بایگانی برچسب: s

گزارش منطق الطیر

مجمعی کردند مرغان جهان

آنچه بودند آشکارا و نهان

سیمرغ

قلمرو زبانی: مجمع: محل اجتماع، انجمن / مجمعی کردند: در جایی جمع شدند / مرغ: پرنده / بودند: فعل غیراسنادی، وجود داشتند / آشکارا: شناخته شده / نهان: ناشناخته / قلمرو ادبی: قالب: مثنوی / وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن/ آشکارا، نهان: تضاد / آشکارا و نهان: مجاز از همه / مرغ: نماد رهرو، سالک / جهان، نهان:‌ جناس؛ قافیه / واج آرایی: «ا» / حروف قافیه: ان(مصوت + صامت) قاعده ۲/ حرف روی: «ن» / در بیت‌ها تمثیل دیده می‌شود.

بازگردانی: همۀ پرندگان شناخته و ناشناخته جهان در جایی گرد آمدند.

جمله گفتند این زمان در روزگار / نیست خالی هیچ شهر از شهریار

قلمرو زبانی: جمله: همگی / روزگار: دو تلفّظی / هیچ شهر: گروه اسمی در جایگاه نهاد / هیچ: صفت مبهم؛ شهر: هسته / شهریار: پادشاه / قلمرو ادبی: شهر: مجاز از سرزمین / جمله، هیچ:‌ تضاد / شهر، شهریار: همریشگی یا اشتقاق/ حروف قافیه: ار (مصوت + صامت) قاعده ۲/ حرف روی: «ر» / واج آرایی: «ر»

بازگردانی: همۀ پرندگان گفتند: هیچ سرزمینی، هیچ گاه بدون شاه نبوده است.

چون بود کاقلیم ما را شاه نیست / بیش از این بی شاه بودن راه نیست

قلمرو زبانی: چون: چگونه / اقلیم: سرزمین / را: نشانه دارندگی / بُوَد: می‌باشد / قلمرو ادبی: را؛ راه: جناس / شاه؛ راه: جناس / ما؛ را: جناس ناهمسان / / حروف قافیه: اه (مصوت + صامت) قاعده ۲/ حرف روی: «ه» / واج آرایی: «ا»

بازگردانی: چگونه است که سرزمین ما شاه ندارد. بیش از این بدون فرمانروا بودن درست نیست.

یک دگر را شاید ار یاری کنیم / پادشاهی را طلب کاری کنیم

قلمرو زبانی: دگر: دیگر / شاید: شایسته است (بن ماضی: شایست، بن مضارع: شاید) / ار: اگر / طلبکاری کردن: جستن / قلمرو ادبی: واج آرایی: «ا» / کنیم: ردیف / قافیه: یاری؛ کاری/ حروف قافیه: اری (مصوت + صامت) قاعده ۲ / حرف روی: ر/ جناس ناهمسان: یاری؛ کاری

بازگردانی: اگر یکدیگر را یاری کنیم و دنبال پادشاهی بگردیم شایسته است.

زانک چون کشور بود بی‌ پادشاه / نظم و ترتیبی نماند در سپاه

قلمرو زبانی: زانک: زیراکه / بود: باشد / چون: هنگامی که / قلمرو ادبی: تناسب: کشور؛ پادشاه؛ سپاه / حروف قافیه: اه (مصوت + صامت) قاعده ۲/ حرف روی: «ه»

بازگردانی: زیرا هنگامی که کشور بدون پادشاه باشد، هیچ نظم و ترتیبی در سپاه نمی‌ماند.

پس همه با جایگاهی آمدند / سر به سر جویای شاهی آمدند

قلمرو زبانی: سر به سر: همگی / با: به / قلمرو ادبی: واج آرایی: «ا» / واژه آرایی: سر / آمدند: ردیف / قافیه: جایگاهی؛ شاهی / حروف قافیه: اهی (مصوت + صامت) قاعده ۲ / حرف روی: هـ / جناس همسان: آمدند (۱- رفتند ۲- شدند) این دو واژه معنای یکسانی ندارند و باید قافیه به شمار آیند؛ ولی فعلها اگر تفاوت معنایی اندک داشته باشند ردیف می‌سازند و به شعر اشکالی گرفته نمی‌شود.

بازگردانی: پس همه مرغان به مکانی رفتند و همگی خواستار پادشاهی شدند.

هدهد آشفته دل پرانتظار / در میان جمع آمد بی‌قرار

قلمرو زبانی: آشفته دل: نگران / هدهد: شانه به سر / قلمرو ادبی: جانبخشی: هدهد آشفته دل بود / هدهد: نماد پیک و نامه بر / قافیه: پرانتظار؛ بی‌قرار / حروف قافیه: ار (مصوت + صامت) قاعده ۲ / حرف روی: «ر»

بازگردانی: شانه به سر با نگرانی و با توقع، در میان مرغان آمد.

حلّه‌ای بود از طریقت در برش / افسری بود از حقیقت بر سرش

قلمرو زبانی: حلّه: جامه؛ رخت / طریقت: روش / بر: پهلو / افسر: تاج / قلمرو ادبی: تشبیه: طریقت مانند جامه بود / تشبیه: حقیقت مانند افسر بود / جناس ناهمسان: بر؛ سر / جناس ناهمسان: بر؛ در / تناسب: حقیقت و طریقت / قافیه: برش؛ سرش/ حروف قافیه: ﹷ ر (مصوت + صامت) قاعده ۲ / حرف روی: ر / قافیه: در؛ بر / حروف قافیه: ﹷ ر (مصوت + صامت) قاعده ۲ / حرف روی: ر / بیت دارای دو قافیه است / بیت دارای موازنه است / واژه آرایی: بود / واج آرایی: «ر» / بر: مجاز از تن / جانبخشی / کنایه: کل جمله کنایه از این است که از دانش طریقت و حقیقت آگاهی داشت. / واژه آرایی: بود / تناسب: سر، افسر، بر / «بر» نخست و «بر» دوم: جناس همسان

بازگردانی: جامه ای از طریقت در تنش بود و تاجی از حقیقت بر سرش بود. [هم از طریقت آگاهی داشت و هم از حقیقت]

گزارش: پشمینه پوشان مراحل رهروی انسان به ‌سوى خدا را به سه پلّه بخش مى‌ کنند: شریعت، طریقت و حقیقت. شریعت گفت پیامبران است. طریقت دید پیامبران است و حقیقت کِرد پیامبران.

تیزوهمی بود در راه آمده / از بد و از نیک آگاه آمده

قلمرو زبانی: وهم: هوش / تیزوهم: تیزهوش / حذف فعل «بود» به قرینه معنایی / قلمرو ادبی: در راه آمده: کنایه از رهروی کرده / از بد و از نیک آگاه آمده: کنایه از اینکه با تجربه و پخته بود / نیک، بد:‌ تضاد / آمده: ردیف / حروف قافیه: اه (مصوت + صامت) قاعده ۲/ حرف روی: «ه» / واج آرایی: «ا» / جناس همسان: آمده (۱- رفته ۲- شده) این دو واژه معنای یکسانی ندارند و باید قافیه به شمار آیند؛ ولی فعلها اگر تفاوت معنایی اندک داشته باشند ردیف می‌سازند و به شعر اشکالی گرفته نمی‌شود.

بازگردانی: شانه به سر تیزهوش بود و رهرویی کرده همچنین مرغ پخته و کارآزموده ای بود.

گفت ای مرغان منم بی هیچ ریب / هم برید حضرت و هم پیک غیب

قلمرو زبانی: مرغ: پرنده / ریب: شک / برید: نامه بر / حضرت: بارگاه / غیب: جهان نهان / قلمرو ادبی: تناسب: برید؛ پیک / حضرت: مجاز از سیمرغ / ای مرغان: جانبخشی / مرغ: نماد یا استعاره از رهرو / قافیه: ریب؛ غیب / حروف قافیه: ﹷ یب (مصوت + صامت+ صامت) قاعده ۲ / حرف روی: «ب» / جناس ناهمسان: ریب؛ غیب

بازگردانی: گفت ای مرغان، بی هیچ شکی من هم نامه بر بارگاه سیمرغ ام و هم پیک غیب ام.

هم ز هر حضرت خبردار آمدم / هم ز فطنت صاحب اسرار آمدم

قلمرو زبانی: حضرت: بارگاه / فطنت: زیرکی / اسرار: رازها / آمدم: شدم / قلمرو ادبی: آمدم: ردیف / قافیه: خبردار؛ اسرار / حروف قافیه: ار (مصوت + صامت) قاعده ۲ / حرف روی: رواج آرایی: «ر»،«م» / جناس ناهمسان: هم، هر

بازگردانی: من هم از بارگاه سیمرغ خبردارم و هم به خاطر زیرکی ام رازدار پادشاهم.

آنک بسم الله در منقار یافت / دور نبود گر بسی اسرار یافت

قلمرو زبانی: آنک: آن کس که / بسی: بسیار / اسرار: رازها / نبود: نیست / گر: اگر / قلمرو ادبی: واژه آرایی: یافت / یافت: ردیف/ قافیه: منقار ؛ اسرار / حروف قافیه: ار (مصوت + صامت) قاعده ۲ / حرف روی: «ر» / واج آرایی: «ر» / آنک بسم الله در منقار یافت: کنایه از کسی که نام خدا همراه او بود و کارش ایزدی بود. / جناس ناهمسان: در؛ دور / بسم الله: تضمین

بازگردانی: آن که کارش ایزدی باشد، بسیاری از رازهای ایزدی را می‌داند.

می‌گذارم در غم خود روزگار / هیچ کس را نیست با من هیچ کار

قلمرو زبانی: می‌گذارم: می‌گذرانم / را: نشانه دارندگی / قلمرو ادبی: روزگار، کار:‌ قافیه / واج آرایی: «ر» / حروف قافیه: ار(مصوت + صامت) قاعده ۲/ حرف روی: «ر» / واژه آرایی: هیچ

بازگردانی: روزگارم را با غم خودم می‌گذرانم و هیچ کس با من کاری ندارد.

چون من آزادم ز خلقان، لاجرم / خلق آزادند از من نیز هم

قلمرو زبانی: چون: به این دلیل که / خلق: مردم؛ آفریده / لاجرم: به ناچار / قلمرو ادبی: واژه آرایی: من؛ خلق؛ آزاد / واج آرایی: «ن»؛ «ا» /

بازگردانی: به این دلیل که من به مردم وابسته نیستم و آزاده ام، مردم نیز به من وابسته نیستند.

چون منم مشغول درد پادشاه / هرگزم دردی نباشد از سپاه

قلمرو زبانی: چون: به این دلیل که / جهش ضمیر: «م» در هرگزم / قلمرو ادبی: واژه آرایی: درد / واج آرایی: «د» / حروف قافیه: اه(مصوت + صامت) قاعده ۲/ حرف روی: ه / درد: مجاز از کارها و مشغله ها

بازگردانی: به این دلیل که مشغول کارهای پادشاهم،‌‌ هرگز از سپاه او آسیبی به من نمی‌رسد.

آب بنمایم ز وهم خویشتن / رازها دانم بسی زین بیش من

قلمرو زبانی: نمودن: نشان دادن / وهم: ذهن / بسی: بسیار / قلمرو ادبی: واج آرایی: «ن» / حروف قافیه: ﹷ ن (مصوت + صامت) قاعده ۲/ حرف روی: «ن»

بازگردانی: از ذهن خودم می‌توانم جای آب را یافت و رازهای بسیاری بیش از این را هم می‌دانم.

با سلیمان در سخن پیش آمدم / لاجرم از خیل او بیش آمدم

قلمرو زبانی: لاجرم: ناچار / خیل: گروه / آمدم: شدم / قلمرو ادبی: تلمیح به داستان سلیمان / پیش، بیش: جناس ناهمسان؛ قافیه / واژه آرایی: آمدم / آمدم: ردیف / حروف قافیه: یش (مصوت + صامت) قاعده ۲ / حرف روی: ش/ جناس همسان: آمدم (۱- رفتم ۲- شدم) این دو واژه معنای یکسانی ندارند و باید قافیه به شمار آیند؛ ولی فعلها اگر تفاوت معنایی اندک داشته باشند ردیف می‌سازند و به شعر اشکالی گرفته نمی‌شود.

