بایگانی برچسب: s

آموزه هشتم: آزادگی

شعر این درس، به شیوۀ داستانی خوانده می­ شود. خواندن این گونه متن­ها معمولاً با آهنگ نرم و کشش آوایی همراه است. بنابراین لحن خوانندۀ آن باید به گونه‌ای باشد که میل و رغبت شنونده را به شنیدن ادامۀ آن برانگیزاند و شوقی همراه با انتظار در ذهن و روح پدید آورد.

آموزه هشتم: آزادگی

۱- خارکش پیری با دلق درشت / پشته خار همی‌برد به پشت

قلمرو زبانی: خارکش پیری: پیری خارکش (ترکیب وصفی وارون) / دلق: نوعی جامۀ پشمین که فقیران می‌پوشند./ درشت: زبر و زمخت / پشته: دسته / خار: (هم آوا: خوار: فرومایه)/ قلمرو ادبی: قالب: مثنوی / واج آرایی: «ش»

بازگردانی: پیر خارکشی که تن‌پوش زمختی داشت، دسته خاری را به پشت می‌برد.

۲- لنگ لنگان قدمی برمی‌داشت / هر قدم دانه شکری می‌کاشت

قلمرو زبانی: لنگ لنگان: قید / قلمرو ادبی: دانه شکر: اضافه تشبیهی / برمی‌داشت، می‌کاشت: جناسواره / واج آرایی: «ش»

بازگردانی: لنگ لنگان راه می‌رفت و در هر گامش از خداوند سپاس‌گزاری می‌کرد.

۳- کای فرازنده این چرخ بلند / وی نوازنده دل‌های نژند

قلمرو زبانی: کای: که ای / فرازنده: افرازنده، بلندکننده / نوازنده: نوازش کننده، نوازشگر / نژند: غمگین / قلمرو ادبی: چرخ: استعاره از آسمان / فرازنده، نوازنده: جناسواره / دل: مجاز از مردم / / واج آرایی: «ن»

بازگردانی: ای خداوندی که این آسمان را برافراختی و ای کسی که مردم غمگین را نوازش می‌کنی.

۴- کنم از جیب نظر تا دامن / چه عزیزی که نکردی با من

قلمرو زبانی: جیب: یقه / نظر: نگاه / عزیزی: لطف / قلمرو ادبی: قافیه: دامن، من / از جیب تا دامن: سر تا پا، کنایه از همه وجود / واج آرایی: «ن»

بازگردانی: سر تا پایم را که نگاه ‌می‌کنم می‌بینم چقدر به من لطف کرده‌ای.

۵- در دولت به رخم بگشادی / تاج عزّت به سرم بنهادی

قلمرو زبانی: دولت: خوشبختی / رخ: چهره / بگشادی: باز کردی (بن ماضی: گشود؛ بن مضارع: گشا) / نهادن: قرار دادن(بن ماضی: نهاد؛ بن مضارع: نه) / عزّت: گرامی بودن / قلمرو ادبی: در دولت: اضافه استعاری/ در به روی کسی گشودن: کنایه اجازه ورود دادن / تاج عزّت: اضافه تشبیهی / تاج به سر نهادن: کنایه از فرمانروا کردن / در، سر: جناس ناهمسان / رخ، سر: مراعات نظیر

بازگردانی: من را خوشبخت کردی و در کشور عزّت فرمانروایم کردی.

۶- حد من نیست ثنایت گفتن / گوهر شکر عطایت سُفتن

قلمرو زبانی: حد: اندازه / ثنا: ستایش / گوهر: جواهر / عطا:  بخشش، دهش / سُفتن: سوراخ کردن (بن ماضی: سُفت؛ بن مضارع: سُنب)/ قلمرو ادبی: گوهر شکر: اضافه تشبیهی / گوهر سفتن: کنایه از کار دشواری انجام دادن / واج آرایی: «ن»

بازگردانی: من توان ستایش تو را ندارم. شکر نعمت‌های تو کاری دشوار است و من از عهده آن برنمی‌آیم.

۷- نوجوانی به جوانی مغرور / رخش پندار همی‌راند ز دور

قلمرو زبانی: مغرور: خودبین / رخش: اسبی با  آمیختگی رنگ سرخ و سفید / پندار: خیال / راندن: سوق دادن(بن ماضی: راند؛ بن مضارع: ران) / قلمرو ادبی: رخش پندار: اضافه تشبیهی / قافیه: مغرور، دور / واج آرایی: «ر»

بازگردانی: نوجوانی که به جوانی‌اش می‌بالید با تصورات نادرستش از دور پیدایش شد.

۸- آمد آن شکرگزاریش به گوش / گفت کای پیر خرف گشته خموش

قلمرو زبانی: آمد: رسید / شکرگزاری: سپاس‌گزاری / کای: که ای / خرف: پیر کودن / گشته: شده(بن ماضی: گشت؛ بن مضارع: گرد) / خموش: ساکت / قلمرو ادبی: واج آرایی: «ش»، «گ»

بازگردانی: شکرگزاری پیر به گوشش رسید؛ برای همین گفت ای پیر کودن ساکت شو.

