دماوند در این قصیده، در بندهای ابتدایی، در معنای حقیقی به کار رفته است؛ امّا رفته رفته به عنوان نمادی از روشنفکران جامعه به کار رفته است و از این جهت این ویژگیها مورد نظر شاعر است: ۱- گوشه گیری و انزوا ۲- دلگیری از مردم زمانه ۳- داشتنِ اندیشه هایِ بلند و متفاوت از مردم زمانه.
![](https://www.jafarisaeed.ir/wp-content/uploads/2020/11/bahar.jpg)
![](https://www.jafarisaeed.ir/wp-content/uploads/2022/11/saeed5.jpg)
![](https://www.jafarisaeed.ir/wp-content/uploads/2021/05/گیفت-سعید-جعفری-آبی.gif)
![](https://www.jafarisaeed.ir/wp-content/uploads/2021/05/گیفت-سعید-جعفری-آبی.gif)
![](https://www.jafarisaeed.ir/wp-content/uploads/2022/11/saeedjafari5.jpg)
۱- ای دیو سپید پای در بند/ ای گنبد گیتی ای دماوند
قلمرو زبانی: دیو سپید: موجودی افسانهای و اساطیری در شاهنامه که به دست رستم کشته میشود. / گیتی: جهان / قلمرو ادبی: قالب: قصیده / وزن: مفعول مفاعلن فعولن(رشته انسانی) / دیو سپید: استعاره از دماوند / ای گنبد: جان بخشی / گنبد گیتی: اضافه استعاری، گیتی مانند ساختمانی است که گنبد دارد / ای دماوند: جان بخشی / پای در بند بودن: کنایه از زندانی بودن / پای در بند بودن دماوند: جان بخشی / مصراع اول، تلمیح دارد به داستان دیوسپید از هفت خوان رستم در شاهنامه فردوسی (جنگ رستم با دیوسپید) / اغراق: در بلندی دماوند / واج آرایی: صامت «د»/
بازگردانی: ای دماوند که همانند دیوسپید، اسیر و گرفتار هستی، ای دماوند که همانند بام جهان برافراشته ای.
پیام: ستایش دماوند، اشاره به بلندی دماوند
۲- از سیم به سر یکی کله خود/ ز آهن به میان یکی کمربند
قلمرو زبانی: سیم: نقره / میان: کمر، وسط / فعل «داری» به قرینه معنوی حذف شده است. / قلمرو ادبی: جان بخشی: نسبت دادنِ کلاهخود و کمربند به کوه/ سیم: استعاره از برف / کمربند آهنین: استعاره از میانه کوه که پر از سنگها و صخرههای تیره رنگ است. / جان بخشی: قراردادن سر و کمر برای کوه / تناسب: سیم، آهن؛ سر، کلهخود، میان؛ کلهخود، کمربند؛ میان، کمربند / تشبیه پنهان: برفها مانند کلاه خود و صخره ها مانند کمربندند.
بازگردانی: ای دماوند! تو کلاه جنگی سفیدی از نقره (برف) بر سر نهاده ای و کمربندی آهنین (صخرهها و سنگها) به کمر بسته ای.
پیام: وصف دماوند
۳- تا چشم بشر نبیندت روی/ بنهفته به ابر، چهر دلبند
قلمرو زبانی: تا: حرف پیوند بیان علت، به معنیِ «به این دلیل که» / «ت»در«نبیندت روی» مضاف الیهِ «روی»، جهش ضمیر/ نهفتن: پنهان کردن (بن ماضی: نهفت، بن مضارع: نهنب) / قلمرو ادبی: جان بخشی: نسبت دادن روی و چهره به دماوند و نهفته شدن از مردم / تناسب: روی، چهره، چشم / حُسن تعلیل: سخنور علت پنهان شدنِ قله دماوند را در پشت ابر، بیزاری و دوری کردن از مردم نادان میداند. / دلبند: کنایه از گرامی و ارجمند
بازگردانی: چهره زیبای خود را در ابرها پنهان کردهای تا چشم آدمی روی تو را نبیند.
