چشم دل باز کن که جان بینی / آنچه نادیدنی است آن بینی (هاتف)
پایه های آوایی
چش م دل با
ز کن ک جان
بی نی
پایه های آوایی
آن چ نا دی
د نیس ت آن
بی نی
وزن
فاعلاتن
مفاعلن
فع لن
نشانه های هجایی
ـ U ـ ـ
UـUـ
ـ ـ
***
ای مهر تو در دل ها وی مُهر تو بر لب ها / وی شور تو در سرها وی سرّ تو در جان ها (سعدی)
پایه های آوایی
ای مه ر
ت در دل ها
وی مُه ر
ت بر لب ها
پایه های آوایی
وی شو ر
ت در سر ها
وی سر ر
ت در جان ها
وزن
مفعول
مفاعیلن
مفعول
مفاعیلن
نشانه های هجایی
ـ ـ U
Uـ ـ ـ
ـ ـ U
Uـ ـ ـ
***
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟ / بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا؟ (شهریار)
پایه های آوایی
آ م دی جا
نم ب قر با
نت و لی حا
لا چ را؟
پایه های آوایی
خر رم ک
ند چ من را
با را ن
صب ح گا هی
وزن
فاعلاتن
فاعلاتن
فاعلاتن
فاعلاتن
نشانه های هجایی
ـUـ ـ
ـUـ ـ
ـUـ ـ
ـUـ ـ
***
بیا تا قدر یکدیگر بدانیم / که تا ناگه ز یکدیگر نمانیم (مولوی)
پایه های آوایی
بیا تا قد
ر یک دی گر
ب دا نیم
پایه های آوایی
ک تا نا گه
ز یک دی گر
ن ما نیم
وزن
مفاعیلن
مفاعیلن
فعولن
نشانه های هجایی
Uـ ـ ـ
Uـ ـ ـ
Uـ ـ
***
کی رفته ای ز دل که تمنّا کنم تو را؟ / کی بوده ای نهفته که پیدا کنم تو را؟ (فروغی بسطامی)
پایه های آوایی
کی رف ت
ای ز دل ک
ت من نا ک
نم ت را
پایه های آوایی
کی بو د
ای ن هف ت
ک پی دا ک
نم ت را
وزن
مفعول
فاعلات
مفاعیل
فاعلن
نشانه های هجایی
ـ ـ U
ـUـ ـ
Uـ ـ U
ـUـ
***
آینه ار نقش تو بنمود راست / خودشکن، آیینه شکستن خطاست (نظامی)
پایه های آوایی
آ ی ن ار
نق ش ت بن
مو د راست
پایه های آوایی
خد ش ک نا
یی ن ش کس
تن خ طاست
وزن
مفتعلن
مفتعلن
فاعلن
نشانه های هجایی
ـ UU ـ
ـ UU ـ
ـ Uـ
***
اگر پای در دامن آری چو کوه / سرت ز آسمان بگذرد در شکوه (سعدی)
پایه های آوایی
ا گر پا
ی در دا
م نا ری
چ کوه
پایه های آوایی
س رت زا
س مان بگ
ذ رد در
ش کوه
وزن
فعولن
فعولن
فعولن
فعل
نشانه های هجایی
Uـ ـ
Uـ ـ
Uـ ـ
Uـ
۲- نمونۀ زیر را از نظر ویژگی های قلمرو زبانی بررسی کنید.
جهانا چه بدمهر و بدخو جهانی / چو آشفته بازار بازارگانی
به درد کسان صابری اندرو تو / به بدنامی خویش همداستانی
به هر کار کردم تو را آزمایش / سراسر فریبی، سراسر زیانی
و گر آزمایمت صد بار دیگر / همانی همانی همانی همانی (منوچهری)
سادگی زبان، کمی واژگان عربی و بیگانه در سنجش با دوره های پسین، کهنه بودن برخی از واژگان مانند: بازارگان و آزمایمت، دو حرف اضافه برای یک متمم، کاربرد «اندر» به جای «در»
۳- نمونه های زیر را از نظر ویژگی های سبکی بررسی کنید.
