۱- چون رایت عشق آن جهانگیر / شد چون مه لیلی آسمان گیر
قلمرو زبانی: «چون» نخست: هنگامیکه / رایت: درفش، پرچم، بیرق / جهانگیر: گیرنده جهان، فتح کننده دنیا، منظور مجنون است / «چون» دوم: مانند / مه: ماه / قلمرو ادبی: قالب: مثنوی / وزن: مفعول مفاعلن فعولن (رشته انسانی)/ رایت عشق: اضافه تشبیهی / «چون» نخست و دوم: جناس همسان (؟/ زیرا هر دو حرف اند) / چون مه لیلی: تشبیه / مه: استعاره از زیبایی و چهره لیلی / آسمان گیر: کنایه از پرآوازه / موقوف المعانی / درون مایه شعر: سختیهای عشق
بازگردانی: ماه، در شب، بر چهرهٔ آسمان طلوع میکند و گسترهٔ آسمان را نورانی میکند (تسخیر میکند) عشق مجنون نیز به سانِ ماه، پرچم خود را به نشانهٔ تسخیر جهان برمیافرازد.
پیام: عشق مجنون
۲- هر روز خَنیده نامتر گشت / در شیفتگی تمام تر گشت
قلمرو زبانی: خنیده: مشهور، معروف، نامدار / خنیده نام تر گشتن: مشهورتر شدن، پرآوازه تر گردیدن/ شیفتگی: عاشقی / قلمرو ادبی: واجآرایی: «ر» / گشت: واژهآرایی، ردیف / جناس: هر، در
بازگردانی: هر روز نامش مشهورتر شد و در عشق و شیفتگی کامل تر گشت.
پیام: کمال عشق مجنون
۳- برداشــته دل ز کـــار او بخت / درماند پدر به کار او سخت
قلمرو زبانی: درماند: درمانده شده / سخت: به سختی / قلمرو ادبی: بخت دل از کار او برداشته: جانبخشی، کنایه / بخت، سخت: جناس / واژهآرایی: کار، او
بازگردانی: بخت با او یار نبود (سرنوشت این گونه بود که او عاشق شود.) و پدر نیز در کار عشق او به سختی درمانده شده بود.
پیام: ناامیدی از درمان مجنون
۴- خویشــان همــه در نیاز با او / هر یک شده چـارهساز با او
قلمرو زبانی: خویشان: ج خویش، اقوام / نیاز: دعا / چارهساز: چاره یاب / قلمرو ادبی: ردیف؛ واژهآرایی: با او
بازگردانی: بستگان و خویشاوندان مجنون با پدر مجنون دعا میکردند و در فکر راه چاره بودند.
پیام: چاره جویی برای حل مشکل
۵- بیچـــارگی ورا چـــو دیدند / در چارهگــری زبان کـشیدند
قلمرو زبانی: بیچارگی: درماندگی، بدبختی / ورا: وی را (مجنون) / چارهگری: تدبیر، مصلحت اندیشی، چاره یابی / قلمرو ادبی: زبان کشیدن: کنایه از «سخن گفتن»
بازگردانی: بستگان هنگامیکه درماندگی پدر را مشاهده کردند برای چاره جویی به سخن گفتن پرداختند.
پیام: چاره جویی برای حل مشکل
۶- گـــفتند بـه اتفـــاق یک ســـر / کز کعبه گشاده گردد این در
قلمرو زبانی: به اتفاق: همه با هم / یک سر: همه، سراسر، تماما / کز: که از / گشاده: باز / قلمرو ادبی: در گشاده گردیدن: کنایه از مشکل حل شدن/ جناس ناهمسان: سر، در
بازگردانی: بستگان همگی با هم نظر دادند که مشکل مجنون و بیماری عشق او با توسل به کعبه برطرف میشود.
پیام: متوسل شدن به کعبه
۷- حاجتگـه جمله جهان اوست / محراب زمین و آسمان اوست
قلمرو زبانی: حاجت گه: محل برآورده شدن حاجت / جمله: همه، سراسر / او: مرجع آن خداست / محراب: قبله گاه، جای ایستادن پیش نماز در مسجد / قلمرو ادبی: جهان: مجاز از مردم جهان / زمین، آسمان: مجاز از همه موجودات، تضاد.
بازگردانی: کعبه محل برآورده شدن خواسته همه جهانیان و عبادتگاه همه مردم است.
پیام: برآورده شدن دعا در کعبه
۸- چون موسم حج رسید برخاست / اشتر طلبید و محمل آراست
قلمرو زبانی: چون: هنگامی که / موسم: زمان، هنگام / برخاست: بلند شد (بن ماضی: برخاست، بن مضارع: برخیز) / اشتر: شتر / محمل: کجاوه که بر شتر بندند، مهد / آراستن: آماده کردن، (بن ماضی: آراست، بن مضارع: آرا) / قلمرو ادبی: واجآرایی «س»/ اشتر طلبید و محمل آراست: کنایه از این که آماده سفر شد
بازگردانی: زمانی که فصل حج فرارسید، پدر مجنون شتر خواست و کجاوهای فراهم کرد [تا به سوی کعبه حرکت کند].
