خَیرُ الْأمور أوسَطُها. (بهترین کارها میانه آنهاست.) تن آدمی شریف است به جان آدمیتّ / نه همین لباس زیباست نشان آدمیّت
سُکوتُ اللسَانِ سَلامَهُ الْإِنسانِ. (خاموشی زبان سلامت انسان است.) عالم بی عمل به چه مانَد؟ به زنبور بی عسل.
الَعْالمُ بلِا عَمَلٍ کَالشَّجَرِ بلِا ثَمَرٍ. (داننده بی کنش مانند درخت بی میوه است.) درخت دوستی بنشان که کام دل به بار آرد / نهال دشمنی برکن که رنج بی شمار آرد.
مَنْ زرَعَ العُدْوانَ حَصَدَ الْخُسْرانَ. (هر کس دشمنی بکارد، زیان درو میکند.) اندازه نگه دار که اندازه نکوست / هم لایق دشمن است و هم لایق دوست.
زینَهُ الْباطِنِ خَیْرٌ مِنْ زینَهِ الظّاهِرِ. (آرایش درون بهتر از آرایش بیرون است.) زبان سرخ سر سبز میدهد بر باد.
اَلتَّمْرینُ الْخامِسُ:
عقربههای هر ساعت را رسم کنید.
ساعت
سعید جعفری
١- ساعت خوانی در زبان عربی، با عدد ترتیبیِ مؤنّث است.
أَیهَّا الْأصْدِقاءُ، (ای دوستان)
وَصَلْنا إلیٰ نِهایَهِ السَّنَهِ الدِّراسیَّهِ؛ (به پایان سال آموزشی رسیدیم.)
فی أمَانِ اللّهِ؛ (در امان خدا)
وَ إلیَ اللقِّاءِ فِی الصَّفِّ التاّسِع؛ِ (تا دیدار [دوباره] در سال نهم)
الله یَحْفَظُکُمْ؛ مَعَ السَّلامَهِ.(خدا نگهدار شما، به سلامت.)
(باید [همه چیز را] بپایید؛ از دست دادن فرصت اندوهآور است.)
بَعْدَ رُجوعِ الْأُمِّ قالَ الْفَرْخُ الثّالِثُ:
(پس از بازگشت مادر جوجه سوم گفت:)
«صاحِبُ الْمَزرَعَهِ طَلَبَ الْمُساعَدَهَ مِنْ أَقْرِبائِهِ لِجَمْعِ الْمَحصولِ. عَلَینا بِالْفِرارِ.» (زمین دار برای جمع کشت از خویشاوندانش یاری خواست. باید بگریزیم.)
أُمُّ الْفِراخِ: نَحنُ فی أَمانٍ. (مادر جوجهها: ما در امانیم.)
ماذا یَفعَلونَ؟ (چه میکنید؟) ماذا یَرفَعنَ؟ (چه را بالا میبرند؟)
هُمْ یَحصُدونَ الْقَمْحَ. (ایشان گندم درو میکنند.) هُنَّ یَرفَعنَ جوَائزِهُنَّ. (ایشان جایزههایشان را بالا میبرند.)
إلیٰ أَینَ یَذهَبانِ؟ (کجا میروند؟) أ هُما تَکتُبانِ فِی الدَّفتَرِ؟ (آیا آن دو در دفتر [چیزی] مینویسند؟)
هُما یَذهَبانِ إلیٰ بَیتِهِما. (آن دو به خانه شان میروند؟) لا؛ هُما تَنظُرانِ إلیٰ صورَتَینِ. (نه؛ آن دو به دو عکس نگاه میکنند؟)
فنّ ترجمه
به دو جمله زیر دقتّ کنید.
الف) أنَتمُا تَعْمَلانِ جَیِّداً. شما به خوبی کار می کنید.
ب) هُما تَعْمَلانِ جَیِّداً. آنها به خوبی کار می کنند.
از کجا بدانیم معنای «تَعْمَلانِ» چیست؟
با توجّه به قاعده ای که خواندید؛ این جملهها را ترجمه کنید.
١- هاتانِ الْبنْتانِ تَکْتُبانِ واجِبَهمُا؛ أ أنَتمُا تَکْتُبانِ أَیضاً؟ (آن دو دختر تکلیفشان را مینویسند. آیا شما دو نفر هم [تکلیفتان را] مینویسید؟)
٢- هُما جارَتانِ نظَیفَتانِ. إنَّهمُا تَغسِلانِ ساحهَ البَیتِ. أ أنَتمُا تَعرِفانِهِما؟ (آن دو، همسایگان پاکیزهای اند. آن دو حیاط خانه را میشویند. آیا شما دو نفر آن دو را میشناسید؟)
سعید جعفری
اَلتَّمارین
اَلتَّمْرینُ الْأَوَّلُ:
با مراجعه به متن درس پاسخ درست کدام است؟
۱- لمِاذا طلَبَ صاحِبُ الْمَزرَعَهِ الْمُساعَدَهَ؟ (چرا زمین دار یاری خواست؟)
● لِجَمع مَحصولِ الْقَمْح. (برای جمع کشت گندم.) ○ لِلضّیافَهِ تَحْتَ الشَّجَرهِ. (برای مهمانی زیر درخت.)
۲- مَتی یَقْدِرُ الْإنْسانُ عَلی کُلِّ شَیءٍ؟ (کی آدمی بر هر کاری تواناست؟)
○ عِنْدَما یعَتَمِدُ علَیَ الآخَرینَ. (هنگامی که به دیگران تکیه میکند.) ● عِنْدَما یَعْتَمِدُ عَلی نَفْسِهِ. (هنگامی که به خودش تکیه میکند.)
۳- فی أیِّ یَومٍ خافتْ أمُّ الفِراخ مِن صاحِبِ المَزرَعَهِ؟ (چه روزی مادر جوجهها از زمین دار ترسید؟)
● عِنْدَما بَدَأَ بِجَمْعِ الْمَحصولِ بِنَفْسِهِ. (هنگامی که او خودش آغاز به جمع کشت کرد.) ○ عِنْدَما طَلَبَ الْمُساعَدَهَ مِنْ أَقْرِبائِهِ. (هنگامی که از خویشاوندانش یاری خواست.)
