




شبکه تلگرامی: JS_ir@
اینستاگرام: jafari.saeed.ir
تدریس خصوصی برای درس فارسی؛ عربی و علوم و فنون ادبی: ۰۹۳۷۶۷۹۷۸۵۲
تبلیغ پذیرفته می شود: ۹۳۷۶۷۹۷۸۵۲

همانا زبان عربی زبان قرآن، احادیث و دعاهاست. سرایندگان ایرانی از آن استفاده کرده اند و برخی از ایشان بیتهایی آمیخته به عربی سروده اند که آنها را ملمَّع (دو زبانه) نامیده اند؛ بسیاری از سرایندگان ایرانی ملمّعاتی دارند، از آن جمله حافظ شیرازی، سعدی شیرازی و جلال الدین رومی معروف به مولوی.
مُلَمَّعُ حافِظٍ الشّیرازیِّ لِسانِ الْغَیبِ
از خون دل نوشتم نزدیک دوست نامه / إنّی رَأَیتُ دَهْراً مِنْ هَجْرکِ الْقیامَه
ترجمه:. .. من روزگار را از دوری تو همچون رستاخیز [دشوار] دیدم.
دارم من از فِراقش در دیده صد علامت / لَیْسَتْ دُموعُ عَینی هٰذی لَنا الْعَلامَه؟
ترجمه:… آیا این اشک های چشمم برای ما نشانه نیست؟
هر چند کازمودم از وی نبود سودم / من جرَّب المْجَرّب حلَّت بهِ الندامَه
ترجمه:… هر کس آزموده را بیازماید، پشیمان میشود [به او فرود می آید].
پرسیدم از طبیبی احوالِ دوست گفتا / فی بُعْدِها عَذابٌ فی قُربِهَا السَّلامَه
ترجمه:… در دوری اش [یار] عذاب و در نزدیکی اش سلامت هست.
گفتم ملامت آید گر گِرد دوست گردم / وَاللّه ما رَأَیْنا حُبّاً بِلا مَلامَه
ترجمه:… به خدا سوگند که عشقی را بدون سرزنش ندیده ایم.
حافظ چو طالب آمد جامی به جان شیرین / حَتَّی یَذوقَ مِنْهُ کَأْساً مِنَ الکَرامَه
ترجمه:… تا جامی از بزرگواری از آن بچشد.
مُلَمَّعُ سَعدیٍّ الشیرازیّ
سَلِ الْمَصانِعَ رَکْباً تَهیمُ فِی الْفَلَواتِ / تو قدرِ آب چه دانی که در کنارِ فُراتی
ترجمه: از آب انبارها دربارۀ سوارانی که در بیابان ها تشنه اند بپرس …(المصانعِ آب انبارهایی بودند که مزۀ گوارایی نداشتند، ولی برای تشنگان بیابان نعمتی بزرگ به شمار می رفته است.)
شبم به روی تو روزست و دیده ام به تو روشن / وَ إنْ هَجَرْتَ سَواءٌ عَشیَّتی و غَداتی
ترجمه:… و اگر [از من] جدایی گزینی (جدا شوی) شب و روزم برابر میشود.
اگر چه دیر بماندم امید بر نگرفتم / مَضَی الزَّمانُ وَ قَلبی یَقول إنَّکَ آتی
ترجمه:... زمان گذشت و دلم میگوید قطعاً تو میآیی.
من آدمی به جمالت نه دیدم و نه شنیدم / اگر گِلی به حقیقت عَجین آب حیاتی
شبان تیره امیدم به صبح روی تو باشد / وَ قَدْ تُفَتَّشُ عَینُ الْحَیاهِ فی الظُّلُماتِ
ترجمه:… و گاهی چشمۀ زندگانی در تاریکی ها جست و جو میشود.
