ترجمه: فرزدق دوستدار اهل بیت بود و دوستی اش را [نزد] در دربار خلفای بنی امیه می نهفت؛ ولی هنگامی که هشام بن عبدالملک در روزگار پدرش حج می گزارد، آن را آشکار کرد.
■ چه رابطه ای میان دو کلمه «اِسْتَغْفَرْتُ» و «اِسْتِغْفار» در جملات بالا وجود دارد؟
■ مصدر «اِسْتِغْفار» در جمله دوم، سوم و چهارم چه مفهومی را به جملهها افزوده است؟
■ نقش کلمه «اِسْتِغْفار» در جملات دوم، سوم و چهارم «مفعول مطلق» است.
■ این مصدر در جمله دوم بر انجام فعلِ «اِسْتَغْفَرْتُ» تأکید کرده است.
■ به مصدر «اِسْتِغْفار» در جمله دوم «مفعول مطلق تأکیدی» گفته می شود و در ترجمه فارسی آن از قیدهای تأکیدی مانند «بی گمان»، «حتماً» و «قطعاً» استفاده می کنیم.
اسْتغفرتُ الله اسْتِغْفاراً (مفعول مطلق تأکیدی).
■ دو کلمه «صادِقاً» و «الصّالِحینَ» در جملات سوم و چهارم چه نقشی دارند؟
■ گاهی «مفعول مطلق» به کمک کلمه بعد از خودش که صفت یا مضافٌ الیه است، نوعِ انجام گرفتنِ فعل را بیان می کند؛ مانند «اِسْتِغْفار » در جمله سوم و چهارم، که به آن «مفعول مطلق نوعی» گفته می شود.
■ در ترجمه مفعول مطلق نوعی (که موصوف واقع شده است) می توانیم صفت را به صورت قید ترجمه کنیم و نیازی به ترجمه مفعول مطلق نیست؛ مثال:
تجْتهِدُ الْأمُّ لِترَبیهِ أوْلادِها اجْتهِادا بالغِا.ً = مادر برای تربیت فرزندانش بسیار تلاش می کند.
اسْتغْفَرتُ اللهَّ اسْتغْفارا صادِقا.ً = از خدا صادقانه آمرزش خواستم.
مفعول مطلق مصدری از فعلِ جمله است.
مفعول مطلق دو نوع است: تأکیدی و نوعی.
مفعول مطلق تأکیدی، مصدری از فعلِ جمله است که بر انجامِ فعل تأکید می کند و صفت یا مضافٌ الیه ندارد.
مفعول مطلق نوعی، مصدری از فعلِ جمله است که نوع و چگونگی انجامِ فعل را بیان می کند و صفت یا مضافٌ الیه دارد.
۱- ترجمه، هنر و ذوق در کنار توانمندی های گوناگون زبانی است و ترجمه صحیح به سیاقِ عبارت و نکات بسیاری بستگی دارد. آنچه در کتاب در زمین. ترجمه می آید، فقط یک راهنمایی است.
در کتاب عربی پایه دهم با مصدرهایی با قاعده بر این وزن ها آشنا شدید:
اِفتِعال، اِستِفعال، اِنفِعال، إِفعال، تَفعیل، تَفَعُّل، تَفاعُل و مُفاعَلَه؛ مثال:
بابهای عربی
اکنون با این چند مصدر که در هشت گروهِ یادشده نیستند و بی قاعده اند، آشنا شوید:
مصدرهای ثلاثی مجرد
از آنجا که «مفعول مطلق» مصدری از فعلِ جمله است؛ بنابر این آشنایی با مصدرهای یاد شده لازم است.
مفعول مطلق
اِختَبِر نفسَکَ: اِنتَخِب التَّرجِمَهَ الصَّحیحَهَ ثُمَّ عَینِ المَفعولَ المُطلَقَ وَ اذکُر نَوعَهُ. (خودت را بیازما: ترجمه درست را بگزین؛ سپس مفعول مطلق را شناسایی کن و نوعش را یاد کن.)
۱- ﴿ فَاصبِر صَبراً جَمیلاً﴾/ مفعول مطلق نوعی(موصوف و صفت)
الف- قطعاً شکیبایی کن ب- به زیبایی صبر کن. ■
۲- ﴿ اُذکُروا اللهَ ذِکراً کَثیراً﴾ / مفعول مطلق نوعی(موصوف و صفت)
الف- خدا را همیشه یاد کنید. ب- خدا را بسیار یاد کنید. ■
۳- ﴿ کَلَّمَ اللهُ موسَی تَکلیماً﴾ / مفعول مطلق تأکیدی
الف- خدا با موسی قطعاً سخن گفت. ■ ب- خدا با موسی سخنی گفت.
الف- و مانند ملائک فرود آمدند. ب- و فرشتگان قطعاً فرود آورده شدند. ■
التَّمارین
الَتمْرینُ الْأوَّلُ: عَینِ العِبارَهَ الفارسیهَ القَریبَهَ مِنَ العِبارَهِ العَرَبیهِ فِی المَعنَی. (عبارت فارسی نزدیک به عبارت عربی در معنا را شناسایی کن.)