۴- کَمْ عَدَدُ الْفِراخِ؟ (جوجهها چندتایند؟)
● ثَلاثَهٌ. (سه تا) سِتَّهٌ. (شش تا)
۵٫ هَلْ کانَت الْمَزرَعَهُ صَغیرَهً؟ (آیا کشتزار کوچک بود؟)
○ نعَم؛ کانتْ صَغیرَهً. (آری؛ کوچک بود.) ● لا؛ کانَتْ کَبیرَهً. (نه؛ بزرگ بود.)
اَلتَّمْرینُ الثّانی:
جملههای زیر را ترجمه کنید؛ سپس زیر فعل مضارع خط بکشید.
۱- ألا إِنَّ وَعْدَ اللهِ حَقٌّ وَلکِنَّ أ کثَرَهُم لا یَعلَمونَ. (هان، همانا نوید خداوند حق است؛ اما بیشتر ایشان نمیدانند.)
۲- هذانِ الفَلّاحانِ یَزْرَعانِ الرُّزَّ فِی الرَّبیعِ. (این دو کشاورز در بهار برنج کشت میکنند.)
(این جوی بسیار ژرف است. باید برگردی. آیا میفهمی؟)
وَلَدُ الْفَرَسِ یَسْمَعُ کَلامَ الْحَیَوانَینِ وَ یَقولُ فی نَفْسِهِ: (کره اسب سخن هر دو جانور را میشنود و به خودش میگوید.)
فَیَرْجِعُ إلی والِدَتِهِ وَ یَبْحَثُ عَنِ الْحَلِّ. (سپس به سوی مادرش بازمی گردد و به دنبال راه حل میگردد.)
اَلْأُمُّ تَسْأَلُهُ: «لِماذا رَجَعْتَ!؟» (مادر از او میپرسد: چرا بازگشتی؟)
یَشْرَحُ الْفَرَسُ الْقِصَّهَ وَ تَسْمَعُ الْأُمُّ کَلامَهُ. اَلْأُمُّ تَسْأَلُ وَلَدَها: (اسب داستان را گزارش میکند و مادر سخن او را میشوند. مادر از فرزندش میپرسد:)
«ما هوَ رَأْیُکَ؟ أَ تَقْدِرُ عَلَی الْعُبورِ أَمْ لا؟ مَنْ یَصْدُقُ؟ وَ مَنْ یَکْذِبُ؟» (نظر تو چیست؟ آیا میتوانی بگذری یا نه؟ چه کسی راست میگوید و چه کسی دروغ.)
ما أَجابَ الْفَرَسُ الصَّغیرُ عَنْ سُؤالِها … لکِنَّهُ قالَ بَعدَ دَقیقَتَینِ: (اسب کوچک به پرسشش پاسخ نداد … اما پس از دو دقیقه گفت:)
اَلْبَقَرَهُ تَصْدُقُ وَ السِّنجابُ یَصْدُقُ أَیضاً. اَلْبَقَرَهُ کَبیرَهٌ وَ السِّنْجابُ صَغیرٌ. (گاو راست میگوید و سنجاب هم راست میگوید. گاو بزرگ است و سنجاب کوچک.)
«کُلٌّ مِنهُما یَقولُ رَأیَهُ. فَهِمتُ الْمَوضوعَ.» (هر یک از آن دو نظرش را میگوید. موضوع را فهمیدم.)
یَفْهَمُ الْفَرَسُ الصَّغیرُ کَلامَ أُمِّهِ وَ یَذْهَبُ إلَی النَّهرِ وَ یُشاهِدُ الْبَقَرَهَ وَ السِّنجابَ مَشغولَینِ بِالْجَدَلِ. (اسب کوچک سخن مادرش را میفهمد و به سوی جوی میرود و گاو و سنجاب را میبیند که مشغول بگومگویند.)
اَلبَقَرَهُ:«أَنا أَصْدُقُ وَ أَنتَ تَکْذِبُ.» (گاو: من راست میگویم و تو دروغ میگویی.)
اَلسِّنجابُ: «لا؛ أَنَا أَصْدُقُ وَ أَنتِ تَکْذِبینَ». (سنجاب: نه من راست میگویم و تو دروغ میگویی.)
یَعْبُرُ الْفَرَسُ ذلِکَ النَّهرَ بِسُهولَهٍ؛ (اسب از آن جوی به آسانی میگذرد.)
ثُمَّ یَرْجِعُ وَ یَفْرَحُ لِلتَّجرِبَهِ الْجَدیدَهِ. (سپس بازمی گردد و از تجربه تازه شاد میگردد.)
۴- اَلْکَلامُ کَالدَّواءِ. قَلیلُهُ یَنْفَعُ وَ کَثیرُهُ قاتِلٌ. (سخن چون دارو است. کمش سود می رساند و فراوانش کشنده است.)
۵- غَضَبُ الْجاهِلِ فی قَولِهِ وَ غَضَبُ الْعاقِلِ فی فِعْلِهِ. (خشم نادان در گفته اش است و خشم دانا در کردارش.)
حِوارٌ بیَنَ زائرَینِ فی طرَیقِ کرَبلَاء (گفت و گویی میان دو دیدارگر در راه کربلا.)
اَلزّائِرُ الْإیرانیُّ: أَ أَنتَ تَعرِفُ مَتی نَصِلُ إلی کَربَلاء؟ (آیا تو میدانی کی به کربلا میرسیم؟)
اَلزّائِرُ الْعِراقیُّ: نَعَم؛ بَعدَ ساعَهٍ. أَ أَنتَ جِئتَ مِن إیران؟ (آری؛ یک ساعت دیگر. آیا تو از ایران آمدهای؟)
اَلزّائِرُ الْإیرانیُّ: نَعَم؛ أنا مِن إیران. (آری؛ من از ایرانم.)