فَکَمْ تُمَرِّرُ عَیشی وَ أَنتَ حامِلُ شَهْدٍ / جواب تلخ بدیع است از آن دهان نباتی
ترجمه: چه بسیار زندگی ام را تلخ میکنی در حالی که دارنده انگبین (عسل) هستی! …
نه پنج روزۀ عمرست عشق روی تو ما را / وَجَدْتَ رائِحَهَ الْوُدِّ إنْ شَمَمْتَ رُفاتی
ترجمه:… اگر استخوان پوسیده ام را ببویی، بوی عشق را مییابی.
وَصَفْتُ کُلَّ مَلیحٍ کَما تُحِبُّ وَ تَرْضَی / محامد تو چه گویم که ماورای صفاتی
ترجمه: هر بانمکی را همان گونه که دوست داری و میپسندی وصف کردم. …
أَخافُ مِنکَ وَ أَرْجو وَ أَسْتَغیثُ وَ أَدنو / که هم کمند بلایی و هم کلید نجاتی
ترجمه: از تو میترسم و به تو امید دارم و از تو کمک میخواهم و به تو نزدیک میشوم. …
ز چشم دوست فتادم به کامۀ دل دشمن / أَحِبَّتی هَجَرونی کَما تَشاءُ عُداتی
ترجمه:… یارانم از من جدایی گزیدند، همان طور که دشمنانم میخواهند.
فراق نامۀ سعدی عجب که در تو نگیرد / وَ إنْ شَکوتُ إلیَ الطیَّر نُحنَ فِی الوکنَاتِ
ترجمه:... و اگر به پرنده[گان] شکایت می بردم، در لانه ها[یشان] با صدای بلند می گریستند و شیون می کردند.
عَیِّنِ الصَّحیحَ وَ الْخَطَأَ حَسَبَ نَصِّ الدَّرسِ. (درست و نادرست را با توجه به متن شناسایی کن.)
۱- لَیسَ لِحافِظٍ و سَعدیٍّ مُلَمَّعاتٌ جَمیلَهٌ. × (حافظ و سعدی دوزبانههای زیبا ندارند.)
۲- یَری حافِظٌ الدَّهرَ مِنْ هَجرِ حبیبِهِ کَالقیامَهِ. √ (حافظ روزگار را به خاطر دوری از یارش مانند رستاخیز میبیند.)
۳- یرَی حافِظٌ فی بُعْدِ حَبیبِهِ راحَهً وَ فی قرُبِهِ عَذاباً. × (حافظ در دوری از یارش آسایش و در نزدیکی با او شکنجه میبیند.)
۴- یَری سَعدیٌّ اللَّیلَ وَ النَّهارَ سَواءً مِنْ هَجرِ حَبیبِهِ. √ (سعدی شب و روز را از دوری یارش یکسان میبیند.)
۵- قالَ سَعدیٌّ: «مَضَی الزَّمانُ وَ قَلبی یَقول إنَّکَ لا تَأتی.» × (سعدی گفت: زمان گذشت و دلم میگوید همانا تو نمیآیی.)
اِسمُ الْفاعِلِ وَ اسْمُ الْمَفعولِ و اسْمُ الْمُبالَغَهِ
در دستور زبان فارسی به اسم فاعل، صفت فاعلی و به اسم مفعول، صفت مفعولی می گویند.
اسم فاعل به معنای «انجام دهنده یا دارنده حالت» و اسم مفعول به معنای«انجام شده» است.
اسم فاعل و اسم مفعول دو گروه اند:
گروه اوّل بر وزن «فاعِل» و «مفعول» هستند که در سال گذشته با آنها آشنا شده بودید.
ماضی | اسم فاعل | صفت فاعلی | اسم مفعول | صفت مفعولی |
صَنَعَ | صانِع | سازنده | مَصنوع | ساخته شده |
خَلَقَ | خالِق | آفریننده | مَخْلوق | آفریده شده |
عَبَدَ | عابِد | پرستنده | مَعْبود | پرستیده شده |
اکنون با گروه دوم آشنا شوید.
