۱- یکی روبهــی دید بی دســت و پای/ فرو مــــاند در لطف و صـنع خدای
قلمرو زبانی: یکی: یک نفر / فروماندن: تعجب کردن / لطف: مهربانی و نیکویی / صـنع: آفرینش / قلمرو ادبی: قالب: مثنوی / وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (رشته انسانی)/ روبه: نماد فریبکاری، در اینجا نماد افراد ناتوان و متکی به دیگران/ بی دست و پای: کنایه از ناتوان، معلول / تناسب: دست، پا
بازگردانی: فردی، یک روباه ناتوان و بی دست و پایی را دید و از آفرینش و لطف خدا حیران شد،
۲- که چون زندگانی به ســر مـیبرد؟ / بدین دست و پای از کـجا میخورد؟
قلمرو زبانی: چون: چگونه / سر: پایان / بدین: با این / قلمرو ادبی: به سر میبرد: کنایه از «میگذراند»، فعل مرکب / دست، پای: تناسب / ایهام تناسب: «سر» در معنای اندام تن با «دست و پای» / تناسب: دست، پا
بازگردانی: که این روباه توان خواه (معلول) چگونه روزگار خود را میگذراند؟ و با این حال و روز از کجا خوراک به دست میآورد؟
پیام: رسیدن روزی به هر جانداری
۳- در این بود درویش شـوریدهرنگ / کـــه شیری برآمد شغـــالی به چنگ
قلمرو زبانی: در این بود: در این حال و هوا بود / درویش: تهیدست / شوریده رنگ: آشفته حال / برآمد: جلو آمد، بیرون آمدن / شغال: جانور پستانداری است از تیره سگان که جزو رسته گوشتخواران است. / چنگ: پنجه، پنجول / قلمرو ادبی: شـوریده رنگ: حسآمیزی / رنگ، چنگ: جناس ناهمسان / شیر: نماد دلاوری، در اینجا نماد کسی که به دیگران وابسته نیست / تناسب: شیر، شغال / واجآرایی «ش»، «ر»
بازگردانی: درویش آشفته حال در این اندیشه بود که ناگهان شیری که شغالی را شکار کرده بود پیش آمد.
۴- شغال نگونبخــت را شیر خـورد / بماند آنچه روباه از آن ســـیر خورد
قلمرو زبانی: نگونبخت: بدبخت / قلمرو ادبی: شیر، سیر: جناس ناهمسان / شیر، روباه: تناسب / واژهآرایی و ردیف: خورد
بازگردانی: شیر، شغال بدبخت را خورد و روباه از آنچه مانده بود، خورد تا سیر شد.
۵- دگـــر روز باز اتفــاق اوفــــــــتاد / که روزی رســان قوت روزش بداد
قلمرو زبانی: دگر: دیگر(صفت مبهم)؛ دگر روز: روز دیگر / اوفتاد: افتاد (بن ماضی: اوفتاد، بن مضارع: افت) / روزی: رزق / روزیرسان: منظور خداوند است / قوت: خوراک، غذا، رزق روزانه / مرجع ضمیر «ش» به روباه برمیگردد / قلمرو ادبی: روزی، روز: جناس / واژهآرایی: روز / واجآرایی «ر»
بازگردانی: روز دیگر همین اتّفاق پیش آمد که خداوند روزی رسان، خوراک روباه را به او رساند.
۶- یقــین، مــرد را دیده بیننده کــــرد / شـــد و تکـــیه بر آفــــریننده کــــرد
قلمرو زبانی: دیده: چشم / بیننده: بینا / را: اضافه گسسته؛ مرد را دیده (دیده مرد) / شد: رفت / قلمرو ادبی: دیده: مجاز از مرد / واجآرایی «د» و «ن»/ واژهآرایی و ردیف: کرد [برخی جناس همسان گرفته اند.] / بیننده کرد: کنایه از اینکه آگاه کرد
بازگردانی: چشمان مرد با این یقین بینا شد (به آگاهی رسید)، رفت و به خداوند آفریننده اعتماد و تکیه کرد.
