بایگانی برچسب: s

نیایش: الهی (فارسی هشتم)

۱- الهی، جانب من کن نگاهی / مرا بنما به سوی خویش راهی

قلمرو زبانی: الهی: خدایا / جانب: سوی / نمودن: نشان دادن (بن ماضی: نمود، بن مضارع: نما) / مرا: به من / قلمرو ادبی: قالب: مثنوی / وزن مفاعیلن مفاعیلن فعولن (رشته انسانی) / نگاهی، راهی: قافیه

بازگردانی: خدایا، به سوی من نگاهی بکن و به سوی خودت راهی به من نشان بده.

پیام: درخواست توجه خدا به بنده

۲- نگاهی کن که رو آرم به سویت / رهی بنما که جا گیرم به کویت

قلمرو زبانی: رو آرم: رو بنهم / ره: راه / کوی: کوچه، محله / قلمرو ادبی: نگاه کردن: کنایه از توجه کردن / قافیه: سویت، کویت

بازگردانی: به گونه ای به من توجه کن که من به سویت روی آورم. راهی را به من نشان بده که در بارگاهت جای گیرم.

پیام: درخواست از خدا

۳- به ذکر خود، بلند آوازه‌ام کن / رفیق لطف بی‌اندازه‌ام کن

قلمرو زبانی: ذکر: یاد، ورد / بلند آوازه: سرشناس، نامدار / رفیق: دوست / لطف: مهربانی / قلمرو ادبی: ردیف: کن / قافیه: بلند آوازه‌ام، بی‌اندازه‌ام / واژه‌آرایی: کن / رفیق لطف: اضافه استعاری

بازگردانی: با یاد خودت من را در جهان سرشناس کن و لطف بی اندازه خود را شامل حال من کن.

پیام: دعا برای سرشناسی و لطف خدا

۴- بیفشان از وضو بر رویم آن آب / که از غفلت نماند در سرم خواب

قلمرو زبانی: افشاندن: پاشیدن (بن ماضی: افشاند، بن مضارع: افشان)  / وضو: دست نماز / غفلت: بی خبری، ناآگاهی / ماندن: (بن ماضی: ماند، بن مضارع: مان) / قلمرو ادبی: جناس: آن، آب؛ در، سر، بر / قافیه: آب، خواب

بازگردانی: کاری کن که نمازم من را از بی خبری و ناآگاهی بیدار کند.

پیام: طلب آگاهی از خدا

۵- به چشم مرحمت سویم نظر کن / شفیع آخرت، خیرالبشر کن

قلمرو زبانی: مرحمت: لطف، مهربانی/ شفیع: شفاعت کننده / آخرت: روز بازپسین / خیرالبشر: بهترین انسانها، لقب پیامبر / قلمرو ادبی: ردیف: کن / قافیه: نظر، خیرالبشر

بازگردانی: با مهر و لطفت به من نگاه کن و پیامبر را شفاعت کننده من در آخرت قرار بده.

پیام: طلب مرحمت و شفاعت پیامبر

وحشی بافقی

saeedjafari
jafarisaeed
پی دی اف فارسی هشتم نیایش: الهی

آموزه چهاردهم: یاد حسین

کربلا
داستان کربلا و درگذشت امام حسین

قلمرو زبانی: تَف: گرما  / کام: دهان / آمده: شده / یک سر: یکسره، تماما / قلمرو ادبی: وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رشته انسانی) / سخنور، یک‌سر: قافیه / قالب: غزل

بازگردانی: شاعر چنان از گرمای عشقی که در دلش می‌جوشید، تشنه لب گشت که هنگام شعر گفتن، تمام ردیف شعرش را با کلمه ” تشنه ” سرود.

در این بیت آرایه حسن تعلیل به کار رفته؛ یعنی علتِ آوردن کلمه تشنه بر ردیف شعر را، تشنه بودن کام شاعر به دلیل گرمای شدید عشق می‌داند.

قلمرو زبانی: دیده: چشم / خامه: قلم / رقم کردن: نوشتن / قلمرو ادبی: خامه … رقم کرد: جانبخشی / بزرگنمایی (اغراق) / دوات: مجاز از جوهر/ دود دل: اضافه استعاری (دل سوخت و از آن دود و گرما بلند شد و دوات را خشک کرد.)

بازگردانی: از سوختن دل و دود چشم جوهر دوات خشک گردید. [آتش عشق و اندوه سبب شد دوات خشک شود.] قلم هم (بجای اینکه با جوهر بنویسد) با سوز و گداز در دفتر تشنگی را نوشت.

قلمرو زبانی: بلا: مصیبت / خسرو: شاه / یاور: یار، پشتیبان / قلمرو ادبی: خسرو: استعاره از امام حسین / تلمیح / آه، آن: جناس / دشت بلا: اضافه تشبیهی

بازگردانی: آه و افسوس باید خورد برای آن روزی که در دشت کربلا آن شاه بی لشکر و یاور (یعنی امام حسین) تشنه ماند.

قلمرو زبانی: دیده: چشم / بحر: دریا (هم آوا: بهر: برای) / بر: خشکی، بر و بیابان / قلمرو ادبی: تضاد: خشک، تر؛ بحر، بر / بحر بلا: اضافه تشبیهی / دیده تر: کنایه از اشک آلود / تر، بر: جناس / لب، دل، دیده: مراعات نظیر

بازگردانی: امام حسین با لب خشک و دل داغدار و چشم اشک آلود، در آن بیابان، تشنه و غرق در دریای بلا بود.