مضارع | اسم فاعل | صفت فاعلی | اسم مفعول | صفت مفعولی |
یُشاهِدُ | مُشاهِد | بیننده | مُشاهَد | دیده شده |
یُقَلِّدُ | مُقَلّد | تقلید کننده | مُقَلَّد | تقلید شده |
یُرْسِلُ | مُرْسِل | فرستنده | مُرْسَل | فرستاده شده |
یَنْتَظِرُ | مُنْتَظِر | انتظار کشنده | مُنْتَظَر | مورد انتظار |
یَتَعَلَّمُ | مُتَعَلّم | یادگیرنده | مُتَعَلَّم | یاد گرفته شده |
یَسْتَخْرِجُ | مُسْتَخْرِج | بیرون آورنده | مُسْتَخْرَج | بیرون آورده شده |
یَتَهاجَمُ | مُتَهاجِم | حمله کننده | — | — |
یَنکَسِرُ | مُنکَسِر | شکننده | — | — |
با دقّت در دو جدول داده شده فرق اسم فاعل و اسم مفعول را بیابید.
گروه اوّل: فعلهایی بود که سوم شخص مفرد ماضی آنها سه حرف بود و اسم فاعل و مفعولشان بر وزن فاعِل و مَفعول بود.
گروه دوم: فعلهایی است که سوم شخص مفرد ماضی آنها بیشتر از سه حرف بود و اسم فاعل و مفعولشان با حرف «مُـ» شروع می شود. یک حرف مانده به آخر در اسم فاعل کسره و در اسم مفعول فتحه دارد.
( اسم فاعل : مُـ .. ﹻ … ، ) ( اسم مفعول : مُـ .. . ﹷ … )
اِختَبِر نَفسَکَ؛ تَرجِمِ الکلماتِ التّالیَهَ وَ الدُّعاءَ، ثُمّ عَیِّن اسم الفاعل و اسم المفعول. (خودت را بیازما: واژگان زیر و دعا را ترجمه کن؛ سپس اسم فاعل و اسم مفعول را شناسایی کن.)
الکلمه | التّرجمه | اسم الفاعل | اسم المفعول | |
یُعَلِّمُ: یاد میدهد | مُعَلِّم | یادگیرنده | ■ | ۵ |
یَعلَمُ: میداند | عالِم | دانا؛ داننده | ■ | ۵ |
اِقتَرَحَ: پیشنهاد کرد | مُقتَرِح | پیشنهاد کننده | ■ | ۵ |
یُجَهِّزُ: آماده میکند | مُجَهَّز | آماده شده | ۵ | ■ |
ضَرَبَ: زد | مَضروب | زده شده | ۵ | ■ |
یَتَعَلَّمُ: یاد میگیرد | مُتَعَلِّم | یادگیرنده | ■ | ۵ |
یا صانِعَ کُلِّ مَصنوعٍ یا خالِقَ کُلِّ مَخلوقٍ یا رازِقَ کُلِّ مَرزوقٍ یا مالِکَ کُلِّ مَملوکٍ. (ای سازنده هر ساخته شدهای، ای آفریننده هر آفریده شدهای، ای روزی دهنده هر روزی خورندهای، ای دارنده هر بندهای.)
اسم مبالغه بر بسیاریِ صفت یا انجام دادن کار دلالت دارد و بر وزن «فَعّال» و «فَعّالَه» است؛ مانند: عَلّامَه (بسیار دانا) ؛ فَهّامَه (بسیار فهمیده)؛ صَبّار (بسیار بُردبار)؛ غَفّار (بسیار آمُرزنده)؛ کَذّاب (بسیار دروغگو) ؛ رَزّاق (بسیار روزی دهنده)؛ خَلّاق (بسیار آفریننده)
گاهی وزن «فعَّال» و «فعَّالَه» بر اسم شغل دلالت می کند؛ مانند خَبّاز (نانوا)؛ حَدّاد (آهنگر)
گاهی نیز بر اسم ابزار، وسیله یا دستگاه دلالت میکند؛ مانند: فَتّاحَه (در بازکن)؛ نَظّارَه (عینک)؛ سَیّارَه (خودرو)
تذکار: «ه» در مبالغه نشانه مؤنث بودن نیست. / فراموش نکنیم که برخی از اسم فاعلها و اسم مفعولها جمع مکسر دارند؛ مانند: حاکم ◄ حکماء / محصول ◄ محاصیل.
