واژه مروزی از دو واژک «مرو» و «زی» ساخته شده است به معنای کسی که در شهر «مرو» زندگی می کند. این واژه، دوتلفظی است و می توان آن را مروزی به سکون «و» و به فتح آن به زبان آورد؛ مانند مهربان که با دو تلفظ ضبط شده است. مرویان را مرغزی نیز گفته اند.
کسایی پرچمدار ادب شیعی
دوازده سال از مرگ رودکی سخنور پرآوازه قرن چهارم هجری میگذشت که ابوالحسن کسایی به سال ۳۴۱ هـ.ق. در مرو دیده به جهان گشود.
دوران شاعری کسایی با اواخر عهد سامانی و اوایل کار غزنویان همزمان بوده است. کسایی در آغاز کار، برخی از شاهان را ستود؛ اما در میانسالی از این کار پشیمان شد و یکسره راه پارسایی و اندرزگویی در پیش گرفت. مذهب او شیعه دوازده امامی بوده؛ بنابراین همزمان با فردوسی به عنوان نخستین سراینده دلبسته اهل بیت درفش جانبداری و ستایش خاندان پیامبر را بر دوش کشیده است:
مدحت کن و بستای کسی را که پیمبر / بستود و ثنا کرد و بدو داد همه کار
قلمرو زبانی: مدحت: ستایش / ثنا: بزرگ داشتن / قلمرو ادبی: وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن
بازگردانی: ستایش کن و از خوبیهای کسی بگو که پیغمبر او را ستود و ستایش گفت و همه کارها را به او داد.
آن کیست بدین حال و که بوده است و که باشد؟ / جز شیر خداوند جهان، حیدر کرّار
قلمرو زبانی: حیدر: شیر / کرّار: تازنده / قلمرو ادبی: شیر خداوند: استعاره از حضرت علی / حیدر: استعاره از حضرت علی
بازگردانی: چه کسی با این ویژگیها بوده است و میباشد به جز حضرت علی که شیر خدا و دلاور حمله آورنده است.
این دین هدی را به مثل دایره ای دان / پیغمبر ما مرکز و حیدر خط پرگار
قلمرو زبانی: هدی: هدایت (هدایت کننده) / به مثل: مانند / قلمرو ادبی: سه تشبیه
بازگردانی: دین هدایت کننده مانند دایره است و پیامبر مرکز این دایره است و علی محیط این دایره.
علم همه عالم به علی داد پیمبر / چون ابر بهاری که دهد سیل به گلزار
قلمرو زبانی: عالم: جهان / قلمرو ادبی: واج آرایی / تشبیه: چون ابر بهاری … / اغراق
بازگردانی: دانش همه جهان را پیامبر به علی داد همانگونه که ابر بهاری به گلزار آب و سیل میدهد.
کسایی را باید پیرو رودکی و پیشرو ناصرخسرو، شاعر آزاده قرن پنجم هجری، دانست. در روزگار وی ویژگی شعر رودکی بسیار پرآوازه بوده و از همین رو کسایی از وی با نام «استاد شاعران جهان» یاد کرده و خود را کم از صد یک او دانسته است.
هم اشعار زهدآمیز و هم ارادت او به خاندان پیامبر، بعدها سرمشق ناصر خسرو قبادیانی قرار گرفته و آن شاعر پرآوازه را به پیروی شعر و راه کسایی کشانده است.
اشعار کسایی: دیوان کسایی ظاهرا تا سده ششم هجری موجود بوده و بعدها از میان رفته است. کسانی که دیوان او را دیده بودند آن را کتابی لبریز از ستایش پیامبر و خاندان و سرشار از زهد و پند و موعظه توصیف کردهاند. همین مقدار اندکی هم که از شعر او بر جای مانده است، این ادعا را تایید میکند. نخستین چامههای منقبت و سوگسروده را باید در دیوان کسایی جست. از این جهت پیشگام شاعرانی چون قوامی رازی، (سراینده شیعی سده ششم) و محتشم کاشانی، (مرثیهسرای سده دهم) است. یکی از چامههای کسایی که با این بیت میآغازد، نخستین سوگنامه مذهبی پارسی است که به موضوع فاجعه کربلا پرداخته است.