بازگردانی: در سخن گفتن با سلیمان از همه پیشی گرفتم و برای همین در میان گروه او از همه پیشتازترم.

هر که غایب شد ز ملکش ای عجب / او نپرسید و نکرد او را طلب

قلمرو زبانی: غایب: ناپیدا / مُلک: فروانروایی / قلمرو ادبی: عجب، طلب:‌ قافیه / حروف قافیه: ﹷ ب (مصوت + صامت) قاعده ۲/ حرف روی: ب

بازگردانی: هر کس که از پادشاهی سیمرغ ناپیدا گشت و از پیش سیمرغ رفت، سیمرغ خواستار او نمی‌شود و به دنبال او نمی‌فرستد.

من چو غایب گشتم از وی یک زمان / کرد هر سویی طلبکاری روان

قلمرو زبانی: یک زمان: مدتی / طلبکار: جستجوگر / روان: راهی؛ روانه / قلمرو ادبی: زمان، روان:‌ جناس / حروف قافیه: ان(مصوت + صامت) قاعده ۲/ حرف روی: «ن»

بازگردانی: ولی زمانی که من مدت کوتاهی از بارگاه او دور می شوم بی درنگ گروهی را برای جستن من می‌فرستد.

زانک می‌نشکفت از من یک نفس / هدهدی را تا ابد این قدر بس

قلمرو زبانی: زانکه: زیرا که / شکفتن: آرام و قرار ‌گرفتن؛ شکیبیدن؛ صبر کرد (بن ماضی: شکفت، بن مضارع: شکیب) / نفس: دم / قدر: ارزش / بس: کافی / قلمرو ادبی: نفس، بس:‌ جناس / حروف قافیه: ﹷ س (مصوت + صامت) قاعده ۲/ حرف روی: «ن»

بازگردانی: زیرا او حتا یک لحظه هم دوری من را برنمی‌تابد و برای من همین اندازه ارزشمندی کافی است.

نامهٔ او بردم و باز آمدم / پیش او در پرده همراز آمدم

قلمرو زبانی: بازآمدم: بازگشتم / آمدم: شدم / قلمرو ادبی: واژه آرایی: آمدم / نیست: آمدم / قافیه: باز ؛ همراز / حروف قافیه: از (مصوت + صامت) قاعده ۲ / حرف روی: ز/ واژه آرایی: او / بازآمدم، آمدم: همریشگی یا اشتقاق / تضاد: بردم؛ باز آمدم / واج آرایی: «د»

بازگردانی: من نامه بر و پیک اویم؛ همچنین در خلوت رازدار او.

هر که او مطلوب پیغمبر بود / زیبدش بر فرق اگر افسر بود

قلمرو زبانی: مطلوب: پسندیده؛ خواسته شده / بُوَد: باشد (بن ماضی: بُود، بن مضارع: بُو) / زیبد: برازیدن (بن ماضی: زیبید، بن مضارع: زیب) / بود: فعل اسنادی  / فرق: شکافی به‌صورت خط که با شانه میان موها پدید می‌آید / افسر: تاج / قلمرو ادبی: بود:‌ قافیه؛ واژه آرایی / واج آرایی: «ر» / حروف قافیه: ﹷ ر (مصوت + صامت) قاعده ۲/ حرف روی: «ر» / فرق: مجاز از سر / تناسب: فرق؛ افسر / بر فرق افسر بودن: کنایه از سروری، فرمانروایی و بزرگداشتن

بازگردانی: هر کس که پیغمبر او را بخواهد و بپسندد اگر بر روی سرش تاجی بنهند شایسته است.

هر که مذکور خدای آمد به خیر / کی رسد در گرد سیرش هیچ طیر

قلمرو زبانی: که: کس / مذکور: یادشده / خیر: نیکی / سیر: رهروی / آمد: شد / قلمرو ادبی: پرسش انکاری / خیر، طیر:‌ جناس؛ قافیه / واج آرایی: «ر» / حروف قافیه: ﹷ یر (مصوت + صامت+ صامت) قاعده ۲/ حرف روی: «ر» / سر؛ خیر؛ طیر: جناس / رسیدن در گرد سیر: کنایه از هیچ کس سرعت رهروی او را ندارد

بازگردانی: خدا از هر کس به نیکی یاد کند هیچ کس نمی‌تواند از او پیشی گرفت.

سالها در بحر و بر می‌گشته‌ام / پای اندر ره به سر می‌گشته‌ام

قلمرو زبانی: بحر: دریا / بر: خشکی / اندر: در / قلمرو ادبی: بحر، بر: جناس ناهمسان / بحر، بر: تضاد / بر، سر: جناس ناهمسان / در، بر، سر: جناس ناهمسان / واژه آرایی: می‌گشته‌ام / نیست: می‌گشته‌ام / قافیه: بر ؛ سر / حروف قافیه: ﹷ ر (مصوت + صامت) قاعده ۲ / حرف روی: ر / تناسب: پا، سر / بحر و بر: مجاز از همه جا / پای اندر ره: کنایه از اینکه همیشه در سفر بوده ام / به سر می‌گشته‌ام: کنایه از اینکه با همه وجودم جهان را گشته ام

بازگردانی: چرا سرزمین ما شاهی ندارد، بیشتر از این درست نیست که کشور بدون شاه بماند.

وادی و کوه و بیابان رفته‌ام / عالمی در عهد طوفان رفته‌ام

قلمرو زبانی: وادی: دره / قلمرو ادبی: وادی: مجاز از سرزمین / واژه آرایی: رفته‌ام / رفته‌ام: ردیف؛ واژه آرایی / قافیه: بیابان ؛ طوفان / حروف قافیه: ان (مصوت + صامت) قاعده ۲ / حرف روی: «ن» / وادی و کوه و بیابان: تناسب؛ مجاز از همه جا / تلمیح به داستان طوفان نوح

بازگردانی: همه جا را دیده ام و مرغی با تجربه ام؛ همچنین در زمان دشواری‌ها و سختی‌ها به همه جهان راه سپرده ام.

سعیدجعفری
جعفری سعید
سعیدجعفری
جعفری سعید

آموزه چهاردهم: سی مرغ و سیمرغ

شبکه تلگرامی: Js_ir@

اینستاگرام: jafari.saeed.ir

تدریس خصوصی برای درس فارسی؛ عربی و علوم و فنون ادبی: ۰۹۳۷۶۷۹۷۸۵۲

سیمرغ

۱- مجمعی کردند مرغان جهان / آنچه بودند آشکارا و نهان

قلمرو زبانی: مجمع: محل اجتماع، انجمن / مجمعی کردند: در جایی جمع شدند / مرغ: پرنده / بودند: فعل غیراسنادی، وجود داشتند / آشکارا: شناخته شده / نهان: ناشناخته / قلمرو ادبی: قالب: مثنوی / وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن(رشته انسانی) / آشکارا، نهان: تضاد / آشکارا و نهان: مجاز از همه / مرغ: نماد رهرو، سالک / جهان، نهان:‌ جناس / واج آرایی: «ا» / در بیتها تمثیل دیده می شود.

بازگردانی: همۀ پرندگان شناخته و ناشناخته جهان در جایی گرد آمدند.

پیام: همایش پرندگان

۲- جمله گفتند این زمان در روزگار / نیست خالی هیچ شهر از شهریار

قلمرو زبانی: جمله: همگی / روزگار: دو تلفّظی / هیچ شهر: گروه اسمی در جایگاه نهاد / هیچ: صفت مبهم؛ شهر: هسته / شهریار: پادشاه  / قلمرو ادبی: شهر: مجاز از سرزمین / جمله، هیچ:‌ تضاد / شهر، شهریار: همریشگی(رشته انسانی)

بازگردانی: همۀ پرندگان گفتند هیچ زمانی هیچ سرزمینی بدون شاه نبوده است.

پیام: ضرورت وجود رهبر و راهنما

۳- چون بود کاقلیم ما را شاه نیست / بیش از این بی شاه بودن راه نیست

قلمرو زبانی: چون: چگونه / بُوَد: می‌باشد (بن ماضی: بود، بن مضارع: بُوْ) / چون بود: چگونه است؟ / کاقلیم: که اقلیم / اقلیم: سرزمین / را: دارندگی (اقلیم ما شاه ندارد.) / نیست: در مصراع اول، وجود ندارد / راه نیست: مصلحت نیست  / قلمرو ادبی: شاه، راه: جناس ناهمسان / واژه‌آرایی: شاه، نیست / نیست: ردیف

بازگردانی: چرا سرزمین ما شاهی ندارد، بیشتر از این درست نیست که کشور بدون شاه بماند.

پیام: ضرورت وجود رهبر

هدهد که پرندۀ دانایی بود و افسری بر سر داشت، گفت: ای یاران، من بیشتر از همه شما جهان را گشته ام و از اطراف و اکناف گیتی آگاهم. ما، پرندگان را نیز پیشوا و شهریاری است. من او را می‌شناسم، نامش سیمرغ است و در پس کوه قاف، بلندترین کوه روی زمین، بر درختی بلند آشیانه دارد.

قلمرو زبانی: هدهد: شانه به سر، پوپک / افسر: تاج / اکناف: جمع کَنَف، کناره‌ها، اطراف / گیتی: جهان / پیشوا: مرشد، راهنما، رهبر / شهریار: شاه / پس: پشت / قاف: نام کوهی افسانه‌ای که به گمان خداجویان، سیمرغ بر فراز آن آشیانه دارد / را «در ما را نیز»: حرف اضافه به معنی برای، مالکیت / پرندگان: بدل از ما / قلمرو ادبی: هدهد: نماد راهبر و راهنما / افسر: استعاره از کاکل / جهان را گشته ام: کنایه از اینکه با تجربه ام / سیمرغ: نماد خداوند

◙ در خرد و بینش، او را همتایی نیست؛ از هر چه گمان توان کرد زیباتر است. با خردمندی و زیبایی، شکوه و جلالی بی مانند دارد و با خرد و دانش خود، آنچه خواهد تواند.

قلمرو زبانی: خرد: عقل و دانش، علم، آگاهی / همتا: مثل و مانند/ «را» در «او را همتایی نیست»، به معنی داشتن (او همتایی ندارد) / جلال: شکوه / آنچه خواهد تواند: هر چه بخواهد می‌تواند انجام دهد.

بازگردانی: در دانش و خرد بی همتاست و از هر چه که تصور شود زیباتر است. با خردمندی و زیبایی، بزرگی و شکوهی بی مانند دارد و با دانایی و خرد هر چیزی را که بخواهد به دست خواهد آورد.

سنجش نیروی او در توان ما نیست. چه کسی می‌تواند ذرّه‌ای از خرد و شکوه و زیبایی او را دریابد؟ سالها پیش نیم شبی از کشور چین گذشت و پری از پرهایش بر این سرزمین افتاد. آن پر چنان زیبا بود که هر که آن را دید، نقشی از آن به خاطر سپرد. این همه نقش و نگار که در جهان هست، هر یک پرتوی از آن پر است! شما که خواستار شهریاری هستید. باید او را بجویید و به درگاه او راه یابید و بدو مهرورزی کنید. لیکن باید بدانید رفتن بر کوه قاف کار آسانی نیست.

قلمرو زبانی: سنجش: اندازه گیری / توان: قدرت / چه کسی … دریابد: پرسش انکاری / پرتو: اشعه / مهرورزی: عشق ورزی / قلمرو ادبی: پر: نماد تجلی خداوند / چین: نماد زیبایی (سرزمین چین به زیبایی و نقٌاشی و نگارگری شهرت داشته است) / پرتو: استعاره از اندک

بازگردانی: ما از شناخت او و نیرویش ناتوانیم. و کسی نمی‌تواند حتی مقدار کمی از بزرگی و زیبایی او را درک کند. سالها پیش شبی که از آسمان کشور چین می‌گذشت، یکی از پرهایش بر زمین چین افتاد و آنقدر آن پر زیبا بود که زیبایی آن درخاطر همه ماند و هر جا زیبایی هست بازتاب نور آن پر زیباست. اگر می‌خواهید شاه داشته باشید باید به حضورش برسید و به او عشق بورزید؛ ولی باید بدانید رفتن به کوه قاف بسیار سخت است.