قلمرو زبانی: آل نبی: خاندان پیامبر / بر: آغوش، پهلو / قلمرو ادبی: همچو ماهی: تشبیه / دلشان می‌تپیدی: کنایه از «ترسیدن و نگران بودن» / در، بر: جناس

بازگردانی: خاندان پیامبر (در آن بیابان سوزان) مانند ماهی ای که از آب بیرون بیفتد و له له بزند، دلشان از شدت تشنگی و نگرانی می‌سوخت.

قلمرو زبانی: آل: خاندان / عطشان: تشنه / حیدر: شیر / قلمرو ادبی: حیدر: استعاره از حضرت علی / بزرگ، کوچک – اکبر، اصغر: تضاد / تلمیح / اکبر و اصغر: ایهام به علی اکبر و علی اصغر دارد / بزر گ و کوچک: مجاز از همه

بازگردانی: خاندان پیامبر و فرزندان حضرت علی، از کوچک و بزرگ همگی تشنه بودند.

قلمرو زبانی: شط: رودخانه / کوثر: چشمه ای در بهشت / که: کس / قلمرو ادبی: پرسش انکاری / تلمیح / تشنه، سیراب: تضاد

بازگردانی: او (امام حسین) چه گناهی کرده است که باید لب‌تشنه در کنار رودخانه فرات کشته شود؟ کسی که خودش در بهشت، کنار چشمه کوثر تشنگان را سیراب می‌کند.

قلمرو زبانی: عباس: شناخته شده به ابوالفضل و قمر بنی‌هاشم، پسر علی و برادر ناتنی کوچک‌تر امام حسین بود. آوازه او نزد شیعیان بیشتر به خاطر دلاوری و وفاداریش به حسین در نبرد کربلا است./ محشر: رستخیز، قیامت / قلمرو ادبی: تلمیح به داستان کربلا

بازگردانی: وقتی حضرت عباس جوان به رودخانه فرات رسید، به یاد تشنگی امام حسین افتاد (از آب نخورد) و تا قیامت تشنه ماند. (لب‌تشنه جان باخت.)

قلمرو زبانی: کلک: قلم  / فدایی: نام هنری سخنور / رقم کرد: نوشت / بس: بسیار / مکرر: بارها / قلمرو ادبی: چو دلش: تشبیه

بازگردانی: از قلم فدایی مانند دل فدایی دود بلند شد از بس که روی کاغذ واژه تشنه را نوشت.

– امام حسین، حضرت عباس، علی اکبر و علی اصغر

– زیرا وی از پشتیبانان امام حسین بود و تشنه لب جان باخت.

پیش تر با ردیف در شعر فارسی آشنا شده اید. یک بار دیگر شعر فدایی را بخوانید و بر واژۀ پایانی هر بیت تأمّل کنید. کاربرد هنری ردیف، سبب زیبایی، گیرایی و گوش نوازی این شعر شده است. شاعر با بهره‌گیری از واژۀ «تشنه» تصویری از حسّ و حال عمومی گسترده در واقعۀ عاشورای سال ۶۱ هجری ارائه کرده است.

تکرار مناسب این واژه، فریاد «العطش» را در سراسر فضای موسیقایی شعر نشان می‌دهد. طنین ردیف «تشنه» تصویر مورد نظر شاعر را در ذهن و زبان خواننده و شنونده مجسّم می‌نماید و بر بار عاطفی و احساسی کلام گوینده می‌افزاید.

بنابراین ردیف، علاوه بر آنکه نقش مهمّی در افزایش موسیقی شعر دارد، در کامل کردن معنای هر بیت و انتقال پیام نهایی آن نیز مؤثر است.

– باید نوجوانان بکوشند که هدف های خیزش عاشورا را بشناسند و آن را زنده بدارند.

قلمرو زبانی: شورش: سرگشته  / خلق: مردم / قلمرو ادبی: قالب: ترکیب بند / وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (رشته انسانی)/ واژه آرایی: چه، است، باز

بازگردانی: دوباره این چه آشوبی است که در مردم جهان پدید آمده است؟ دوباره این چه سوگواری است؟

قلمرو زبانی: رستخیز: قیامت / عظیم: بزرگ / نفخ: دمیدن / صور: بوق، شیپور/ خاسته: بلند شده / عرش: تخت و اورنگ خداوند در آسمان / اعظم: بزرگ تر / قلمرو ادبی: تلمیح به قیامت / زمین، عرش: تضاد / عظیم، اعظم: همریشگی یا اشتقاق (رشته انسانی)

بازگردانی: دوباره این چه قیامت بزرگی است که بدون اینکه شیپور قیامت را بزنند، این قیامت از زمین تا آسمان رسیده است.

قلمرو زبانی: مغرب: باختر / کاشوب: که آشوب / قلمرو ادبی: آفتاب: مجاز از خورشید

بازگردانی: به نظر می رسد که خورشید از مغرب سر زده است که در همه ذرات جهان آشوب برخاسته است.