۱- باد صبا درآمد فردوس گشت صحرا / آراست بوستان را نیسان به فرش دیبا
قلمرو زبانی: فردوس: بهشت / صبا: باد بهاری / درآمد: وارد شد / صحرا: دشت / نیسان: اردیبهشت (سریانی) / دیبا: حریر / قلمرو ادبی: فرش دیبا: استعاره از گل و گیاهان
بازگردانی: باد بهاری از راه رسید و دشت مانند بهشت گشت. اردیبهشت، باغ را با گل و گیاهانی مانند حریر آراست.
کسایی را «نقاش چیرهدست طبیعت» هم گفتهاند؛ زیرا وصفهای جاندار و روشن او از طبیعت و زیباییهای آن در زمره بهترین شعرهایی است که از گویندگان سده چهارم هجری در دست داریم.
گزارش دشواری های دیوان کسایی
۴- آب کبود بوده چون آینه زدوده / صندل شده است سوده کرده به می مطرا
قلمرو زبانی: کبود: آبی تیره، نیلگون (شاید به معنای مطلق رنگ آبی باشد)/ زدوده: پاک و صیقل داده شده / صندل: از ریشه «چندن»، چوب صندل دارای اثر قابض و مقوی قلب و در بیماری سوزاک مصرف میشده است. این چوب را ساییده و در باده میریخته اند. / سودن: سائیدن و ریزه کردن / مطرا: ترو تازه / قلمرو ادبی: قالب: قصیده / وزن: مستفعل فعولن – مستفعلن فعولن / آب: برخی استعاره از باده دانسته اند / چون آینه زدوده: تشبیه (وجه شبه: درخشندگی) / واجآرایی: صامت «د»
بازگردانی: آب نیلی رنگ در فصل زمستان مانند آینه زدوده شده است و صندلی که در می سوده می شود، ترو تازه شده است. (صندلی مانده و کهنه نیست.)
۱۷- سوسن لطیف و شیرین چون خوشه های پروین / شاخ و ستاک نسرین چون برج ثور و جوزا
قلمرو زبانی: سوسن: نام نوعی گل زیبا، گیاهی پیازدار و تک لپه ای، با برگ های باریک و دراز که انواع وحشی و پرورشی دارد، گل این گیاه معمولاً درشت، خوشه ای، و به رنگ ها و اشکال مختلف است. / خوشه پروین: یا ثریا نام خوشه ای در صورت فلکی گاو که به «هفت خواهران» هم شناخته شده است. / شاخ: شاخه / ستاک: شاخه نورسته / نسرین: گل زرد یا سفید خوشه ای خوش بو که یکی از گونه های نرگس است. / برج ثور: دومین برج فلکی از دایرهالبروج است. ثور، دومین برج خورشید، ثور به معنای گاو یا به عبارت دقیق تر «ورزا» ست. / برج جوزا: یا دوپیکر سومین برج فلکی از دائرهالبروج است. / قلمرو ادبی: چون خوشه های پروین: تشبیه (وجه شبه: درخشندگی) / چون برج ثور و جوزا: تشبیه (وجه شبه: درخشندگی یا شکل)
گوشزد: اخترشماران با بررسی آسمان و پیکرههای اخترین متوجه شدند که از دید بیننده زمینی، خورشید و دیگر سیارههای سامانه خورشیدی به همراه ماه هماره مسیر معینی را در آسمان در مینوردند. ایشان این مسیر معین را که از دوازده پیکره اخترین شکل گرفته است و این دوازده پیکره اخترین را بروج دوازده گانه نام نهاندند. به همین دلیل به صورتهای فلکی [پیکرههای اخترین]، برج هم گفته میشود. در واقع برجهای دوازده گانه به مانند کمربندی به گرد کره زمین کشیده شده و هر روزه از سوی خاور میدمند و از سوی باختر غروب میکنند.