الف)
شیخ ما را گفتند: «که فلان کس بر روی آب می رود». گفت: «سهل است چغزی و صعوه ای نیز بر روی آب می رود». گفتند: «فلان کس در هوا می پرد ». گفت: «زغن و مگس نیز در هوا می پرد». گفتند: «فلان کس در یک لحظه از شهری به شهری می رود». شیخ گفت: «شیطان نیز در یک نفََس از مشرق به مغرب می رود.»
این چنین چیزها را چندان قیمتی نیست. مرد آن بُوَد که در میان خلق بنشیند و برخیزد و بخُسبد و بخرد و بفروشد و در بازار در میان خلق، ستد و داد کند و زن خواهد و با خلق درآمیزد و یک لحظه از خدای غافل نباشد.» (اسرارالتوّحید، محمّدبن منوّر)
قلمرو زبانی: واژگان عربی: مانند صعوه، سهل، خلق، غافل، کاربرد واژگان کهن؛ مانند: چغز، وزغ، بخسبد، درآمیزد، کاربرد جمله های کوتاه، رواج نثر داستانی و عرفانی، / قلمرو ادبی: بهره گیری از آرایه های ادبی در نثر: تناسب (صعوه و چغز/ زغن و مگس …) تضاد: داد و ستد، خریدن و فروختن، مغرب و مشرق، واج آرایی، واژه آرایی
ب )
زیرک گفت: آورده اند که زغنی بود، چند روز بگذشت تا از مور و ملخ و هوّام و حشرات که طعمۀ او بود، هیچ نیافت که بدان سدّ جوعی کردی. یک روز به طلب روزی برخاست و به کنار جویباری چون متصیدّی مترصّد بنشست تاا ز شبکۀ ارزاق شکاری درافکند. ناگاه ماهی ای در پیش او بگذشت، زغن بجست و او را بگرفت، خواست که فرو برد؛ ماهی گفت: تو را از خوردن من چه سیری بود؟ لیکن اگر مرا به جان امان دهی هر روزه ده ماهی از برف دی مهی سپید تر و پاکیزه تر بر همین جایگاه و همین ممر بگذرانم تا یکایک می گیری و به مراد دِل به کار می بری و اگر واثق نمی شوی، مرا سوگندی مغلظّ ده که آنچ گفتم، در عمل آرم. زغن گفت: بگو به خدا، منقار از هم باز رفتن و ماهی چون لقمۀ تنگ روزیان در آب افتادن یکی بود. چرخ از دهنم نواله در خاک افکند دولت قدحم پیشِ لب آورد و بریخت و او خایب و نادم بماند. (مرزبان نامه، سعد الدّین وراوینی)
قلمرو زبانی: کاربرد واژگان عربی: مانند: زغن هوام سدّجوع متصیّد مترصّد… قلمرو ادبی: تشبیه کنیاه/ کاربرد شعر در نثر رواج نثر داستان نویسی ن/ آوردن توصیف های فراوان
۴- انواع جناس را در ابیات زیر مشخّص کنید.
وقت است تا برگ سفر بر باره بندیم دل بر عبور از سدّ خار و خاره بندیم (حمید سبزواری)
ب)دو غزل را از نظر قلمرو زبانی و فکری مقایسه و تحلیل کنید.
غزل سعدی: قلمرو زبانی: «یاد مینکند»: کاربرد کهن / «گرم تو در نگشایی»؛«هزار جان عزیزت فدای جان»: جابه جایی ضمیر / حذف به قرینۀ معنوی: (به راستان قسم میخورم)؛ به دوستان (قسم میخورم) / «باید» در بیت چهارم در معنای فعلی به کار رفته است (رضای تو برای من لازم است.) / «را» در «مرا رضای تو باید»: به معنای «برای» / غلط میبرد: اشتباه می کند / قلمرو فکری: بر بنیاد غزل سبک عراقی فقط دلبر ارزشمند است، نه دلشده.