قلمرو زبانی: خوانم: نامیدن / بعید: دور / قلمرو ادبی: تلمیح به داستان کربلا / نیست، است: تضاد

بازگردانی: اگر نام این قیامت همگانی را که به آن محرم می گویند، قیامت جهان بگذارم، دور و شگفت نیست.

سعید جعفری
سعید جعفری
سعید جعفری
سعید جعفرری دبیر فارسی، عربی و انگلیسی
سعید جعفری
سعید جعفری

– بر (خشکی) ≠ بحر (دریا) – تر (خیس) ≠ خشک – بزرگ ≠ کوچک – تشنه ≠ سیراب – اصغر ≠  اکبر

– با لب (هسته) خشک (وابسته پسین (صفت بیانی)) / دل (هسته) سوخته (وابسته پسین (صفت بیانی)) / دیده (هسته) تر (وابسته پسین (صفت بیانی))

– بیت چهارم: تر، بر: جناس / بیت پنجم: در، بر: جناس

–  آن (وابسته پیشین) روز (هسته)

آن (وابسته پیشین) خسرو (هسته) بی لشکر (وابسته پسین)

آن (وابسته پیشین) که (هسته)

آن (وابسته پیشین) بر (هسته)

حسین علی، یکی از بچّه‌های خراسانی بود که اصل و نسبش برمی‌گشت به یکی از روستاهای اطراف قوچان. خودش هم بزرگ شدۀ همان روستا بود.

در اردوگاه‌های مخوف رژیم بعث، روحیۀ غالب اسرای ایرانی، روحیّۀ مبارزه با سستی و تنبلی بود. تنبلی در آنجا به معنای تسلیم شدن به شرایط سخت اسارت و دست برداشتن از اصول و آرمان‌ها بود.

با وجود تمام محدودیت‌هایی که نیروهای صدّام دربارۀ ما اعمال می‌کردند، بچّه‌ها برنامه‌های دینی و فرهنگی و ورزشی خوبی داشتند. حفظ کردن قرآن، دعا و حدیث، امری بود که همه به صورتی خودجوش دنبالش بودند. خود من با وجود اینکه در دوران درس و مدرسه، وضعیت نمره‌هایم هیچ تعریفی نداشت، توانستم شانزده جزء از قرآن شریف را حفظ کنم. برنامۀ دیگری که انجامش برای اکثر بچّه‌ها به صورت امری واجب درآمده بود، یادگیری علوم مختلف، زبان عربی و دیگر زبان‌های خارجی بود.

حسین علی که از بچّه‌های آسایشگاه ما بود، برخلاف خیلی از اسرا، تن به چنین برنامه‌هایی نمی‌داد. البتّه روحیۀ کسلی نداشت، ولی دل به آموختن و یادگیری نمی‌داد.

یک روز که مأموران صلیب سرخ آمدند و طبق معمول به همه کاغذ دادند تا برای خانواده‌هایشان نامه بنویسند، حسین علی را دیدم که کاغذ به دست، گوشه ای ایستاده و به این و آن نگاه می‌کند. می‌دانستم سواد ندارد؛ ولی رویش نمی‌شد به کسی بگوید برایش نامه بنویسد.

رفتم پیشش؛ گفتم: «چیه حسین علی؟ می‌خوای نامه بنویسی؟»

» گفت: ‌«ها»

گفتم: «برای پدر و مادرت؟»

گفت: برای مادر بزرگم، «گل بی بی» که خیلی دوستش دارم.»

حسین علی بچّۀ صاف و صادقی بود. تمام دلخوشی او بی بی بود و حالا هم که اسیر شده بود،  باز نهایت مقصودش، گل بی بی بود. به او گفتم: «بابا بگذار اون بیچاره راحت باشه.»

رنگش پرید و گفت: «برای چی؟»

گفتم: «آخه …»

فوراً گفت: «آخه که چی! یعنی می‌گی مرده می‌شیم؟»

گفتم:» شاید بمیریم، شاید شهید بشیم، شایدم هزار و یک بلای دیگر سرمون بیاد»

یک دفعه قیافه اش جدّی شد و مصمّم گفت: «تو ممکنه هزار و یک بلا سرت بیاد؛ ولی من مطمئنّم که برمی‌گردم ایران.»

او از این نظر روحیۀ خوبی داشت «حاج آقا ابوترابی» همیشه وجود چنین روحیۀ پر از امید را در بین اسرا، می‌ستود. خودش وقت‌هایی که توی محوّطه راه می‌رفت، بند کتانی‌هایش را محکم می‌بست. بعد هم به درِ اردوگاه اشاره می‌کرد و می‌گفت: «به محض اینکه در باز بشه، من اوّلین نفری هستم که می‌رم ایران.»

به هر حال وقتی دیدم حسین علی مصمّم است برای بی بی نامه بنویسد، کاغذش را گرفتم و گفتم: « بیا تا برات بنویسم.»

شروع کرد به گفتن. بعد از احوال‌پرسی و چاق سلامتی، گفت: «بنویس بی بی، من تو رو خیلی دوست دارم، منتظرم که یک روزی از اینجا آزاد بشم بیام و یک بار دیگر قصّه‌های قشنگت را گوش کنم.»