بازگردانی: سوسن لطیف و شیرین مانند خوشه پروین است. شاخه و گلبرگ های نسرین مانند برج ثور و جوزا شده است.
۲۱- وان نرگس مصوّر چون لؤلؤ منوّر / زر اندرو منوّر چون ماه بر ثریا
قلمرو زبانی: نرگس: گل زینتی با گلبرگ های سفید یا زرد معطّر و کاسه ای به رنگ سفید یا زرد در میان / مصوّر: نقاشی شده / لؤلؤ: درّ، مروارید / منوّر: درخشان / زر: طلا / اندر: در / ثریا: پروین / قلمرو ادبی: زر: استعاره از کاسه زردرنگ میان گل / چون ماه بر ثریا: تشبیه (وجه شبه: درخشندگی و شکل، ماه بسیار درخشان تر از خوشه پروین است.)
بازگردانی: گل نرگس نقاشی شده مانند مروارید درخشان است. کاسه زردرنگ درون نرگس مانند ماه در کنار خوشه پروین درخشان است.
۴۸- بر مقتل ای کسایی برهان همینمایی / گر هم بر این بپایی بی خار گشت خرما
قلمرو زبانی: مقتل: کتاب یا هر گونه نظم و نثری درباره قتل امام حسین / برهان: دلیل، حجّت / پاییدن: ماندن و ادامه دادن / خار: سائیدن و ریزه کردن / مطرا: ترو تازه / قلمرو ادبی: بی خار گشت خرما: برگ نخل به شکل بادبزنی بزرگ است که از قاعدۀ آن شمار بسیاری رگبرگ میروید. نوک تیز این رگبرگها در برگهای قدیمی به صورت خاری سخت درمیآید. وجود این خارها بالا رفتن از درخت و چیدن خرما را دشوار میکند؛ از این رو شیرینی خرما را در برابر زخم خار دانستهاند. (بی خار گشتن خرما: کنایه از آسان شدن کار دشوار است.) [استاد ریاحی این کنایه را در معنای «کار بسیار دشوار انجام داده ای» به کار برده اند که به نظر نگارنده درست نیست.] / خرما: مجاز از درخت خرما
بازگردانی: ای کسایی در دیوانت برهان میآوری. اگر این راه را ادامه دهی، کارهای دشوارت ساده خواهند شد.
۵۵- هیچ نپذیری چون ز آل نبی باشد مرد / زود بخروشی و گویی نه صواب است خطاست
قلمرو زبانی: مرد: انسان / چون: هنگامی که / آل نبی: خاندان پیامبر، سیّد، شیعه (به نظر میرسد روی سخنش با اهل سنت است که شیعیان را رافضی میدانستند یا دگراندیشانی است که مسلمان نبوده اند.)/ خروشیدن: فریاد زدن / صواب: درست / قلمرو ادبی: وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن
بازگردانی: اگر انسانی از خاندان پیامبر باشد تو سخن او را نمیپذیری و زود فریاد میزنی و میگویی سخن تو درست نیست و نادرست است.
۵۶- بی گمان گفتن تو بازنماید که تو را / به دل اندر غضب و دشمنی آل عباست
قلمرو زبانی: بی گمان: البته / بازنمودن: آشکار کردن / را: اضافه گسسته [در دلت] / به دل اندر: دو حرف اضافه برای یک متمم / غضب: خشم / آل عبا: حضرت رسول اکرم و امیرالمؤمنین علی و فاطمه زهرا و حسن و حسین / قلمرو ادبی:
بازگردانی: البته سخنان تو نشان میدهد که خشم و دشمنی خاندان پیامبر در دل داری.