پیام: بیزاری دماوند از مردم، اشاره به بلندی کوه
۴- تا وارهی از دم ستوران / وین مردم نحس دیومانند
قلمرو زبانی: وارهی: رها شوی(بن ماضی: وارست، بن مضارع: واره) / ستور: چهارپا، جانوران چهارپا به ویژه اسب، استر و خر / وین: و این / نحس: شوم، بدیمن، بداختر، گجسته، ناهمایون / این بیت با بیت بعد، موقوف المعانی است./ قلمرو ادبی: دَم: نفس، مجاز از سخن / ستور: استعاره از انسانهای پست و نادان / شبیه: مردم دیو مانند / حسن تعلیل
بازگردانی: برای اینکه از همصحبتی و همنشینی مردم نادان و شومِ دیوصفت رهایی یابی …….
پیام: بیزاری از مردم نادان
ارتباط معنایی دارد با: از این دیومردم که دام و دَدَند / نهان شو که همصحبتانِ بدند
۵- با شیر سپهر بسته پیمان / با اختر سعد کرده پیوند
قلمرو زبانی: سپهر: آسمان / سعد: خجسته، مبارک، متضاد نحس / اختر سعد: سیّاره مشتری یا هرمز است که به خجسته مهین نامبردار است./ پیوند کردن: خویشاوندی کردن / قلمرو ادبی: شیر سپهر: استعاره از خورشید (به اعتبار آن که برج اسد خانه اوست) / جان بخشی: پیمان بستن دماوند با خورشید؛ پیوند دماوند با مشتری / اختر، سپهر: تناسب، اغراق / این بیت حُسن تعلیل نیز دارد: شاعر علت بلندی دماوند را تلاش او برای دوری از مردم زمانه میداند./ تناسب: سپهر، اختر؛ پیمان، پیوند
بازگردانی: با آفتاب پیمان بستهای و با ستاره مشتری پیوند و پیوستگی پدید آورده ای.
پیام: اشاره به بلندی دماوند
۶- چون گشت زمین ز جور گردون / سرد و سیه و خموش و آوند
قلمرو زبانی: جور: ستم / گردون: فلک، آسمان (در اینجا روزگار) / خموش: ساکت / آوند: آونگ، آویزان، آویخته / قلمرو ادبی: زمین، گردون: تضاد / جور گردون: جان بخشی، اضافه استعاری / گشت: شد، ایهام تناسب در معنای گردیدن و چرخیدن / خموش گشتن زمین: جان بخشی / این بیت با بیت بعدی موقوف المعانی است. / حسن تعلیل: آسمان به خاطر ستم گردون خفه و خموش و معلّق است.
بازگردانی: هنگامی که زمین از بیداد و ستمِ آسمان (روزگار) اینچنین خفه و خاموش و آویزان شد،…
پیام: بیداد آسمان بر زمینیان
۷- بنواخت ز خشم بر فلک مشت / آن مشت تویی تو ای دماوند
قلمرو زبانی: نواختن: کوبیدن(بن ماضی: نواخت، بن مضارع: نواز) / قلمرو ادبی: مشت کوبیدن زمین به فلک: جان بخشی / ای دماوند: جان بخشی / تو مشت هستی: تشبیه / واج آرایی: صامت «ت» و «ش» / واژه آرایی: مشت، تو
بازگردانی: زمین از شدت خشم، مشتی بر آسمان کوبید و تو ای دماوند همان مشت زمینی.
پیام: اعتراض زمین بر آسمان
۸- تو مشت درشت روزگاری / از گردش قرنها پس افکند
قلمرو زبانی: پس افکند: پس افکنده، میراث، به جا مانده (صفت مفعولی مرکب کوتاه) / قلمرو ادبی: / تشبیه: تو (دماوند) مشت روزگار هستی / مشت روزگار: جان بخشی برای روزگار؛ اضافه استعاری / واج آرایی «ش»، «ر»
بازگردانی: ای دماوند! تو مشت بزرگِ خشم و اعتراض دیرینه زمانه ای که از گذشت روزگاران به ما به جا مانده است.
پیام: اعتراض دماوند به ستم گردون
۹- ای مشت زمین بر آسمان شو / بر وی بنواز ضربتی چند
قلمرو زبانی: شو: برو/ بنواز: بزن / مرجع «وی» آسمان است / ضربتی چند: ترکیب وصفی وارون (چند ضربت)/ چند: صفت مبهم / قلمرو ادبی: مشت زمین: جان بخشی و استعاره از دماوند / زمین، آسمان: تضاد / مصرع دوم: جان بخشی / مشت، ضربت: تناسب
بازگردانی: ای دماوند که مشت زمینی! به آسمان برو و چند ضربه بر آسمان بکوب.