پیام: جلوۀ شکوه جهان در ذات جاودان خداوند.

شیرمردی باید این ره را شگرف / زان که ره دور است و دریا ژَرف ژرف

قلمرو زبانی: شگرف: قوی، نیرومند / را: حرف اضافه، برای/ زان که: زیراکه / ژرف: عمیق / قلمرو ادبی: شیرمرد: تشبیه، وجه شبه: دلاوری  / دریا: نماد راه دشوار و سخت. / واج آرایی: صامت «ر» / ژرف، ره: واژه‌آرایی

بازگردانی: تنها مردی نیرومند و شایسته می‌تواند این راه را بپیماید؛ زیرا این راه، طولانی و پر خطر است.

پیام: دشواری راه عشق

◙ پرندگان چون سخنان هدهد را شنیدند، جملگی مشتاق دیدار سیمرغ شدند و همه فریاد برآوردند که ما آماده ایم؛ ما از خطرات راه نمی‌هراسیم؛ ما خواستار سیمرغیم.

قلمرو زبانی: جملگی: همه / قلمرو ادبی: سیمرغ: نماد خدا

بازگردانی: پرندگان چون سخنان هدهد را شنیدند، همه دل به دیدن سیمرغ بستند و فریاد زدند که ما آماده ایم، از خطرات راه ترسی نداریم. ما خواهان سیمرغیم.

پیام: رسیدن به خداوند

◙ هدهد گفت «آری، آن که او را شناسد، دوری او را تحمّل نتواند کرد و آنکه بدو رو آرد، بدو نتواند رسید.»

قلمرو ادبی: رو آوردن به کسی: کنایه از به سمت او رفتن، توجه کردن به او

بازگردانی: هدهد گفت: آری؛ هر کس او را بشناسد، دوری از او را نمی‌تواند تحمل کند و وقتی به سوی او برود به دلیل شکوه و بزرگی او نمی‌تواند به او برسد.

پیام: شکوه خداوند و طاقت دوری خدا را نداشتن

◙ امٌا چون از خطرات راه، اندکی بیشتر سخن به میان آورد، برخی از مرغان از همراهی بازایستادند و زبان به پوزش گشودند. بلبل گفت: من گرفتار عشق گلم. با این عشق، چگونه می‌توانم در جستجوی سیمرغ این سفر پر خطر را بر خود هموار کنم؟

قلمرو زبانی: باز ایستادند: فعل پیشوندی، توقف کردند / پوزش: عذر خواهی / چگونه می‌توانم: پرسش انکاری / قلمرو ادبی: سخن به میان آورد: حرف زد / مرغ: استعاره از رهرو / بلبل: نمونهٔ مردمان جمال پرست و عاشق عشق مجازی است. / گل: نماد زیبایی‌های زودگذر، عشق مجازی / بازایستادند: کنایه از منصرف شدن / زبان: مجاز از دهان / زبان گشودن: کنایه از سخن گفتن

بازگردانی: ولی وقتی از خطرهای راه بیشتر حرف زد، برخی از پرندگان از همراهی با او پشیمان شدند و پوزش خواستند. بلبل که نماد مردمان جمال پرست است گفت: من گرفتار عشق گلم. با این عشق، چگونه می‌توانم در جستجوی سیمرغ این سفر خطرناک را به پایان برم و خودم را به سیمرغ برسانم.

پیام: کسی که به زیباییهای دنیا دل ببندد، نمی‌تواند به خداوند نزدیک شود.

◙ هدهد به بلبل پاسخ گفت مهرورزی تو بر گل کار راستان و پاکان است، امّا زیبایی محبوب تو چند روزی بیشتر نیست.

قلمرو زبانی: مهرورزی: عشق ورزی / راستان: راست کرداران / محبوب: دلبر

بازگردانی: عشق تو به گل کار انسانهای پاک و درستکار است، ولی زیبایی معشوق تو چند روز بیشتر به درازا نمی‌کشد. گل زود پژمرده می‌شود و از بین می‌رود.

پیام: آگاهی دادن به بی خبران

گل اگر چه هست بس صاحب جمال / حُسن او در هفته‌ای گیرد زوال

قلمرو زبانی: بس: بسیار / صاحب جمال: زیبا / حسن: زیبایی، نیکویی / زوال: نابودی، از بین رفتن / قلمرو ادبی: گل: نماد دلبر زمینی و مجازی /هفته: مجاز از مدت اندک

بازگردانی: اگرچه گل بسیار زیباست، ولی زیبایی او زود از بین می‌رود.

پیام: زودگذر بودن زیبایی‌های جهان

طاووس نیز چنین عذر آورد که من مرغ بهشتی ام. روزگاری دراز در بهشت به سر برده ام. مار با من آشنا شد؛ آشنایی با او سبب گردید که مرا از بهشت بیرون کنند. اکنون آرزویی بیش ندارم و آن این است که بدان گلشن خرّم بازگردم و در آن گلزار باصفا بیاسایم. مرا از این سفر معذور دارید که مرا با سیمرغ کاری نیست.

قلمرو زبانی: به سر بردن: گذراندن / گلشن: گلزار / خرّم: سرسبز/ باصفا: سرسبز / آسودن: آرامش یافتن، استراحت کردن (بن ماضی: آسود، بن مضارع: آسا)/ مرا معذور دارید: عذر مرا بپذیرید / طاووس، بهشت، مار: تناسب / قلمرو ادبی: طاووس: نماد و نمونهٔ اهل ظاهر است که تکالیف مذهب را به امید مزد، یعنی به آرزوی بهشت و رهایی از رنج دوزخ انجام می‌دهند./ رابطۀ طاووس با مار و بهشت: تلمیح به افسانۀ رانده شدن آدم از بهشت. ابلیس با راهنمایی طاووس در تن مار خود را پنهان کرد و وارد بهشت شد و آدم و حوا را وسوسه کرد تا از میوۀ درخت ممنوعه بخورند و به این دلیل همه با هم از بهشت رانده شدند./ مار: نماد ابلیس / گلشن، گلزار: استعاره از بهشت / عبارت من مرغ بهشتی ام……..بیرون کنند: تلمیح دارد به ماجرای رانده شدن آدم از بهشت

بازگردانی: طاووس هم بهانه آورد که من مرغ بهشتی ام. مدتی دراز در بهشت زیستم. آشنایی با مار باعث شد که مرا از بهشت بیرون کنند و حالا آرزویی جز برگشتن به بهشت و آسایش درآن گلستان ندارم. مرا ببخشبد که کاری با سیمرغ ندارم.

پیام: دوری انسان بهشت جو از خداوند

◙ هدهد پاسخ گفت بهشت جایگاهی خرّم و زیباست؛ امّا زیبایی بهشت نیز پرتوی از جمال سیمرغ است. بهشت در برابر سیمرغ چون ذرّه در برابر خورشید است.

قلمرو زبانی: خرّم: سرسبز / پرتو: اشعه / جمال: زیبایی / قلمرو ادبی: پرتوی از جمال سیمرغ: استعاره (جمال سیمرغ به خورشید تشبیه شده است.) / بهشت چون ذره در … است: تشبیه / ذرّه، خورشید: تضاد

بازگردانی: هدهد پاسخ داد: بهشت بسیار سرسبز و زیباست؛ اما زیبایی بهشت هم جزئی از زیبایی سیمرغ است. بهشت در برابر سیمرغ مانند ذره در برابر خورشید است.

پیام: شکوه و زیبایی سیمرغ

هر که داند گفت با خورشید راز / کی تواند ماند از یک ذرّه باز

قلمرو زبانی: که: کس / داند: بتواند / بازماندن: عقب ماندن؛ واپس ماندن / کی تواند؟: پرسش انکاری / قلمرو ادبی: خورشید: استعاره از خداوند / راز گفتن: کنایه از نزدیک شدن و همسخنی / نمی‌تواند: امکان ندارد / ذرّه: استعاره از خواسته‌های کوچک، بهشت / بازماندن: کنایه از نرسیدن / خورشید، ذره: تضاد / راز، باز: جناس ناهمسان / «داند»و«ماند»: جناسواره؛ زیرا اختلاف در بیش از دو واج است / که و کی: جناس

بازگردانی: هر کس بتواند به خداوند نزدیک شود و رازش را به او بگوید ممکن نیست از خواسته‌های کوچک خود بازبماند و به آن نرسد.

پیام: عشق خداوند از هر چیزی بالاتر است.

◙ آن گاه باز شکاری که شاهان او را روی شست می‌نشاندند و با خویشتن به شکار می‌بردند چنین گفت من بسیار کوشیده ام تا روی دست شاهان جا گرفته ام. پیوسته با انسان بوده ام و برای آنان شکار کرده ام. چه جای آنست که چندین شاهان بگذارم و در بیابانهای بی آب و علف در جستجوی سیمرغ سرگردان شوم؟ آن به که مرا نیز معذور دارید.

قلمرو زبانی: چه جای آنست؟: پرسش انکاری / به: بهتر / فعل«است» بعد از «آن به» به قرینۀ معنوی حذف شده است. / قلمرو ادبی: باز: نماد مردم درباری و جاه طلب / شست: مجاز از دست / دست شاهان: نماد جاه و منصب / گذارم: کنایه از رها کنم / بیابانهای بی آب و علف: استعاره از سختی‌های راه عشق / دست، شست: جناس

بازگردانی: آن وقت، باز شکاری گفت که شاهان مرا روی انگشت شصت می‌نشاندند و با خود به شکار می‌بردند. من تلاش زیادی کرده ام تا به این مقام رسیده ام و همیشه با ایشان همراه بوده ام و برای ایشان شکار کرده ام، چرا باید شاهان را رها کنم و در بیابانهای بی آب و علف در جستجوی سیمرغ سرگردان شوم؟ بهتر است که مرا هم از این کار معاف کنید.

پیام: جاه جو نمی‌تواند در راه عشق گام بردارد.

بعد از آن مرغان دیگر سر به سر / عذرها گفتند مشتی بی خبر

قلمرو زبانی: مرغ: پرنده / عذر: بهانه / سر به سر: همگی / مشت: گروه / بی خبر: ناآگاه / قلمرو ادبی: واج آرایی: صامت «ر» / واژه‌آرایی: سر / مرغ: نماد رهروان راه عشق

بازگردانی: پس از آن[ماجرا] دیگر پرندگان که گروهی نادان و بی خبر بودند، بهانه‌هایی آوردند.

پیام: بهانه آوردن برای حرکت نکردن به سوی حق

امّا هدهد دانا یک یک آنان را پاسخ گفت و عذرشان را رد کرد و چنان از شکوه و خرد و زیبایی سیمرغ سخن راند که مرغان جملگی شیدا و دل باخته گشتند؛ بهانه‌ها یکسو نهادند و خود را آماده ساختند تا در طلب سیمرغ به راه خود ادامه دهند و به کوه قاف سفر کنند.

قلمرو زبانی: امّا: حرف ربط /  «را» در «آنان را»: حرف اضافه، به معنی «به» / سخن راند: فعل مرکب / جملگی: همگی / شیدا: عاشق، دلداده‌ / باختن: از دست دادن (بن ماضی: باخت، بن مضارع: باز)/ شیدا، دل باخته: رابطهٔ معنایی ترادف / کوه قاف: کوهی که سیمرغ بر آن آشیان دارد. / قلمرو ادبی: دل باخته: کنایه از عاشق / یک سو نهادن: کنایه از رها کردن

بازگردانی: ولی هدهد دانا به تک تک ایشان پاسخ داد و بهانه‌های شان را نپذیرفت و چنان از بزرگی و دانایی و زیبایی سیمرغ حرف زد که همه مرغان، عاشق و دلداده سیمرغ شدند بهانه‌ها را کنار گذاشتند و خودشان را آماده کردند تا برای یافتن سیمرغ به راه خود ادامه دهند و به کوه قاف بروند.

◙ آن گاه اندیشیدند که در پیمودن راه و در هنگام گذشتن از دریاها و بیابانها، راهبر و پیشوایی باید داشته باشند. آن گاه برای انتخاب رهبر و پیشوا که در راه، آنان را رهنمون شود، قرعه زدند. قضا را قرعه به نام هدهد افتاد. پس بیش از صد هزار مرغ به دنبال هدهد به پرواز درآمدند. راه بس دور و دراز و هراسناک بود. هر چه می‌رفتند پایان راه پیدا نبود.

