قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ: بگو در زمین بگردید و بنگرید چگونه [خداوند] آفرینش را آغاز کرد.
اَلْغَوّاصونَ الَّذینَ ذَهَبوا إلَی أَعماقِ الْمُحیطِ لَیلاً، شاهَدوا مِئاتِ الْمَصابیحِ الملونه الَّتی یَنبَعِثُ ضَوؤُها مِنَ الْأسَماکِ الْمُضیئَهِ،
غوّاصانی که شبانه به ژرفای اقیانوس رفته اند، صدها چراغ رنگارنگ را دیده اند که نورشان از ماهیهای درخشنده فرستاده میشود.
وَ تُحَوِّلُ ظَلامَ الْبَحرِ إلَی نَهارٍ مُضیءٍ یستَطیعُ فیهِ الْغَوّاصونَ الْتِقاطَ صُوَرٍ فی أَضواءِ هذِهِ الْأسَماکِ.
و تاریکی دریا را به روز روشن تبدیل میکنند که غوّاصان در آن [تاریکی] میتوانند زیر نور[ها] این ماهیها عکس بگیرند.
اِکْتَشَفَ الْعُلَماءُ أَنَّ هذِهِ الْأضواءَ تَنبَعِثُ مِن نَوعٍ مِنَ الْبَکتیریا الْمُضیئَهِ الَّتی تَعیشُ تَحتَ عُیونِ تِلْکَ الْأسَماکِ.
دانشمندان کشف کرده اند که این روشناییها از گونهای باکتری درخشانی فرستاده میشود که زیر چشمان آن ماهیها زندگی میکند.
هَل یمکِنُ أَن یستَفیدَ الْبَشَر یوماً مِنْ تِلْکَ الْمُعجِزَهِ الْبَحریهِ، وَ یستَعینَ بِالْبَکتیریا الْمُضیئَهِ لِإنارَهِ الْمُدُنِ؟
آیا ممکن است که روزی بشر از آن معجزۀ دریایی بهره ببرد و بتواند برای افروختن شهرها از باکتری درخشان یاری بجوید؟
رُبَّما یستَطیعُ ذٰلِکَ، لِأنَّهُ «مَنْ طَلَبَ شَیئاً وَ جَدَّ وَجَدَ».
شاید بتواند آن کار را انجام دهد؛ زیرا هر کس چیزی را بخواهد و بکوشد مییابد.
إنَّ لِسانَ الْقِطِّ سِلاحٌ طِبّی دائِمٌ، لِأنَّهُ مَملوءٌ بِغُدَدٍ تُفْرِزُ سائِلاً مُطَهِّراً، فَیلْعَقُ الْقِطُّ جُرْحَهُ عِدَّهَ مَرّاتٍ حَتّی یَلتئمَ.
بی گمان زبان گربه ابزار پزشکی همیشگی است؛ زیرا پر از غدّههایی است که مایعی پاک کننده میتراود، برای همین گربه زخمش را چند بار میلیسد تا بهبود یابد.
إنَّ بَعضَ الطُّیورِ وَ الْحَیواناتِ تَعْرِفُ بِغَریزَتِها الْأعشابَ الطِّبّیهَ وَ تَعلَمُ کَیفَ تَستَعمِلُ الْعُشبَ الْمُناسِبَ لِلْوِقایهِ مِنَ الْأمراضِ الْمُختَلِفَهِ؛
بی گمان برخی پرندگان و جانوران با غریزۀ خود گیاهان دارویی را میشناسند و میدانند چگونه گیاه مناسب را برای پیشگیری از بیماریهای گوناگون به کار برند؛
وَ قَد دَلَّتْ هٰذِهِ الْحَیواناتُ الْإنسانَ عَلَی الْخَواصِّ الطِّبّیهِ لِکَثیرٍ مِنَ النَّباتاتِ الْبَرّیهِ وَ غَیرِها.
این جانوران، انسان را به خاصیتهای درمانی بسیاری از گیاهان صحرایی و غیره راهنمایی کردهاند.
