: زلف، چوگان

بازگردانی: تو به زلف همچون چوگانت افتخار می‌کنی؛ ندیده‌ای که او زلف چوگان‌مانند داشت.

شد آن زمانه که رویش به سان دیبا بود / شد آن زمانه که مویش به سان قطران بود

قلمرو زبانی: شد: رفت / به سان: مانند / دیبا: پارچه ابریشمین / قطران: ماده ای سیاه رنگ / قلمرو ادبی: رویش به سان دیبا بود؛ مویش به سان قطران بود: تشبیه / واژه‌آرایی: به سان، بود / روی، موی: جناس ناهمسان

بازگردانی: آن زمانه که رویش مانند ابریشم، نرم و لطیف بود گذشت. آن زمان که مویش مانند قیر، سیاه بود سپری شد.

چنان که خوبی، مهمان و دوست بود عزیز / بشد که بازنیامد، عزیز مهمان بود

قلمرو زبانی: خوب: زیبارو / عزیز: گرامی / شد: رفت / بازنیامد: برنگشت / قلمرو ادبی: عزیز مهمان بود: تشبیه

بازگردانی: مانند زیبارویی که مهمان و دوست ارجمندی بود و با عزّت می‌رود، جوانی من نیز مهمان عزیزی بود که رفت.

بسا نگار، که حیران بُدی بدو در، چشم / به روی او در، چشمم همیشه حیران بود

قلمرو زبانی: بسا: بسیار / نگار: نقاشی / بدو: به او / به روی او در: دو حرف اضافه برای یک متمم / قلمرو ادبی: نگار: استعاره از یار / واژه‌آرایی: چشم، بود / بُدی، بود: همریشگی

بازگردانی: بسیار دختر که چشمش حیران او(رودکی) بود. چشمان من نیز همیشه سرگشته او بود.

شد آن زمانه، که او شاد بود و خرم بود / نشاط او به فزون بود و غم به نقصان بود

قلمرو زبانی: شد: مال ما / خرم: با طراوت / قلمرو ادبی: واژه‌آرایی: بود

بازگردانی: زمانه‌ای که او شاد و سرزنده بود گذشت؛ زمانی که شادی او بسیار بود و اندوهش کم.

همی‌خرید و همی‌سخت، بی‌شمار درم / به شهر، هر گه یک ترک نارپستان بود

قلمرو زبانی: سختن: وزن کردن / درم: درهم، یکای پول / ترک: زیبارو / نار: انار / قلمرو ادبی: نارپستان: تشبیه (دختری که پستانش مانند انار زیباست.) / درم سختن: کنایه از خرید کردن

بازگردانی: بی شمار درهم را وزن می‌کرد و هر گاه نارپستانی را می‌دید او را می‌خرید.

بسا کنیزک نیکو، که میل داشت بدو / به شب ز یاری او نزد جمله پنهان بود

قلمرو زبانی: بسا: بسیار / کنیزک: کنیز کم سال/ بدو: به او / جمله: همگی / قلمرو ادبی:

بازگردانی: بسیار کنیز که به آن کنیز میل داشت و شب پنهانی نزد او می‌رفت.

به روز چون که نیارست شد به دیدن او / نهیب خواجهٔ او بود و بیم زندان بود

قلمرو زبانی: نیارستن: جرأت نکردن / نهیب: فریاد / خواجه: صاحب / بیم: ترس / قلمرو ادبی: واژه‌آرایی: بود

بازگردانی: روزها نمی‌توانست او را ببیند؛ زیرا مالکش فریاد می‌زد و ترس زندانی شدن داشت.

نبیذ روشن و دیدار خوب و روی لطیف / اگر گران بد، زی من همیشه ارزان بود

قلمرو زبانی: نبیذ: باده / دیدار: چهره / خوب: زیبا / لطیف: نرم / گران: سنگین / بد: بود / زی: سوی / قلمرو ادبی: همریشگی: بد، بود

بازگردانی: اگر می روشن و چهره زیبا و روی لطیف، برای بسیاری از مردم گران بود برای من ارزان بود.

دلم خزانهٔ پر گنج بود و گنج سخن / نشان نامهٔ ما مهر و شعر، عنوان بود

قلمرو زبانی: خزانه: گنجینه / نامه: کتاب / مهر: عشق / قلمرو ادبی: گنج سخن: اضافه تشبیهی

بازگردانی: دلم مانند گنجینه پر جواهر بود و سخن و شعرم گنج بود. عنوان کتابم نیز عشق و شعر بود.

همیشه شاد و ندانستمی که، غم چه بود؟ / دلم نشاط و طرب را فراخ میدان بود

قلمرو زبانی: ندانستمی: نمی‌دانستم / طرب: شادی / را: برای / فراخ: گسترده / فراخ میدان: ترکیب وصفی وارون / قلمرو ادبی: واژه‌آرایی: بود

بازگردانی: همیشه شاد بودم و نمیدانستم اندوه چیست. دلم برای شادی و شادمانی میدان فراخی داشت..

بسا دلا، که به سان حریر کرده به شعر / از آن سپس که به کردار سنگ ‌و سندان بود

قلمرو زبانی: بسا: بسیار / به سان: مانند / حریر: ابریشم / به کردار: مانند / سندان: ابزاری در آهنگری / قلمرو ادبی: به سان حریر کرده به شعر، به کردار سنگ ‌و سندان: تشبیه

بازگردانی: بسیار دل که با شعر آن را مانند حریر نرم کردم. دلی که پیش از آن مانند سنگ سخت بود.

همیشه چشمم زی زلفکان چابک بود / همیشه گوشم زی مردم سخندان بود

قلمرو زبانی: زی: سوی / زلفکان: زلف‌های / چابک: چالاک / سخندان: ادبدان / قلمرو ادبی: واژه‌آرایی: بود، همیشه / زلفکان: مجاز از زیبارویان

بازگردانی: همیشه چشمم به سوی زیبارویان چابک بود. همیشه گوشم به سوی مردم سخندان بود.

عیال نه، زن و فرزند نه، مئونت نه / از این همه تنم آسوده بود و آسان بود

قلمرو زبانی: عیال: زن و فرزند / مئونت: هزینه / آسوده: راحت / آسان: ضد دشوار / قلمرو ادبی: واژه‌آرایی: بود، نه

بازگردانی: خانواده نداشتم فرزند و هزینه زندگی نداشتم سرباری نداشتم و آسوده بودم.

تو رودکی را -ای ماهرو!- کنون بینی / بدان زمانه ندیدی که این‌چنینان بود

قلمرو زبانی: این‌چنینان: این چنین / قلمرو ادبی: ماهرو: تشبیه

بازگردانی: تو رودکی را امروز می‌بینی؛ آن زمان که این چنین بود ندیده ای.

بدان زمانه ندیدی که در جهان رفتی / سرودگویان، گویی هزاردستان بود

قلمرو زبانی: سرودگویان: شعرخوانان / هزاردستان: بلبل / گویی: مانند اینکه / قلمرو ادبی: گویی هزاردستان بود: تشبیه

بازگردانی: آن زمانه که مانند بلبل شعرخوان راه می‌رفت او را ندیده ای.

شد آن زمانه که او انس رادمردان بود / شد آن زمانه که او پیشکار میران بود

قلمرو زبانی: شد: رفت / انس: همدم / رادمردان: جوانمرد / پیشکار: پاکار، پیشخدمت، دستیار، کارپرداز، کارگزار، وشکرده / میران: امیران / قلمرو ادبی: واژه‌آرایی: بود

بازگردانی: آن زمان که همدم جوانمردان بود گذشت آن زمان که او کارگزار پادشاهان بود گذشت.

همیشه شعر ورا زی ملوک دیوان است / همیشه شعر ورا زی ملوک دیوان بود

قلمرو زبانی: ورا: او را / زی: سو / ملوک: پادشاهان / دیوان: دفتر شعر / قلمرو ادبی: واژه‌آرایی: زی، همیشه، ملوک

بازگردانی: همیشه نزد پادشاهان دیوان شعرش است و در گذشته هم همیشه دیوان شعر در بارگاه پادشاهان بوده است.

شد آن زمانه که شعرش همه جهان بنَوَشت / شد آن زمانه که او شاعر خراسان بود

قلمرو زبانی: شد: رفت / نَوَشتن: طی کردن، ‌درنوردیدن (بن ماضی: نَوشت؛ بن مضارع: نَورد)/ قلمرو ادبی: واژه‌آرایی: زمانه / بزرگ‌نمایی یا اغراق: شعرش همه جهان بنَوَشت

بازگردانی: زمانه ای که شعرش همه جهان را طی می‌کرد گذشت. آن زمانه که سخنور خراسان بود تمام شد.

کجا به گیتی بوده‌ست نامور دهقان / مرا به خانهٔ او سیم بود و حُملان بود

قلمرو زبانی: گیتی: جهان / نامور: نامدار / دهقان: زمین‌دار / سیم: پول نقره / حُملان: ستور باربردار که کسی را دهند / قلمرو ادبی: واژه‌آرایی: بود

بازگردانی: هر کس که زمین دار نامداری بود، رودکی نزد او ارج داشت و از او نقدینه و دستمزد می‌گرفت.

که را بزرگی و نعمت ز این و آن بودی / مرا بزرگی و نعمت ز آل سامان بود

قلمرو زبانی: را: نشانه دارندگی / که: هر کس / بودی: بود / مرا: «را» نشانه اضافه گسسته / قلمرو ادبی: همریشگی: بودی، بود

بازگردانی: اگر مردم از این و آن بزرگی می‌یافتند بزرگی من از سامانیان بود.

بداد میر خراسانش چل هزار درم / وزو فزونی یک پنجِ میرِ ماکان بود

قلمرو زبانی: میر: امیر/ چل: چهل / درم: یکای پول / ماکان: نام یکی از فرمانروان مازندران / یک پنج: یک پنجم / میر: امیر / قلمرو ادبی:

بازگردانی: شاه خراسان به او چهل هزار درهم داد و از امیر ماکان یک پنجم آن را گرفت.

ز اولیاش پراکنده نیز هشت هزار / به من رسید بدان وقت، حالِ خوب آن بود

قلمرو زبانی: اولیا: زیردستان / قلمرو ادبی:

بازگردانی: از نزدیکانش هشت هزار درهم به من داد. این اندازه حال من خوب بود.

چو میر دید سخن، داد دادِ مردیِ خویش / ز اولیاش چنان کز امیر فرمان بود

قلمرو زبانی: میر: امیر / مردیِ: مردانگی / داد: حق / اولیا: زیردستان / قلمرو ادبی:  

بازگردانی: هنگامی که امیر شعر من را شنید، مردانگی خود را نشان داد و هر چه گفت زیردستانش به من دادند.

کنون زمانه دگرگشت و من دگر گشتم / عصا بیار، که وقت عصا و انبان بود

قلمرو زبانی: دگرگشت: تغییر کرد / انبان: خیک، مشک / قلمرو ادبی: انبان: استعاره از کفن یا گور

بازگردانی: اکنون روزگار تغییر کرد و من نیز تغییر کردم برای عصا بیاورید که وقت عصا و کفن رسیده است.

این چامه و اشاره‌ای که تاریخ‌نگاران به مرگ غریب‌وار او به سال ۳۲۹ هـ.ق. در روستای زادگاهش کرده‌اند، شاید دلیلی باشد بر اینکه رودکی در پایان زندگانی مورد بی‌مهری پادشاهان روزگار خود قرار گرفته و چه بسا که از درگاه آنان رانده شده باشد.

آثار و اشعار و شیوه شاعری رودکی: از دیوان بزرگ رودکی که گفته‌اند یک صد دفتر شعر بوده، بیش از حدود هزار بیت بر جای نمانده است. وی افزون بر چامه، چکامه، قطعه و حتا چارانه، چند دوگانه (مثنوی) نیز سروده است. مثنوی کلیله و دمنه و درپیوسته سندبادنامه از آن جمله اند و از آنها جز بیت‌هایی پراکنده در دست نیست. کمابیش همه نوع شعر در دیوان رودکی بوده است و او انواع مضمون‌های شعری روزگار خود را به استادی و چیره‌دستی به رشته نظم کشیده و در اغلب آن‌ها – به ویژه در چکامه و توصیف و ستایش – زبانزد شده است.

رودکی در سرودن چامه‌های ستایشی و وصفی استاد بوده و به سبک ویژه روزگار خود می‌سروده است که امروز آن را سبک خراسانی یا ترکستانی می‌نامند و از ویژگی‌های اصلی آن سادگی و در عین حال استواری و سختگی را می‌توان برشمرد. چامه «پیری و یاد جوانی» نمونه آشکاری از این گونه سروده‌های اوست. 

تخیل شعری رودکی بسیار نیرومند و زبانش ساده، روان، زنده و پرتپش است. در توصیف می‌کوشد تا خواننده را به طبیعت نزدیک کند و زیبایی‌های آن را با قدرت خیال به وی نشان دهد. رودکی شعر پارسی را به کمال نسبی نزدیک کرد؛ از این رو برخی وی را پدر شعر پارسی و خدایگان شاعران برنامیده‌اند. در شعر او شور و شادی، زهد و اندرز، شک و یقین به هم درآمیخته است. با این حال او در برابر غم و اندوه روزگار دلی نیرومند و فکری توانا دارد و در هر فرصتی آدمی را به بردباری فرامی‌خواند.

پند زمانه

۱- زمانه پندی آزادوار داد مرا / زمانه را چو نکو بنگری همه پند است

قلمرو زبانی: آزادوار: از سر آزادگی / مرا: به من / نگری: ببینی / قلمرو ادبی: زمانه پندی داد مرا: جانبخشی

بازگردانی: روزگار به من پندی از سر آزادگی داد. اگر به زمانه درست نگاه کنی سراسرش پند است.