هدهد به مهربانی به همه جرئت می‌داد؛ امّا دشواری‌های راه را پنهان نمی‌ساخت.

قلمرو زبانی: پیمودن: طی کردن(بن ماضی: پیمود، بن مضارع: پیما)/ راهبر: راهنما، رهبر / رهنمون: رهنما، پیشوا / قرعه زدن: قرعه کشی کردن / «را» در «قضا را»: حرف اضافه به معنی«از»/ قضا را: اتفاقا (هماوا: غذا: خوراکی، غزا: جنگ) / درآمدند: آغازیدند / بس: بسیار/ قلمرو ادبی: دریاها و بیابانها: استعاره از سختی‌های راه عشق، تضاد / پیشوا، رهبر، راه: تناسب / صدهزار: مجاز از بسیار

بازگردانی: فکر کردند که در پیمودن این راه و برای گذشتن از دریاها و بیابانها رهبر و پیشوایی باید داشته باشند. آن وقت برای انتخاب رهبر که آنان را در راه راهنمایی کند، قرعه کشی کردند. از قضا قرعه به نام هدهد افتاد پس بیشتر از صد هزار مرغ به دنبال هدهد پرواز کردند راه بسیار دور و دراز و وحشتناک بود هرچه بیشتر می رفتند کمتر می‌رسیدند هدهد با مهربانی به همه دل و جرئت می‌داد؛ ولی دشواری‌های راه را پنهان نمی‌کرد.

پیام: داشتن رهبری خردمند

گفت ما را هفت وادی در ره است / چون گذشتی هفت وادی، درگه است

قلمرو زبانی: را: فکّ اضافه، در راه ما / وادی: سرزمین / است: در مصراع اول غیراسنادی، (وجود دارد) / وادی: دره، سرزمین / درگه: بارگاه، مخفف درگاه آستانه در، جلوی در / قلمرو ادبی: وادی: مجاز از بیابان / واژه‌آرایی: هفت وادی، است

بازگردانی: گفت هفت سرزمین در راه ماست، وقتی از این هفت سرزمین بگذریم به پیشگاه سیمرغ می‌رسیم.

پیام: گذشتن از مراحل بسیار خطرناک برای رسیدن به خداوند

وانیامد در جهان زین راه کس / نیست از فرسنگ آن آگاه کس

قلمرو زبانی: وانیامد: بازنگشت، فعل پیشوندی / راه: منظور راه عشق است / فرسنگ یا فرسخ: واحد مسافت، تقریبا شش کیلومتر/ قلمرو ادبی: فرسنگ: مجاز از مسافت / راه، فرسنگ: تناسب / واج آرایی: صامت «س»، «ن»

بازگردانی: کسی در جهان از این راه بازنگشته است و کسی از طول این راه آگاه نیست.

پیام: برگشت ناپذیری راه عشق

وادی نخست: طلب

۱- چون فروآیی به وادی طلب / پیشت آید هر زمانی صد تعب

قلمرو زبانی: فرو آمدن: وارد شدن / طلب: خواستن، اولین قدم در تصوّف است و آن حالتی است که در دل سالک پیدا می‌شود و او را به جستجوی معرفت و حقیقت وامی دارد / پیشت آید: جلوی تو در می‌آید / تعب: رنج و سختی / قلمرو ادبی: وادی طلب: اضافه تشبیهی / صد: مجاز از بسیار / طلب، تعب: جناسواره (از نظر آوایی)

بازگردانی: وقتی به سرزمین طلب برسی، هرلحظه، گرفتار صدها رنج و گرفتاری می‌شوی.

پیام: همراه بودن طلب با رنج

۲- مال، اینجا بایدت انداختن / مِلک اینجا بایدت درباختن

قلمرو زبانی: باید: لازم است / جهش ضمیر در «بایدت» / اینجا: منظور وادی طلب است / مِلک: دارایی / درباختن: از دست دادن (بن ماضی: درباخت، بن مضارع: درباز)/ قلمرو ادبی: مال انداختن: کنایه از رها کردن / مِلک: مجاز از دارایی و ثروت / اینجا بایدت: واژه‌آرایی

بازگردانی: دراین مرحله تو باید قدرت و ثروت را رها کنی.

پیام: رها کردن وابستگی‌ها

وادی دوم: عشق

۱- بعد از این وادی عشق آید پدید / غرق آتش شد کسی کانجا رسید

قلمرو زبانی: این: ضمیر اشاره است و به وادی طلب برمی گردد / آید: فعل اسنادی، می‌شود / پدید: آشکار / قلمرو ادبی: وادی عشق: تشبیه / غرق آتش: استعاره، غرق کنندگی ویژگی آب است در اینجا آتش با عشق به آب مانند شده که فرد راه در خود غرق می‌کند، چون ویژگی آب و آتش در یک جا جمع شده متناقض نما است. / آتش: استعاره از عشق / واج آرایی صامت «د» / غرق آتش شد: کنایه از اینکه آتش عشق همه وجودش را فرا می‌گیرد.

بازگردانی: پس از این مرحله، سرزمین عشق آشکار می‌شود. کسی که به آنجا برسد، عشق همهٔ وجودش را در بر می‌گیرد.

پیام: عاشق شدن

۲- عاشق آن باشد که چون آتش بود / گرم رو، سوزنده و سرکش بود

قلمرو زبانی: گرم رو: صفت فاعلی کوتاه، شیفته، به شتاب رونده و چالاک، کوشا / سوزنده: سوزاننده / قلمرو ادبی: چون آتش بود: تشبیه / سوزنده: کنایه از نابودکننده / گرم رو: کنایه از چالاک / سرکش بودن عشق: تشخیص / سرکش: کنایه از فرمان ناپذیر / تناسب: آتش، گرم، سوزنده

بازگردانی: عاشق کسی است که مانند آتش چالاک، تیز، سوزان و فرمان ناپذیر باشد.

پیام: بی قراری عاشق

وادی سوم: معرفت(شناخت)

۱- بعد از آن بنمایدت پیش نظر/  معرفت را وادی‌ای بی پا و سر

قلمرو زبانی: آن ضمیر اشاره است و به وادی عشق برمی گردد / را: اضافه گسسته / جهش ضمیر «ت» در«بنمایدت پیش نظر»: پیش نظرت بنماید / قلمرو ادبی: معرفت را وادی ای: تشبیه معرفت «مشبه‌» به وادی «مشبه به» / بی پا و سر: کنایه از بی کران / پا، سر: تناسب

بازگردانی:  بعد از مرحله عشق سرزمینی بی پایان از شناخت در برابر چشم تو آشکار و هویدا می‌شود.

پیام: بی پایان بودن معرفت

۲- چون بتابد آفتاب معرفت / از سپهر این ره عالی صفت

قلمرو زبانی: چون: وقتی که ، حرف ربط / معرفت: شناخت / سپهر: آسمان / عالی صفت: والامقام، بلندمرتبه / موقوف المعانی / قلمرو ادبی: آفتاب معرفت: تشبیه رسای اضافی / آفتاب، سپهر، تابیدن: تناسب

بازگردانی: وقتی شناخت خدا مانند آفتاب در آسمان این مسیر ارزشمند آشکار شود،

پیام: وارد شدن به مرحلۀ شناخت

۳- هر یکی بینا شود بر قدر خویش / بازیابد در حقیقت صدر خویش

قلمرو زبانی: بازیابد: فعل پیشوندی، می‌فهمد، درمی یابد  / صدر: طرف بالای مجلس، جایی از اتاق و مانند آن که برای نشستن بزرگان مجلس اختصاص می‌یابد./ قلمرو ادبی: بینا شود: کنایه از آگاه شود / صدر: مجاز از ارزش و اعتبار / قدر، صدر: جناس ناهمسان

بازگردانی: هر کسی به اندازه توانش آگاه و بینا می‌گردد و به درستی از مقام خود باخبر می‌شود.

پیام: یافتن جایگاه به اندازۀ شناخت

سعید جعفری
سعید جعفری
سعید جعفری
سعید جعفرری دبیر فارسی، عربی و انگلیسی
سعید جعفری
سعید جعفری

وادی چهارم: استغنا (بی نیازی)

۱- بعد از این وادی استغنا بود / نه درو دعویّ و نه معنا بود

قلمرو زبانی: استغنا: بی نیازی، در اصطلاح بی نیازی سالک از هر چیز جز خدا / درو: در او، مرجع «او»: وادی استغنا / دعوی: ادعا، ادعای خواستن یا داشتن چیزی؛ معنی و دعوی دو مفهوم متقابل و متضادند. معنی حقیقتی است که نیاز به اثبات ندارد و دعوی لافی است تهی از معنی / بود: می‌باشد / قلمرو ادبی: وادی استغنا: تشبیه رسای اضافی / واژه‌آرایی: نه؛ بود

بازگردانی: بعد از این مرحله، سرزمین استغنا و بی نیازی است که در آن، خواسته و ادعایی وجود ندارد.

پیام: ترک همۀ خواسته‌ها

۲- هشت جنّت نیز این جا مرده‌ای است /  هفت دوزخ همچو یخ افسرده‌ای است

قلمرو زبانی: جنّت: بهشت / افسرده: سرمازده، منجمد / قلمرو ادبی: هفت، هشت: تناسب، جناس ناهمسان / جنّت، دوزخ: تضاد / هشت جنّت… مرده‌ای است: جانبخشی / مرده بودن: کنایه از بی ارزش بودن / هفت دوزخ همچو …: تشبیه / دوزخ چون یخ است: متناقض نما / یخ بودن دوزخ: کنایه از بی ارزشی / واژه‌آرایی: است

بازگردانی: در این مرحله هشت طبقه بهشت، مانند مرده‌ای بی روح و بی ارزش است و هفت مرحلۀ جهنم مانند یخ سرد و منجمد است.

پیام: بی اعتنایی به بهشت و توجه به خداوند

وادی پنجم: توحید (یگانگی)

۱- بعد از این وادی توحید آیدت / منزل تفرید و تجرید آیدت

قلمرو زبانی: توحید: یگانه دانستن خداوند / تفرید: دل خود را متوجه حق کردن، دل از علایق بریدن و خواست خود را فدای خواست ازلی کردن، فرد شمردن و یگانه دانستن خدا؛ تفرید را عطار در معنی گم شدن عارف در معروف به کار می‌برد؛ یعنی وقتی که در توحید غرق شد، آگاهی از این گمشدگی را گم کند و به فراموشی سپارد./ تجرید: در لغت به معنای تنهایی گزیدن؛ ترک گناهان و اعراض از امور دنیوی و تقرب به خداوند؛ در اصطلاح تصوف خالی شدن قلب سالک از آنچه جز خداست / این: ضمیر اشاره است به وادی استغناء برمی گردد. / ضمیر«ت»: در هر دو «آیدت» متمم است. / قلمرو ادبی: وادی توحید: تشبیه / منزل تفرید و تجرید: تشبیه / تفرید، تجرید: جناس ناهمسان / واج آرایی: صامت«ت»/ واژه‌آرایی: آیدت

بازگردانی: دراین مرحله، سرزمین توحید روبه رویت قرار می‌گیرد، جایی که یکی شدن با حق و خالی شدن قلب از غیر او پیش روی تو است.

پیام: فقط به خداوند توجه داشتن

۲- روی‌ها چون زین بیابان در کنند / جمله سر از یک گریبان بر کنند

قلمرو زبانی: روی: چهره / در کردن: بیرون کردن / گریبان: یقه / بر کردن: بلند کردن، برداشتن / قلمرو ادبی: روی: مجاز از وجود / رو در کردن: کنایه از عبور کردن / بیابان: استعاره از وادی توحید / سر از یک گریبان بر کردن: کنایه از به وحدت رسیدن / روی، سر، گریبان: تناسب / درکنند، برکنند: جناس ناهمسان

بازگردانی: وقتی که از این بیابان بگذرند، همه به وحدت و اتحاد می‌رسند.

