۱- از علی آموز اخلاص عمل / شیر حق را دان منزّه از دغل
قلمرو زبانی: اخلاص: پاکی، بیآلایشی / عمل: کار / حق: منظور خداوند است/ منزّه: پاک و بی عیب / دغل: تقلب، نیرنگ / قلمرو ادبی: قالب: مثنوی / وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رشته انسانی)/ شیر: استعاره از حضرت علی
بازگردانی: پاکی نیت و عمل را از حضرت علی بیاموز و او را پاک و مبرّا از نیرنگ و دغلکاری بدان.
پیام: پاکی حضرت علی
۲- در غزا بر پهلوانی دست یافت / زود شمشیری بر آورد و شتافت
قلمرو زبانی: غزا: پیکار، جنگ (هم آوا← قضا: سرنوشت؛ غذا: خوراک) / برآورد: بالا آورد / قلمرو ادبی: دست یافت: چیره شد، پیروز شد / شبه جناس ناهمسان: یافت، شتافت
بازگردانی: در جنگ پهلوانی را شکست داد و بر او چیره شد. زود شمشیرش را افراخت و به سوی او شتافت.
پیام: چیرگی بر دشمن
۳- او خدو انداخت در روی علی / افتخار هر نبیّ و هر ولی
در این فصل، متنهایی را می خوانیم که
به شیوۀ داستانی، موضوعها و مفاهیمی را بیان کرده اند. به این گونه آثار که با بهره گیری از
عنصر روایت، شخصیت، لحن، زمان، مکان و زاویۀ
دید و… پدید
می آیند؛ «ادبیات داستانی» گفته می شود.
ادبیات داستانی، همۀ آثار روایی را در
برمی گیرد. به دیگر سخن هر اثر روایتی خلّاقانه،
در قلمرو ادبیات داستانی، جای می گیرد. ادبیات داستانی شامل قصّه، داستان، داستان کوتاه و رمان است.
داستان در حقیقت، ظرفی
است که نویسنده به کمک آن، اندیشه ها، آرزوها و جهت گیریهای فکری خویش و مفاهیم
خاص را در آن می گنجاند؛ پس با خواندن هر متن داستانی، باید به درون مایه و محتوای آن بیندیشیم.
۱- بود بقالی و وی را طوطـــــی ای / خوش نوایی، سبز گـــویا طوطی ای
قلمروزبانی: وی: او / خوش نوا: خوش سخن / گویا: سخن گو / را: نشانه دارندگی و مالکیت / حذف فعل به قرینه لفظی: وی را طوطی بود / قلمرو ادبی: مثنوی / وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن / ،«طوطی»: نماد انسان هایی است که شتاب زده و بر اساس ظاهر داوری می کنند / واج آرایی «ی»
بازگردانی: بقّالی، طوطی ای خوش آواز، سبزرنگ و سخنگویی داشت.
۲- در دکان بودی نگـــــــهبان دکان / نکته گـــــفتی با همه سوداگـــــران
قلمروزبانی: بودی: میبود / نکته گفتن: شوخی کردن / سوداگر: آنکه کارش داد و ستد است، بازرگان، تاجر. / قلمرو ادبی: واج آرایی «ن» و «ا»
بازگردانی:طوطی از دکّان نگهبانی میکرد و با خریداران همسخن میشد و شوخی میکرد.
۳- در خطابِ آدمــــــی ناطــــق بدی / در نوای طوطـــــیان، حــــاذق بدی
بازگردانی:تو چرا کچل شدی و در جمع کچلها درآمدی؟ آیا تو هم شیشههای روغن را ریختهای؟
۱۶- از قیاسش خنده آمد خــــــلق را / کاو چو خود پنداشت صاحب دلق را
قلمرو زبانی:قیاس: سنجش، مقایسه / خلق: مردم / کو: که (زیرا) او / دلق: جامه پاره پاره / صاحب دلق: ژنده پوش / پنداشت: تصور کرد (بن ماضی:پنداشت، بن مضارع: پندار) / قلمرو ادبی: دلق، خلق: جناس ناهمسان/ تشبیه پنهان.
بازگردانی: مردم از مقایسۀ نادرست طوطی خندیدند، زیرا طوطی آن مرد گدای بی مو را مانند خودش پنداشته بود.