۲- زبان ببند – مرا گفت – و چشم دل بگشای / که‌ را زبان نه به بند است پای در بند است

قلمرو زبانی: نه: قید نفی / قلمرو ادبی: زمانه گفت: جانبخشی / چشم دل: اضافه استعاری / پای در بند: کنایه از زندانی شدن / واژه‌آرایی: زبان، بند / زبان: مجاز از دهان

بازگردانی: زمانه به من گفت که سخن نگو و با چشم باطنی ات نگاه کن؛ زیرا کسی که زبانش به فرمانش نیست، دچار بند و زندان می‌شود.

۳- به روز نیک کسان گفت تا تو غم نخوری / بسا کسا که به روز تو آرزومند است

قلمرو زبانی: نیک: خوب / کسان: کس‌ها / بسا: بسیار / قلمرو ادبی: زمانه گفت: جانبخشی / جناس: بسا، کسا

بازگردانی: اگر روزگار خوش دیگران را می‌بینی غم نخور؛ زیرا بسیار کسانی که آرزوی زندگانی همچون تو را دارند.

۳- بدان کسی که فزون از تو، آرزو چه بری [کنی]؟ / بدان نگر که به حال تو آرزومند است

قلمرو زبانی: فزون: افزون / نگر: نگاه کن / قلمرو ادبی: همریشگی: آرزو، آرزومند

بازگردانی: چرا آرزومند زندگانی کسی هستی که از تو بیشتر دارد؟ به کسی بنگر که آرزوی زندگی تو را دارد.

ابوشکور بلخی شیفته دانایی

کودکی بوشکور سراینده خردمند و آگاه قرن چهارم هجری با ایام سالخوردگی رودکی سمرقندی و دوران سالمندی وی با جوانی فردوسی مصادف بوده است. مضمون‌هایی همانند مضامین رودکی در سروده‌های بوشکور و حرف‌هایی از آن نوع که بوشکور گفته در میان شعرهای بازخوانده به فردوسی دیده شده است. از نظر فکر و زبان و جلوه‌های شعری هم بوشکور حد واسط رودکی و فردوسی به شمار می‌رود. 

ابوشکور میان سال‌های ۳۳۳ تا ۳۳۶ هـ.ق. مثنوی‌ سرشار از اندرز و حکمت آفرین‌نامه را درپیوست. افسوس که از این مثنوی جز بیت‌هایی پراکنده چیزی به دست ما نرسیده است.

این بیت‌ها از آفرین‌نامه بوشکور است:

دانایی و والایی

بدان کوش تا زود دانا شوی / چو دانا شوی زود والا شوی

قلمرو زبانی: کوش: بکوش؛ فعل امر / والا: بلندپایه / قلمرو ادبی: واژه‌آرایی: دانا، شوی، زود

بازگردانی: بکوش تا زود آگاه و دانا شوی. هنگامی که آگاه شوی به زودی والا و بلندپایه می‌گردی.

نه داناتر آن کس که والاتر است /  که والاتر آن کس که داناتر است

قلمرو ادبی: واژه‌آرایی: است، دانا، والا، آن، کس / واج آرایی

بازگردانی: آن کس که والا و بلندپایه است دانا نمی‌شود؛ ولی کسی که داناست به زودی بلندپایه خواهد شد.

نبینی ز شاهان اَبَر تخت و گاه /  ز دانندگان بازجویند راه؟

قلمرو زبانی: ابر: بر / گاه: جاه / قلمرو ادبی: بازجویند راه: کنایه از اینکه راهنمایی می‌خواهند / پرسش انکاری

بازگردانی: نمی‌بینی که شاهان دارای جاه و تخت از دانایان راهنمایی می‌خواهند.

اگرچه بمانند دیر و دراز/ به دانا بُوَدشان همیشه نیاز

قلمرو زبانی: دیر: مدت زمان دراز / دراز: طولانی / بُوَد: می‌باشد / بودشان: جهش ضمیر

بازگردانی: اگر چه مدت زمان درازی فرمانروا بمانند، همیشه نیاز به کارگزاران دانا دارند.

دوازده سال از مرگ رودکی سخنور پرآوازه قرن چهارم هجری می‌گذشت که ابوالحسن کسایی به سال ۳۴۱ هـ.ق. در مرو دیده به جهان گشود.

دوران شاعری کسایی با اواخر عهد سامانی و اوایل کار غزنویان همزمان بوده است. کسایی در آغاز کار، برخی از شاهان را ستود؛ اما در میان‌سالی از این کار پشیمان شد و یکسره راه پارسایی و اندرزگویی در پیش گرفت. مذهب او شیعه دوازده امامی بوده؛ بنابراین همزمان با فردوسی به عنوان نخستین سراینده دلبسته اهل بیت درفش جانبداری و ستایش خاندان پیامبر را بر دوش کشیده است: 

مدحت کن و بستای کسی را که پیمبر / بستود و ثنا کرد و بدو داد همه کار

قلمرو زبانی: مدحت: ستایش / ثنا: بزرگ داشتن / قلمرو ادبی: وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن

بازگردانی: ستایش کن و از خوبی های کسی بگو که پیغمبر او را ستود و ستایش گفت و همه کارها را به او داد.

آن کیست بدین حال و که بوده است و که باشد؟ / جز شیر خداوند جهان، حیدر کرّار

قلمرو زبانی: حیدر: شیر / کرّار: تازنده / قلمرو ادبی: شیر خداوند: استعاره از حضرت علی /  حیدر: استعاره از حضرت علی

بازگردانی: چه کسی با این ویژگی ها بوده است و می‌باشد به جز حضرت علی که شیر خدا و دلاور حمله آورنده است.

این دین هدی را به مثل دایره ای دان / پیغمبر ما مرکز و حیدر خط پرگار

قلمرو زبانی: هدی: هدایت (هدایت کننده) / به مثل: مانند / قلمرو ادبی: سه تشبیه

بازگردانی: دین هدایت کننده مانند دایره است و پیامبر مرکز این دایره است و علی محیط این دایره.

علم همه عالم به علی داد پیمبر / چون ابر بهاری که دهد سیل به گلزار

قلمرو زبانی: عالم: جهان / قلمرو ادبی: واج آرایی / تشبیه: چون ابر بهاری … / اغراق

بازگردانی: دانش همه جهان را پیامبر به علی داد همانگونه که ابر بهاری به گلزار سیل می‌دهد.

کسایی را باید پیرو رودکی و پیشرو ناصرخسرو، شاعر آزاده قرن پنجم هجری، دانست. در روزگار وی ویژگی شعر رودکی بسیار پرآوازه بوده و از همین رو کسایی از وی با نام «استاد شاعران جهان» یاد کرده و خود را کم از صد یک او دانسته است.

هم اشعار زهدآمیز و هم ارادت او به خاندان پیامبر، بعدها سرمشق ناصر خسرو قبادیانی قرار گرفته و آن شاعر پرآوازه را به پیروی شعر و راه کسایی کشانده است.

سروادهای کسایی مروزی

دیوان کسایی ظاهرا تا سده ششم هجری موجود بوده و بعدها از میان رفته است. کسانی که دیوان او را دیده بودند آن را کتابی لبریز از ستایش پیامبر و خاندان و سرشار از زهد و پند و موعظه توصیف کرده‌اند. همین مقدار اندکی هم که از شعر او بر جای مانده است، این ادعا را تایید می‌کند. نخستین چامه‌های منقبت و سوگ‌سروده را باید در دیوان کسایی جست. از این جهت پیشگام شاعرانی چون قوامی رازی، (سراینده شیعی سده ششم) و محتشم کاشانی، (مرثیه‌سرای سده دهم) است. یکی از چامه‌های کسایی که با این بیت می‌آغازد، نخستین سوگ‌نامه مذهبی فارسی است که به موضوع فاجعه کربلا پرداخته است.

باد صبا درآمد فردوس گشت صحرا / آراست بوستان را نیسان به فرش دیبا

قلمرو زبانی: فردوس: بهشت / صبا: باد بهاری / درآمد: وارد شد / صحرا: دشت / نیسان: اردیبهشت (سریانی) / دیبا: حریر / قلمرو ادبی: فرش دیبا: استعاره از گل و گیاهان

بازگردانی: باد بهاری از راه رسید و دشت مانند بهشت گشت. اردیبهشت، باغ را با گل و گیاهانی مانند حریر آراست.

کسایی را «نقاش چیره دست طبیعت» هم گفته‌اند؛ زیرا وصف‌های جاندار و روشن او از طبیعت و زیبایی‌های آن در زمره بهترین شعرهایی است که از گویندگان سده چهارم هجری در دست داریم.

اینک نمونه ای از شعرهای وی:

فهم کن گر مؤمنی فضل امیرالمؤمنین / فضل حیدر، شیر یزدان، مرتضای پاک‌دین

قلمرو زبانی: مؤمن: گرونده / فضل: هنر، برتری / امیرالمؤمنین: فرمانده گروندگان / حیدر: شیر / مرتضا: گزیده، پسندیده /  قلمرو ادبی: شیر یزدان: استعاره

بازگردانی: اگر ایمان داری برتری و هنر سپهسالار دین داران، برتری علی، شیر خدا و پسندیده پاک دین را دریاب.

فضل آن کس کز پیمبر بگذری فاضل تر اوست / فضل آن رکن مسلمانی، امام المتّقین

قلمرو زبانی: فاضل: برتر، هنرمند / رکن: پایه / امام: پیشوا / متّقین: پرهیزگاران / قلمرو ادبی: رکن مسلمانی: استعاره

بازگردانی: برتری کسی که پس از پیامبر هیچ کس از او هنرورتر نیست. او پایه مسلمانی و پیشوای پرهیزگاران است.

آن نبی ، وز انبیا کس نی به علم او را نظیر / وین ولی، وز اولیا کس نی به فضل او را قرین

قلمرو زبانی: نبی: پیامبر / انبیا: پیامبران / نی: نیست / را: اضافه گسسته / نظیر: مانند / ولی: سرپرست، دوست / اولیا: ج ولی / قرین: همتا / قلمرو ادبی: همریشگی: نبی، انبیا؛ ولی، اولیا

بازگردانی: آن پیامبری که هیچ نبی ای در دانش همانند او نیست. آن دوست خدایی که از دوستان خدا هیچ کس در هنر و دانش همتای او نیست.

آن چراغ عالم آمد، وز همه عالم بدیع / وین امام امت آمد، وز همه امت گزین

قلمرو زبانی: بدیع: نوآیین / امت: مردم / گزین: برگزیده / قلمرو ادبی: آن چراغ عالم آمد: تشبیه / واژه آرایی: امت

بازگردانی: پیامبر مانند چراغ جهان است و در سنجش با جهان نوآیین و بی مانند است. حضرت علی هم پیشوای مردم است و برگزیده امت.

گر نجات خویش خواهی، در سفینه نوح شو / چند باشی چون رهی تو بینوای دل رهین

قلمرو زبانی: سفینه: کشتی / شو: برو / رهی: بنده / بینوا: تهیدست / رهین: وامدار / قلمرو ادبی: تلمیح / پرسش انکاری

بازگردانی: اگر نجات خودت را می خواهی در کشتی نوح برو. چرا این اندازه مانند بردگان تهیدست و وامدار دیگران می باشی؟

دامن اولاد حیدر گیر و از طوفان مترس / گرد کشتی گیر و بنشان این فزع اندر پسین

قلمرو زبانی: اولاد: فرزندان / حیدر: شیر / فزع: ترس / نشاندن: خاموش کردن / اندر: در / پسین: عقبی، آخرت / قلمرو ادبی: دامن کسی گرفتن: کنایه از متوسل شدن / حیدر: استعاره از حضرت علی / توفان: استعاره از رخدادهای مرگ آفرین

بازگردانی: به خاندان حضرت علی چنگ بزن و از مشکلات نترس. در کشتی نجات باش و ترس رستاخیز را از دلت بیرون کن.

گر نیاسایی تو هرگز، روزه نگشایی به روز، / وز نماز شب همیدون ریش گردانی جبین،

قلمرو زبانی: همیدون: همچنین / ریش: زخمی / جبین: پیشانی / قلمرو ادبی: جناس: روزه، روز / تضاد: روز، شب / موقوف المعانی

بازگردانی: اگر هیچ استراحت نکنی و پیوسته روزه دار باشی و به خاطر نماز خواندن پیشانی ات را زخم کنی،

بی تولّا بر علی و آل او دوزخ تو راست / خوار و بی تسلیمی از تسنیم و از خلد برین

قلمرو زبانی: تولّا: دوستی / آل: خاندان / خوار: پست / تسلیم: واگذاری / تسنیم: نام چشمه ای در بهشت / خلد: بهشت / برین: علوی / قلمرو ادبی: تضاد: دوزخ، خلد

بازگردانی: بدون دوستی علی و خاندانش به دوزخ خواهی رفت. خوار خواهی شد و چشمه و بهشت برین به تو نخواهد رسید.

برای آگاهی بیشتر درباره کسایی مروزی اینجا را کلیک کنید.

برگفته از کتاب ادبیات ایران و جهان؛ سال دوم آموزش متوسطه

خط و زبان در ایران پیش از اسلام

الف) خط

تاریخ ادبیات فارسی به سخنی سرگذشت زبان و خط فارسی هم هست؛ بنابراین بد نیست بدانیم که خط فارسی از چه زمانی پیدا شد و چگونه رو به کمال رفت و شایستگی آن را پیدا کرد که آثار برجسته ای را در دامان خود بپروراند و به ادبیات جهان پیشکش کند.