اگر به لحاظ کاغذ در مضیقه نبودیم، فکر می‌کنم به اندازۀ یک کتاب حرف داشت که برای بی بی بنویسد. به هر حال آن نامه از طریق مأموران صلیب سرخ به ایران رفت.

مدّتی بعد، جواب نامه آمد.

خجالت می‌کشید بیاورد پیش من. ولی به خاطر بی سوادی اش مجبور بود این کار را بکند.

نامه را آورد.

وقتی خواندم، چنان گل از گل حسین علی شکفت و نیرو گرفت که گمان می‌کنم اگر همان موقع درِ اردوگاه را باز می‌کردند، تا دهاتشان یک نفس می‌دوید! گفتم: مگه بی بی چی نوشته که این قدر خوش‌حال شدی؟»

جا خورد. گفت: «خودت که خوندی چی گفته.»

گفتم: «من برای تو خوندم، خودم که نشنیدم که اون چی گفته.»

باز گل از گلش شکفت. گفت: «راست می‌گی؟»

گفتم: «آره بابا، من که دقّت نمی‌کنم ببینم اون چی گفته.»

به سبب سادگی زیادی که داشت، باز شروع کرد حرف‌های او را برایم گفتن. در این لحظه فکری به خاطرم رسید که دیدم بهترین فرصت است برای عملی کردنش. همین طوری گفتم: «من این خطّ آخر نامه رو برات نخوندم حسین علی!»

زود گفت: «بگو ببینم چیه؟»

گفتم: «بی بی نوشته من می‌دونم که اون نامه رو خودت ننوشتی، تو باید سواد دار بشی تا از این به بعد خودت بتونی برای من نامه بنویسی.»

همان جا فی المجلس از من خواست که به او خواندن و نوشتن یاد بدهم! من هم از خدا خواسته قبول کردم.

دیدم بهترین راه تأثیرگذاری روی او، از طریق همین گل بی بی است. در جواب نامه ای که از طرف حسین علی نوشتم به عنوان یکی از دوستان او، از بی بی خواستم در جواب نامه‌هایش، به او تذکّرات دینی و مذهبی بدهد. مثلاً حسین علی اکثر اوقات، نمازش را آخر وقت می‌خواند. از بی بی خواسته بودم دربارۀ فضیلت نماز اوّلِ وقت، برای او چیزهایی بنویسد و از او بخواهد این کار را بکند.

آمدن نامۀ بعدی بی بی همان و تغییر حسین علی همان؛ حتّی یک نمازش را هم نمی‌گذاشت از دست برود؛ همه را اوّل وقت می‌خواند.

تذکّرات لازم دیگر را هم از همین طریق به حسین علی می‌دادم؛ مثلاً به او می‌گفتم: «بی بی گفته چرا با بچّه‌ها شوخی می‌کنی و اونا رو می‌زنی؟» یا می‌گفتم: «بی بی گفته خیلی خوبه که دوشنبه‌ها و پنج شنبه‌ها را روزه بگیری.»

از همان لحظه ای که این را می‌شنید، رفتارش را در آن مورد اصلاح می‌کرد. او کم کم، قرآن خوان و حافظ قرآن هم شد.

جریان سواددار شدنش هم حکایت جالبی داشت. برای اینکه عراقی‌ها به ما شک نکنند، تخته سیاه ما باغچه یا هر جای خاکی دیگری بود. من شکل حروف الفبا را با انگشت روی خاک‌ها می‌نوشتم و اسمش را به او می‌گفتم.

قرار بود که هر روز چهار حرف یاد بگیرد ولی چون حافظۀ خوبی داشت، سی و دو حرف را ظرف سه روز یاد گرفت. وسیلۀ کمکی دیگری که برای آموزشِ حسین علی به کار می‌گرفتم، نشریّاتی بود که به زبان فارسی نوشته می‌شد. از آنها به جای کتاب استفاده می‌کردم.

ظرف یک ماه کارش به جایی رسید که با گذاشتن حروف در کنار هم، کلمه می‌ساخت و یا کلمات سخت و آسان را با هجّی کردن حروفشان، به راحتی می‌خواند.

حدود سه ماه بعد بود که بالأخره موفّق شد اوّلین نامه را با دست خودش برای بی بی بنویسد. در آن ایّام حسین علی به قدری خوش بود که انگار اصلاً احساس نمی‌کرد در اسارت است. مدّتی بعد، از هم جدا شدیم. او رفت اردوگاهی، من هم رفتم به اردوگاه دیگر.

یکی دو سال بعد، به دلیل حسّاسیتی که فرمانده اردوگاه نسبت به من پیدا کرده بود، مرا به تنهایی به اردوگاهی دیگر تبعید کردند. چنین تبعیدی، یکی از شکنجه‌های بد روحی بود.

یک روز، سر در گریبان، گوشه ای نشسته بودم که دیدم یکی از مأموران صلیب سرخ از کنارم رد شد. یکی از اسرای مترجم هم پشت سرش راه می‌رفت. این مترجم داشت مثل بلبل با او انگلیسی حرف می‌زد. گفتم چقدر قیافه اش آشناست.

یک آن از جا پریدم؛ گفتم نکنه حسین علی باشه

ولی باز با خودم گفتم حسین علی چاق بود، این لاغره

دنبالش رفتم. به او که رسیدم، دست زدم روی شانه اش.