اَلزّائِرُ الْعِراقیُّ: وَ مِن أیِّ مَدینهٍ؟ (از چه شهری؟)
اَلزّائِرُ الْإیرانیُّ: مِن مَدینَهِ قُم. أَ أَنتَ جِئتَ إلی إیران ایضاً؟ (از شهر قم. آیا تو نیز به ایران آمدهای؟)
اَلزّائِرُ الْعِراقیُّ: نَعَم؛ جِئتُ مَرَّتَینِ إلی إیران وَ شاهَدْتُ الْمُدُنَ الْمُقَدَّسَهَ. (آری؛ دوبار به ایران آمدهام و شهرهای مقدس را دیدهام.)
اَلزّائِرُ الْإیرانیُّ: کَیفَ کانَتْ سَفرَتُکُم إلی إیران؟ (سفرتان به ایران چگونه بود؟)
اَلزّائِرُ الْعِراقیُّ: کانَتْ طَیِّبَهً؛ لِأَنَّ الشَّعْبَ الْإیرانیَّ شَعبٌ مِضیافٌ. (خوب بود؛ زیرا مردم ایران مردمی مهماننوازند.)
اَلزّائِرُ الْإیرانیُّ: وَ کَذلِکَ الشَّعْبُ الْعِراقیُّ شَعبٌ مِضیافٌ. (همچنین مردم عراق مردمی مهماننوازند.)
اَلزّائِرُ الْعِراقیُّ: الَحَمدُ للِهّ.ِ أ تذَهَبُ إلی کرَبلَاء؟ (سپاس خدای را. آیا به کربلا می روی؟)
اَلزّائِرُ الْإیرانیُّ: نعَم؛ أنا أَمْشی مِنَ النجَّفِ إلی کرَبلَاء. (آری؛ من پیاده از نجف به کربلا می روم.)
اَلزّائِرُ الْعِراقیُّ: أنتَ ضَیفُناَ العَزیزُ فی مَوکبِ الْإمامِ الرِّضا حَتیّ ترَجِعَ. (تو در کاروان امام رضا میهمان گرامیمانی تا برگردی.)
اَلزّائِرُ الْإیرانیُّ: طوبی لِلشَّعبِ الْعِراقیِّ لِهذِهِ الضّیافهِ! (خوشا به مردم عراقی با این مهماننوازی!)
اَلزّائِرُ الْعِراقیُّ: نحَنُ فی خِدمهَ الْمُحِبّینَ لِأهَلِ البْیَتِ. (ما در خدمت دوستاران اهل بیتیم.)
تنوّع آثار ایران و استقرار امنیت، گردشگران را به سفر به ایران برای دیدن زیبایی آثار و طبیعت جذّابش تشویق میکند.
اِبحَثْ فی نَصِّ الدَّرسِ عَن جَوابٍ قَصیرٍ لِهذِهِ الْأَسئِلَهِ. (در متن درس به دنبال پاسخ کوتاهی برای این پرسشها بگرد.)
۱- مَا اسمُ الکهف الّذی هُوَ مِن أطوَلِ الکُهوفِ المائیَّهِ فی العالَمِ؟ (اسم غاری که از درازترین غارهای آبی جهان است چیست؟)
– اسمُه کهف علی صدر. (نامش غاز علی صدر است.)
۲- مِمَّ تَستَطیعُ إیرانُ أن تَحصُلَ عَلَی ثَروهٍ بعدَ النَّفطِ؟ (ایران از چه چیزی میتواند دارایی پس از نفت به دست آورد؟)
– تَستَطیعُ إیران أَنْ تَحصُلَ مِنَ السّیاحَهِ عَلَی ثَروَهٍ عَظیمَهٍ بَعدَ النِّفطِر. (ایران میتواند از گردشگری ثروت هنگفتی را پس از نفت به دست آورد.)
۳- اُذکُر عِمارهً مِنَ العِماراتِ الأثَریّهِ فی مدینهِ إصفهان. (ساختمانی از ساختمانهای تاریخی در شهر اصفهان را یاد کن.)
– مسجد شاه مِنَ العِماراتِ الأثَریّهِ فی مدینهِ إصفهان. (مسجد شاه از ساختمانهای تاریخی در شهر اصفهان است.)
۴- أیُّ صِناعهٍ إیرانیّهٍ تَجذِبُ السّائحینَ مِن کُلِّ العالَمِ؟ (چه صنعت ایرانی گردشگران را از همه جهان جذب میکند؟)
– صِناعاتٌ یَدَویَّهٌ إیرانیّهٍ تَجذِبُ السائحین مِنْ کُلِّ الْعالَمِ. (صنایع دستی ایران گردشگران را از همۀ جهان جذب میکند.)
۵- أینَ تَقَعُ قلعهُ الوالی؟ (دژ والی در واقع است؟) – تقعُ فی إیلام. (در ایلام واقع است.)
۱- مِمَّ = من + ما: از چه 2- تقع: واقع است
لغات درس ۶
سعید جعفریسعید جعفری
سعید جعفرری دبیر فارسی، عربی و انگلیسی
سعید جعفریسعید جعفری
اعلموا (بدانید.)
إعراب أجزاء الجمله الإسمیه و الفعلیه (ادب نیک زشتی خاندان را میپوشاند.)
اعراب به علامت انتهای کلمه گفته میشود و از ویژگیهای بارز زبان عربی است.
کلمات از نظر علامت حرف آخرشان دو نوع اند: معرب و مبنی.