۶۶- نانوردیم و خوار و این نه شگفت / که بَرِ ورد خار نیست نورد
قلمرو زبانی: نانورد: نادرخور، ناپسند / خوار: فرومایه، پست / بر: کنار / ورد: گل سرخ / نورد: درخور، پسندیده / قلمرو ادبی: وزن: فاعلاتن مفاعلن فعلن
بازگردانی: فرومایه و ناپسندیم و این امر شگفت و عجیب نیست؛ زیرا که خار در کنار گل هیچ ارزش و جایگاهی ندارد.
۶۷- مردم اندرخور زمانه شده است / نرد چون شاخ گشت و شاخ چون نرد
قلمرو زبانی: مردم: انسان ها / اندرخور: در خور، شایسته / زمانه: روزگار/ نرد: تنه درخت / شاخ: شاخه / قلمرو ادبی: قالب: قصیده / وزن: فاعلاتن مفاعلن فعلن / تشبیه پنهان: مردم مانند تنه درخت اند و روزگار مانند تنه
بازگردانی: انسان ها مناسب و متناسب روزگار خودشان اند. تنه درخت مانند شاخه است و شاخه نیز مانند تنه.
۶۸- کمند زلف را ماند چو بر هم بافتن گیرد / سپاه زنگ را ماند چو بر هم تاختن گیرد
قلمرو زبانی: کمند: ریسمانی که با آن جانوران را گرفتار کنند. / زلف: هر یک از دو دسته موی که بر دو طرف روی افتد / / کمند زلف: کمندی که از جنس زلف است / چو: هنگامی که / مانستن: مانند بود (بن ماضی: مانست؛ بن مضارع: مان) / تاختن: دویدن و حمله کردن/ قلمرو ادبی: قالب: قصیده / وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن / بیت دارای عیب پساوند است؛ زیرا بافتن و تاختن نمیتوانند با یکدیگر پساوند شوند
بازگردانی: گیسوی یار هنگامیکه در هم میرود و بافته میشود مانند کمندی از جنس مو میگردد. گیسوی یار هنگامی که به هم میخورد و به هم میریزد مانند سپاه زنگیان میگردد.
۷۲- معقرب زلف مشکینش معلق بر رخ روشن / چنانچون عنبرین عقرب که زهره در دهن گیرد
قلمرو زبانی: معقرب: خمیده / زلف: هر یک از دو دسته موی که بر دو طرف روی افتد / مشکین: مشک آمیز، یا به رنگ مشکی / معلق: آویزان / عنبرین: عنبرآلود، خوشبو / عقرب: کژدم / زهره: ستاره ناهید / قلمرو ادبی: چنانچون عنبرین … در دهن گیرد: تشبیه
بازگردانی: زلف مشکین خمیده اش که روی چهره درخشان اش آویزان است به عقرب عنبرینی میماند که زهره را در دهن گرفته است. (زلف مانند عقرب است و چهره مانند زهره. گویی زلف چهره را دربرگرفته است.)
۷۳- گهی از گل سلب سازد گهی از مه رقم دارد / گهی رسم صنم آرد گهی طبع سمن گیرد
قلمرو زبانی: سلب: جامه / رقم: نشان / رسم: آیین / صنم: بت / طبع: سرشت / سمن: گل یاسمن، یاس / قلمرو ادبی:
بازگردانی: گاهی به زلف گل زده اند و گل مانند جامه است برای زلف و گاهی مانند هلال ماه است. گاهی مانند بت آرایش کرده است و گاهی مانند یاسمن خوشبو است.
۷۷- و ان بانگ چزد بشنو از باغ نیمروز / همچون سفال نو که به آبش فروزنند
قلمرو زبانی: بانگ: صدا / چزد: جیرجیرک / نیمروز: ظهر / همچون: مانند / سفال: گل پخته / فروزدن: فروبردن / قلمرو ادبی: وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن / سفال: مجاز از ظرف سفالین / همچون سفال نو …: تشبیه
بازگردانی: صدای جیرجیرکها را از باغ هنگام ظهر بشنو که صدایشان مانند کوزه سفالین نو است که در آب میکنن. (کوزه دهان تنگ را که در آب فرومیبرند از آن صدایی بلند می شود.)