پیام: رسیدن به مقام توحید

وادی ششم: حیرت (سرگشتگی)

۱- بعد از این وادی حیرت آیدت / کار دائم درد و حسرت آیدت

قلمرو زبانی: حیرت: سرگردانی، در اصطالح صوفیه، امری است که در هنگام تأمل و حضور و تفکر بر قلب عارفان وارد می‌شود / این: مرجع آن وادی توحید / آیدت در مصراع نخست:  متمم «آید به نزد تو»؛ در مصرع دوم «آیدت» مضاف الیه است و جهش دارد «کارت دائم درد و حسرت شود» / فعل آید: در مصرع اول به معنی فرا می‌رسد و ناگذر است؛ اما در مصرع دوم در معنی است آمده و گذرا به مسند است / «آید»: فعل نخست به معنای «می آید» ، فعل دوم به معنای «می شود» / قلمرو ادبی: وادی حیرت: تشبیه / درد، حسرت: تناسب

بازگردانی: پس از این مرحله سرزمین حیرت در برابرت قرار می‌گیرد و کار تو پیوسته درد و حسرت کشیدن خواهد بود.

پیام: رنج کشیدن در مرحله سرگردانی

۲- مرد حیران چون رسد این جایگاه / در تحیّر مانده و گم کرده راه

قلمرو زبانی: حیران: سرگشته / تحیّر: سر گشته شدن، حیران شدن / این جایگاه: منظور وادی حیرت است / قلمرو ادبی: مرد: مجاز از انسان / واج آرایی: تکرار صامت«ر»

بازگردانی: وقتی انسان سرگردان و حیران به این جایگاه برسد در سرگردانی می‌ماند و راه را گم می‌کند.

پیام: سرگردانی و حیرت در راه شناخت خداوند

وادی هفتم: فقر و فنا

۱- بعد از این وادی فقر است و فنا / کی بود اینجا سخن گفتن روا؟

قلمرو زبانی: فقر: درویشی و در اصطلاح رهروان «فنای فی الله» و نیستی سالکان و بیرون آمدن از صفات خود است و این نهایت سیر رهروان است / فنا: نیست شدن و در اصطلاح سقوط اوصاف ناپسند است / روا: جایز / است: فعل غیر اسنادی، وجود دارد / «است» در جمله دوم حذف به قرینه لفظی /  کی بود روا: پرسش انکاری؛ هرگز روا نیست. / قلمرو ادبی: وادی فقر: تشبیه رسای اضافی / وادی فنا: تشبیه رسای اضافی

بازگردانی: پس از این مرحله سرزمین نابودی قرار دارد. در این سرزمین، سخن گفتن جایز نیست.

پیام: خاموشی رهرو پس از فنا

۲- صد هزاران سایهٔ جاوید، تو / گم شده بینی ز یک خورشید، تو

قلمرو ادبی: سایه، خورشید: تضاد / یک، صدهزاران: تضاد / سایه جاوید: استعاره از موجودات که سایه حق تعالی هستند / خورشید: استعاره از ذات الهی / صد هزاران: نماد کثرت / واژه‌آرایی: تو

بازگردانی: موجودات پایدار بی شماری که همچون سایه خداوند هستند، در این جا به خورشید وجود خداوند می‌پیوندند و هیچ دیده نمی‌شوند.

پیام: محو شدن موجودات در برابر وجود خداوند

◙ مرغان از این همه سختی وحشت کردند و برخی در همان نخستین منزل از پا در آمدند. و بسیاری در دومین منزل به زاری زار جان سپردند. امّا کسانی که همّت یارشان بود پیشتر می‌رفتند. روزگار سفر هم سخت دراز شد.

قلمرو زبانی: از پا درآمدند: عبارت فعلی / زاری زار: به خواری /همّت: توجه طالب با تمام قوای روحانی خود به جانب حق برای حصول کمال خود یا دیگری / روزگار: اسم وندی، دو تلفظی / دراز شدن روزگار: طولانی شدن زمان / قلمرو ادبی: مرغان: نماد انسانهای رهرو / از پا در آمدن: کنایه از طاقت نیاوردن در کاری / جان سپردن: کنایه از مردن /  مرغان: مجاز از همه پرندگان / وحشت کردن مرغان: تشخیص / به زاری زار…: کنایه از در بدترین وضعیت / یار بودن همت: تشخیص، کنایه از صبر و استقامت داشتن

بازگردانی: مرغان ازاین همه سختی وحشت زده شدند. برخی درهمان نخستین منزل خسته شدند و بسیاری در دومین منزل در بدترین وضعیت درگذشتند؛ اما آنان که همت یارشان بود پیشتر می‌رفتند زمان سفر، سخت طولانی شد،

◙ این عدّه قلیل چون بر بالای کوه آمدند روشنایی خیره کننده‌ای دیدند؛ امّا از سیمرغ خبری نبود.

قلمرو زبانی: قلیل: اندک / قلمرو ادبی: خبری از سیمرغ نبود: کنایه از اینکه سیمرغ حضور نداشت، دیده نمی‌شد.

بازگردانی: این گروه اندک چون به بالای کوه رسیدند، روشنایی خیره کننده‌ای را دیدند؛ اما از سیمرغ خبری نبود.

◙ مرغان از خستگی و ناامیدی بی حال بر زمین افتادند و همگی را خواب درربود. در خواب سروش غیبی از عالم غیب به آنها پیام رسانید که سیمرغ حقیقی همان شما هستید. ناگهان از خواب پریدند. سختی‌ها و رنج‌ها را فراموش کردند و به شادمانی در یکدیگر نگریستند.

قلمرو زبانی: خستگی: وندی / سروش: پیام آور، فرشته پیام آور، پیامی که از عالم غیبی می‌رسد. / نگریستن: نگاه کردن (بن ماضی: نگریست، بن مضارع: نگر) / قلمرو ادبی: از خواب پریدن: عبارت فعلی / درربود: کنایه از فرا گرفتن / سی مرغ: نماد انسانهایی که راه کمال را تا پایان طی می‌کنند / در خویشتن نگریستن: کنایه از به خود توجه کردن / رنج، شادمانی: تضاد

چون نگه کردند آن سی مرغ زود / بی شک این سی مرغ آن سیمرغ بود

قلمرو ادبی: مرغ: نماد رهرو / زود، بود: جناس ناهمسان / واژه‌آرایی: سی مرغ، آن / تلمیح به آیه ” من عَرفَ نفسَه فقد عَرفَ ربّه” / سیمرغ، سی مرغ: جناس همسان / سیمرغ: نماد حق و خداوند

بازگردانی: وقتی آن سی پرنده در خود نگاه کردند، زود فهمیدند که بدون تردید خودشان همان سیمرغ هستند.

پیام: محو شدن و یکی شدن

خویش را دیدند سیمرغ تمام / بود خود سیمرغ سی مرغ تمام

قلمرو ادبی: سیمرغ: نماد حق و خداوند / واژه‌آرایی: تمام، سیمرغ / سیمرغ، سی مرغ: جناس همسان

بازگردانی: خود را سیمرغ کامل دیدند و این سیمرغ همان سی پرندۀ کامل بود.

پیام: محوشدن و یکی شدن

محو او گشتند آخر بر دوام / سایه در خورشید گم شد و السّلام

قلمرو زبانی: محو:‌ پاک، زدوده، در اصطلاح از بین بردن صفات و عادات بشری برای رسیدن به ذات خداوند / بر دوام: همیشه / والسلام: همین و بس / قلمرو ادبی: سایه: استعاره از موجودات / خورشید: استعاره از خداوند / سایه، خورشید: تضاد

بازگردانی: پرندگان برای همیشه در سیمرغ محو شدند. آری سایه وجود ایشان در پرتو خورشید خداوند نابود گشت.

پیام: محو و یکی شدن

گوشزد: چینش هفت وادی ◄طلب، عشق، معرفت، استغنا، توحید، حیرت، فنا (طعم اتَحَف)

کتاب منطق الطیر، عطٌار نیشابوری

سعید جعفری
سعید جعفری
سعید جعفری
سعید جعفرری دبیر فارسی، عربی و انگلیسی
سعید جعفری
سعید جعفری

کارگاه متن پژوهی 

قلمرو زبانی

۱- معنای واژه‌های «قبا»، «تعب» و «تجرید» را با توجّه به بیت‌های زیر بنویسید.

سرو و مَهت نخوانم، خوانم، چرا نخوانم؟ / هم ماه با کلاهی، هم سرو با قبایی (فرّخی)

مه: ماه / قبا: گونه‌ای جامه بلند مردانه جلوباز

بازگردانی: من تو را سرو و ماه نمی نخوانم؛ ولی باید بخوانم؛ زیرا تو ماهی هستی که کلاه داری و سروی هستی که قبا پوشیده ای.

در این مقام، طرب بی تعب نخواهد دید / که جای نیک و بد است این سرای پاک و پلید (سنایی)

طرب: شادی / تعب: رنج و سختی / سرا: خانه

بازگردانی: در این جایگاه شادی بدون رنج و سختی نیست؛ زیرا این جهان پاک و ناپاک جای نیکی و بدی است.

اوّلاً تجرید شو از هر چه هست / وانگهی از خود بشو یکبار دست (اسیری لاهیجی)

تجرید: در لغت به معنای تنهایی گزیدن؛ ترک گناهان و اعراض از امور دنیوی و تقرب به خداوند؛ در اصطلاح تصوف خالی شدن قلب سالک از آنچه جز خداست.

بازگردانی: نخست تنهایی بگزین و خود را از همه چیز دور کن. سپس از خودت دست بکش.

۲- اجزای بیت زیر را طبق زبان معیار مرتبّ کنید؛ سپس نقش دستوری هر جزء را بنویسید.

بعد از این وادی حیرت آیدت / کار دائم درد و حسرت آیدت

بعد از این، وادی حیرت برایت آید. دائم کارت درد و حسرت آید.

بعد: قید / این: متمم / وادی: نهاد / حیرت: مضاف الیه / ت: متمم / آید: فعل تام / دائم: قید / کار: نهاد / ت: مضاف الیه / درد: مسند /  حسرت: معطوف / آید: فعل اسنادی

۳- متن زیر را با توجّه به «نقش‌های تبعی» بررسی کنید.

ما، پرندگان را نیز پیشوا و شهریاری است. نامش سیمرغ است و در پس کوه قاف، بلندترین کوه روی زمین، بر درختی بلند آشیان دارد.

نقش‌های تبعی: پرندگان: بدل / شهریار: معطوف / بلندترین کوه روی زمین: گروه بدلی

نقش تبعی

قلمرو ادبی

۱- با توجّه به متن درس، هر یک از پرندگان زیر، نماد چه کسانی هستند؟

بلبل (افراد جمال پرست و عاشق عشق مجازی )

باز (جاه جو و مقام طلب)

۲- «وجه شبه» را در بیت زیر، مشخّص کنید؛ توضیح دهید شاعر برای بیان وجه شبه، از کدام آرایه ادبی دیگر بهره گرفته است؟

عاشق آن باشد که چون آتش بوَد / گرم رو، سوزنده و سرکش بوَد

مشبه: عاشق / چون:‌ ادات تشبیه / مشبه به: آتش / وجه شبه: گرم رو، سوزنده و سرکش// وجه شبه دارای کنایه است.

۳- درباره تلمیح به کار رفته در بیت توضیح دهید؟

ز نیرنگ هوا و از فریب آز خاقانی / دلت خُلد است خالی ساز از طاووس و شیطانش (خاقانی)  / آز: حرص / خلد: بهشت جاودان

بازگردانی: ای خاقانی، دلت مانند بهشت جاودان است. آن را از طاووس و شیطان، از نیرنگ هوا و از فریب حرص خالی کن.

بر پایه افسانه‌ای طاووس پرنده بهشتی است. ازین رو ابلیس برای درآمدن به بهشت در تن ماری رخنه کرد و مار نیز به پای طاووسی پیچید و بدین شیوه ابلیس به بهشت درآمد.

قلمرو فکری

۱- معنی و مفهوم بیت زیر را به نثر روان بنویسید.

گل اگر چه هست بس صاحب جمال / حُسن او در هفته‌ای گیرد زوال

بازگردانی: اگرچه گل بسیار زیباست، ولی زیبایی او زود از بین می‌رود.

پیام: زودگذر بودن زیبایی‌های جهان

۲- بیت زیر با کدام بیت از درس ششم مناسبت دارد؟ دلیل خود را بنویسید.