می‌دانیم که بشر در آغاز نوشتن نمی‌دانست و مقصود خود را تنها با گفتار- آن هم در حد رفع نیازهای روز- ادا می‌کرد. تاریخ پیدایش خط به درستی معلوم نیست. این اندازه روشن است که نخستین نوشتارهای انسان، بسیار ساده و ابتدایی بوده است؛ به این معنی که با طرزی به دور از ظرافت، تصویر چیزها را می‌کشیدند و به این ترتیب، مقصود خود را به دیگران می‌فهماندند. به این نوع خط «تصویرنگاشت» می‌گویند که هنوز هم در میان برخی از تیره‌ها نشانه‌هایی از آن بر جای مانده است.

تصویرنگاشت به تدریج تکامل پیدا کرد و پس از گذشتن از مرحله علامت نویسی (معنی نگاری) به مرحله الفبایی گام نهاد. الفبا برای نخستین بار در میان فنیقی‌ها یعنی مردمی که حدود ۳ هزار سال پیش از میلاد در سرزمین فنیقی، لبنان کنونی و پیرامون آن، به سرمی‌بردند، رواج یافت و از آنجا به دیگر سرزمین‌ها راه یافت.

ایرانیان چند صد سال پیش از میلاد یعنی در دوره پادشاهی مادها، علامت‌های میخی بابلی را برگرفتند و مانند فنیقی‌ها، از آن الفبایی مستقل ساختند.

خط میخی: الفبایی را که ایرانیان در عهد باستان به کار می‌بردند، خط میخی نام نهادنده‌اند. این نام‌گذاری از آن روی بود که برای نوشتن آن از میله‌های آهنی کوچک یا چوبی همانند میخ بهره می‌بردند و خط‌هایی که با آن بر لوحه‌های گلی نقش می‌کردند به‌سان میخ بود. این خط که می‌توان آن را خط هجایی نامید، دارای ۳۶ حرف (هجا) بود و از چپ به راست نوشته می‌شد. تمام سنگ‌نوشته‌های بازمانده از دوره هخامنشی به این خط است.

فرگشت الفبا در باخترزمین

خط اوستایی: تاریخ اختراع خط اوستایی را – که آن هم در بنیاد از خطوط سامی گرفته شده بود – اواخر دوره ساسانی دانسته‌اند. از این خط برای نوشتن متون دینی مربوط به آیین زرتشتی، به ویژه کتاب اوستا بهره برده می‌شد. خط اوستایی مانند اغلب خطوط سامی از راست به چپ نوشته می‌شد و ۴۴ نویسه داشت. اوستا کتاب دینی زرتشتیان است که اصل آن در زمان حمله اسکندر به ایران از بین رفت و اوستای موجود در دوره‌های بعدی گردآوری و تنظیم شده است.

اوستای موجود از پنج کتاب به نام یسنا، یشت‌ها، ویسپرد، وندیداد و خرده اوستا تشکیل شده است که همگی دارای نیایش اهورامزدا خدای بزرگ و بی‌همتا، ایزدان و فرشتگان، ستایش پاکی و نیکی و راست‌کرداری، نکوهش دیوان و اهریمنان و همچنین دستورها و احکام و ذکرهای دینی است. در بخش‌هایی از آن – به ویژه یشت‌ها- اخبار تاریخی و بعضی داستان‌ها و روایت‌ها نیز آمده است.

 خط پهلوی: خطی را که ایرانیان در عصر اشکانی و ساسانی به کار می‌بردند و تا  چند سده بعد از اسلام هم در گوشه و کنار استان‌های شرقی ایران برای نوشتن آثار فکری و فلسفی مربوط به آیین‌های پیش از اسلام به کار می‌رفته است، «خط پهلوی» می‌نامند. کلمه پهلوی اصلا از واژه «پَرثوَ» گرفته شده که اسم قوم اشکانی بوده است. این خط که بخش عمده ادبیات فارسی میانه با آن نوشته شده، دارای اصلی آرامی (یکی از خطوط سامی) است؛ ۲۲ نویسه (هجا) داشته و مانند اوستایی از راست به چپ نوشته می‌شده است.

ب) زبان

زبان ایران پیش از اسلام – که مادر و ریشه زبان امروز ایران است – پارسی (فارسی) نامیده می‌شود. این زبان از شاخه زبان‌های هندواروپایی است و به این ترتیب با اغلب زبان‌های جهان متمدن [شهرمند] (قدیم و جدید) خویشاوند است. زبان فارسی از آغاز تا امروز سه مرحله جداگانه را پشت سر گذاشته است و به عبارت دیگر به سه دوره جداگانه تقسیم می‌شود.

۱) فارسی باستان: که در دوره هخامنشی رایج بوده و فرمان‌ها، نامه‌های شاهان به آن زبان نوشته می‌شده است.

۲) پارسی میانه (پهلوی): زبانهای ایرانی میانه به دو گروه عمده خاوری و باختری و هر کدام از این دو گروه خود به دو شاخه شمالی و جنوبی تقسیم می‌شوند: شاخه شمالی از گروه باختری را «پهلوانی» (پارتی) و شاخه جنوبی از گروه باختری را «پارسی میانه» می‌گویند.

از شاخه‌های شمالی یا پهلوانیک (پارتی) آثار زیادی در دست نیست؛ اما از شاخه جنوبی پارسی میانه نگاشته‌ها و نوشته‌های بسیاری هست که برخی از آنها در سده‌های نخستین بعد از اسلام نوشته شده اند؛ بنابر پژوهش‌هایی که برخی از دانشمندان در زمینه نوشته‌های مانوی به دست آمده از شهر تورفان ترکستان (واقع در ناحیه سین کیان چین) انجام داده‌اند، در این زبان شعر نیز وجود داشته است.

۳) فارسی نو: پس از ورود اسلام به ایران زبان فارسی دگردیسی تازه‌ای را پشت سر گذاشت و با استفاده از خط (الفبا) عربی به مرحله نوینی گام نهاد که در اصطلاح به آن فارسی نو (دری) گفته می‌شود.

سعید جعفری
سعید جعفری دبیر فارسی، عربی و انگلیسی
پیوستگی های فرهنگی و ادبی دوره ساسانی با عصر اسلامی

نوشته‌های پارسی میانه که از روزگار ساسانیان به دست ما رسیده، تنها بخشی از ادبیاتی است که در آن زمان وجود داشته است. آثار فراوان دیگری به فارسی وجود داشته که نویسندگان اسلامی از آنها نام برده اند. برخی از آنها را هم به زبان عربی ترجمه کرده بودند. از آن میان می‌توان به مهمترین این نوشته‌ها یعنی کتاب خدای‌نامه نام برد که در اواخر عهد ساسانی پدید آمد و در نخستین سدهای اسلامی چند بار به عربی ترجمه شد.

از روی ترجمه‌های خدای‌نامه (سیرالملوک)‌ها، شاهنامه‌های متعددی پرداخته شد که یکی از آنها شاهنامه منثور ابومنصور عبدالرزاق توسی است که یکی از منابع اصلی شاهنامه فردوسی بوده است.

در حقیقت خدای‌نامه سر مشقی برای تاریخ نویسی در دوره‌های بعد شد و بیشتر تاریخ‌نگاران بخش‌هایی از آن را در کتاب‌های خود گنجانده اند.

همچنین در کتاب‌های اخلاقی و آموزشی فارسی مانند قابوس‌نامه، بحر الفواید، نصیحت الملوک، اخلاق ناصری (که در بخش‌های بعدی این کتاب از برخی از آنها سخن خواهیم گفت) از اندرزنامه‌ها و پندنامه‌های ساسانی کم و بیش بهره برده شده است.

در زمینه ادبیات داستانی علاوه بر روایت‌های پهلوی و تاریخی که در یشت‌ها و متون خدای‌نامه‌ها و سرگذشت‌نامه‌ها آمده است، وجود کتاب‌هایی مانند هزارافسان – که سرچشمه کتاب هزار و یک شب است – یا داستان‌های مربوط به خسرو و شیرین و هفت پیکر – که به دوره‌های پیش از اسلام بازمی‌گردد – گذشته ادبی پرباری را نشان می‌دهند.

آشنایی با این سرچشمه‌ها و بنیان‌های اصیل بر آگاهی ما از چیستی تاریخی و پیوستگی فرهنگی و ادبی خود و در نتیجه سهمی که در معنویت جهان انسانی داشته‌ایم می‌افزاید و احساس جاودانگی را که آدمی در روبارویی با دشواری‌های زندگی، سخت بدان نیازمند است، در عمق هستی ما بیدار می‌سازد.

برگفته از کتاب ادبیات ایران و جهان؛ سال دوم آموزش متوسطه

آموزه هفتم: تاریخ ادبیات قرن چهاردهم

الف) دورۀ معاصر تا قبل از انقلاب اسلامی

منظور از ادبیات معاصر آثار ادبی هستند که پس از مشروطیت پدید آمده اند. با آغاز قرن بیستم میلادی، تجدد و نوگرایی در ابعاد مختلف زندگی ایرانیان به وجود آمد. هم زمان با این تحولات، دو قلمرو شعر و نثر فارسی نیز از آن بی نصیب نماند.

درحقیقت پیدایش شعر معاصر ایران و گسترش آن، با رویدادهایی مانند انقلاب مشروطیت، پایان سلسله قاجار و سلطنت رضاشاه همراه بود.

رضاخان پس از به قدرت رسیدن، مدرن کردن همه ابعاد جامعه را سرلوحه برنامه‌هایش قرار داد؛ امّا وی این تحولات را با استبداد و ارعاب آزادی‌خواهان همراه کرد. در حقیقت پیدایش شعر معاصر ایران و گسترش آن، با رویدادهایی مانند انقلاب مشروطیت، پایان سلسله قاجار و سلطنت رضاشاه همراه بود.

● منظور از ادبیات معاصر چیست؟ – آثار ادبی هستند که پس از مشروطیت پدید آمده اند.

در ادبیات این دوره نوآوری‌ها، اندیشه‌های باستان‌گرا و گاهی گرایش به شعرهای ترجمه‌‌ای مورد توجه قرار گرفت. رضا شاه در شهریور ۱۳۲۰، هم زمان با جنگ جهانی دوم، تحت فشار کشورهای سلطه گر از سلطنت برکنار و پسرش محمدرضا جانشین او شد. محمدرضا در آغاز کوشید تا با آزادی‌های نسبی سیاسی و اجتماعی، نظر روشنفکران را به خود جلب کند که این آزادی موقت، تا حدودی موجب گسترش و تثبیت ادبیات شد؛ هر چند پس از آن، رفتارها و سیاستهای نادرست او، موجب انزوای برخی روشنفکران شد.

استبداد: خودکامگی / ارعاب: ترساندن / انزوا: گوشه گیری

شعر دوره معاصر

شعر دوره معاصر را بیشتر با عنوان«شعر نو» می شناسیم. در این دوره ابتدا تقی رفعت و افرادی مانند بانو شمس کسمایی، ابوالقاسم لاهوتی، جعفر خامنه‌‌ای و در نهایت نیما یوشیج تلاشهایی در تغییر شعر فارسی از نظر قالب و محتوا داشتند که آنها را پیشگامان شعر نو خوانده اند. تصرف نیما در ماهیت شعر قدیم و ارائه ماهیتی نو از آن، به تغییر در قالب و ویژگیهای سخن شاعران قدیم انجامید. او زبان، تخیل، احساس، معنی، فرم و ساختار شعر را متحول کرد. اگر چه ادبیات دوره معاصر را از زمان مشروطه تا زمان ما دانسته اند، امّا بهتر است شروع واقعی شعر نو را از سال ۱۳۰۰ یعنی اندکی پیش از به سلطنت رسیدن رضاخان بدانیم. شعر فارسی را در دوره معاصر تا سال ۱۳۵۷ می توان متناسب با رویدادهای سیاسی – اجتماعی در چهار دوره بررسی کرد:

● دو تن از پیشگامان شعر نو را نام ببردی؟ – تقی رفعت، بانو شمس کسمایی، ابوالقاسم لاهوتی، جعفر خامنه‌‌ای و در نهایت نیما یوشیج.

پیشتازان شعر نو

● شروع واقعی شعر نو از چه سالی آغاز شد؟‌ – سال ۱۳۰۰ یعنی اندکی پیش از به سلطنت رسیدن رضاخان.

دورۀ اول: دوره سلطنت رضاخان (از سال ۱۳۰۴ تا شهریور ۱۳۲۰) را دوره درخشش نیما و جدال بر سر شعر کهنه و نو می دانند.

دورۀ دوم: از آغاز حکومت محمدرضا تا کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ فضای سیاسی آزادتری نسبت به دوره قبل بر ایران حاکم بود. در این دوره اشعار نیما و دیگر نوگرایان در برخی نشریات مانند روزگار نو و سخن منتشر می شد. مهمترین حادثه ادبی این سال‌ها تشکیل اولین کنگره نویسندگان و شاعران ایران در تیرماه ۱۳۲۵ بود که نیما در آنجا شعر «آی آدم‌ها» را خواند و پس از آن شیوه نیما از جانب سنت گرایان در کنار شعر سنتی رواج یافت.

● مهمترین حادثه ادبی دوره دوم چیست؟ – تشکیل اولین کنگره نویسندگان

دورۀ سوم: از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ تا قیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ تغییر و تحوّلات چشمگیری در جامعه ایرانی اتفاق افتاد و بار دیگر استبداد حاکم شد. در این دوره «شعر نو تغزّلی» که از دوره قبل شروع شده بود، به تدریج راه خود را ادامه داد؛ به ویژه که از طرف حکومت نیز تقویت می شد و در دهه ۱۳۲۰ و اوایل ۱۳۳۰ از گسترده ترین جریان‌های زمان خود شد.

پس از وقایع کودتای ۲۸ مرداد، نوعی سرخوردگی و یأس در میان روشن‌فکران و شعرا پیدا شد و جریان سمبولیسم اجتماعی یا شعر نوی حماسی رواج یافت. شاعران این جریان بیشتر به مسائل سیاسی و اجتماعی و مشکلات و آرمانهای مردم توجه دارند.