إنَّ أَغلَبَ الْحَیواناتِ إضافَهً إلَی امْتِلاکِها لِلُغَهٍ خاصَّهٍ بِها، تَمْلِکُ لُغَهً عامَّهً تَستَطیعُ مِنْ خِلالِها أَن تَتَفاهَمَ مَعَ بَعضِها،
بیگمان بیشتر جانوران افزون بر داشتن زبان ویژۀ خود زبانی همگانی دارند که با آن میتوانند [سخن] یکدیگر را بفهمند،
فَلِلْغُرابِ صَوتٌ یحَذِّرُ بِهِ بَقیهَ الْحَیواناتِ حَتَّی تَبتَعِدَ سَریعاً عَنْ مِنطَقَهِ الْخَطَرِ،
کلاغ صدایی دارد که با آن به دیگر جانوران هشدار میدهد تا زود از منطقۀ خطر دور شوند،
فَهوَ بِمَنزَلَهِ جاسوسٍ مِنْ جَواسیسِ الْغابَهِ.
او به مانند خبرچینی از خبرچینان جنگل است.
لِلْبَطِّ غُدّه بِالْقُربِ مِنْ ذَنَبِها تَحتَوی زَیتاً خاصّاً ینشِرُهُ عَلَی جِسمِها فَلا تَتَأَثَّرُ جِسمُها بِالْماءِ.
اردک نزدیک دمش غدهای دارد که دارای روغنی ویژه است که روی تنش پخش میکند؛ در نتیجه تنش تحت تأثیر آب قرار نمیگیرند.
تَستَطیعُ الْحِرباءُ أَنْ تُدیرَ عَینَیها فی اتِّجاهاتٍ مُختَلِفَهٍ دونَ أَنْ تُحَرِّکَ رَأْسَها وَ هِی تَستَطیعُ أَنْ تَرَی فِی اتِّجاهَینِ فی وَقتٍ واحِدٍ.
آفتابپرست میتواند بی آنکه سرش را تکان بدهد دو چشمش را در جهتهای مختلف بچرخاند و میتواند در یک لحظه در دو جهت ببیند.
لا تَتَحَرَّکُ عَینُ الْبومَهِ، فَإِنَّها ثابِتَهٌ، وَلٰکِنَّها تُعَوِّضُ هٰذَا النَّقصَ بِتَحریکِ رَأسِها فی کُلِّ جهه
چشم جغد حرکت نمیکند، چشمها ثابتاند، ولی این کمبود را با حرکت دادن سرش در هر جهتی جبران میکند.
وَ تَستَطیعُ أَنْ تُدیرَ رَأسَها مئتَین و سَبعینَ دَرَجه دونَ أَنْ تُحَرِّکَ جِسمَها.
و میتواند بی آنکه بدنش را حرکت دهد سرش را دویست و هفتاد درجه بچرخاند.
عَیِّن الجملهَ الصّحیحهَ و غیرَ الصَّحیحهِ حَسَبَ الحقیقهِ و الواقِعِ. (جمله درست و نادرست را بر حسب حقیقت و واقعیت مشخص کن.)
۱- لِلزَّرّافَهِ صَوتٌ یحَذِّرُ الحَیواناتِ حَتَّی تَبتَعِدَ عَن الخَطَرِ. (زرافه صدایی دارد که با آن به دیگر جانوران هشدار میدهد.) ×
۲- تُحَوِّل الأسماکُ المُضیئَهُ ظَلامَ البَحرِ إلَی نَهارٍ مُضیءٍ. (ماهیهای درخشان تاریکی دریا را به روز روشن تبدیل میکنند.) √
۳- تَستَطیعُ الحِرباءُ أن تُدیرَ عَینَیها فِی اتِّجاهٍ واحِدٍ فَقط. (آفتابپرست میتواند که دو چشمش را فقط در یک جهت بچرخاند.) ×
۴- لِسانُ القِطِّ مَملوءٌ بِغُدَدٍ تُفرِزُ سائلاً مُطَهِّراً. (زبان گربه پر از غدّههایی است که مایعی پاک کننده میتراود.) √
۵- لا تَعیشُ أحیاءٌ مائیهٌ فی أعماقِ المُحیطِ. (آبزیان در ژرفای اقیانوس [ها] زندگی نمیکنند.) ×
۶- یتَحَرَّکُ رَأسُ البومَهِ فِی اتِّجاهٍ واحِدٍ. (سر جغد فقط در یک جهت حرکت میکند.) ×
إعلموا
«الجمله الفعلیه» و «الجمله الإسمیه»
به جملۀ «یغفِرُ اللهُ الذّنوبَ». «جمله فعلیه» گفته میشود؛ زیرا با فعل شروع شده است.
