۱- غزل زیر را از نظر سبک شناسی بررسی و تحلیل کنید:
من ندانستم از اوّل که تو بی مهر و وفایی / عهد نابستن از آن به که ببندی و نپایی
دوستان عیب کنندم که چرا دل به تو دادم / باید اول به تو گفتن که چنین خوب چرایی
آن نه خال است و زنخدان و سر زلف پریشان / که دل اهل نظر برد که سرّی است خدایی
عشق و درویشی و انگشت نمایی و ملامت / همه سهل است، تحمّل نکنم بار جدایی
گفته بودم چو بیایی، غم دل با تو بگویم / چه بگویم؟ که غم از دل برود چون تو بیایی
شمع را باید از این خانه به در بردن و کشتن / تا به همسایه نگوید که تو در خانه مایی
سعدی آن نیست که هرگز ز کمندت بگریزد / که بدانست که در بند تو خوش تر ز رهایی (سعدی)
قلمرو زبانی: لغات فارسی اصیل قدیم کم شده و جای آنها را لغات عربی گرفته است / «می» جای «همی» را گرفته است / قلمرو ادبی: قالب: غزل / تخلص در پاین سروده آمده است / توجّه به علوم ادبی از جمله بیان و بدیع بیشتر شده است./ غزل عارفانه و عاشقانه است/ ستایش عشق در آن دیده می شود / غم گراست / فراق در آن دیده می شود/ ذهن گرایی یا توجّه به دنیای درون دارد.
سعید جعفری دبیر فارسی، عربی و انگلیسی
کالبدشکافی چکامه مهر و وفا
۱- من ندانستم از اوّل که تو بی مهر و وفایی / عهد نابستن از آن به که ببندی و نپایی
بازگردانی: من نمی دانستم که تو مهر و محبت و وفا نداری. اگر عهد نبندی بهتر است که ببندی سپس آن را بشکنی.
پیام: بی وفایی یار
۲- دوستان عیب کنندم که چرا دل به تو دادم / باید اول به تو گفتن که چنین خوب چرایی
قلمرو زبانی: خوب: زیبا / قلمرو ادبی: واج آرایی «ن» / دل بستن: کنایه از علاقه مند شدن / واژه آرایی: چرا؛ تو
بازگردانی: دوستانم به من عیب می گیرند که چرا به تو علاقه مند شدم. نخست باید به تو گفت که چرا این اندازه زیبایی.
پیام: زیبایی دلبر
۳- آن نه خال است و زنخدان و سر زلف پریشان / که دل اهل نظر برد که سرّی است خدایی
قلمرو زبانی: زنخدان: چانه / سر: نوک / اهل نظر: انسان های دارای بینش / قلمرو ادبی: واج آرایی «ن»و « ﹻ »/دل بردن: کنایه از «شیفته کردن» / تناسب: خال؛ زنخدان؛ زلف؛ دل / ایهام تناسب: «سر» به معنای «نوک» است؛ ولی در معنای «کله» با زلف و زنخدان و خال تناسب دارد. / جناس: سَر و سرّ
بازگردانی: خال و زنخدان و زلف ظاهری تو اهل نظر را شیفته خود نکرد؛ بلکه زیبایی های تو راز اهورایی دارد.
پیام: زیبایی یار
۴- عشق و درویشی و انگشت نمایی و ملامت / همه سهل است، تحمل نکنم بار جدایی
قلمرو زبانی: درویشی: تهیدستی / ملامت: سرزنش / سهل: آسان / قلمرو ادبی: واج آرایی «و» / انگشت نمایی: کنایه از «سرشناس شدن در بدنامی » / بار جدایی: اضافه تشبیهی
بازگردانی: اگر عاشق شوم یا تهیدست و بدنام گردم و دیگران مرا سرزنش کنند برایم سخت نیست؛ ولی جدایی از یار را نمی توانم بربتابم.
پیام: دشواری جدایی از یار
۵- گفته بودم چو بیایی، غم دل با تو بگویم / چه بگویم؟ که غم از دل برود چون تو بیایی
بازگردانی: گفته بودم که زمانی که تو را ببینم غم دلم را با تو در میان می گذارم؛ چه چیزی به تو بگویم؛ زیرا هنگامی که تو بیایی غمم از بین می رود.
پیام: غم دل دلشده
۶- شمع را باید از این خانه به در بردن و کشتن / تا به همسایه نگوید که تو در خانه مایی
قلمرو زبانی: به در: بدر؛ بیرون / کشتن: ضد افروختن / قلمرو ادبی: واج آرایی «ن» / واژه آرایی: خانه / شمع نگوید: جانبخشی /
بازگردانی: باید شمع را از این خانه بیرون ببریم و آن را خاموش کنیم تا شمع به همسایگان نگوید که تو در خانه مایی.
پیام: خلوت با یار
۷- سعدی آن نیست که هرگز ز کمندت بگریزد / که بدانست که در بند تو خوش تر ز رهایی (سعدی)
قلمرو زبانی: کمند: طنابی برای به بند کشیدن انسان یا جاندار / بند: طناب / قلمرو ادبی: واج آرایی «ر» / تضاد: بند، رهایی / جناس همسان: که (۱- زیرا ۲- حرف پیوند) / کمند: مجاز از اسارت
بازگردانی: سعدی هیچ گاه از اسارت تو نمی گریزد؛ زیرا می داند که اسیر تو بودن از آزادی خوش تر است.
پیام: ارزشمندی عشق یار
۲- متن زیر را از نظر زیبایی شناسی بررسی نمایید:
■ فراش باد صبا را گفته تا فرش زمرّدین بگسترد و دایه ابر بهاری را فرموده تا بنات نبات در مهد زمین بپرورد.
قلمرو زبانی: فراش: فرش گستر، گسترنده فرش / دایه: زنی که به جای مادر به کودک شیر میدهد یا از او پرستاری میکند / بنات: ج بنت، دختر / را: حرف اضافه «به» / نبات: گیاه، رستنی / مهد: گهواره / قلمرو ادبی: فرّاش باد صبا، دایه ابر بهاری، بنات نبات، مهد زمین هر چهار مورد اضافه تشبیهی / فرش زمرّدین: استعاره از سبزه و چمن / فرّاش، فرش، بگسترد: مراعات نظیر / فرّاش، فرش: هم ریشگی / بادصبا، ابر بهار، نبات، زمین: تناسب / دایه، بنات، مهد، بپرورد: تناسب / کلّ عبارت آرایه تشخیص دارد./ بگسترد، بپرورد، سجع / مهدزمین: تلمیح به آیه: الم نَجعل الارضَ مِهاداً
بازگردانی: به باد صبا که مانند فراش است گفته تا سبزه و چمن را بگستراند و به ابر بهاری که مانند دایه است گفته تا گیاهان را که همچون دختران اند در زمین پرورش دهد.