علامت حرف آخر بیشتر اسمها با تغییر جایگاهشان در جمله، تغییر میکند که به آنها «معرب» گفته میشود؛ بیشتر اسمها معرب اند؛ مانند «الله» در جملههای زیر:
﴿ بسم اللهِ الرّحمن الرّحیم﴾
﴿ و اللهُ یَعلمُ ما فی قلوبکُم﴾ الأحزاب: ۵۱
﴿ و استَغفروا اللهَ إنّ اللهَ غفورٌ رحیمٌ﴾ البقره: ۱۹۹
برخی هم با تغییر جایگاهشان در جمله، علامت حرف آخرشان ثابت میماند که «مبنی» نامیده میشوند مانند:
ضمایر ( أنتم، کم، …)؛
اسم اشاره (هذا، ذ لک، …)؛
کلمات پرسشی ( أین ، من، …)
اعراب رفع و علامت آن « ـُــٌ ، ون در جمع مذکّر، ان در مثنی» است؛ مانند: الکاتبُ، کاتبٌ، الکاتبون، الکاتبان.
اعراب نصب و علامت آن « ــَـــًـ ، ین در جمع مذکّر، ین در مثنی» است؛ مانند الکاتبَ، کاتباً، الکاتبینَ، الکاتبَینِ.
اعراب جر و علامت آن « ــِـــٍ ، ین در جمع مذکّر، ین در مثنی» است؛ مانند الکاتبِ، کاتبٍ، الکاتبینَ، الکاتبَینِ.
کلمه دارای اعراب رفع را «مرفوع»؛
دارای اعراب نصب را «منصوب»؛
و دارای اعراب جر را «مجرور» مینامند.
حالتهای اعراب اسم: رفع؛ نصب ؛ جر
حالت های اعراب اسم
اختبر نفسک: عَیِّن إعرابَ للکلماتِ الّتی أُشیرَ إلیه بِخطٍّ، المرفوعهِ وَ المنصوبَهِ وَ المَجرورهِ. (خودت را بیازما: اعراب واژگانی که با خط به آنها اشاره شده است مشخص کن، مرفوع، منصوب و مجرور.)
۲- لا تَکتُب شَیئاً عَلَی الآثارِ التّاریخیَّهِ. (روی آثار تاریخی چیزی ننویس.)
۳- رَسَمَ الأولادُ صورهً جمیلهً عَلَی رَملِ السّاحِلِ. (پسران عکس زیبایی بر روی شن ساحل نگاشتند.)
۱- رمل: ماسه
با نقشهای فاعل، مفعول، مبتدا و خبر آشنا شدید. اکنون با اعراب این نقشها آشنا شوید.
فاعل، مبتدا و خبر، مرفوع اند و مفعول منصوب است (البته هنگامی که یک اسم ظاهر باشند).
﴿ وَلَمّا رَأَى المُؤمِنونَ الأَحزابَ قالوا هٰذا ما وَعَدَنَا اللَّه ﴾ الأحزاب: ۲۲ (هنگامی که مؤمنان [لشگر] حزبها را دیدند گفتند این همان است که خدا به ما نوید داد.)
فاعل و مرفوع به واو مفعول و منصوب به فتحه فاعل و مرفوع به ضمه
ثَمَرَهُ الْعِلْمِ إِخْلاصُ الْعَمَلِ. (میوه دانش پاکی کردار است.)
مبتدا و مرفوع به ضمه خبر و مرفوع به ضمه
اخْتبِر نَفْسَکَ: أَعرِبِ الْکَلِماتِ الْمُلَوَّنَهَ. (خودت را بیازما: اعراب واژگان رنگی را بازگو کن.)
۱- مُدیرُ المدرَسَهِ واقِفٌ أمامَ الاِصطِفافِ الصَّباحیِّ. (مدیر دبیرستان روبه روی صف صبحگاه ایستاده است.) / مُدیرُ: مبتدا و مرفوع؛ رفع به ضمه / واقِفٌ: خبر و مرفوع؛ رفع به ضمه
۲- اللَّونُ البَنَفسَجیُّ لِغُرفَهِ النَّومِ مُهَدِّئُ الأعصابِ. (رنگ بنفش برای اتاق خواب آرام بخش اعصاب است.) / اللَّونُ: مبتدا و مرفوع؛ رفع به ضمه / مُهَدِّئُ: خبر و مرفوع؛ رفع به ضمه
۳- لا یُصَدِّقُ العاقِلُ قَولَ الَّذی یَکذِبُ کثیراً. (خردمند سخن کسی را که بسیار دروغ میگوید باور نمیکند.) / العاقِلُ: فاعل و مرفوع؛ رفع به ضمه / قَولَ: مفعول و منصوب؛ نصب به فتحه
إعراب الصفه و المضاف إلیه.
با صفت و مضاف الیه در پایه نهم آشنا شدید. صفت در اعراب تابع (پیرو) موصوف خودش است و اعراب مضاف الیه جر است (مضاف الیه مجرور است؛ یعنی دارای علامت ـِـــٍ ، ینِ یا ینَ است).
مبتدا، خبر، فاعل و مفعول میتوانند بعد از خودشان صفت یا مضاف الیه داشته باشند؛
مثال: اللَّونُ الأبیَضُ لَونُ الهُدوءِ. (رنگ سفید رنگ آرامش است.)
مبتدا و مرفوع به ضمه صفت و مرفوع به ضمه خبر و مرفوع به ضمه مضاف الیه و مجرور به کسره
فَحَصَ الطَّبیبُ أسنانَ الوَلَدِ الصَّغیرِ. (پزشک دندانهای پسر کوچک را معاینه کرد.)
فعل فاعل و مرفوع مفعول و منصوب مضاف الیه و مجرور صفت و مجرور
اِختَبِر نَفسَکَ؛ عَیِّنِ الصِّفهَ وَ المُضافَ إلَیهِ، ثُمَّ اذکُر إعرابَهُما. (خودت را بیازما: صفت و مضاف الیه را شناسایی کن؛ سپس اعراب آن دو را بازگو کن.)