غزل صائب: قلمرو زبانی:«را»ی اضافه گسسته: ای دفتر حسن تو را فهرست…» / استفاده از اصطلاحات عامیانه: «یک کوچه راه»؛ «ریشه ریشه شدن دامن» / تعداد واژههای عربی صایب از سعدی بیشتر است. / قلمرو فکری: دلبر نسبت به غزل سعدی عرفانی تر و پیوستگی عمودی ابیات ضعیف تر است
پ)دو غزل را از دیدگاه زیبایی شناسی تحلیل نمایید.
غزل سعدی:اضافۀ تشبیهی (تشبیه فشرده): مرغ دل / جناس ناهمسان: جان و جهان؛ راستان و آستان / جناس همسان: که (ضمیر مبهم) که (حرف ربط) / حسآمیزی: جواب تلخ
غزل صائب:اضافۀ تشبیهی (تشبیه فشرده): دفتر حسن؛ پردۀ اجمال؛ خار استدلال / استعاره: پیشانی عفو؛ غربال / جان بخشی در بیتهای ۲ و ۵ / اسلوب معادله: بیت سوم
سنجش
الف) قلمرو زبانی: غزل سعدی واژگان نسبتاً کهن تری دارد؛ مانند: غایب، مقصود، آستان، آشیان و در غزل صائب واژگان جدیدتری به چشم میخورد؛ مانند: همسفر؛ هر چند که در غزل صائب هم واژگان کهن دیده میشود مانند: تمثال، ادبار، اقبال. در غزل صائب واژگان و ترکیباتی از فرهنگ عامیانه هم به چشم میخورد؛ مانند: یک کوچه راه، روزی ما پارۀ سوراخ این غربالها
ب) قلمرو فکری: غزل سعدی درونمایه عاشقانه دارد همراه با تقریباً یکپارچگی موضوع؛ اما غزل صائب نوعی گفت وگوی درونی سخنسرا با خداست که بی توجه به امور دنیوی خودش هم نیست.
پ) آرایهها در غزل سعدی کمتر و زبان شعری روان تر و قابل فهم تر است و در غزل صائب بیشتر است و آرایهها عمدتا تشبیه (دفتر حسن، مغرب ادبارها، خار استدلال و…) و تشخیص ( پیشانی عفو، با عقل همسفر شدن و…) است.
کالبدشکافی شعر سعدی
مرا تو غایت مقصودی از جهان ای دوست / هزار جان عزیزت فدای جان ای دوست
قلمرو زبانی: «را» در «مرا»: اضافه گسسته / جهش ضمیر: جان عزیز فدای جان تو / قلمرو ادبی: قالب: غزل / وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن / ای دوست: ردیف، واژه آرایی / واج آرایی: ت / هزار: مجاز از بسیار
بازگردانی: ای دوست، تو نهایت مقصود من از جهانی. ای دوست هزار جان ارجمند فدای جان تو باد.
پیام: جان فشانی برای دلبر
چنان به دام تو الفت گرفت مرغ دلم / که یاد مینکند عهد آشیان ای دوست
بازگردانی: به اندازه ای مرغ دل من به دام عشق تو خو کرده است که روزگار در خانه بودن را به یاد نمی آورد.
پیام: افتادن در دام عشق
گرم تو در نگشایی کجا توانم رفت / به راستان که بمیرم بر آستان ای دوست
قلمرو زبانی: گرم: اگر برای من؛ جهش ضمیر / توانمرفت: می توانم برم؛ کاربرد تاریخی دستور / راستان: راست گویان / آستان: کفش کن خانه / قلمرو ادبی: درگشودن: کنایه از اجازه بار دادن
بازگردانی: اگر تو به من اجازه حضور ندهی کجا می توانم بروم. سوگند به راستگویان که کنار خانه ات جان خواهم داد.