● در کدام دوره سمبولیسم اجتماعی یا شعر نوی حماسی رواج یافت؟ – دوره سوم

دورۀ چهارم: از سال ۱۳۴۲ تا ۱۳۵۷ مبارزه رنگ و مفهومی تازه به خود می گیرد و فضای جامعه متشنّج می شود و مسیر عمده شعر همچنان اجتماعی و حماسی است. این دوره را باید دوره کمال جریان‌های ادبی دوره‌های پیشین به حساب آورد. شاعران بهتر و هنری‌تر از گذشته به جوهر شعر دست یافتند و مضمون شعر آنها بیشتر نقد اجتماعی است.

از معروفترین شاعران این چهار دوره، پروین اعتصامی، فریدون توللّی، محمدحسین شهریار، نادر نادرپور، فریدون مشیری، نصرت رحمانی، فروغ فرخزاد، منوچهر شیبانی، اسماعیل شاهرودی، مهدی اخوان ثالث، احمد شاملو، سیاوش کسرایی، منوچهر آتشی، پرویز ناتل خانلری، حمید مصدّق، مهدی حمیدی شیرازی، هوشنگ ابتهاج، محمدرضا شفیعی کدکنی و … را می توان نام برد.

در زیر چند تن از این شاعران معرفی می شوند:

علوم ۳ بیسترس سعید جعفری
سعید جعفری
■ پروین اعتصامی

رخشنده اعتصامی معروف به پروین، بانوی مشهور شعر فارسی است و در خانواده‌‌ای اهل شعر و ادب پا به عرصه هستی گذاشت. پدرش یوسف اعتصام الملک آشتیانی از فضلای زمان بود و در تربیت اخلاقی و ادبی وی نقش به سزایی داشت. پروین در قصیده به سبک ناصر خسرو به روانی و لطافت سعدی شعر می سراید. اوج سخن پروین در قطعات اوست که در آنها به شیوه انوری و سنایی توجه دارد. برخی از اشعار او به صورت مناظره میان دو انسان، جاندار یا شیء است. آنچه شعر پروین را از دیگران متمایز می کند، شکل تصرف وی در مضامین و کیفیت ارائه آنهاست. او به همراه انعکاس اوضاع نامطلوب سیاسی  اجتماعی، به مضامین اخلاقی و پند و اندرز نیز روی می آورد.

بیت زیر از اوست :

در آن سرای که زن نیست، انس و شفقت نیست / در آن وجود که دل مرد، مرده است روان…

اوج سخن پروین در چه قالبی است؟ – قطعه

چه چیزی شعر پروین را از دیگران متمایز می کند؟ – شکل تصرف وی در مضامین و کیفیت ارائه آنهاست.

قطعه چگونه قالبی است؟ – شعری است دست کم در دو بیت که معمولا نخستین بیت آن مصرع نیست و مصرع‌های زوج آن هم قافیه اند. قطعه یکپارچگی موضوع دارد و موضوع آن معمولا مطالب اخلاقی، اجتماعی، تعلیمی، ستایش و نکوهش است.

■ سید محمد حسین بهجت تبریزی (شهریار)

شهریار از بزرگترین شاعران غزل سرای معاصر است که علاوه بر شعر فارسی، به ترکی آذری نیز شعر می سراید؛ منظومه «حیدربابایه سلام» او از شاهکارهای این حوزه است. شاعر در این منظومه با شیفتگی تمام از اصالت فرهنگی و زیبایی‌های روستای زادگاهش یاد می کند. او به بزرگان دین به ویژه حضرت علی ارادت خاصی داشت و چند شعر ارزنده با این مضمون، از او به جا مانده است؛ در غزل طبعی لطیف و احساسی رقیق دارد و از غزل سرایان نامی ایران، به ویژه حافظ تأثیر فراوان پذیرفته است.

بیت زیر ابتدای یکی از غزلهای اوست:

باز امشب ای ستاره تابان نیامدی / باز ای سپیده شب هجران نیامدی

■ علی اسفندیاری(نیما یوشیج)

نیما بنیان گذار شعر نو، از کسانی است که کوشی تا شعر را به هنجار نثر و سادگی نزدیک کند و در قالب، زبان و مضمون آن تغییراتی ایجاد کرد، نیما در این مسیر از واژگان روزمره، عامیانه و نو بهره برد و از کاربرد بلاغت ادبی و دستوری و ترکیب‌های تازه نهراسید. او در سال ۱۳۰۱ هـ. ش. منظومه افسانه را منتشر کرد که به عنوان بیانیه شعر نو است و چنین آغاز می شود:

در شب تیره دیوانه‌‌ای کاو / دل به رنگی گریزان سپرده / در درّه سرد و خلوت نشسته / همچو ساقه گیاهی فسرده / می کند داستانی غم آور …

ویژگی‌هایی مثل: تغییر در آوردن جایگاه قافیه، نگاه نو و نگرش عاطفی به واقعیات ملموس، سیر آزاد تخیل، نزدیکی به ادبیات نمایشی، از مهمترین نکات در مورد این شعر نیما است.

● مهمترین ویژگی‌های شعر «افسانه» نیما را نام ببرید. – تغییر در آوردن جایگاه قافیه، نگاه نو و نگرش عاطفی به واقعیات ملموس، سیر آزاد تخیل، نزدیکی به ادبیات نمایشی.

هنجار: قاعده

جریان نوگرایی شعری نیما با سرایش ققنوس در سال ۱۳۱۶ تثبیت شد. نیما در این سالها (۱۳۰۱ تا ۱۳۱۶) چارچوب و طرح کار خود را به بهترین شکل ممکن تدوین کرد. همین با برنامه بودن است که کار نیما را از دیگر نوگرایان متمایز می کند. او در ققنوس تغییراتی در اصول و ضوابط شعر سنتی ایجاد کرد و تجددی را که از مشروطه آغاز شده و به افسانه او رسیده بود، تکامل بخشید. نیما را به خاطر این نوآوری «پدر شعر نو» دانسته اند.

● پدر شعر نو فارسی کیست؟نیما یوشیج

saeedjafari
jafarisaeed
■ مهدی اخوان ثالث

یکی از موفق ترین رهروان شعر نیما اخوان ثالث است. بیان روایی و داستانی، حماسی بودن زبان، کهن گرایی، به کارگیری ترکیبات زیبا و خوش آهنگ و برخی از کاربردهای نحوی سبک خراسانی از ویژگی‌های شعر وی است.

شعر وی شعری اجتماعی است و حوادث زندگی مردم را در خود منعکس می کند. آخر شاهنامه، زمستان و از این اوستا از بهترین مجموعه شعرهای معاصر هستند. او در بیشتر مجموعه‌ها مثل زمستان زبانی نمادین دارد:

سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت / سرها در گریبان است / کسی سر برنیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را / نگه جز پیش پا را دید نتواند / که ره تاریک و لغزان است / و گر دست محبت سوی کس یازی، / به اکراه آورد دست از بغل بیرون / که سرما سخت سوزان است / … .

شعر اخوان ثالث چه ویژگی‌هایی دارد؟‌ – بیان روایی و داستانی، حماسی بودن زبان، کهن گرایی، به کارگیری ترکیبات زیبا و خوش آهنگ و برخی از کاربردهای نحوی سبک خراسانی.

نثر در این دوره

نثر ساده دوره معاصر را بیشتر با نثر داستانی می شناسیم. علاوه بر آن در قالبهایی مثل ادبیات نمایشی، سفرنامه، مقاله و… نیز آثار نثر در این دوره دیده می شود.

نثر فارسی تحت تأثیر آثاری که در دوره بیداری از زبانهای اروپایی ترجمه می شد، به سادگی گرایید. زمینه‌های گرایش به رمان نویسی و نثر داستانی را به معنای نوین آن، عبدالرحیم طالبوف و زین العابدین مراغه‌‌ای با سفرنامه‌های خیالی خود ایجاد نمودند. نخستین رمان تاریخی این دوره را محمدباقر میرزا خسروی با نام «شمس و طغرا» نوشت. اولین رمان اجتماعی را نیز در سال ۱۳۰۱ با نام «تهران مخوف» مرتضی مشفق کاظمی منتشر کرد. نثر داستانی معاصر نیز با مجموعه داستان کوتاه «یکی بود، یکی نبود» از سید محمدعلی  جمالزاده در سال ۱۳۰۱ آغاز شد و اولین نمایشنامه نیز با عنوان «جعفرخان از فرنگ برگشته» به قلم حسن مقدم در همین تاریخ نوشته شد.

زمینه‌های گرایش به رمان نویسی و نثر داستانی را به معنای نوین آن، عبدالرحیم طالبوف و زین العابدین مراغه‌‌ای با سفرنامه‌های خیالی خود ایجاد نمودند.

● زمینه‌های گرایش به رمان نویسی و نثر داستانی را به معنای نوین آن چه کسانی پدید آوردند؟‌ – عبدالرحیم طالبوف و زین العابدین مراغه ای

نخستین رمان تاریخی را که نوشت؟ – محمدباقر میرزا خسروی با نام «شمس و طغرا».

● نثر داستانی معاصر با با چه مجموعه‌‌ای و  به قلم چه کسی نوشته شد؟ – مجموعه داستان کوتاه «یکی بود، یکی نبود» از سید محمدعلی  جمالزاده.

● اولین نمایشنامه با چه عنوانی و  به قلم چه کسی نوشته شد؟ -«جعفرخان از فرنگ برگشته» حسن مقدم.

نخستینه ها

داستان نویسی نوین با نویسندگانی مانند: صادق هدایت نویسنده بوف کور، بزرگ علوی نویسنده چشم‌هایش و صادق چوبک نویسنده تنگسیر و… گسترش یافت؛ این گروه موسوم به نویسندگان نسل اول هستند. پس از آنها به تدریج نسل جدیدی وارد ادبیات داستانی می شوند که سبک آنان تلفیقی است از آنچه خود داشتیم و آنچه از شیوه‌های غربی گرفتیم. جلال آل احمد با «مدیر مدرسه» و سیمین دانشور با «سووشون»، از معروفترین نویسندگان این دوره اند. از دیگر چهره‌های این گروه می توان به تقی مدرسی، محمود اعتمادزاده، غلامحسین ساعدی و جمال میرصادقی اشاره کرد.

بعد از خردادماه ۱۳۴۲ دوران مقاومت در ادبیات داستانی فارسی شکل گرفت. شروع این مقاومت در مبارزات ملی شدن صنعت نفت و بعد هم قیام ۱۵ خرداد است. در این دوران بیشتر فضای رمانها و داستانها مضمون مبارزه و پایداری است. بر اغلب داستان‌های این دوره اضطراب سیاسی ترس ناشی از بدفرجامی و زندان حاکم است. از ویژگیهای نثر این دوره روی آوردن به داستان کوتاه، ترجمه آثار داستانی آمریکای لاتین و همدردی با ستم کشیدگان دنیا و کثرت نویسندگان آشکار است.

بهره بردن از زبان عامیانه، نویسندگی را برای بسیاری از طبقات جامعه آسان و نثر را آماده قبول افکار گوناگون کرد. ترجمه رمانها و داستانهای اروپایی باعث شد که نوشتن حکایات کوچک و داستانهای بزرگ به تدریج در زبان فارسی معمول گردد. آشنایی با تحقیقات و تتبعات اروپاییان نیز باعث تغییر روش تاریخ نویسی و تحقیق در مسائل ادبی شد. از شناخته شده ترین نویسندگان این دوره می توان به احمد محمود، نویسنده رمان «همسایه‌ها»، علی محمد افغانی، نویسنده رمان «شوهر آقاخانم»، هوشنگ گلشیری نویسنده رمان «برّه گمشده راعی» و امین فقیری نویسنده رمان «دهکده پرملال» اشاره کرد.

هر یک از رمانهای زیر از چه کسانی است؟ – ■ بوف کور: صادق هدایت       ■ چشم‌هایش: بزرگ علوی      ■ تنگسیر: صادق چوبک

تتبع: پژوهش

برخی از نویسندگان این دوره

■ سیّد محمدعلی جمال زاده

جمال زاده را با مجموعه داستان «یکی بود، یکی نبود» آغازگر داستان نویسی فارسی به شیوه نوین می دانند. وی در خانواده‌‌ای روحانی در اصفهان به دنیا آمد و در تهران تحصیل کرد و پس از آن به کشورهای دیگری مثل لبنان، فرانسه و آلمان رفت. در داستان بیشتر از اینکه به محتوا توجه داشته باشد، به سبک نویسندگی و کاربرد کلمات عامیانه و متداول در نثر توجه دارد و کلام را به طبع خوانندگان نزدیک می کند و به همان راهی می رود که کسانی مثل زین العابدین مراغه‌‌ای در «سیاحت نامه ابراهیم بیگ» و علی اکبر دهخدا در چرند و پرند آغاز کرده بودند. «راه آب نامه» و «تلخ و شیرین» از دیگر داستان‌های او هستند.

آغازگر داستان نویسی فارسی به شیوه نوین کیست و نخستین مجموعه داستانی او چه نام دارد؟ – جمال زاده مجموعه داستان «یکی بود، یکی نبود»

■ جلال آل احمد

جلال در خانواده‌‌ای مذهبی متولد شد. وی در جوانی چند ماه را در نجف درس طلبگی خواند و پس از بازگشت به ایران، به احزاب سیاسی پیوست و پس از آن به معلمی روی آورد و نویسندگی را نیز وجهه همّت خود قرار داد. اولین داستانش با عنوان «زیارت» در مجله سخن چاپ شد و «سه تار» و «دید و بازدید» از دیگر مجموعه داستانهای او هستند.  مشهورترین اثرش داستان بلند «مدیر مدرسه» است. نمونه نثر پرشتاب و بریده بریده جلال با عنوان «نثر تلگرامی» یاد می کنند، در این اثر به کمال می بینیم. جلال علاوه بر داستان، در تک نگاری، سفرنامه نویسی، مقاله نویسی انتقادی و ترجمه نیز تواناست. سفرنامه حج او با عنوان «خسی در میقات» و مجموعه مقاله‌های «ارزیابی شتاب زده» از نوشته‌های دیگر او هستند.

