مجمعی کردند مرغان جهان
آنچه بودند آشکارا و نهان
قلمرو زبانی: مجمع: محل اجتماع، انجمن / مجمعی کردند: در جایی جمع شدند / مرغ: پرنده / بودند: فعل غیراسنادی، وجود داشتند / آشکارا: شناخته شده / نهان: ناشناخته / قلمرو ادبی: قالب: مثنوی / وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن/ آشکارا، نهان: تضاد / آشکارا و نهان: مجاز از همه / مرغ: نماد رهرو، سالک / جهان، نهان: جناس؛ قافیه / واج آرایی: «ا» / حروف قافیه: ان(مصوت + صامت) قاعده ۲/ حرف روی: «ن» / در بیتها تمثیل دیده میشود.
بازگردانی: همۀ پرندگان شناخته و ناشناخته جهان در جایی گرد آمدند.
وَوَرِثَ سُلَیْمَانُ دَاوُودَ ۖ وَقَالَ یَا أَیُّهَا النَّاسُ عُلِّمْنَا مَنْطِقَ الطَّیْرِ وَأُوتِینَا مِنْ کُلِّ شَیْءٍ ۖ إِنَّ هَٰذَا لَهُوَ الْفَضْلُ الْمُبِینُ
و سلیمان وارث داود شد و گفت: ای مردم! [معرفت و آگاهی به] زبان پرندگان را به ما آموخته اند، و از هر چیزی [که به پیامبران و پادشاهان داده اند] به ما بخشیده اند، بی گمان این برتری آشکاری است.
گزارش زندگانی عطار نیشابوری
شرح احوال فریدالدین عطار نیشابوری هم با وجود افسانهها و کرامتهای بسیاری که از او بر سر زبانهاست، در غباری از تیرگی و ناشناختگی فرورفته است. همین قدر میدانیم که در حدود سال ۵۴۰ هجری در کدکن، یکی از روستاهای نیشابور چشم به جهان گشود و پدر و مادر او تا پایان روزگار جوانی وی زنده بودهاند. خود او در آغاز، پیشه پدری خویش را که عطاری (داروفروشی) بوده، اختیار کرده بود و در داروخانه به شغل درمانگری می پرداخت و چنان که خود میگوید، هر روز کسان بسیاری نزدش درمان میشدهاند:
به داروخانه پانصد شخص بودند / که در هر روز نبضم مینمودند
گویا در اندیشه عطار هم – به مانند سنایی – آمادگی لازم برای دگردیسی روحی و انتقال به تلقّی تازهای از زندگی وجود داشته و همین آمادگی در سالهای میانی عمر، وی را به شناسامردی آزاده و حقیقتبین و بینیاز تبدیل کرده است؛ بهگونهای که نیمه دوم زیست او بیشتر به نگارش کتاب و سرودن اشعار ژرف و پرمعنا گذشته است. سالمرگ عطار به درستی دانسته نیست که البته نباید از سال ۶۱۷ هجری دیرتر باشد. برخی نوشتهاند که او در تاخت و تاز خانمانسوز مغول به نیشابور شهید شد که برای آن هم دلیل تاریخی استواری نیست.
آثار عطار: مجموعه چامهها و چکامههای عطار که بیشتر آنها عرفانی و دارای درونمایههای بلند صوفیانه است، به نام دیوان عطار چند بار چاپ شده است.
از میان مثنویهایی که بیگمان از اوست، میتوان به اینها نمونش کرد:
۱) منطق الطیر: این مثنوی که حدود ۲۶۰۰ بیت دارد، مهمترین و برجستهترین مثنوی عطار و یکی از نامیترین مثنویهای تمثیلی فارسی است. این کتاب که در واقع میتوان آن را «حماسهای عرفانی» نامید، داستان گروهی از مرغان است که برای جستن و یافتن سیمرغ – که پادشاه آنهاست – به راهنمایی هدهد به راه میافتند و در راه از هفت مرحله سهمگین میگذرند. در هر مرحله گروهی از مرغان از راه باز میمانند و به بهانههایی پا پس میکشند تا این که پس از عبور از این مراحل هفتگانه – که بیشباهت به هفتخان در داستان رستم و داستان اسفندیار نیست – سرانجام از گروه انبوه مرغان که در جستوجوی «سیمرغ» اند، تنها «سی مرغ» باقی میمانند و چون به خود مینگرند درمییابند که آن چه بیرون از خود میجستهاند، اینک در وجود خود آنهاست. منظور عطار از مرغان، رهروان و از «سی مرغ» مردان خداجویی است که پس از عبور از مراحل هفتگانه سلوک – یعنی طلب، عشق، معرفت، استغنا، توحید، حیرت، فقر و فنا – سرانجام حقیقت را در وجود خویش به نمود میآورند.