پیام: درخواست حضور
مرا رضای تو باید، نه زندگانی خویش / اگر مراد تو قتل است، وارهان ای دوست
قلمرو زبانی: «را» در «مرا»: به معنای «برای» / باید: می باید (بن ماضی: بایست؛ بن مضارع: بای) / وارهان: خلاص کن / قلمرو ادبی: واژهآرایی: تو/ واجآرایی: ر
بازگردانی: خرسندی تو برای من لازم است نه زندگی من. اگر می خواهی مرا بکشی خلاصم کن.
پیام: طلب خرسندی دلبر
که گفت سعدی از آسیب عشق بگریزد / به دوستی که غلط میبرد گمان ای دوست(سعدی)
قلمرو زبانی: غلط میبرد: اشتباه می کند؛ کاربرد تاریخی دستور / بهدوستی: به دوستی سوگند؛ حذف به قرینه معنوی / قلمرو ادبی: دوستی، دوست: جناس و همریشگی / «که» نخست و «که» دوم: جناس همسان(۱- چه کسی ۲- حرف پیوند)
بازگردانی: چه کسی گفت که سعدی از آسیب عشق می گریزد. به دوستی مان سوگند می خورم که او بدگمانی نادرستی دارد.
پیام: استقبال از آسیب عشق
سعید جعفری
سعید جعفرری دبیر فارسی، عربی و انگلیسی
سعید جعفری
کالبدشکافی شعر صائب
ای دفتر حسن تو را فهرست، خط و خالها / تفصیلها پنهان شده در پرده اجمالها
قلمرو زبانی: را: اضافه گسسته / حسن: زیبایی / خط: خد / اجمال: فشرده و کوتاه / قلمرو ادبی: قالب: غزل / خط: مجاز از موی گونه که تازه رسته باشد / دفتر حسن: اضافه تشبیهی / ایهامتناسب: خط در معنای نوشته با دفتر و فهرست / پرده اجمالها: اضافه تشبیهی
بازگردانی: خط و خال تو مانند فهرست دفتر حسن تو است. زیبایی های معنوی بسیاری در این زیبایی های ظاهری پنهان شده است.
پیام: توصیف یار
آتش فروز قهر تو، آیینه دار لطف تو / هم مغرب ادبارها، هم مشرق اقبالها
الف)عالم از شور و شر عشق خبر هیچ نداشت / فتنه انگیز جهان نرگس جادوی تو بود (حافظ)
بازگردانی: در جهان هیچ نشانه ای از شور و شعف عشق نبود. چشم زیبای تو همه را عاشق خود کرد.
عالم: )کلیّه(؛ مجاز از مردم عالم / نرگس: )شباهت(؛مجاز از چشم یار
ب)دیدی که خون ناحق پروانه شمع را / چندان امان نداد که شب را سحر کند (شفائی اصفهانی)
بازگردانی: دیدی که کشته شدن پروانه به دست شمع باعث شد که شمع فقط تا بامداد زنده بماند و بسیار زود بمیرد.
خون: (سببیّه)؛ مجاز از کشتن
پ)از تو به که نالم که دگر داور نیست / وز دست تو هیچ دست بالاتر نیست (سعدی)
بازگردانی: از تو به چه کسی شکوه کنم؛ زیرا داوری وجود ندارد و از قدرت تو هیچ قدرتی نیز بالاتر نیست.
دست: (آلیّه)؛ مجاز از نیرو
۴- در ابیات و عبارات زیر استعاره را بیابید و مشخص کنید که آن استعاره، کدام رکن باقی مانده از تشبیه است؟
الف)بتی دارم که گرد گل ز سنبل سایه بان دارد / بهار عارضش خطی به خون ارغوان دارد (حافظ)
بازگردانی: یاری دارم که گرد چهره مانند گلش گیسوی زیبایی دارد. رخ مانند بهارش خطی مانند ارغوان دارد.