پیام: توکّل نادرست به خدا
۷- کزین پس به کنجی نشینم چــو مور / کـــه روزی نخوردند پیلان به زور
قلمرو زبانی: کزین: که از این/ کنج: گوشه / نشینم: مینشینم / چو: مانند / مور: مورچه / که: زیرا / روزی: رزق / پیل: فیل / قلمرو ادبی: چو مور: تشبیه / مور، پیل: تناسب / مور، زور: جناس ناهمسان / کنجی نشستن: کنایه از کاری انجام ندادن
بازگردانی: درویش با خود گفت: از این به بعد مانند مورچهای کاری نمی کنم، زیرا حتا جانوران بزرگ و درّنده نیز با زور و توانایی خود روزی نمیخورند. (خداوند روزی ایشان را میدهد.)
پیام: توکل نادرست به خدا / به دست آوردن روزی به زور و توانمندی نیست.
۸- زنخدان فــرو برد چــندی به جیب / که بخشــنده روزی فرســـتد ز غیب
قلمرو زبانی: زنخدان: چانه / جیب: گریبان، یقه / که: زیرا / بخشنده: منظور خدای بخشنده / غیب: پنهان، نهان از چشم؛ عالمی که خداوند، فرشتگان … در آن قرار دارند / قلمرو ادبی: زنخدان به جیب فروبردن: یعنی چانه در گریبان بردن: کنایه از به تفکر فرورفتن و در اینجا نشستن و کوشش نکردن نیز مقصود است» / جیب، غیب: جناس / تلمیح به آیه «إنّ الله هُوَ الرَّزاق»
بازگردانی: درویش مدتی چانه اش را در گریبان خود فرو برد (اندیشید) و باور یافت که خداوند بخشنده، روزی او را از غیب خواهد فرستاد.
پیام: توکل نادرست به خدا
۹- نه بیگانه تیمار خوردش نه دوست / چو چنگش رگ و استخوان ماند و پوست
قلمرو زبانی: بیگانه: غریبه، ناشناس / تیمار: غم / جهش ضمیر: «ش» (مضاف الیه) / چنگ: نوعی ساز که سر آن خمیده است و تارهایی دارد. / قلمرو ادبی: تیمار خوردن: کنایه از یاری و پرستاری / بیگانه، دوست: تضاد / رگ، استخوان، پوست: تناسب / دوست، پوست: جناس / چو چنگ، رگ واستخوان و پوستش ماند: تشبیه، وجه شبه: لاغر شدن / ایهام تناسب: چنگ در معنای پنجه با رگ، استخوان، پوست
بازگردانی: نه بیگانه و نه دوست، در اندیشه کمک به او نیفتادند تا این که از شدّت ضعف، مثل ساز چنگ، رگ و استخوان و پوستش به جا ماند. (لاغر و نزار شد.)
پیام: بی توجهی مردم به درویش
۱۰- چو صبرش نماند از ضعیفی و هوش / ز دیوار محــرابش آمــــد به گــوش
قلمرو زبانی: چو: هنگامیکه / محراب: جای پیشنماز در مسجد / آمد: رسید / جهش ضمیر در « محرابش»: به گوشش آمد / قلمرو ادبی: هوش، گوش: جناس / واجآرایی «ش»
بازگردانی: هنگامی که از ضعف و ناتوانی صبر و هوشش تمام شد، از دیوار محراب این آوا به گوشش رسید:
پیام: تمام شدن صبر
۱۱- برو شــیر درنده باش، ای دغــــل / مینداز خـــــود را چـــو روباه شـــل
قلمرو زبانی: دغل: فریبکار، ناراست، حیله گر/ شل: لنگ، دست و پای از کار افتاده / قلمرو ادبی: شیر درنده باش: تشبیه فشرده / انداختن: کنایه از ناتوان نشان دادن / چو روباه: تشبیه / شیر، روباه: تناسب
بازگردانی: ای انسان فریبکار، برو مانند شیر درّنده باش (خودت شکار کن) و خود را مانند روباه معلول ناتوان نشان نده.