■ درختان را به خلعت نوروزی قبای سبز ورق در بر گرفته و اطفال شاخ را به قدوم موسم ربیع کلاه شکوفه بر سر نهاده.(سعدی)
قلمرو زبانی: خلعت: جامگی / قبا: جامه، جامهای که از سوی پیش باز است و پس از پوشیدن دو طرف پیش را با دکمه به هم پیوندند / ورق: برگ / بر: پهلو/ شاخ: شاخه / قدوم: آمدن، قدم نهادن، فرارسیدن / موسم: فصل، هنگام، زمان / قلمرو ادبی: جانبخشی در سراسر عبارت / اضافه تشبیهی: قبای سبز ورق، اطفال شاخ، کلاه شکوفه / در بر گرفتن: کنایه از پوشیدن / اطفالشاخرا: «را» فک اضافه «بر سر اطفال شاخ» / قدومموسمربیع: تشخیص / ربیع: بهار / خلعت نوروزی، موسم ربیع: مراعات نظیر/ شاخ، درخت، ورق، شکوفه، نوروز، ربیع: مراعات نظیر/ بر: مجاز از تن/ نوروز، خلعت، قبا: مراعات نظیر / اطفال، کلاه، سر: مراعات نظیر / بر، سر: جناس / گرفته، نهاده: سجع
بازگردانی: خداوند درختان را پربرگ کرده است و برگهایشان مانند قبای سبز رنگ است و شاخهها با آمدن فصل بهار پر از شکوفه شده اند و شکوفههایشان مانند کلاه است.
۳- وزن بیت زیر را بنویسید.
ز یزدان دان، نه از ارکان که کوته دیدگی باشد / که خطّی کز خرد خیزد، تو آن را از بنان بینی (سنایی)
بازگردانی: همه چیز را از خدا بدان نه از رکن ها (خاک، آب، باد، آتش)؛ زیرا کوتاه بینی است که نوشته ای را که خرد آن را می نویسد از انگشتان دست بدانیم.
خط عروضی: زِ یَزدان دان، نَ اَز اَرکان کِ کوتَه دیدِگی باشَد / کِ خَططی کَز خِرَد خیزَد، تُ آن را اَز بَنان بینی.
۱- غزل زیر را بخوانید و موارد خواسته شده را پاسخ دهید:
۱- جان به لب داریم و همچون صبح خندانیم ما / دست و تیغ عشق را زخم نمایانیم ما
۲- از سیاهی داغ ما هرگز نمیآید برون / در سواد آفرینش آب حیوانیم ما
۳- پشت چون آیینه بر دیوار حیرت دادهایم / واله خار و گل این باغ و بستانیم ما
۴- از شبیخون خمار صبحدم آسودهایم / مستی دنباله دار چشم خوبانیم ما
۵- خرقه از ما میستاند نافه مُشکین نفس / از هواداران آن زلف پریشانیم ما
۶- حلقه چشم غزالان حلقه زنجیر ماست / دائم از راه نظر در بند و زندانیم ما
۷- گر چراغ بزم عالم نیست صائب کلک ما / چون ز بخت تیره دائم در شبستانیم ما؟ (صائب)
الف)ویژگیهای شعر صائب را در غزل بررسی کنید.
– کاربرد واژگان عربی کاهش یافته است. صائب به زبان حقیقی مردم شعر میسراید و زبان شعر واقع گراست. قالب سروده غزل است. قالب حقیقی شعر تک بیت است. آرایهها به طور طبیعی در شعر به کار رفته است. مضمونها تازه و نوآیین است؛ مانند: «پشت چون آیینه بر دیوار حیرت دادهایم». سخنور مطالب فلسفی و مضامین کهن را با زبان سبک هندی بازگو میکند.
ب)شعر را از نظر زیبایی شناسی تحلیل نمایید.
۱- جان به لب داریم و همچون صبح خندانیم ما / دست و تیغ عشق را زخم نمایانیم ما
قلمرو ادبی:قالب: غزل / وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن / جان به لب داریم: کنایه از «مشرف به مرگیم» / همچون صبح: تشبیه؛ جانبخشی / دست و تیغ عشق: جانبخشی / دست و تیغ عشق را زخم نمایانیم ما: کنایه از اینکه «آماده جانفشانی برای عشقیم»
۲- از سیاهی داغ ما هرگز نمیآید برون / در سواد آفرینش آب حیوانیم ما
قلمرو ادبی: داغ: مجاز از درد و اندوه / از سیاهی داغ ما هرگز نمیآید برون: کنایه از اینکه هیچ گاه اندوه ما زدوده نمیشود. / سواد آفرینش: اضافه تشبیهی / آب حیوانیم: تشبیه (ما مانند آب حیوانیم.)/ واژه آرایی: ما / تلمیح به داستان خضر
۳- پشت چون آیینه بر دیوار حیرت دادهایم / واله خار و گل این باغ و بستانیم ما
قلمرو ادبی:چون آیینه: تشبیه؛ جانبخشی / دیوار حیرت: تشبیه / پشت چون آیینه بر دیوار حیرت دادهایم: کنایه از اینکه همیشه در این جهان سرگشتهایم. / خار؛ گل و باغ: تناسب / خار؛ گل: تضاد / خار: بدیهای این جهان / گل: زیباییهای این جهان / باغوبستان: استعاره از این جهان
۴- از شبیخون خمار صبحدم آسودهایم / مستی دنباله دار چشم خوبانیم ما
قلمرو ادبی:شبیخون خمار: جانبخشی (خمار به ما شبیخون نمیزند.)/ مستی دنباله دار چشم خوبانیم: تشبیه / واج آرایی «م»
۵- خرقه از ما میستاند نافه مُشکین نفس / از هواداران آن زلف پریشانیم ما
قلمرو ادبی: خرقه از ما میستاند: وامدار ماست /نافه مُشکین … میستاند: جانبخشی/ زلف: مجاز از یار / واژه آرایی: ما / واج آرایی «ا» و «م»
۶- حلقه چشم غزالان حلقه زنجیر ماست / دائم از راه نظر در بند و زندانیم ما
قلمرو ادبی:حلقه چشم غزالان حلقه زنجیر: تشبیه؛ کنایه از اینکه ما را در بند کرده است. / غزال: استعاره از یار / حلقه چشم: اضافه تشبیهی / واژه آرایی: ما، حلقه / واج آرایی «ن»
۷- گر چراغ بزم عالم نیست صائب کلک ما / چون ز بخت تیره دائم در شبستانیم ما؟ (صائب)
قلمرو ادبی:بزم عالم: اضافه تشبیهی / کلک: مجاز از نوشته / بخت تیره: حس آمیزی/ واژه آرایی: ما / شبستان: جهان مادی و تاریک / حسن تعلیل
پ)وزن شعر را بنویسید. – فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن
خط عروضی: جان بِ لَب داریمُ هَمچُن صُبحِ خَندانیم ما / دستُ تیغِ عِشق را زَخم نَمایانیم ما
پایههای آوایی
جان بِ لَب دا
ری مُ هَم چُن
صُب ح خَن دا
نیـ م ما
پایههای آوایی
دس تُ تی غِ
عِش ق را زَخ
مِ نِ ما یا
نیـ م ما
وزن
فاعلاتن
فاعلاتن
فاعلاتن
فاعلن
نشانههای هجایی
ـ U ـ ـ
ـ U ـ ـ
ـ U ـ ـ
ـ U ـ
کالبدشکافی چامه صائب
۱- جان به لب داریم و همچون صبح خندانیم ما / دست و تیغ عشق را زخم نمایانیم ما
قلمرو زبانی:تیغ: شمشیر / را: به معنای «برای» / قلمرو ادبی:قالب: غزل / وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن / جان به لب داریم: کنایه از «مشرف به مرگیم» / همچون صبح: تشبیه؛ جانبخشی / دست و تیغ عشق: جانبخشی / دست و تیغ عشق را زخم نمایانیم ما: کنایه از اینکه «آماده جانفشانی برای عشقیم»
بازگردانی: ما جانمان به لب رسیده و داریم نابود میشویم؛ ولی همانند بامداد خندانیم. ما خودمان را برای زخمهای عشق آماده کردهایم.