۱۰۴- همرنگ آسمان و به کردار آسمان / زردیش بر میانه چو ماه ده و چهار
قلمرو زبانی: به کردار: مانند / ماه ده و چهار: ماه تمام، ماه شب چهارده / قلمرو ادبی: وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن
بازگردانی: نیلوفر آبی همرنگ آسمان و مانند آسمان است. کاسه زرد میان نیلوفر هم مانند ماه شب چهاردهه گرد است.
۱۰۸- میانه دل من صورت تو بیخ زده است / چو مُهر، کِش نتوان بازکندن از دیوار
قلمرو زبانی: میانه: وسط / بیخ زدن: ریشه دواندن / مُهر: نقش / کش: که او را / قلمرو ادبی: وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن / چو مُهر: تشبیه
بازگردانی: عکس تو مانند گیاه در وسط دل من ریشه دوانده است. مانند نقشی که نمیتوان آن نقش را از دیوار جدا کرد.
۱۱۶- برد به یک ضربه دل و جان من / آن ندب و داو گرانش نگر
قلمرو زبانی: یک ضربه: یکهو / ندب: مبلغ قمار / داو: نوبت، در این جا مبلغ قمار / داو گران: برد یکباره و سنگین / قلمرو ادبی: وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن / دل و جان را بردن: کنایه از شیفته کردن
بازگردانی: یکهو من را شیفته خودش کرد. ببین که چه مهارتی در دل بردن دارد!
۱۲۷- ای خواجه مبارک بر بندگان شفیق / فریادرس که خون رهی ریخت جاثلیق
قلمرو زبانی: خواجه: سرور، آقا / مبارک: همایون / شفیق: دلسوز، مهربان، نرمخو / فریادرس: یاری رسان / رهی: بنده، برده / جاثلیق: مهتر ترسایان، در این جا پزشک رگزن / قلمرو ادبی: قالب: رباعی / وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن
بازگردانی: ای سرور همایون که بر بندگانت مهربانی، / کمک کن که پزشک خون من را ریخت.
۱۴۳- شکفت لاله تو زیغال بشکفان که همی / ز پیش لاله به کف برنهاده به زیغال
قلمرو زبانی: زیغال: پیاله / به: بهتر / قلمرو ادبی: قالب: تک بیت / وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن / لاله شکفتن: کنایه از فرارسیدن بهار/ زیغال شکوفاندن: استعاره پنهان؛ کنایه از آشکار کردن، آوردن / زیغال به کف برنهادن: کنایه از باده خواری
بازگردانی: لاله شکفت. تو قدح و باده را بیاور که بهتر است کنار لاله پیاله باده در دست بگیریم.
۱۶۱- فهم کن گر مؤمنی فضل امیرالمؤمنین / فضل حیدر، شیر یزدان، مرتضای پاکدین
قلمرو زبانی: مؤمن: گرونده / فضل: هنر، برتری / امیرالمؤمنین: فرمانده گروندگان / حیدر: شیر / مرتضا: گزیده، پسندیده / قلمرو ادبی: وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن / شیر یزدان: استعاره
بازگردانی: اگر ایمان داری برتری و هنر سپهسالار دین داران، برتری علی، شیر خدا و پسندیده پاکدین را دریاب.
۱۶۲- فضل آن کس کز پیمبر بگذری فاضل تر اوست / فضل آن رکن مسلمانی، امام المتّقین
قلمرو زبانی: فاضل: برتر، هنرمند / رکن: پایه / امام: پیشوا / متّقین: پرهیزگاران / قلمرو ادبی: رکن مسلمانی: استعاره
بازگردانی: برتری کسی که پس از پیامبر هیچ کس از او هنرورتر نیست. او پایه مسلمانی و پیشوای پرهیزگاران است.