اولین داستان جلال آل احمد با چه عنوانی در مجله سخن چاپ شد؟ – «زیارت»

● مشهورترین داستان بلند جلال آل احمد چه نام دارد؟ – «مدیر مدرسه»

● نمونه نثر پرشتاب و بریده بریده جلال را با عنوان ………… یاد می کنند. – «نثر تلگرامی»

■ سیمین دانشور

متولد شیراز و دانش آموخته زبان و ادبیات فارسی در دوره دکتری از دانشگاه تهران است. وی سال‌ها به تدریس هنر و ادبیات در این دانشگاه مشغول بود. اولین تجربه داستان نویسی  دانشور «آتش خاموش» بود. بعدها «شهری چون بهشت» را منتشر کرد و با «سووشون» که دربرگیرنده داستان زندگی زری و یوسف و اوضاع اجتماعی مردم فارس در خلال جنگ جهانی دوم است، به اوج نویسندگی خود رسید. سالهایی نیز با مجله‌هایی مثل نقش و نگار، کتاب ماه کیهان و آرش همکاری داشت. از دانشور ترجمه‌هایی نیز از داستانها و نمایشنامه‌های نویسندگان مشهور خارجی بر جای مانده است.

اولین تجربه داستان نویسی  دانشور چه نام دارد؟ – «آتش خاموش»

ب) دورۀ انقلاب اسلامی

بعد از قیام ۱۵ خردادماه ۱۳۴۲، تکاپو و فعالیت جنبش‌های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی برای رسیدن به آزادی و استقلال کشور بیشتر شد و مبارزات آنها به شکل جدی تری ادامه یافت تا در نهایت در بهمن ماه ۱۳۵۷ با پیروزی انقلاب اسلامی به نتیجه رسید. در این دوره ادبیات نیز همراه با دیگر ابعاد زندگی مردم ایران دست خوش تحول شد. این تحولات موجب شکل گرفتن جریانی در تاریخ ادبیات فارسی شد که سرآغاز آن از سالهای قبل از ۱۳۵۷ بود؛ امّا به جهت اینکه با پیروزی انقلاب تثبیت شد، آن را تحت عنوان «ادبیات انقلاب اسلامی» بررسی می کنیم.

■ شعر در دورۀ انقلاب اسلامی

انقلاب اسلامی ایران، مانند هر رخداد مهم دیگر در فضای فرهنگی و هنری جامعه ایران، دگرگونی‌هایی ایجاد کرد و فضایی تازه در  شعر و نثر به وجود آورد و شاعران و نویسندگان این عصر با باورهای سرچشمه گرفته از مکتب انقلابی و اسلامی، اندیشه‌ها و مضامین مذهبی و عرفانی و موضوعاتی مثل: جهاد، شهادت، ایثار، آزادگی و عشق را در آثار خویش بیشتر به کار گرفتند و طرح مضامین این حوزه، همراه با ورود برخی مظاهر فرهنگ غربی مهمترین موضوعات ادبیات این دوره هستند. این تغییر و دگرگونی در زمینه ادبیات به خصوص شعر  کاملاً ملموس و محسوس است؛ از آنجا که طنز و انتقاد اجتماعی در این دوره رشد نمود، مضامین طنزآمیز نیز در آثار ادبی این دوره دیده می شود. درونمایه سروده‌ها و نوشته‌های ادبی این دوره بیشتر در زمینه‌های زیر است:

◙ محکوم کردن استبداد و بی عدالتی؛

◙ ستایش آزادی و آزادی خواهان؛

◙ ترسیم افق‌های روشن و امیدبخش پیروزی برخلاف ادبیات ناامید و مأیوس قبل از انقلاب؛

◙ تکریم شهید و فرهنگ شهادت با تکیه بر اسطوره‌های ملّی و تاریخی؛

◙ طرح اسوه‌های تاریخی به ویژه تاریخ اسلام مانند پیامبر اکرم، امام علی و امام حسین و چهره‌های مبارز همچون حضرت امام خمینی.

سه مورد از درونمایه سروده‌ها و نوشته‌های ادبی دوره انقلاب اسلامی را نام ببرید:

از نگاه شاعر و نویسنده این دوره عاشورا تنها یک حادثه نیست؛ بلکه یک فرهنگ است که لحظه لحظه انقلاب اسلامی با این فرهنگ پیوند خورده است. ادبیات این دوره از ابتدا تاکنون رشد قابل توجهی داشته و آثار زیبا و ماندگاری را رقم زده است و از آنجا که انقلاب اسلامی توانسته است در میان ملتهای مسلمان دنیا موجب بیداری و آگاهی شود، در میان آثار شاعران و نویسندگان این دوره، رنجها و مظلومیت ملتهای مسلمانی مانند فلسطین، لبنان و افغانستان به چشم می خورد.

شاعران عصر انقلاب علاوه بر شعر سنّتی به ویژه غزل، مثنوی، رباعی و دوبیتی در قالب‌های نو؛ مانند: نیمایی و سپید هم طبع آزمایی کرده اند. زبان شعر این دوره نیز تغییر می یابد؛ یعنی روح حماسی اشعار دوران مقاومت که با موجی از عرفان آمیخته شده است، موجب تحول و دگرگونی زبان و محتوای شعر می شود.

شعر نیمایی چگونه شعری است؟ – وزن عروضی دارد. طول مصراعها کم و زیاد می شود. قافیه جای مشخصی ندارد.

شعر سپید چگونه شعری است؟ – وزن عروضی ندارد و فقط آهنگین است. قافیه جای مشخصی ندارد.

شعر
انواع شعر

استمرار ادبیات معاصر را در عصر انقلاب در سه شاخه مجزا از یکدیگر می توان بررسی کرد:

۱- شاخه نخست شامل گروهی از شاعران و نویسندگان است که پس از پیروزی انقلاب با ارزشها و مفاهیم تازه‌‌ای که در زندگی اجتماعی شکل گرفته بود، هماهنگ شده و شاخه نیرومندی از ادب انقلاب را ادامه دادند. این گروه با تکیه بر پشتوانه ادبی و تلفیق آن با ارزشهای نوین، به عنوان جریانی کمال یافته و پیش کسوت شناخته می شوند. مانند: حمید سبزواری، قیصر امین پور، سیدعلی موسوی گرمارودی، سید حسن حسینی و نصرالله مردانی.

۲- شاخه‌‌ای از ادبیات هم بعد از انقلاب به همان روال گذشته که در زمینه‌هایی نیز متأثر از ادبیات جهان بود، به حیات خویش ادامه داد. گروهی از این نویسندگان و شاعران بعد از انقلاب به خارج از کشور رفتند و در آنجا به فعالیت ادبی خود ادامه دادند. گروهی هم در کشور به فعالیت‌های خود ادامه دادند؛ اگرچه با ادبیات انقلاب همراه نشدند، امّا همراه با آن به تولید آثار ادبی پرداختند. مانند: هوشنگ ابتهاج، حسین منزوی، علی محمد افغانی، محمود دولت آبادی.

۳- گروه سوم شاخه جوان ادبیات بعد از انقلاب بود که کار ادبی خود را در انقلاب آغاز کردند و چون به اصول آن پایبند بودند، منادی اندیشه‌های انقلاب شدند و الفاظ، بن‌مایه‌ها و تصاویر شعری را از حال و هوای انقلاب و موضوعات و مفاهیم رایج در آن دریافت کردند. از آن جمله می توان به سلمان هراتی و علیرضا قزوه اشاره کرد.

با شکل گیری انقلاب، شاعران این دوره جنبه‌های حماسی، عرفانی و مذهبی نهضت اسلامی را در شعر انعکاس دادند. با آغاز جنگ تحمیلی و تحریک عواطف دینی و ملی، فرهنگ دفاع مقدس به شعر فارسی راه یافت. با تأثیر فرهنگ جنگ، نگرش حماسی در زبان و محتوای شعر این دوره تأثیر گذاشت. با وقوع جنگ تحمیلی، موضوعاتی مثل مبارزه، دفاع، ایثار، شهادت، پایداری، شجاعت و میهن دوستی رواج یافت و در شعر و ادبیات این دوره، حال و هوای تازه‌‌ای همراه مضامین ادب معاصر به وجود آمد.

هر چند در سال‌های آغازین انقلاب، در میان شاخه جوان اقبال به شعر نیمایی کم رنگ بود؛ ولی دیری نپاید که شعر نیمایی، در مقیاسی محدود، در شعر انقلاب جای خود را باز کرد. البته بدون اینکه مثل قالب‌های سنتی عمومیت پیدا کند. به هر حال هر چه از سال‌های اول انقلاب می گذرد، اقبال به شعر نیمایی بیشتر می شود و در ادامه توجه به چهارپاره، قصیده، ترکیب بند و بحر طویل نیز دیده می شود. گاه نیز نوآوری‌هایی در قالبهای شعری ایجاد می شود که برای مثال می توان از قالب «غزل- مثنوی» (ادغام غزل با مثنوی) نام برد.

چهارپاره: شعری است شامل چند دوبیتی با قافیه‌های گوناگون که از نظر معنا با هم ارتباط دارند. در چهارپاره معمولا مصراع‌های زوج هم قافیه اند. این گونه شعر در روزگار معاصر پدید آمده است.

ترکیب بند: شعری است چند بخشی که هر بخش آن از نظر قافیه و درون مایه همانند قصیده یاغزل است. این بخش‌ها را بیت مصرع متفاوت و نامکرری به می پیوندد.

بحر طویل: شعری را گویند که از تکرار نامحدود پایه‌های عروضی ساخته شود؛ مانند: آن شنیدم که یکی مرد دهاتی، هوس دیدن تهران سرش افتاد و پس از مدت بسیار مدیدی و تقلای شدیدی، به کف آورد زر و سیمی و رو کرد به تهران، خوش و خندان و غزل‌خوان ز سر شوق و شعف گرم تماشای عمارات شد و می‌کرد به هر کوی گذرها و به هر سوی نظرها و به تحسین و تعجب، نگران گشته به هر کوچه و بازار و خیابان و دکانی … .

برای به دست آوردن آگاهی از قالبهای شعری اینجا را کلیک کنید.

سعید جعفری

چند تن از شاعران دوران انقلاب

■ قیصر امین پور

شاعر و نویسنده انقلاب است. وی با مجموعه شعر «در کوچه آفتاب» توانایی خود رادر ادبیات انقلاب نشان داد. پس از آن، با آثاری چون «تنفس صبح» و «آیینه‌های ناگهان»، ادبیات انقلاب نشان داد؛ منظومه «ظهر روز دهم» و سرانجام «دستور زبان عشق» جایگاه خویش را در شعر انقلاب تثبیت کرد. نثر امین پور ساده؛ امّا عمیق و عاطفی است. از آثار منثور او باید به «طوفان در پرانتز»، «بی بال پریدن» و «سنت و نوآوری در شعر معاصر» اشاره کرد.

قیصر امین پور شاعر و نویسنده انقلاب است. وی با مجموعه شعر ……… توانایی خود رادر ادبیات انقلاب نشان داد. – «در کوچه آفتاب»

■ سید علی موسوی گرمارودی

از پیشتازان شعر مذهبی قبل از انقلاب است. پس از انقلاب نیز به آرمانها و اهداف مذهبی و انقلابی وفادار مانده است. وی در غزل و قصیده بیشتر طبع آزمایی کرده است. اشعار سپید او نیز قابل توجه اند. از آثار شعری او می توان «صدای سبز»، «خواب ارغوانی»، «برآشفتن گیسوی تاک» و «گوشواره عرش» را نام برد.

■ سلمان هراتی

از شاعران نواندیش و معروف شعرانقلاب بود. این معلم خوش ذوق در سال ۱۳۶۵ و در سن جوانی در یک حادثه رانندگی جان خود را از دست داد. از سلمان هراتی مجموعه‌های «از آسمان سبز»، «از این ستاره، تا آن ستاره» ویژه نوجوانان و «دری به خانه خورشید» به یادگار مانده است.

نثر در دورۀ انقلاب اسلامی

نثر این دوره به ویژه در داستان نویسی ادامه می یابد و تجربه‌های بدیع و کم سابقه‌‌ای در کنار دیگر مضمونهای اجتماعی و فلسفی مورد توجه نویسندگان قرار می گیرد. بنابراین تکامل ادبیات داستانی بر خلاف شعر تا حدودی به طور طبیعی رواج یافت و همراه تغییراتی که در محتوا اتفاق افتاد، تغییراتی هم در فنون و سبک داستان رخ داد.

بر خلاف شعر، در داستان نویسی دهه شصت، جایگاه نسل جوان کم رنگ تر است؛ اغلب نویسندگان موفق در این دوره پیش کسوتان و کسانی هستند که تجربه نویسندگی سالهای قبل از انقلاب را دارند. آنان از طریق دانستن زبان خارجی ارتباط خود را با پیشرفت‌های جهانی این فن حفظ کرده و تجربیات نوینی را که تحولات سیاسی اجتماعی به آنها داده، به صورت داستان عرضه کرده اند.