برگشت طرفم. گفتم: « سلام علیکم.»

مرا نشناخت. گفت سلام

بعد هم خیلی مؤدّبانه و با کلاس ادامه داد هر چی می‌خواین به اون بگین، بفرمایین تا ترجمه کنم.

منظورش آن مأمور صلیب سرخ بود. گفتم نه من با اینها کاری ندارم؛ من دنبال کسی به اسم حسین علی می‌گردم تا این را گفتم، زود مرا بغل کرد و داد زد حسین! خودتی؟

مأمور صلیب سرخ برگشت و به او خیره شد. فهمید زیادی احساساتی شده. زد روی شانه ام و گفت بذار این بابا رو راه بندازم، الآن می‌آم.

آن روز فهمیدم که او کاملاً به زبان انگلیسی هم مسلّط شده است. مدّتی بعد از آزادی، یک روز یکی از دوستان حسین علی را دیدم. وقتی سراغش را گرفتم، گفت بابا اون این قدر نابغه شده که همه جا دنبالشن.

۱- دو متن روان خوانی آقا مهدی و شوق آموختن را از نظر محتوا و پیام، با هم مقایسه کنید.

– قالب هر دو نوشته داستان است ولی در «آقا مهدی» نویسنده به ماجرای رزمندگان در خط مقدم می پردازد؛ اما داستان «شوق آموختن» درباره رزمندگان اسیر در دست عراقی هاست.

۲- چه عواملی می‌تواند شوق آموختن را در نوجوانان ایرانی، تقویت کند؟

– داشتن دبیر خوب و فرهیخته / شیرین کردن درس ها / هنگامی که دانش آموز بفهمد آموخته هایش سبب موفقیتش در زندگی می شود ….. .

آموزه ششم: راه نیک‌بختی

یکی از مهارتهای اصلی زبان خواندن است. خواندن چند گام دارد:

◙ شناخت نشانه‌ها و کلمات

◙ بازخوانی یا تلفّظ واژه

◙ مطابقت دادن شکل کلمه با تلفّظ آن

◙ خوانشِ درست متن

◙ توجّه به حسّ و حال متن و رعایت آن

◙ تشخیص معنا و درک پیام متن

بنابراین، خواندنِ مؤثر، آن است که پس از طی این مراحل، ما را به درک و دریافت درستی از نوشته برساند.

هر متن به تناسب درون مایۀ خود، ویژگی و خصوصیتی دارد که آن را از متن‌های دیگر، جدا می‌سازد.

متن حماسی با حالت پهلوانی و پیکارگرانه خوانده ‌می‌شود و متنی که ستایش و نیایش پروردگار را بازگو می کند، با حالت فروتنی و خاکساری خوانده ‌می‌شود.

شعر «راهِ نیک بختی» را که محتوای اندرزی دارد، با آهنگ و لحن نصیحت و حالت پندگویانه ‌می‌خوانیم؛ به گونه ای که شنونده حس کند خود، مخاطب آن اندرز است.

این شعر را بخوانید و به لحن و آهنگ خواندن، توجّه کنید.

saeedjafari
jafarisaeed

راه نیک‌بختی

۱- زین گفته سعادت تو جویم / پس یاد بگیر هر چه گویم

قلمرو زبانی: زین: از این / سعادت: خوشبختی / جستن: جست و جو کردن (بن ماضی: جست؛ بن مضارع: جو) / قلمرو ادبی: جناس ناهمسان: جویم، گویم / همریشگی: گفته، گویم (رشته انسانی) / پساوند (قافیه): جویم، گویم

بازگردانی: ازین گفته فقط در اندیشه خوشبختی تو ام؛ پس هر چه را ‌می‌گویم یاد بگیر.

پیام: راهنمایی

۲- ‌می‌باش به عمر خود سحرخیز / وز خواب سحرگهان بپرهیز

قلمرو زبانی: ‌می‌باش: بباش، فعل امر استمراری / سحرگهان: هنگام سحر / پرهیختن: پرهیز کردن (بن ماضی: پرهیخت؛ بن مضارع: پرهیز) / قلمرو ادبی: قافیه: سحرخیز، بپرهیز

بازگردانی: در زندگانی ات سحرخیز باش و از خواب سحرگاهی پرهیز کن.

پیام: اندرز به سحرخیزی

۳- با مادر خویش مهربان باش / آماده خدمتش به جان باش

قلمرو زبانی: مهربان: با محبّت / قلمرو ادبی: واژه‌آرایی و ردیف: باش / واج‌آرایی: «ش» / به جان: کنایه از با همه وجود

بازگردانی: با مادر خودت مهربان باش و آماده باش که به همه وجودت به او خدمت کنی.

پیام: یاری مادر

۴- با چشم ادب نگر پدر را / از گفته او مپیچ سر را

قلمرو زبانی: نگریستن: نگاه کردن (بن ماضی: نگریست؛ بن مضارع: نگر) / «را»ی نخست: به معنای «به» / قلمرو ادبی: سر پیچیدن: کنایه از نافرمانی / واج‌آرایی «ر» / ردیف: را / تناسب: چشم، سر

بازگردانی: با ادبانه به پدرت نگاه کن و از گفته او سرپیچی نکن.