۱- لا یؤمِنُ أحَدُکُم حَتَّی یُحِبَّ لِأخیهِ ما یحِبُّ لِنَفسِهِ. (هیچ کس ایمان نمی آورد تا برای برادرش دوست بدارد آنچه را برای خودش دوست می دارد.) ۵)
۲- إذا أنتَ أکرَمتَ الکَریمَ مَلَکتَهُ / وَ إن أنتَ أکرَمتَ اللَّئیمَ تَمَرَّدا (هرگاه تو به انسان جوانمرد نیکی کنی مالکش می شوی/ و اگر به فرومایه نیکی کنی سرکشی می کند.) ۲)
۳- اَلْعاقِلُ یبنی بَیتَهُ عَلَی الصَّخْرِ وَ الْجاهِلُ یبنیهِ عَلَی الرَّملِ. (خردمند خانه اش را بر روی سنگ می سازد و نادان بر روی ریگ.) ۴)
۴- اِدَّعَی الثَّعلَبُ شَیئاً وَ طَلَب / قیلَ هَل مِن شاهِدٍ قالَ الذَّنَب (روباه ادعای چیزی را کرد و [آن را] خواست / گفته شد آیا گواهی هست؟ [روباه] گفت دمم.) ۶)
أ) عَینِ اسمَ الفاعِلِ وَ اسمَ المُبالَغَهِ وَ اسمَ التَّفضیلِ فی الحَدیثَینِ التّالیینِ. (اسم فاعل، اسم مبالغه و اسم تفضیل را در دو حدیث زیر شناسایی کن.)
کِشت در دشت می روید و بر تخته سنگ نمی روید و همچنین حکمت در دلِ فروتن ماندگار می شود و در دلِ خودبزرگ بین ستمگر ماندگار نمی شود؛ زیرا خدا فروتنی را ابزار خِرد و خودبزرگ بینی را از ابزار نادانی گردانده است.
اسم فاعل: المُتَواضِعِ، المُتَکَبِّرِ/ اسم مبالغه: الجَبّارِ
هر کس خودش را برای مردم پیشوا قرار دهد، باید پیش از آموزش دیگری آموزش خودش را آغاز کند و باید ادب آموزی اش پیش از زبانش با کردارش باشد و آموزگار و ادب آموزنده خویشتن از آموزگار و ادب آموزنده مردمان در گرامی داشت شایسته تر است.
اسم فاعل:مُعَلِّمُ، مُؤَدِّبُ / اسم تفضیل: أحَقُّ
ب) اُکْتُبِ الْمَحَلَّ الْإعرابی لِما تَحْتَهُ خَطٌّ. (نقش (محل اعرابی) آنچه را زیر آن خط است بنویس.)
– السَّهلِ: مجرور به حرف جرّ / الحِکمَهُ: مبتدا / الجَبّارِ: صفت / التَّواضُعَ: مفعول / الجَهلِ: مضاف الیه
– نَفسَ: مفعول / ـهِ: مضاف الیه / النّاسِ: مجرور به حرف جرّ / نَفسِ: مضاف الیه / ـهِ: مضاف الیه / مُعَلِّمُ: مبتدا / أحَقُّ: خبر/ الإجلالِ: مجرور به حرف جرّ / النّاسِ: مضاف الیه
اَلتَّمْرینُ الثاّلثُ:عَینِ الجَوابَ الصَّحیحَ؛ ثمَ ترْجِمْهُ. (پاسخ درست را شناسایی کن؛ سپس آن را ترجمه کن.)
۱- مضارع تَذَکَّرَ (به یاد آورد): یتَذَکَّرُ■(به یاد می آورد) یذَکِّرُ۵ یذکُرُ۵
۲- مصدر عَلَّمَ (یاد داد): عِلم۵ تَعلیم■ (یاد دادن) تَعَلُّم۵
التمرین السادس: تَرجِمِ النَّصّ التّالی ثُمَّ عَین المَحَلَّ الإعرابی لِما تَحتَهُ خَطٍّ. (متن زیر را ترجمه کن؛ سپس نقش (محل اعرابی) آنچه را که زیر آن خط است بازگو کن.)
(گونه ای ماهی در آفریقا یافت می شود که هنگام خشکسالی[خشکی] خودش را در پوششی از مواد مخاطی ای که از دهانش بیرون می آید می پوشاند و خودش را زیر گل پنهان می کند؛ سپس بیش از یک سال به خواب عمیق می رود[عمیقا می خوابد] و مانند زندگان نیاز به آب و خوراک و هوا هم ندارد و درون حفره کوچکی در انتظار بارش باران می ماند [زندگی می کند] تا در [کمال] شگفتی از پوششش بیرون بیاید. شکارچیان آفریقایی پیش از بارش باران به جایگاه پنهان شدنش می روند و برای شکارش، آن خاک خشک را می کنند.)