۱۷- کار پاکان را قیاس از خود مگیر / گرچه ماند در نبشتن شــــیر و شیر
قلمرو زبانی: پاکان: انسانهای پاک / مانستن: مانند بودن(بن ماضی: مانست، بن مضارع: مان)؛ ماندن: اقامت کردن (بن ماضی: ماند، بن مضارع: مان) / نبشتن: نوشتن (بن ماضی: نبشت، بن مضارع: نبیس ) / قلمرو ادبی: شیر، شیر: جناس همسان، شیر نخست: شیر خوردنی، شیر دوم: شیر بیشه
بازگردانی: رفتار انسان های پاک را با کار خودت مقایسه نکن. هر چند دو کلمه شیر درنده و شیر خوردنی در نوشتن یکسان هستند؛ اما معنای آنها بسیار از هم دور است.
۱۸- جمله عالم زین سبب گمراه شد / کم کـــــسی ز ابدال حق آگـــــــاه شد
قلمرو زبانی: جمله: همه / عالم: جهان / زین سبب: به این خاطر / ابدال: مردان کامل / قلمرو ادبی:عالم: مجاز از مردم جهان
بازگردانی: مردم جهان به دلیل چنین سنجشهای ناروایی به گمراهی افتادند. کمتر کسی است که مردان حقّ را بشناسد و به جایگاه آنها پی ببرد.
۱۹- هر دو گون زنبور خوردند از محل / لیک شد زان نیش و زین دیگر عسل
این واژه در گذشته به معنای بازرگان و
کاسب به کار می رفته است ولی امروزه بیشتر به معامله گران مواد مخدر و کارهای خلاف
قانون گفته می شود.
۴- پسوند «وش» در کلمۀ «خواجه وش» به چه معناست؟ دو
واژۀ دیگر که این پسوند را دارا باشند، بنویسید.
«وش» پسوند است به معنای «مانند». / مهوش، مهوش،
پریوش، تلخوش.
قلمرو ادبی
۱- کنایه ها را در بیت هشتم بیابید و مفهوم آنها را بنویسید.
کنایه: ریش بر کندن (پشیمان شدن و افسوس خوردن) / آفتاب نعمتم …
میغ: کنایه از «از دست دادن نعمت»
تمثیل
مؤثرّترین
شیوه ای که مولوی در «مثنوی
معنوی» از آن بهره می گیرد، «تمثیل» است. تمثیل
به معنای «تشبیه کردن» و «مَثَل
آوردن» است و در اصطلاح ادبی، آن است که شاعر یا
نویسنده برای تأیید و تأکید بر سخن خویش، حکایت، داستان یا نمونه و مثالی را بیان
کند تا مفاهیم ذهنی خود را آسان تر به خواننده انتقال دهد.
اکنون ارتباط محتوای این درس را با تمثیل به کار گرفته شده،
توضیح دهید.
مولوی برای بیان اینکه سنجش نابجا و داوری ظاهری نادرست است
از «تمثیل» بهره برده است. ،«طوطی»نماد انسان هایی است که شتاب
زده و براساس ظاهر داوری می کنند؛ هدف مولانا از بیان این داستان، نکوهش سطحی نگری
و شتاب زدگی در داوری است.
جناس
جناس یا همجنسسازی نزدیکی هرچه بیشتر واژهها از نظر لفظی است. آرایه جناس بر دو گونه میشود: جناس همسان و جناس ناهمسان.
جناس همسان
در جناس همسان، همه صدادارها و بی صداهای دو واژه یکسان است، امّا معنا متفاوت.
خرامان بشد سوی آب روان / چنان چون شده باز یابد روان
گلاب است گویی به جویش روان / همی شاد
گردد به بویش روان
☼
روان در مصراع نخست به معنای جاری و در مصراع دوم به معنی جان و روح است.
اگر واژهها از نظر لفظ و معنا یکسان باشند آرایه تکرار پدید میآید.