شیرمردی باید این ره را شگرف / زانکه ره دور است و دریا ژرف ژرف

نی، حدیث راه پر خون می‌کند /  قصه‌های عشق مجنون می‌کند

هر دو بیت اشاره به این دارد که راه عشق بسیار پرخطر و دشوار است.

۳- هر بیت زیر، یادآور کدام وادی از هفت وادی عشق است؟

الف) وصلت آن کس یافت کز خود شد فنا / هر که فانی شد ز خود، مردانه‌ای است (عطّار) / وادی فقر و فنا؛ وادی هفتم

بازگردانی: کسی به وصال خدا می رسد که نابود شود. هر کس فانی شد او واقعا مرد است.

ب) دل چه بندی در این سرای مجاز / همّت پست کی رسد به فراز (سنایی) / وادی طلب؛ وادی نخست

بازگردانی: چرا به این جهان خاکی دل بسته ای. کسی که اراده پست دارد به جایگاه بالا نمی رسد.

پ) چشم بگشا به گلستان و ببین / جلوه آب صاف در گل و خار (هاتف اصفهانی) / وادی توحید؛ وادی پنجم

بازگردانی: چشمت را باز کن و ببین که خدا در همه جا جلوه کرده است. (آب نماد خدا و گل و خار نماد پدیده‌های هستی اند.)

۴- با توجّه به آیه شریفه و سروده زیر، تحلیلی کوتاه از داستان «سی مرغ و سیمرغ» ارائه دهید.

﴿وَفِی الْأَرْضِ آیاتٌ لِلْمُوقِنِینَ وَ فِی أَنْفُسِکُمْ أَفَلَا تُبْصِرُونَ= و در روی زمین براى اهل یقین، نشانه‌هایى است و در وجود شما (نیز) نشانه‌هایى است. پس چرا نمى‌نگرید؟

ای نسخه‌ نامه‌ الهی که توئی / وی آینه‌ جمال شاهی که توئی.

بیرون ز تو نیست هر چه در عالم هست / در خود بطلب هر آنچه خواهی که تویی (نجم رازی)

آدمی از دو بخش ساخته شده است: تن و روان. تن ما از جهان مادی و فرودین و روان ما از جهان برین و ایزدی ساخته شده است؛ ازین رو با خودشناسی می توان به خداشناسی دست یافت. در داستان سیمرغ نیز مرغان به رهروی پرداختند و سرانجام پس از رسیدن به کوه قاف دریافتند که سیمرغی که به دنبالش می گشته اند در درون خودشان قرار داشته است.

۵- ……………………………………………………………………………….

سعید جعفری
سعید جعفرری دبیر فارسی، عربی و انگلیسی
سعید جعفری
دبیرستان طوس
سعید جعفری
سعید جعفری
سعید جعفرری دبیر فارسی، عربی و انگلیسی

گنج حکمت: کلان تر و اولی تر

اشتری و گرگی و روباهی از روی مصاحبت مسافرت کردند و با ایشان از وجه زاد و توشه، گرده‌ای بیش نبود. چون زمانی برفتند و رنج راه در ایشان اثر کرد، بر لب آبی نشستند و میان ایشان از برای گرده مخاصمت رفت. تا آخر الامر بر آن قرار گرفت که هر کدام از ایشان به زاد بیشتر، بدین گرده خوردن اولی‌تر.

قلمرو زبانی: اشتر: کاربرد پیشین شتر/ مصاحبت: هم نشینی، هم صحبت داشتن، همسخنی / وجه: سرمایه، پول، نقدینه / زاد: توشه، خوردنی و آشامیدنی که در سفر همراه می‌برند / گرده: قرص نان، نوعی نان / مخاصمت: دشمنی، خصومت / آخرالامر: سرانجام / به زاد بیشتر: سالمندتر / اولی: شایسته؛ اولیتر: شایسته تر (با آنکه «اولیٰ» خود صفت تفضیلی است، در گذشته به آن «تر» افزوده اند) / حذف فعل «باشد» به قرینۀ معنوی / قلمرو ادبی: آب در «لب آب»: مجاز از جوی آب

بازگردانی: روزی سه جانور شتر، گرگ و روباهی همراه هم به سفر رفتند و تنها آذوقه شان، یک قرص نان بود. مسافتی که رفتند و خستگی بر ایشان چیره گشت، کنار جوی آبی نشستند تا استراحت کنند. به خاطر خوردن قرص نان بین‌شان اختلاف افتاد. سرانجام چنین تصمیم گرفتند که هر کس از دیگران بزرگتر باشد برای خوردن نان شایسته تر در نظر گرفته شود.

پیام: تقدّم و اولویت سالمندان.

◙ گرگ گفت پیش از آنکه خدای تعالی این جهان بیافریند، مرا به هفت روز پیشتر مادرم بزاد. روباه گفت راست می‌گویی؛ من آن شب در آن موضع حاضر بودم و شما را چراغ فرامی‌داشتم و مادرت را اعانت می‌کردم. اشتر چون مقالات گرگ و روباه بر آن گونه شنید، گردن دراز کرد و گرده برگرفت و بخورد و گفت: هر که مرا بیند، به حقیقت داند که از شما بسیار کلانترم و جهان از شما زیادت دیده ام و بار بیشتر کشیده ام.

قلمرو زبانی: جمله معترضه: تعالی / پیشتر: قبل تر / «را» در «شما را چراغ فرا داشتم»: حرف اضافه / فراداشتن: بلند کردن و بر سر دست گرفتن؛ نگه‌ داشتن / اعانت: یاری دادن، یاری / مقالات: جِ مقالت، گفتارها، سخنان / کلان: دارای سن بیشتر، بزرگ / زیادت: بیشتر / قلمرو ادبی: کنایه: جهان زیادت دیدن (با تجربه بودن) / سجع: دیده ام، کشیده ام

بازگردانی: گرگ چنین گفت: هفت روز پیش از این که خدای والا، جهان را بیافریند، من به جهان آمده ام. روباه گفت: راست می‌گوید، من در شب زادروزت به مادرت کمک می‌کردم و برای شما، چراغ را نگه می‌داشتم. شتر چون گفتگوی روباه و گرگ را بدین گونه شنید، گردنش را دراز کرد و نان را خورد و چنین گفت: هر که هیکل مرا ببیند، تصدیق خواهد کرد که سن و سال من از همۀ شما بیشتر است و به خوردن قرص نان، شایسته ترم.پیام:

سندبادنامه، ظهیری سمرقندی

پی دی اف درس چهاردهم فارسی دوازدهم

ستایش: ای بی نشان

۱- ای بی نشانِ محض، نشان از که جویمت؟           گم گشت در تو هر دو جهان، از که جویمت؟

قلمرو زبانی: ای: یا /  نشان: نشانه / محض: ناب / جهش ضمیر (نشانت را از که جویم)/ جستن: جستجو کردن (بن ماضی: جست؛ بن مضارع: جو) / دو جهان: دنیا و آخرت / پرسشی انکاری در سراسر شعر / قلمرو ادبی: واژه آرایی: نشان / قالب: غزل / وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (رشته انسانی) / ردیف: از که جویمت؟ / لحن: لحن ستایشی /

بازگردانی: ای خداوند بی نشانه، نشانه ات را از چه کسی بجویم؟ دنیا و آخریت در تو گم شد، از چه کسی تو را بجویم؟

پیام: ناتوانی در شناخت یزدان

لحن ستایشی: ستایش مخصوص خداوند است و شاعر یا نویسنده در سروده یا نوشته خود، خداوند را که خالق بی همتا، قادر بی نظیر و صاحب الطاف فراوان است، می ستاید.

۲- تو گــم نه ای و گـمشدۀ تو منم ولیــک               نایافت یافت می‌نتوان، از که جویمت؟

قلمرو زبانی: مرجع تو: یزدان / نه ای: نیستی / ولیک: ولی / نایافت: نایافته؛ صفت مفعولی کوتاه / می نتوان: نمی توان / لحن: پرسشی انکاری در مصراع دوم / قلمرو ادبی: واژه آرایی: تو /  واج آرایی «ت» /

بازگردانی: تو ناپیدا و گم شده نیستی و من گمشدۀ توام(وجود من بی ارزش و هیچ است نه تو)؛ ولی نمی‌توان نایافته (خدا) را یافت، از چه کسی تو را بجویم؟

پیام: ناتوانی در شناخت یزدان

۳- پیــدا  بســـی  بجُســتمت  امّا نیافــتم                  اکنون مرا بگو که نهان، از که جویمت؟

قلمرو زبانی: بسی: بسیار / از که جویمت؟: از چه کسی سراغ تو را بگیرم / قلمرو ادبی: پیدا، نهان: تضاد /

بازگردانی: ای خداوند بی نشانه، تو را آشکارا بسیار جستجو کردم؛ اما نیافتمت. حالا به من بگو که پنهانی تو را از چه کسی جستجو کنم؟

پیام: ناتوانی در شناخت یزدان

۴- چون در رهت یقین و گمانی همــی رود              ای برتر از یقین و گمان، از که جویمت؟

قلمرو زبانی: چون: هنگامی که / رهت: راه تو / یقین و گمان رفتن: یقین و گمان پیش آمدن / قلمرو ادبی: واژه آرایی: یقین و گمانی

بازگردانی: هنگامی که که در راه تو یقین و گمان پیش می آید، ای کسی که برتر از یقین و گمانی، تو را از چه کسی بجویم.؟

پیام: برتری خدا از یقین و گمان بشر

۵- در جست و جوی تو، دلم از پرده اوفتاد              ای در درون پردۀ جــان، از کــه جویمت؟

قلمرو زبانی: اوفتاد: افتاد / قلمرو ادبی: دل: مجاز از وجود / واژه آرایی: پرده / از پرده اوفتادن: کنایه از رسوا شدن / پرده جان: اضافه تشبیهی / واج آرایی «ر»

بازگردانی: در جست و جوی تو، دلم رسوا شد. ای کسی که در درون پردۀ جان ما جای داری، تو را از چه کسی بجویم؟

پیام: ناتوانی در شناخت یزدان

۶- عطّار اگرچــه یافت به عینِ یقـین تو را              ای بس عیان به عینِ عیان، از که جویمت؟

قلمرو زبانی: عین: چشم / بس: بسیار / عیان: آشکار / قلمرو ادبی: عطار: تخلص؛ نام هنری / واژه آرایی: عین، عیان / عین، عیان: جناس / واج آرایی: «ع» /

بازگردانی: اگرچه عطّار به چشم یقـین تو را پیدا کرد، ای کسی که بس آشکار هستی، با چشم سر، تو را از چه کسی بجویم؟

پیام: ناتوانی حواس ظاهری در شناخت یزدان

عطّار نیشابوری

سعید جعفری
سعید جعفری دبیر فارسی، عربی و انگلیسی

پی دی اف الهی علوم و فنون ادبی دهم

ویدئوی ای بی نشان (آپارات)

ویدئوی ای بی نشان (یوتیوپ)

ستایش: به نام کردگار

آرامگاه عطار
آرامگاه عطار

۱- به نام کردگـــار هفت افــــــلاک / که پیدا کرد آدم از کفی خاک

قلمرو زبانی: کردگار: آفریننده / افلاک: جِ فلک: آسمان ها / پیدا کردن: پدید آوردن / کف: به اندازه سطح داخلی دست / قلمرو ادبی: قالب: مثنوی / وزن مفاعیلن مفاعیلن فعولن (رشته انسانی) / کف: مجاز از اندک / واج آرایی: ک / تلمیح: به آفرینش انسان از خاک/ «آدم» همیشه در ادبیات به معنای حضرت آدم است و «آدمی» به معنای انسان. / هفت افلاک: مجاز از همه جهان / بیشتر بیت ها تلمیح به آیه ای دارد.

بازگردانی: به نام آفریننده هفت آسمان که حضرت آدم را از خاک اندکی پدید آورد.