۱- رِضَا اللهِ فی رِضَا الوالِدَینِ. (خرسندی خدا در خرسندی پدرومادر است.) / اللهِ: مضاف الیه و مجرور به کسره / الوالِدَینِ: مضاف الیه و مجرور به «ین»
۲- سُکوتُ اللّسانِ سَلامَهُ الإنسانِ. (خاموشی زبان تندرستی آدمی است.) / اللّسانِ: مضاف الیه و مجرور به کسره / الإنسانِ: مضاف الیه و مجرور به کسره
۳- یَکذِبُ الإنسانُ الضَّعیفُ وَ یَصدُقُ الإنسانُ القَویُّ. (انسان ناتوان دروغ میگوید و انسان توانا راست میگوید.) / الضَّعیفُ: صفت و مرفوع به تبعیت
۴- الطُّلاّبُ المُؤدّبونَ مُحتَرَمونَ عِندَ المُعلِّمینَ. (دانشآموزان فرهیخته نزد آموزگاران گرامیاند.) / المُؤدّبونَ: صفت و مرفوع به تبعیت/ المُعلِّمینَ: مضاف الیه و مجرور به کسره
۵- الشَّعبُ العالِمُ شَعبٌ ناجِحٌ. (ملت دانا ملت کامیاب است.) / العالِمُ: مضاف الیه و مجرور به کسره / ناجِحٌ: صفت و مرفوع به تبعیت
در گروههای دو نفره شبیه گفت و گوی زیر را در کلاس اجرا کنید.
حوارٌ (گفتگو)
(فی الصَّیدَلیَّهِ) = در داروخانه
الحاجُّ= حج گزار
الصَّیدَلیُّ= داروخانه دار
عَفواً، ما عِندی وَصفَهٌ = ببخشید؛ من نسخه ندارم. وَ أُریدُ هذهِ الأدویَهَ المَکتوبَهَ عَلَی الوَرَقَهِ. = این داروهای نوشته شده بر روی برگه را میخواهم.
أعطِنی الوَرَقَهَ: = برگه را به من بده مِحرارٌ، حُبوبٌ مُسَکِّنَهٌ لِلصُّداعِ، حُبوبٌ مُهَدِّئَهٌ، کَبسول أمبیسیلین، قُطنٌ طِبِّیٌّ، مَرهَمٌ لِحَسّاسِیَّهِ الجِلدِ … = دماسنج، قرص مسکن برای سردرد، قرص آرامش بخش، کپسول آمپی سیلین، پنبه بهداشتی، پماد حساسیت پوست… لا بَأسَ، وَلکِن لا أُعطیکَ أمبیسیلین. = اشکالی ندارد؛ ولی آمپی سیلین به تو نمیدهم.
لِماذا أ ما عِندَکُم؟ = چرا؛ آیا ندارید؟
لا؛ عندنا؛ ولکن بَیعَها بِدونِ وَصفَهٍ غَیرُ مَسموحٍ. = نه؛ داریم؛ امّا فروشش بدون نسخه ممنوع است.
شُکراً جَزیلاً، یا حَضرَهَ الصّیدَلیِّ. = بسیار سپاسمندم؛ جناب داروخانه دار
لِمَن تَشتَری هذِهِ الأدویَهَ؟ = این داروها را برای که میخری؟
أشتَریها لِزُمَلائی فی القافِلَهِ = برای همکارانم در کاروان میخرمش.
الشِّفاءُ مِنَ اللهِ. = درمان از [سوی] خداوند است.
التَّمْرینُ الْخامِسُ: تَرجِمِ العباراتِ التّالیَهَ ثُمَّ أعرِب اِلکَلِماتِ الَّتی تَحتَها خَطٌّ. (عبارتهای زیر را ترجمه کن؛ سپس اعراب واژگانی را که زیرشان خط است بازگو کن.)
۱- هَل جَزاءُ الإحسانِ إلاَّ الإحسانُ. (آیا سزای نیکی جز نیکی است؟) / الإحسانِ: مضاف الیه و مجرور به کسره
۲- خَیرُ النّاسِ مَن نَفَعَ النّاسَ. (بهترین مردم کسی است که به مردم سود میرساند.) / النّاسِ: مضاف الیه و مجرور به کسره / النّاسِ: مفعول و منصوب به فتحه
۳- جَمالُ العِلمِ نَشرُهُ وَ ثَمَرَتُهُ العَمَلُ بِهِ. (زیبایی دانش پراکندن آن است و میوه آن انجام دادن آن.) / نَشرُ: خبر و مرفوع به ضمه / ثَمَرَه: مبتدا و مرفوع به ضمه
۴- الدَّهرُ یَومانِ؛ یَومٌ لَکَ وَ یَومٌ عَلَیکَ. (روزگار دو روز است؛ روزی به سودت و روزی به زیانت.) / یَومانِ: خبر و مرفوع به «ان»
۵- اِستَخرَجَ الفَلّاحونَ ماءً مِن بِئرِ القَریَهِ. (کشاورزان آب را از چاه روستا بیرون کشیدند.) / الفَلّاحونَ: فاعل و مرفوع به ضمه / ماءً: مفعول و منصوب به فتحه
۶- العَقلُ السَّلیمُ فی الجِسمِ السَّلیمِ. (خرد سالم در بدن سالم است.) / السَّلیمُ: مضاف الیه و مجرور به کسره
ترجمه: چه سخن پیامبر زیباست: به بسیاری نمازهایشان، روزه هایشان، حج شان، کارهای نیکشان و بانگ آرام نیایش شبانگاهشان نگاه نکنید؛
وَلٰکِنِ انْظُروا إلَصِدْقِ الَأحادیثِ و أداءالأمانه.»
ترجمه: اما به راستگویی و امانت داریشان نگاه کنید.
وازگان درس پنجم
عَیِّنِ الصَّحیحَ وَ الْخَطَأَ حَسَبَ نَصِّ الدَّرسِ. (با توجه به متن درست و نادرست را شناسایی کنید.)
۱- حاوَلَ الرَّجُلُ الْکَثیرُ الْمَعاصی أَن یُصلِحَ نَفْسَهُ، فَلَم یَستَطِعْ فِی الْبِدایَهِ. √ (مردی پرگناه کوشید که خودش را درست کند، اما در آغاز نتوانست.)