هر گاه دو واژه در حرکت یا یک حرف با هم اختلاف داشته باشند جناس ناقص، پدید میآید؛ مانند: کمند / سمند – آمار / مار – بنات / نبات – کان / مکان – آرام / رام
◙ هر دو نی خوردند از یک آبخور/ این یکی خالی و
آن پُر از شکر
هر دو نی از یک آبخشور آبیاری می شوند ولی
فراورده و محصول آنها یکسان نیست. پس همانندی های ظاهری نباید سبب شود که ما گمان
کنیم این همانندی ها دلیل باطن یکسان هم می شود.
◙ دست کان لرزان بُوَد از ارتعاش / وانکه دستی
تو بلرزانی ز جاش
هردو جنبش آفریدۀ حق، شناس / لیک، نتوان کرد این،
با آن قیاس
دو دست لرزان هستند. ظاهرا همانند هم اند؛ ولی
یکی به دلیل بیماری است و دیگری به خاطر اینکه تو آن را به لرزش درآورده ای و
نشانه تندرستی تو است. هر دو حرکت و پویه از خداوند است؛ ولی آن دو را با هم نمی
توان سنجید و با هم قیاس کرد.
۲- با توجّه به بیت زیر:
« جمله عالم زین سبب گمراه شد / کم کسی ز ابدال
حق آگاه شد»
الف) مقصود از «ابدال» چه کسانی است؟ مردان خدا
ب) از نظر شاعر، علّت گمراهی جمله عالم چیست؟
علت گمراهی مردم در آن است که ظاهر بین هستند و
گمان می کنند ظاهر یکسان همیشه دلیل باطن یکسان است.
۳- مولوی در بیت زیر،
آدمی را از چه چیزی برحذر می دارد؟
چون بسی ابلیس آدم روی
هست / پس به هر دستی نشاید داد دست
مردم
را تشویق می کند که از انسان های اهریمن صفت دوری کنند.
گنج حکمت: ای رفیق
روزی حضرت عیسـی روح
الله می گذشـت. ابلهی با وی دچار شـد و از حضرت عیسـی سـخنی پرسید؛ بر سـبیل تلطف
جوابش باز داد و آن شـخص مسـلّم نداشت و آغاز عربده و سفاهت نهاد. چندان که او نفرین
می کرد، عیسـی تحسـین می نمود.
قلمرو زبانی: دچار شدن: برخورد کردن / برسبیل: از راه، از سر / تلطف: مهربانی، اظهار لطف و مهربانی کردن، نرمی کردن / مسـلّم نداشت: باور نمیکرد، نمی پذیرفت / عربده: فریاد پرخاشجویانه برای برانگیختن دعوا و هیاهو، نعره و فریاد / سفاهت: نادانی، بی خردی، کم عقلی / آغاز نهادن: آغاز کرد / نفرین: لعنت / تحسین: آفرین، ستایش / قلمرو ادبی: تضاد: نفرین، تحسین
عزیـزی بـدان جـا رسـید؛
گفـت: «ای روح الله، چرا زبون این ناکس شـده ای و هـر چند او قهر می کنـد، تـو
لطـف می فرمایی و با آنکه او جور و جفا پیش می بـرد، تو مهر و وفا بیش می نمایی؟».
عیسـی گفـت:« ای رفیـق! کل اناء یترشح بما
فیه، از کوزه همان برون تراود کـه در اوسـت؛ از او آن صفـت می زایـد و از مـن ایـن
صورت می آید. مـن از وی در غضـب نمی شـوم و او از مـن صاحب ادب می شـود. من از سخن
او جاهل نمی گردم و او از خلـق و خـوی من عاقل می گردد.»
قلمرو زبانی: عزیز: گرامی / زبون: خوار، ناتوان / ناکس: نامرد / قهر: خشم، غضب / جور: ستم / جفا: ستم، آزار / پیش بردن: انجام دادن / بیش: بیش تر / تراویدن: ترشح کردن / جاهل: نادان / خلق و خوی: اخلاق
قلمرو ادبی: او جور و … مینمایی؟: شبه سجع / جفا، وفا: تضاد، جناس / بیش، پیش: جناس / کل اناء یترشح بما فیه: هر ظرفی آنچه را در آن است تراوش میکند؛ تضمین / میزاید، میآید: جناس، سجع / زاییدن: تولید شدن / از او آن صفـت … میآید: سجع ( پایه سجع: می زاید، می آید) / جاهل، عاقل: تضاد /