پیام: ترغیب به کوشش و جنب و جوش
۱۲- چنان سعی کن کز تو ماند چو شیر / چه باشی چو روبه به وامانده سیر؟
قلمرو زبانی: سعی کردن: کوشش کردن / چه: چرا / وامانده: پسمانده / قلمرو ادبی: چو شیر: تشبیه / شیر، روباه: تناسب / پرسش انکاری / واژهآرایی: چو / چو روبه: تشبیه / واجآرایی: «چ»، «ن» / جناس: تو، چو؛ چه، به / جناس: شیر، سیر / ماند، وامانده: همریشگی (رشته انسانی)
بازگردانی: چنان بکوش که همانند شیر از تو چیزی بماند تا دیگران از تو بهرهمند شوند، چرا مانند روباه با غذای پسمانده دیگران سیر میشوی.
پیام: تشویق به کار
۱۳- بخـــور تا توانی به بازوی خویش / کــــه سعیت بود در ترازوی خویش
قلمرو زبانی: سعی: کوشش / قلمرو ادبی: بازو: مجاز از زور و توانایی / در ترازوی است: کنایه از اینکه سنجیده میشود / تلمیح به آیه « لیسَ لِلانسان الّا ما سَعی» / ردیف و واژهآرایی: خویش
بازگردانی: تا میتوانی از درآمد بازوی خودت غذا بخور، چرا که سعی و تلاش خودت میزان و سنجش رفاهت خواهد بود.
پیام: پند دادن به کوشش
۱۴- بگیر ای جوان دست درویش پــیر / نه خود را بیفگن کـــه دستم بگــــیر
قلمرو زبانی: درویش: گدا / افکندن: انداختن (بن ماضی: افکند، بن مضارع: افکن) / قلمرو ادبی: دست گرفتن: کنایه از کمک کردن / جوان، پیر: تضاد / واژهآرایی: دست، بگیر / خود را افکندن: کنایه از «به ناتوانی زدن»
بازگردانی: ای جوان، دست پیرمرد درویش را بگیر (به او کمک کن)؛ نه اینکه خودت را بیندازی و ناتوان جلوه بدهی تا دیگران دستت را بگیرند و به تو یاری رسانند.
پیام: کمک به دیگران
۱۵- خدا را بر آن بنده بخشــایش است / که خلق از وجودش در آسایش است
قلمرو زبانی: «را» در«خدا را»: اضافه گسسته « بخشایش خدا»/ بخشایش: آمرزش؛ فعل بخشودن (بن ماضی: بخشود، بن مضارع: بخشا) / خلق: مردم / قلمرو ادبی: ردیف و واژهآرایی: است / واجآرایی: صامت «ش»
بازگردانی: خداوند نسبت به آن بنده ای لطف و بخشش دارد که دیگران از وجود او در آسایش و راحتی باشند.
پیام: کمک به مردم سبب رستگاری است
۱۶- کرم ورزد آن سر که مغزی در اوست / کــــه دون همتانند بی مغز و پوست
قلمرو زبانی: کرم ورزیدن: جوانمردی کردن / همّت: اراده، عزم نیرومند / دونهمّت: کوتاه همت، دارای طبع پست و کوتاه اندیشه / قلمرو ادبی: سر: مجاز از انسان / مغز: مجاز از اندیشه و خرد / پوست: مجاز از ظاهر / اوست، پوست: جناس / سر، مغز، پوست: تناسب / واژهآرایی: مغز
بازگردانی: کسی که در سرش مغز و عقل دارد به دیگران نیکی میکند؛ زیرا آنان که نادان و بی مغزند فرومایه و بی خردند و تنها پوست و ظاهری از انسان بودن را دارند.
پیام: بخشندگی نشانه خردمندی است
۱۷- کسی نیک بیند به هر دو ســـرای / کــــه نیکـــــی رساند به خلق خدای
قلمرو زبانی: نیک: خوبی / بیند: میبیند / سرا: خانه / خلق: مردم / قلمرو ادبی: سرا: استعاره از جهان؛ دو سرا: دنیا و آخرت / نیک، نیکی: جناس / تلمیح به آیه «فمَن یَعمل مِثقال ذرَّه خیراً یَره» و نیز تلمیح به حدیث «الدُّنیا مَزرعهُ الآخِرَه»
بازگردانی: کسی در دو جهان لطف و احسان خدا را میبیند که به آفریدگان خدا نیکی و دهش کند.
پیام: رستگاری انسان بخشنده
بوستان سعدی