نَفْسَ: مفعول / نَوْماً: مفعول مطلق نوعی / سَنَهٍ: مجرور به حرف جرّ / احتْیاجَ: مفعول مطلق نوعی / المَطرِ: مضاف الیه / خُروجاً: مفعول مطلق نوعی / الصَّیادونَ: فاعل / الْجافَّ: صفت
اَلتَّمرینُ السّابِعُ: عَینِ الْمَحَلَّ الْإعرابی لِلْکَلِماتِ الَّتی تَحتَها خَطٌّ. (نقش (محل اعرابی) آنچه را که زیر آن خط است بازگو کن.)
۱- إنّا فَتَحْنا لَکَ فَتحاً مُبیناً. [الَفَتح: ۱۱] (همانا ما به تو پیروزى آشکاری بخشیدیم.) / فَتحاً: مفعول مطلق نوعی / مُبیناً: صفت.
۲- إنّا نَحنُ نَزَّلْنا عَلَیکَ الْقُرآنَ تَنزیلاً. (همانا ما قرآن را بر تو فروفرستادیم.) / الْقُرآنَ: مفعول / تَنزیلاً: مفعول مطلق تأکیدی.
۳- لا فَقْرَ کَالْجَهْل و لا میراثَ کالأدَبِ. [اَلْإمامُ عَلی] (هیچ تهیدستی مانند نادانی و هیچ میراثی مانند ادب نیست.) / کالأدَبِ: جار و مجرور
۴- ینقُصُ کُلُّ شَیءٍ بِالْإنفاقِ إلَّا الْعِلْمَ؛ فَإنَّهُ یزیدُ. (هر چیزی با انفاق می کاهد به جز دانش که می افزاید.) / کُلُّ: فاعل / بِالْإنفاقِ: جار و مجرور / الْعِلْمَ: مستثنی
۵- یعیشُ الَبخیلُ فی الدُّنیا عَیشَ الْفُقَراءِ وَ یحاسَبُ فی الْآخِرَهِ محاسبَهَ الأغنیاءِ. (خشک ناخن در دنیا مانند تهیدستان زندگی می کند و در آخرت مانند توانگران محاسبه می گردد.) / البَخیلُ: فاعل / عَیشَ: مفعول مطلق نوعی / الْفُقَراءِ: مضاف الیه / محاسبَهَ: مفعول مطلق نوعی / الأغنیاءِ: مضاف الیه
اَلتَّمرینُ الثّامِنُ: عَینِ المُترَادِفَ وَ المُتضَاد. (= ، ≠) (مترادف و متضاد را شناسایی کن.)
ترجمه: [با این کار] بار دیگر شمارشان افزود، [جغدها] موش های کشتزار را خوردند، و آن محیط به حالت طبیعی اش برگشت.
مفعول مطلق
حَوْلَ النَّصِّ
أ) عَیِّنِالصَّحیحَوَالخَطأَحَسَبَنصِّالدَّرسِ. (با توجه به متن درس درست و نادرست را شناسایی کن.)
۱- الرَّوابِطُ المُتدَاخِلهُ بینَ الکائناتِ الحَیَّهِ وَ بیئتَهِا تُؤَدّی إلَی اخْتلِالِ التَّوازُنِ فِی الطَّبیعَهِ. × (روابط کاملاً درهم تنیده میان موجودات زنده و محیط منجر به اختلال تعادل در طبیعت می شود.)
۲- کانَ الفَلّاحُ یَمْلِکُ مَزرَعَهً فی شَمالِ إیران یَزْرَعُ فیهَا الرُّزَّ . × (برزگر کشتزاری را در شمال ایران داشت که در آن برنج می کاشت.)
۳- ظَنَّ الْمُزارِعُ أَنَّ الْبوماتِ هیَ الَّتی تَأکُلُ أَفْراخَ الطُّیورِ. √ (کشاورز گمان کرد که جغدها همان پرندگانی اند که جوجه های پرندگان را می خورند.)
۴- اَلزّارِعُ لَمْ یَسمَحْ لِلثعالِبِ بِالدُّخولِ إلیٰ مَزرَعَتِهِ. × (کشاورز به روباهها اجازه نداد که به کشتزارش وارد شوند.)
۵- کانَ الْمُزارِعُ یُرَبِّی الطُّیورَ وَ الْبوماتِ فی مَزْرَعَتِهِ. × (کشاورز پرندگان و جغدها را در کشتزارش پرورش می داد.)
۶- فِی النِّهایَهِ حافَظَ الْمُزارِعُ عَلَی الطُّیورِ وَ أَفْراخِها. √ (در پایان کشاورز از پرندگان و جوجه هایش حفاظت کرد.)
۷- تُعَدُّ النُّفایاتُ الصِّناعیَّهُ تَهْدیداً لِنِظامِ الطَّبیعَهِ. √ (پسماندهای [زباله های] صنعتی تهدیدی برای نظام طبیعت به شمار می رود.)
المُعجم
أ) انْتَخِبِالکْلَمَهَالصَّحیحَهَللِفَراغ.(واژه درست برای جای خالی را برگزین.)
