◙ الهی، نام تو ما را جواز، مهر تو ما را جهاز، شناخت تو ما را امان، لطف تو ما را عیان.
قلمرو زبانی:الهی: ای خدای من / را: به معنای برای؛ ویژگی سبکی / جواز: اجازه، پروانه، روادید / مهر: عشق / جهاز: کابین، جهیزیه، مهریه / امان: پناه، حمایت، زنهار / عیان: آشکار / حذف فعل «است» به قرینه معنایی/ قلمرو ادبی: نثر آهنگین یا موزن / جناس: جواز، جهاز
بازگردانی: ای خدای من، نام تو برای ما اجازه نامه است، عشق تو برای ما را جهیزیه است، شناخت تو برای ما پناهگاه است، لطف تو برای ما آشکار است.
◙ الهی، ضعیفان را پناهی. قاصدان را بر سر راهی. مؤمنان را گواهی. چه عزیز است آن کس که تو خواهی …
قلمرو زبانی:الهی: ای خدای من / قاصد: نامهرسان، نامهآور / عزیز: گرامی / قلمرو ادبی: نثر آهنگین یا موزن / کنایه: بر سر راهی
بازگردانی: ای خدای من، تو پناه ناتوانانی. تو منتظر نامه رسانانی. تو شاهد و گواه خداشناسانی. آن کس را که تو خواهی بسیار ارجمند است.
پیام: خدا پناه همگان است.
◙ الهی، در جلال رحمانی، در کمال سبحانی، نه محتاج زمانی و نه آرزومند مکانی، نه کس به تو ماند و نه به کسی مانی. پیداست که در میان جانی، بلکه جان زنده به چیزی است که تو آنی.
قلمرو زبانی:جلال: شکوه / رحمانی: مهربان / کمال: کامل بودن / سبحان: پاک / مانستن: مانند بود (بن ماضی: مانست؛ بن مضارع: مان) / قلمرو ادبی: نثر آهنگین یا موزن / همریشگی: ماند، مانی / جناس: جانی، آنی
بازگردانی: خدایا، در عین داشتن شکوه مهربانی، در عین داشتن کمال پاکی، نه نیازمند زمانی و نه آرزومند مکانی، نه کس مانند تو است و نه تو مانند کسی هستی. آشکار است که در میان جانمانی، بلکه جان ما زنده به تو است.
پیام: کامل بودن خدا
◙ الهی، چون در تو نگرم، از جمله تاجدارانم و چون در خود نگرم، از جمله خاکسارانم، خاک بر باد کردم و بر تن خود بیداد کردم و شیطان را شاد.
◙ الهی، اگر گویم، ستایش و ثنای تو گویم و اگر جویم، رضای تو جویم.
قلمرو زبانی:چون: هنگامی که / نگریستن: نگاه کردن (بن ماضی: نگریست؛ بن مضارع: نگر) / خاکسار: فروتن / بیداد: ستم / ثنا: ستایش (هم آوا: سنا) / جستن: جست و جو کردن(بن ماضی: جست؛ بن مضارع: جو) / حذف به قرینه لفظی: شیطان را شاد کردم/ قلمرو ادبی:نثر آهنگین یا موزن / تاجدار بودن: کنایه از پادشاه بودن / خاک بر باد کردن: کنایه از نابود کردن خود / جناس: باد، شاد / واژه آرایی: کردم، جویم
بازگردانی: خدایا، هنگامی که به تو نگاه میکنم، از پادشاهان میشوم و هنگامی که به خودم نگاه میکنم، از فروتنان و خارمایگان میشوم، خودم را نابود کردم و به تنم ستم کردم و شیطان را شاد کردم.
خدایا، اگر سخنی بگویم، ستایش تو را میگویم و اگر چیزی را بجویم، فقط خرسندی تو را میجویم.
پیام: اشاره به برتری خدا
◙ الهی، اگر طاعت بسی ندارم، اندر دو جهان جز تو کسی ندارم.
◙ الهی، ظاهری داریم بس شوریده و باطنی داریم به خواب غفلت آلوده ودیدهای پر آب. گاهی در آتش میسوزیم و گاهی در آب دیده غرق.