۲) الهینامه: این منظومه مجموعهای است از داستانهای گوناگون کوتاه و مبتنی بر گفت و شنود پدری با پسران جوان خود که بیهوده در جستوجوی چیزهایی برآمدهاند که حقیقت آنها با آنچه توده مردم از آنها میفهمند، همسانی ندارد.
۳) مصیبتنامه: از دیگر منظومههای مهم عطار، مصیبتنامه است، در بیان مصیبتها و گرفتاریهای روحانی رهرو و مشتمل است بر حکایتهای فرعی بسیار که هر کدام از آنها جداگانه نیز تهی از فایده و نتیجه نیست. در این منظومه، شیخ نیشابور خواننده را توجه میدهد که فریفته ظاهر نشود و از ورای لفظ و ظواهر امر به حقیقت و معنی اشیا پی برد.
۴) مختارنامه: عطار یکی از شاعرانی است که به سرودن رباعیات استوار و عمیق عارفانه و متفکرانه سرشناس بوده است. چارانههای وی گاهی به چارانههای خیام، ترانهساز همشهری او، بسیار نزدیک است و به همین سبب بسیاری از این رباعیات را بعدها به خیام بازخوانده و در مجموعه ترانههای وی به ثبت رساندهاند. همین آمیزش و نزدیکی فکر و اندیشه، کار جداسازی و تفکیک ترانههای این دو شاعر بزرگ نیشابور را دشوار میسازد.
۵) تذکره الاولیا: عطار هم از آغاز جوانی به سرگذشت عارفان و مقامات اولیای تصوّف دلبستگی تام داشته است. همین تعلّقی خاطر سبب شده است که او سرگذشت و حکایات مربوط به نود و هفت تن از اولیا و پیران تصوف را در کتابی به نام تذکره الاولیا (سرگذشتنامه عارفان) گردآوری کند. پیش از او جلابی هجویری در کتاب کشف المحجوب و عبدالرحمان سلمی در طبقات الصوفیه نیز چنین کاری را انجام دادهاند و این دو اثر صرف نظر از فضل تَقَدّم در نوع خود حائز اهمیتاند؛ لیکن تذکره الاولیای عطار نزد پارسی زبانان آوازه و قبول بیشتری پیدا کرده است. این کتاب در سالهای آخر سده ششم یا سالهای آغاز سده هفتم هجری نگاشته شده است.
بدون شک، عطار از سخنوران بزرگ و معتدل زبان پارسی است که خود به درجه والایی از کمال معرفت دست یافته است. او آنچه را که سنایی در آغاز کار از سرمایههای عرفانی به گستره شعر پارسی وارد کرد، با والایی و برجستگی خاصّی به کمال نسبی خود نزدیک کرد و اگر بگوییم که عطار حتّی برای مولانا جلالالدّین- که خود را وامدار و دنبالهرو سنایی و عطار میدانست – راه رسیدن به اوج عارفانهای را که در مثنوی و غزلیّات شورانگیز شمس میبینیم، هموار کرده است، سخنی بر گزاف نگفتهایم.
بیتهایی از منطق الطیر:
جمله گفتند این زمان در روزگار / نیست خالی هیچ شهر از شهریار
قلمرو زبانی: جمله: همگی / روزگار: دو تلفّظی / هیچ شهر: گروه اسمی در جایگاه نهاد / هیچ: صفت مبهم؛ شهر: هسته / شهریار: پادشاه / قلمرو ادبی: شهر: مجاز از سرزمین / جمله، هیچ: تضاد / شهر، شهریار: همریشگی یا اشتقاق/ حروف قافیه: ار (مصوت + صامت) قاعده ۲/ حرف روی: «ر» / واج آرایی: «ر»
بازگردانی: همۀ پرندگان گفتند: هیچ سرزمینی، هیچ گاه بدون شاه نبوده است.