در این دوره از نویسندگانی همچون محمود دولت آبادی با رمان «روزگار سپری شده مردم سالخورده» احمد محمود با رمان  «مدار صفر درجه»  و «زمین سوخته»، اسماعیل  فصیح با رمان «زمستان ۶۲» هوشنگ گلشیری با داستان «آینه‌های دردار» و دیگران که کار نویسندگی را در دوره‌های پیش آغاز کرده بودند، می توان نام برد.

نسل جوان انقلاب هنوز مهارت کافی را برای بیان ادبی تجربه‌های خود نداشت. لازمه کسب چنین مهارتی تأمل در آثار قدما و آشنایی با ادبیات جهان بود. این نسل کار خود را با داستان کوتاه آغاز کرد و ادامه داد. از این رو ادبیات داستانی و نثر پس از انقلاب در شکل فراگیر خود در داستان کوتاه جلوه گر شد. هر چند به تدریج رمان‌ها و داستان‌های بلند هم در میان آثارشان مشاهده می شود.

گرایش شدید این نسل به آثار و نوشته‌های سیاسی، اجتماعی و انقلابی باعث رونق فضای نشر و نگارش در کشور شد. پس از پیروزی انقلاب، کانون نویسندگان ایران فعالیت خود را مجدد آغاز کرد؛ امّا از همان ابتدا دستخوش کشمکش سیاسی-عقیدتی شد که در نهایت به انشعاب حزب توده از آن انجامید. شرایط سیاسی و اوضاع جنگی رفته رفته اقشار جامعه و به خصوص اهل فکر و فرهنگ را در دو جبهه متفاوت قرار داد؛ یک دسته نویسندگان مذهبی که حامی نظام اسلامی بودند و دسته دیگر، جناح نویسندگان دگراندیش.

سال‌های پس از جنگ، دوران اوج شکوفایی رمان نویسی در ایران بود که تقریبا در سراسر دهه هفتاد تداوم یافت. در دوران پس از جنگ، داستان نویسان مذهبی همچنان به ثبت خاطرات حماسه‌های دوران جنگ و عوالم معنوی آن و یا پاره‌‌ای مفاهیم نوظهور اجتماعی پرداختند. طیف نویسندگان جناح دیگر در این زمان در رویارویی با تحرکات فکری سیاسی داخلی یا خارجی کوشیدند با دیدی جزئی نگر به تضادها و تناقضهای روحی انسان معاصر بپردازند. از میان نویسندگان داستانی نسل انقلاب به علی مؤذنی، سید مهدی شجاعی، احمد دهقان، محمدرضا سرشار، رضا امیرخانی، حبیب احمدزاده و مصطفی مستور می توان اشاره کرد.

در دهه هفتاد و پس از آن گرایش به خاطره نگاری و زندگی نامه نویسی نیز رشد چشم گیری یافت و آثار قابل توجهی به نثر در این حوزه‌ها نگارش یافت. نثر ادبی (قطعه ادبی) و ادبیات نمایشی نیز در این دوره قابل اعتنا و توجه است.

چند تن از نویسندگان دوران انقلاب

■ محمدرضا سرشار

محمدرضا سرشار معروف به «رضا رهگذر» از نویسندگان مشهور معاصر به ویژه در حوزه نویسندگی برای کودکان و نوجوانان است. محورهایی مثل قصه نویسی، قصه گویی، تدریس و فعالیت در نشریات تخصصی و مباحث پژوهشی ادبیات کودک و نوجوان از مهم ترین حوزه‌های فعالیت اوست. «اگه بابا بمیره» و «مهاجر کوچک» از آثار او در حوزه قصه‌های کودک و نوجوان است و فعالیت‌های مطبوعاتی در مجله‌های رشد دانش آموز، قلمرو، سوره و پویش نیز از زمینه‌های دیگری است که سرشار بدان‌ها پرداخته است.

■علی مؤذنی

از جمله نویسندگان معروف عصر انقلاب است که در عرصه داستان کوتاه، داستان بلند، رمان، نمایش‌نامه و فیلم‌نامه قلم می زند. وی در حوزه ادبیات دفاع مقدس نیز رویکردی خاص و عمیق به مسائل دارد. از آثار او می توان به «ظهور»، «سفر ششم»، «ملاقات در شب آفتابی» و «دلاویزتر از سبز» اشاره کرد.

■ سید مهدی شجاعی

سیدمهدی شجاعی در رشته ادبیات دراماتیک تحصیل کرده و به طور جدی کار نوشتن را در قالب‌های مختلف ادبی ادامه داد. در چند روزنامه و مجله مثل جمهوری اسلامی، رشد جوان و صحیفه همکاری داشته است. اگرچه رشته تحصیلی اش ادبیات نمایشی بود و چند نمایش نامه هم چاپ کرد، امّا در داستان نویسی، ادبیات کودک و نوجوان و قطعه ادبی نیز آثاری دارد.  «بدوک» از فیلم نامه‌ها و  «ضیافت»، «جای پای خون» و «کشتی پهلو گرفته» حاصل تجربه‌های داستانی او خصوصاً در زمینه ادبیات مذهبی هستند.

تاریخ ادبیات
سعید جعفری
سعید جعفرری دبیر فارسی، عربی و انگلیسی
سعید جعفری
سعید جعفری
سعید جعفری
سعید جعفرری دبیر فارسی، عربی و انگلیسی

خودارزیابی

۱ـ مهم ترین درونمایه سروده‌ها و نوشته‌های ادبی دوره انقلاب اسلامی را بیان کنید.

◙ محکوم کردن استبداد و بی عدالتی؛

◙ ستایش آزادی و آزادی خواهان؛

◙ ترسیم افق‌های روشن و امیدبخش پیروزی برخلاف ادبیات ناامید و مأیوس قبل از انقلاب؛

◙ تکریم شهید و فرهنگ شهادت با تکیه بر اسطوره‌های ملّی و تاریخی؛

◙ طرح اسوه‌های تاریخی به ویژه تاریخ اسلام مانند پیامبر اکرم، امام علی و امام حسین و چهره‌های مبارز همچون حضرت امام خمینی.

۲ـ شعر معاصر پیش از انقلاب اسلامی به چند دوره تقسیم می شود؟ نام ببرید.

دورۀ اول: دوره سلطنت رضاخان (از سال ۱۳۰۴ تا شهریور ۱۳۲۰).

دورۀ دوم: از آغاز حکومت محمدرضا تا کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲

دورۀ سوم: از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ تا قیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲

دورۀ چهارم: از سال ۱۳۴۲ تا ۱۳۵۷

۳ـ مهمترین قالبهای نثر بعد از انقلاب اسلامی کدام اند؟ نام ببرید.

داستان و رمان نویسی / خاطره نویسی / زندگی نامه نویسی / نثر ادبی (قطعه ادبی) و ادبیات نمایشی / قصه کودک و نوجوان / فیلم نامه نویسی

قالب
قالب شعر و قالب نثر

۴ـ موضوع کلی هر کدام از آثار زیر را بنویسید:

حیدر بابایه سلام: شاعر در این منظومه با شیفتگی تمام از اصالت فرهنگی و زیبایی‌های روستای زادگاهش یاد می کند.

جای پای خون: حاصل تجربه‌های داستانی او خصوصاً در زمینه ادبیات مذهبی

سووشون: دربرگیرنده داستان زندگی زری و یوسف و اوضاع اجتماعی مردم فارس در خلال جنگ جهانی دوم است

۵ـ شعر احمد عزیزی را از نظر ویژگیهای فکری و ادبی شعر انقلاب بررسی کنید:

یاس بوی مهربانی می دهد / عطر دوران جوانی می دهد

یاسها یادآور پروانه اند / یاسها پیغمبران خانه اند

یاس مثل عطر پاک نیّت است / یاس استنشاق معصومیت است

یاس را آیینه‌ها رو کرده اند / یاس را پیغمبران بو کرده اند

یاس بوی حوض کوثر می دهد / عطر اخلاق پیمبر می دهد

حضرت زهرا دلش از یاس بود / دانه‌های اشکش از الماس بود

داغ عطر یاس زهرا زیر ماه / می چکانید اشک حیدر را به چاه

عشقِ محزون علی، یاس است و بس / چشم او یک چشمه الماس است و بس

اشک می ریزد علی مانند رود / بر تن زهرا گل یاس کبود

گریه آری گریه چون ابر چمن / بر کبود یاس و سرخ نسترن

قلمرو فکری: یاس نماد حضرت زهراست. رنگ دینی و شیعی دارد. عشق به امام و حضرت زهرا را به عنوان اسطوره تاریخ بازگو می کند.

قلمرو ادبی: استعاره‌های تازه و بی پیشینه و تشبیه‌های نو

گزارش دقیق سرواد

۱- یاس بوی مهربانی می دهد / عطر دوران جوانی می دهد

بازگردانی: بوی یاس من را به یاد عشق می اندازد. بوی یاس من را به یاد جوانی ام می اندازد.

۲- یاسها یادآور پروانه اند / یاسها پیغمبران خانه اند

قلمرو ادبی: پروانه: نماد عاشق راستین / یاسها پیغمبران خانه اند: تشبیه

بازگردانی: عطر یاس من را به یاد عاشق راستین می اندازد. عطر یاس من را به یاد پیامبر می اندازد.

۳- یاس مثل عطر پاک نیّت است / یاس استنشاق معصومیت است

قلمرو زبانی: استنشاق: بوییدن / معصومیت: پاک دامنی / قلمرو ادبی: یاس مثل عطر …: تشبیه / یاس استنشاق معصومیت است: تشبیه

بازگردانی: بوی یاس من را به یاد نیت پاک و پاکدامنی امامان می اندازد.

۴- یاس را آیینه‌ها رو کرده اند / یاس را پیغمبران بو کرده اند

قلمرو زبانی: «را»: به معنای «به» / قلمرو ادبی: آیینه: استعاره از انسان‌های پاک

بازگردانی: عطر گل یاس را انسانهای پاک و پیامبران به کار برده اند.

۵- یاس بوی حوض کوثر می دهد / عطر اخلاق پیمبر می دهد

قلمرو ادبی: تلمیح

بازگردانی: عط گل یاس من را به یاد حوض کوثر و اخلاق خوش پیامبر می اندازد.

۶- حضرت زهرا دلش از یاس بود / دانه‌های اشکش از الماس بود

قلمرو ادبی: در هر دو مصراع تشبیه دیده می شود.

بازگردانی: حضرت زهرا دلی مانند عطر یاس زیبا و خوشبو داشت. دانه‌ها اشک او مانند الماس درخشان و زیبا بود.

۷- داغ عطر یاس زهرا زیر ماه / می چکانید اشک حیدر را به چاه

قلمرو زبانی: داغ: جای سوخته با آهن تفته یا آتش / قلمرو ادبی: تلمیح / داغ: مجاز از اندوه / داغ عطر یاس: اضافه تشبیهی / ماه؛ چاه: جناس

بازگردانی: رنج و درد دل حضرت زهرا سبب می شد که حضرت علی سر در چاه کند و بگرید.

۸- عشقِ محزون علی، یاس است و بس / چشم او یک چشمه الماس است و بس

قلمرو زبانی: محزون: اندوهگین / بس: فقط / چشمه: ممیز / محزون علی: ترکیب وصفی وارون / قلمرو ادبی: هر دو مصراع تشبیه دارد.

بازگردانی: عشق حضرت علی اندوهگین مانند یاس خوش بو بود. چشم حضرت علی که می گرید مانند چشمه الماس بود.

۹- اشک می ریزد علی مانند رود / بر تن زهرا گل یاس کبود

قلمرو زبانی: کبود: آبی سیر یا بنفش پررنگ / قلمرو ادبی: هر دو مصراع تشبیه دارد

بازگردانی: حضرت علی مانند رود بر تن همسرش می گریست و تن حضرت زهرا مانند یاس کبود بود.

۱۰- گریه آری گریه چون ابر چمن / بر کبود یاس و سرخ نسترن

قلمرو زبانی: کبود یاس: ترکیب وصفی وارون / سرخ نسترن: ترکیب وصفی وارون / قلمرو ادبی: چون ابر چمن: تشبیه / یاس کبود و نسترن سرخ: استعاره از حضرت زهرا

بازگردانی: آری حضرت علی مانند ابر چمن بر روی یاس کبود و نسترن سرخ یعنی حضرت زهرا می گریست.

۶ـ شعر زیر را از نظر سطح فکری بررسی نمایید.

به سان رهنوردانی که در افسانه‌ها گویند، / گرفته کوله بار زادره بر دوش / فشرده چوب دست خیزران در مشت / گهی پُرگوی و گه خاموش / در آن مِه گون فضای خلوت افسانگی شان راه می پویند ما هم راه خود را می کنیم آغاز سه ره پیداست / نوشته بر سر هر یک به سنگ اندر /  حدیثی کش نمی خوانی بر آن دیگر / نخستین: راه نوش و راحت و شادی / به ننگ آغشته، امّا رو به شهر و باغ و آبادی / دو دیگر راه: نیمش ننگ، نیمش نام / اگر سر برکنی، غوغا و گر دم درکشی، آرام / سه دیگر: راه بی برگشت بی فرجام / من اینجا بس دلم تنگ است / و هر سازی که می بینم، بدآهنگ است / بیا ره توشه برداریم / قدم در راه بی برگشت بگذاریم / ببینیم آسمانِ «هر کجا» آیا همین رنگ است؟ (اخوان ثالث) 

شعر روایی است که با زبانی نمادین، حماسی و سبک نو خراسانی به بیان وضع جامعه می پردازد و سه گروه مردم را گزارش می کند: یکم گروهی که برای سود این جهانی، جامه ننگ می پوشند و گروهی خاموش می مانند تا سالم بمانند و به آسودگی بزیند و گروهی نام را تن به مرگ و پیکار می سپارند و جان می افشانند.