۹- خار بر پشت زنی زین سان گام / دولتت چیست عزیزیت کدام

قلمرو زبانی: خار: (هم آوا: خوار: فرومایه) / سان: گونه / گام زدن: قدم برداشتن / دولت: خوشبختی / قلمرو ادبی: / واج آرایی: «ت» / پرسش انکاری

بازگردانی: تو که خار برپشت راه می‌روی، چطور خوشبختی و ارجمندیت در چیست؟

۱۰- عزّت از خواری نشناخته‌ای / عمر در خارکشی باخته‌ای

قلمرو زبانی: عزّت: ارجمندی، بزرگی / خواری: فرومایگی (هم آوا: خاری)  / شناختن از: تمییز دادن(بن ماضی: شناخت؛ بن مضارع: شناس) / باختن: از دست دادن (بن ماضی: باخت؛ بن مضارع: باز)  / قلمرو ادبی: واج آرایی: «خ»

بازگردانی: تو تفاوت بزرگی و پستی را نمی‌دانیو عمرت را در خارکشی از دست داده‌ای.

۱۱- پیر گفتا که چه عزّت زین به / که نیم بر در تو بالین نه

قلمرو زبانی: زین: از این / به: بهتر / نیم: نیستم / بالین: بستر، بالش، بالشت / نهادن: گذاشتن(بن ماضی: نهاد؛ بن مضارع: نه) / قلمرو ادبی: بر، در: جناس / به، نه: جناس / بر در کسی بالین نهادن: کنایه از نیاز نزد کسی بردن

بازگردانی: پیر گفت که چه بزرگی از این بهتر که من نیازمند و محتاج افرادی مانند تو نیستم.

۱۲- کای فلان چاشت بده یا شامم / نان و آبی که خورم و آشامم

قلمرو زبانی: کای: که ای / فلان: یارو / چاشت: ناشتایی / قلمرو ادبی: چاشت، شام: تضاد / نان: مجاز از غذا / واج آرایی: «م» / شام، آشام: جناس ناهمسان افزایشی

بازگردانی: که ای یارو به من صبحانه یا شام بده یا غذا و نوشیدنی که بخورم و بیاشامم.

۱۳- شکر گویم که مرا خوار نساخت / به خسی چون تو گرفتار نساخت

قلمرو زبانی: خوار: پست / ساختن: کردن (بن ماضی: ساخت؛ بن مضارع: ساز) / خس: فرومایه / قلمرو ادبی: نساخت: ردیف / خوار، گرفتار: قافیه

بازگردانی: خداوند را سپاس می‌گزارم که من را کوچک نکرد و به مرد فرومایه‌ای همچون تو نیازمند نکرد.

۱۴- داد با این همه افتادگی‌ام / عزّ آزادی و آزادگی‌ام

قلمرو زبانی: عزّ: عزّت / قلمرو ادبی: افتادگی: کنایه از فروتنی / آزادی و آزادگی: جناسواره

بازگردانی: با این همه من را فروتن کرد و بزرگی آزادی و آزادگی را به من ارزانی داشت.

جامی

خودارزیابی

۱- از نظر پیر خارکش، عزّت و آزادگی چیست؟ – آزادگی و سربلندی از دید خارکش آن است که وابسته و سربار دیگران نباشیم. دست نیاز به سوی کسی دراز نکنیم؛ با کوشش و کار خودمان زندگی‌مان را بگذرانیم و همیشه فروتن باشیم.

۲- با توجّه به شعر، شخصیت پیر و جوان را با هم مقایسه کنید. – پیر مردی است کوشا، فروتن، سخت‌کوش، خرسند و افتاده؛ ولی در برابر آن، جوان فردی است خودخواه، بی‌ادب، پرادعا و افزون‌طلب.

۳- چگونه می‌توان به عزّت و آزادگی رسید؟ – با کار و کوشش، آموختن و فروتنی می‌توان به سربلندی و آزادگی دست یافت.

دانش ادبی: مثنوی

اکنون با یکی از قالب‌های شعر فارسی آشنا می‌شویم. به قافیه‌های شعر درس آزادگی توجّه کنید. با اندکی دقّت متوجّه می‌شویم که قافیه‌های هر بیت با بیت دیگر متفاوت است؛ شکل قافیه در این نوع شعر بدین صورت است.

 …………………..◙          ………………….◙

………………….. ●        …………………. ●

………………….. ♦         …………………. ♦

………………….. ◄       …………………. ◄

به این قالب شعری «مثنوی» یا «دوتایی» می‌گویند، چون در هر بیت، هر دو مصراع، هم قافیه هستند. مثنوی، معمولاً بلند و طولانی است و بیشتر برای بیان داستان‌ها از آن بهره می‌گیرند.

از مهم ترین مثنوی‌های فارسی می‌توان «شاهنامۀ فردوسی»،» بوستان سعدی»، «مثنوی مولوی» و «لیلی و مجنون نظامی» را نام برد.

گفت و گو

۱– چه پیوندی میان محتوای درس آداب نیکان، با شعر این درس، می‌توان یافت؟ – در هر دو درس به ما آموخته می‌شود که چگونه خود را به خلق و خوی زیبا آراسته کنیم. درس آداب نیکان درباره آداب خوردن، سخن گفتن و خوابیدن است و شعر این درس، درباره آیین سربلندی و آزادگی است.

در این باره گفت وگو کنید.

۲- دربارۀ راه‌های حفظ «عزّت و آزادگی» کشور عزیزمان، ایران، گفت وگو کنید. – برای رسیدن به سربلندی و آزادگی باید کشورمان را در راه پیشرفت و دانش یاری برسانیم. ما باید یاد بگیریم که پیشرفت در گرو کار و کوشش است و با سخت‌کوشی و تکاپو می‌توان به سربلندی رسید و تن‌پروری ارمغانی جز نابودی ندارد.