بت: (مشبّهٌ به): استعاره از یار / گل (مشبّه بٌه): استعاره از گونه یا چهره / سنبل(مشبّهٌ به): استعاره از زلف / خط (مشبّهٌ به): استعاره از موی بررسته بر رخ
ب)دلا تا کی در این زندان فریب این و آن بینی / یکی زین چاه ظلمانی برون شو تا جهان بینی (سنایی)
بازگردانی: ای دل تا کی در این جهان مانند زندان فریب دشمنان را میخوری. یک بار از این جهان مانند چاه تاریک بیرون بیا تا جهان معنوی و راستین را ببینی.
زندان (مشبّه بٌه): استعاره از این جهان مادی / چاه ظلمانی: (مشبه به) : استعاره از این جهان مادی / دلا (ای دل): مشبه؛ استعاره پنهان و جانبخشی
۵- در ابیات زیر عبارت کنایه را مشخص کنید و مفهوم کنایی آن را بنویسید.
بازگردانی: اگر با تیغش من را بکشد مانعش نمیشوم. اگر به من تیر بزند با منّت میپذیرم.
کنایه: «دست گرفتن» کنایه از «مانع شدن»
ب)یکی نغزبازی کند روزگار / که بنشاندت پیش آموزگار (فردوسی)
بازگردانی: روزگار دوباره بازی زیبایش را از سر میگیرد و تو را نزد آموزگار مینشاند.
کنایه: «پیش آموزگار نشاندن» کنایه از «اقرار به نادانی»
۶- آرایههای تشبیه، مجاز، استعاره و کنایه را در ابیات و عبارات زیر مشخص کنید:
الف) داغ است دل لاله و نیلی است برِ سرو / کز باغ جهان لاله عذاران همه رفتند (محمد تقی بهار)
بازگردانی: لاله داغدار است و درخت سرو سوگوار؛ زیرا زیبارویان و خوبان جهان همه درگذشتند و مردند.
استعاره: دلِ لاله؛ برِ (پهلو) سرو / تشبیه: باغِ جهان؛ لاله عذار[گونه] / داغ بودن بر لاله: کنایه از «نشان غم داشتن» / نیلی[رنگ آبی تیره] است بر سرو: کنایه از «رنج کشیده است و داغدار است» (در گذشته در سوگواریها جامه کبود و نیلی رنگ میپوشیدند.)/ رفتند: کنایه از «نابود شدند»
ب)با آسمان مفاخره کردیم تا سحر / او از ستاره دم زد و من از تو دم زدم (حسین منزوی)
بازگردانی: به آسمان از شب تا بامداد فخرفروشی کردم. او به ستارگانش مینازید و من به تو مینازیدم.
استعاره: مفاخره با آسمان؛ / تشبیه پنهان: تو مانند ستارهای / دم زدن: کنایه از «سخن گفتن»
پ)این نغمه محبت بعد از من و تو ماند / تا در زمانه باقی است آواز باد و باران (شفیعی کدکنی)
بازگردانی: این آهنگ عشق پس از من و تو تا زمانی که آواز باد و باران است میماند.
استعاره (جانبخشی): آواز باد و باران / تشبیه فشرده: نغمه محبت / آواز باد و باران باقی است: کنایه از «تا هنگامی که جهان برپاست»
ت)الهی، عقل گوید: الحذر، الحذر؛ عشق گوید: العجل، العجل. (آیت الله حسن زاده آملی) [الحذر: بپرهیز / العجل: بشتاب]
ث) از دیده گر سرشک چو باران چکد، رواست / کاندر غمت چو برق بشد روزگار عمر (حافظ)[دیده: چشم / سرشک: اشک]
بازگردانی: اگر از چشم اشکی مانند باران میچکد جایز است؛ زیرا در غم تو روزگار من مانند برق گذشت.