گزارش سرواد

قلمرو زبانی: به سان: مانند / رهنورد: مسافر / زادره: توشه راه / مه گون: مانند مِه / می پویند: طی می کنند / به سنگ اندر: دو حرف اضافه برای یک متمم / کش: که او را / نوش: خوشایند / برکنی: بلند کردن / ساز: ابزار نوازندگی / ره توشه: توشه راه / قلمرو ادبی: پُرگوی و خاموش: تضاد / مِه گون: تشبیه / دم درکشی: کنایه از خاموش باشی / غوغا و آرام: تضاد

۷ ـ شعر ققنوس نیما یوشیج را از نظر قالب تحلیل نمایید.

ققنوس، مرغ خوشخوان، آوازه جهان / آواره مانده از وزش بادهای سرد / بر شاخ خیزران / بنشسته است فرد / برگرد او به هر سر شاخی پرندگان / او ناله‌های گمشده ترکیب می کند …

قالب: شعر نیمایی / وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن / قافیه جای مشخصی ندارد: جهان؛ خیزران؛ پرندگان / بلند و کوتاه شدن مصراع‌ها

۸- متن زیر از داستان « دو کبوتر، دو پنجره، یک پرواز» اثر سید مهدی شجاعی را از نظر ویژگی‌های نثر بعد از انقلاب اسلامی بررسی نمایید:

«دو سال مانده بود هنوز به گرفتن دیپلم و وقت سربازی؛ امّا طاقتم نمی توانستیم آورد. اول تابستان بود، کارنامه‌ها را با معدلی همسان گرفتیم و راهی خانه شدیم. با پیشنهادی که تو می خواستی بکنی و هنوز نکرده بودی، من موافق بودم، قبل از اینکه بگویی، گفتم: پدر رضایت می دهد، با مادر چه کنیم؟ گفتی: رضایت پدر شرط است؛ امّا رضایت مادر را هم می گیریم.

به خانه که رسیدیم، تو سراغ پدر رفتی و من سراغ مادر.

بر عکس شد، من مادر را راضی کرده بودم و تو هنوز داشتی با پدر چانه می زدی.

رفتن هر دومان را با هم قبول نمی کرد؛ می گفت رائد برود؛ وقتی برگشت، نوبت حامد و ما که گفتیم مثل همیشه یا هر دو یا هیچ کدام. پدر پاسخ داد که: پس هیچ کدام.

من و تو هر دو یک لحظه از حرفمان برگشتیم، بر اساس قراری که نداشتیم، پدر با تعجب و حیرت رضایت نامه تو را نوشت و مرا گفت که صبر کن رائد که آمد، تو می روی و من سر تکان دادم و هیچ نگفتم».

– شجاعی از نویسندگان نسل انقلاب است. به مسأله جنگ می پردازد.

۹ ـ شعر دوره بیداری را با شعر معاصر تا (انقلاب اسلامی) از نظر فکری مقایسه کنید.

شعر دوره بیداری: قالب‌های شعری کمابیش مانند گذشته ادامه یافت امّا برخی قالب‌ها نوین و کم کاربرد مانند: مستزاد و چهارپاره رغبت بیشتری داشتند. / توجه به تخیلات سرایندگان پیشین / شاخص ترین مضامین: آزادی، وطن و قانون بود.شعر معاصر تا (انقلاب اسلامی): قالبهای نوینی مانند: نیمایی و سپید پدید آمد. / تحول در زبان، تخیل، احساس، معنی، فرم و ساختار شعر / رواج سمبولیسم اجتماعی یا شعر نو تغزلی و شعر نو حماسی / شاعران بیشتر به مسائل سیاسی و اجتماعی و مشکلات و آرمان‌های مردم توجه داشتند.

آزمون خودسنجی (آموزه ۷)

برای هنبازی در آزمون خودسنجی اینجا را کلیک کنید.

قالب شعر و نثر در ادبیات فارسی
قالب در ادب پارسی

پی دی اف تاریخ قرن چهاردهم

آموزه چهارم: تاریخ ادبیات پیش از اسلام

زبان ایرانیان پیش از اسلام که ریشه و مادر زبان امروز ایران است، «پارسی» یا «فارسی» نامیده می شد. در ایران پیش از اسلام، آثار فرهنگی ادبی، قرنها سینه به سینه حفظ می شده است؛ مثلاً کتاب «اوستا» را موبدان برای اجرای مراسم دینی، از حفظ می خواندند؛ تا اینکه سرانجام در دوره ساسانی، آن را به نگارش درآوردند.

در چه دورانی اوستا به نگارش درآمد؟ – ساسانیان

زبانهایی که در ایران و مناطق همجوار آن، از قدیم ترین روزگاران متداول بوده است، ویژگی‌های مشترکی دارند. این مجموعه زبانها را «گروه زبانهای ایرانی» می‌نامند. از نظر تاریخی، زبانهای ایرانی را به سه دسته عمده تقسیم می‌کنند: فارسی باستان، فارسی میانه و فارسی نو.

زبانهای ایرانی به چند دسته می‌شود؟ نام ببرید.فارسی باستان، فارسی میانه و فارسی نو.

۱٫ فارسی باستان: این زبان در دوره هخامنشیان (۵۵۹ تا ۳۳۰ ق.م.) رایج بود. آثار بر جای مانده زبان فارسی باستان، فرمانها و نامه‌های شاهان هخامنشی است که به خط میخی نوشته شده است.

فرمانرویان ایران پیش از اسلام: هخامنشیان – سلوکیان – اشکانیان – ساسانیان.

آثار بر جای مانده زبان فارسی باستان شامل چه چیزهایی است؟ – فرمانها و نامه‌های شاهان هخامنشی

۲٫ فارسی میانه حدود (۳۰۰ ق.م تا حدود ۷۰۰ م): زبانهای ایرانی میانه، به دو گروه زبانهای «پارتی» و «پهلوی» تقسیم می‌شوند.

زبان پارتی، در دوره اشکانیان رایج بود و تا اوایل دوره ساسانی نیز آثاری به این زبان، تألیف می‌شده است. این زبان در شمال و شمال شرقی ایران متداول بوده است.

زبانهای ایرانی میانه به چند گروه می‌شود؟ نام ببرید. – «پارتی» و «پهلوی»

زبان پارتی، در چه دوره دورانی رایج بود؟ – اشکانیان

زبان پهلوی، زبان رسمی دوران ساسانی بود. از آنجا که این زبان، اساسا به ناحیه پارس تعلّق داشته است و در مرحله ای میان فارسی باستان و فارسی نو (دری) قرار دارد، آن را «فارسی میانه» نامیده اند.

زبان پهلوی، زبان رسمی چه دوران است؟ – ساسانی

چرا به «فارسی میانه»، «فارسی میانه» گفته می‌شود؟ – زیرا در مرحله ای میان فارسی باستان و فارسی نو (دری) قرار دارد.

آثاری که به زبان پهلوی تألیف شده، بیشتر آثار دینی زردشتی است. حتی رساله‌های کوچکی که معمولاً آنها را در زمره آثار غیردینی به شمار می‌آورند، مانند «یادگار زریران» نیز رنگ دینی دارند. آثار ادبی منثور و منظوم این زبان، از میان رفته است، ولی ترجمه عربی و فارسی بعضی از آنها مانند «کلیله و دمنه» و «هزار و یکشب» در دست است که آنها هم دچار تغییرات فراوان شده اند؛ در واقع باید گفت آثار ادبی پهلوی به سبب اهمّیتی که سنّت شفاهی در ایران پیش از اسلام داشته، غالبا به کتابت درنیامده بود.

شعر پهلوی نیز به وضعی مشابه دچار گردید. اشعار کمی به زبان پهلوی در دست است و آنچه باقی مانده، دچار تحریفهایی شده است. بعضی از قطعات، بازمانده اشعار تعلیمی و اخلاقی اند. این قطعات شعری در میان اندرزنامه‌های منثور جای دارند؛ مانند منظومه «درخت آسوریک» و «یادگار زریران» که هر دو اصل پارتی دارند.

منظومه «درخت آسوریک» و «یادگار زریران» که هر دو اصل ……….. دارند. – پارتی

۳٫ فارسی نو: پس از ورود اسلام به ایران، زبان فارسی، تحوّل تازه ای را پشت سر گذاشت و با بهره گیری از الفبای خطّ عربی به مرحله جدیدی گام نهاد که بدان «فارسی نو» یا «فارسی دَری» گفته می‌شود. یکی از نتایج نفوذ اسلام در ایران، رواج تدریجی خطّ عربی بود. زبان فارسی با کنارگذاشتن برخی از صداهای زبان عربی، الفبای آن را پذیرفت.

پس از برافتادن ساسانیان، طاهریان نخستین دولت اسلامی ایران بودند. ادبیات فارسی دری هم به مفهوم واقعی خود، تقریبا هم زمان با این دولت پدید آمد. «دری» زبان درباری ساسانیان، زبان محاوره و مکاتبه مقامات دولتی بوده است. دری، نخستین صورت زبان ادبی فارسی نو در برابر نفوذ عناصر زبان عربی بود. فارسی دری، موجودیت خود را به سرسختی حفظ کرد و به تدریج، غنی گشت و زبان عمومی سراسر ایران شد. منطقه رواج فارسی دری، نخست در مشرق و شمال شرقی ایران بود.

نخستین دولت اسلامی ایران، پس از برافتادن ساسانیان چه نام داشت؟ – طاهریان

رواج فارسی دری نخست در کدام مناطق صورت گرفت؟ – مشرق و شمال شرقی ایران

پس از سقوط دولت ساسانی و از دست رفتن استقلال سیاسی ایران، ایرانیان در سه قرن نخست هجری به فعّالیت‌های علمی و ادبی خود ادامه دادند و به زبانهای فارسی، پهلوی و عربی آثار فراوان پدید آوردند. در آغاز قرن سوم، دولت نیمه مستقل طاهری و پس ازآن، دولت مستقل صفّاری بر سر کار آمد. یعقوب لیث صفّاری برای ایجاد حکومت و دولت مستقل ایرانی و برانداختن یا تضعیف حکومت بغداد دست به کار شد تا عظمت و اقتدار ایران را به آن بازگرداند. وی نه با زبان عربی آشنایی داشت و نه اجازه داد تا این زبان در دستگاه حکومت او به کار رود؛ به همین سبب، زبان فارسی دری را  که خود می‌فهمید و با آن سخن می‌گفت  زبان رسمی قلمرو خود اعلام کرد.

در آغاز قرن سوم، دولت نیمه مستقل …… و پس ازآن، دولت مستقل …… بر سر کار آمد. (طاهری/ صفّاری)

در پی آن، دولت سامانی، آل بویه و حکومتهای کوچک دیگر پدید آمدند و زبان فارسی دری، فرصت و امکان یافت تا به عنوان زبان رسمی شناخته شود و در فضای ادبی، سیاسی و علمی رشد یابد.

پس از حکومت نیمه مستقل طاهریان چه حکومتی بر سر کار آمد؟ – صفاریان

پس از حکومت مستقل صفاریان چه حکومتی بر سر کار آمد؟ – سامانی، آل بویه

قرن چهارم و نیمه اوّل قرن پنجم، مهمترین دوره تمدّن اسلامی ایران بوده است. نظم و نثر فارسی در این دوره شکوفا شد. در آغاز این دوره، دولت سامانی روی کار آمد و رسم‌ها و سنّت‌های فرهنگی کهن ایرانی را رواج داد.

مهمترین دوره تمدّن اسلامی ایران چه قرنهایی است؟ – قرن چهارم و نیمه اوّل قرن پنجم

در زمان سامانیان، بخارا عمده ترین مرکز فرهنگی به شمار می‌آمد و بسیاری از دانشمندانی که در این شهر می‌زیستند، آثار ارزنده ای به پارسی و عربی، در قلمرو فرهنگ اسلامی پدید آوردند. بعضی از امیران سامانی، خود، صاحب فضل و ادب بودند. آنها شاعران فارسی گوی را تشویق می‌کردند و مترجمان را به ترجمه کتابهای معتبری به نثر فارسی برمی انگیختند.

در زمان سامانیان، …. عمده ترین مرکز فرهنگی به شمار می‌آمد. – بخارا

این درخشش، با شکست سامانیان از ترکان آل افراسیاب به تیرگی گرایید و خراسان ابتدا به دست سبکتگین و بعد پسرش محمود افتاد و سلسله غزنوی در سال ۳۵۱ هجری در شهر غزنه تشکیل شد. غزنویان نیز برای ماندگاری حکومت نوپای خود ناگزیر شدند زبان پارسی را رواج دهند و دست کم تا پایان سلطنت مسعود، دربار آنان به وجود شاعران بزرگ فارسی گوی  که در اواخر عهد سامانی تربیت یافته بودند؛ مانند عنصری، فرخی و منوچهری آراسته بود.

فرماروایان ایران: طاهریان – صفاریان – سامانیان و آل بویه – غزنویان – سلجوقیان

پادشاهان غزنوی: سبکتکین – محمود – (محمد) – مسعود

دربار پادشاهان غزنوی به کدام یک از شاعران آراسته بود؟ سه تن را نام ببرید. عنصری، فرخی و منوچهری.

در مجموع، قرن چهارم هجری، دوران غلبه، رواج، حفظ و ارائه آداب و رسوم ملی بود. پایه حماسه‌های ملی به زبان فارسی در این قرن گذاشته شد که زبان فارسی را با ادبیات غنی آن به اوج رساند. قرن چهارم، دوره طلایی همراه با شکوفایی روح ایرانی بود که با دانشمند بزرگی چون محمّدبن زکریای رازی آغاز شد و با شاعر بی نظیری مانند فردوسی ادامه یافت.