۲- از سیاهی داغ ما هرگز نمیآید برون / در سواد آفرینش آب حیوانیم ما
قلمرو زبانی:داغ: جای سوخته با آهن تفته / سواد: سیاهی؛ ظلمت/ حیوان: زندگانی/ قلمرو ادبی:داغ: مجاز از درد و اندوه / از سیاهی داغ ما هرگز نمیآید برون: کنایه از اینکه هیچ گاه اندوه ما زدوده نمیشود. / سواد آفرینش: اضافه تشبیهی / آب حیوانیم: تشبیه (ما مانند آب حیوانیم.)/ واژه آرایی: ما / تلمیح به داستان خضر
بازگردانی: اندوه ما هیچ گاه نمیکاهد و نمیزداید؛ ولی ما در ظلمت این جهان مادی مانند آب زندگانیایم.
۳- پشت چون آیینه بر دیوار حیرت دادهایم / واله خار و گل این باغ و بستانیم ما
قلمرو زبانی:واله: سرگشته؛ شیفته/ قلمرو ادبی:چون آیینه: تشبیه؛ جانبخشی / دیوار حیرت: تشبیه / پشت چون آیینه بر دیوار حیرت دادهایم: کنایه از اینکه همیشه در این جهان سرگشتهایم. / خار، گل و باغ: تناسب / خار، گل: تضاد / خار: استعاره از بدیهای این جهان / گل: استعاره از زیباییهای این جهان / باغوبستان: استعاره از گیتی
بازگردانی: ما همیشه در این جهان سرگشتهایم. سرگشته و حیران بدیها و خوبیهای این جهان مادیایم.
۴- از شبیخون خمار صبحدم آسودهایم / مستی دنباله دار چشم خوبانیم ما
قلمرو زبانی:شبیخون: حملۀ ناگهانی بر دشمن هنگام شب / خمار: سردرد پس از مستی / خوب: زیبارو / آسودهایم: فارغیم/ قلمرو ادبی:شبیخون خمار: جانبخشی (خمار به ما شبیخون نمیزند.)/ مستی دنباله دار چشم خوبانیم: تشبیه ما / واج آرایی «م»
بازگردانی: ما دچار خمار بامدادی نمیشویم و پس از مستی سردرد نمیگیریم. مستی ما برخاسته از مستی و زیبایی زیبارویان است و این مستی هیچ سردردی پدید نمیآورد.
۵- خرقه از ما میستاند نافه مُشکین نفس / از هواداران آن زلف پریشانیم ما
قلمرو زبانی:خرقه: جامه درویشان؛ پشمینه/ میستاند: میگیرد/ نافه: کیسۀ کوچکی که زیر شکم آهوی مشک قرار دارد و مشک از آن خارج میشود. / مشکین: مشک آلود / قلمرو ادبی:خرقه از ما میستاند: وامدار ماست /نافه مُشکین … میستاند: جانبخشی/ زلف: مجاز از یار / واژه آرایی: ما / واج آرایی «ا» و «م»
بازگردانی: خوشبویی مشک وامدار ماست؛ زیرا ما هوادار زلف خوشبوی یاریم و بوی یار از مشک خوشبوتر است.
۶- حلقه چشم غزالان حلقه زنجیر ماست / دائم از راه نظر در بند و زندانیم ما
قلمرو ادبی:حلقه چشم غزالان حلقه زنجیر: تشبیه؛ کنایه از اینکه ما را در بند کرده است. / غزال: استعاره از یار / حلقه چشم: اضافه تشبیهی / واژه آرایی: ما / واج آرایی «ن»
بازگردانی: زیبایی پریچهرگان ما را در بند کشیده است. ما پیوسته زیباییهای ماهرویان را میبینیم و اسیر ایشان میشویم.
۷- گر چراغ بزم عالم نیست صائب کلک ما / چون ز بخت تیره دائم در شبستانیم ما؟ (صائب)
قلمرو زبانی:گر: اگر / کلک: قلم / چون: چگونه / شبستان: بخش سقف دار مسجد / قلمرو ادبی:بزم عالم: اضافه تشبیهی / کلک: مجاز از نوشته / بخت تیره: حس آمیزی/ واژه آرایی: ما / شبستان: جهان مادی و تاریک/ حسن تعلیل
بازگردانی: ای صائب، اگر شعر ما روشنی بخش بزم جهان نیست، پس چرا به خاطر بخت تیره مان پیوسته در جهان تاریک مادی ماندهایم؟
۲- متن زیر را از نظر زیبایی شناسی و ویژگیهای فکری بررسی نمایید:
«مجموعهای میبایست از هر دو عالم روحانی و جسمانی که هم محبّت و بندگی به کمال دارد و هم علم و معرفت به کمال دارد تا بار امانت مردانه و عاشقانه در سفتجان کشد.»(نجم الدّین رازی)[سُفت: دوش]
زیبایی شناسی: تضاد: روحانی؛ جسمانی / اضافه تشبیهی: بار امانت / «در سفت جان کشیدن»: کنایه از حمل کردن / تلمیح به آیه «إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَهَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَ الْجِبالِ فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَهَا وَ أَشْفَقْنَ مِنْهَا وَ حَمَلَهَا الْإِنْسَانُ» / واج آرایی و تا اندازه ای سجع
ترجمه متن عربی: بر آسمانها، زمین و کوهها امانت را عرضه کردیم. همه از تحمّل آن خودداری ورزیدند و اندیشه کردند و انسان (ناتوان) آن را پذیرفت.
بازگردانی: ما جانداری را میخواهیم که در هر دو جهان روحانی و جسمانی باشد؛ هم عشق و بندگی داشته باشد هم دانش تا بتواند بار امانت ما را بر دوش بگذارد.
ویژگیهای فکری: درون مایه عبارت عرفانی است و درباره انسانی که هم دانش دارد و هم عشق و با این دو ویژگی شایستگی یافته تا بار امانت ایزدی را بر دوش کشد.
۱– متن زیر را از نظر تاریخ ادبیات و زیبایی شناسی بررسی کنید:
«پس از ابر کرم، باران محبّت بر خاک آدم بارید و خاک را گل کرد و به ید قدرت در گل از گل دل کرد.» (مرصاد العباد)
این عبارت دارای نثر مسجّع است و درون مایه آن عرفانی؛ نثر کتاب مصنوع و دشوار نیست؛ از سوی دیگر دارای واژههای عربی است؛ ازین رو باید متعلق به سبک عراقی باشد و در سده هفتم نگاشته شده است.