۲- طَلَبَ الرَّجُلُ الْفاضِلُ مِن الرَّجُلِ الْکَثیرِ الْمَعاصی أَنْ یَلْتَزِمَ بِکُلِّ الْحَسَناتِ. × (مرد هنرور از مرد پرگناه خواست که به همه نیکی ها پایبند باشد.)
۳- اِمْتَنَعَ الرَّجُلُ الْکَثیرُ الْمَعاصی عَنِ الذُّنوبِ لِوَفائِهِ بِالْعَهْدِ. √ (مرد پرگناه به خاطر وفا به پیمانش از گناه خودداری کرد.)
۴- کادَ الشّابُّ الْکَذّابُ یَغْرَقُ عِندَما کَذَبَ لِلْمَرَّهِ الثّالِثَهِ. × (جوان دروغ گو هنگامی که برای بار سوم دروغ گفت، نزدیک بود غرق شود.)
۵- یَظْهَرُ الْکِذْبُ فی فَلَتاتِ اللِّسانِ وَ صَفَحاتِ الْوَجْهِ. √ (دروغ در لغزشهای زبان و در همه جای چهره آشکار می شود.)
اِعلَموا (بدانید)
اَلْجُملَهُ بَعدَ النَّکِرَهِ
■ معمولاً هنگامی که بعد از اسمی نکره فعلی بیاید که درباره آن اسمِ نکره توضیح دهد، در ترجمه به فارسی بعد از آن اسم حرفِ ربطِ «که» می آید و فعل، مطابق شرایط جمله ترجمه می شود؛ مثال:
شاهَدْنا سِنجاباً یَقْفِزُ مِنْ شَجَرَهٍ إلی شَجَرَهٍ. = سنجابی را دیدیم که از درختی به درختی می پرید.
إرضاءُ النّاسِ غایَهٌ لا تُدْرَکُ. = راضی ساختن مردم، هدفی است که به دست آورده نمی شود.
رَأَیْتُ وَلَداً یَمْشی بِسُرعَهٍ. = پسری را دیدم که به سرعت راه می رفت.
■ عبارت (رَأَیْتُ وَلَداً یَمْشی بِسُرعَهٍ.) از دو جمله تشکیل شده، و بعد از اسم نکره «وَلَداً» فعل مضارعی آمده است که درباره «وَلَداً» توضیح می دهد؛ در ترجمه فارسی بین دو جمله، حرف ربط «که» می آید و فعل مضارع نیز معمولاً ماضی استمراری ترجمه می شود.
ماضی + اسم نکره + مضارع ماضی استمراری
■ امّا اگر فعلِ اوّل مضارع باشد، ترجمه فعل دوم چگونه خواهد بود؟ به مثال دقّت کنید.
أفتُشُ عَن مُعْجَمٍ یُساعِدُنی فی فَهمِ النُّصوصِ. = دنبال فرهنگ لغتی می گردم که مرا در فهم متون کمک کند. (کمک می کند)
أُشاهِدُ طالِباً یَکْتُبُ تَمارینَ الدَّرْسِ فِی الصَّفِّ. = دانش آموزی را می بینم که تمرین های درس را در کلاس می نویسد.
مضارع + اسم نکره + مضارع مضارع التزامی یا مضارع اِخباری
■ اکنون به ترجمه جمله زیر دقّت کنید.
اشْتَریَتُ الْیَومَ کِتاباً قَدْ رَأَیْتُهُ مِنْ قَبل. = امروز کتابی را خریدم که قبلاً آن را دیده بودم. (دیدم)
ماضی + اسم نکره + ماضی ماضی بعید یا ماضی ساده
تذکّر: ترجمه هنر است و باید در ترجمه به مطالبِ بسیاری مانند موضوع متن، قرائن و قواعد زبان مقصد توجّه کرد.
اخْتبِرْ نفْسَکَ: أ: تَرجِم هذه العبارهَ حَسَبَ قواعِدِ الدَّرسِ ثُمَّ عَیِّن نَوعَ الأفعالِ. (خودت را بیازما: این عبارت را با توجه به قواعد درس ترجمه کن؛ سپس نوع فعل ها را بازگو کن.)
اللُهُمَّ إنِّی أعوذُ بِکَ مِن نَفسٍ لا تَشبَعُ وَ مِن قَلبٍ لا یَخشَعُ وَ مِن عِلمٍ لا یَنفَعُ وَ مِن صلاهٍ لا تُرفَعُ وَ مِن دُعاءٍ لا یُسمَعُ.
(همانا من از نفسی که سیر نمیشود و از دلی که فروتنی نمی ورزد و از دانشی که سود نمی رساند و از نمازی که بالا برده نمی شود و از دعایی که شنیده نمیشود، به تو پناه میبردم.)
۱- لا تَشْبَعُ: سیر نمی شود ۲- لا یَخْشَعُ: فروتنی نمی کند ۳- لا ترْفعُ: بالا برده نمی شود (بالا نمی رود)
حوارٌ (گفتگو)
(شِراءُ شَریحَهِ الْهاتِفِ الْجَوّالِ) = خرید سیم کارت گوشی همراه
الزّائِرَهُ = حج گزار
مُوَظَّفُ الإِتِّصالاتِ= کارمند مخابرات
رَجاءً، أَعْطِنی شَیحهَ الْجَوّالِ= لطفا؛ سیم کارت گوشی به من بدهید.
تَفَضَّلی، و هَلْ تُریدینَ بِطاقَهَ الشَّحْنِ = بفرما؛ آیا کارت شارژ هم می خواهی.
نَعَم؛ مِنْ فَضْلِکَ أَعْطِنی بِطاقَهً بِمَبلَغِ خَمْسَهٍ وَ عِشرینَ ریالاً = آری؛ لطفا کارتی به مبلغ بیست و پنج ریال به من بده.
تَسْتَطیعینَ أَنْ تَشْحَنی رَصیدَ جَوّالِکِ عَبْرَ الْإنتِرنِت = می توانی گوشی ات را از راه اینترنت شارژ کنی.