استعاره: روزگار عمر / تشبیه گسترده: سرشک چو باران؛ عمر چو برق بشد
ج)روشنی روز تویی، شادی غم سوز تویی / ماه شب افروز تویی، ابر شکربار بیا(مولوی)
بازگردانی: تو مانند روشنی روزی. تو مانند شادی غم سوزی. تو مانند ماه شب افروزی. ای کسی که مانند ابر شکرباری، پیش من بیا.
استعاره: ابر شکربار(دلبر) / تشبیه: تو روشنی روزی؛ تو شادی غم سوزی؛ تو ماه شب افروزی
چ)چون در این آیات تأمّل کنند، بهار توحید از دلهای ایشان سر برزند. درخت معرفت به بار آید، چشمه حکمت گشاید، یاسمین شوق بر دهد.(کشف الاسرار میبدی) [تأمل: درنگ؛ اندیشه کردن / معرفت: شناخت / بار: میوه / یاسمین: گل یاس / بر: میوه]
بازگردانی: هنگامی که در این آیه ها می اندیشند یکتاپرستی که مانند بهار است از دلهای ایشان برمی خیزد. شناخت که مانند درخت است میوه می آورد. دانش که مانند چشمه است می جوشد و عشق که مانند گل یاسمن است گل می دهد.
خ)تو قامت بلند تمنّایی ای درخت / همواره خفته است در آغوشت آسمان / بالایی ای درخت(سیاوش کسرایی) [قامت: قد / تمنّا: آرزو]
بازگردانی: ای درخت، تو مانند قد بلند آرزو هستی. آسمان همیشه در آغوش تو خوابیده است. ای درخت تو بلندی.
استعاره: ای درخت؛ آسمان خفته است؛ قامت تمنّا / تشبیه: تو قامت بلند تمنّایی
د) جهان را سر به سر آیینه میدان / به هر یک ذرّهای صد مهر تابان (شیخ محمودشبستری) [مهر: خورشید / تابان: تابنده؛ درخشان]
بازگردانی: این جهان مانند آینه است و جلوه خداوند. در هر ذره از این جهان خورشیدی درخشان نهفته است.
تشبیه: جهان را آیینه میدان / استعاره: مهر
ذ)همگنان خاموش / گرد بر گردش به کردار صدف بر گرد مروارید. (اخوان ثالث) [به کردار: مانند / صدف: گوشماهی]
بازگردانی: همه ساکت بودند و پیرامون نقال را مانند صدفی که مروارید را در بر گرفته پر کرده بودند.
تشبیه: به کردار صدف بر گرد مروارید
ر)ای گل بوستان سرا، از پس پردهها درآ / بوی تو میکشد مرا، وقت سحر به بوستان(صائب) [بوستانسرا: ویلا]
بازگردانی: ای زیبارو از خانه بیرون بیا. بامداد بوی خوش تو من را به باغ میکشد.
استعاره: ای گل (دلبر) / از پس پردهها درآمدن: کنایه از «خودنمایی کردن»
ز)پیداست از گلاب سرشکم که من چو گل / یک روز خنده کردم و عمری گریستم(شهریار) / [سرشک: اشک؛ قطره]
بازگردانی: از اشک مانند گلابم پیداست که من یک روز مانند گل خندیده ام و یک عمر گریه کرده ام.
استعاره: من چو گل یک روز خنده کردم و عمری گریستم / تشبیه: گلاب سرشکم؛ من چو گل / یک روز خندیدن: کنایه از «مدت اندکی شاد بودن» / عمری گریستن: کنایه از «مدت بسیاری غمناک بودن»
ژ)موی سفید را فلکم رایگان نداد / این رشته را به نقد جوانی خریده ام(رهی معیری)
بازگردانی: آسمان رایگان به من موی سپید نداده است. من موی سپید را با دادن جوانی ام از آسمان خریده ام.