پیام: خیزش ضد بیداد
۱۰- نی نی تو نه مشت روزگاری / ای کوه نی اَم ز گفته خرسند
قلمرو زبانی: نی نی: نه، قید نفی / نیَم: نیستم / گفته: مقصود شاعر، تشبیه در بیت پیشین است یعنی همان تشبیه دماوند به مشت./ خرسند: راضی / قلمرو ادبی: مشت روزگار: اضافه استعاری (جان بخشی)/ ای کوه: جان بخشی / واج آرایی: «ن»/ تشبیه: تو نه مشت روزگاری
بازگردانی: نه نه، تو مشت روزگار نیستی. ای کوه من، از این سخن خود (تشبیه دماوند به مشت) خشنود نیستم.
■ شاعر از همانندی دماوند به مشت روزگار خرسند نیست به این دلیل که مشت نشانه اعتراض و ستیز است در حالی که دماوند (مردم تهران یا روشنفکران) در مقابل ظلم و دشمنان خارجی خاموشی گزیدند.
پیام: بی تفاوتی روشنفکران
۱۱- تو قلب فسرده زمینی / از درد ورم نموده یک چند
قلمرو زبانی: فسرده: یخزده، منجمد، افسرده و غمگین / یک چند: مدتی، چندی/ وَرَم: آماس / قلمرو ادبی: فسرده: ۱- یخزده، ۲- افسرده (ایهام) / تشبیه کوه دماوند به قلب فسرده زمین / وَرَم: استعاره از برآمدگی کوه / قلب زمین: جان بخشی، اضافه استعاری / قلب، درد، ورم: تناسب / واج آرایی: «د» / حسن تعلیل
بازگردانی: ای دماوند! تو قلب سرد و منجمد زمین هستی که از شدت درد و اندوه مقداری آماس کرده است.
پیام: اشاره به برآمدگی کوه دماوند
۱۲- تا درد و ورم فرونشیند / کافور بر آن ضماد کردند
قلمرو زبانی: تا: حرف پیوند به معنیِ «برای اینکه» / فرونشیند: فروکش کند / کافور: ماده معطر جامدی که از گیاهانی چون ریحان، بابونه و چند نوع درخت به دست میآید. در قدیم به عنوان مرهم و دارو روی زخم میمالیدند./ ضماد: مرهم / ضماد کردن: بستن چیزی بر زخم، مرهم نهادن / قلمرو ادبی: ورم: استعاره از برآمدگی کوه / کافور: استعاره از برفهای قله دماوند / درد، ورم، ضماد: تناسب / حُسن تعلیل / واج آرایی: «د»، «ر»
بازگردانی: برای این که درد و ورم تو آرام بگیرد و اندکی تسکین بیابد مرهمی از برف بر ورم تو نهاده اند.
پیام: اشاره به برف گیر بودن دماوند
۱۳- شو منفجر ای دل زمانه / وان آتش خود نهفته مپسند
قلمرو زبانی: نهفته: صفت مفعولی در نقش قید؛ پنهان شده / قلمرو ادبی: دلِ زمانه: اضافه استعاری (جان بخشی)، / دل استعاره از دماوند (نماد روشنفکران خاموش) / آتش: استعاره از خشم و خروش و اعتراض / تناسب: منفجر، آتش / منفجر شدن: کنایه از اعتراض
بازگردانی: ای کوه دماوند که چون قلب زمانه هستی، آتشفشان کن و بیش از این خرسند مباش که آتش درونت پنهان بماند.
پیام: دعوت به اعتراض
۱۴- خامش منشین سخن همی گوی / افسرده مباش خوش همی خند
قلمرو زبانی: همی گوی: بگو(فعل امر استمراری) / افسرده: یخ زده، غمگین / خوش: قید کیفیت / همی خند: بخند (فعل امر) / قلمرو ادبی: خامش نشستن، سخن گفتن: تضاد / جان بخشی: سخن گفتن، خندیدن و خاموش نبودن دماوند / افسرده: ایهام؛ ۱- یخ زده ۲- غمگین / خاموش، افسرده: تناسب / خوش خندیدن: کنایه از افسردگی بدر آمدن / افسرده، خوش: تضاد
بازگردانی: ای دماوند (آگاهان خاموش جامعه)، خاموش و آرام نباش و چیزی بگو (اعتراض کن)، غمگین و ناخوش نباش و با شادی بخند.