چون بود کاقلیم ما را شاه نیست / بیش از این بی شاه بودن راه نیست
قلمرو زبانی: چون: چگونه / اقلیم: سرزمین / را: نشانه دارندگی / بُوَد: میباشد / قلمرو ادبی: را؛ راه: جناس / شاه؛ راه: جناس / ما؛ را: جناس ناهمسان / / حروف قافیه: اه (مصوت + صامت) قاعده ۲/ حرف روی: «ه» / واج آرایی: «ا»
بازگردانی: چگونه است که سرزمین ما شاه ندارد. بیش از این بدون فرمانروا بودن درست نیست.
یک دگر را شاید ار یاری کنیم / پادشاهی را طلب کاری کنیم
قلمرو زبانی: دگر: دیگر / شاید: شایسته است (بن ماضی: شایست، بن مضارع: شاید) / ار: اگر / طلبکاری کردن: جستن / قلمرو ادبی: واج آرایی: «ا» / کنیم: ردیف / قافیه: یاری؛ کاری/ حروف قافیه: اری (مصوت + صامت) قاعده ۲ / حرف روی: ر/ جناس ناهمسان: یاری؛ کاری
بازگردانی: اگر یکدیگر را یاری کنیم و دنبال پادشاهی بگردیم شایسته است.
زانک چون کشور بود بی پادشاه / نظم و ترتیبی نماند در سپاه
قلمرو زبانی: زانک: زیراکه / بود: باشد / چون: هنگامی که / قلمرو ادبی: تناسب: کشور؛ پادشاه؛ سپاه / حروف قافیه: اه (مصوت + صامت) قاعده ۲/ حرف روی: «ه»
بازگردانی: زیرا هنگامی که کشور بدون پادشاه باشد، هیچ نظم و ترتیبی در سپاه نمیماند.
پس همه با جایگاهی آمدند / سر به سر جویای شاهی آمدند
قلمرو زبانی: سر به سر: همگی / با: به / قلمرو ادبی: واج آرایی: «ا» / واژه آرایی: سر / آمدند: ردیف / قافیه: جایگاهی؛ شاهی / حروف قافیه: اهی (مصوت + صامت) قاعده ۲ / حرف روی: هـ / جناس همسان: آمدند (۱- رفتند ۲- شدند) این دو واژه معنای یکسانی ندارند و باید قافیه به شمار آیند؛ ولی فعلها اگر تفاوت معنایی اندک داشته باشند ردیف میسازند و به شعر اشکالی گرفته نمیشود.
بازگردانی: پس همه مرغان به مکانی رفتند و همگی خواستار پادشاهی شدند.
هدهد آشفته دل پرانتظار / در میان جمع آمد بیقرار
قلمرو زبانی: آشفته دل: نگران / هدهد: شانه به سر / قلمرو ادبی: جانبخشی: هدهد آشفته دل بود / هدهد: نماد پیک و نامه بر / قافیه: پرانتظار؛ بیقرار / حروف قافیه: ار (مصوت + صامت) قاعده ۲ / حرف روی: «ر»
بازگردانی: شانه به سر با نگرانی و با توقع، در میان مرغان آمد.
حلّهای بود از طریقت در برش / افسری بود از حقیقت بر سرش
قلمرو زبانی: حلّه: جامه؛ رخت / طریقت: روش / بر: پهلو / افسر: تاج / قلمرو ادبی: تشبیه: طریقت مانند جامه بود / تشبیه: حقیقت مانند افسر بود / جناس ناهمسان: بر؛ سر / جناس ناهمسان: بر؛ در / تناسب: حقیقت و طریقت / قافیه: برش؛ سرش/ حروف قافیه: ﹷ ر (مصوت + صامت) قاعده ۲ / حرف روی: ر / قافیه: در؛ بر / حروف قافیه: ﹷ ر (مصوت + صامت) قاعده ۲ / حرف روی: ر / بیت دارای دو قافیه است / بیت دارای موازنه است / واژه آرایی: بود / واج آرایی: «ر» / بر: مجاز از تن / جانبخشی / کنایه: کل جمله کنایه از این است که از دانش طریقت و حقیقت آگاهی داشت. / واژه آرایی: بود / تناسب: سر، افسر، بر / «بر» نخست و «بر» دوم: جناس همسان
بازگردانی: جامه ای از طریقت در تنش بود و تاجی از حقیقت بر سرش بود. [هم از طریقت آگاهی داشت و هم از حقیقت]
گزارش: پشمینه پوشان مراحل رهروی انسان به سوى خدا را به سه پلّه بخش مى کنند: شریعت، طریقت و حقیقت. شریعت گفت پیامبران است. طریقت دید پیامبران است و حقیقت کِرد پیامبران.