استعاره(جانبخشی): فلکم رایگان نداد عمر/ رشته: استعاره و مجاز / موی سفید بودن: کنایه از پیری و آزمودگی
۷- با خوانش درست ابیات، مرز پایههای آوایی آنها را مشخّص کنید و هر پایه را در خانه خود قرار دهید:
الف)اگر تو ز آموختن سر بتابی، / نجوید سر تو همی سروری را(ناصر خسرو) [سرتابیدن: طفره رفتن/ سروری: بزرگی]
بازگردانی: اگر تو از دانش آموختن دست برداری، هیچ گاه به بزرگی و والایی نخواهی رسید.
خط عروضی: اَگَر تُ زِ آموختَن سَر بِتابی، / نَجویَد سَرِ تُ هَمی سَروَری را
اگر تو ز آموختن سربتابی
ب)در هوایت بی قرارم روز و شب / سر ز پایت بر ندارم روز و شب (مولوی)
بازگردانی: به خاطر عشقت روز و شب بی قرارم و هیچ گاه سرم را از روی پایت بر نمیدارم.
خط عروضی: دَر هَوایَت بی قَرارَم روزُ شَب / سَر زِ پایَت بَر ندَارَم روزُ شَب
در هوایت بی قرارم روز و شب
۸- با خوانش بیتها، مرز پایههای آوایی را مشخّص کنید، سپس خانههایی به تعداد آنها طرّاحی نموده، هر پایه را در خانه خود جای دهید و وزن آنها را بنویسید:
الف)ز چشم شوخ تو جان کی توان برد / که دایم با کمان اندر کمین است (حافظ) / شوخ: گستاخ
بازگردانی: از چشم گستاخ تو چگونه میتوان نجات یافت؛ زیرا او همیشه با کمانش در کمین نشسته تا تیر بیندازد.
خط عروضی: زِ چَشمِ شوخِ تُ جان کِی تَوان بُرد / کِ دایِم با کَمان اَندَر کَمینَست
ز چشم شوخ تو جان کی توان برد
ب)نمیرم از این پس که من زنده ام / که تخم سخن را پراکنده ام (فردوسی)
بازگردانی: من پس از این نخواهم مرد؛ زیرا بذر سخن را در جهان پخش کرده ام و سخنم به همه رسیده است.
خط عروضی: نَمیرَم اَزین پَس کِ مَن زِندِ اَم / کِ تُخمِ سُخَن را پَراکَندِ ام
۹- با توجّه به آهنگ بیت زیر، پایههای آوایی مناسب (غیر از واژههای بیت) را تولید کنید و آن را در جای خالی بنویسید:
نمیدانم بگو عشق تو از جانم چه میخواهد / چه میخواهد بگو عشق تو از جانم؟ نمیدانم (قیصر امین پور)
بازگردانی: نمیدانم به من بگو که عشق تو از جان من چه چیزی میخواهد. به من بگو.
خط عروضی: نمی دانم بگو عشق تو از جانم چه میخواهد / چه میخواهد بگو عشق تو از جانم؟ نمیدانم
نمی دانم بگو عشق تو از جانم چه می خواهد
۱۰- بیتهای زیر را متناسب با پایههای آوایی تفکیک کنید، سپس وزن و نشانههای هجایی هر یک را در خانهها قراردهید:
الف)بازآمدم بازآمدم، از پیش آن یار آمدم / در من نگر، در من نگر، بهر تو غمخوار آمدم (مولوی)
بازگردانی: برگشتم. برگشتم. از نزد آن یار برگشتم. به من نگاه کن. به من نگاه کن. برای غمخواری و یاری تو آمده ام.
خط عروضی: بازامَدم بازامَدم، از پیشِ آن یارامَدم / دَر مَن نِگَر، دَرمَن نِگَر، بَهرِ تُ غَمخارامَدم
بازآمدم بازآمدم از پیش آن یار آمدم
ب)ای همه هستی ز تو پیدا شده / خاک ضعیف از تو توانا شده (نظامی)
بازگردانی: ای کسی که همه هستی از تو پدید آمده است. خاک ضعیف با نیروی تو توانا شده است.