قلمرو زبانی:طاعت: نیایش، عبادت / بسی: بسیاری / اندر: در؛ ویژگی سبکی / شوریده: آشفته؛ پریشان / غفلت: نادانی، خفته دلی / دیده: چشم / حذف فعل به قرینه لفظی: دیده آب داریم./ حذف فعل به قرینه معنایی: در آب دیده غرق ایم./ قلمرو ادبی:نثر آهنگین یا موزن / آب: مجاز از اشک / تضاد: ظاهر، باطن؛ آب، آتش / واژهآرایی: داریم، گاهی، آب، آتش / اضافهتشبیهی: خواب غفلت / دیدهپر آب: کنایه از پشیمان / آتش: استعاره از عشق
بازگردانی: خدایا اگر نیایش و بندگی بسیار ندارم در دو جهان جز تو کسی را ندارم؛ به فریادم برس.
خدایا ظاهرم بسیار آشفته است و باطنم بسیار خفته و آمیخته با نادانی است. چشمم اشک آلود است و خودم پشیمان. گاهی در آتش عشق میسوزم و گاهی در حال گریستنم و پشیمان.
قلمرو زبانی:ای: یا / نشان: نشانه / محض: ناب / جهش ضمیر (نشانت را از که جویم)/ جستن: جستجو کردن (بن ماضی: جست؛ بن مضارع: جو) / دو جهان: دنیا و آخرت / پرسشی انکاری در سراسر شعر/ از که جویمت؟: از چه کسی سراغ تو را بگیرم / قلمرو ادبی: واژهآرایی: نشان / قالب: غزل / وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (رشته انسانی) / ردیف: از که جویمت؟ / لحن: لحن ستایشی /
بازگردانی: ای خداوند بی نشانه، نشانه ات را از چه کسی بجویم؟ دنیا و آخریت در تو گم شد(دنیا و آخرت در برابر شکوه تو هیچ است.)، از چه کسی تو را بجویم؟
پیام: ناتوانی در شناخت یزدان
لحن ستایشی: ستایش مخصوص خداوند است و شاعر یا نویسنده در سروده یا نوشته خود، خداوند را که خالق بی همتا، قادر بی نظیر و صاحب الطاف فراوان است، میستاید.
۲- تو گــم نه ای و گـمشدۀ تو منم ولیــک / نایافت یافت مینتوان، از که جویمت؟
قلمرو زبانی:مرجع تو: یزدان / نه ای: نیستی (کاربرد تاریخی دستور؛ جدا آوردن نشانه منفی ساز فعل «نـ»)/ ولیک: ولی (کاربرد کهن واژه) / نایافت: نایافته؛ صفت مفعولی کوتاه / مینتوان: نمی توان / لحن: پرسشی انکاری در مصراع دوم / قلمرو ادبی:واژهآرایی: تو / واجآرایی «ت» /
بازگردانی: تو ناپیدا و گم شده نیستی و من گمشدۀ توام(وجود من بی ارزش و هیچ است نه تو)؛ ولی نمیتوان نایافته (خدا) را یافت، از چه کسی تو را بجویم؟
پیام: ناتوانی در شناخت یزدان
۳- پیــدا بســـی بجُســتمت امّا نیافــتم / اکنون مرا بگو که نهان، از که جویمت؟
قلمرو زبانی:بسی: بسیار / جستن: جستجو کردن (بن ماضی: جست؛ بن مضارع: جو) از که جویمت؟: از چه کسی سراغ تو را بگیرم / قلمرو ادبی: پیدا، نهان: تضاد /
بازگردانی: ای خداوند بی نشانه، تو را آشکارا بسیار جستجو کردم؛ اما نیافتمت. حالا به من بگو که پنهانی تو را از چه کسی جستجو کنم؟
پیام: ناتوانی در شناخت یزدان
۴- چون در رهت یقین و گمانی همــی رود / ای برتر از یقین و گمان، از که جویمت؟
قلمرو زبانی:چون: هنگامی که / رهت: راه تو / یقین و گمان رفتن: یقین و گمان پیش آمدن / همیرود (کاربرد تاریخی دستور)/ قلمرو ادبی:واژهآرایی: یقین و گمانی
بازگردانی: هنگامی که که در راه تو یقین و گمان پیش میآید، ای کسی که برتر از یقین و گمانی، تو را از چه کسی بجویم؟
پیام: برتری خدا از یقین و گمان بشر
۵- در جست و جوی تو، دلم از پرده اوفتاد / ای در درون پردۀ جــان، از کــه جویمت؟
قلمرو زبانی:اوفتاد: افتاد (کاربرد کهن واژگان)/ قلمرو ادبی:دل: مجاز از وجود / واژهآرایی: پرده / از پرده اوفتادن: کنایه از رسوا شدن / پرده جان: اضافه تشبیهی / واجآرایی «ر»