پیام: آماده سفر حج شدن
۹- فرزند عـــزیز را به صــد جهد / بنشاند چو ماه در یکی مهد
قلمرو زبانی: فرزند: منظور مجنون است / جهد: کوشش، تلاش، سعی/ مهد: کجاوه / یکی مهد: مهدی / قلمرو ادبی: صد: مجاز از بسیار/ چو ماه: تشبیه / مهد، جهد: جناس ناهمسان.
بازگردانی: پدر، فرزند گرامی خود را با تلاش بسیار و همچون ماه با احترام و زیبایی در کجاوه نشاند.
پیام: آماده سفر شدن
۱۰- آمد سوی کعبه سینه پرجوش / چون کعبه نهاد حلقه در گوش
قلمرو زبانی: نهادن: گذاشتن (بن ماضی: نهاد، بن مضارع: نه)/ قلمرو ادبی: سینه: مجاز از دل / پرجوش: کنایه از نگران، پرتب و تاب / چون کعبه: تشبیه / حلقه بر گوش نهادن: کنایه از بندگی کردن (وجه شبه) / سینه، گوش: تناسب / جناس: جوش، گوش / جانبخشی: درِ کعبه، حلقهای دارد و شاعر در دنیای خیال خود، کعبه را مانند غلامی میداند که حلقه بر گوش دارد به نشانهٔ بندگی و تسلیم بی چون و چرا در برابر ارادهٔ پروردگار خود.
بازگردانی: پدر با سینهای پر از درد و ناله، به سوی کعبه آمد و خانه خدا را همچون غلامی حلقه به گوش در آغوش کشید و به آن متوسل شد.
پیام: توسل جستن به کعبه
۱۱- گفت ای پسر این نه جای بازی است / بشتاب که جای چارهسازی است
قلمرو زبانی: بشتاب: عجله کن، (بن ماضی: شتافت، بن مضارع: شتاب) / نه: قید نفی / قلمرو ادبی: نه جای بازیست: کنایه از اینکه شوخی نیست / واژهآرایی: جا، است
بازگردانی: پدر به مجنون گفت: فرزندم این جا محل شوخی نیست. تلاش کن تا چارهای برای درد خود بیابی.
پیام: پند دادن به پسر
۱۲- گو یا رب از این گـــزافکاری / توفیق دهــم به رستگـــاری
قلمرو زبانی: گو: بگو / یا رب: پروردگارا / گزاف: زیادهروی، بیهودهکاری / توفیق: کسی را در کاری یاری کردن / توفیق دهم: به من توفیق بده / رستگاری: نجات / قلمرو ادبی:
بازگردانی: فرزندم، بگو پروردگارا، مرا از این کار بیهوده عشق نجات بده و توفیق رستگاری ارزانی ام کن.
پیام: دعا برای رهایی از عشق
۱۳- دریاب کــه مبتلای عشــقم / آزاد کــن از بلای عشــقم
قلمرو زبانی: دریاب: رسیدگی کن (بن ماضی: دریافت، بن مضارع: دریاب) / که: زیرا / مبتلا: بیمار / بلای عشقم: جهش ضمیر (من را از بلای عشق …)/ قلمرو ادبی: بلای عشق: اضافه تشبیهی / تضاد: مبتلا، آزاد
بازگردانی: خدایا به کار من رسیدگی کن که اسیر عشق شده ام و بلای عشق مرا در بند کشیده است. مرا نجات بده.
پیام: دعای پدر برای رهایش از عشق
۱۴- مجنون چو حدیث عشق بشنید / اوّل بگــریست پس بخنــدید
قلمرو زبانی: چو: هنگامی که / حدیث: سخن / گریستن: گریه کردن (بن ماضی: گریست، بن مضارع: گری) / قلمرو ادبی: بگریست، بخندید: تضاد
بازگردانی: مجنون هنگامی که سخن از عشق شنید، ابتدا گریه کرد و سپس خندهای سر داد.
پیام: گفتگو از عشق
۱۵- از جای چو مار حلقه برجست / در حلقه زلف کعبه زد دست
قلمرو زبانی: حلقه: چنبره زده / برجست: پرید، جهید، (بن ماضی: جست، بن مضارع: جه) / زلف: موی جلوی سر/ قلمرو ادبی: چو مار: تشبیه / زلف کعبه: جانبخشی، اضافه استعاری / زلف، دست: تناسب / واجآرایی «ﹻ»
بازگردانی: مجنون مانند مار چنبره زده پرید و حلقه در خانه خدا را به دست گرفت.