اِختَبِر نَفسَکَ؛ تَرجِمِ التّراکیبَ التّالیَهَ. (خودت را بیازما؛ ترکیب های زیر را ترجمه کن.)
﴿أمّارَهٌ بِالسّوءِ﴾: (بسیار فرماینده به بدی.) ﴿عَلّامُ الغُیوبِ﴾: (بسیار داننده پنهانها.)
﴿الخَلّاقُ العَلیمُ﴾: (بسیار آفریننده دانا.) الطّیّارُ الإیرانیُّ: (خلبان ایرانی.)
﴿حَمّالَهَ الحَطَبِ﴾: (بسیار هیزم بر.) ﴿هُوَ کَذّابٌ﴾: ( او بسیار دروغ گو است.)
﴿ لِکُلِّ صَبّارٍ﴾: (برای هر بسیار شکیبا.) الهاتِفُ الجَوّالُ: (تلفن همراه.)
رَسّامُ الصُّوَرِ: (نقش بند؛ نگارگر.) فَتّاحَهُ الزُّجاجَهِ: (درباز کن شیشه.)
(شِراءُ شَریحَهِ الهاتِفِ الجَوّالِ) (خرید سیم کارت تلفن همراه.)
الزّائِرَه (دیدارگر.) | مُوَظَّفُ الاِتّصالاتِ (کارمند مخابرات.) | |
رَجاءً، أعطِنی شَریحَهَ الجَوّالِ (لطفا به من سیم کارت گوشی همراه بده.) | تَفَضَّلی، وَ هَل تُریدینَ بِطاقَهَ الشَّحنِ؟ (بفرما؛ آیا کارت شارژ هم میخواهی.) | |
نَعَم؛ مِن فَضلِکَ أعطِنی بِطاقَهً بِمَبلَغِ خَمسَهٍ وَ عِشرینَ ریالاً. (آری؛ لطفا کارتی به مبلغ بیست و پنج ریال به من بده.) | تَستَطیعینَ أن تَشحَنی رَصیدَ جَوّالِکَ عَبرَ الإنتِرنِت. (میتوانی شارژ گوشی همراهت را از راه اینترنت انجام دهی.) | |
تَشتَرِی الزّائرَهُ شَریحَهَ الجَوّالِ وَ بِطاقَهَ الشَّحنِ وَ تَضَعُ شَریحَهَ فی جَوّالِها وَ تُریدُ أن تَتَّصِلَ؛ وَ لکِن لا یَعمَلُ الشَّحنُ، فَتَذهَبُ عِندَ مُوَظَّفِ الاِتّصالاتِ وَ تَقولُ لَهُ: (دیدارگر سیم کارت همراه و کارت شارژ را میخرد و سیم کارت را در گوشی میگذارد و میخواهد که تماس بگیرد ولی سیم کارت کار نمیکند؛ او نزد کارمند مخابرات میرود و به او میگوید.) | ||
عَفواً فی بِطاقَهِ الشَّحنِ إشکالٌ. (ببخشید در کارت شارژ اشکالی است.) | أعطینی البِطاقَهَ مِن فَضلِکَ. سامِحینی؛ أنتَ عَلَی الحَقِّ. أُبَدِّلُ لَکَ البِطاقَهَ. (کارت شارژ را لطفا به من بده؛ من را ببخش. تو حق داری. کارت را برای تو عوض میکنم.) |
اَلتَّمْرینُ الْأوَّلُ:عَیِّن الجملهَ الصَّحیحهَ و غیرَ الصَّحیحهِ حَسَبَ الحقیقهِ و الواقِعِ. (درست و نادرست را با توجه به حقیقت و واقعیت شناسایی کن.)