پیام: آغاز کارها با نام خدا

۲الهی فضـــــل خود را یار ما کن / ز رحمت یک نظر در کار ما کن

قلمرو زبانی: الهی: خدایا، خدای من / فضل: لطف، توجّه، رحمت، احسان  که از خداوند می رسد. / رحمت: مهربانی و بخشایندگی / نظر: نگاه / قلمرو ادبی: جناس ناهمسان: یار و کار / تناسب: فضل و رحمت / نظر در کار کسی کردن: کنایه از توجّه کردن و عنایت به او. / واج آرایی «ا»

بازگردانی: خدایا، بخششت را همراه ما کن و از روی مهر و رحمتت به ما توجه و عنایت کن.

پیام: درخواست یاری

۳تویی رزّاق هـــر پیدا و پنهــــان / تویی خــــلّاق هر دانا و نادان

قلمرو زبانی: رزّاق: روزی دهنده / خلّاق: آفریدگار، خداوند / قلمرو ادبی: تویی: واژه آرایی / تضاد: پیدا و پنهان، دانا و نادان / تناسب: رزّاق ، خلّاق/ ترصیع (رشته انسانی).

بازگردانی: تو روزی دهنده همۀ هستی هستی. تو آفریدگار همه موجودات هستی.

پیام: اشاره به رزاقیت و خلاقیت خداوند

۴زهی گــــــــویا ز تو کام و زبانم / توئی هــــــم آشکارا هم نهانم

قلمرو زبانی: زهی: هنگام اظهار خشنودی یا شگفتی از چیزی یا تشویق و تحسین کسی گفته می شود. خوشا، آفرین، شگفتا / کام: سقف دهان / قلمرو ادبی: کام: دهان / تناسب: گویا، کام و زبان/ تضاد: آشکارا و نهان / واج آرایی «م»

بازگردانی: آفرین بر اینکه دهان و زبانم به نام تو گویاست. تو همه چیز من هستی.

پیام: ذکر خداوند

۵چــو در وقـت بهــــــار آیی پدیدار / حقیقت پرده برداری ز رخسار

قلمرو زبانی: چو: هنگامی که / آمدن: شدن (بن ماضی: آمد، بن مضارع: آ) / پدیدار: آشکار / حقیقت: به راستی، به درستی، حقیقتاً / رخسار: چهره / قلمرو ادبی: پرده از رخسار برداشتن: کنایه از آشکار شدن / تضاد: پدیدار و پرده

بازگردانی: هنگامی که در وقت بهار آشکار شوی، به راستی که زیبایی‌های چهره ات را آشکار می‌کنی.

پیام: طبیعت جلوه زیبایی های خداست

۶فــروغ رویت اندازی سوی خاک / عجایب نقشها سازی سوی خاک

قلمرو زبانی: فروغ: روشنایی، پرتو / عجایب: جِ عجیب؛ چیزهای شگفت انگیز و عجیب / نقش: نقاشی / عجایب نقش ها: ترکیب وصفی وارونه است که به پیروی از زبان عربی، صفت برای کلمهٔ جمع (نقش ها)، به صورت جمع مکسّر آمده است. این کاربرد (جمع آوردن صفت برای موصوف جمع) به پیروی از ادبیات عرب، در زبان فارسی قدما، روایی داشته است. امروزه این شیوه، رایج نیست. به جای آن می گوییم: نقش های عجیب./ قلمرو ادبی: روی، سوی: جناس ناهمسان / خاک: مجاز از زمین / نقش: استعاره از گل‌ها و گیاهان.

بازگردانی: روشنایی رخسارت را به زمین می‌تابانی و زمین را با گلها و گیاهان شگفت انگیز نقاشی می‌کنی.

پیام: فیض ایزدی بر هستی

۷گل از شوق تو خندان در بهارست / از آنش رنگهای بی‌شـــمارست

قلمرو زبانی: از آن: به این خاطر / «ش» در ازآنش به «گل» بازمی گردد (جهش ضمیر) / قلمرو ادبی: تشخیص: گل / تناسب: گل، بهار، رنگ؛ شوق، خندان / خندان شدن گل: شکفتن گل / حسن تعلیل(گل رنگهای گوناگون دارد زیرا از شوق تو خندان است.)

بازگردانی: گل از عشق تو در بهار شکوفه می‌کند و می‌شکفد؛ برای همین خاطر رنگارنگ است.

پیام: عشق جانداران به خدا

۸هر آن وصفی که گویم بیش از آنی / یقین دانم که بی‌شک جانِ جانی

قلمرو زبانی: یقین: یقیناً، بی گمان / جانِ جان: گوهره و اصل / قلمرو ادبی: آن و جان: جناس ناهمسان / تکرار: جان، آن/ واج آرایی «ن».

بازگردانی: هر گونه تو را توصیف کنم، شایستگی تو بیش از آن است. مطمئنم که تو جان و گوهره همۀ هستی هستی (بسیار ارجمندی).

پیام: توصیف ناپذیری خداوند

۹نمی‌دانم نمی‌دانــــم الـــــهی  / تو دانی و تو دانی آنچه خواهی

قلمرو ادبی: تکرار: نمی‌دانم، تو دانی / تضاد: نمی‌دانم، دانی / واج آرایی: «ن»، «ی» / همریشگی (رشته انسانی) / عطار: داروفروش        

پیام: اقرار به نادانی

                                                        الهی نامه: عطار نیشابوری(۵۴۰ -۶۱۸)

تشبیه و انواع آن

جدول زمان بندی فارسی پایه دهم

شیوه برقراری ارتباط با دانش آموزان

برقراری ارتباط با دانش آموز

آموزه ششم: پروردۀ عشق

۱- چون رایت عشق آن جهانگیر / شد چون مه لیلی آسمان گیر

قلمرو زبانی: چون نخست: هنگامی‌که / رایت: درفش، پرچم، بیرق / جهانگیر: گیرنده جهان، فتح کننده دنیا، منظور مجنون است / چون دوم: مانند /  مه: ماه / قلمرو ادبی: قالب: مثنوی / وزن: مفعول مفاعلن فعولن (رشته انسانی)/ رایت عشق: اضافه تشبیهی / «چون» نخست و دوم: جناس همسان / چون مه لیلی: تشبیه / مه: استعاره از جمال و کمال لیلی / آسمان گیر: کنایه از پرآوازه / موقوف المعانی / درون مایه شعر: سختی های عشق

نظامی گنجه ای

بازگردانی: ماه، در شب، بر چهرهٔ آسمان طلوع می کند و گسترهٔ آسمان را نورانی می کند (تسخیر می کند) عشق مجنون نیز به سانِ ماه، علم خود را به نشانهٔ تسخیر جهان برمی افرازد.

پیام: عشق مجنون

۲- هر روز خَنیده نام‌تر گشت / در شیفتگی تمام تر گشت

قلمرو زبانی: خنیده: مشهور، معروف، نامدار / خنیده نام تر گشتن: مشهورتر شدن، پرآوازه تر گردیدن/ شیفتگی: عاشقی / قلمرو ادبی: واج آرایی: «ر» / گشت: واژه آرایی، ردیف / جناس: هر، در

بازگردانی: هر روز نامش مشهورتر شد و در عشق و شیفتگی کامل تر گشت.

پیام: کمال عشق مجنون

۳- برداشــته دل ز کـــار او بخت  / درمانده پدر به کار او سخت

قلمرو زبانی: درمانده: درمانده شده / سخت: به سختی /  قلمرو ادبی: بخت دل ز کار او برداشته: جانبخشی، کنایه از ناامید شدن / بخت، سخت:‌ جناس / واژه آرایی: کار، او

بازگردانی: بخت و اقبال از او ناامید شده و پدر نیز در کار عشق او به سختی درمانده شده بود.

پیام: ناامیدی از درمان مجنون

۴- خویشــان همــه در نیاز با او / هر یک شده چـاره‌ساز با او

قلمرو زبانی: خویشان: ج خویش، اقوام / نیاز: دعا / چاره‌ساز: چاره یاب / قلمرو ادبی: ردیف: با او

بازگردانی: بستگان و خویشاوندان مجنون با پدر مجنون دعا می‌کردند و در فکر راه چاره بودند.

پیام: چاره جویی برای حل مشکل

۵- بیچـــارگی  ورا  چـــو  دیدند / در چاره‌گــری زبان کـشیدند

قلمرو زبانی: بیچارگی: درماندگی، بدبختی / ورا: وی را (مجنون) / چاره‌گری: تدبیر، مصلحت اندیشی، چاره یابی / قلمرو ادبی: زبان کشیدن: سخن گفتن

بازگردانی: بستگان هنگامی‌که درماندگی پدر را مشاهده کردند برای چاره جویی به سخن گفتن پرداختند.

پیام: چاره جویی برای حل مشکل

۶- گـــفتند بـه اتفـــاق یک ســـر / کز کعبه گشاده گردد این در

قلمرو زبانی: به اتفاق: همه با هم / یک سر: همه، سراسر، تماما / کز: که از / گشاده: باز / قلمرو ادبی: در گشاده گردیدن: کنایه از مشکل حل شدن

بازگردانی: بستگان همگی با هم نظر دادند که مشکل مجنون و بیماری عشق او با توسل به کعبه برطرف می‌شود.

پیام: متوسل شدن به کعبه

۷- حاجت گـه جمله جهان اوست / محراب زمین و آسمان اوست

قلمرو زبانی: حاجت گه: محل برآورده شدن حاجت / جمله: همه، سراسر‌‌ / محراب: قبله گاه، جای ایستادن پیش نماز در مسجد / قلمرو ادبی: جهان: مجاز از مردم جهان / زمین، آسمان: مجاز از همه موجودات، تضاد.

بازگردانی: کعبه محل برآورده شدن خواسته همه جهانیان و عبادتگاه همه مردم است.

پیام: برآورده شدن دعا در کعبه

۸- چون موسم حج رسید برخاست / اشتر طلبید و محمل آراست

قلمرو زبانی: موسم: زمان، هنگام / برخاست: بلند شد (بن ماضی: برخاست، بن مضارع: برخیز) / اشتر: شتر / محمل: کجاوه که بر شتر بندند، مهد / آراستن: آماده کردن، (بن ماضی: آراست، بن مضارع: آرا) / قلمرو ادبی:

بازگردانی: زمانی که فصل حج فرارسید، پدر مجنون شتر خواست و کجاوه‌ای فراهم کرد [تا به سوی  کعبه حرکت کند].

پیام: آماده سفر حج شدن

۹- فرزند عـــزیز را به صــد جهد / بنشاند چو ماه در یکی مهد

قلمرو زبانی: صد: مجاز از بسیار/ جهد: کوشش، تلاش، سعی/ مهد: کجاوه / یکی مهد: مهدی / قلمرو ادبی: چو ماه: تشبیه / مهد، جهد: جناس ناهمسان.

بازگردانی: پدر، فرزند گرامی خود را با تلاش بسیار و همچون ماه با احترام و زیبایی در کجاوه نشاند.

پیام: آماده سفر شدن

۱۰- آمد سوی کعبه سینه پر جوش / چون کعبه نهاد حلقه بر گوش

قلمرو زبانی: پرجوش: نگران، پرتب و تاب / نهادن: گذاشتن (بن ماضی: نهاد، بن مضارع: نه)/ قلمرو ادبی: سینه: مجاز از دل / چون کعبه: تشبیه / حلقه بر گوش نهادن: کنایه از بندگی کردن / سینه، گوش: تناسب  / جناس: جوش، گوش / جانبخشی: درِ کعبه، حلقه‌ای دارد و شاعر در دنیای خیال خود، کعبه را مانند غلامی می داند که حلقه بر گوش دارد به نشانهٔ بندگی و تسلیم بی چون و چرا در برابر ارادهٔ پروردگار خود.

بازگردانی: پدر با سینه‌ای پر از درد و ناله، به سوی کعبه آمد و خانه خدا را همچون غلامی حلقه به گوش در آغوش کشید و به آن متوسل شد.

پیام: توسل جستن به کعبه

۱۱- گفت ای پسر این نه جای بازی است / بشتاب که جای چاره سازی است

قلمرو زبانی: بشتاب: عجله کن، (بن ماضی: شتافت، بن مضارع: شتاب) / قلمرو ادبی: نه جای بازیست:  کنایه از اینکه شوخی نیست / واژه آرایی: جا، است /

بازگردانی: پدر به مجنون گفت: فرزندم این جا محل شوخی نیست. تلاش کن تا چاره‌ای برای درد خود بیابی.