سعید جعفری

فعالیت نوشتاری

۱– واژه‌های تازۀ شعر را انتخاب کنید و معنی آنها را بنویسید. – دلق: نوعی جامۀ پشمین که فقیران می‌پوشند./ درشت: زبر و زمخت / پشته: دسته / فرازنده: افرازنده، بلندکننده / نوازنده: نوازش کننده، نوازشگر / نژند: غمگین / جیب: یقه / دولت: خوشبختی / ثنا: ستایش / گوهر: جواهر / دولت: خوشبختی / چاشت: ناشتایی / خس: فرومایه /

۲– تفاوت معنایی واژۀ مشخّص شده را در گذشته و امروز بنویسید.

»خار بر پشت، زنی زین سان گام / دولتت چیست؟ عزیزیت کدام؟ «

«دولت» در گذشته به معنای خوشبختی بوده است؛ ولی امروز به معنای حکومت است.

۳- در سه بیت پایانی شعر، «قافیه»‌ها را مشخص کنید.

۱۲- کای فلان چاشت بده یا شامم / نان و آبی که خورم و آشامم

قافیه: شامم، آشامم

۱۳- شکر گویم که مرا خوار نساخت / به خسی چون تو گرفتار نساخت

قافیه: خوار، گرفتار

۱۴- داد با این همه افتادگی‌ام / عزّ آزادی و آزادگی‌ام

قافیه: افتادگی‌ام، آزادگی‌ام

۴– با توجّه به درس، دلیل آزادگی پیرمرد را بنویسید. – دلیل آزادگی مرد این است که او سخت‌کوش است و فروتن؛ دست خود را به سوی کسی دراز نمی‌کند و معنویت بیش از جهان مادی برایش ارزشمند است.

برخی واژه‌ها به دو شکل به کار می‌روند؛ نظیر»خرف، خرفت» یا «خورش، خورشت». هنگام نوشتن املا، لازم است به نحوۀ تلفظ گویندۀ این گونه واژه‌ها توجه کافی داشته باشیم.

سعید جعفری
سعید جعفری دبیر فارسی، عربی و انگلیسی

روان خوانی: مهدی

باران بند آمده بود؛ امّا هنوز از ساقۀ علف‌ها آب می‌چکید و دشت پر از گودال‌های آب شده بود. عکسِ آسمان بر سطح لرزان گودال‌های آب، تماشایی بود. انگار صدها آیینۀ شکسته را کنار هم چیده بودند. ابرهایی که هر لحظه به شکلی درمی‌آمدند، در مقابل آن آیینه‌ها خودشان را برای سال نو آماده می‌کردند. خورشید از پشت کوه‌ها سرک می‌کشید و سلاح‌ها و کلاه‌های آهنی را برق می‌انداخت. دهانۀ توپ‌ها و خمپاره‌اندازها را با کیسه‌های نایلونی پوشانده بودند تا آب به داخلشان نرود. در پشت خاکریز، جعبه‌های خالی مهمّات و پوکه‌های مسی برّاق همه جا پراکنده بودند. چندتا از سنگرها را آب گرفته بود و عدّه‌ای با لباس‌های خیس و گِل‌آلود مشغول خالی کردن آنها بودند. صدای خنده‌شان با صدای شِلپ شِلپ آب آمیخته بود. از سنگر بغل‌دستی صدایی می‌گفت: »آب را گل نکنیم!»

قلمرو زبانی: انگار: گویی / مهمّات: ساز و برگ و جنگ‌افزارها / آمیخته: آغشته (بن ماضی: آمیخت؛ بن مضارع: آمیز) / قلمرو ادبی: آیینه: استعاره از سطح آب روی گودال‌ها / ابرهایی …. آماده می‌کردند؛ خورشید … سرک می‌کشید: جانبخشی / »آب را گل نکنیم!»: تضمین از شعر سهراب سپهری

دیگری جواب می‌داد: «تو ماهی‌ات را بگیر»

خنده‌ها از ته دل بود. انگار نه انگار که در جبهۀ جنگ بودند. بیشتر چادرها را روی سنگرها زده بودند و سفره‌های هفت سینِ عید پهن بود؛ سفره‌هایی که در آنها، جای سماق و سمنو را سرنیزه و سیمینوف (نوعی مسلسل) و حتّی سنگ پر کرده بود.

گاهی گِردباد کوچکی لنگ لنگان از راه می‌‌رسید و چادرهای باران خورده را مشت و مال می‌داد. عدّه‌ای قرآن می‌خواندند و بعضی تند تند به ساعتشان نگاه می‌کردند و رادیوهای جیبی را به گوششان چسبانده بودند. ناگهان، صدای شلیک چند تیرهوایی بلند شد و زمزمۀ «یا مقُلب یا القَلوب» در سنگرها پیچید. عید آمده بود. به همین سادگی…!

قلمرو زبانی: انگار نه انگار: گویی وجود نداشت / مشت و مال: ماساژ / قلمرو ادبی: گِردباد … از راه می‌‌رسید: جانبخشی / «یا مقُلب یا القَلوب»: تضمین

به هر طرف که نگاه می‌کردی، عدّه‌ای همدیگر را در آغوش می‌کشیدند و صدای بوسه‌هایشان بلند بود. وقتی عیدِ همه مبارک شد، نوبت به سفره‌ها رسید. «سین»‌های سفرۀ هفت سین، یکی یکی غیبشان زد. سیب‌ها به سرعت خورده شدند. سرنیزه‌ها به غلاف خود برگشتند. سیمینوف به سنگر تیربار رفت و طولی نکشید که… عید شروع نشده، تمام شد. کم کم ابرها هم پراکنده و خورشید، آشکار شد.