پیام: فرمان پدر را بردن

۵- چون این دو شوند از تو خرسند / خرسند شود ز تو خداوند

قلمرو زبانی: چون: هنگامی که / خرسند: خشنود، راضی / قلمرو ادبی: همریشگی: شوند، شود (رشته انسانی) / واج‌آرایی «ن» / واژه‌آرایی: خرسند، تو

بازگردانی: چون پدر و مادر از تو خشنود شوند، خداوند از تو خرسند ‌می‌شود.

پیام: فرمانبرداری از پدر و مادر

۶- چون با ادب و تمیز باشی / پیش همه کس عزیز باشی

قلمرو زبانی: چون: هنگامی که / تمیز: پاکیزه / پیش: نزد / عزیز: گرامی / قلمرو ادبی: واج‌آرایی «ش» / واژه‌آرایی و ردیف: باشی

بازگردانی: هنگامی که با ادب و پاکیزه باشی، نزد همه کس گرامی و ارجمند ‌می‌شوی.

پیام: با ادب و پاکیزه بودن

۷- ‌می‌کوش که هر چه گوید استاد / گیری همه را به چابکی یاد

قلمرو زبانی: ‌می‌کوش: بکوش، فعل امر استمراری / به چابکی: به چالاکی / قلمرو ادبی: قافیه (پساوند): استاد، یاد

بازگردانی: بکوش که هر چه استاد می گوید همه را به سرعت یاد بگیری.

پیام: یادگیری از استاد

۸- زنهار مگو سخن به جز راست / هر چند تو را در آن ضررهاست

قلمرو زبانی: زنهار: آگاه باش / مگو: نگو / ضرر: زیان / را: به معنای «برای»/ قلمرو ادبی: قافیه (پساوند): راست، ضررهاست(ست)/ جناس ناهمسان: هر، در/ واج‌آرایی «ر»

بازگردانی: آگاه باش و به جز سخن راست نگو، هر چند با راستگویی زیان ‌می‌بینی.

پیام: راستگویی

۹- هر شب که روی به جامه خواب / کن نیک تأمل اندر این باب

قلمرو زبانی: جامه: تن پوش / نیک: خوب / تأمل: اندیشه / اندر: در / باب: موضوع / قلمرو ادبی: به جامه خواب رفتن: کنایه از قصد خوابیدن کردن / موقوف المعانی

بازگردانی: هر شب که ‌می‌خواهی بخوابی ، درباره این موضوع خوب بیندیش.

پیام: اندیشیدن

۱۰- کان روز به علم تو چه افزود / وز کرده خود چه برده ای سود

قلمرو زبانی: کان: که آن / علم: دانش (هماواواره← ألم: درد) / افزود: اضافه شد (بن ماضی: افزود؛ بن مضارع: افزا)/ کرده: کار / قلمرو ادبی: واج‌آرایی «د» / واژه‌آرایی: چه

بازگردانی: که آن روز چقدر به علم تو افزوده شد و از کارت چقدر سود برده ای.

پیام: دانش اندوزی

۱۱- روزی که در آن نکرده ای کار / آن روز ز عمر خویش مشمار (ایرج میرزا)

قلمرو زبانی: عمر: زندگانی / شمردن: (بن ماضی: شمرد؛ بن مضارع: شمار)/ قلمرو ادبی: واج‌آرایی «ر» / واژه‌آرایی: آن، روز

بازگردانی: روزی که در آن کاری نکرده ای، آن روز را از عمر خویش به شمار نیاور.

پیام: تشویق به کار و تلاش

خودرزیابی

۱- شاعر برای سعادت و خوشبختی چه کارهایی را پیشنهاد ‌می‌کند؟

۱) سحر خیز باش. ۲) با مادرت مهربانی کند و به او خدمت کن. ۳) سخنان پدرت را گوش کن. ۴) با ادب و تمیز باش. ۵) سخنان استادت را بیاموز ۶) راستگو باش. ۷) زندگانی ات را بیهوده نگذران.

۲- عبارتِ «جز راست نباید گفت؛ هر راست نشاید گفت»، با کدام قسمت شعر تناسب دارد؟  نشاید: شایسته نیست

زنهار مگو سخن به جز راست / هر چند تو را در آن ضررهاست

۳- برای پُربار کردن روزهای زندگی چه باید کرد؟ – باید بیندیشی و هر روز کار سودمندی انجام دهی.

«روزی که در آن نکرده ای کار / آن روز ز عمر خویش مشمار»

دانش ادبی

شعری که خواندیم، سرشار از موعظه و پند و اندرز است. شاعران و نویسندگان همه ملّت‌ها، سروده‌ها و نوشته‌هایی دارند که در آنها، راه بهتر زیستن و خوشبختی و سعادت را نشان ‌می‌دهند. به این نوع سروده‌ها و نوشته‌ها ادبیات اندرزی یا تعلیمی ‌می‌گویند. «بوستان» و «گلستان» سعدی، «مثنوی معنوی» مولوی و «کلیله و دمنه» از بهترین نمونه‌های ادبیات تعلیمی ایران به شمار ‌می‌آیند.

گفت و گو

۱- پیامبر ‌می‌فرماید:

«قولوا الحقّ وَ لَو عَلَی اَنْفُسِکُم: حق را بگویید؛ هرچند به زیانتان باشد.»