تیزوهمی بود در راه آمده / از بد و از نیک آگاه آمده
قلمرو زبانی: وهم: هوش / تیزوهم: تیزهوش / حذف فعل «بود» به قرینه معنایی / قلمرو ادبی: در راه آمده: کنایه از رهروی کرده / از بد و از نیک آگاه آمده: کنایه از اینکه با تجربه و پخته بود / نیک، بد: تضاد / آمده: ردیف / حروف قافیه: اه (مصوت + صامت) قاعده ۲/ حرف روی: «ه» / واج آرایی: «ا» / جناس همسان: آمده (۱- رفته ۲- شده) این دو واژه معنای یکسانی ندارند و باید قافیه به شمار آیند؛ ولی فعلها اگر تفاوت معنایی اندک داشته باشند ردیف میسازند و به شعر اشکالی گرفته نمیشود.
بازگردانی: شانه به سر تیزهوش بود و رهرویی کرده همچنین مرغ پخته و کارآزموده ای بود.
گفت ای مرغان منم بی هیچ ریب / هم برید حضرت و هم پیک غیب
قلمرو زبانی: مرغ: پرنده / ریب: شک / برید: نامه بر / حضرت: بارگاه / غیب: جهان نهان / قلمرو ادبی: تناسب: برید؛ پیک / حضرت: مجاز از سیمرغ / ای مرغان: جانبخشی / مرغ: نماد یا استعاره از رهرو / قافیه: ریب؛ غیب / حروف قافیه: ﹷ یب (مصوت + صامت+ صامت) قاعده ۲ / حرف روی: «ب» / جناس ناهمسان: ریب؛ غیب
بازگردانی: گفت ای مرغان، بی هیچ شکی من هم نامه بر بارگاه سیمرغ ام و هم پیک غیب ام.
هم ز هر حضرت خبردار آمدم / هم ز فطنت صاحب اسرار آمدم
قلمرو زبانی: حضرت: بارگاه / فطنت: زیرکی / اسرار: رازها / آمدم: شدم / قلمرو ادبی: آمدم: ردیف / قافیه: خبردار؛ اسرار / حروف قافیه: ار (مصوت + صامت) قاعده ۲ / حرف روی: رواج آرایی: «ر»،«م» / جناس ناهمسان: هم، هر
بازگردانی: من هم از بارگاه سیمرغ خبردارم و هم به خاطر زیرکی ام رازدار پادشاهم.
آنک بسم الله در منقار یافت / دور نبود گر بسی اسرار یافت
قلمرو زبانی: آنک: آن کس که / بسی: بسیار / اسرار: رازها / نبود: نیست / گر: اگر / قلمرو ادبی: واژه آرایی: یافت / یافت: ردیف/ قافیه: منقار ؛ اسرار / حروف قافیه: ار (مصوت + صامت) قاعده ۲ / حرف روی: «ر» / واج آرایی: «ر» / آنک بسم الله در منقار یافت: کنایه از کسی که نام خدا همراه او بود و کارش ایزدی بود. / جناس ناهمسان: در؛ دور / بسم الله: تضمین
بازگردانی: آن که کارش ایزدی باشد، بسیاری از رازهای ایزدی را میداند.
میگذارم در غم خود روزگار / هیچ کس را نیست با من هیچ کار
قلمرو زبانی: میگذارم: میگذرانم / را: نشانه دارندگی / قلمرو ادبی: روزگار، کار: قافیه / واج آرایی: «ر» / حروف قافیه: ار(مصوت + صامت) قاعده ۲/ حرف روی: «ر» / واژه آرایی: هیچ
بازگردانی: روزگارم را با غم خودم میگذرانم و هیچ کس با من کاری ندارد.