فرماندهان گروهان‌ها و گردان‌ها جمع شدند تا با هم به دیدن آقا مهدی، فرمانده لشکر بروند و سال نو را به او تبریک بگویند. همه جا آب راه افتاده بود و پوتین‌ها تا نصفه در گِل چسبنده فرومی‌رفتند. روی سنگرِ فرمانده لشکر چادر بزرگی زده بودند.

جلوی سنگر که رسیدند، چند جوان بسیجی عید را به آنها تبریک گفتند. آنها با عجله دور تا دور چادر را نخ می‌کشیدند. فرماندهان به همدیگر نگاه کردند و چند نفر از تعجّب شانه‌هایشان را بالا انداختند. یکی از آنها که قدّی کوتاه و ریشی بلند داشت، رو کرد به یکی از جوان‌های بسیجی و با لهجۀ ترکی پرسید: «اینها چیست؟»

بسیجی با لبخند جواب داد: «آقا مهدی خودش گفته است!»

قلمرو زبانی: گروهان: دسته نظامی نزدیک به نود سرباز / گردان: دسته ای ساخته شده از سه گروهان / قلمرو ادبی:

مرد قدکوتاه همین طور که گِل پوتین‌ها را روی زمین می‌مالید، زیر لب گفت » آخر برای چی؟»

و بعد بدون اینکه منتظر جواب کسی شود «یا الله» بلندی گفت و از درِ کوتاه سنگر، داخل شد. پشت سر او، بقیّه هم یکی یکی سرها را خم و بند پوتین‌ها را شُل کردند. از سفرۀ هفت «سین» و هفت «شین» (انواع شیرینی) خبری نبود. در عوض، سفره‌ای پر از نامه در وسط سنگر پهن شده بود.

آقا مهدی و دو نفر بسیجی دیگر که تندتند نامه‌ها را باز می‌کردند، بلند شدند و مهمانان را در آغوش گرفتند و عید را تبریک گفتند. آقا مهدی وقتی تعجّب آنها را دید، با لبخندی که همیشه بر لب داشت، گفت: «اینها عیدی ماست، بچّه‌های دانش آموز فرستاده‌اند!»

همه یک صدا پرسیدند: «از کجا؟»

قلمرو زبانی: لبخندی بر لب داشت: خندان بود / قلمرو ادبی: زیر لب: کنایه از پنهان و آهسته /

آقا مهدی دو دستش را در میان نامه‌ها برد و درحالی که آنها را بو می‌کرد، جواب داد:«از همه جایِ همه جا! همه جای ایران سرای من است.»

بعد یکی از نقّاشی‌ها را که با سنجاق به دیوار چادر زده بود، نشان داد و گفت: »ببینید چه بلایی سر دشمن آورده است! «

هواپیمایی شبیه یک هندوانۀ بزرگ با دو بال کوتاه در حالی که هنوز چرخ‌هایش را جمع نکرده بود، تعدادی بمب را مثل یک شانۀ تخم مرغ

روی تانک‌های دشمن خالی کرده بود. معلوم نبود هر تانک چند لوله دارد!

سربازان دشمن مثل مهره‌های شطرنج، لابه لای تانک‌ها ریخته بودند و مداد رنگی سرخ، حسابی خونشان را ریخته بود. سمت راست نقّاشی، پسرکی بسیجی پرچم سبز رنگی در یک دست و اسلحه‌ای در دست دیگر داشت. بلندی پرچم از هواپیما بالاتر زده بود و اطراف میلۀ آن پر از گل و سبزه بود.

قلمرو زبانی: سرا: خانه / قلمرو ادبی: هواپیمایی شبیه یک هندوانۀ بزرگ؛ مثل یک شانۀ تخم مرغ؛ سربازان دشمن مثل مهره‌های شطرنج: تشبیه / مداد رنگی سرخ ریخته بود: جانبخشی

یکی از فرماندهان با خنده گفت: «جنگ یعنی این!»

آقا مهدی گفت: «داریم خوب‌هایش را جدا می‌کنیم تا نمایشگاهی از آثار دانش آموزان درست کنیم. برای همین رویشان را با نایلون جلد می‌کنیم تا باران خرابشان نکند. به برادرهای تبلیغات گفته‌ام، نقّاشی‌ها را دور تا دور چادرها آویزان کنند.»

چند ساعت بعد، نقّاشی‌های بچّه‌ها دور تا دور چادر فرماندهی و گوشه و کنار سنگرها، آویخته شده بودند. آن روز تا غروب، آقا مهدی اطراف چادرها قدم می‌زد و گاهی چندین دقیقه در مقابل آن نامه‌های رنگارنگ می‌ایستاد و به آنها خیره می‌شد. او نامه‌های بچّه‌های مدارس را می‌بوسید و می‌گفت: «آنها هم در جبهه هستند؛ چون با این نامه‌ها به ما روحیه می‌دهند. این نقّاشی‌ها و نوشته‌ها نشان می‌دهند که بچّه‌ها هم به فکر ما هستند و برای پیروزی ما دعا می‌کنند. بچّه‌ها دلشان پاک است. دعای آنها پشتیبان ماست.»