۱- بعْدَ (سِنینَ شُهور ■) شاهَدَ المُزارعِ أنَّ الخضراواتِ باِلمَزرْعَه تَتَعَرَّضُ لِلأکلِ وَ التَّلَفِ. (پس از چند ماه کشاورز دید که سبزیجات کشتزار در معرض خوردن و نابود شدن قرار می گرفت.)
۲- کانَتْ مَجْموعَهٌ کَبیرَهٌ مِنَ (الثعَّالبِ الفِئرانِ ■) تَهْجُمُ عَلَی الْخَضْراواتِ وَ تَأْکُلُها. (گروه بزرگی از موشها به سبزیجات هجوم می آوردند و آنها را می خوردند.)
۳- عیشُ الحیواناتِ بعضِها علَیٰ بعضٍ یُحَقِّقُ إیِجادَ (النُّفایَهِ التَّوازُنِ ■) فِی الطَّبیعَهِ. (زندگی جانوران از یکدیگر (برخی از برخی)، ایجاد تعادل در طبیعت را محقق می سازد.)
۴- أَیُّ خَلَلٍ فی نِظامِ الطَّبیعَهِ یُؤَدّی إلیٰ تَخْریبِها وَ (مَوتِ ■ حَیاهِ ) مَنْ فیها. (هر آشفتگی در نظام طبیعت منجر به ویرانی و مرگ کسی که در آن است می شود.)
۵- إیجادُ النُّفایاتِ الصِّناعیَّهِ وَ الْمَنْزِلیَّهِ ( یُهَدِّدُ ■ لا یُهَدِّدُ ) نِظامَ الطَّبیعَهِ. (ایجاد پسماندهای (زباله های) صنعتی و خانگی نظام طبیعت را تهدید می کند.)
۶- تَدَخُّلُ الإنْسانِ فی أُمورِ الطَّبیعَهِ یُؤَدّی إلیٰ ( تَنظیمِ اِختِلالِ ■) توازُنِها. (دخالت انسان در امور طبیعت منجر به اختلال در تعادل آن می شود.)
۷- هَدَّدَ الْمُزارِعُ الطَّبیعَهَ فی مَزْرَعَتِهِ بِـ (حفظِ قَتلِ ■) بوماتِها. (کشاورز با کشتن جغدها در کشتزارش، طبیعت را تهدید کرد.)
■ چه رابطه ای میان دو کلمه «اِسْتَغْفَرْتُ» و «اِسْتِغْفار» در جملات بالا وجود دارد؟ – «اِسْتِغْفار» مصدر فعل «اِسْتَغْفَرْتُ» است.
■ مصدر «اِسْتِغْفار» در جمله دوم، سوم و چهارم چه مفهومی را به جملهها افزوده است؟
■ نقش کلمه «اِسْتِغْفار» در جملات دوم، سوم و چهارم «مفعول مطلق» است.
■ این مصدر در جمله دوم بر انجام فعلِ «اِسْتَغْفَرْتُ» تأکید کرده است.
■ به مصدر «اِسْتِغْفار» در جمله دوم «مفعول مطلق تأکیدی» گفته می شود و در ترجمه فارسیِ آن از قیدهای تأکیدی مانند «بی گمان»، «حتماً» و «قطعاً» استفاده می کنیم.
اسْتغفرتُ الله اسْتِغْفاراً (مفعول مطلق تأکیدی).
■ دو کلمه «صادِقاً» و «الصّالِحینَ» در جملات سوم و چهارم چه نقشی دارند؟ – «صادِقاً» صفت و «الصّالِحینَ» مضاف الیه است.
■ گاهی «مفعول مطلق» به کمک کلمه بعد از خودش که صفت یا مضافٌ الیه است، نوعِ انجام گرفتنِ فعل را بیان می کند؛ مانند «اِسْتِغْفار » در جمله سوم و چهارم، که به آن «مفعول مطلق نوعی» گفته می شود.
■ در ترجمه مفعول مطلق نوعی (که موصوف واقع شده است) می توانیم صفت را به صورت قید ترجمه کنیم و نیازی به ترجمه مفعول مطلق نیست؛ مثال:
تجْتهِدُ الْأمُّ لِترَبیهِ أوْلادِها اجْتهِادا بالغِا.ً = مادر برای تربیت فرزندانش بسیار تلاش می کند.
اسْتغْفَرتُ اللهَّ اسْتغْفارا صادِقا.ً = از خدا صادقانه آمرزش خواستم.
مفعول مطلق مصدری از فعلِ جمله است.
مفعول مطلق دو نوع است: تأکیدی و نوعی.
مفعول مطلق تأکیدی، مصدری از فعلِ جمله است که بر انجامِ فعل تأکید می کند و صفت یا مضافٌ الیه ندارد.
مفعول مطلق نوعی، مصدری از فعلِ جمله است که نوع و چگونگی انجامِ فعل را بیان می کند و صفت یا مضافٌ الیه دارد.