پیام: دعوت به اعتراض
۱۵- پنهان مکن آتش درون را / زین سوخته جان شنو یکی پند
قلمرو زبانی: سوخته جان: صفتِ مرکب، جانشین اسم، منظور «خودِ شاعر» است و مخاطبِ شاعر «کوه دماوند»./ یکی پند: پندی / قلمرو ادبی: آتش: استعاره از خشم و خروش / آتش، سوخته: تناسب / واج آرایی: صامت «ن» / سوخته جان: کنایه از دردمند و سرد و گرم روزگار چشیده
بازگردانی: ای دماوند! خشم درونت را در دلت پنهان نکن، خشمت را بیرون بریز و از این شاعرِ دلسوخته دردمند پندی بشنو.
پیام: دعوت به اعتراض
۱۶- گر آتش دل نهفته داری / سوزد جانت به جانت سوگند
قلمرو زبانی: گر: اگر / نهفته: پنهان / سوختن: سوزاندن / «ت» در«جانت» در هر دو مورد نقش مضاف الیهی دارد / حذف فعلِ «می خورم» به قرینه معنوی / قلمرو ادبی: آتش دل: استعاره از خشم و خروش / سوختن جان: کنایه از نابود شدن / واژه آرایی: جان / تناسب: دل، جان
بازگردانی: اگر آتش درونت را بیرون نریزی و در دلت پنهان کنی به جان تو سوگند میخورم که جانت را نابود میسازد.
پیام: دعوت به اعتراض
۱۷- ای مادر سرسپید بشنو/ این پند سیاه بخت فرزند
قلمرو زبانی: سیاه بخت فرزند: ترکیب وصفی وارون، منظور خود «ملکالشعرا بهار» است. / قلمرو ادبی: سر: مجاز از مو / مادر سر سپید: استعاره از دماوند، نمادی از مردم و فرهنگ ایران / سپید، سیاه: تضاد / سیاه بخت: کنایه از بدبخت، حس آمیزی / سرسپید: کنایه از پیر (اشاره به برف قله دماوند) / تناسب: مادر، فرزند / استعاره: موی سپید (برفها و قله کوه دماوند مانند موی سپید سر زنان است.)
بازگردانی: ای دماوند! ای مادر سرسپید و پیر من! پند فرزند بدبخت خودت را بشنو.
پیام: اندرز دماوند (روشنفکران)
۱۸- برکش ز سر آن سپید معجر / بنشین به یکی کبود اورند
قلمرو زبانی: معجر: روسری، سرپوش / سپید معجر و کبود اورند: ترکیب وصفی وارون (معجرِ سپید، اورندِ کبود) / کبود: آبی سیر/ اورند: اورنگ، تخت، تخت پادشاهی / قلمرو ادبی: سپید معجر: استعاره از برف روی کوه / از سر برکشیدن معجر سپید: کنایه از دوری از گوشه نشینی، ضعف و خاموشی / اورند: مجازاْ فرّ و شکوه، شأن و شوکت / بر اورند نشستن: کنایه از قدرتنمایی کردن، فرمانروایی کردن / سپید، کبود: تضاد
بازگردانی: ای دماوند، از ناتوانی و خاموشی دست بکش. بر اورنگ فرمانروایی بنشین و توانایی ات را نمایان کن.
پیام: نمودن توانایی
۱۹- بگرای چو اژدهای گرزه / بخروش چو شرزه شیر ارغند
قلمرو زبانی: بگرای: حمله ور شو (حرکت کن) فعل امر از گراییدن (بن ماضی: گرایست، بن مضارع: گرای) / اژدها: مار بزرگ / گرزه: ویژگی گونه ای مار سمی و خطرناک / خروشیدن: فریاد زدن / شرزه: خشمگین، غضبناک / ارغند: خشمگین و قهرآلود / قلمرو ادبی: گرزه، شرزه: جناس ناهمسان / تشبیه در مصرع نخست و دوم / واج آرایی: «ش»
بازگردانی: مانند اژدهای بزرگ و کُشنده، حملهور شو و مانند شیر خشمگین و قهرآلود، فریاد و خروش برآور.