اختیار وزنی)ابدال: هجای پنجم مصراع نخست / بلند بودن هجای پایانی مصراع دوم. / اختیار زبانی)تغییر کمیت مصوّت در هجای نهم(دهم) مصراع نخست؛ کوتاه به بلند / تغییر کمیت مصوّت در هجای نخست و هجای دوم مصراع دوم / حذف همزه در هجای هفتم مصراع دوم
ث) همه درخورد رای و قیمت خویش / از تو خواهند و من تو را خواهم(سعدی) / درخورد: متناسب / رای: نظر / قیمت: ارزش
بازگردانی: همه مردم درخور رأی و ارزش خودشان چیزی را از تو می خواهند؛ ولی من فقط تو را می خواهم.
خط عروضی: همِ دَر خُردِ رایُ قِیمَتِ خیش / از تُ خاهَندُ مَن تُ را خاهَم
اختیار وزنی) بلند بودن هجای پایانی مصراع نخست / فاعِلاتُن به جای فَعِلاتُن در مصراع دوم / ابدال: در هجای نهم مصراع دوم. (فع لن← فعلن)
ج)ای بی خبر بکوش که صاحب خبر شوی / تا راهرو نباشی کی راهبر شوی(حافظ) (مستفعِلُن مفاعِلُ مستفعِلُن فَعَل) وزن ناهمسان
بازگردانی: ای انسان بی خبر کوشش کن که آگاه و باخبر گردی. تا شاگردی نکنی چگونه می توانی به مقام رهبری و آموزگاری برسی.
خط عروضی: ای بی خَبَر بِکوش کِ صاحِب خَبَر شَوی / تا راهرُوْ نَباشی کِی راهبَر شَوی
ای بی خبر بکوش که صاحب خبر شوی
اختیار وزنی)ابدال: در هجای هفتم مصراع دوم.
علوم ۳ بیسترس سعید جعفری
سعید جعفری
۲- در بیتهای زیر اغراق، ایهام و ایهام تناسب را بیابید و توضیح دهید.
الف)جان ریخته شد با تو، آمیخته شد با تو / چون بوی تو دارد جان، جان را هله بنوازم(مولوی) / هله: هان؛ هین
بو: ایهام ۱- رایحه ۲- آرزو
بازگردانی: جانم با تو آفریده شد و با تو آمیخت. هنگامی که جان من بوی تو را دارد(هنگامی که جان من آرزوی تو را دارد) آگاه باش که من جانم را نوازش می کنم.
ب)گویند روی سرخ تو سعدی که زرد کرد / اکسیر عشق بر مسم افتاد و زر شدم(سعدی)
روی: ایهام تناسب ۱- چهره (در معنای فلز روی با مس، زر و اکسیر تناسب دارد)
بازگردانی: می گویندم ای سعدی، چرا بیمار شدی؟ می گویم عشق که مانند اکسیر است بر وجودم افتاد و آن را بیمار و ارزشمند کرد.
پ)چندین که برشمردم از ماجرای عشقت / اندوه دل نگفتم الا یک از هزاران(سعدی)
اغراق: فقط یکی از هزاران اندوهم را گفتهام.
بازگردانی: هر اندازه که از ماجرای عشقت گفتم فقط یکی از هزاران غم و اندوه دلم را گفته ام.
۳- دو مورد از ویژگیهای ادبیات دوره انقلاب را در شعر در «سایه سار نخل» ولایت پیدا کنید.
چگونه شمشیری زهرآگین / پیشانی بلند تو / این کتاب خداوند را / از هم می گشاید؟ / چگونه می توان به شمشیری، دریایی را شکافت؟ / هنگام که همتاب آفتاب / به خانۀ یتیمکان بیوه زنی تابیدی / و صولت حیدری را / دست مایۀ شادی کودکانه شان کردی / و بر آن شانه که پیامبر پا ننهاد / کودکان را نشاندی / و از آن دهان که هُرّای شیر می خروشید / کلمات کودکانه تراوید/ آیا تاریخ، بر درِ سرای/ به تحیّر / خشک و لرزان نمانده بود؟ (سید علی موسوی گرمارودی)
شعر در قالب نو (سپید) سروده شده است.
◙ تکریم شهید و فرهنگ شهادت با تکیه بر اسطورههای ملی و تاریخی
◙ طرح اسوههای تاریخی به ویژه تاریخ اسلام مانند امام حسین.
◄ کالبدشکافی شعر
◙ چگونه شمشیری زهر آگین / پیشانی بلند تو / -این کتاب خداوند را- / از هم میگشاید. / چگونه میتوان به شمشیری دریایی را شکافت؟
قلمرو زبانی:زهرآگین: آغشته به زهر / قلمرو ادبی:تلمیح به جان باختن حضرت علی (ع( / پیشانی،کتاب خداوند: تشبیه؛ وجه شبه: حضرت علی قرآن سخنگو بود / دریا: استعاره از سر حضرت علی(ع)
بازگردانی:چگونه شمشیر زهر آگین سر تو را که خانه قرآن بود شکافت، در شگفتم چگونه شمشیر میتواند سر حضرت علی (ع) را که دریایی است، به دو نیم کند.
♣♣♣♣
◙ هنگامی که به همتاب آفتاب / به خانه یتیمکان بیوه زنی تابیدی
قلمرو زبانی:همتاب: همراه، هم تابنده / قلمرو ادبی:تابیدی: مجاز از لطف کردی / تلمیح به سرکشی کردن حضرت علی (ع) به یتیمان
بازگردانی: زمانی که با آفتاب و مانند آفتاب به خانۀ بیوه زنان و نیازمندان تابیدی و به ایشان توجه کردی،
◙ و صولت حیدری را / دست مایه شادی کودکانه شان کردی
قلمرو زبانی:صولت: شکوه / حیدر: شیر، نام حضرت علی / دست مایه: سرمایه
بازگردانی: شکوه شیرگونه ات را سرمایه شادی و شور کودکان کردی.
◙ و بر آن شانه، که پیامبر پای ننهاد / کودکان را نشاندی
قلمرو ادبی:تلمیح دارد به این که علی (ع) در فتح مکّه، روی شانه حضرت محمّد(ص) رفت و بچّههای یتیم را روی شانه خود نشاند.
بازگردانی: و کودکان را روی شانه خود سوار کردی؛ شانهای که حضرت محمّد(ص) آن را گرامی میداشت.
◙ و از آن دهان که هُرّای شیر میخروشید / کلمات کودکانه تراوید،
قلمرو زبانی:هرّا: آواز ترسناک، صدا و غوغا / تراویدن: تراوش کردن / قلمرو ادبی:تراویدن: استعاره (کلمات تراوید: واژهها را به زبان راند)
بازگردانی:و از آن دهان که غرّش شیر داشت، واژگان بچّگانه و کودکانه درآمد.
◙ آیا تاریخ بر در سرای / به تحیّر / خشک و لرزان نمانده بود؟
قلمرو زبانی:سرا: خانه / تحیر: سرگشته، حیران / قلمرو ادبی:جانبخشی تاریخ / پرسشانکاری بازگردانی:آیا تاریخ آن لحظه با شگفتی نزدیک در خانه پیرزن خشکش نزده بود؟
۱- اشعار زیر در چه قالبی سروده شده است؟ پس از تعیین پایههای آوایی و وزن واژههای هر مصراع، تفاوت این نوع شعر را با اشعار سنتی بیان کنید.