۱- ترجمه، هنر و ذوق در کنار توانمندی های گوناگون زبانی است و ترجمه صحیح به سیاقِ عبارت و نکات بسیاری بستگی دارد. آنچه در کتاب در زمین. ترجمه می آید، فقط یک راهنمایی است.
در پایه دهم با هشت بابِ قاعده مندِ «ثلاثی مزید» آشنا شدید که عبارت اند از:
اکنون با چند مصدر از فعلهای «ثلاثی مجرّد» که در این درس به کار رفته اند، آشنا شوید. مصدرهای ثلاثی مجرّد بی قاعده اند. در اصطلاح گفته می شود این مصدرها «سَماعی»اند؛ یعنی شنیداری اند و باید از قبل شنیده شده باشند؛ امّا مصدرهای ثلاثی مزید چنین نیستند؛ برای نمونه وقتی که وزن «اِفتَعَلَ، یَفتَعِلُ، اِفتِعال» را حفظ باشید، به سادگی می دانید مصدرِ فعل های اِعتَرَفَ و اِشتَرَکَ عبارت است از: اِعتِراف و اِشتِراک؛ پس مصدرهای ثلاثی مزید «قیاسی»اند؛ یعنی وقتی که وزن ماضی، مضارع، امر و مصدر یک باب را بلد باشیم؛ با مقایسه کردن، بقیّه فعلها و مصدرهای آن باب را می شناسیم؛ امّا وقتی بدانید مصدرِ فعلِ ظَلَمَ، «ظُلْم» است؛ نمی توانید مصدرِ فعل های صَبَرَ، ذَکَرَ و قَرَأَ را حدس بزنید.
اِختَبِر نفسَکَ: اِنتَخِب التَّرجِمَهَ الصَّحیحَهَ ثُمَّ عَیِّنِ المَفعولَ المُطلَقَ وَ اذکُر نَوعَهُ. (خودت را بیازما: ترجمه درست را بگزین؛ سپس مفعول مطلق را شناسایی کن و نوعش را یاد کن.)
۱- ﴿ فَاصبِر صَبراً جَمیلاً﴾/ مفعول مطلق نوعی(موصوف و صفت)
قطعاً شکیبایی کن ب- به زیبایی صبر کن. ■
۲- ﴿ اُذکُروا اللهَ ذِکراً کَثیراً﴾ / مفعول مطلق نوعی(موصوف و صفت)
خدا را همیشه یاد کنید. ب- خدا را بسیار یاد کنید. ■
۳- ﴿ کَلَّمَ اللهُ موسَی تَکلیماً﴾ / مفعول مطلق تأکیدی
خدا با موسی قطعاً سخن گفت. ■ ب- خدا با موسی سخنی گفت.
و مانند ملائک فرود آمدند. ب- و فرشتگان قطعاً فرود آورده شدند. ■
التَّمارین
اَلتّمرینُ الأوّل: عَیِّنْکَلِمَهًمُناسِبَهًلِلتَّوضیحاتِالتّالیَهِمِنْمُعْجَمِالدَّرسِ.(واژه مناسب برای توضیحات زیر را از واژه نامه درس شناسایی کن.)
۱- أَنواعٌ مِنَ النَّباتاتِ الَّتی یَتَغَذَّی الْإنسانُ بِها. (انواع گیاهان که انسان از آنها تغذیه میکند.) الخَضرَوات
۲- أَرْضٌ واسِعَهٌ خَضْراءُ تُزْرَعُ فیها أَنواعُ الْمَحاصیلِ. (زمین گسترده سبز که در آن انواع فراوردهها کشت میشود.) الحَقل، المَزرعَه
۳- عالِمٌ مُتَخَصِّصٌ بِأُمورِ مِهْنَهٍ أَوْ عَمَلٍ أَوْ بَرنامَجٍ. (دانشمند کارشناس در امر پیشه، کار یا برنامهای.) الخَبیر
۴- مَوادُّ کیمیاویهٌ وَ طَبیعیهٌ لِتَقویهِ التُّرابِ الضَّعیفِ. (مواد شیمیایی و طبیعی برای تقویت خاک ضعیف.) الأسْمِده (السّماد)
۵- حَیوانٌ صَغیرٌ یعَیشُ تحْتَ الأرضِ ینقُلُ داءَ الطّاعونِ؛ وَ القِطُّ مِنْ أعدائِهِ. (جانور کوچکی که زیر زمین زندگی میکند بیماری طاعون را منتقل میکند و گربه از دشمنانش.) الفأرَه
اَلتّمرینُ الثّانی: اِقرَأالنَّصَّالتاّلیَ؛ثُمَّعَیِّنْترجَمَهَالکلماتِالَّتی أُشیرَ إلَیهِ بِخَطٍّ،وَاکتُبِالمَطلوبَمِنکَ.(متن زیر را بخوان؛ سپس ترجمه واژگانی را که با خط به آنها اشاره شده شناسایی کن و آنچه را از تو خواسته شده بنویس.)
ألا وَ إنَّ إمامَکُم قد اکتَفَی بِطِمرَیهِ وَ مِن طُعمِهِ بِقُرصَیهِ.