الزّائِرَهُ تُریدُ أَن تَتَّصِلَ لکِن لا یَعْمَلُ الشَّحْنُ، فَتَذْهَبُ عِندَ موَظَّفِ الإِتِّصالاتِ وَ تَقولُ لَهُ: = زیارت کننده می خواهد که تماس بگیرد؛ ولی کار نمی کند؛ در نتیجه نزد کارمند مخابرات می رود و به او می گوید:
أَعْطینی الْبِطاقَهَ مِنْ فَضلِکِ. سامِحینی؛ أَنتِ عَلَی الْحَقِّ. أُبَدِّلُ لَکِ الْبِطاقَهَ. = کارت را به من بده؛ لطفا؛ مرا ببخش؛ حق با تو است؛ کارت را برایت عوض می کنم.
۱- اَلشَّیحَه: سیم کارت ۲- اَلشَّحْن: شارژ کردن ۳- أَنْ تَشْحَنی: که شارژ کنی ۴- اَلرَّصید: اعتبار مالی، شارژ ۵- سامِحینی: مرا ببخش ۶- أَنتِ عَلَی الْحَقِّ: حق با شماست
ادات استفهام / کلمه های پرسشی
گوشزد: دانش آموزان ارجمند، برخی از این واژه های پرسشی را هنوز نخوانده اید؛ ولی بهتر است همه اینها را بیاموزید.
التمارین
اَلتَّمرینُ الْأَوَّلُ: أَیُّ کَلِمَهٍ مِن کَلِماتِ مُعجَمِ الدَّرسِ تُناسِبُ التَّوضیحاتِ التّالیَهَ؟ (چه واژه ای از واژگان لغتنامه درس با گزارش های زیر هماهنگ است.)
۱- ما کانَ یَعْرِفُ السِّباحَهَ؛ فَصَرَخَ النَّجْدَهَ، اَلنَّجْدَهَ: کاد یغرق (شنا نمی دانست؛ پس بانگ زد: کمک کمک: نزدیک بود غرق شود)
۲- أَخفی شَیئاً، وَ جَعَلَهُ بَعیداً عَنِ الْأَنظارِ: أضمَرَ (چیزی را نهفت و آن را دور از نگاه ها نهاد: پنهان کرد.)
۳- حَسِبَهُ کِذْباً، وَ ما قَبِلَهُ: أنکَرَ ( آن را دروغ پنداشت و نپذیرفتش: دروغ دانست.)
۴- عَمِلَ عَمَلاً عِدَّهَ مَرّاتٍ: کرَّرَ (کاری را چندبار انجام داد: تکرار کرد.)
۵- أَصْبَحَ کَبیراً: کبُرّ (بزرگ گشت: بزرگ شد.)
اَلتَّمرینُ الثّانی: تَرجِمَ الأحادیثَ، ثُمَّ عَیِّنِ المَطلوبَ مِنکَ. (حدیث ها را ترجمه کن؛ سپس آنچه را از تو خواسته شده، شناسایی کن.)
(با دروغگو مشورت مکن؛ زیرا او همانند سراب است. دور را برای تو نزدیک می سازد و نزدیک را برای تو دور می سازد.)
۴- یَبلُغُ الصّادِقُ بِصِدقِهِ ما لا یَبلُغُهُ الکاذِبُ بِاحتِیالِهِ. (الفاعِلَ)
(انسان راستگو با راستگویى به جایى می رسد که دروغگو با فریبکاری اش بدان نمی رسد.) / الفاعِلَ: الصّادِقُ، الکاذِبُ
۵- لا تُحَدِّثْ النّاسَ بِکُلِّ ما سَمِعتَ بِهِ. (فعلَ النَّهی)
(درباره هر آنچه شنیدى با مردم سخن مگو.) / فعلَ النَّهی: لا تُحَدِّثْ
۱- اَلسِّباحَه: شنا کردن ۲- لا تَغتَرّوا: فریب نخورید ۳- لا تَسْتَشِرْ: با … مشورت نکن ۴- یُقَرِّبُ: نزدیک می سازد ۵- یُبَعِّدُ: دور می سازد ۶- اَلإِحْتیال: فریبکاری
اَلتَّمْرینُ الثّالِثُ: عَیِّنِ الْکَلِمَهَ الْغَریبَهَ فی کُلِّ مَجموعَهٍ مَعَ بَیانِ السَّبَبِ. (واژه ناهماهنگ در هر مجموعه را با بیان سبب شناسایی کن.)
(آیا استاد موافقت کرد که آزمون دانش جویان را به مدت دوهفته به تأخیر بیندازد. – نه؛ استاد موافقت نکرد که آزمون دانش جویان را به مدت دو هفته به تأخیر بیندازد.)
۲- ماذا قالَ الرَّجُلُ لِرَسولِ اللّهِ حینَ جاءَ إلَیهِ؟ – الرجل قال: «عَلِّمْنی خُلُقاً یجْمَعُ لی خَیرَ الدُّنیا وَ الْآخِرَه.»
(مرد به فرستاده خداوند چه چیزی گفت هنگامی که نزد او آمد(رفت). – مرد گفت: اخلاقی به من بیاموز که خیر دنیا و آخرت را برای من گرد آورد.)
(چرا دانش آموزان شاد شدند؟ – زیرا نقشه ایشان برای عقب انداختن آزمون گرفت (موفق شد))
اِعلَموا (بدانید.)