قلمرو زبانی: روحیّه: دلگرمی

سرگذشت شهید مهدی باکری، حبیب یوسف‌زاده

۱- به نظر شما فرماندهانی چون شهید باکری چه ویژگی‌های اخلاقی داشتند که می‌توانستند با تمام توان خدمت کنند؟ – به اختیار دانش آموز

۲- آیا بین دوستانتان افرادی را می‌شناسید که ویژگی‌های اخلاقی شهید باکری را داشته باشند؟ – به اختیار دانش آموز

پی دی اف درس هشتم فارسی هشتم

آموزه چهارم: سفر شکفتن

حکیمی گفته است: «افسوس که جوان نمی‌داند و پیر نمی‌تواند.» در میان سخنان و پندهای بزرگترها این عبارت زیاد به کار می‌رود:

«ای کاش وقتی جوان بودیم، کسی به ما می‌گفت، چه کار کنیم تا در آینده وضع بهتری داشته باشیم؟»؛ یا اینکه «اگر کسی به من می گفت چه کار کنم الان حتما وضع بهتری داشتم.»

قلمرو زبانی: افسوس: دریغ / توانستن: (بن ماضی: توانست، بن مضارع: توان) / قلمرو ادبی: جناسواره: نمی‌داند، نمی‌تواند / تضاد: جوان و پیر

اگر در پاسخ به حرف آنها بگوییم:«ماهی را هر وقت از آب بگیری تازه است.» آه بلندی می‌کشند و می‌گویند: «هی! دیگر آن روزها و انرژی جوانی در ما نیست.» راست می‌گویند. آنها فرصت‌های زیادی را از دست داده‌اند. هر حرکت ثانیه‌شمار ساعت ما را از فرصتی که در اختیارمان هست دور می‌کند.

مبادا گذر شتابان عمر را مسخره بگیرید یا به حرف بزرگترها‌یتان گوش نکنید و از تجربه‌های آنان بهره نگیرید. اگر چنین کنید، پانزده یا بیست سال دیگر به خود یا به دیگری خواهید گفت: «ای کاش کسی را داشتیم که …»

قلمرو زبانی: مبادا: فعل دعایی، این طور نباشد. / قلمرو ادبی: ضرب المثل: ماهی را هر وقت از آب بگیری تازه است. / استعاره: هر حرکت ثانیه‌شمار ساعت ما را از فرصتی … دور می‌کند.

به پانزده یا بیست یا حتی سی سال دیگر فکر کنید. با قدرت خیال خود به آینده بروید. چه تصوّری از آینده خود دارید؟ حتماً در آن تصویر رؤیایی، به زندگی شیرین و موفق می‌اندیشید. به شغل خوبی فکر میکنید که درآمد عالی نصیب شما می‌کند. به احترام و اعتباری که برای خود کسب کرده‌اید، می‌اندیشید.

در نوجوانی هرگز در خیال کسی نمیگنجد که در آینده به انسانی بیعاطفه و بداخلاق تبدیل شود. تصور همه از آینده یک زندگی آرمانی منطقی و سرشار از عشق و عاطفه و انسانیت است.

قلمرو زبانی: نصیب: بهره / گنجیدن: جا شدن (بن ماضی: گنجید، بن مضارع: گنج) / آرمان: آرزو، امید / سرشار: لبریز / قلمرو ادبی: مجاز: آینده / زندگی شیرین: حس آمیزی

 زندگی کردن به یادگیری اصول و روش‌هایی نیاز دارد. زندگی یک سفر است. مدّت این سفر برای عده‌ای کم برای عده‌ای دیگر طولانی و پر فراز و نشیب است. اگر همیشه خود را یک مسافر به حساب بیاوریم، باید ویژگی‌های یک مسافر دائمی را در خود ایجاد کنیم و مهارت‌های  لازم را برای کم کردن دشواری‌های سفر و لذت‌بخش کردن آن بیاموزیم.

وقتی شما می‌خواهید به کوهستان بروید، ابزار لازم برای کوهنوردی را همراه خود می‌برید. هر گاه بخواهید در مراسم مذهبی مثل «دعای کمیل» یا «نماز جماعت» شرکت کنید، خود را با آداب خاص و لباس مناسب که حس و حال مذهبی شما را بالا ببرد، آراسته می‌سازید.

سفر زندگی هم به مهارت‌هایی نیاز دارد که بدون آنها زندگی آینده پرمشقت خواهد بود مهارت‌هایی نظیر:

قلمرو زبانی: اصول: جِ اصل، ریشه ها، بنیادها / فراز: بلندی، بالا / نشیب: سرازیری / آداب: جِ ادب، رسم ها، روش های پسندیده، عادت ها / خاص: ویژه / آراسته: مرتب، نیکو / مهارت: ماهر بودن در کاری، استادی / نظیر: مانند (همآوا؛ نذیر: بیم دهنده) / قلمرو ادبی: زندگی یک سفر است: تشبیه / تضاد: فراز، نشیب

خودآگاهی: شناخت توانایی‌ها، نیازها، استعدادها و ضعف‌های  خود

ارتباط مؤثر: ارتباط درست و سنجیده با دیگران

تصمیم گیری: تدبیر مناسب در موقعیت‌های مهم زندگی

چیرگی بر احساسات و هیجانات: مهار احساسات گوناگون؛ مانند عشق، خشم و نفرت، ترس و حتی تا شادی

تفکّر خلّاق: مهارت در کشف و نوآوری، جستجوی راه حل‌های جدید برای رویارویی با مشکلات.

ما می‌توانیم با توکّل به پروردگار و تلاش بیشتر به این مهارت‌ها دست یابیم و زندگی خود را سرشار از طراوت و شادابی و شکوفایی کنیم.

قلمرو زبانی: استعداد: آمادگی، توانایی/ تدبیر: چاره‌اندیشی / توکّل: کار خود را به خدا واگذارکردن / طراوت: شادابی

کوهنوردی

خودارزیابی

۱- چرا زندگی به یک سفر تشبیه شده است؟ – زیرا مانند سفر زمان دارد فراز و نشیب دارد و همچون سفر نیازمند به دست آوردن مهارت‌هایی است.