بازگردانی: در جست و جوی تو، دلم رسوا شد.(نشان داد که ناتوان در شناخت توست.) ای کسی که در درون پردۀ جان ما جای داری، تو را از چه کسی بجویم؟
پیام: ناتوانی در شناخت یزدان
۶- عطّار اگرچــه یافت به عینِ یقـین تو را / ای بس عیان به عینِ عیان از که جویمت؟
قلمرو زبانی:عین: چشم / بس: بسیار / عیان: آشکار / عینِ عیان: چشم سر در برابر چشم دل و باطنی / قلمرو ادبی:عطار: تخلص؛ نام هنری / واژهآرایی: عین، عیان / عین، عیان: جناسواره (بسته به نوع تلفظ واژهها)/ واجآرایی: «ع»
بازگردانی: اگرچه عطّار به چشم دل تو را پیدا کرد، ای کسی که بس آشکار هستی، با چشم سر تو را از چه کسی بجویم؟
پیام: ناتوانی حواس ظاهری در شناخت یزدان
گوشزد: شناسامردان به سه گونه یقین باور دارند: علم یقین و عین یقین و حقّ یقین. علم یقین (دانش آگاهی): بینگارید آتشی پشت دیواری افروخته شده است، و شما نمی توانید آتش را ببینید. اگر شما از اثر آتش (مانند دودی که از پشت دیوار بلند است) پی به وجود آتش ببرید، این علم یقین است. پس اگر کسی با برهان و دلیل، خدا را بشناسد و بدو بگرود، به علم یقین دست یافته است.
عین یقین(چشم آگاهی): اگر شما، از دیوار بالا روید و آتش را از نزدیک ببینید، به عین یقین رسیده اید. پس اگر به چشم دل خدا را دریابید، به عین یقین رسیده اید. حق یقین(دل آگاهی): اگر در آتش روید و وجود شما مانند آتش شود و در آتش بسوزد، به حق یقین رسیده اید. در این مرحله وجود شناسامرد رنگ می بازد و خود را در خدا نابوده شده می یابد.
۱- که تو راهنمای منی [ تو: نهاد / راهنما: مسند/ ام(من): مضاف الیه / یی: مخفف”هستی”]
۲- که تو به من راه را نمایی (= نشان دهی ) [تو: نهاد/ ام(من): متمم/ راه: مفعول/ نمایی: فعل]
بازگردانی: ای پادشاه (خداوندا) نام تو را بر زبان میآورم؛ زیرا تو پرورگار پاکی. فقط در راهی که تو به من نشان میدهی گام میگذارم.
پیام: یادکرد خداوند/ فرمانبرداری از خدا
۲- همه درگاه تو جویم همه از فضل تو پویم / همه توحید تو گویم که به توحید سزایی
قلمرو زبانی:همه: فقط، تنها / درگاه: بارگاه / جستن: جستجو کردن (بن ماضی: جست، بن مضارع: جو) / فضل: بخشش، کرم / پوییدن: تلاش، رفتن، حرکت به سوی مقصدی برای به دست آوردن و جست و جوی چیزی / توحید: یکتایی / سزا: سزاوار و شایسته (بن ماضی: سزید، بن مضارع: سز) / قلمرو ادبی:جویم، پویم، گویم: جناس ناهمسان / سجع / همه، تو، توحید: تکرار، واژهآرایی / واجآرایی: تکرار صامت «ت» «م»/ قافیهدرونی (رشته انسانی)
بازگردانی: فقط بارگاه تو را جست وجو میکنم. تنها به خاطر فضل و بخشش توست که حرکت میکنم. فقط توحید و یگانگی تو را بر زبان میآورم؛ زیرا تو سزاوار یگانگی و توحیدی.
پیام: وابستگی بشر به خداوند
۳- تو حکیمی تو عظیمی تو کریمی تو رحیمی / تو نماینده فضلی تو سزاوار ثنایی
قلمرو زبانی:حکیم: دانا به همه چیز، دانای راست کردار / عظیم: سترگ / کریم: بخشنده، بزرگ منش / رحیم : بسیار مهربان / نماینده: نشان دهنده، نشانه، نماد / ثنا: ستایش، سپاس(همآوا: سنا: روشنایی) / قلمرو ادبی:تو: تکرار / واجآرایی: تکرار صامت “ت” و مصوتهای “و” و “ی”
بازگردانی: تو دانا، بزرگ و بخشنده ای. تو دارای فضل و بخشش بینهایت و سزاوار حمد و ستایشی.