۱- الکَأسُ زُجاجَهٌ یُشرَبُ فیهِ الماءُ أوِ الشّایُ أوِ القَهوَهُ. √ (لیوان، شیشه است که در آن آب، چای یا قهوه نوشیده میشود.)
۲- یُمکِنُ شِراءُ الشَّریحَهِ مِن إدارَهِ الاِتِّصالاتِ. √ (خرید سیم کارت از اداره مخابرات شدنی است.)
۳- الرّاسِبُ هُوَ الّذی مانَجَحَ فی الاِمتِحانِ. √ (مردود کسی است که در آزمون کامیاب نشده است.)
۴- غُصونُ الأشجارِ فی الرَّبیعِ بَدیعَهٌ جَمیلَهٌ. √ (شاخههای درختان در بهار نوآیین و زیباست.)
۵- یُصنَعُ الخُبزُ مِنَ العَجینِ. √ (نان از خمیر ساخته میشود.)
اَلتَّمْرینُ الثّانی: ضَعْ فی الفراغِ کلمهً مُناسبهً مِنَ الکلماتِ التّالیَه. «کلمتان زائدتان» (در جای خالی واژه مناسب را از میان واژگان زیر بگذار.)
الفَلَواتِ / بُعدٍ / وُدٌّ / مَصانِعُ / بَدِّل / فَتَّشَ / اللّیلِ / یَرضَی
۱- الغَداهُ بِدایَهُ النَّهارِ وَ العَشیَّهُ بِدایَهُ اللّیلِ. (بامداد آغاز روز و شامگاه آغاز شب است.)
۲- رَأَینَا الشّاطِئَ عَن بُعدٍ عَبرَ الطَّریقِ. (دریاکنار را از دوردست در جاده دیدیم.)
۳- رَجاءً بَدِّل هذا القَمیصَ؛ لِأنَّهُ قَصیرٌ. (لطفا؛ این پیراهن را عوض کن؛ زیرا کوتاه است.)
۴- الشُّرطیُّ فَتَّشَ حَقائِبَ المُسافِرینَ. (پاسوَر[پلیس] جامهدانهای راهیان را گشت.)
۵- فی الفَلَواتِ لا یَعیشُ نَباتاتٌ کَثیرهٌ. (در بیابان گیاهان بسیاری میزیند.)
۶- أخی قانِعٌ، یَرضَی بِطَعامٍ قلیلٍ.(برادرم خرسند [قانع] است. با خوراکی اندک خشنود میشود.)
اَلتَّمْرینُ الثّالِثُ: تَرجِم التّراکیبَ التّالیهَ ثُمَّ عیّن اسمَ الفاعل و اسمَ المفعول و اسمَ المُبالَغَهِ. (ترکیب های زیر را ترجمه کن؛ سپس اسم فاعل، اسم مفعول و اسم مبالغه را شناسایی کن.)