۲- علّت اصلی بحران‌های زندگی چیست؟ – آشنا نبودن افراد با مهارت ‌های زندگی، عدم کسب مهارت در مسائل مختلف.

۳- برای حلّ مشکل کم‌رویی یا گستاخی، چه باید کرد؟ – باید بیاموزیم که بر احساسات و هیجانات خود چیره شویم تا با دیگران رفتار سنجیده و درستی داشته باشیم.

یادآوری اجزای جمله و معرّفی اسم

سال گذشته آموختید که برای انتقال پیام به شنونده یا خواننده از جمله استفاده می کنیم. آن بخش از جمله که دربارۀ انجام عمل، رویداد یا ایجاد حالت، اطلاعاتی به ما می‌دهد «فعل» جمله است. فعل، اصلی‌‌ترین بخش جمله و محور معنایی آن است. معنی هر فعل، تعیین می‌کند که چند بخش دیگر باید در جمله ظاهر شوند. برخی از فعل‌ها مانند «رفت» تنها با گرفتن نهاد کامل می‌شوند؛ بعضی دیگر مانند فعل «خواند» علاوه بر نهاد، به مفعول هم نیاز دارند تا جملۀ کاملی را تشکیل دهند؛ گروهی دیگر از فعل‌ها مانند «خرید «علاوه بر نهاد و مفعول، متمّم هم می‌گیرند تا معنی کامل‌تری را به شنونده، انتقال دهند.

ساختار جمله

در جدول بالا به واژه‌هایی که در ستون نهاد، مفعول و متمّم آمده اند، توجّه کنید.

واژه‌هایی مانند «فرهاد، نرگس، مینا، داستان، کتاب و فروشنده» برای نامیدن کسی یا چیزی به کار می‌روند و«اسم» هستند. اسم می‌تواند در جایگاه نهاد، مفعول و یا متمّم قرار گیرد و به ترتیب نقش نهادی، مفعولی و متمّمی پیدا کند.

با نگاه دقیق‌تر به اجزای جمله، می‌توان نتیجه گرفت که اجزای اصلی تشکیل دهندۀ جمله، فعل و اسم هستند. فعل، فقط در جایگاه فعلی قرار می‌گیرد؛ اما اسم در دیگر بخش‌های جمله می‌آید و نقش‌های مختلفی را می‌پذیرد.

saeedjafari
jafarisaeed

گفت و گو

۱- روایت «مَن عَرَفَ نَفسَه، فَقَد عَرَفَ رَبَّه»: هر کس خود را بشناسد، خدای خویش را شناخته است.» با کدام مهارت زندگی ارتباط دارد؟ – خودآگاهی: شناخت توانایی‌ها، نیازها، استعدادها و ضعف‌های  خود

۲- برای دوست‌یابی و حفظ دوستان خوب، به چه مهارت‌هایی نیاز داریم؟ – ارتباط مؤثر: ارتباط درست و سنجیده با دیگران

فعالیت های نوشتاری

۱- شکل درست واژه‌های زیر را بنویسید.

» استئدادها و ضعف‌ها، محارت‌های لازم، بهره و نسیب، احساسات و حیجانات، نضیر و مانند« / استعدادها / مهارت‌ها / نصیب / هیجانات / نظیر

۲- بخشهای هر یک از جمله‌های  زیر را در جدول قرار دهید؛ سپس اسم‌ها را جداگانه در یک سطر بنویسید.

■ ندا آمد.

■ حسین سیب خورد.

■ علی روزنامه را به دوستش داد.

ساختار جمله

اسم ها: ندا، حسین، سیب، علی، روزنامه، دوستش.

اعداد در متن املا همیشه با حروف نوشته می شوند؛ نظیر «هفت آسمان»، «چهارده معصوم»، «بیست» و …

۱- گفتم که روی خوبت از من چرا نهان است / گفتا تو خود حجابی ورنه رخم عیان است

قلمرو زبانی: خوب: زیبا / نهان: پنهان / حجاب: پوشش / ورنه: وگرنه / رخ: چهره / عیان: آشکار / قلمرو ادبی: قالب: غزل / وزن مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (رشته انسانی) / تو حجابی: تشبیه / واج‌آرایی «ن» / همریشگی: گفتم، گفتا (رشته انسانی)/ قافیه: نهان، عیان / واژه‌آرایی: است / تناسب: روی، رخ؛ من، تو

بازگردانی: گفتم که چرا روی زیبای تو از من پوشیده است. یار گفت تو خود پوششی و گرنه چهره من آشکار است.

پیام: آشکارگی خداوند

۲- گفتم که از که پرسم جانا نشان کویت / گفتا نشان چه پرسی آن کوی بی‌نشان است

قلمرو زبانی: جان: روان / نشان: نشانی / کوی: کوچه، برزن / قلمرو ادبی: جناس همسان: که (۱- حرف پیوند ۲- چه کسی)/ همریشگی: گفتم، گفتا؛ پرسم، پرسی (رشته انسانی) / جان: استعاره از دلبر / واج‌آرایی «ن» / نشان چه پرسی: پرسش انکاری / واژه‌آرایی: نشان، کوی / از که پرسم جانا نشان کویت: کنایه از اینکه چگونه پیدایت کنم و به تو برسم.