و صدای باد هر دم دلگزاتر / در صدای باد بانگ او رهاتر، / از میان آبهای دور و نزدیک، / باز در گوش این نداها: (نیما یوشیج) «آی آ دمها «
و صدای باد
۲- پس از خوانش درست اشعار نیمایی زیر، پایهها، وزن و نشانههای هجایی را مقابل هر مصراع بنویسید.
همان رنگ و همان بوی / همان برگ و همان بار / همان خنده خاموشِ در او خفته بسی راز / همان شرم و همان ناز(اخوان ثالث)
همان رنگ و همان بوی / همان برگ و همان بار / همان خنده خاموش در او خفته بسی راز
۳- برای اشعار نیمایی زیر مانند نمونه بالا جدولی بکشید، پایههای آوایی، وزن و نشانههای هجایی هر مصراع را بنویسید؛ سپس اختیار شاعری بهکار رفته در آن را مشخّص کنید.
قایقی خواهم ساخت / خواهم انداخت به آب / دور خواهم شد از این خاک غریب / که در آن هیچ کسی نیست که در بیشه عشق / قهرمانان را بیدار کند.(سهراب سپهری)
قایقی خواهم ساخت
۴- شعر زیر در چه قالبی سروده شده است؟ – مستزاد
آن کیست که تقریر کند حال گدا را / در حضرت شاهی؟
کز غلغل بلبل چه خبر باد صـبا را / جــز نــاله و آهــی؟(ابن حسام هروی)
پ)هر دم از سرگشتگی چون گرد می پیچم به خود / همرهان رفتند و من تنها به صحرا ماندهام(امیری فیروزکوهی)
رمل مثمن محذوف
بازگردانی: به خاطر حیرانیام هر لحظه مانند گرد و خاک به خودم می پیچم. همراهان من رفتند و من در بیابان تنها ماندهام.
خط عروضی: هَر دَمَز سَرگَشتِگی چُن گَرد می پیچَم بِ خُد / هَمرَهان رَفتَندُ مَن تَنها بِ صَحرا ماندِ اَم.
هر دم از سرگشتگی چون گرد
ت)به پایان آمد این دفتر، حکایت همچنان باقی / به صد دفتر نشاید گفت حسب الحال مشتاقی(سعدی) هزج مثمن سالم
نشاید: شایسته نیست / حسب الحال: روزنگار / مشتاقی: عشق
بازگردانی: این کتاب به پایان آمد؛ ولی همچنان اگر صد کتاب هم نوشته شود، موضوع عشق به پایان نمی رسد.
خط عروضی: بِ پایان آمَدین دَفتَر، حِکایَت هَمچُنان باقی / بِ صَد دَفتَر نَشایَد گُفت حَسبُ الحالِ مُشتاقی.
به پایان آمد این دفتر حکایت
۸- متن زیر را بخوانید و ویژگیهای زبانی، ادبی و فکری آن را بررسی کنید.
«…مینی بوس با سرعت نه چندان زیاد پیش می رفت. نگاه کردم به مناظر اطراف جاده و مزارع و خانههای روستایی، بعد از هفتاد و پنج روز زندانی بودن، حسی فراموش نشدنی در من ایجاد می کرد. شکل و شمایل خانههای روستایی آنجا هم شبیه روستای خودمان بود و این تشابه مرا دلتنگ می کرد. کاش می شد گوشهای بایستیم. این آرزو هنوز توی دلم بود که ناگهان صدایی مثل شلیک گلوله بلند شد و مینی بوس افتاد به تکانهای شدید. لاستیکش ترکیده بود. راننده و محافظان مسلح برای تعویض لاستیک پیاده شدند. از اقبال ما بود که زاپاس مینی بوس هم پنچر از آب درآمد و عراقیها مجبور شدند همان جا لاستیک را پنچرگیری کنند. این یعنی فرصتی برای ما که زیر نگاه سربازان مسلح عراقی روی زمین بنشینیم و مشاممان را پر کنیم از بوی تازه علف و گوشهایمان را از صدای گنجشکهای آزاد آسمان آن.»(بیست و سه نفر، احمد یوسف زاده)
ویژگیهای زبانی: زبان نوشته نزدیک به زبان محاوره است و ساده؛ مانند: این آرزو هنوز توی دلم بود. / واژههای جنگ و دفاع مانند گلوله عراقیها محافظان مسلح… در آن آشکار است.
ویژگیهای ادبی: تشبیه: شکل و شمایل خانههای روستایی آنجا هم شبیه روستای خودمان بود / کنایه: دلتنگ می کرد / قالب نوشته داستان و خاطره نویسی است. / متن دارای آرایههای بسیار کمی است و از این نظر متنی ساده به شمار می رود. / زاویه دید داستان نخست کس است.
ویژگیهای فکری: نوشتار درباره زندگی نامه خودنوشت کسی است که در جنگ به دست عراقیها اسیر شده است. نویسنده از نویسندگان مذهبی به شمار می رود.
۱- نمونۀ زیر را از نظر ویژگی های قلمرو زبانی بررسی کنید.
بوی جوی مولیان آید / همی یاد یار مهربان آید همی
ریگ آموی و درشتی راه او / زیر پایم پرنیان آید همی
آب جیحون از نشاط روی دوست / خِنگ ما را تا میان آید همی
ای بخارا، شاد باش و دیر زی / میر، زی تو شادمان آید همی(رودکی)
قلمرو زبانی:
وجود واژگان کهن: خنگ: اسب سفید؛ زی: زندگی کن؛ میر: امیر؛ زی: سوی / کمی واژگان غیرفارسی / کاربرد شبکه معنایی: / کاربردهای تاریخی دستور: همی آید: می آید؛ را: اضافه گسسته / زبان شعر ساده و جمله ها کوتاه است: مانند: بوی جوی مولیان همی آید / بیشتر وازگان شعر ساختمان ساده دارند: مانند: یار، میان، شاد / به کارگیری «میان» به معنای کمر؛ به کار گیری «دیر» در معنای «دراز»؛ به کارگیری «نشاط» در معنای «میل»؛ به کار گیری «درشتی» در معنای «ناهمواری» /
۲- نمونۀ زیر را از نظر ویژگی های قلمرو ادبی بررسی کنید.
و بدان که نخستین چیزی که حق تعالی آفرید، قلم را آفرید؛ چنان که پیغامبر علیه السّلام فرمود: اوّلُ مٰا خَلقَ اللهُ تعالی الَقَلم، و قلم را
فرمود که بر لوح بگَرد و بنویس هر چه تا قیامت بخواهد بود؛ پس هر چه خواست آفریدن و خواست بودن تا رستخیز، همه قلم بنوشت، به امر حقّ عزّ و جلّ.(تاریخ بلعمی)
همه واژگان (به جز واژگان تکراری) مصراع نخست با قرینهٔ خود در مصراع دوم سجع متوازی است. پس ترصیع است.