تَرْجَمَهُ الْفِعْلِ الْمُضارِعِ (۱)
■ حروف «أَنْ: که» و «کَی، لِـ ، لِکَی ، حَتَّی: تا، برای اینکه» بر سر فعل مضارع میآیند و در معنای آن تغییر ایجاد میکنند؛ فعلهایی که دارای این حروف اند، در فارسی «مضارع التزامی» ترجمه میشوند؛ مثال:
یحْکُمُ: داوری میکند / حَتَّی یحْکُمَ: تا داوری کند
یحاوِلونَ: تلاش میکنند / أَنْ یحاوِلوا: که تلاش کنند
تَفْرَحونَ: شاد میشوید / لِکَی تَفْرَحوا: تا شاد شوید
یَجْعَلُ: قرار میدهد / لِیَجْعَلَ: تا قرار بدهد
یذْهَبْنَ: میروند / کَی یذْهَبْنَ: تا بروند
■ فعل مضارعِ دارای «لَنْ» معادلِ «آینده منفی» در زبان فارسی است؛ مثال: تَنالونَ: دست مییابید؛ لَنْ تَنالوا: دست نخواهید یافت.
این حروف در انتهای فعل مضارع تغییراتی را ایجاد میکنند. (به جز در ساختهایی مانند یَفْعَلْنَ و تَفْعَلْنَ)
انواع «لام» در عربی
انواع «لام»
اختَبِر نفسَکَ: تَرجِم الآیتَینِ وَ الحدیثَ حَسَبَ قواعِدِ الدَّرسِ ثُمَّ عَیّن الأفعالَ المضارعهَ. (دو آیه و حدیث را با توجه به قواعد درس ترجمه کن؛ سپس فعلهای مضارع را شناسایی کن.)
(شاید چیزى را ناپسند بدارید در حالى که آن براى شما نیکوست، و شاید چیزى را دوست بدارید در حالى که آن براى شما بد است.)
۲- ﴿… أنفِقوا مِمّا رَزَقناکُم مِن قَبلِ أن یأتی یومٌ لا بَیعٌ فیهِ وَ لا خُلَّهٌ …﴾ / الفعل المضارع: یَأتی
(از آنچه به شما روزی کرده ایم بخشش کنید، پیش از آنکه روزی بیاید که در آن نه خرید و فروشی است و نه دوستی ای ….)
۳- مِن أخلاقِ الجاهِلِ الإجابَهُ قَبلَ أن یسمَعَ وَ المُعارَضَهُ قَبلَ أن یفهَمَ وَ الحُکمَ بِما لا یعلَمُ. / الفعل المضارع: یَسمَعَ، یَفهَمَ، یَعلَمُ
(یکى از خویهاى نادان این است که قبل از شنیدن [مطلب] پاسخ مى دهد و پیش از آن که [مقصود گوینده را ] بفهمد مخالفت مى ورزد و درباره آنچه نمی داند، داوری مى کند.)
۱- آشنایی با این تغییرات، از اهداف آموزشی کتاب درسی نیست. ۲- رَزَقَ: روزی داد 3- خُلَّه: دوستی 4- مُعارَضَه: مخالفت
saeedjafari
jafarisaeed
حوارٌ (گفتگو)
(فی الصَّیدَلیهِ) = در داروخانه
الحاجُّ= حج گزار
الصَّیدَلی= داروخانه دار
عَفواً، ما عِندی وَصفَهٌ = ببخشید؛ من نسخه ندارم. وَ أُریدُ هذهِ الأدویهَ المَکتوبَهَ عَلَی الوَرَقَهِ. = این داروهای نوشته شده بر روی ورقه را میخواهم.
أعطِنی الوَرَقَهَ: = ورقه را به من بده مِحرارٌ، حُبوبٌ مُسَکِّنَهٌ لِلصُّداعِ، حُبوبٌ مُهَدِّئَهٌ، کَبسول أمبیسیلین، قُطنٌ طِبِّی، مَرهَمٌ لِحَسّاسِیهِ الجِلدِ … = دماسنج، قرص مسکن برای سردرد، قرص آرامشبخش، کپسول آمپی سیلین، پنبه طبّی، پماد حساسیت پوست… لا بَأسَ، وَ لکِن لا أُعطیکَ أمبیسیلین. = اشکالی ندارد؛ ولی آمپیسیلین به تو نمی دهم.
لِماذا لا تُعطینی؟ = چرا به من [آمپیسیلین] نمی دهی؟
لِأنَّ بَیعَها بِدونِ وَصفَهٍ غَیرُ مَسموحٍ. = زیرا فروشش بدون نسخه ممنوع است. لِمَن تَشتَری هذِهِ الأدویهَ؟ = این دارو را برای که میخری؟
أشتَریها لِزُمَلائی فی القافِلَهِ = برای همکارانم در کاروان میخرمش. یا حَضرَهَ الصَّیدَلی. = جناب داروخانه دار
رَجاءً، راجِعِ الطَّبیبَ؛ = لطفا؛ به پزشک مراجعه کن. الشِّفاءُ مِنَ اللهِ. = درمان از [سوی] خداوند است.
(با دروغگو مشورت مکن؛ زیرا او همانند سراب است. دور را برای تو نزدیک میسازد و نزدیک را برای تو دور میسازد.)
۳- یَبلُغُ الصّادِقُ بِصِدقِهِ ما لا یَبلُغُهُ الکاذِبُ بِاحتِیالِهِ. (الفاعِلَ)
(انسان راستگو با راستگویىاش به جایى میرسد که دروغگو با فریبکاریاش بدان نمیرسد.) / الفاعِلَ: الصّادِقُ، الکاذِبُ
۴- لا تُحَدِّثْ النّاسَ بِکُلِّ ما سَمِعتَ بِهِ. (فعلَ النَّهی)
(درباره هر چه شنیدى با مردم سخن مگو.) / فعلَ النَّهی: لا تُحَدِّثْ
۱- لا تَغتَرّوا: فریب نخورید ۲- اَلصّیام: روزه. 3- لا تَسْتَشِرْ: با … مشورت نکن 4- یقَرِّبُ: نزدیک میسازد ۵- یبَعِّدُ: دور میسازد ۶- اَلِإحْتیال: فریبکاری
اَلتَّمرینُ الثّالِثُ: عَیّنِ الکلمهَ الَّتی لا تُناسِبُ الکلماتِ الأُخرَی مَعَ بیانِ السَّبَبِ. (با بیان علت، واژه ای را که با واژگان دیگر هماهنگی ندارد پیدا کن.)