یا عَلّامَ الغُیوبِ: (ای بسیا داننده پنهانها.) / اسمَ المُبالَغَهِ یا سَتّارَ العیوبِ: (ای پوشاننده عیبها.) / اسمَ المُبالَغَهِ
یا غَفّارَ الذُّنوبِ: (ای بسیارآمرزنده گناهان.) / اسمَ المُبالَغَهِ یا رافِعَ الدَّرَجاتِ: (ای بالابرنده درجهها.) / اسمَ الفاعل
یا سامِعَ الدُّعاءِ: (ای شنونده دعا.) / اسمَ الفاعل یا غافِرَ الخَطایا: (ای آمرزنده لغزشها.) / اسمَ الفاعل
یا ساتِرَ کُلِّ مَعیوبٍ: (ای پوشاننده هر عیبدار.) / اسمَ الفاعل؛ اسمَ المفعول
یا مَن یُحِبُّ المُحسِنینَ: (ای کسی که نکوکاران را دوست داری.) / اسمَ الفاعل
یا خَیرَ حامِدٍ وَ مَحمودٍ: (ای بهترین ستاینده و ستوده.) / اسمَ الفاعل؛ اسمَ المفعول
یا مَن بابُهُ مَفتوحٌ للطّالبینَ: (ای کسی که درش برای جویندگان گشاده است.) / اسمَ المفعول؛ اسمَ الفاعل
اَلتَّمْرینُ الرّابِعُ: ضَع فی الدّائرهِ العددَ المُناسِبِ. «کلمه واحده زائده» (در دایره عدد مناسب را بگذار. «یک واژه اضافی است.»)
۱- الرَّکبُ (کاروان شتر) (4) اِبتِعادُ الصَّدیقِ عَن صَدیقِهِ أوِ الزَّوجِ عَن زَوجَتِهِ. (دورشدن دوست از یارش یا شوهر از همسرش.)
۲- الکَرامَهُ (بزرگواری) (6) هُوَ الَّذی لَهُ حَرَکاتٌ جَمیلَهٌ وَ کَلامٌ جَمیلٌ. (کسی که ناز زیبا و سخن دلنشین دارد.)
۳- الوَکرُ (لانه) (5) زینَهٌ مِنَ الذَّهَبِ أوِ الفِضَّهِ فی یَدِ المَرأَهِ. (آرایهای از زر یا نقره در دست زن[ان].)
۴- الهَجرُ (دوری) (2) شَرَفٌ وَ عَظَمَهٌ وَ عِزَّهُ النَّفسِ. (شرف و بزرگی و سرفرازی.)
۵- السِّوارُ (دستبند) (3) بَیتُ الطُّیورِ. (خانه پرندگان.)
۶- المَلیحُ (با نمک.)
اَلتَّمْرینُ الْخامِسُ: تَرجِمِ الأحادیثَ ثُمَّ ضَع خَطّاً تَحتَ اسم الفاعل و اسم المفعول. (حدیث ها را به فارسی برگردان؛ سپس خطی زیر اسم فاعل و اسم مفعول بکش[بگذار].)
۱- مَن قالَ أنا عالِمٌ فَهُوَ جاهِلٌ. (هر کس بگوید من دانایم او نادان است.)
۲- سَیِّدُ القَومِ خادِمُهُم فِی السَّفَرِ. (سرور گروه کسی است که خدمتگزار ایشان در سفر باشد.)
۳- عالِمٌ یُنتَفَعُ بِعِلمِهِ خَیرٌ مِن ألفِ عابِدٍ. (دانایی که از دانشش سود برده میشود از هزار عابد بهتر است.)
۴- الجَلیسُ الصّالِحُ خَیرٌ مِنَ الوَحدَهِ، وَ الوَحدَهُ خَیرٌ مِن جَلیسِ السّوءِ. (همنشین درستکار بهتر از تنهایی و تنهایی بهتر از همنشین بد است.)
۵- کاتِمُ العِلمِ، یَلعَنُهُ کُلُّ شَیءٍ حَتَّی الحوتِ فی البَحرِ وَ الطَّیرِ فی السَّماءِ. (پوشاننده دانش، او را هر چیزی حتا نهنگ دریا و پرنده آسمان نفرین میکند.)
اَلتَّمْرینُ السّادِسُ: تَرجِمِ الآیاتِ وَ الأحادیثَ ثُمَّ عَیِّن المَحَلَّ الإعرابیَّ لِلکَلِماتِ الَّتی تَحتَها خَطٌّ. (آیهها و حدیثها را به فارسی برگردان؛ سپس نقش دستوری واژگانی را که زیر آنها خط است شناسایی کن.)
