آموزه هفتم: نوشته ذهنی۳: ناسازی معنایی یا تضاد معنایی

در این درس می‌خواهیم عینک ناسازبینی را به چشم ذهن بزنیم و هر چیزی که موضوع نوشتۀ ما قرار گرفت؛ نخست به موضوع‌ها و مفاهیم ناساز و متضاد با آن بیاندیشیم و آنها را بیابیم.

برای این کار، نخست موضوع یا مفهوم اصلی(صلح) را در مرکز و هستۀ نقشه یا نمودار، جای می‌دهیم و شروع می‌کنیم به تأمّل و تفکّر پیرامون مفاهیم ناساز با آن و سپس یک هستۀ دیگر با مفهوم متضاد، انتخاب می‌کنیم و کنار آن می‌نویسیم.

پس از این دو مرحله، به موضوع نخست (صلح) باز می‌گردیم و به شیوه بارش مفاهیم، شاخه های اصلی متناسب با آن را لحظه به لحظه کامل تر می کنیم. در مرحله بعدی با نگاه جزئی و دقیق تر، خوشه های هر شاخه را تا جایی که فرصت داریم و ذهن، توانایی خلّاقیت دارد، ادامه می‌دهیم و تکمیل می‌کنیم. پس از آن، شاخه‌های موضوع دوم (جنگ) را کامل می‌کنیم. بدین سان، پس از چند دقیقه تفکّر، می‌بینیم که نقشه مفاهیم یا نمودار شبکه ای ما گسترش یافته است.

اکنون، وقتی به هر نقطه و واژه این شبکه تکیه کنیم، انبوهی از مفاهیم پیوسته به آن به ذهن می‌آید و ما را در نوشتن یاری می‌دهد و کار خلق و تولید نوشته را برای ما آسان می‌سازد.

پس، هنگام تولید نوشته ذهنی، چند نکته مهم باید مورد توجّه قرار گیرد:

■ ارتباط خوشه‌ها با شاخه‌ها و پیوند آنها با هسته؛

■ پیوند هسته با مفهوم متضاد؛

■ پایبندی به فضای ذهن.

به متن زیر که بر پایه نقشه ذهنی صفحه قبل نوشته شده است، توجّه کنید:

همیشه فکر می‌کردم نانوایی سرِ کوچه ما با من و بقیه، سرِ جنگ دارد. هر وقت آن چوب بلند را در دستش می‌دیدم، ناخودآگاه به یادِ گُرز رستم و داستان هفت خان می‌افتادم. ولی دیروز که صف نانوایی سنگکی طولانی تر از همیشه بود، فرصتی فراهم شد تا بیشتر فکر کنم و نانوا را بیشتر بشناسم.

تازه فهمیدم که عرق پیشانی نانوا به سببِ گرمای تنور نیست؛ شاید شرمسارِ این همه چشمانی است که تماشاگر او هستند. حس کردم شاید الآن در درون خودش هم جنگ و صلحی در گرفته است و آن عرق، عرق پیکار درونی اوست. بعد با خود اندیشیدم که آیا او هم نان می‌خورد؟

اینجا بود که حسّی در من نسبت به ایشان پدید آمد. دوستی به دوستان محلهّ من افزوده شد.

همان طور که در این نوشته دیدیم، نویسنده از یک موضوع کوچک در گوشه ای آغاز کرد و با پیوستن آن به شاخه‌ها و مفاهیم هست‌های و متضاد، موضوع را در ذهن خود پرورش داد و از درآمیختن آنها با یکدیگر، متنی تازه پدید آورد.

بنابراین، در نوشته‌های ذهنی، گستره ذهن و خیال نویسنده کاملاً آزاد و رهاست و او از زمینه حس‌های ظاهری فراتر می‌رود و در آسمان ذهن و خیال گام برمی‌دارد. در نوشته‌های حسّی، حرکت ما از حس آغاز می‌شود و در همان قلمرو حس پایان می‌پذیرد. امّا در اینجا (یعنی نوشته ذهنی) ممکن است نقطه آغاز، پدیده‌های دیداری و حسّی باشند؛ ولی در ادامه، جریان ذهن، از خاک و سرزمین حواسّ ظاهری، کنده می‌شود و اوج می‌گیرد.

متن‌های زیر نیز با استفاده از روش ناسازی معنایی یا تضاد مفاهیم ایجاد شده است:

متن یک

سایه، یک چیز توخالی و خیالی است. هست، اما نیست. خودش چیزی ندارد؛ هویتّش را از خورشید می گیرد. مثل عروسک خیمه شب بازی است که نخش در دست خورشید است. بخواهد لاغرش می‌کند، بخواهد چاقش می‌کند. قدش هم، دست خورشید است. صبح‌ها به دست خورشید کش می‌آید و ظهرها کوتاه می‌شود.