قرن چهارم، با دانشمند بزرگی چون … آغاز شد و با شاعر بی نظیری مانند … ادامه یافت. – محمّدبن زکریای رازی، فردوسی

قرن چهارم و نیمه اوّل قرن پنجم دوره ترقّی در همه زمینه‌های علمی بود و مردان مشهوری از آغاز تا پایان این دوره در فلسفه، طب و علوم دینی، سرگرم تألیف بودند. برای نمونه ابوعلی سینا، در همه علوم روزگار خود تبحّر داشت و صاحب تحقیق و تألیف بود؛ وی به فارسی و عربی شعر می‌سرود.

وجود سخنورانی چون رودکی، فردوسی، عنصری و بسیاری از شاعران فارسی گوی دیگر، بیانگر اهمّیت این دوره است. آغاز این دوره که از نظر تاریخی با اوج حاکمیت سامانیان هم زمان است، عصر اندیشه استقلال ملی ایران به شمار می‌رود؛ امرای سامانی با تأکید بر ضرورت تألیف به زبان فارسی دری و گردآوری تاریخ و روایات گذشته ایرانی، در برابر خلافت بغداد به هویتی مستقل دست پیدا می‌کنند و با تشویق شاعران و نویسندگان می‌کوشند در ماوراءالنهر و خراسان بزرگ، ترکیب تازه ای از هویت فرهنگی، یعنی بازیافتن اندیشه ای ایرانی در چارچوب فرهنگ اسلامی را ترویج کنند.

پس از گذشت چند سده و رواج و نفوذ معارف اسلامی و متون دینی، آمیختگی زبان فارسی دری با زبان عربی افزایش می‌یابد. در قرن چهارم و اوایل قرن پنجم بسیاری از اصطلاحات علمی، ادبی، دینی و سیاسی جدید از راه ترجمه متون عربی، وارد فارسی دری می‌شود. در آغاز این دوره، هنوز بیشتر دانشمندان ایرانی به ضرورت، آثار خود را به عربی می‌نویسند تا بتوانند در سرتا سر دنیای اسلام خوانندگان بیشتری پیدا کنند.

یکی از ویژگی‌های شعر فارسی در قرن چهارم و نیمه اوّل قرن پنجم، سادگی فکر و روانی کلام آن است. شاعر می‌کوشد تا فکر و خیال خود را همان گونه که به خاطرش می‌رسد، بیان کند. شاعران این عصر، بیشتر به واقعیت بیرونی نظر داشتند و مفاهیم ذهنی آنان از قلمرو تعالیم کلی اخلاقی فراتر نمی رفت. آوردن ترکیبهای تازه، استعاره‌های دلپذیر، تشبیهات گوناگون و به کارگیری انواع توصیف از خصیصه‌های دیگر شعر این دوره است.

خصیصه: ویژگی

ویژگی‌های شعر فارسی را در قرن چهارم و اوایل قرن پنجم نام ببرید؟ – سادگی فکر و روانی کلام/ شاعران به واقعیت بیرونی نظر داشتند / مفاهیم ذهنی آنان از قلمرو تعالیم کلی اخلاقی فراتر نمی رفت / آوردن ترکیبهای تازه/ آوردن استعاره‌های دلپذیر / آوردن تشبیهات گوناگون / به کارگیری انواع توصیف

شعر پارسی در این دوره به دست رودکی بنیاد نهاده شد؛ به همین سبب او را «پدر شعر فارسی» نام نهاده اند.

پدر شعر فارسی کیست؟‌ – رودکی

رایجترین انواع شعر فارسی در این دوره، «حماسی»، «مدحی» و «غنایی» بود. حماسه ملی ایران و شعر حماسی با فردوسی به اوج رسید.

رایجترین انواع شعر فارسی در قرن چهارم و نیمه اوّل قرن پنجم چیست؟ ‌– «حماسی»، «مدحی» و «غنایی».

شعر مدحی یا مدیحه سرایی نیز که از آغاز ادب فارسی به پیروی از شعر عربی معمول گشت، با شاعران بزرگ درباری و مدح پادشاهان و رجال دربار جایگاه خود را پیدا کرد.

شعر غنایی با دو شاعر مشهور، رودکی و شهید بلخی، قوّت و استحکام یافت.

شعر غنایی با دو شاعر مشهور، …… و ……….، قوّت و استحکام یافت. – رودکی و شهید بلخی

شعر غنایی با کدام دو شاعر قوّت و استحکام یافت؟ – رودکی و شهید بلخی

شعر حِکمی و اندرزی (تعلیمی) هم در این دوره به وجود آمد؛ ولی در دوره سلجوقیان به پختگی رسید. آوردن موعظه و نصیحت در شعر پارسی از آغاز قرن چهارم معمول گردید و در این باب، قطعه‌های کوتاهی سروده شد؛ امّا کسی که قصیده تمام و کمال در این موضوع سرود، «کسایی مروزی» بود؛ سپس «ناصرخسرو» شیوه او را ادامه داد.

شعر حِکمی و اندرزی (تعلیمی) چگونه شعری است؟‌ – سخنور می‌کوشد با بیانی آرام و آهسته، در دل شنونده راه یابد و پندهای ارزشمند خود را به خواننده یادآور شود.

شعر حِکمی و اندرزی (تعلیمی) در چه دوره به وجود آمد و در چه دوره به پختگی رسید؟ – قرن چهارم و نیمه اوّل قرن پنجم پدید آمد و در دوره سلجوقیان

آوردن موعظه و نصیحت در شعر پارسی از چه قرنی معمول گردید؟ – آغاز قرن چهارم

نخستین کسی که قصیده تمام و کمال در موضوع شعر حِکمی و اندرزی (تعلیمی) سرود، کیست و چه کسی شیوه او را ادامه داد؟ – «کسایی مروزی» / «ناصرخسرو»

داستان سرایی و قصّه پردازی و آوردن حکایتها و مَثَلها نیز در شعر این دوره آغاز گشت.

در عهد سامانی، نثر هم مانند شعر پارسی، رواج یافت و رونق گرفت و کتابهایی در موضوعهای گوناگون به زبان دری پدید آمد. نثر این دوره، ساده و روان است و بیشتر به موضوعهای حماسی، ملی و تاریخی توجّه دارد و هنوز آوردن اصطلاحات علمی و اشعار و امثال در آن رایج نشده است.

موضوع نثر قرن چهارم و نیمه اول قرن پنجم بیشتر چیست؟ – حماسی، ملی و تاریخی

برخی از کتابهای نثر فارسی در این دوره عبارت اند از:

۱- «شاهنامه ابومنصوری»: این کتاب حدود سال ۳۴۶ قمری، به دست عدّه ای از دانشوران خراسان، نوشته شد. موضوع این کتاب، تاریخ گذشته ایران است؛ امروزه فقط چند صفحه ای از مقدّمه آن باقی مانده است. در اینجا چند سطر از این اثر را با هم می‌خوانیم:

موضوع شاهنامه ابومنصوری چیست؟ – تاریخ گذشته ایران

«پس امیر ابومنصور عبدالرزّاق، دستور خویش، ابومنصورالمُعَمّری را بفرمود تا خداوندانِ کتب را، از دهقانان و فرزانگان و جهان دیدگان از شهرها بیاورد و چاکر او ابومنصورالمُعَمّری به فرمان او نامه کرد و کس فرستاد به شهرهای خراسان و هشیاران از آنجا بیاورد از هر جای و از هر شارستان، گِرد کرد و بنشاند به فرازآوردن این نامه‌های شاهان و کارنامه‌هاشان، و زندگانی هر یکی از داد و بیداد و آشوب و جنگ و آیین، از کَی نخستین که اندر جهان او بود که آیین مردی آورد و مردمان از جانوران پدید آورد، تا یزدگرد شهریار که آخرِ ملوکِ عَجَم بود؛ اندر ماه محرم و سال بر سیصد و چهل و شش از هجرتِ، بهترینِ عالمَ، محمّد مصطفی  صلی الله علیه و سلمّ  و این را نام شاهنامه نهادند تا خداوندانِ دانش اندرین نگاه کنند و فرهنگ شاهان و مهتران و فرزانگان و کار و ساز پادشاهی و نهاد و رفتار ایشان و آیین‌های نیکو و داد و داوری و رای و… را بدین نامه اندر بیابند.»

۲- «ترجمه تفسیر طبری»: اصل تفسیر را «محمّدبن جریرطبری» به زبان عربی نوشته است؛ امّا جمعی از دانشمندان آن زمان، این کتاب را به فارسی برگرداندند. بخشی از مقدمه آن را می‌خوانیم:

«این کتاب تفسیر بزرگ است از روایت محمّدبن جریر طبری رحمه الله علیه ترجمه کرده به زبان پارسی دری؛ و این کتاب را بیاوردند از بغداد، نبشته به زبان تازی؛ پس دشخوار آمد خواندن این کتاب. امیر سیّد ابوالمظفر ابوصالح منصور، علمای ماوراءالنهّر را گرد کرد و از ایشان فتوای کرد که روا باشد که ما این کتاب را به زبان پارسی گردانیم؛ گفتند: روا باشد خواندن و نبشتن تفسیر قرآن به پارسی، مر آن را که او تازی نداند.»

۳- «تاریخ بلَعَمی»: ابوعلی بلعمی به دستور منصور بن نوح سامانی، مأموریت یافت که تاریخ مفصّلی را که محمّدبن جریر طبری آن را تحت عنوان «تاریخ الرُّسل و الملوک» به زبان عربی نوشته بود، به فارسی برگرداند. بلعمی هم زمان با ترجمه کتاب، اطّلاعات دیگری راجع به تاریخ ایران به دست آورد و بر آن افزود و با حذف مطالبی از اصل تاریخ طبری، آن را به صورت تألیفی مستقل درآورد که به «تاریخ بلعمی» شهرت یافته است. متن زیر، بخشی از این کتاب است.

«و این ضحّاک را اژدها به وی، از آن گفتندی که بر کتف او دو پاره گوشت بود بزرگ بررُسته دراز، و سر آن به کردار ماری بود و آن را به زیر جامه اندر داشتی، و هر گاه که جامه از کتف برداشتی، خلق را به جادوی چنان نمودی که این دو اژدهاست و ازین قِبَل، مردمان ازو بترسیدندی؛ و عرب او را ضحّاک گفتند …»

بازگردانی: به این دلیل به این ضحّاک اژدها می‌گفتندی که بر کتف او دو پاره گوشت بزرگ و دراز روییده بود، و سر آن مانند ماری بود. ضحاک آن را در زیر پیراهنش پنهان نگاه می‌داشت، و هر زمان که پیراهنش را از کتف برمی داشت، به مردم با جادوگری چنان نشان می‌داد که گویی این دو گوشت اژدهاست و ازین رو، مردم از او می‌ترسیدند؛ و عرب به او ضحّاک می‌گفتند …

saeedjafari
jafarisaeed

خودارزیابی

۱- چرا به زبان فارسی نو، «فارسی دری» هم گفته می‌شود؟ – زیرا این زبان، زبان درباری ساسانیان، زبان محاوره و مکاتبه مقامات دولتی بوده است.

۲- نمودار زیر را با توجّه به آموزه‌های درس کامل کنید.

زبان های ایرانی

۳- عوامل رشد و گسترش زبان و ادب پارسی در این دوره زمانی (قرن‌های چهارم و پنجم هجری) را بنویسید.

الف) روی کار آمدن دولت سامانی در آغاز این دوره موجب رواج سنت‌های فرهنگی کهن ایرانی ورشد و شکوفایی نظم و نثر فارسی شد .

ب) بعضی از امیران سامانی، خود، صاحب فضل و ادب بودند. آنها شاعران فارسی گوی را تشویق می‌کردند و مترجمان را به ترجمه کتابهای معتبری به نثر فارسی برمی انگیختند.

پ) غزنویان نیز برای ماندگاری حکومت نوپای خود ناگزیر شدند زبان پارسی را رواج دهند و دست کم تا پایان سلطنت مسعود، دربار آنان به وجود شاعران بزرگ فارسی گوی  که در اواخر عهد سامانی تربیت یافته بودند؛ مانند عنصری، فرخی و منوچهری آراسته بود.

۴- مهمترین کتابهای نثر این دوره کدام اند و چه تأثیری بر وضعیت عمومی زبان و ادب فارسی داشته اند؟

– «شاهنامه ابومنصوری»/ «ترجمه تفسیر طبری»/ «تاریخ بلَعَمی» // این کتابها سبب شد فارسی دری موجودیت خود را به سرسختی حفظ کند و به تدریج مایه ور تر گردد.

۵- درباره مضامین شعری این دوره توضیح دهید.

رایجترین انواع شعر فارسی در این دوره، «حماسی»، «مدحی» و «غنایی» بود. شعر مدحی یا مدیحه سرایی نیز که از آغاز ادب فارسی به پیروی از شعر عربی معمول گشت، با شاعران بزرگ درباری و مدح پادشاهان و رجال دربار جایگاه خود را پیدا کرد. شعر حِکمی و اندرزی (تعلیمی) هم در این دوره به وجود آمد؛ ولی در دوره سلجوقیان به پختگی رسید. داستان سرایی و قصّه پردازی و آوردن حکایتها و مَثَلها نیز در شعر این دوره آغاز گشت.

۶- قلمرو شعر و نثر فارسی را در این دوره، روی نقشه نشان دهید.

– مشرق و شمال شرقی ایران

پی دی اف درس چهارم علوم و فنون ادبی دهم

آموزه چهارم: تاریخ ادبیات پیش از اسلام؛ بخش نخست
آموزه چهارم: تاریخ ادبیات پیش از اسلام؛ بخش دوم

آموزه چهارم: تاریخ ادبیات پیش از اسلام؛ بخش نخست (یوتیوپ)

آموزه چهارم: تاریخ ادبیات پیش از اسلام؛ بخش دوم (یوتیوپ)