۱- ﴿ لا یَعلَمُ مَن فِی السَّماواتِ وَ الأرضِ الغَیبَ إلی اللهُ﴾ (پاسخ درست را شناسایی کن.) / مَن: فاعل / الغَیبَ: مفعول
۲- ﴿ یَضرِبُ اللهُ الأمثالَ لِلنّاسِ﴾ (یزدان مثلهایی را برای مردم میزند.) / اللهُ: فاعل / الأمثالَ: مفعول
۳- ﴿لا یَظلِمُ رَبُّکَ أحَداً﴾ (پروردگارت به کسی ستم نمیورزد.) / رَبُّ: فاعل / أحَداً: مفعول
۴- السُّکوتُ ذَهَبٌ وَ الکَلامُ فِضَّهٌ. (خاموشی زر و سخن نقره است.) / ذَهَبٌ: خبر / الکَلامُ: مبتدا
۵- الکُتُبُ بَساتینُ العُلَماءِ. (کتابها باغهای دانشمندان است.) / بَساتینُ: خبر / العُلَماءِ: مضاف الیه
۶- ثَمَرَهُ العَقلِ مُداراهُ النّاسِ. (میوه خرد نرمخویی با مردم است.) / العَقلِ: مضاف الیه / النّاسِ: مضاف الیه
۷- زَکاهُ العِلمِ نَشرُهُ. (زکات دانش پراکندن آن است.) / زَکاهُ: مبتدا / نَشرُ: خبر
کَمّل الفراغات فی التَّرجمه الفارسیَّهِ. (جاهای خالی در ترجمه فارسی را کامل کن.)
مِن صِفاتِ المؤمِنینَ
مِن صِفاتِ المؤمِنینَ
۱- ﴿ وَالَّذینَ یَجتَنِبونَ کَبائِرَ الإثمِ وَ الفَواحِشَ وَ إذاما غَضِبوا هُم یَغفِرونَ﴾
و کسانی که از گناهان بزرگ و کارهای زشت دوری میورزند، و هنگامی که خشمگین میشوند میبخشایند.
۲- ﴿ وَ الّذینَ استَجابوا لِرَبِّهِم وَ أقاموا الصّلاهَ﴾ و کسانی که (خواسته) پروردگارشان را برآوردند و نماز برپا داشتند.
۳- ﴿وَ أمرُهُم شُورَی بَینَهُم﴾ و در کارهای ایشان میانِ آنها مشورت هست.
۴- ﴿وَ مِمّا رَزَقناهُم یُنفِقونَ﴾ و از آنچه به ایشان روزی دادیم انفاق میکنند.
۵-﴿ وَ الَّذینَ إذا أصابَهُمُ البَغیُ هُم یَنتَصِرونَ﴾ و کسانی که هرگاه به آنان ستم شود، یاری میجویند.
۶- ﴿ وَ جَزاءُ سَیِّئَهٍ سَیِّئَهٌ مِثلُها﴾ و سزای بدی، بدی همانند آن است.
۷- ﴿ فَمَن عَفا وَ أصلَحَ فَأجرُهُ عَلَی اللهِ﴾ پس هر کس درگذرد و نیکوکاری کند، پاداش او بر (عهده) خداست.
۸- ﴿ إنَّهُ لا یُحِبُّ الظّالِمینَ﴾ زیرا او ستمگران را دوست ندارد.
أَیُّهَا الزُّمَلاءُ؛ (ای هم شاگردیان.)
إِلَی اللِّقاءِ، (به امید دیدار.)
نَنتَظِرُکُم فِی الصَّفِّ الْحادیَ عَشَرَ؛ (در کلاس یازدهم چشم به راه شماییم.)
حَفِظَکُمُ اللّهُ؛ (یزدان نگهداردتان.)
فی أَمانِ اللّهِ؛ (در پناه خدا باشید.)
مَعَ السَّلامَهِ. (تندرست باشید.)