بازگردانی: گفتم که ای یار، از چه کسی نشانی محله‌ات را بپرسم و تو را چگونه پیدا کنم؟ او گفت: چه نشانی‌ای می پرسی؟ محله من نشانی ندارد.

پیام: بی نشان بودن خدا

۳- گفتم مرا غم تو خوش‌تر ز شادمانی / گفتا که در ره ما غم نیز شادمان است

قلمرو زبانی: حذف «است» به قرینه معنوی؟ / را: به معنای «برای» / قلمرو ادبی: تضاد: غم، شادمانی / غم نیز شادمان است: متناقض‌نما (برای سالهای آینده) / واج‌آرایی «م» / جناس، همریشگی: شادمانی، شادمان / واژه‌آرایی: غم / همریشگی: گفتم، گفتا (رشته انسانی)

بازگردانی: گفتم غم تو برای من از شادمانی خوش‌تر است. یار گفت که در راه ما غم نیز شادمان است.

پیام: ارزش غم یار

۴- گفتم که سوخت جانم از آتش نهانم / گفت آن که سوخت او را کی ناله یا فغان است

قلمرو زبانی: را: نشانه دارندگی (او کی ناله دارد.)/ نهان: پنهان / سوخت: (بن ماضی: سوخت، بن مضارع: سوز) / فغان: خروش و ناله / قلمرو ادبی: آتش: استعاره از عشق / سوختن جان: کنایه از رنج کشیدن و نابود شدن / واج‌آرایی «ت» / کی ناله یا فغان است: پرسش انکاری / واژه‌آرایی: سوخت / جناس همسان: که (۱- حرف پیوند ۲- چه کسی) / همریشگی: گفتم، گفت

بازگردانی: گفتم که جانم از عشق نهانم سوخت. یار گفت آن کس که سوخت کی ناله یا فغان دارد؟

پیام: لزوم خاموشی عاشق

۵- گفتم ز فیض بپذیر این نیم جان که دارد / گفتا نگاه دارش غمخانهٔ تو جان است (فیض کاشانی)

قلمرو زبانی: فیض: نام هنری سخن سرا / پذیرفتن: قبول کردن (بن ماضی: پذیرفت، بن مضارع: پذیر) / قلمرو ادبی: واژه‌آرایی: جان/ همریشگی: گفتم، گفتا (رشته انسانی) / واج‌آرایی «ن»/ نیم جان: کنایه از سخت بی‌رمق و ناتوان / جان تو غمخانهٔ توست: تشبیه

بازگردانی: گفتم از فیض این نیم جانی را که دارد بپذیر. گفتا جانت را نگاه دار؛ زیرا جان تو غمخانهٔ توست.

پیام: جان فشانی برای یار

پی دی اف درس چهارم فارسی پایه هشتم

ستایش: به نام خدایی

ای نام نکوی تو سردفتر دیوان ها

وی طلعت روی تو زینت ده عنوان ها (مستوره کردستانی)

سعدی

قلمرو زبانی: دفتر: کتاب، مجموع. شعر و نوشته، دیوان / سردفتر: سرآغاز / طلعت: طلوع / زینت: زیور / عنوان: سرآغاز / قلمرو ادبی: قالب: مثنوی / وزن مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن (رشته انسانی) / طلعت روی: اضافه استعاری / واج آرایی «ن» / جناس: ای، وی / قافیه: دیوان ها، عنوان ها / واژه آرایی: تو

بازگردانی: ای کسی که نامت آغاز همه دیوان های شعر است و ای خدایی که زیبایی چهره ات آرایش دهنده همه عنوانهاست.

پیام: آغاز کارها با نام خدا

۱- به نام خداوندِ جان‌آفرین/ حکیمِ سخن‌ در زبان‌آفرین

قلمرو زبانی: جان‌آفرین: آفریننده جان / حکیمِ: دانا، خردمند / زبان‌آفرین: آفریننده زبان / قلمرو ادبی: قالب: مثنوی / وزن فعولن فعولن فعولن فعل (رشته انسانی) / واج آرایی «ن» / تناسب: سخن، زبان/ واژه آرایی: آفرین / قافیه: جان، زبان.

بازگردانی: به نام خداوندی که جان را آفرید. خداوندی که به بشر سخن گفتن را آموخت.

پیام: آغاز کارها با نام خدا

۲- خداوند بخشندهٔ دستگیر / کریم خطابخش پوزش‌پذیر

قلمرو زبانی: بخشندهٔ: دادودهش کننده / دستگیر: کسی که دست را می گیرد / کریم: جوانمرد، بزرگوار / خطابخش: درگذرنده از خطا، بخشاینده / پوزش‌پذیر: عذرپذیر، پذیرنده پوزش / قلمرو ادبی: دستگیر: کنایه از یاری رسان / واج آرایی: « ﹻ »

بازگردانی: خداوند بخشنده و یاری رسان که بزرگوار و بخشاینده و عذرپذیر است.

پیام: یادکرد صفات ایزدی

۳- پرستار امرش همه چیز و کس / بنی‌آدم و مرغ و مور و مگس

قلمرو زبانی: پرستار: فرمانبردار، مطیع / امر: فرمان / بنی‌آدم: فرزندان آدم / «آدم» همیشه در ادبیات به معنای حضرت آدم است و «آدمی» به معنای انسان. / مرغ: پرنده / مور: مورچه بزرگ / مگس: زنبور / قلمرو ادبی: واج آرایی: «و» / تناسب: بنی‌آدم و مرغ و مور و مگس / بنی‌آدم و مرغ و مور و مگس: مجاز از هستی

بازگردانی: همه چیز و همه کس خدمتکار فرمان خداوندند. چه بشر چه پرنده چه مور چه زنبور.