ألا وَ إنَّکُم لا تَقدِرونَ عَلَی ذلِکَ وَ لکِن أعینونی بِوَرَعٍ وَ اجتِهادٍ وَ عِفَّهٍ وَ سَدادٍ.
نامه چهل و پنجم نهج البلاغه
به عثمان بن حُنَیف استاندار امیر المؤمنین علی در بصره؛
امّا پس ]از یاد خدا و پیامبر [اى پسر حُنَیف، به من ]خبر[ رسید که مردى از مردان بصره، تو را به مهمانىِ خویش فراخواند و تو به سرعت به سوى آن شتافتى. گمان نمى کردم مهمانىِ مردمى را بپذیرى که تهیدستشان رانده و ثروتمندشان دعوت شده است.
آگاه باشید که هر رهروی پیشوایی دارد که از او پیروى مى کند و از نور دانشش روشنى می جوید.
آگاه باشید امامتان از دنیایش به دو جامه کهنه و از خوراکش به دو قرص نان بسنده کرده است.
آگاه باشید که قطعاً شما نمی توانید چنین کنید؛ ولی با پارسایی و تلاش و پاکدامنى و درستی، مرا یارى دهید.
۱) عَیِّنْنونَالْوِقایَهِفِیالنَّصِّ:(نون وقایه در متن را شناسایی کن.) / بَلَغَنی، أعینونی
۲) أعْرِبِالکلماتِالتَّیتحتَهاخَطٌّ:(اعراب واژگانی را زیر آنها خط است بازگو کن.)
أمّا بَعدُ یَا ابنَ حُنَیفٍ فَقَد بَلَغَنی أنَّ رَجُلاً مِن فِتیَهِ أهلِ البَصرَهِ دَعاکَ إلَی مَأدُبَهٍ فَأسرَعَت إلَیها. (امّا پس [از یاد خدا و پیامبر] اى پسر حُنَیف، به من [خبر] رسید که مردى از مردان بصره، تو را به مهمانىِ خویش فراخواند و تو به سرعت به سوى آن شتافتى.)
حُنَیفٍ: مضاف الیه؛ مجرور به کسره/ رَجُلاً: اسم «أنّ» منصوب؛ نصب آن به فتحه / فِتیَهِ: مجرور به حرف جرّ؛ جرّ آن به کسره / البَصرَهِ: مضاف الیه؛ مجرور به کسره / مَأدُبَهٍ: مجرور به حرف جرّ؛ جرّ آن به کسره
۳) عَیِّنْمِنَالنَّصِّکلمَهًعَلیٰوَزْنِ «أفعَلتَ» وَالأُخْریٰعَلیٰوَزْنِ «اِفتِعال». (از متن واژه ای را بر وزن «أفعَلتَ» و دیگری بر وزن «اِفتِعال» شناسایی کن.) / أسرَعتَ؛ اجتِهادٍ
۴) عَیِّنْنوعَفعلِ «لا تَقدِرونَ» وصیغَتَهُ: (نوع فعل«لا تَقدِرونَ» و صیغه آن را بازگو کن.)/ مضارع منفی؛ للمخاطبین
۱- إنَّ اللهَ غافِرُ ذنُوبِ التّائِبینَ. (همانا خداوند آمرزنده گناهان توبه کنندگان است.) / اللهَ: اسم «إنّ» منصوب به فتحه / غافِرُ: خبر «إنّ» مرفوع به ضمّه / ذنُوبِ: مضاف الیه مجرور به کسره / التّائِبینَ: مضاف الیه مجرور به کسره
۲- لا شَیءَ أحَقُّ بِالسِّجنّ مِنَ اللِّسانِ. (هیچ چیزی شایسته تر به زندانی شدن از زبان نیست.) / شَیءَ: اسم «لا» مبنی بر فتح / أحَقُّ: خبر «لا» مرفوع به ضمّه / اللِّسانِ: مجرور به حرف جرّ
۳- اَلحَیاهُ مُستَمِرَّهٌ سَواءٌ ضَحِکْتَ أم بَکَیتَ. (زندگانی ادامه دارد چه بخندی چه بگریی.) / اَلحَیاهُ: مبتدا مرفوع به ضمّه / مُستَمِرَّهٌ: خبر مرفوع به ضمّه
۴- مَنْ لَمْ یُؤَدِّبْهُ الْوالِدانِ صَغیراً یُؤَدِّبْهُ الزَّمَنُ. (هر کس را در کودکی پدرومادر ادب نکنند، روزگار ادبش می کند.) / الْوالِدانِ: فاعل مرفوع به «ا» / صَغیراً: حال منصوب به فتحه / الزَّمَنُ: فاعل مرفوع به ضمّه
۵- یَهَتْمَ الْمُواطِنُ الْفَهیمُ بِنَظافَهِ الْبیئَهِ اهْتِماماً بالِغاً. (شهروند فهمیده توجه بسیاری به پاکیزگی زیستگاه می کند.) / الْمُواطِنُ: فاعل مرفوع به ضمّه / الْبیئَهِ: مضاف الیه مجرور به کسره / اهْتِماماً: مفعول مطلق نوعی منصوب به فتحه / بالِغاً: صفت منصوب به تبعیت نصب آن به فتحه