چون من آزادم ز خلقان، لاجرم / خلق آزادند از من نیز هم
قلمرو زبانی: چون: به این دلیل که / خلق: مردم؛ آفریده / لاجرم: به ناچار / قلمرو ادبی: واژه آرایی: من؛ خلق؛ آزاد / واج آرایی: «ن»؛ «ا» /
بازگردانی: به این دلیل که من به مردم وابسته نیستم و آزاده ام، مردم نیز به من وابسته نیستند.
چون منم مشغول درد پادشاه / هرگزم دردی نباشد از سپاه
قلمرو زبانی: چون: به این دلیل که / جهش ضمیر: «م» در هرگزم / قلمرو ادبی: واژه آرایی: درد / واج آرایی: «د» / حروف قافیه: اه(مصوت + صامت) قاعده ۲/ حرف روی: ه / درد: مجاز از کارها و مشغله ها
بازگردانی: به این دلیل که مشغول کارهای پادشاهم، هرگز از سپاه او آسیبی به من نمیرسد.
آب بنمایم ز وهم خویشتن / رازها دانم بسی زین بیش من
قلمرو زبانی: نمودن: نشان دادن / وهم: ذهن / بسی: بسیار / قلمرو ادبی: واج آرایی: «ن» / حروف قافیه: ﹷ ن (مصوت + صامت) قاعده ۲/ حرف روی: «ن»
بازگردانی: از ذهن خودم میتوانم جای آب را یافت و رازهای بسیاری بیش از این را هم میدانم.
با سلیمان در سخن پیش آمدم / لاجرم از خیل او بیش آمدم
قلمرو زبانی: لاجرم: ناچار / خیل: گروه / آمدم: شدم / قلمرو ادبی: تلمیح به داستان سلیمان / پیش، بیش: جناس ناهمسان؛ قافیه / واژه آرایی: آمدم / آمدم: ردیف / حروف قافیه: یش (مصوت + صامت) قاعده ۲ / حرف روی: ش/ جناس همسان: آمدم (۱- رفتم ۲- شدم) این دو واژه معنای یکسانی ندارند و باید قافیه به شمار آیند؛ ولی فعلها اگر تفاوت معنایی اندک داشته باشند ردیف میسازند و به شعر اشکالی گرفته نمیشود.
بازگردانی: در سخن گفتن با سلیمان از همه پیشی گرفتم و برای همین در میان گروه او از همه پیشتازترم.
هر که غایب شد ز ملکش ای عجب / او نپرسید و نکرد او را طلب
قلمرو زبانی: غایب: ناپیدا / مُلک: فروانروایی / قلمرو ادبی: عجب، طلب: قافیه / حروف قافیه: ﹷ ب (مصوت + صامت) قاعده ۲/ حرف روی: ب
بازگردانی: هر کس که از پادشاهی سیمرغ ناپیدا گشت و از پیش سیمرغ رفت، سیمرغ خواستار او نمیشود و به دنبال او نمیفرستد.
من چو غایب گشتم از وی یک زمان / کرد هر سویی طلبکاری روان
قلمرو زبانی: یک زمان: مدتی / طلبکار: جستجوگر / روان: راهی؛ روانه / قلمرو ادبی: زمان، روان: جناس / حروف قافیه: ان(مصوت + صامت) قاعده ۲/ حرف روی: «ن»
بازگردانی: ولی زمانی که من مدت کوتاهی از بارگاه او دور می شوم بی درنگ گروهی را برای جستن من میفرستد.
زانک مینشکفت از من یک نفس / هدهدی را تا ابد این قدر بس
قلمرو زبانی: زانکه: زیرا که / شکفتن: آرام و قرار گرفتن؛ شکیبیدن؛ صبر کرد (بن ماضی: شکفت، بن مضارع: شکیب) / نفس: دم / قدر: ارزش / بس: کافی / قلمرو ادبی: نفس، بس: جناس / حروف قافیه: ﹷ س (مصوت + صامت) قاعده ۲/ حرف روی: «ن»
بازگردانی: زیرا او حتا یک لحظه هم دوری من را برنمیتابد و برای من همین اندازه ارزشمندی کافی است.