پیام: توسل جستن به کعبه
۱۶- میگفت گـــرفته حلقــه در بر / کامروز منم چو حلقه بر در
قلمرو زبانی: بر: آغوش / قلمرو ادبی: بیت ذوقافیتین است (در، بر/ بر، در) / حلقه در برگرفتن: کنایه از متوسل شدن / بر، در: جناس ناهمسان / «بر» نخست و «بر» دوم: جناس همسان / چو حلقه: تشبیه / واژهآرایی: حلقه / «در» نخست و «در» دوم: جناس همسان/ واجآرایی «ر»
بازگردانی: مجنون در حالی که حلقههای کعبه را در دست گرفته بود، میگفت: امروز به کعبه متوسل شدهام.
پیام: توسل جستن به کعبه
۱۷- گـویند ز عشق کن جـــدایی / این نیست طـریق آشنایی
قلمرو زبانی: طریق: راه / آشنائی: دوستی و عشق / قلمرو ادبی: واجآرایی «ن»، «ی»
بازگردانی: میگویند از عشق فاصله بگیر در حالی که فاصله گرفتن از عشق روش دوستی نیست.
پیام: جدایی ناپذیری از عشق
۱۸- پرورده عشق شد ســـرشتم / جــز عشــق مباد سرنوشتم
قلمرو زبانی: پرورده: پرورش یافته / سرشت: فطرت، آفرینش، طبع / مباد: فعل دعایی / قلمرو ادبی: جانبخشی: عشق مرا پرورد / واژهآرایی: عشق / واجآرایی «ش»، «س»
بازگردانی: من با عشق آفریده شده ام و امیدوارم که سرنوشتم نیز جز با عشق تعیین نشود.
پیام: جدایی ناپذیری از عشق
۱۹- یارب به خـــدایی خـــداییت / وانگــه به کــمال پادشاییت
قلمرو زبانی: یارب: پروردگارا / به: در معنای سوگند / خدائیت: خدایی ات / کمال: کامل بودن / موقوف المعانی / وانگه: و آن گاه / فعل در جمله دوم و سوم به قرینه معنایی حذف شده است. [سوگند میدهم] / قلمرو ادبی: واژهآرایی: خدایی / واجآرایی: «ا»، «ی»
بازگردانی: پروردگارا تو را به مقام خداوندیت سوگند میدهم؛ همچنین به کامل بودن پادشاهی ات تو را سوگند میدهم.
پیام: سوگند دادن خداوند
۲۰- کـــز عشق به غـــایتی رسانم / کاو ماند اگــر چه من نمانم
قلمرو زبانی: غایت: پایان، فرجام، نهایت / کو: که او / رسانم: من را برسان؛ جهش ضمیر (من را برسان) / قلمرو ادبی: واجآرایی «ن» / ماند، نمانم: تضاد نیست
بازگردانی: که مرا در راه عشق به جایی برسان که عشق بماند هر چند که من نابود شوم.
پیام: جانفشانی برای عشق
۲۱- گرچه ز شراب عشـــق مستم / عاشقتر ازین کــنم که هستم
قلمرو زبانی: کنم: (من را کن)/ قلمرو ادبی: شراب عشق: اضافه تشبیهی / مستم، هستم: جناس ناهمسان / واجآرایی «ش»
بازگردانی: خداوندا، هر چند که عشق همچون شرابی من را از خود بی خود کرده است؛ اما مرا عاشق تر از این که هستم بکن.
پیام: دعا برای افزونی عشق
۲۲- از عمر من آنچه هست بر جای / بستان و به عمــر لیلی افزای
قلمرو زبانی: بر جای است: مانده است / بستان: بگیر(بن ماضی: ستاند، بن مضارع: ستان) / افزای: اضافه کن (بن ماضی: افزود، بن مضارع: افزا) / قلمرو ادبی: واژهآرایی: عمر / تضاد: بستان، افزای
بازگردانی: خداوندا آنچه از عمر من باقی است کم کن و بر عمر لیلی اضافه کن.
پیام: دعا برای تندرستی دلبر
۲۳- میداشت پدر به سوی او گوش / کاین قصه شنید گشت خاموش
قلمرو زبانی: گوش میداشت: گوش میکرد / خاموش: ساکت / قلمرو ادبی: واجآرایی: «ش»
بازگردانی: پدر که راز و نیازهای عاشقانه مجنون را شنید ساکت شد.
پیام: ناامیدی پدر
۲۴- دانست کـــه دل اســـیر دارد / دردی نه دواپذیر دارد
قلمرو زبانی: اسیر: بندی / قلمرو ادبی: دل اسیر دارد: کنایه از اینکه عاشق است / واجآرایی: «د» / واژهآرایی: دارد / تضاد: دوا، درد
بازگردانی: فهمید که دل مجنون اسیر عشق است و درد او دردی است که درمانی ندارد.
پیام: درمان ناپذیری عشق