بدان حجّت که دل را زنده دارد / بدان آیت که جان را بنده دارد(نظامی) موازنه است
بدان / حجت / که / دل / را / زنده / دارد
بدان / آیت / که / جان / را / بنده / دارد
همه واژگان (به جز واژگان تکراری) مصراع نخست با قرینهٔ خود در مصراع دوم سجع است. این تقابل سجع ها افزایش دهندهٔ موسیقی درونی شعر است (همه سجع ها متوازی، فقط دل و جان متوازن است).
خوشا چون سروها استادنی سبز / خوشا چون برگ ها افتادنی سبز(قیصر امین پور) ترصیع است.
خوشا / چون / سروها / استادنی / سبز
خشوا / چون / برگ ها / افتادنی / سبز
همه واژگان (به جز واژگان تکراری) مصراع نخست با قرینهٔ خود در مصراع دوم سجع متوازی است. این تقابل سجع ها افزایش دهندهٔ موسیقی درونی شعر است.
برند از برای دلی بارها / خورند از برای گلی خارها(سعدی) ترصیع است.
برند / از / برای / دلی / بارها
خورند / از / برای / گلی / خارها
همه واژگان (به جز واژگان تکراری) مصراع نخست با قرینهٔ خود در مصراع دوم سجع متوازی است. این تقابل سجع ها افزایش دهندهٔ موسیقی درونی شعر است.
ما چو ناییم و نوا در ما ز توست ما چو کوهیم و صَدا در ما ز توست(مولوی) ترصیع است.
ما / چو / ناییم / و / نوا / در / ما / ز / توست
ما / چو / کوهیم / و / صدا / در / ما / ز / توست
همه واژگان (به جز واژگان تکراری) مصراع نخست با قرینهٔ خود در مصراع دوم سجع متوازی است. این تقابل سجع ها افزایش دهندهٔ موسیقی درونی شعر است.
ب)دو غزل را از نظر قلمرو زبانی و فکری مقایسه و تحلیل کنید.
غزل سعدی: قلمرو زبانی: «یاد مینکند»: کاربرد کهن / «گرم تو در نگشایی»؛«هزار جان عزیزت فدای جان»: جابه جایی ضمیر / حذف به قرینۀ معنوی: (به راستان قسم میخورم)؛ به دوستان (قسم میخورم) / «باید» در بیت چهارم در معنای فعلی به کار رفته است (رضای تو برای من لازم است.) / «را» در «مرا رضای تو باید»: به معنای «برای» / غلط میبرد: اشتباه می کند / قلمرو فکری: بر بنیاد غزل سبک عراقی فقط دلبر ارزشمند است، نه دلشده.
غزل صائب: قلمرو زبانی:«را»ی اضافه گسسته: ای دفتر حسن تو را فهرست…» / استفاده از اصطلاحات عامیانه: «یک کوچه راه»؛ «ریشه ریشه شدن دامن» / تعداد واژههای عربی صایب از سعدی بیشتر است. / قلمرو فکری: دلبر نسبت به غزل سعدی عرفانی تر و پیوستگی عمودی ابیات ضعیف تر است
پ)دو غزل را از دیدگاه زیبایی شناسی تحلیل نمایید.
غزل سعدی:اضافۀ تشبیهی (تشبیه فشرده): مرغ دل / جناس ناهمسان: جان و جهان؛ راستان و آستان / جناس همسان: که (ضمیر مبهم) که (حرف ربط) / حسآمیزی: جواب تلخ
غزل صائب:اضافۀ تشبیهی (تشبیه فشرده): دفتر حسن؛ پردۀ اجمال؛ خار استدلال / استعاره: پیشانی عفو؛ غربال / جان بخشی در بیتهای ۲ و ۵ / اسلوب معادله: بیت سوم
سنجش
الف) قلمرو زبانی: غزل سعدی واژگان نسبتاً کهن تری دارد؛ مانند: غایب، مقصود، آستان، آشیان و در غزل صائب واژگان جدیدتری به چشم میخورد؛ مانند: همسفر؛ هر چند که در غزل صائب هم واژگان کهن دیده میشود مانند: تمثال، ادبار، اقبال. در غزل صائب واژگان و ترکیباتی از فرهنگ عامیانه هم به چشم میخورد؛ مانند: یک کوچه راه، روزی ما پارۀ سوراخ این غربالها
ب) قلمرو فکری: غزل سعدی درونمایه عاشقانه دارد همراه با تقریباً یکپارچگی موضوع؛ اما غزل صائب نوعی گفت وگوی درونی سخنسرا با خداست که بی توجه به امور دنیوی خودش هم نیست.
پ) آرایهها در غزل سعدی کمتر و زبان شعری روان تر و قابل فهم تر است و در غزل صائب بیشتر است و آرایهها عمدتا تشبیه (دفتر حسن، مغرب ادبارها، خار استدلال و…) و تشخیص ( پیشانی عفو، با عقل همسفر شدن و…) است.
کالبدشکافی شعر سعدی
مرا تو غایت مقصودی از جهان ای دوست / هزار جان عزیزت فدای جان ای دوست
قلمرو زبانی: «را» در «مرا»: اضافه گسسته / جهش ضمیر: جان عزیز فدای جان تو / قلمرو ادبی: قالب: غزل / وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن / ای دوست: ردیف، واژه آرایی / واج آرایی: ت / هزار: مجاز از بسیار
بازگردانی: ای دوست، تو نهایت مقصود من از جهانی. ای دوست هزار جان ارجمند فدای جان تو باد.
پیام: جان فشانی برای دلبر
چنان به دام تو الفت گرفت مرغ دلم / که یاد مینکند عهد آشیان ای دوست
بازگردانی: به اندازه ای مرغ دل من به دام عشق تو خو کرده است که روزگار در خانه بودن را به یاد نمی آورد.
پیام: افتادن در دام عشق
گرم تو در نگشایی کجا توانم رفت / به راستان که بمیرم بر آستان ای دوست
قلمرو زبانی: گرم: اگر برای من؛ جهش ضمیر / توانمرفت: می توانم برم؛ کاربرد تاریخی دستور / راستان: راست گویان / آستان: کفش کن خانه / قلمرو ادبی: درگشودن: کنایه از اجازه بار دادن
بازگردانی: اگر تو به من اجازه حضور ندهی کجا می توانم بروم. سوگند به راستگویان که کنار خانه ات جان خواهم داد.
پیام: درخواست حضور
مرا رضای تو باید، نه زندگانی خویش / اگر مراد تو قتل است، وارهان ای دوست
قلمرو زبانی: «را» در «مرا»: به معنای «برای» / باید: می باید (بن ماضی: بایست؛ بن مضارع: بای) / وارهان: خلاص کن / قلمرو ادبی: واژهآرایی: تو/ واجآرایی: ر
بازگردانی: خرسندی تو برای من لازم است نه زندگی من. اگر می خواهی مرا بکشی خلاصم کن.
پیام: طلب خرسندی دلبر
که گفت سعدی از آسیب عشق بگریزد / به دوستی که غلط میبرد گمان ای دوست(سعدی)
قلمرو زبانی: غلط میبرد: اشتباه می کند؛ کاربرد تاریخی دستور / بهدوستی: به دوستی سوگند؛ حذف به قرینه معنوی / قلمرو ادبی: دوستی، دوست: جناس و همریشگی / «که» نخست و «که» دوم: جناس همسان(۱- چه کسی ۲- حرف پیوند)
بازگردانی: چه کسی گفت که سعدی از آسیب عشق می گریزد. به دوستی مان سوگند می خورم که او بدگمانی نادرستی دارد.