۶- لا یُتْرَکُ الصَّدیقُ بِسَبَبِ زَلَّهٍ أو عَیبٍ فیهِ؛ لأنَّهُ لا یوجَدُ أحَدٌ کامِلٌ إلَّا اللهَ. (دوست را به خاطر لغزش یا عیب او رها نکن؛ زیرا هیچ کس به جز خدا کامل نیست [یافت نمی شود].) / الصَّدیقُ: نائب فاعل مرفوع به ضمّه / زَلَّهٍ: مضاف الیه مجرور به کسره / کامِلٌ: صفت مرفوع به تبعیت رفع آن به ضمّه / اللهَ: مستثنی منصوب به فتحه
۷- یَرَی الْمُتَشائِمُ الصَّعوبَهَ فی کُلِّ فُرصَهٍ؛ أمّا الْمُتَفائِلُ فَیَرَی الفْرُصَهَ فی کُلِّ صُعوبَهٍ. (بدبین دشواری را در هر فرصتی می بیند؛ اما خوش بین در هر دشواری فرصت را می بیند.) / الْمُتَشائِمُ: فاعل مرفوع به ضمّه / الصَّعوبَهَ: مفعول منصوب به فتحه / الفْرُصَه: مفعول منصوب به فتحه
۱- اَلسِّجْن: زندان ۲- اَلْمُتَشائِم: بدبین ۳- اَلْمُتَفائِل: خوش بین
اَلتَّمرینُ السّادِسُ: أَکْمِلْفَراغاتِالتَّرجَمَهِ؛ثُمَّأَعْرِبْماأُشیرَإلیهِبِخَطٍّ.(جای خالی را با ترجمه کامل کن؛ سپس اعراب آنچه را با خط به آن اشاره شده بازگو کن.)
گاهی برخی پرندگان برای دور کردن شکارچیشان از لانه شان به چارهاندیشی پناه میبرند)چاره جویی میکنند .(از جمله این چاره اندیشیها این است که هنگامیکه یکی از این پرندهها جانوری درنده نزدیک لانه اش ببیند، روبه رویش وانمود میکند که بالش شکسته است، در نتیجه جانورِ درنده او را تعقیب میکند و از لانه، بسیار دور میشود و وقتی پرنده از نیرنگ زدن به دشمن و دور کردنش از لانه اش و نجات دادنِ زندگیِ جوجههایش از مرگ مطمئن میشود، ناگهان پرواز میکند.
بَعْضُ: مبتدا مرفوع به ضمه / عشِّ: مجرور به حرف جرّ/ حَیوانا: مفعول منصوب به فتحه / الحَیوانُ: فاعل مرفوع به ضمّه / المُفْتَرسُ: صفت مرفوع به تبعیت / خِداعِ: مجرور به حرف جرّ / عشّ: مجرور به حرف جرّ / حَیاهِ: مضاف الیه مجرور به کسره
اَلتَّمرینُ السّابِعُ: عَیِّنِ الْمَحَلَّ الْإعرابیَّ لِلْکَلِماتِ الَّتی تَحتَها خَطٌّ. (محل اعرابی آنچه را زیر آن خط است بازگو کن.)
۱- إنّا فَتَحْنا لَکَ فَتحاً مُبیناً. [الَفَتح: ۱۱] (همانا ما به تو پیروزى آشکاری بخشیدیم.) / فَتحاً: مفعول مطلق نوعی / مُبیناً: صفت.
۲- إنّا نَحنُ نَزَّلْنا عَلَیکَ الْقُرآنَ تَنزیلاً. (ما بی گمان قرآن را بر تو فروفرستادیم.) / الْقُرآنَ: مفعول / تَنزیلاً: مفعول مطلق تأکیدی.
۳- لا فَقْرَ کَالْجَهْل و لا میراثَ کالأدَبِ. [اَلْإمامُ عَلیٌّ] (هیچ تهیدستی ای مانند نادانی و هیچ میراثی مانند ادب نیست.)
فَقْرَ: اسم لای نفی جنس/ کالأدَبِ: جار و مجرور
۴- یَنقُصُ کُلُّ شَیءٍ بِالْإنفاقِ إلَّا الْعِلْمَ؛ فَإنَّهُ یَزیدُ. (هر چیزی با انفاق می کاهد به جز دانش که می افزاید.) / کُلُّ: فاعل / بِالْإنفاقِ: جار و مجرور / الْعِلْمَ: مستثنی
۵- یَعیشُ الْبَخیلُ فی الدُّنیا عَیْشَ الْفُقَراءِ وَ یُحاسَبُ فی الْآخِرَهِ مُحاسبَهَ الأغنیاءِ. (خشک ناخن در دنیا مانند تهیدستان زندگی مکند و در آخرت مانند توانگران محاسبه می گردد.) / البَخیلُ: فاعل / عَیْشَ: مفعول مطلق نوعی / الْفُقَراءِ: مضاف الیه / محاسبَهَ: مفعول مطلق نوعی / الأغنیاءِ: مضاف الیه
اَلتَّمرینُ الثّامِنُ: تَرجِمِ النصَّ التاّلیَ؛ ثمَ أجِبْ عَمّا یلَی. (متن زیر را ترجمه کن؛ سپس پاسخ آنچه را می آید بده.)