درباره ارتباط این سخن گهربار با متن درس، در گروه گفت وگو کنید.

با بیت پیش رو نزدیکی معنایی دارد: «زنهار مگو سخن به جز راست / هر چند تو را در آن ضررهاست»

ما همیشه باید راستگو باشیم؛ ولی گاهی راستگویی به زیان ماست. پیامبر و شعر هر دو به این اشاره ‌می‌کنند که در صورت زیان هم باید راستگو باشیم و از دروغ بپرهیزیم.

۲- شعر «شوق مهدی» را با لحن مناسب در گروه بخوانید و شیوه خواندن آن را با خوانش متن این درس مقایسه کنید.

این شعر لحن غنایی دارد و درون مایه آن اندرزی و پندآمیز است.

فعالیت های نوشتاری

۱- در متن درس، شکل نوشتاری کدام واژه‌ها با شکل گفتاری آنها متفاوت است؟ آنها را بنویسید. – خواب، چون، تو، خویش

۲- بیت‌های درس را که ردیف دارند، بنویسید و زیر قافیه آنها خط بکشید.

با مادر خویش مهربان باش / آماده خدمتش به جان باش

با چشم ادب نگر پدر را / از گفته او مپیچ سر را

چون با ادب و تمیز باشی / پیش همه کس عزیز باشی

۳- در مصراع زیر، متمّم و مفعول را مشخص کنید. – متمم: گفته / مفعول: سعادت

               «زین گفته، سعادت تو جویم.»

۴- بیت زیر که سروده نظامی است، با کدام قسمت درس ارتباط معنایی دارد؟

غافل منشین نه وقت بازی است / وقت هنر است و سرفرازی است

روزی که در آن نکرده ای کار / آن روز ز عمر خویش مشمار

در املای واژه‌های «جزء» و «جز» باید دقت کنیم؛ بخشی «جزء» به معنای «بخشی از کلّ چیزی» است و «جز» به معنای «مگر، غیر، الّا و …»

saeedjafari
jafarisaeed
پی دی اف درس ششم فارسی هشتم

ستایش: به نام خدایی

ای نام نکوی تو سردفتر دیوان ها

وی طلعت روی تو زینت ده عنوان ها (مستوره کردستانی)

سعدی

قلمرو زبانی: دفتر: کتاب، مجموع. شعر و نوشته، دیوان / سردفتر: سرآغاز / طلعت: طلوع / زینت: زیور / عنوان: سرآغاز / قلمرو ادبی: قالب: مثنوی / وزن مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن (رشته انسانی) / طلعت روی: اضافه استعاری / واج آرایی «ن» / جناس: ای، وی / قافیه: دیوان ها، عنوان ها / واژه آرایی: تو

بازگردانی: ای کسی که نامت آغاز همه دیوان های شعر است و ای خدایی که زیبایی چهره ات آرایش دهنده همه عنوانهاست.

پیام: آغاز کارها با نام خدا

۱- به نام خداوندِ جان‌آفرین/ حکیمِ سخن‌ در زبان‌آفرین

قلمرو زبانی: جان‌آفرین: آفریننده جان / حکیمِ: دانا، خردمند / زبان‌آفرین: آفریننده زبان / قلمرو ادبی: قالب: مثنوی / وزن فعولن فعولن فعولن فعل (رشته انسانی) / واج آرایی «ن» / تناسب: سخن، زبان/ واژه آرایی: آفرین / قافیه: جان، زبان.

بازگردانی: به نام خداوندی که جان را آفرید. خداوندی که به بشر سخن گفتن را آموخت.

پیام: آغاز کارها با نام خدا

۲- خداوند بخشندهٔ دستگیر / کریم خطابخش پوزش‌پذیر

قلمرو زبانی: بخشندهٔ: دادودهش کننده / دستگیر: کسی که دست را می گیرد / کریم: جوانمرد، بزرگوار / خطابخش: درگذرنده از خطا، بخشاینده / پوزش‌پذیر: عذرپذیر، پذیرنده پوزش / قلمرو ادبی: دستگیر: کنایه از یاری رسان / واج آرایی: « ﹻ »

بازگردانی: خداوند بخشنده و یاری رسان که بزرگوار و بخشاینده و عذرپذیر است.

پیام: یادکرد صفات ایزدی

۳- پرستار امرش همه چیز و کس / بنی‌آدم و مرغ و مور و مگس

قلمرو زبانی: پرستار: فرمانبردار، مطیع / امر: فرمان / بنی‌آدم: فرزندان آدم / «آدم» همیشه در ادبیات به معنای حضرت آدم است و «آدمی» به معنای انسان. / مرغ: پرنده / مور: مورچه بزرگ / مگس: زنبور / قلمرو ادبی: واج آرایی: «و» / تناسب: بنی‌آدم و مرغ و مور و مگس / بنی‌آدم و مرغ و مور و مگس: مجاز از هستی

بازگردانی: همه چیز و همه کس خدمتکار فرمان خداوندند. چه بشر چه پرنده چه مور چه زنبور.