۱۶۷- آن نبی ، وز انبیا کس نی به علم او را نظیر / وین ولی، وز اولیا کس نی به فضل او را قرین
قلمرو زبانی: نبی: پیامبر / انبیا: پیامبران / نی: نیست / را: اضافه گسسته / نظیر: مانند / ولی: سرپرست، دوست / اولیا: ج ولی / قرین: همتا / قلمرو ادبی: همریشگی: نبی، انبیا؛ ولی، اولیا
بازگردانی: آن پیامبری که هیچ نبی ای در دانش همانند او نیست. آن امام و دوست خدایی که از دوستان خدا هیچ کس در هنر و دانش همتای او نیست.
۱۶۸- آن چراغ عالم آمد، وز همه عالم بدیع / وین امام امت آمد، وز همه امت گزین
قلمرو زبانی: بدیع: نوآیین / امت: مردم / گزین: برگزیده / قلمرو ادبی: آن چراغ عالم آمد: تشبیه / واژه آرایی: امت
بازگردانی: پیامبر مانند چراغ جهان است و در سنجش با جهان، نوآیین و بی مانند است. حضرت علی هم پیشوای مردم است و برگزیده امت.
۱۷۲- گر نجات خویش خواهی، در سفینه نوح شو / چند باشی چون رهی تو بینوای دل رهین
قلمرو زبانی: سفینه: کشتی / شو: برو / رهی: بنده / بینوا: تهیدست / رهین: وامدار / دل رهین: کسی که دلش وامدار دیگران است / قلمرو ادبی: تلمیح / پرسش انکاری
بازگردانی: اگر نجات خودت را میخواهی در کشتی نوح برو. چرا این اندازه مانند بردگان، تهیدست و وامدار دیگرانی؟
۱۷۳- دامن اولاد حیدر گیر و از طوفان مترس / گرد کشتی گیر و بنشان این فزع اندر پسین
قلمرو زبانی: اولاد: فرزندان / حیدر: شیر / فزع: ترس / نشاندن: خاموش کردن / اندر: در / پسین: عقبی، آخرت / قلمرو ادبی: دامن کسی گرفتن: کنایه از متوسل شدن / حیدر: استعاره از حضرت علی / توفان: استعاره از رخدادهای مرگ آفرین
بازگردانی: به خاندان حضرت علی چنگ بزن و از مشکلات نترس. در کشتی نجات باش و ترس رستاخیز را از دلت بیرون کن.
۱۷۴- گر نیاسایی تو هرگز، روزه نگشایی به روز، / وز نماز شب همیدون ریش گردانی جبین،
قلمرو زبانی: همیدون: همچنین / ریش: زخمی / جبین: پیشانی / قلمرو ادبی: جناس: روزه، روز / تضاد: روز، شب / موقوف المعانی
بازگردانی: اگر هیچ استراحت نکنی و پیوسته روزه دار باشی و به خاطر نماز خواندن پیشانی ات را زخم کنی،
۱۷۵- بی تولّا بر علی و آل او دوزخ تو راست / خوار و بی تسلیمی از تسنیم و از خلد برین
قلمرو زبانی: تولّا: دوستی / آل: خاندان / خوار: پست / تسلیم: واگذاری / تسنیم: نام چشمه ای در بهشت / خلد: بهشت / برین: علوی / قلمرو ادبی: تضاد: دوزخ، خلد
بازگردانی: بدون دوستی علی و خاندانش به دوزخ خواهی رفت. خوار خواهی شد و چشمه و بهشت برین به تو نخواهد رسید.
۱۸۴- نوروز و جهان چو بت نوآیین / از لاله به کوه بسته آذین
قلمرو زبانی: نوآیین: زیبا، آراسته، رسم و رسوم تازه / آذین: زیور / قلمرو ادبی: قالب: تک بیت / وزن: مفعول مفاعلن فعولن / چو بت نوآیین: تشبیه (وجه شبه: نوآیین بودن) / از لاله همه کوه بسته آذین: تشبیه پنهان / کوه آذین بسته: جانبخشی
بازگردانی: نوروز و جهان مانند بت زیبا، آراسته و با رسم و رسوم نو شده است. نوروز یا جهان با لاله ها کوه را زیور بسته است.