پیام: استقبال از آسیب عشق
سعید جعفری
سعید جعفرری دبیر فارسی، عربی و انگلیسی
سعید جعفری
کالبدشکافی شعر صائب
ای دفتر حسن تو را فهرست، خط و خالها / تفصیلها پنهان شده در پرده اجمالها
قلمرو زبانی: را: اضافه گسسته / حسن: زیبایی / خط: خد / اجمال: فشرده و کوتاه / قلمرو ادبی: قالب: غزل / خط: مجاز از موی گونه که تازه رسته باشد / دفتر حسن: اضافه تشبیهی / ایهامتناسب: خط در معنای نوشته با دفتر و فهرست / پرده اجمالها: اضافه تشبیهی
بازگردانی: خط و خال تو مانند فهرست دفتر حسن تو است. زیبایی های معنوی بسیاری در این زیبایی های ظاهری پنهان شده است.
پیام: توصیف یار
آتش فروز قهر تو، آیینه دار لطف تو / هم مغرب ادبارها، هم مشرق اقبالها
الف)عالم از شور و شر عشق خبر هیچ نداشت / فتنه انگیز جهان نرگس جادوی تو بود (حافظ)
بازگردانی: در جهان هیچ نشانه ای از شور و شعف عشق نبود. چشم زیبای تو همه را عاشق خود کرد.
عالم: )کلیّه(؛ مجاز از مردم عالم / نرگس: )شباهت(؛مجاز از چشم یار
ب)دیدی که خون ناحق پروانه شمع را / چندان امان نداد که شب را سحر کند (شفائی اصفهانی)
بازگردانی: دیدی که کشته شدن پروانه به دست شمع باعث شد که شمع فقط تا بامداد زنده بماند و بسیار زود بمیرد.
خون: (سببیّه)؛ مجاز از کشتن
پ)از تو به که نالم که دگر داور نیست / وز دست تو هیچ دست بالاتر نیست (سعدی)
بازگردانی: از تو به چه کسی شکوه کنم؛ زیرا داوری وجود ندارد و از قدرت تو هیچ قدرتی نیز بالاتر نیست.
دست: (آلیّه)؛ مجاز از نیرو
۴- در ابیات و عبارات زیر استعاره را بیابید و مشخص کنید که آن استعاره، کدام رکن باقی مانده از تشبیه است؟
الف)بتی دارم که گرد گل ز سنبل سایه بان دارد / بهار عارضش خطی به خون ارغوان دارد (حافظ)
بازگردانی: یاری دارم که گرد چهره مانند گلش گیسوی زیبایی دارد. رخ مانند بهارش خطی مانند ارغوان دارد.
بت: (مشبّهٌ به): استعاره از یار / گل (مشبّه بٌه): استعاره از گونه یا چهره / سنبل(مشبّهٌ به): استعاره از زلف / خط (مشبّهٌ به): استعاره از موی بررسته بر رخ
ب)دلا تا کی در این زندان فریب این و آن بینی / یکی زین چاه ظلمانی برون شو تا جهان بینی (سنایی)
بازگردانی: ای دل تا کی در این جهان مانند زندان فریب دشمنان را میخوری. یک بار از این جهان مانند چاه تاریک بیرون بیا تا جهان معنوی و راستین را ببینی.
زندان (مشبّه بٌه): استعاره از این جهان مادی / چاه ظلمانی: (مشبه به) : استعاره از این جهان مادی / دلا (ای دل): مشبه؛ استعاره پنهان و جانبخشی
۵- در ابیات زیر عبارت کنایه را مشخص کنید و مفهوم کنایی آن را بنویسید.
بازگردانی: اگر با تیغش من را بکشد مانعش نمیشوم. اگر به من تیر بزند با منّت میپذیرم.
کنایه: «دست گرفتن» کنایه از «مانع شدن»
ب)یکی نغزبازی کند روزگار / که بنشاندت پیش آموزگار (فردوسی)
بازگردانی: روزگار دوباره بازی زیبایش را از سر میگیرد و تو را نزد آموزگار مینشاند.
کنایه: «پیش آموزگار نشاندن» کنایه از «اقرار به نادانی»
۶- آرایههای تشبیه، مجاز، استعاره و کنایه را در ابیات و عبارات زیر مشخص کنید:
الف) داغ است دل لاله و نیلی است برِ سرو / کز باغ جهان لاله عذاران همه رفتند (محمد تقی بهار)
بازگردانی: لاله داغدار است و درخت سرو سوگوار؛ زیرا زیبارویان و خوبان جهان همه درگذشتند و مردند.
استعاره: دلِ لاله؛ برِ (پهلو) سرو / تشبیه: باغِ جهان؛ لاله عذار[گونه] / داغ بودن بر لاله: کنایه از «نشان غم داشتن» / نیلی[رنگ آبی تیره] است بر سرو: کنایه از «رنج کشیده است و داغدار است» (در گذشته در سوگواریها جامه کبود و نیلی رنگ میپوشیدند.)/ رفتند: کنایه از «نابود شدند»
ب)با آسمان مفاخره کردیم تا سحر / او از ستاره دم زد و من از تو دم زدم (حسین منزوی)
بازگردانی: به آسمان از شب تا بامداد فخرفروشی کردم. او به ستارگانش مینازید و من به تو مینازیدم.
استعاره: مفاخره با آسمان؛ / تشبیه پنهان: تو مانند ستارهای / دم زدن: کنایه از «سخن گفتن»
پ)این نغمه محبت بعد از من و تو ماند / تا در زمانه باقی است آواز باد و باران (شفیعی کدکنی)
بازگردانی: این آهنگ عشق پس از من و تو تا زمانی که آواز باد و باران است میماند.
استعاره (جانبخشی): آواز باد و باران / تشبیه فشرده: نغمه محبت / آواز باد و باران باقی است: کنایه از «تا هنگامی که جهان برپاست»
ت)الهی، عقل گوید: الحذر، الحذر؛ عشق گوید: العجل، العجل. (آیت الله حسن زاده آملی) [الحذر: بپرهیز / العجل: بشتاب]
ث) از دیده گر سرشک چو باران چکد، رواست / کاندر غمت چو برق بشد روزگار عمر (حافظ)[دیده: چشم / سرشک: اشک]
بازگردانی: اگر از چشم اشکی مانند باران میچکد جایز است؛ زیرا در غم تو روزگار من مانند برق گذشت.
استعاره: روزگار عمر / تشبیه گسترده: سرشک چو باران؛ عمر چو برق بشد
ج)روشنی روز تویی، شادی غم سوز تویی / ماه شب افروز تویی، ابر شکربار بیا(مولوی)
بازگردانی: تو مانند روشنی روزی. تو مانند شادی غم سوزی. تو مانند ماه شب افروزی. ای کسی که مانند ابر شکرباری، پیش من بیا.