نامهٔ او بردم و باز آمدم / پیش او در پرده همراز آمدم
قلمرو زبانی: بازآمدم: بازگشتم / آمدم: شدم / قلمرو ادبی: واژه آرایی: آمدم / نیست: آمدم / قافیه: باز ؛ همراز / حروف قافیه: از (مصوت + صامت) قاعده ۲ / حرف روی: ز/ واژه آرایی: او / بازآمدم، آمدم: همریشگی یا اشتقاق / تضاد: بردم؛ باز آمدم / واج آرایی: «د»
بازگردانی: من نامه بر و پیک اویم؛ همچنین در خلوت رازدار او.
هر که او مطلوب پیغمبر بود / زیبدش بر فرق اگر افسر بود
قلمرو زبانی: مطلوب: پسندیده؛ خواسته شده / بُوَد: باشد (بن ماضی: بُود، بن مضارع: بُو) / زیبد: برازیدن (بن ماضی: زیبید، بن مضارع: زیب) / بود: فعل اسنادی / فرق: شکافی بهصورت خط که با شانه میان موها پدید میآید / افسر: تاج / قلمرو ادبی: بود: قافیه؛ واژه آرایی / واج آرایی: «ر» / حروف قافیه: ﹷ ر (مصوت + صامت) قاعده ۲/ حرف روی: «ر» / فرق: مجاز از سر / تناسب: فرق؛ افسر / بر فرق افسر بودن: کنایه از سروری، فرمانروایی و بزرگداشتن
بازگردانی: هر کس که پیغمبر او را بخواهد و بپسندد اگر بر روی سرش تاجی بنهند شایسته است.
هر که مذکور خدای آمد به خیر / کی رسد در گرد سیرش هیچ طیر
قلمرو زبانی: که: کس / مذکور: یادشده / خیر: نیکی / سیر: رهروی / آمد: شد / قلمرو ادبی: پرسش انکاری / خیر، طیر: جناس؛ قافیه / واج آرایی: «ر» / حروف قافیه: ﹷ یر (مصوت + صامت+ صامت) قاعده ۲/ حرف روی: «ر» / سر؛ خیر؛ طیر: جناس / رسیدن در گرد سیر: کنایه از هیچ کس سرعت رهروی او را ندارد
بازگردانی: خدا از هر کس به نیکی یاد کند هیچ کس نمیتواند از او پیشی گرفت.
سالها در بحر و بر میگشتهام / پای اندر ره به سر میگشتهام
قلمرو زبانی: بحر: دریا / بر: خشکی / اندر: در / قلمرو ادبی: بحر، بر: جناس ناهمسان / بحر، بر: تضاد / بر، سر: جناس ناهمسان / در، بر، سر: جناس ناهمسان / واژه آرایی: میگشتهام / نیست: میگشتهام / قافیه: بر ؛ سر / حروف قافیه: ﹷ ر (مصوت + صامت) قاعده ۲ / حرف روی: ر / تناسب: پا، سر / بحر و بر: مجاز از همه جا / پای اندر ره: کنایه از اینکه همیشه در سفر بوده ام / به سر میگشتهام: کنایه از اینکه با همه وجودم جهان را گشته ام
بازگردانی: سالها در دریا و خشکی گشتهام. بسیار با تجربه ام و پیوسته در سفر بوده ام.
وادی و کوه و بیابان رفتهام / عالمی در عهد طوفان رفتهام
قلمرو زبانی: وادی: دره / قلمرو ادبی: وادی: مجاز از سرزمین / واژه آرایی: رفتهام / رفتهام: ردیف؛ واژه آرایی / قافیه: بیابان ؛ طوفان / حروف قافیه: ان (مصوت + صامت) قاعده ۲ / حرف روی: «ن» / وادی و کوه و بیابان: تناسب؛ مجاز از همه جا / تلمیح به داستان طوفان نوح
بازگردانی: همه جا را دیده ام و مرغی با تجربه ام؛ همچنین در زمان دشواریها و سختیها به همه جهان راه سپرده ام.