پیام: پند دادن به پسر

۱۲- گو یا رب از این گـــزاف کاری / توفیق دهــم به رستگـــاری

قلمرو زبانی: گو: بگو / یا رب: پروردگارا / گزاف: زیاده روی، بیهوده کاری / توفیق: کسی را در کاری یاری کردن /  توفیق دهم: به من توفیق بده / رستگاری: نجات / قلمرو ادبی:

بازگردانی: فرزندم، بگو پروردگارا، مرا از این کار بیهوده عشق نجات بده و توفیق رستگاری ارزانی ام کن.

پیام: دعا برای رهایی از عشق

۱۳- دریاب کــه مبتلای عشــقم / آزاد کــن از بلای عشــقم

قلمرو زبانی: دریاب: رسیدگی کن / که: زیرا / مبتلا: بیمار / قلمرو ادبی: بلای عشق: اضافه تشبیهی / بلای عشقم: جهش ضمیر (من را از بلای عشق …)

بازگردانی: خدایا به کار من رسیدگی کن که اسیر عشق شده ام و بلای عشق مرا در بند کشیده است. مرا نجات بده.

پیام: دعای پدر برای رهایش از عشق

۱۴- مجنون چو حدیث عشق بشنید / اوّل بگــریست پس بخنــدید

قلمرو زبانی: حدیث: سخن / گریستن: گریه کردن (بن ماضی: گریست، بن مضارع: گری) / قلمرو ادبی: بگریست، بخندید: تضاد

بازگردانی: مجنون هنگامی که سخن از عشق شنید، ابتدا گریه کرد و سپس خنده‌ای سر داد.

پیام: گفتگو از عشق

۱۵- از جای چو مار حلقه برجست / در حلقه زلف کعبه زد دست

قلمرو زبانی: حلقه: چنبره زده / برجست: پرید، جهید، (بن ماضی: جست، بن مضارع: جه)/ قلمرو ادبی: چو مار: تشبیه / زلف کعبه: جانبخشی، اضافه استعاری / زلف، دست: تناسب

بازگردانی: مجنون مانند مار چنبره زده پرید و حلقه در خانه خدا را به دست گرفت.

پیام: توسل جستن به کعبه

۱۶- می‌گفت گـــرفته حلقــه در بر / کامروز منم چو حلقه بر در

قلمرو زبانی: بر: آغوش / قلمرو ادبی: بیت ذو قافیتین دارد (در، بر/ بر، در) / حلقه در برگرفتن: کنایه از متوسل شدن / بر، در: جناس ناهمسان / «بر» نخست و «بر» دوم: جناس همسان / چو حلقه: تشبیه / واژه آرایی: حلقه / «در» نخست و «در» دوم: جناس همسان

بازگردانی: مجنون در حالی که حلقه‌های کعبه را در دست گرفته بود می‌گفت: امروز به کعبه متوسل شده ام.

پیام: توسل جستن به کعبه

۱۷- گـویند ز عشق کن جـــدایی / این نیست طـریق آشنایی

قلمرو زبانی: طریق: راه / آشنائی: دوستی و عشق / قلمرو ادبی:

بازگردانی: می‌گویند از عشق فاصله بگیر در حالی که فاصله گرفتن از عشق روش دوستی نیست.

پیام: جدایی ناپذیری از عشق

۱۸- پرورده عشق شد ســـرشتم / جــز عشــق مباد سرنوشتم

قلمرو زبانی: پرورده: پرورش یافته / سرشت: فطرت، آفرینش، طبع / مباد: فعل دعایی / قلمرو ادبی: جانبخشی / واژه آرایی: عشق / واج آرایی «ش»

بازگردانی: من با عشق آفریده شده ام و امیدوارم که سرنوشتم نیز جز با عشق تعیین نشود.

پیام: جدایی ناپذیری از عشق

۱۹- یارب به خـــدایی خـــداییت / وانگــه به کــمال پادشاییت

قلمرو زبانی: یارب: پروردگارا / به: در معنای سوگند / خدائیت: خدایی ات / کمال: کامل بودن / موقوف المعانی / وانگه: و آن گاه/ فعل در جمله دوم و سوم به قرینه معنایی حذف شده است. [سوگند می دهم] / قلمرو ادبی: واژه آرایی: خدایی / واج آرایی: «ا»

بازگردانی: پروردگارا تو را به مقام خداوندیت سوگند می‌دهم؛ همچنین به کامل بودن پادشاهی ات تو را سوگند می‌دهم.

پیام: سوگند دادن خداوند

۲۰- کـــز عشق به غـــایتی رسانم / کاو ماند اگــر چه من نمانم

قلمرو زبانی: غایت: پایان، فرجام، نهایت / کو: که او / رسانم: من را برسان / قلمرو ادبی: واج آرایی «ن»

بازگردانی: که مرا در راه عشق به جایی برسان که عشق بماند هر چند که من نابود شوم.

پیام: جانفشانی برای عشق

۲۱- گرچه ز شراب عشـــق مستم / عاشق‌تر ازین کــنم که هستم

قلمرو زبانی: کنم: (من را کن)/ قلمرو ادبی: شراب عشق: اضافه تشبیهی / مستم، هستم: جناس ناهمسان/

بازگردانی: خداوندا، هر چند که عشق همچون شرابی من را از خود بی خود کرده است؛ اما مرا عاشق تر از این که هستم بکن.

پیام: دعا برای افزونی عشق

۲۲- از عمر من آنچه هست بر جای / بستان و به عمــر لیلی افزای

قلمرو زبانی: بستان: بگیر(بن ماضی: ستاند، بن مضارع: ستان) / افزای: اضافه کن (بن ماضی: افزود، بن مضارع: افزای) / قلمرو ادبی: واژه آرایی: عمر / تضاد: بستان، افزای

بازگردانی: خداوندا آنچه از عمر من باقی است کم کن و بر عمر لیلی اضافه کن.

پیام: دعا برای تندرستی دلبر

۲۳- می‌داشت پدر به سوی او گوش / کاین قصه شنید گشت خاموش

قلمرو زبانی: گوش می‌داشت: گوش می‌کرد / خاموش: ساکت / قلمرو ادبی: واج آرایی: «ش»

بازگردانی: پدر که راز و نیازهای عاشقانه مجنون را شنید ساکت شد.

پیام: ناامیدی پدر

۲۴- دانست کـــه دل اســـیر دارد / دردی نه دوا پذیر دارد

قلمرو زبانی: اسیر: بندی / قلمرو ادبی: واج آرایی: «د» / واژه آرایی: دارد / تضاد: دوا، درد

بازگردانی: فهمید که دل مجنون اسیر عشق است و درد او دردی است که درمانی ندارد.

پیام: درمان ناپذیری عشق

لیلی و مجنون؛ حکیم نظامی گنجه‌ای

کارگاه متن پژوهی

قلمرو زبانی

۱) معنای واژه های مشخّص شده را بنویسید.

جهد برتوست و بر خدا توفیق / زانکه توفیق و جهد هست رفیق  (سنایی)  / جهد: کوشش، تلاش، سعی / توفیق: کسی را در کاری یاری کردن

خنیده به گیتی به مهر و وفا / ز اهریمنی دور و دور از جفا  (فردوسی) / خَنیده: مشهور، معروف، نامدار

۲) سال گذشته خواندیم که در شیوه بلاغی، جای اجزای کلام در جمله، تغییر می کند، امّا در متن آموزشی، مطابق با شیوه عادی و نوشتارِ معیار، نهاد در آغاز جمله و فعل در پایان آن قرار می گیرد.

■ اکنون اجزای بیت زیر را مطابق زبان معیار مرتّب کنید.

گفتند به اتّفاق یک سر  / کز کعبه گشاده گردد این در= یکسر به اتفاق گفتند کز کعبه این در گشاده گردد

۳) در بیت های زیر، نقش «-َ م» را بررسی کنید:

الف) دریاب که مبتلای عشقم / آزاد کن از بلای عشقم / «-َ م» نخست: فعل اسنادی / «-َ م» دوم: مفعول (من را از بلای عشق آزاد کن)

ب) پرورده عشق شد سرشتم / جز عشق مباد سرنوشتم / در هر دو مورد مضاف الیه

قلمرو ادبی

۱) شاعران، در سرودن منظومه های داستانی غالبا از قالب مثنوی بهره می گیرند. مهم ترین دلیل آن را بنویسید.

زیرا به خلاف قالبهای دیگر تغییر قافیه در مثنوی آسان است. هر بیت قافیه جداگانه‌ای دارد و داستان سرا می تواند بی هیچ تنگنایی هزارها بیت بسراید.

۲) هریک از بیت های زیر را از نظر کاربرد آرایه های ادبی بررسی کنید.

چون رایت عشق آن جهان گیر / شد چون مه لیلی آسمان گیر

قلمرو ادبی: رایت عشق: اضافه تشبیهی / «چون» نخست و دوم: جناس همسان / چون مه لیلی: تشبیه / مه: استعاره از جمال و کمال لیلی / آسمان گیر: کنایه از پرآوازه /

برداشته دل ز کار او، بخت / درماند پدر به کار او سخت

قلمرو ادبی: بخت دل از کار او برداشته: جانبخشی، کنایه از ناامید شدن / بخت، سخت:‌ جناس / واژه آرایی: کار، او

۳) در بیت زیر، شاعر چگونه از تشبیه برای خلق کنایه بهره گرفته است؟

آمد سوی کعبه، سینه پرجوش / چون کعبه نهاد حلقه در گوش

«حلقه در گوش نهادن» عبارت کنایی است که وجه شبه تشبیه نیز قرار گرفته است.

قلمرو فکری

۱) معنی و مفهوم بیت زیر را به نثر روان بنویسید.

حاجت گهِ جمله جهان اوست / محراب زمین و آسمان اوست

بازگردانی: کعبه محل برآورده شدن خواسته همه جهانیان و عبادتگاه همه مردم است. / پیام: برآورده شدن دعا در کعبه

۲) در بیت های هفدهم و بیستم، کدام ویژگی های مجنون بارز است؟ – بی توجهی به سرزنش دیگران و از خودگذشتگی در راه عشق

۳) بر مبنای درس و با توجّه به بیت های زیر، تحلیلی از سیر فکری پدر مجنون ارائه دهید.

عشق بازی، کار بیکاران بُوَد / عاقلش با کار بیکاران چه کار؟ (نعمت الله ولی)

از سر تعمیر دل بگذر که معماران عشق / روز اوّل، رنگ این ویرانه، ویران ریختند (بیدل)

پدر مجنون عشق را کار بیهوده و باعث رسوایی می دانست و در پی خلاصی مجنون است؛ ولی دلشده عشق را یک موهبت می داند و زندگانی اش را صرف آن می کند.

۴)‌ مفهوم بیت زیر را با نگرشِ خویشانِ مجنون و چاره سازی آنها مقایسه کنید.

یک بار هم ای عشقِ من از عقل میندیش / بگذار که دل حل بکند مسئله ها را (محمّدعلی بهمنی)

خویشاوندان مجنون، عاقلانه در پی حل مشکل بودند؛ ولی مجنون عاشقانه می اندیشید و در پی عاقلان نبود. عقل و عشق دو راه جداگانه‌ای را درمی نوردند.

گنج حکمت: مردان واقعی

یکی از کوه لُکام به زیارت «سَری سَقَطی» آمد. سلام کرد و گفت: «فلان پیر از کوه لکام تو را سلام گفت.»

سری گفت: «وی در کوه ساکن شده است؟ بس کاری نباشد. مرد باید در میان بازار مشغول تواند بود، چنان که یک لحظه از حق تعالی غایب نشود.»

قلمرو زبانی: لکام:‌ نام کوهی / زیارت:‌ دیدار / سری سقطی: عارف و صوفی سده سوم هجری/ «را» در «تو را سلام گفت»: حرف اضافه به معنای «به» / بس: بسیار / مشغول تواند بود: مشغول باشد

تذکره الاولیا، عطّار

پی دی اف درس ششم فارسی یازدهم
ویدئوی فارسی۲ درس۶ بخش ۱ (پرورده عشق)
ویدئوی فارسی۲ درس۶ بخش ۲ (کارگاه متن پژوهی و گنج حکمت: مردان واقعی)