الگوی جمله فعلیه این است: یغفرُ (فعل)+ اللهُ (فاعل)+ الذنوبَ (مفعول).
دو جملۀ «اللهُ یغفرُ الذّنوبَ». و «اللهُ غافِرُ الذّنوبِ». با اسم شروع شده اند. به چنین جملههایی «جملۀ اسمیه» گفته میشود.
الگوی جمله اسمیه این است: الله (مبتدا) + یغفِرُ (خبر) + الذنوب اللهُ (مبتدا) + غافِرُ (خبر) + الذّنوبِ (مضاف الیه)
به جمله «اللهُ عالِمٌ.» جمله اسمیه گفته میشود؛ زیرا با اسم شروع شده است.
مبتدا و خبر تقریبا همان نهاد و گزاره در دستور زبان فارسی اند.
مبتدا، اسمی است که معمولا در ابتدای جمله میآید و درباره آن خبری گفته میشود.
خبر، بخش دوم جمله اسمیه است و درباره مبتدا گزارشی میدهد.
شناخت اجزای جمله در ترجمه به ما کمک میکند.
اختَبر نَفسَک (خودت را بیازما)
عیّن الجمله الفعلیه و الجمله الإسمیه ، ثم اذکر المحل الإعرابی للکلمات الملونه. (جمله فعلیه و اسمیه را مشخص کن سپس نقش واژگان رنگی را معین کن.)
۱- ﴿ یضرِبُ اللهُ الأمثالَ لِلنّاسِ﴾ = خدا برای مردم مثالها میزند. الجملهَ الفعلیهَ / اللهُ: فاعل / الأمثالَ: مفعول
۲- إضاعَهُ الفُرصَهِ غُصَّهٌ. = از دست دادن فرصت اندوه است. الجملهَ الإسمیهَ / إضاعَهُ: مبتدا / غُصَّهٌ: خبر
گاهی مبتدا و خبر (نهاد و گزاره) و نیز فاعل و مفعول، صفت یا مضاف الیه میگیرند و خودشان موصوف و مضاف میشوند؛ مثال:
صُدورُ الأحرارِ قُبورُ الأسرارِ. = سینههای آزادگان گورهای رازهاست.
مبتدا مضاف الیه خبر مضاف الیه
صدور: ج صدر / احرار: ج حرّ / قبور: ج قبر / أسرار: سرّ
یزرَعُ الفَلّاحُ المُجِدُّ أشجارَ التُّفّاحِ. = کشاورز کوشا درختان سیب میکارد.
فعل فاعل صفت مفعول مضاف الیه
إختَبر نفسَک(خودت را بیازما)
تَرجِم الأحادیثَ ثُمَّ عَیِّن المُبتَدَأَ و الخبرَ و الفاعِلَ و المَفعولَ فی الجُمَلِ التّالیَهَ. (حدیث ها را ترجمه کن؛ سپس مبتدا و خبر و فاعل و مفعول را در جمله های زیر مشخص کن.)
۱- الحَسَدُ یأکُلُ الحَسَناتِ کَما تَأکُلُ النّارُ الحَطَبَ. (حسد نیکیها را میخورد همانگونه که آتش هیزم را میخورد.)
الحَسَدُ: مبتدا / النّارُ: فاعل / الحَطَبَ: مفعول
۲- ما قَسَمَ اللهُ لِلعِبادِ شَیئاً أفضَلَ مِنَ العَقلِ. (خداوند چیزی را بهتر از خرد برای بندگانش تقسیم نکرده است.)
