بازگردانی: از آن هایی بگوییم که فریاد روشنگرانۀ همچون خورشیدشان از وجود (گلوی) پر از امید و روشنی بخششان بیرون می آید.
چه جانانه چرخ جنون می زنند / دف عشق با دست خون می زنند
جانانه: با همه وجود، از ته قلب، عاشقانه / چرخ جنون: رقص عاشق وار، رقص درویشانه / دف عشق: اضافه تشبیهی (تشبیه فشرده، تشبیه رسا) / دست خون : دست خونین، کنایه از شهادت / دف: ساز کوبه ای / چرخ زدن و دف زدن: کنایه از شادی کردن / مصرع دوم کنایه از عاشقانه جان باختن / واج آرایی: « ن» و «ج » / دف عشق با دست خونین زدن: کنایه از جان فشاری همراه با شادی
بازگردانی: چه عاشقانه به دنبال شوریدگی و رقص مرگ بودند و با از خود گذشتگی و جانفشانی، صدای عشق را به گوش همگان می رسانند و با دست خونین، دف عشق نواختند. (شادمانه و عاشقانه به سوی شهادت می روند)
به رقصی که بی پا و سر می کنند / چنین نغمه عشق سر می کنند
پا، سر : تناسب / نغمه: آواز / نغمه عشق: اضافه تشبیهی / سر کردن: سردادن و آواز خواندن / بی پا و سر رقص کردن: کنایه از با همه وجود رقصیدن، متناقض نما / رقص، نغمه، پا، سر: تناسب
بازگردانی: با همۀ هستی خود رقص مرگ را آغاز می کنند و با شادی از عشق و شهادت سخن می گویند.
بازگردانی: ای کسی که ما دلبر ما (خدا) را انکار می کنی وعشق ما را نمی پذیری، جراحت انکار را بر جان ما بزن (با انکار و نپذیرفتن چنین عشقی وجود ما را می آزاری ولی ما این انکار را مرهمی التیام بخش می دانیم و آزرده نمی شویم)
بزن زخم، این مرهم عاشق است / که بی زخم مردن غم عاشق است
مرهم: التیام دهنده، دارویی که روی زخم گذارند / مرهم بودن زخم: متناقض نما / تشبیه: زخم مثل مرهمی برای عاشق است / تکرار(واژه آرایی): زخم،عاشق / که: زیرا که
بازگردانی: با انکار خود به ما زخم بزن و وجودم را بیازار که این انکار همانند مرهمی، دردهایمان را درمان می کند؛ زیرا عاشقی (آزاده ای) که در راه عشق رنج نبیند و بدون آسیب بمیرد غم بزرگی برایش به شمار می آید.
مگو سوخت جان من از فرط عشق/ خموشی است هان، اولین شرط عشق
فرط،: شدت،فراوانی / فرط، شرط: جناس / تکرار(واژه آرایی): عشق / جان وهان: جناس / جان سوختن: کنایه از رنج کشیدن / خموش: ساکت بودن
بازگردانی: اعتراض نکن از این که از شدت عشق، جانت در رنج است. آگاه باش که نخستین شرط عشق، خاموشی و سکوت است.
ببین لاله هایی که در باغ ماست / خموشند و فریادشان تا خداست
بازگردانی: نگاه کن که این شهیدان که در کشور ما در خاک خفته اند، سخنی نمی گویند، اما راهشان همیشه ادامه دارد و فریادشان تا بی نهایت شنیده می شود.
لاله هایی : استعاره از شهید / باغ: استعاره از میهن و سرزمین / لاله، باغ: تناسب / خاموش بودن و رسیدن فریاد تا خدا: متناقض نما / لاله ها خموشند و فریاد می زنند: جانبخشی / فریاد تا خدا بودن : کنایه از بی نهایت، اغراق
بیا با گل لاله بیعت کنیم / که آلاله ها را حمایت کنیم
بازگردانی: بیایید با عاشقان و شهیدان پیمان ببندیم تا راهشان را ادامه دهیم و و از آن ها و آرمان هایشان پشتیبانی کنیم .