پیام: یادکرد صفات خداوند
۴- نتوان وصف تو گفتن که تو در فهم نگنجی / نتوان شبه تو گفتن که تو در وهم نیایی
قلمرو زبانی:وصف: توصیف / فهم: درک، دریافت / گنجیدن: جا گرفتن (بن ماضی: گنجید، بن مضارع: گنج) / شبه: مانند، مِثل، همسان / وهم: گمان، پندار، خیال / قلمرو ادبی:آرایه “موازنه “، (رشته انسانی) / فهم، وهم: جناس ناهمسان / جمله “نتوان شبه تو گفتن “: تلمیح به ” لیسَ کمِثله شَیء”
بازگردانی: توصیف تو را نمیتوانم برشمرد؛ زیرا در فهم و ادراک محدود انسان نمیگنجی. نمیتوان مانندی برایت آورد؛ زیرا تو حتی به وهم و خیال نیز درنمیآیی.
پیام: وصف ناپذیری خداوند
۵- همه عزّی و جلالی همه علمی و یقینی / همه نوری و سروری همه جودی و جزایی
قلمرو زبانی:همه: فقط، سراسر / عزّ: ارجمندی، گرامی شدن، مقابل ذُلّ / جلال: بزرگواری، شکوه، از صفات خداوند که به مقام کبریایی او اشاره دارد / یقین: بی شبهه و شک بودن، امری که واضح و ثابت شده باشد / سرور: شادی، خوشحالی / جود: بخشش، سخاوت، کرم / جزا: پاداش کار نیک / قلمرو ادبی:ترصیع (رشته انسانی) / همه: تکرار / واجآرایی: تکرار مصوت “ای” و مصوت کوتاه “و”
بازگردانی: تو فقط ارجمندی و شکوهمندی. تو فقط دانش و یقینی. تو فقط نور و شادمانی و بخشش و پاداشی.
پیام: یادکرد صفات خداوند
۶- همه غیبی تو بدانی، همه عیبی تو بپوشی / همه بیشی تو بکاهی، همه کمی تو فزایی
قلمرو زبانی:غیب: پنهان / پوشیدن: پوشاندن (فعل دووجهی) / بیشی: افزونی، زیادی / بکاهی: از مصدر “کاستن”: کم میکنی(بن ماضی: کاست، بن مضارع: کاه) / فزایی: بیفزایی، زیاد و افزون کنی / قلمرو ادبی:غیب، عیب: جناس ناهمسان / همه غیبی تو بدانی: اشاره به “عالم الغیب”بودن خداوند / بیشی، کمی: تضاد/ همه عیبی تو بپوشی: اشاره دارد به “ستّار العیوب ” بودن خداوند / بکاهی، فزایی: تضاد / ترصیع (رشته انسانی) / همه، تو: تکرار / تلمیح به آیه ” تعزّ مَن تَشاء وتذلّ من تشاء”(خداوند)هر که را بخواهد گرامی میگرداند وهر که را بخواهد خوار) / واجآرایی: تکرار مصوت /ی/
بازگردانی:(خداوندا) تو به همه امور ناپیدا آگاهی و همه عیبها را میپوشانی. کم و زیاد شدنها به دست توست.
پیام: دانایی و پرده پوشی خداوند
۷- لب و دندان سنایی همه توحید تو گوید / مگر از آتش دوزخ بودش روی رهایی
قلمرو زبانی:مرجع “ش” در “بودش”: سنایی (جهش ضمیر) / سنایی (همآوا؛ ثنایی: ستایشی) / بود: باشد (بن ماضی: بود، بن مضارع: بو) / قلمرو ادبی: لب و دندان: تناسب، مجاز از “کل وجود”/ سنایی: نام هنری سراینده / مگر: ایهام، (۱- امید است، ۲- شاید) / آتش، دوزخ: تناسب / روی: چاره، امکان، راه، ایهامتناسب («روی» در معنای «چهره» با لب و دندان تناسب دارد.)
بازگردانی:همه وجود سنایی یگانگی تو را میگویند. امید است (شاید) که بتواند [راه] رهایی از آتش دوزخ را بیابد.