پیام: دعوت به اعتراض
۲۰- بفکن ز پی این اساس تزویر/ بگسل ز هم این نژاد و پیوند
قلمرو زبانی: پی: پایه، شالوده، بن، بیخ / اساس: پایه (هم آوا← اثاث: لوازم خانه یا محل کار) / گسلیدن: پاره کردن، جداکردن (بن ماضی: گسل، بن مضارع: گسست) / تزویر: دورویی، ریاکاری / این نژاد و پیوند: منظور نژاد و پیوند ستمگران / قلمرو ادبی: اساس تزویر: پایههای حکومت ریاکار، اضافه استعاری / از پی افکندن: کنایه از نابود کردن / نژاد، پیوند: تناسب / پی، اساس: تناسب / موازنه (برای رشته انسانی)
بازگردانی: پایههای این ساختمان ستم و ریا را ریشه کن ساز و نسل و نژاد این فرمانروایان بیدادگر را نابود ساز.
پیام: دعوت به مبارزه
۲۱- بر کَن ز بُن این بنا که باید/ از ریشه بنای ظلم برکند
قلمرو زبانی: بن: ریشه / از بن برکندن: کنایه از نابود کردن کامل / «بنا» در مصرع نخست: استعاره از بیداد / از ریشه برکندن: کنایه از نابود کردن کامل / قلمرو ادبی: برکن، برکند: همریشگی، جناس / بنای ظلم: اضافه تشبیه / واج آرایی «ب»، «ن»
بازگردانی: این بنای ستم را نابود کن؛ زیرا بنای بیداد را باید ریشه کن کرد و نابود ساخت.
پیام: دعوت به مبارزه با ستمگر
۲۲- زین بی خردان سِفله بستان / دادِ دلِ مردمِ خردمند
قلمرو زبانی: زین: از این / سفله: فرومایه، بدسرشت / ستاندن: گرفتن، (بن ماضی: ستاند، بن مضارع: ستان) / داد: حق و حقوق / قلمرو ادبی: بی خرد، خردمند: تضاد / بی خردان سفله: فرمانروایان ستمگر در زمان سخنور / واج آرایی صامت «د»، مصوت « -ِ »
بازگردانی: از این فرمانروایان بی خرد پست و فرومایه، حق انسان های خردمند و آگاه را بگیر.
پیام: گرفتن حق ستمدیدگان بهار
![](https://www.jafarisaeed.ir/wp-content/uploads/2022/10/saeedjafari.jpg)
![](https://www.jafarisaeed.ir/wp-content/uploads/2021/11/git-saeed.gif)
![](https://www.jafarisaeed.ir/wp-content/uploads/2021/11/git-saeed.gif)
![](https://www.jafarisaeed.ir/wp-content/uploads/2022/10/saeedjafari.jpg)
کارگاه متن پژوهی
قلمرو زبانی
۱- معادل معنایی واژههای مشخّص شده را در متن درس بیابید.
سریر مُلک عطا داد کردگار تو را/ به جای خویش دهد هر چه کردگار دهد (ظهیرالدّین فاریابی) / سریر: اورند، تخت
دردناک است که در دام شغال افتد شیر / یا که محتاج فرومایه شود، مردِ کریم (شهریار) / فرومایه: سفله، پست
۲- از متن درس، چهار ترکیب وصفی که اهمّیت املایی داشته باشند، بیابید و بنویسید.
اختر سعد – مردم نحس – سپید معجر (ترکیب وصفی وارون)- شیر ارغند – بیخردان سفله
۳- در بیتهای زیر، ترکیبهای اضافی را مشخّص کنید.
الف) تو مشتِ درشتِ روزگاری / از گردشِ قرنها پسافکند / مشت روزگار – گردش قرن
ب) زین بیخردانِ سفله بستان / دادِ دلِ مردمِ خردمند / دادِ دل – دل مردم
ترکیب وصفی: ترکیب «اسم ﹻ صفت» را ترکیب وصفی می گویند. اسم نخست موصوف و دومی صفت است؛ مانند: دست بلند.
ترکیب اضافی: ترکیب «اسم ﹻ اسم» را ترکیب اضافی می گویند. اسم نخست مضاف و دومی مضاف الیه است؛ مانند: دست بهرام.
راه شناسایی صفت و مضافالیه
۱- صفت،«تر و ترین» میپذیرد؛ امّا مضافالیه نمیپذیرد. ۲- صفت و موصوف یک پدیدهاند؛ امّا مضاف و مضافالیه دو پدیده ۳- موصوف «ی» ناشناس میپذیرد؛ امّا مضاف نمیپذیرد. 4- اگر به ترکیب، صفت دیگری را بیفزاییم، در ترکیب اضافی، صفت مضافالیه را وصف میکند و در ترکیب وصفی موصوف را؛ مانند: در چوبی بزرگ ، در خانۀ بزرگ. 5- مضاف الیه همیشه اسم است، پس «نشانۀ جمع» میپذیرد؛ اما صفت نمیپذیرد. ۶- با افزودن «است» به ترکیب اضافی، جملۀ نامعنایی ساخته میشود. ۷- صفت نقش مسندی میپذیرد؛ امّا اسم نمیپذیرد.
