آموزه یازدهم: یاران عاشق

قلمرو زبانی: رعایت کردن:‌ پاس داشتن، پاییدن / / حکایت: داستان / حکایت کردن: داستان سرایی کردن / قلمرو ادبی: قالب: مثنوی / وزن: فعولن فعولن فعولن فعل / واج‌آرایی: آ، ع / جناس ناهمسان: عاشق و عاشقی (اشتقاق؛ رشته انسانی)/ واژه‌آرایی: کنیم؛ ردیف

بازگردانی: بیا راه و رسم عاشقی را به جای آوریم و عشق را گرامی بداریم و از دوستان عاشق پیشه (آزادگان و شهیدان) سخن بگوییم.

پیام: یادکرد عاشقان

قلمرو زبانی: مدار: جای دور زدن و گردیدن / قلمرو ادبی: خونین، سفر کردن: کنایه از شهید شدن / مدار خطر: اضافه استعاری، خطر مانند سیاره ای است که مدار دارد / سفر بر مدار خطر کردن: کنایه از به جان خریدن خطرات عشق (شهادت) / واژه‌آرایی: سفر، کرده‌اند  / واج‌آرایی: ر

بازگردانی: از آنانی سخن بگوییم که در راه عشق جان باختند و خطرها را با جان و دل پذیرفتند و جان فشانی کردند.

پیام: جانفشانی شهید

قلمرو زبانی: دمیدن : طلوع کردن / سحرزاد: زاییده سحر / قلمرو ادبی: فریاد، گلو: تناسب / خورشید فریاد: اضافه تشبیهی / گلوی سحرزاد: تشخیص / خورشید، سحر: تناسب / سحر زاد: کنایه از نورانی و معنوی / واج‌آرایی: ش / گلو:‌ مجاز از وجود یا دهان

بازگردانی: از آن‌هایی سخن بگوییم که فریاد روشنگرانۀ همچون خورشیدشان از وجود (گلوی) پر از امید و روشنی‌بخششان بیرون می‌آید.

پیام: فریاد روشنگرانه شهید.

قلمرو زبانی: جانانه: با همه وجود، از ته قلب، عاشقانه / چرخ جنون می‌زنند: رقص عاشق وار، رقص درویشانه / دف: ساز کوبه‌ای / دست خون: در قمار، آخرین دور بازی برای کسی که همه‌چیز خود را باخته و خشمگین باشد و بر سر عضوی از اعضای بدن خود یا کسان خود گرو ببندد. / قلمرو ادبی: دف عشق: اضافه تشبیهی (تشبیه فشرده، تشبیه رسا) / دست خون: دست خونین، کنایه از شهادت؛ آخرین دست بازی که بازیکن بر سر جان خود قمار می‌کند / چرخ زدن و دف زدن: کنایه از شادی کردن / واج‌آرایی: « ن» / دف عشق با دست خونین زدن: کنایه از جان فشاری همراه با شادی / واژه‌آرایی: می‌زنند

بازگردانی: چه عاشقانه به دنبال شوریدگی و رقص مرگ‌اند و با از خود گذشتگی و جانفشانی، صدای عشق را به گوش همگان می‌رسانند و با دست خونین، دف عشق می‌نوازند. (شادمانه و عاشقانه به سوی شهادت می‌روند)

پیام: به پیشواز مرگ رفتن

قلمرو زبانی: نغمه: آواز/ قلمرو ادبی: پا، سر : تناسب / نغمه عشق: اضافه تشبیهی؟ / سر کردن: سردادن و آواز خواندن / بی پا و سر رقص کردن: کنایه از با همه وجود رقصیدن، متناقض نما / رقص، نغمه، پا، سر: تناسب / واژه‌آرایی: می‌کنند / جناس همسان: سر

بازگردانی: با همۀ هستی خود رقص مرگ را آغاز می‌کنند و با شادی از عشق و شهادت سخن می‌گویند.

پیام: به استقبال شهادت رفتن

قلمرو زبانی: هلا: آگاه باش؛ هان / منکر: انکار کننده / جانان: دلبر / زخم : ضربه / قلمرو ادبی: زخم انکار: اضافه تشبیهی( فشرده) / منکر، انکار: اشتقاق (رشته انسانی) / واج‌آرایی: ج، ن ، ا / واژه‌آرایی: جان، ما

بازگردانی: ‌ای کسی که ما دلبر ما (خدا) را انکار می‌کنی وعشق ما را نمی‌پذیری، جراحت انکار را بر جان ما بزن (با انکار و نپذیرفتن چنین عشقی وجود ما را می‌آزاری ولی ما این انکار را مرهمی التیام بخش می‌دانیم و آزرده نمی‌شویم)

پیام: به انکار دشمن توجه نمی‌کنم

قلمرو زبانی: مرهم: التیام دهنده، دارویی که روی زخم گذارند / که: زیرا که / قلمرو ادبی: مرهم بودن زخم: متناقض نما / تشبیه: زخم مثل مرهمی برای عاشق است / تکرار(واژه‌آرایی): زخم، عاشق

بازگردانی: با انکار خود به ما زخم بزن و وجودم را بیازار که این انکار همانند مرهمی، دردهایمان را درمان می‌کند؛ زیرا عاشقی (آزاده‌ای) که در راه عشق رنج نبیند و بدون آسیب بمیرد غم بزرگی برایش به شمار می‌آید.