ولی خود خورشید که این همه سایه درست می‌کند، اصلاً سایه ای ندارد. هم با آمدنش سایه درست می‌کند هم با رفتنش. البتّه رفتنش از آمدنش سایه سازتر است. وقتی سایه خورشید از سرِ دنیا کم می‌شود، یک سایه غلیظ به اسم شب، روی جهان می‌افتد. شب، سایه نداشته خورشید است. شب البتّه، غلیظ تر از یک سایه معمولی است. آن قدر غلیظ که همه چیز را در خود گم می‌کند.

متن دو

شامگاهان، فصل دلتنگی آسمان است؛ برای خورشیدی که در خاکستر خاطره‌ها خاموش خفته است. پرده سیاه شب، راهی دل گداز به آواز به شهادت رسیده آفتاب است. موسیقی سیاه شب از تار زخمی افق برمی‌خیزد و چنگ در نهانخانه جان‌هایی می‌زند که یاد آفتاب را بر لبان تشنه خویش چون ترنمّی تار و مار، مزمزه می‌کنند. شامگاه عاشورا، آسمان مزرع سیاهی است که با انفجار حنجره حسین، ستاره کوب و سبز می‌شود.

طلسم سنگ، سید حسن حسینی

کارگاهِ نوشتن

۱- نوشته زیر را بخوانید و به روابط بین مفاهیم آن فکر کنید و نموداری برای آن رسم کنید.

«شب، همه جا دامن گسترده بود، سکوتی ابهام آمیز بر دشت حکم فرما بود. بر سقف نیلگون آسمان ستارگانی چند دور از چشم ماه جلوه گر بودند.

گاه گاه شیهه چند اسب بی شکیب، سکوت دشت را درهم می‌شکست و سوسوی چند مشعل، پرده. سیاه شب را می‌درید و پیش می‌رفت. این مشعل‌ها و اسب‌ها از آنِ کاروانیانی بود که از جنب و جوششان می‌شد فهمید که تازه در این صحرا پیاده شده اند. در برابرِ بعضی ازخیمه‌ها مردانی کنار هم نشسته، با یکدیگر گرم گفت و گو بودند. می‌گفتند و می‌شنیدند. می‌خندیدند و شادی می‌کردند. مثل اینکه رشته ای ناگسستنی قلب‌های همه را به هم پیوند می‌داد. در درون دیدگانشان صفا و درستی، محبت و برادری و عشق و دوستی موج می‌زد. گویی آنها در این دنیا زندگی نمی‌کردند؛ برای اینکه از کینه و حسد و غرور و خودخواهی نشانی نداشتند. پیرمردان محترمانه گوش به حرف جوانان می‌دادند و جوانان صمیمانه به پیران عشق می‌ورزیدند. گویی در میان این کاروان کوچک و کاروانیان بزرگ، گَردِ محبّت و عشق پاشیده بودند؛ عشقی که زندگی می‌ساخت و شادی و نشاط می‌آفرید و با حیله و دروغ و حسد و خودخواهی، سرسختانه مبارزه می‌کرد …

پیرمردان به یاد روزهایی افتاده بودند که پیامبر روی شن‌های داغ می‌نشست و آنان هم به دورش جمع می‌شدند و همین آیات و کلمات را از زبان او می‌شنیدند.

جوانان با نگاهشان دل سیاهی را می‌کاویدند تا از اعماق تاریکی‌ها، خاطرات روشن و جانداری را که از پدرانشان داشتند به یاد بیاورند. داستان‌هایی که پدرانشان از پیامبر گفته بودند، از مردی که بیست و سه سال رنج برد و کوشید تا نفاق و دورویی، کینه و خودپرستی و جنایت و آدم کشی را از میان بردارد و به جای همه. اینها نهال یکتا پرستی و حقیقت جویی و صفا و وفا بنشاند.

همین یادآوری‌ها بود که وضع را دگرگون کرد، دیگر در چهره‌ها آثار نشاط و شادی دیده نمی‌شد، مثل اینکه دستی بی رحمانه، همه. گل‌های شادی را از مزرعه. لب‌ها چیده و به جای آن، خار غم نشانده بود. نگاه‌ها دیگر از سینه. سیاه دشت، کنده شده، به خیمه ای که در وسط خیمه‌های دیگر سر برافراشته، خیره شده بود.