![](https://www.jafarisaeed.ir/wp-content/uploads/2023/10/بنر-معرفی-محصول-1024x724.jpg)
قلمرو ادبی
۱- در کدام بیتها آرایه «حُسن تعلیل» به کار رفته است؟ دلیل خود را بنویسید.
بیت ۳: شاعر علت در ابر پوشیده بودن قلّه دماوند را مخفی ماندن از چشم مردم دانسته است؛ این دلیل ادبی اما غیر علمی، آرایه حسن تعلیل پدید آورده است.
بیت ۵: شاعر علت پیمان بستن دماوند با شیر سپهر و پیوند کردن با اختر سعد (بلندی و ارتفاع دماوند) را رهایی از مردم نحس دیو مانند میداند؛ این ادعای غیرواقعی اما ادبی حسن تعلیل است.
بیت ۱۲: شاعر علّت ریختن برف بر قلّه دماوند را فرونشاندن درد و ورم او دانسته است. این ادعای ادبی اما غیر واقعی حسن تعلیل را پدید آورده است.
۲- در بیتهای زیر، استعارهها را مشخّص کنید و مفهوم هر یک را بنویسید.
از سیم به سر یکی کُله خُود / ز آهن به میان یکی کمربند
سیم (استعاره از برف) / آهن (استعاره از صخرهها و سنگها)
پنهان مکن آتش درون را / زین سوختهجان، شنو یکی پند
آتش (استعاره از خشم)
۳- شعرهای «دماوندیه» و «مست و هشیار» را از نظر قالب مقایسه کنید.
قالب شعر «دماوندیه» قصیده و قالب شعر «مست و هوشیار» قطعه است. در قصیده بهار مصراع نخست و مصراعهای زوج و در قطعه پروین فقط مصراعهای زوج همقافیهاند.
قلمرو فکری
۱- محمّد تقی بهار شعر دماوندیه را در سال ۱۳۰۱ هجری شمسی سرود. در این سال به تحریک بیگانگان، هرج و مرج قلمی و اجتماعی و هتّاکیها در مطبوعات و آزار وطنخواهان و سستی کارِ دولت مرکزی بروز کرده بود. بهار این قصیده را با تأثیر پذیری از این معانی گفته است؛ با توجّه به این نکته، به پرسشهای زیر پاسخ دهید. (هتّاکی: )
الف) مقصود شاعر از «دماوندیه» و «سوختهجان» چیست؟
دماوند: آگاهان و آزادیخواهان/ خاموش جامعه.
سوختهجان: خود شاعر که همان ملکالشعرای بهار است.
ب) چرا شاعر خطاب به «دماوند» چنین میگوید؟ «تو قلبِ فسرده زمینی / از درد، ورم نموده یک چند»
زیرا او را مظلومی میداند که مورد ظلم واقع شده و به خاطر این ظلم از زمین سر بیرون آورده است.
۲- معنی و مفهوم بیت زیر را به نثر روان بنویسید.
بفکن ز پی این اساسِ تزویر / بگسل ز هم این نژاد و پیوند
بازگردانی: پایه و شالوده این همه فریب و دورویی و نژاد ستمگران را از ریشه بر کن.
پیام: آرزوی نابودی حکومت تزویرگر و ستمگر
۳- مفهوم مشترک سرودههای زیر را بنویسید.
■ شو منفجر ای دل زمانه / وان آتش خود نهفته مپسند(بهار)
■ دلا خموشی چرا؟ چو خُم نجوشی چرا؟ / برون شد از پرده راز، پردهپوشی چرا؟(عارف قزوینی)
هر دو بیت خواننده را برای بیان دردها، رنجها و اعتراض به وضع موجود و نابهسامانی مسائل کشور تشویق میکند.
۴-
![](https://www.jafarisaeed.ir/wp-content/uploads/2019/01/aaboyreading.gif)
![](https://www.jafarisaeed.ir/wp-content/uploads/2021/11/git-saeed.gif)
![](https://www.jafarisaeed.ir/wp-content/uploads/2019/01/read.gif)