پیام: فرمانبرداری از خدا

۴- یکی را به سر برنهد تاج بخت / یکی را به خاک اندر آرد ز تخت

قلمرو زبانی: برنهد: می گذارد (بن ماضی: برنهاد؛ بن مضارع: برنه)/ بخت: بهره، قسمت، اقبال / آرد: آورد / تخت: این جا به معنای تخت شاهی / قلمرو ادبی: تاج بخت: اضافه تشبیهی / تاج بخت بر سر نهادن: کنایه از خوشبخت کردن و به پادشاهی رساندن / از تخت به خاک درآوردن: کنایه از اینکه از خوشبختی و پادشاهی به خواری کشاندن / واج آرایی «ر» / واژه آرایی: یکی / جناس: بخت، تخت / بخت: مجاز از خوشبختی

بازگردانی: یکی را خوشبخت می کند و دیگری را خوار و بدبخت.

پیام: همه کارها به دست اوست.

۵- گلستان کند آتشی بر خلیل / گروهی بر آتش برد ز آب نیل

قلمرو زبانی: گلستان: گلزار / خلیل: دوست؛ لقب حضرت ابراهیم / بردن: (بن ماضی: بُرد؛ بن مضارع: بَر) / قلمرو ادبی: آتش را گلستان کند: تشبیه / واژه آرایی: آتش / جناس: بر، برد / اشاره به داستان حضرت ابراهیم و موسا / گروهی از آب نیل بر آتش برد: تشبیه پنهان / گلستان کردن: کنایه از به جای خوشی تبدیل کردن / بر آتش بردن: کنایه از نابود کردن / تضاد: آتش، آب

بازگردانی: آتش را برای حضرت ابراهیم سرد می کند و آب نیل را سبب نابودی گروهی می گرداند.

پیام: خوشبختی و بدبختی به دست اوست.

۶- به درگاه لطف و بزرگیش بر / بزرگان نهاده بزرگی ز سر

قلمرو زبانی: درگاه: بارگاه / لطف: مهربانی / به درگاه لطف و بزرگیش بر: دو حرف اضافه برای یک متمم / نهادن: گذاشتن (بن ماضی: نهاد؛ بن مضارع: نه) / قلمرو ادبی: درگاه لطف و بزرگی: تشبیه / جناس: بر، سر / بزرگی از سر نهادن: کنایه از احساس کوچکی کردن و بزرگی را کنار نهادن / واج آرایی: «ب»، «ر» / واژه آرایی: بزرگی

بازگردانی: در برابر مهر و بزرگی خداوند همگان احساس کوچکی می کنند.

پیام: شکوه خدا

۷- جهان متفق بر الهیتش / فرومانده از کنه ماهیتش

قلمرو زبانی: متفق: هم فکر، هم‌رای، هم‌داستان / الهیت: خداوندی / فرومانده: درمانده، سرگشته شده / کنه: ذات / ماهیت: چیستی / قلمرو ادبی: جهان: مجاز از مردم جهان

بازگردانی: مردم جهان بر خداوندی خدا همداستان و هم نظرند. مردم از شناخت ذات او درمانده اند.

پیام: ناتوانی در شناخت خدا

۸- بشر ماورای جلالش نیافت / بصر منتهای جمالش نیافت

قلمرو زبانی: بشر: انسان / ماورا: فراسو / جلال: بزرگی و شکوه / یافتن: پیدا کردن (بن ماضی: یافت؛ بن مضارع: یاب)/ بصر: بینایی / منتها: پایان/ جمال: زیبایی / قلمرو ادبی: نیافت: ردیف / موازنه (انسانی)

بازگردانی: انسان، چیزی را برتر از شکوه خداوند نمی یابد. چشم بشر نمی تواند پایان زیبایی خداوند را ببیند.

پیام: بی کرانگی صفات خداوند

۹- تأمل در آیینهٔ دل کنی / صفایی به‌تدریج حاصل کنی

قلمرو زبانی: تأمل: درنگ، اندیشیدن / دل: قلب / صفا: پاکی / قلمرو ادبی: آیینهٔ دل: اضافه تشبیهی / کنی: ردیف / دل: مجاز از عرفان و جان

بازگردانی: اگر در آیینه دلت درنگ کنی و به جانت بیندیشی کم کم به پاکدلی دست می یابی.

پیام: تکاپو برای رسیدن به پاکدلی

۱۰- محال است سعدی که راه صفا / توان رفت جز بر پی مصطفا

قلمرو زبانی: محال: ناشدنی / صفا: پاکی / پی: دنبال / توان رفت: بتوان رفت / مصطفی: برگزیده، لقب پیامبر / قلمرو ادبی: راه صفا: اضافه تشبیهی

بازگردانی: ناشدنی است که راه پاکی را به جز از راه پیامبر پیمود.

پیام: پیروی پیامبر  

(بوستان، سعدی)

پی دی اف ستایش فارسی پایه هشتم

فارسی پایه هشتم

شبکه تلگرامی: JS_ir@

اینستاگرام: jafari.saeed.ir

saeedjafari
jafarisaeed

نشانی فیلمهای سعید جعفری در آپارات

https://www.aparat.com/jafarisaeed

نشانی فیلمهای سعید جعفری در یوتیوپ

https://www.youtube.com/channel/UCPkVieooDMyUMH3t58r0KXw

تدریس خصوصی برای درس فارسی؛ عربی و علوم و فنون ادبی: ۰۹۳۷۶۷۹۷۸۵۲