(گونه ای ماهی[ها] در آفریقا یافت می شود که هنگام خشکسالی[خشکی] خودش را در پوششی از مواد مخاطی ای که از دهانش بیرون می آید می پوشاند و خودش را زیر گل پنهان می کند؛ سپس بیش از یک سال به خواب عمیق می رود[عمیقا می خوابد] و مانند زندگان نیاز به آب و خوراک و هوا هم ندارد و درون حفره کوچکی در انتظار بارش باران می ماند [زندگی می کند] تا در [کمال] شگفتی از پوششش بیرون بیاید.اما شکارچیان آفریقایی پیش از بارش باران به جایگاه پنهان شدنش می روند و برای شکارش، آن خاک خشک را می کنند.)
۱- أَینَ یوجَدُ هذَا السَّمَکُ؟ – یوجَدُ هذَا السَّمَکُ فی إفریقیا. (این ماهی کجا یافت می شود؟ – این ماهی در آفریقا یافت می شود.)
۲- کَم مُدَّهً یَنامُ السَّمَکُ الْمَدفونُ؟ – یَنامُ أَکْثَرَ مِنْ سَنَهٍ. (شُش ماهی چه مدتی می خوابد؟ – بیش از یک سال می خوابد.)
۳- فیمَ یَستُرُ السَّمَکُ الْمَدفونُ نَفْسَهُ؟ – یسْتُرُ نفْسَهُ فی غِلافٍ مِنَ المَواد المُخاطیهِّ. (شُشماهی خودش را در چه چیزی پنهان می کند؟ – خودش را در پوششی از مواد مخاطی پنهان می کند.)
۴- کیَفَ یصْنعُ السَّمَکُ المَدفونُ المَوادَّ المُخاطیهَّ؟ – من المَواد الَّتی تَخْرُجُ مِنْ فَمِهِ (شُشماهی مواد مخاطی را چگونه می سازد؟ – از موادی که از دهانش بیرون می آید.)
۵- مَا اسْمُ الْقارَّهِ الَّتی تَعیشُ فیهَا السَّمَکُ الْمَدفونُ؟ – اسمها إفرْیقیا. (قاره ای که شُشماهی در آن زندگی می کند چه نام دارد؟ – نامش آفریقا ست.)
۶- مَن یَحفِرُ التُّرابَ الْجافَّ لِصَیدِ السَّمَکِ الْمَدفونِ؟ – الصَّیادونَ الْإفریقیّونَ یحْفِرونَ التُّرابَ الجْافَّ لِصَیدِهِ. (چه کسی خاک خشک را برای شکار شُشماهی می کند؟ – شکارگر آفریقایی خاک خشک را برای شکارش حفر می کند.)
۷- لمِاذا یحَفِرُ الصَّیادونَ الْإفریقیّونَ التُّرابَ الجْافَّ حَسَبَ النصِّ؟ – یحْفِرونَ التُّرابَ الجْافَّ لِصَیدِ السَّمَکُ الْمَدفونُ. (با توجه به متن چرا شکارچیان آفریقایی خاک خشک را می کنند؟ – خاک خشک را برای شکار شُشماهی می کنند.)
۸- مَتی یَسْتُرُ السَّمَکُ المَدفونُ نفْسَهُ فی غِلافٍ مِنَ المَواد المُخاطیَّهِ؟ – یسْتُرُ السَّمَکُ المَدفونُ نفْسَهُ عِندَ الجَفافِ. (کی شُشماهی خودش را در پوششی از مواد مخاطی پنهان می کند؟ – شُشماهی خودش را هنگام خشکسالی پنهان می کند.)
۹- إبحْثْ عنَ متُضَاد «تدخلُ و فوَق و أمَوات و یَموتُ و صُعود» و متُرَادفِ «غذِاء و یَروحُ و عام و یرَقدُ». -«تدخلُ(داخل می شود) ≠ تَخْرُجُ (خارج می شود)/ فَوق(بالا) ≠ تحت(زیر) / أموات(مردگان) ≠ أحیاء (زندگان)/ یَموتُ (می میرد)≠ یعیش (زندگی می کند) / صُعود(فرارفتن): نزول(فرودآمدن)» «غذاء (خوراک)= طعام / یَروحُ (می رود)= یَذهبُ / عام (سال)= سنه / یرقدُ (می خوابد)= یَنام» (به دنبال متضاد «تدَخْلُ و فوَق و أمَوات و یَموتُ و صُعود» و متُرَادفِ «غذِاء و یرَوحُ و عام و یرَقدُ» بگرد.)