اللهُ: فاعل / شَیئاً: مفعول
۳- ثَمَرَهُ العِلمِ إخلاصُ العَمَلِ. (میوه دانش اخلاص در کار است.) / ثَمَرَهُ: مبتدا / إخلاصُ: خبر
۱- منظور از «عَینِ الْمَحَلَّ الْإعرابی» فقط تعیین نقش کلمه در جمله است؛ مانند مبتدا، خبر، فاعل، مفعول، مضافٌ الیه، صفت و …… ۲– صُدور: سینه ها ۳- أَحرار: آزادگان ۴- قَسَمَ وَ قَسَّمَ: تقسیم کرد
حوارٌ (گفتگو)
(مَعَ سائقِ سَیّارهِ الأُجرهِ) (با راننده خودروی مسافرکش)
السّائحُ = گردشگر | سائقُ سَیارهِ الأُجرهِ = راننده خودروی مسافرکش |
أیهَا السّائقُ، نُریدُ أن نَذهَبَ إلَی المَدائنِ. = ای راننده، میخواهیم به تیسفون برویم | أنا فی خِدمَتِکُم. تَفَضَّلوا = من در خدمتتانام. بفرمایید. |
کَمِ المَسافَهُ مِن بَغدادَ إلَی هُناکَ؟ = از بغداد تا آنجا چقدر مسافت است؟ | أَظُنُّ المَسافَهَ سَبعَهً و ثلاثینَ کیلومتراً. عَجیبٌ؛ لِمَ تَذهَبونَ إلَی المَدائنِ؟ = گمان میکنم سی و هفت کیلومتر باشد. شگفتا؛ چرا به تیسفون میروید؟ |
لِزیارهِ مَرقَدِ سَلمانَ الفارسی وَ مُشاهَدَهِ طاقِ کِسرَی؛ لِماذا تَتَعَجَّبُ؟! = برای دیدار از بارگاه سلمان فارسی و دیدن طاق کسری؛ چرا شگفتزده میشوی؟ | لِأنَّهُ لا یذهَبُ إلَی المَدائنِ إلّا قَلیلٌ مِنَ الزُّوّارِ. = زیرا فقط تعداد کمی از دیدارگران به تیسفون میروند. |
فی البِدایهِ تَشَرَّفنا بِزیارهِ العَتَباتِ المُقَدَّسَهِ فی المُدُنِ الأربَعَهِ کَربَلاءَ و النَّجَفِ و سامِرّاءَ و الکاظمیهِ. = در آغاز به دیدار آستانههای مقدس در شهرهای چهارگانه: کربلا، نجف، سامرا و کاظمیه بار یافتیم. | زیارهٌ مَقبولهٌ للجمیعِ! أَ تَعرِفُ مَن هوَ سَلمانُ الفارسی أم لا؟ = زیارت همگی پذیرفته باشد. آیا میدانی سلمان فارسی کیست یا نه؟ |
نَعَم؛ أعرِفُهُ، إنَّهُ مِن أصحابِ النَّبی (ص) و أصلُهُ مِن إصفَهان. = آری؛ من میشناسمش؛ او یکی از یاران پیامبر است و اصلش از اصفهان. | أحسَنتَ! وَ هَل لَکَ معلوماتٌ عَن طاقِ کِسرَی؟ = آفرین؛ آیا اطلاعاتی از طاق کسری داری؟ |
بالتَّأکیدِ؛ إنَّهُ أحَدُ قَصورِ المُلوکِ السّاسانیینَ قَبلَ الإسلامِ. قَد أنشَدَ شاعِرانِ کبیرانِ قَصیدَتَینِ عِندَ مُشاهَدَتِهِما إیوانِ کِسرَی؛ البُحتُری مِن أکبَرِ شُعَراءِ العَرَبِ، و خاقانی، الشّاعِرُ الإیرانی. = البته؛ آن، یکی از کاخهای پادشاهان ساسانی پیش از اسلام است. دو سخنور بزرگ هنگام دیدار از کاخ کسری دو قصیده سرودهاند: بحتری از بزرگترین شاعران عرب و خاقانی شاعر ایرانی. | ما شاءَ اللهُ! بارَکَ اللهُ فیکَ! مَعلوماتُکَ کثیرَهٌ! = ماشاء الله ، آفرین بر تو. اطلاعات تو بسیار است. |
۱- قدَ أنشَد:َ سروده است ۲- بارَکَ اللّهُ فیکَ: آفرین بر تو