استعاره: ابر شکربار(دلبر) / تشبیه: تو روشنی روزی؛ تو شادی غم سوزی؛ تو ماه شب افروزی
چ)چون در این آیات تأمّل کنند، بهار توحید از دلهای ایشان سر برزند. درخت معرفت به بار آید، چشمه حکمت گشاید، یاسمین شوق بر دهد.(کشف الاسرار میبدی) [تأمل: درنگ؛ اندیشه کردن / معرفت: شناخت / بار: میوه / یاسمین: گل یاس / بر: میوه]
بازگردانی: هنگامی که در این آیه ها می اندیشند یکتاپرستی که مانند بهار است از دلهای ایشان برمی خیزد. شناخت که مانند درخت است میوه می آورد. دانش که مانند چشمه است می جوشد و عشق که مانند گل یاسمن است گل می دهد.
خ)تو قامت بلند تمنّایی ای درخت / همواره خفته است در آغوشت آسمان / بالایی ای درخت(سیاوش کسرایی) [قامت: قد / تمنّا: آرزو]
بازگردانی: ای درخت، تو مانند قد بلند آرزو هستی. آسمان همیشه در آغوش تو خوابیده است. ای درخت تو بلندی.
استعاره: ای درخت؛ آسمان خفته است؛ قامت تمنّا / تشبیه: تو قامت بلند تمنّایی
د) جهان را سر به سر آیینه میدان / به هر یک ذرّهای صد مهر تابان (شیخ محمودشبستری) [مهر: خورشید / تابان: تابنده؛ درخشان]
بازگردانی: این جهان مانند آینه است و جلوه خداوند. در هر ذره از این جهان خورشیدی درخشان نهفته است.
تشبیه: جهان را آیینه میدان / استعاره: مهر
ذ)همگنان خاموش / گرد بر گردش به کردار صدف بر گرد مروارید. (اخوان ثالث) [به کردار: مانند / صدف: گوشماهی]
بازگردانی: همه ساکت بودند و پیرامون نقال را مانند صدفی که مروارید را در بر گرفته پر کرده بودند.
تشبیه: به کردار صدف بر گرد مروارید
ر)ای گل بوستان سرا، از پس پردهها درآ / بوی تو میکشد مرا، وقت سحر به بوستان(صائب) [بوستانسرا: ویلا]
بازگردانی: ای زیبارو از خانه بیرون بیا. بامداد بوی خوش تو من را به باغ میکشد.
استعاره: ای گل (دلبر) / از پس پردهها درآمدن: کنایه از «خودنمایی کردن»
ز)پیداست از گلاب سرشکم که من چو گل / یک روز خنده کردم و عمری گریستم(شهریار) / [سرشک: اشک؛ قطره]
بازگردانی: از اشک مانند گلابم پیداست که من یک روز مانند گل خندیده ام و یک عمر گریه کرده ام.
استعاره: من چو گل یک روز خنده کردم و عمری گریستم / تشبیه: گلاب سرشکم؛ من چو گل / یک روز خندیدن: کنایه از «مدت اندکی شاد بودن» / عمری گریستن: کنایه از «مدت بسیاری غمناک بودن»
ژ)موی سفید را فلکم رایگان نداد / این رشته را به نقد جوانی خریده ام(رهی معیری)
بازگردانی: آسمان رایگان به من موی سپید نداده است. من موی سپید را با دادن جوانی ام از آسمان خریده ام.
استعاره(جانبخشی): فلکم رایگان نداد عمر/ رشته: استعاره و مجاز / موی سفید بودن: کنایه از پیری و آزمودگی
۷- با خوانش درست ابیات، مرز پایههای آوایی آنها را مشخّص کنید و هر پایه را در خانه خود قرار دهید:
الف)اگر تو ز آموختن سر بتابی، / نجوید سر تو همی سروری را(ناصر خسرو) [سرتابیدن: طفره رفتن/ سروری: بزرگی]
بازگردانی: اگر تو از دانش آموختن دست برداری، هیچ گاه به بزرگی و والایی نخواهی رسید.
خط عروضی: اَگَر تُ زِ آموختَن سَر بِتابی، / نَجویَد سَرِ تُ هَمی سَروَری را
اگر تو ز آموختن سربتابی
ب)در هوایت بی قرارم روز و شب / سر ز پایت بر ندارم روز و شب (مولوی)
بازگردانی: به خاطر عشقت روز و شب بی قرارم و هیچ گاه سرم را از روی پایت بر نمیدارم.
خط عروضی: دَر هَوایَت بی قَرارَم روزُ شَب / سَر زِ پایَت بَر ندَارَم روزُ شَب
در هوایت بی قرارم روز و شب
۸- با خوانش بیتها، مرز پایههای آوایی را مشخّص کنید، سپس خانههایی به تعداد آنها طرّاحی نموده، هر پایه را در خانه خود جای دهید و وزن آنها را بنویسید:
الف)ز چشم شوخ تو جان کی توان برد / که دایم با کمان اندر کمین است (حافظ) / شوخ: گستاخ
بازگردانی: از چشم گستاخ تو چگونه میتوان نجات یافت؛ زیرا او همیشه با کمانش در کمین نشسته تا تیر بیندازد.
خط عروضی: زِ چَشمِ شوخِ تُ جان کِی تَوان بُرد / کِ دایِم با کَمان اَندَر کَمینَست
ز چشم شوخ تو جان کی توان برد
ب)نمیرم از این پس که من زنده ام / که تخم سخن را پراکنده ام (فردوسی)
بازگردانی: من پس از این نخواهم مرد؛ زیرا بذر سخن را در جهان پخش کرده ام و سخنم به همه رسیده است.
خط عروضی: نَمیرَم اَزین پَس کِ مَن زِندِ اَم / کِ تُخمِ سُخَن را پَراکَندِ ام
۹- با توجّه به آهنگ بیت زیر، پایههای آوایی مناسب (غیر از واژههای بیت) را تولید کنید و آن را در جای خالی بنویسید:
نمیدانم بگو عشق تو از جانم چه میخواهد / چه میخواهد بگو عشق تو از جانم؟ نمیدانم (قیصر امین پور)
بازگردانی: نمیدانم به من بگو که عشق تو از جان من چه چیزی میخواهد. به من بگو.
خط عروضی: نمی دانم بگو عشق تو از جانم چه میخواهد / چه میخواهد بگو عشق تو از جانم؟ نمیدانم
نمی دانم بگو عشق تو از جانم چه می خواهد
۱۰- بیتهای زیر را متناسب با پایههای آوایی تفکیک کنید، سپس وزن و نشانههای هجایی هر یک را در خانهها قراردهید:
الف)بازآمدم بازآمدم، از پیش آن یار آمدم / در من نگر، در من نگر، بهر تو غمخوار آمدم (مولوی)
بازگردانی: برگشتم. برگشتم. از نزد آن یار برگشتم. به من نگاه کن. به من نگاه کن. برای غمخواری و یاری تو آمده ام.
خط عروضی: بازامَدم بازامَدم، از پیشِ آن یارامَدم / دَر مَن نِگَر، دَرمَن نِگَر، بَهرِ تُ غَمخارامَدم
بازآمدم بازآمدم از پیش آن یار آمدم
ب)ای همه هستی ز تو پیدا شده / خاک ضعیف از تو توانا شده (نظامی)
بازگردانی: ای کسی که همه هستی از تو پدید آمده است. خاک ضعیف با نیروی تو توانا شده است.