آیا نیرویی هست که به راه افتد؟ آنجا که خورشید بی دریغ به همه جا نور می‌پاشد. آنجا که حق حکومت می‌کند … و آنجا که انسان‌ها آزاد زندگی می‌کنند و راهی بس دشوار در پیش است. کویرهای خشک، دامن گسترده اند؛ گرگان گرسنه، دهان بازکرده اند و سنگلاخ‌ها به انتظار نشسته اند تا پاهای برهنه پیشروان را در هم شکافند و از راهشان بازدارند، اما در برابر عشقی بزرگ و مقدّس، تاب مقاومت ندارند … اگر آرزوی چنان دیاری در دل خانه کرده، باید ازاین راه پرخطر گذشت و نمی‌توان گذشت مگر اینکه عشق خدا به دل و … »

آنجا که حق پیروز است

استخراج مفاهیم و رسم نمودار:

…………………………

۲- موضوعی را انتخاب کنید و با استفاده از روش ناسازی معنایی (تضاد مفاهیم)، یک متن ذهنی بنویسید.

موضوع: …………………………………………………………………………………………………

…………………………………………………………………………………………………

…………………………………………………………………………………………………

…………………………………………………………………………………………………

…………………………………………………………………………………………………

…………………………………………………………………………………………………

۳- به نوشته دوستانتان، که خوانده می‌شود، با دقّت گوش دهید و آن را بر بنیاد سنجه‌های زیر، ارزشیابی کنید.

هنجار نوشتار۷

گروهی دیگر از ابزارهای انسجام متن، نشانه‌هایی هستند که معنای «تقابل» دارند؛ جملۀ زیر را بخوانید:

◙ سالهاست او را می‌شناسم؛ امّا هنوز نمی‌دانم چه شخصیتی دارد.

کلمه‌های «امّا» ، «ولی» ، «اگرچه» و «با وجود این»، زمانی به کار می‌روند که در یک یا چند جمله مطلبی بیان شود و در ادامه در تقابل با آن مطلب، موضوعی بیاید. این نشانه‌ها نقش تقابلی دارند.

در واقع کلمه‌های «امّا» و «ولی» در بافت‌های کلامی روزمره به کار می‌روند؛ در حالی که «اگرچه»، و «با وجود این» در بافت رسمی‌تر استفاده می‌شوند. کاربرد این نشانه‌ها در مثال زیر، ارائه شده است:

◙ «یکی از دلایل عمدۀ ضعیف بودن در فهم متن، درک نکردن واژه‌هاست. پژوهش‌ها نشان می‌دهد کودکانی که واژه‌های بیشتری در ذهن دارند، از درک بالاتری هم برخوردارند. با وجود این، شناخت واژه‌ها به تنهایی نمی‌تواند موجب افزایش درک متن شود. به بیان دیگر، اگرچه درک واژه‌ها برای فهم متن، شرط لازم است؛ کافی نیست.»

حکایت نگاری

حکایت زیر را بخوانید و آن را به زبان ساده بازنویسی کنید.

چون یونس، علیه السّلام، از شکم ماهی نجات یافت؛ متفکّر بود و کمتر سخن می گفت. یکی از موجب سکوت و سبب خاموشی پرسید. گفت: سخن، مرا در حبس شکم ماهی انداخت تا وجودم در آتش وحشت، شمع وار بگداخت. خاموشی با سلامت، بهِ از گفتن با ملامت.

قلمرو زبانی: چون: هنگامی که / متفکّر:  اندیشناک و نگران / وار در شمع وار: ادات تشبیه/ به: بهتر / خاموشی … ملامت: حذف فعل به قرینه معنوی / گداختن:‌ آب شدن (بن ماضی: گداخت، بن مضارع: گداز) / قلمرو ادبی: آتش وحشت: اضافه تشبیهی / شمع وار: همچون شمع، تشبیه / تلمیح

بازگردانی: هنگامی که یونس، علیه السّلام، از شکم ماهی نجات یافت؛ نگران و اندیشناک بود و کمتر حرف می زد. یک نفر  گفت چرا ساکتی و حرف نمی زنی؟ یونس گفت: حرف زدن باعث شد که من در شکم ماهی بیفتم. آنجا وجودم در آتش وحشت، همانند شمع آب شد و نابود شدم. خاموشی با سلامت، بهتر است از اینکه سخنی بگویم و سرزنش و نکوهش بشنوم.

نگارستان

Follow by Email
YouTube
LinkedIn
LinkedIn
Share
Instagram
Telegram
پیمایش به بالا