پیام: فرمانبرداری از خدا

۴- یکی را به سر برنهد تاج بخت / یکی را به خاک اندر آرد ز تخت

قلمرو زبانی: برنهد: می گذارد (بن ماضی: برنهاد؛ بن مضارع: برنه)/ بخت: بهره، قسمت، اقبال / آرد: آورد / تخت: این جا به معنای تخت شاهی / قلمرو ادبی: تاج بخت: اضافه تشبیهی / تاج بخت بر سر نهادن: کنایه از خوشبخت کردن و به پادشاهی رساندن / از تخت به خاک درآوردن: کنایه از اینکه از خوشبختی و پادشاهی به خواری کشاندن / واج آرایی «ر» / واژه آرایی: یکی / جناس: بخت، تخت / بخت: مجاز از خوشبختی

بازگردانی: یکی را خوشبخت می کند و دیگری را خوار و بدبخت.

پیام: همه کارها به دست اوست.

۵- گلستان کند آتشی بر خلیل / گروهی بر آتش برد ز آب نیل

قلمرو زبانی: گلستان: گلزار / خلیل: دوست؛ لقب حضرت ابراهیم / بردن: (بن ماضی: بُرد؛ بن مضارع: بَر) / قلمرو ادبی: آتش را گلستان کند: تشبیه / واژه آرایی: آتش / جناس: بر، برد / اشاره به داستان حضرت ابراهیم و موسا / گروهی از آب نیل بر آتش برد: تشبیه پنهان / گلستان کردن: کنایه از به جای خوشی تبدیل کردن / بر آتش بردن: کنایه از نابود کردن / تضاد: آتش، آب

بازگردانی: آتش را برای حضرت ابراهیم سرد می کند و آب نیل را سبب نابودی گروهی می گرداند.

پیام: خوشبختی و بدبختی به دست اوست.

۶- به درگاه لطف و بزرگیش بر / بزرگان نهاده بزرگی ز سر

قلمرو زبانی: درگاه: بارگاه / لطف: مهربانی / به درگاه لطف و بزرگیش بر: دو حرف اضافه برای یک متمم / نهادن: گذاشتن (بن ماضی: نهاد؛ بن مضارع: نه) / قلمرو ادبی: درگاه لطف و بزرگی: تشبیه / جناس: بر، سر / بزرگی از سر نهادن: کنایه از احساس کوچکی کردن و بزرگی را کنار نهادن / واج آرایی: «ب»، «ر» / واژه آرایی: بزرگی

بازگردانی: در برابر مهر و بزرگی خداوند همگان احساس کوچکی می کنند.

پیام: شکوه خدا

۷- جهان متفق بر الهیتش / فرومانده از کنه ماهیتش

قلمرو زبانی: متفق: هم فکر، هم‌رای، هم‌داستان / الهیت: خداوندی / فرومانده: درمانده، سرگشته شده / کنه: ذات / ماهیت: چیستی / قلمرو ادبی: جهان: مجاز از مردم جهان

بازگردانی: مردم جهان بر خداوندی خدا همداستان و هم نظرند. مردم از شناخت ذات او درمانده اند.

پیام: ناتوانی در شناخت خدا

۸- بشر ماورای جلالش نیافت / بصر منتهای جمالش نیافت

قلمرو زبانی: بشر: انسان / ماورا: فراسو / جلال: بزرگی و شکوه / یافتن: پیدا کردن (بن ماضی: یافت؛ بن مضارع: یاب)/ بصر: بینایی / منتها: پایان/ جمال: زیبایی / قلمرو ادبی: نیافت: ردیف / موازنه (انسانی)

بازگردانی: انسان، چیزی را برتر از شکوه خداوند نمی یابد. چشم بشر نمی تواند پایان زیبایی خداوند را ببیند.

پیام: بی کرانگی صفات خداوند

۹- تأمل در آیینهٔ دل کنی / صفایی به‌تدریج حاصل کنی

قلمرو زبانی: تأمل: درنگ، اندیشیدن / دل: قلب / صفا: پاکی / قلمرو ادبی: آیینهٔ دل: اضافه تشبیهی / کنی: ردیف / دل: مجاز از عرفان و جان

بازگردانی: اگر در آیینه دلت درنگ کنی و به جانت بیندیشی کم کم به پاکدلی دست می یابی.

پیام: تکاپو برای رسیدن به پاکدلی

۱۰- محال است سعدی که راه صفا / توان رفت جز بر پی مصطفا

قلمرو زبانی: محال: ناشدنی / صفا: پاکی / پی: دنبال / توان رفت: بتوان رفت / مصطفی: برگزیده، لقب پیامبر / قلمرو ادبی: راه صفا: اضافه تشبیهی

بازگردانی: ناشدنی است که راه پاکی را به جز از راه پیامبر پیمود.

پیام: پیروی پیامبر  

(بوستان، سعدی)

پی دی اف ستایش فارسی پایه هشتم

فارسی پایه هشتم

شبکه تلگرامی: JS_ir@

اینستاگرام: jafari.saeed.ir

saeedjafari
jafarisaeed

نشانی فیلمهای سعید جعفری در آپارات

https://www.aparat.com/jafarisaeed

نشانی فیلمهای سعید جعفری در یوتیوپ

https://www.youtube.com/channel/UCPkVieooDMyUMH3t58r0KXw

تدریس خصوصی برای درس فارسی؛ عربی و علوم و فنون ادبی: ۰۹۳۷۶۷۹۷۸۵۲