صدای سم سمند سپیده میآیدیلی که سینه ظلمت دریده میآید
سمند: نوعی اسب مایل به رنگ زرد / سمند سپیده: اضافه تشبیهی / یل: پهلوان، استعاره از امام زمان / سینه ظلمت: اضافه استعاری / واج آرایی: س، د، کسره (تتابع اضافات) / سم، سمند: تناسب / سپیده، ظلمت: تضاد / دریدن: شکافتن
بازگردانی: آوای پای سپیده بامدادی که همچون سمند است به گوش میرسد. پهلوانی که ظلمت را نابود کرده است فرازمیآید. گرفته بیرق تابان عشق را بر دوش کسی که دوش به دوش سپیده میآید
بیرق: پرچم / دوش به دوش: همراه / تابان: درخشان / بیرق عشق: اضافه تشبیهی / دوش به دوش سپیده: جانبخشی / واج آرایی: ش / بیرق به دوش گرفتن: کنایه از پیشرو و پیشوا بودن /
بازگردانی: او که همراه سپیده میآید پرچم عشق را بر دوش گرفته و پیشاپیش همه میرسد.
طلوع برکه خورشید تابناک دل است ستاره ای که ز آفاق دیده میآید.
برکه: آبگیر، حوض آب / تابناک: درخشان، نورانی / آفاق: ج افق، کرانه های آسمان / خورشید دل: اضافه تشبیهی / برکه: خورشید: اضافه تشبیهی / ستاره: استعاره از اشک شوق منتظران / آفاق: م افق، کناره / دیده: چشم / مصرع اول: واج آرایی کسره / خورشید، طلوع، تابناک، ستاره، آفاق: تناسب بازگردانی: اشکی که چون ستاره از گوشه چشم روان میگردد، نشانه ای است از درخششِ معرفت و پاکی (یا عشق) در دلهای منتظران. دل هایی که چون برکه ای برای این معرفت (یا عشق) کوچکند.
بهار آمده با کاروان لاله به باغ به دشت ژاله گل نودمیده میآید
دمیدن: جوانه زدن / نودمیده: تازه روییده / کاروان لاله : جانبخشی / بهار آمده: جانبخشی / ژاله: شبنم / واج آرایی: ب، د بازگردانی: بهار پیروزی به همراه کاروان لاله ( شهدا ) به باغ زندگی ما آمده است و در دشت ژاله (درمیان مردم) گلهای تازه (فرزندان میهن) رسته است. به سوی قله بی انتهای بیداری پرنده ای که به خون پر کشیده میآید
بی انتها: بی پایان / قله بیداری: اضافه تشبیهی / پرنده ای که به خون پر کشیده: استعاره از شهید / پرنده، پر: تناسب / واج آرایی: ب /
بازگردانی: انسانهای سبکبالی که خونشان ریخته شده، همچون پرنده به سوی قله بی انتهای بیداری پرواز میکنند.
در آن کران که بود خون عاشقان جوشان شهید عشق سر از تن بریده میآید.
کرانه : کناره، ساحل، مجاز از سرزمین / واج آرایی: د، ش / خون، شهید، سر از تن بریده: تناسب / بود خون جوشان: کنایه از تازه و سرزنده بودن / عاشقان، عشق: اشتقاق
بازگردانی: در سرزمینی که خون عاشقان میجوشد و زنده است، کسی که در راه عشق به شهادت رسیده در حالی که سرش از تنش جدا شده، میآید.
به پاسداری آیین آسمانی ما گزیده ای که خدا برگزیده میآید
گزیده: پسندیده ، انتخاب شده (منظور امام زمان است) / پاسداری: نگهبانی / آیین آسمانی: کیش آسمانی، مذهب آسمانی / گزیده: انتخاب شده / برگزیده: انتخاب کرده / واج آرایی: ا .د / گزیده و برگزیده: اشتقاق / مصرع اول: واج آرایی کسره ( تتابع اضافات)
بازگردانی: برای نگاهبانی از مذهب پاک و ایزدی ما، برگزیده ویژه خدا ( امام زمان عج) میآید و ظهور میکند.