پیام: انکار دشمن مرهم عاشق است.

قلمرو زبانی: فرط: شدت، فراوانی / خموش: ساکت بودن / هان: آگاه باش / قلمرو ادبی:  جان سوختن: کنایه از رنج کشیدن / فرط، شرط: جناس / تکرار(واژه‌آرایی): عشق / جناس: جان و هان

بازگردانی: اعتراض نکن از این که از شدت عشق، جانت در رنج است. آگاه باش که نخستین شرط عشق، خاموشی و سکوت است.

پیام: سکوت شرط عشق است.

قلمرو زبانی: خموش: ساکت / قلمرو ادبی: لاله‌هایی: نماد شهید / باغ: استعاره از میهن و سرزمین / لاله، باغ: تناسب / خموش بودن و رسیدن فریاد تا خدا: متناقض نما / لاله‌ها خموشند و فریاد می‌زنند: جانبخشی / فریاد تا خدا بودن : کنایه از بی نهایت بلند بودن، اغراق / واژه‌آرایی: است

بازگردانی: نگاه کن که این شهیدان که در کشور ما در خاک خفته اند، سخنی نمی‌گویند، اما راهشان همیشه ادامه دارد و فریادشان تا بی نهایت شنیده می‌شود.

پیام: ترغیب به خاموشی و تحمل سختی‌ها

قلمرو زبانی: آلاله: شقایق، لاله وحشی /  بیعت کردن: پیمان بستن / قلمرو ادبی: لاله، آلاله: نماد شهید / واج‌آرایی «ل» و «ا» / جانبخشی/ واژه‌آرایی: کنیم

بازگردانی: بیایید با عاشقان و شهیدان پیمان ببندیم تا راهشان را ادامه دهیم و و از آن‌ها و آرمان‌هایشان پشتیبانی کنیم .

پیام: وفاداری به آرمان شهید                                                                                                          

قلمرو زبانی

منکر آیینه باشد چشم کور / دشمن آیینه باشد روی زرد (عمادی شهریاری) / منکر: انکار کننده / روی زرد: کنایه از زشت

بازگردانی: چشم کور انکارکننده آیینه است. روی زشت دشمن آیینه است.

ای داور زمانه، ملوک زمانه را / جز بر ارادت تو مسیر و مدار نیست (مسعود سعد سلمان)  / ملوک: پادشاهان / ارادت: خواست

مدار: مسیری معمولاً دایره‌ای شکل که در آن چیزی به دور چیز دیگر می‌چرخد؛ مسیر

بازگردانی: ای داور زمانه [خدا]، پادشاهان روزگار جز بر خواست تو [خدا] مسیر و مداری ندارند.

مثال: کتاب ﹻ خواندنی

       موصوف     صفت

● به پُرکاربردترین صفت‌های بیانی توجّه کنید:

مطلق: پاک، خوشحال، خطرناک                                         صفت مطلق: صفتی بدون واژک‌های «تر» و «ترین» و بدون سنجش

فاعلی:     

۱- بن مضارع + -َ نده: سازنده، درخشنده

۲- بن مضارع + ا : گویا، کوشا

۳- بن مضارع + ان: خندان، تابان

۴- بن ماضی/ بن مضارع + گار: آفریدگار، آموزگار

۵- بن ماضی + ار: خریدار، خواستار

۶- اسم/ بن/ صفت + گر: زرگر، توانگر، روشنگر

۷- اسم/ صفت + بن مضارع: خداشناس، راستگو

مفعولی:

بن ماضی + ه / ـه (= -ِ ) : پرورده، شکسته 

 بن مضارع + ار : گرفتار، مُردار 

لیاقت: مصدر + ی: آشامیدنی، ستودنی

نسبی:         

۱- اسم + ی: آسمانی، نارنجی

۲- اسم + ین: امروزین، آهنین

۳- اسم + ینه: سیمینه، چرمینه

۴- اسم + انی: روحانی، عقلانی

۵- اسم + انه: کودکانه، سالانه

 اکنون مانند نمونه، جدول را کامل کنید.

فعلبن مضارعصفت فاعلیصفت لیاقتصفت مفعولی
نوشتنویسنویسندهنوشتنینوشته
خواندمخوانخوانندهخواندنیخوانده

گوشزد۱: گاهی صفت های فاعلی و مفعولی کوتاه می شوند؛ مانند: خیبرگشا (خیبرگشاینده)؛ یزدان پرست (یزدان پرستنده)؛ گفت (گفته).

گوشزد۲: هنگام بررسی صفت های فاعلی باید پسوندها را بیندازیم و سپس ببینیم واژه پایه به دست می آید یا نه؛ برای نمونه واژه «عرفانی» «اسم + ی» است؛ زیرا با انداختن «انی» «عِرف» به دست می آید که معنایی ندارد.

گوشزد۳: راه شناسایی اسم از صفت: اسم، «این و آن» می پذیرد، نشانه جمع «ها و ان» می پذیرد، نقش نهادی، متممی و مفعولی می پذیرد؛ ولی صفت نمی تواند؛ مانند: میز، این میز، میزها.

صفت بیانی
صفت بیانی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Follow by Email
YouTube
LinkedIn
LinkedIn
Share
Instagram
Telegram
پیمایش به بالا