گوشزد: در کتاب دکتر ریاحی، به جای «به» «همه» آمده است که درست نمی نماید؛ زیرا وزن شعر به هم می خورد.
۱۹۵- گویی که پر باز سپید است برگ او / منقار باز لؤلؤ ناسفته برچده
قلمرو زبانی: گویی که: پنداری / لؤلؤ: مروارید، درّ / ناسفته: سوراخ نشده / برچده: برچیده / قلمرو ادبی: وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن / لؤلؤ ناسفته: استعاره از قطره های باران
بازگردانی: برگ او مانند پر باز سپید است. منقار پرنده باز مروارید ناسفته (قطره باران) را به دهان گرفته است.
۱۹۸- باز شکارجوی هزیمت شد از شکار / از کبر ننگرد سوی کبک و کودره
قلمرو زبانی: هزیمت: عقب نشینی / کبر: خودبزرگ بینی / نگریستن: نگاه کردن / کودره: گونه ای مرغابی کبود کوچک / قلمرو ادبی: وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن
بازگردانی: باز شکاری از صید دست برداشت. به خاطر خودبزرگ بینی اش دیگر به کبک و کودره نگاه نمیکند و صیدی بزرگ تر میخواهد.
۲۰۲- ای عمر خویش کرده به بیهودگی یله / خشنود بندگان و خداوند با گله
قلمرو زبانی: یله: رها / قلمرو ادبی: وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن
بازگردانی: ای کسی که عمرش را به بیهودگی گذرانده است. او دنبال آن است که خشنودی مردمان را به دست آورد؛ ولی خداوند از او گله دارد.
۲۰۳- ای خویشتن به جامه نیکو فریفته / وندر زبان همیشه تو را بانگ و مشغله
قلمرو زبانی: جامه: تن پوش / فریفته: فریب خورده، دلباخته / وندر: و در / مشغله: هیاهو، هنگامه / را: به معنای دارندگی / قلمرو ادبی:
بازگردانی: ای کسی که شیفته لباس زیبا شده ای و همیشه زبانت میجنبد و سرو صدا میکنی.
می و ماه و مریخ
۲۲۳- به جام اندر تو پنداری روان است / ولیکن گر روان دانی روانی
قلمرو زبانی: به جام اندر: دو حرف اضافه برای یک متمم / پنداری: ادات تشبیه / دانی: بدانی / قلمرو ادبی: وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن / جناس همسان: روان (نخست: جان / دوم: مایع / سوم: جان) / به جام اندر تو پنداری روان است: تشبیه (ادات تشبیه: پنداری) / واج آرایی: «ر» «ن» / واژه آرایی
بازگردانی: در جام باده گویی جان ما را ریخته اند. البته اگر جان بتواند مایع و جاری باشد.
۲۲۴- به ماهی ماند آبستن به مریخ / بزاید چون فراز لب رسانی
قلمرو زبانی: فراز: بالا، این جا به معنای به / ماه: ماه آسمان / قلمرو ادبی: مریخ: استعاره از باده / به ماهی ماند: تشبیه (وجه شبه: درخشندگی / ادات تشبیه: ماند / مشبه: جام / مشبه به: ماه) / آبستن به مریخ: جانبخشی
بازگردانی: جام می مانند ماهی است که آبستن مریخ است. هنگامی که جام باده را به لبت میرسانی باده که مانند مریخ سرخ است بیرون میریزد و تو آن را مینوشی.
۲۲۶- چو جانت از جود و رادی کرد یزدان / تو بی جان زنده بودن کی توانی؟
قلمرو زبانی: جود: رادی و جوانمردی / کرد: ساخت / یزدان: خداوند / قلمرو ادبی: بودن کی توانی؟: پرسش انکاری / وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن
بازگردانی: خداوند جانت را از بخشش و رادی ساخته است؛ برای همین تو بدون بخشندگی نمیتوانی زنده بمانی.